مردم شناسی قوم شاملوی افغانی ویا همدانی در دوره صفویه ،کدامیک ؟ - دکتر محمد خالقی مقدم
مردم شناسی قوم شاملوی افغانی ویا همدانی
در دوره صفویه ،کدامیک ،؟
پژوهش از : دکتر محمد خالقی مقدم
تخصص: مردم شناسی اقوام آسیایی
قوم شاملوی ترک زبان ،و یکی از اقوام ایرانی بود که در اوایل دوره صفویه به ایران آمده بود واحتمالابعد از صفویه نیز که همه شاخه های قوم شاملو که ازقلعه های سی شهر ایرانی دوره صفویه حفاظت می کردند وتنها اندکی به استان همدان کوچیده وبقیه ویا بخش بزرگی از آنان ودر هرات ومرو باقی ماندندوبعدا از ایران جدا شدندوساز جدایی از ایران را زدند واحمدخان شاملو هم که با سربازان خود در سیستان اواخی عصر بودند وبا غلبه افغانهای غلجایی برخاک سیستان وکرمان وبه همان نواحی هرات رفته ومقیم شدند وتنها برخی از خوانین قوم شاملو ونظیرطایقه " بیگدلی شاملو "وبا نوکران ومباشران وخدمهمنزل اربابی خود ودر برخی آبادهیهای غصبی ایام صفویه خود دردهات ساوه ویا دهات بزینه رود قیدارزنجان ویا برخی از آبادیهای دهستان حسین اباد ملایر ودر ایام جنگهای 25 ساله نادرشاهی مخفی شده بودند ودم نمی زدند دهاتی که که چسبیده به مرزهای استان همدان می باشد ولی سکنه ویا خوانین آن آبادیهی اندک هم ودر دوره زندیه و دوره قاجاریه و با شاهان قاجار ویا حکمرانهای زندیه وقاجار وحاکم برشهر های ساوه وهمدان وزنجان وقم مشکل یافتند وبعدا هم دهات ملکی عهد صفویه خود را وبا دست همان حکمرانی قاجاری شهر های مزبور واز دست دادند وفرضا نویسنده کتاب "تاریخ بیگدلی "که یکی از خان زاده های طایفه بیگدلی شاملوبزینه رود می باشد وبه آن موضوع می پردازد ویا در برخی از صفحات کتاب تاریخی اش واز اجحافات "امیر جهانشاه افشارقیدار" می نالد که 290 روستا در این شهرستان قیدار داشت ولی طوایف بیگدلی شاملورا واز برخی دهات بزینه رود قیدار هم بیرون کرده بود ویا اراضی آنان را که در اطراف "قلعه کهلا"بزینه رود بودو گرفته است که در مرز اسان همدان وزنجان است ولی همان نویسنده تاریخ بیگدلی وبه اسناد معتبر تاریخی دوره صفویه توجه نمی کند ویا آن اسناد را ودر نظر نمی گیرد که همگی از غصب اراضی اقوام دیگر وتوسط خوانین شاملوست که از شاهان صفویه اوحکام زور گفتن به "طوایف دیگرمنطقه را گرفته بودند وفرضا برخی از ان مطالب ودر کتاب عالم آرای عباسی آمده است ویا در خلاصه التواریخ ویا در خلاصه السیر ذکر شده است ولذا خوانین شاملو ومخصوصا در اواخر عصر صفویه وبخاطر دفاع یکطرفه ویکجانبه از صفویه وبا بسیاری از اقوام ایرانی درگیر شدند وبسیاری از اراضی اقوام رشت وکوچصفان وشوشتر وکهگیلویه وقیدار وساوه وقزوین ومیاندواب وگرگان وفیروزاباد وساری وغیره را از دست همان اقوام در آورده وبا دست جانی بیگ شاملوویا یگر خوانین شاملو ومثل ساروسلطان شاملودر ساوه وهمگی ارضی غصب کرده از اقوام مختلف را ووقف دربار شاهان صفویه کردند ویا با تکیه به حکمهای همان شاهان صفوی وبسیاری از املاک قوم افشار را ودر استان زنجان مصادره کرده وبه مالکیت خودرآورده بودند ولی اقوام افشار منطقه بعدا به دورنادرشاه افشار جمع شدند هم املاک قیدار ویا سلطانیه ویا صائین قلعه ویا ابهر وزنجان را ودر ایام بعدی پس گرفتند واملاکی که از قدیم متعلق به همان قوم مقتدر ایرلوافشاربود رادر طارم پس گرفتند ویا دهات ارشلو افشاردر سلطانیه وصائین قلعه زنجان را پس گرفتند ویا دهات متعلق به اینانلو افشارابهر بود ویا متعلق به اوصانلوافشار ویا قرا پشتلوافشار بود ولی همان قوم افشاراستان زنجان ویا متعلق به ترکمان های ترک آذر بایجان بودکه مدتی هم حاکمان شهر تبریز بودند ویا املاک متعلق به تکلوهای همدان ویا قوم مکری در میاندواب بود واقوامی که در دوره صفویه مورد غضب شاهان صفویه واقع شده بودند ولذا املاکشان مصادره شدوبخشی از دهات آنان را هم وبه خوانین شاملو دادند که شدیدا هوا دار صفویه شده بودند وقوم افشاری که در دوره صفویه وچندین برابرجمعیت قوم شاملو وسرباز جنگی ویا جمعیت ایلی داشتند ولی چونکه در سه جنگ صائین قلعه وبا شاه عباس صفوی درگیر شده بودند ولذا به نقل همان کتب تاریخی عصر صفوی وشاه عباس هم ودستور قلع وقمع طایفه افشاررا داده ویا املاک رمه داری وزراعی آنان را مصادره کرده بود وبخشی راهم به خوانین شاملوودر بزینه رود وخرقان افشار ویا در جنوب ابهر وجنوب قزوین دهات داشتند وبخشی از "دهات قوم ترکمان های ترک موصل لو را"مصصادره کرد که در اطراف تبریز ودر در ساوه وقم وکاشان وقزوین املاک داشتند وبرخی از انها راهم وبه خوانین شاملو داده بودند ومثلا به نقل ص 96کتاب خلاصالسیر وشاه صفی صفوی که "خوانین افشار ارشلو" را از حاکمیت سلطانیه وزنجان برداشته بود و"عباسقلی بیگ بیگدلی شاملو" را وحاکم سلطانیه وزنجان نمود ( ماخذ ص 96 خلاصه السیر) وعباسعلی بیگ بیگدلی که نوه خوانین هرات افغانستان بود در ایام حکومت خود در زنجان وبرخی از املاک بزینه رود وابهر وغیره را به مالکیت خود در آورده بود وبعدا به پدرخان نویسنده کتاب تاریخ بیگدلی ویا خان شاملوی کهلا بزینه رودمی رسد که با بقدرت رسیدن نادر شاه افشارودر دوره خودش ابوالحسن خان افشار ابهری را نسقچی باشی دولتش کرده ونیزبه حاکمیت اصفهان عصر خودش نصب کرده بود( ماخذ عالم آرای نادری ص 367)واحتمالا"ابوالحسن خان افشار ابهری" هم ودر زمان اقتدار خودش ودهات غصب کرده خوانین بیگدلی شاملو را ویا دردهات ابهررا پس می گیرد ونیز ممکن است که خوانین افشار بکشلوی جنوب قزوین هم که در دهستانهای شال ویا رامند وبوئین زهرا وخرقان قزوین دهات داشتند ویادر اطراف ساوه وساوجبلاغ دهات داشتند وشاه عباس صفوی هم وبا سرکوب قوم افشار قزوین وانها را مصادره کرده بود ویا در دوره شاه عباس صفوی وبسیاری از املاک آنان را وبه "سارو سلطان بیگدلی شاملو وبرادرش "داده بودووان افشار های قزوین هم هم وبا سقوط دولت صفویه ووبه اطراف نادرشاه افشار جمع شدند دهات غصبی خود را واز خانواده بیگدلی شاملو پس می گیرند ولی نویسنده تاریخ بیگدلی ودر صفحات مختلف کتابش وهنوز مدعی مالکیت ان نوع دهات محال ساوه وخرقان ویا اطراف قزوین وبرای خوانین بیگدلی شاملوست وآری با سقوط صفویه که دو صدر اعظم سلطان حسین صفویه هم واز قوم شاملو بودند وهمان طایفه شاملو هم وبا سقوط صفویه وقومیتشان از دستشان رفت ومورد سوال اغلب اقوام دیگر شدند ولذا بعد ازآن تاریخ ودیگر اسم طایفه شاملو از حوادث تاریخی واجتماعی عصر زندیه وقاجاریه وپهلوی جذف شده است وکسی از مورخین ومطلبی در باره ان قوم نمی نویسد وبعلاوه وهمه املاک غصب کرده قوم شاملو واز عصر صفویه در قم وزنجان وخرقان وقیدار وقزوین وساوه وسیستان ورشت وکوچصفهان وکهگیلویه وگرگان هم به حساب خزانه نادرو سند ملکی زده شد وتا نادرشاه "سیستم زمین داری قبایلی عصر اق قویونلو" و"یا زمینداری سلطنتی دوره صفویه "را که هردوسیسم مشکل افرین بود وبه "زمین داری مدل اقطاعی عصر سلجوقیان برگرداند ویا به "مدل یرلیغ داری عصر تیموریان "برگرداند که عمرش کفاف نداداوزمین داری قبایلی ودوباره در عهد زندیه پاگرفت واری تیول داری ویر لیغ دادن علدلانه به اقوام که از دوره ساسانیان بود ویا روال حکومتی سابق ایرانیان بود وهمگی در دوره شاهان صفوی از رده خارج گشت ونادرشاه می خواست که سیستم سابق زمین داری عهد ساسانی ویا سلجوقیان ویا تیموریان را دوره خودش احیائ بکند ویا دیوان طغرانویسی جدید خود وبه کاتبان ودیوان استیفائ خود چنین دستوراتی داده بود ولی چونکه نادرشاه وفرزندان ونوه هایش هم به قتل رسیدند نتوانستند املاک دیوان استیفای خود را حسابرسی بکنند وبعدا جهانشاه افشارویا حاکم قیدار ی عصر ناصر الدین شاه در شهرستان قیدار وبقیه املاک غصبی طایفه بیگدلی را ودر بزینه رود قیدارواز خوانین بیگدلی پس گرفت ویا با اقتداری که بهم زده بود وبعلاوه با تکیه به اجازه "تیول گیری" از ناصرالدین شاه وامین السلطان نخست وزیرش وان اراضی خوانین زور گوی بزینه رود پس گرفت ودر ازایش ناصرالدین شاه ویا امین السطان هم واورا در ازای تیول بزینه رود وبه مامورت های نظامی مختلف می فرستاد واحتمالا خوانین خلج وحکومت یافته در ساوه وقم دوره قاجار هم چنین است وبا املاک غصبی قوم بیگدلی ودر آن ناحیه ساوه وقم وچنین رفتاری کرده باشندکه ساروسلطان بیگدلی شاملو از خلج های ساوه عصر شاه سلیمان غصب کرده بود و متاسفانه نویسنده تاریخ بیگدلی که خان زاده طمعکار می باشد وبا مارکسیست شدن دردوره فرقه دموکرات ها وبه مسکوهم فرار کرده بود ولی بعدا سر قبر پدران خنش حضور یافته وبا بوسیدن قبر پدر خانش قسم می خورد که با نوشتن کتاب تاریخ بیگدلی وادعای مالکیت پدر ویا اجدادش در بزینه رود قیداررا دارد ولی به بقیه اسناد تاریخی عصر صفویه توجه ندارد که اجداد وی را غاصب می دانند وهمچنین وی تاریخ مالکیت دولتها وتاریخ مالکیت اقوام در ایران را قبول ندارد ویا با دانش ناچیز خود ونمی داند ویا تاریخ اجحاف قوم شاملو بهبقیه اقوام مختلف راهم نمی داند که چنین کتابی را نوشته است؟ بعلاوه معنی" تیول ارضی" را در در عصر دولتهای مختلف راهم نمی داند وفکر می کند که هنوزمالکیت دهات بزینه رود قیدارو وتنها در عصر صفویه وباید که باقی بماند ومشروع است ولی مالکیت دولتی شاهان مختلف بعدی ودر ادوار مختلف ایران ومشروعیت نداردوباید به خانواده پدری وی پس بدهند ! ویا تیول دادن ارضی دولت های افشاریه وزندیه وقاجاریه وپهلوی را هم ومشروع نمی داند ! وبعلاوه در تاریخ نویسی "قوم شاملو"هم و تحریف تاریخی بزرگی انجام داده است وهمه شاخه ها وطوایف متعدد قوم شاملوی عصر صفوی ایران را که 10 طایفه بودند وتنها به "شاخه بیگدلی شاملو بزینه رود" خلاصه کرده است ونیز برخلاف همه اسناد تاریخی و"مرکزیت قوم شاملو" را هم در "استان هرات"نمی داند که مرکز ابدالی های شاملوویا عبداللو شاملوی هرات است که نواده های عبدی بیگ شاملو ویا پسرش دورمیش خان شاملوبودند ونواده هایش هم مثل علیقلی خان شاملووغیره هم حدود 230 سال حاکمیت شهر هرات افغانستان را در عصر صفویه خود داشتند ویا در دست خود داشتند بخشی کوچکی از شاملوهای هرات هم وبا قتل نادرشاه به همدان عصر کریم خان زندآمدند وچند روستای دهستان شمال ملایر راو در سال 1161 برای خانوده خود فراهم می کنندواحتمالاه سکنه ان دهات هم از طایفهای شاملو نیستند وکارگران اجیر شده خوانین مزبورودر دهات بودند وبرخی هم با همکاری خاندان زندیه ومخفیانه در عصر زندیه وبه بزینه می ایند وبرخی کارگران اجیر شده در دهات اطراف "قلعه کهلا بزینه رود" را برای خود فراهم می کنند وولی مولف تارخ بیگدلی مرکزیت قوم شاملوی هرات را ندیده گرفته که سربازان نظامی سی شهر ایران که همگی از نظامیان شاملو بودند وبعد از سقوط صفویه به نزد خویشاندانشان در شهرهرات ویا دهات هرات فرار کرده بودند وتنها بعد از قتل نادرشاه از ترس خارج شده ودوباره برخی به دهات شمال ملایرآمده ویا به دهات بزینه رود واطراف ساوه برمی گردند وسعی می کنند که دوباره با همکاری زندیه که با خوانین افشارزنجان مخالف بود وبرخی املاک غصبی عصر صفویه رااحیائ کرده ویا با دست همان حکام زند ودر ملایر همدان احیائ کرده ویا در ساوه ویا در جنوب ابهر ویا در دهات بزینه رود قیدار واحیائ دوباره بکنند وبا دست مولف تاریخ بیگدلی هم و مرکزیت قوم شاملورا هم در" شاملویان شهر هرات ندانسته که در عصر نادرشاه وهمه سربازان شاملویی دولت صفویه واز شهرهای سقوط کرده ایران و به شهر هرات فراری سده بودند وکثرت جمعیت ودر هرات داشتند ولذا کتاب عالم ارای نادری عصر نادرشاه هم همه آنان را ودر ص 887 کتابش " وبا عنوان " شاملویان هراتی " نامیده است ویا حتی مرکزیت قوم شاملو را هم در دهستان شاملوی شمال ملایر استان همدان ندانسته که جمعیت شاملویی دهاتش وبیشتر از جماعت بیگدلی شاملوهای بزینه رودقیدار هستند وبلکه در کتاب نویسی تاریخ بیگدلی ووی مرکزیت قوم شاملوی ایران را در "روستای قلعه کهلای قیدار می داندکه قلعه خانی مجللی بود که سیاحان نوشته اند وانواع اتاقهای عمله واکره وخدمه داشت وهمگی نوکران پدر بزرگهای این نویسنده تاریخ بیگدلی می باشند که "خوانین آبادی کهلای قیدار" بودند ومن نمی دانم که انهمه جمعیت بزرگ قوم شاملوی عصر صفوی و چگونه در یک روستای خرابه ویا کوچک کهلای بزینه رود جا گرفته اند ویا مکان گزینی جمعیتی شاملوهای روستای کوچک کهلای قیدار و"مرکزیک قوم بزگ شاملو" هستند وهمین نوع از تحریف تاریخ قوم شاملو ودهات واملاک متعلق به قوم شاملو ها راهم هم در صفحات 362 به بعد کتاب تاریخ بیکدلی تالیفی خودش هم تکرار کرده است که درصفحات 362 و363 به بعد همان کتاب نویسی خودش وبا تیتردرشت وتیتر "شاخه بیگدلی محال ساوه" رقم زده است ویک فصل برزگ از کتاب تاریخ نویسی خودش را هم واختصاص به آن الاک غصبی خانوده خودش داده که اثبات بکند که کلیه دهات محال ساوه هم متعلق به طایفه بیگدلی شاملویی واجداد وی می باشد واقوام دیگری از ایران ودرآن محال ساوه وملک نیستند ومن در مقاله "خلجهای ساوه خودم "وغلط بودن مطالب کتاب وی را وسند تاریخی داده ام ویا اینجانب در مقاله " خلجستان ساوه وقم " خودم وبا تکیه به اسناد 131جلد کتاب وسفرنامه واثبات کرده ام که اغلب دهات محال ساوه ونوبران واز اواخر عصر صفویه وتا عصر پهلوی متعلق به تیره های واقعی قوم مقتدر خلج بوده ودر ازای ان "تیول قومی" هم که از قاجاریه تحویل گرفته بودند و صد سال هم وبا اقتدار قلعه ویا دروازه های تهران را وبرای قاجاریه نگهداری میکردند ویا پادگانهای مهم شهر تهران وقم وساوه را هم دردوره قاجاروهمان "خلجهای ساوه " اداره می کردند ودر دست قوم کوچک بیگدلی شاملوی بزینه رود ویا دهستان ملایر نبود! ویا همان قوم خلج ترک ودر حکومت سی ساله عصر زندیه وقلعه شیراز ویا دروازه های شهر شیراز ودر عصر زندیه را اداره می کردند وهر چند سفرنامه عتبات ناصرالدین شاه وی هم از برخی دهات باقی مانده در دست طایفه بیگدلی اطراف ساوه هم نام برد ولی خود ناصر الدین شاه اذعان داردکه اغلب املاک ساوه ومتعلق به قوم خلج است ویا در همان سفرنامه عتبات خودش می نویسد: که بیشترین دهات ساوه ومتعلق به خلج وخوانین خج ساوه ونوبران وخرقان خلج می باشد ونویسندگان 98 کتاب وسفر نامه نویس عصر قاجار از املاک خلج در ساوه نام می برند ( ومتون همه این 98 کتاب وبرخلاف ادعای ملکی مولف تاریخ بیگدلی می باشد که ادعای ملکی محال ودهات ساوه رابرای خوانین شاملو می داند ولذا وی در بخش بزرگی از کتابش واز املاک قوم بیگدلی شاملودر ساوه سخن می گوید ولی از مالکیت بزرگ قوم شاملو وبرتعداد زیادی از دهات هرات وبرای ما مطالعه کننده های کتابش سخن نمی گویند که مالیات بستن فراوان فرزندان دورمیش خان عبدللو شاملو وبر اراضی روستائیان جغتایی در اطراف هرات خریده بودند ونویسنده ایرانی کتاب خلاصه التواریخ واز چندش آور بودن این نوع اجحاف حاکمان شاملو وبرکسبه وسکنه بدبخت در هرات به خداوند شکایت می کند و در ساوه عصر ساروسلطان شاملو چنین بوده ودر حالیکه ناصر الدین شاه در کتاب عتبات خودش ودهات خلج نشین ساوه وقم را زیاد دانسته واغلب هم از ان خلج ها می داند ونیز در عهدناصری خودش و"حاکمان ساوه" را هم واز خوانین خلج انتخاب کرده بود (ونه از خوانین بیگدلی شاملو؟)ویا کتاب روضه الصفای عصر قاجار یا کتاب ومنتظم التواریخ عصر قاجار هم نشان می دهد که در آن دوران تاریخی و"پادگان فوج دوم ساوه "هم در دست "قوم خلج ساوه "بود ه ونه در دست قوم بیگدلی شاملوساوه ) واین نوع از "قوم شناسی غلط "ویا تحریف آمیز بخاطر آنست که در 300 سال اخیر وکسی در ایران وهنوز مقاله ویا کتاب مستندی ودرمورد قوم شاملو ننوشته است که این قومیت ایرانی کیست ؟ویا چرا همه حوادث تلخ را ودر دوره صفویه افرید ویا بضرر همه ایرانیان آفریده است؟ وتا معلوم شود که این قوم نیمه بزرگ ایرانی واز کجا امده بودند؟ ویااکنون کجاست ویا در کدام شهرهای ایرانی زندگی می کنند ؟ویا چرا فقط "آن قوم شاملو" وعلیرغم میل همه اقوام دیگر ایرانی وعمل کرد وتنها از شهر هرات وشاملوها وشاه عباس را به قدرت رساندند که خان شاملو< وی را در عهد ولایتعهدی ودرشهر هرات نگه می داشت ؟ ویاچرا " قوم شاملو" و باهمه اقوام ترک وغیر ترک ایران در افتاد ؟ ویاچرا درایام صفویه وبا قومهای دیگر جنگید ؟ ویا چرا آنان تنها قومی شدند که تا آخرین لحظه و،از خاندان صفویه حمایت می کردند؟ ومن در این مقاله ام سعی دارم که رخساره واقع بینانه "قوم شاملو"را وبا اسنادتاریخی آنرا نشان بدهم ونیز بیان بکنم که بعد از آمدن به ایران وانها اشتباه های فاحش سیاسی زیادی کردند ؟که صرفا 230 سال خودشان را ودر خدمت رسانی نظامی صرف به دولت صفویه قرار دادند؟ ومثل اقوام دیگرایران عمل نکردند ؟ ویا مثل اقوام دیگر سعی نکردند از دولت صفوی ومقداری مزارع خوب برای کسب حلال خود بگیرند ویا مراتع یک استان خاص را وبه "تیول قومی "بگیرند ومثل قوم بختیاریهای زحمتکش ومشغول رمه داری حلال باشند ودر آن اراضی خاص قومی خودشان ومشغول کار شوند وبه دیگران آزار نرسانند ویا دائما دنبال معیشت اقتصادی خود باشندوهمان کار مشرع رمه داری قوم بختیاریها ویا سکنه لرستان ویا باغداری مشروعی که بقیه اقوام دیگرایرانی شهریار واشنویه می کنند ومثلا قوم بختیاری ایران ودر عصر صفویه اراضی خاصی را واز صفویه تیول گرفته بودند ودر اراضی خود وبدوندرگیری با بقیه اقوام ایرانی ومشغول رمه داری خود بودند ولذا امروزه کسی از ایرانیان هم نمی گویند که دهات بختیاری نشین ومتعلق به قوم بختیاریها نیست !ویا کردهای کردستان ایران هم ورمه داری معقول قومیت خود شان راودر همان اراضی استان خودشان انجام می دادند وسعی نمی کردندکه مثل قوم شاملو وبا حکم گرفتن از دست حکام صفویه ودهات اقوام دیگرایرانی را و از دست آنان بگیرند ! ویا نظیر لرهای لرستان که در عصر صفویه وزندیه وقاجاریه ووروش معقول دامداری ویا رمه داری مشروع خودشان راداشتند ویا در دهات استان خودشان انجام می دادند وضرری هم به اقوام دیگر ایرانی نمی رساندند ویا به دهات اقوام دیگرهم چشم ندوخته بودند! واکنون هم مثل قوم شاملونیستند ولذا نفی هویت قومی خودشان را هم نمی کنند ولذا با شجاعت تمام وبه همه ایرانیان دیگر می گویند که جزو "اقوام لرستان "می باشند ! ویا در کدام شهر ویا دهات لرستان وزندگی واقعی دارند !و!اسم قومیت خودشان را می گویند ولی شاملو سیصد سال است که پوشانده اند ویا مکان قومی خودشان را هم راوعلنی کرده وبه همگان اعلام می کنند و مثل قوم شاملوها ودر سیصد سال اخیر ونپوشانده اند ؟ ویا نظیر قوم محروم بلوچ که در سرزمین محروم بلوچستان وعلنی زندگی قومی می کنند ونیز قانع به معیشت ناچیزخود و در همان استان قومی بلوچستان خود هستند وقومیت خاص خودشان را هم نظیر قوم شاملوها نمی پوشانند!وبا شجاعت وافتخارتمام قومیت مثبت خود علنی کرده واز قومیت بلوچی خود ودر دهات بلوچستان سخن می گویند ودفاع می کنند ویا از رمه داری ناچیز وباغداری کوچک خود ودرهمان سرزمین استان قومی بلوچستان خودو د فاع می کنند ولی این مشخصه های قومی ودر مورد" قوم شاملوی ایران وجود ندارد ومعلوم نیست که چه چیزی می باشند؟ ویا درکدام استان می باشند ؟مثلا به بقیه نمی گویند که در سیصد سال گذشته ویا بعد از سقوط صفویه و در کدام استان زندگی می کنند؟ ویا در کدام ده ویا شهر ایرانی وپراکنده هستند ؟ ویا کدام دهات ایرانی زندگی می کنندکه از قدیم واقعا متعلق به قومیت آنهابوده ؟ ویا در 500 سال اخیرکه به ایران آمده اند واقتصاد زراعی همان روستا را چگونه اداره می کنند ویا با چه روش حلال رمه داری ویا باغداری مشروع واداره کرده اند؟ وتنها قومی هستند که جرات گفتن این نوع از مسائل راندارند ویا به هیچ کس ندارند؟ واین نوع روشهای مشروع زندگی قومی ودر 4000 سال گذشته برای بشر بوده وبرای انواع قومیت های جهان جا افتاده است! وقومیت ها ی مختلف با این روشهای مشروع رمه داری می کنند ویا زراعت مشروع می کنند ویا باغداری مشروع خودرا دارند ودر دولتهای مختلف ایران هم بوده ومثلا در حکومت سلجوقیان وتیموریان قراقویونلو وافشاریه ویا قاجاریه وپهلوی بوده ویا در همه ادوار تاریخی نفع دائمی ویکسانآفریده وهم نیز از معیشت معقول زندگی قومی خودولذت می برند ولی تنها قوم شاملوست که این نوع مشخصه های قومی را ندارندوجزو "روانشناسی قومی "انهاست ولذا امروه قومیت خودشان را وبخاطر زرنگی هایشان باخته اند ؟ ویا بخاطر وقف کردن زندگی قومی خود وبه دولت صفویه باخته اند وقومی هستند که از اینجا رانده وازآنجا مانده اند؟ وقومی هستند که در طول 230 سال حکومت صفویه ونتوانستند ازدولت صفوی یک اراضی نیمه مرغوب رمه داری ویا زراعتی خاص بگیرند؟ وتا معیشت ورمه داری معقول کنند ویا زندگی مثل دیگر اقوام ایرانی داشته باشند ! وصرفا بدنبال نظامیگری صرف بودند که صرفا از راه خدمات نظامی پول درآورند ویا در قلعه داریشهر ها وقراول خانه های 30 شهر ایرانی عهد صفوی کار کرده وصرفا پول نظامی می گرفتند ومن در این مقاله ام سعی دارم که زندگی واقعی وتحولات قومی 700 ساله قوم شاملو را نشان بدهم که حدود 500 سال است که به ایران آمده بودند ولی برخلاف میل بقیه اقوام ایرانی وزندگی شفاف ودراین پانصد ساله نداشتند ! واین مسئله تنها ادعا و"اسناد خاص من" نیست وبلکه اسناد تاریخی مختلف ودرج شده در انواع کتب تاریخی اودر مورد رنگی قومی انهاست که در مورد اقدامات صرفا نظامی قوم شاملو مطلب نوشته اند ویا در 500 سال اخیر وسند تاریخی داده اند ولی در همه این اسناد تاریخی 500 ساله قوم شاملو درایران ومعیشت اقتصادی حلال آنان دیده نمی شود ویا در شهر ها ودهات ایرانی معلوم نیست؟ ولذا برخلاف اقوام دیگر ایرانی هستند وشفاف نمی گویند که در این 500 ساله گذشته واز چه راهی ویا از چه منبع مشروع معیشت قومی وزندگی کرده اند ؟ وچرا که در همه اسناد تاریخی وآنان فقط از راه اقدامات نظامی زندگی کرده اند ویا مخارج خود را در آورده اند ولذا در کمتر کتب تاریخی عصر صفویه ومطلبی در مورد رمه داری شاملوها در ایران وجود دارد ویا در مورد باغداری در برخی از دهات ایرانی وجود دارد ویا درامر زراعت ومثل زراعت سیستانی های ایرانی ویا حرفه صنعتی در شهر ها وتوسط آن قوم شاملو وجود ندارد ومثلا روش معیشت اقوام بختیاری ویا کردها ویا لرهای لرستان مشخص است ویا تاریخ منطقه ویا شهرشان ویا هویت قومیتشان معلوم ومشخص است واقوامی هستند که نمی خواهندویا نخواسته اند که صرفا از راه نظامیگری پول دربیاورند ولذا تاریخ رمه داری ویا باغداری انان مشخص است ویا در ادوار مختلف ایران هم مشخص است وگاهی هم درمدت اندک ودر برخی از ادوارتاریخی و وارد برخی جنگهای نظامی شده وآنهم به نفع قومیت خودشان بوده باشد ویا نه ؟ ولی تاریخ قوم شاملو ودراین 500 سال گذشته چنین نیست !وهمین امرویا روحیه خاص روانشناختی اجتماعی وقومی وآنان راو آسیب پذیر کرده است وچراکه بیخودی خودشانرا در خدمت منافع دولت صفویه قرار داده بودند واز این راه خودشان را دشمن اقوام دیگر ایرانی کردند وهیچ گونه سودی هم از این نوع "تهورهای نظامی" خود بدست نیاورده اند !وفقط اقتصاد دهات ویا شهرهای ایرانی را خراب کردند ویا اقتصاد دهات شاملونشین خود را هم ودر نقاط مختلف ایران وبه خطر انداخته اند که باید تجدید نظرو در اندیشه قومی خودبکنند وبا این طرزفکر غلط خود وحتی اقتصاد بقیه اقوام ترک ومحروم همدان ویا باقی مانده از عهد اقوام قراقوینلواستان همدان را هم بخطر نیندازند ومثل نویسنده تاریخ بیگدلی نیندیشند ویا سخن بگویندویا ادعا بکنند که ما اقوام شاملو و در دوره صفویه چنین وچنان کردیم ویا در فلان تاریخ وفلان ملک را ودر محال ساوه ویا دربزینه رودویا در خرقان داشتتیم ویا افتخار کردن به این نوع از امورات نظامی که به نفع خاندان صفویه جنگیده اند خوب نیست ویا افتخار کردن به این قبیل از افتخارات تاریخی ویا اینقبیل از زور گوییهاکه فقط بفع خندان صفویه بود ومرتبا در کهگیلویه و یا رشت وکوچسفهان وشوشتر ومیاندواب وزنجان و غیره جنگیدند ویا با قوام دیگر در افتادند و هنر نیست فقط بهینه کردن اقتصاد سکنه کل کشور را بخطر می اندازد ومخصوصا اقتصاد همه ترکان ایران را بخطر می اندازند که از دوره شاه طهماسب صفوی ببعد وهمه ترکان ایران از صفویه دوری جستند ویا بخاطر این رویه غلط وبا صفویه مخالف بودندو نظیر اقوام ترک افشار ویا ترکمان تبریز ویا ترک ساوه مصللو ویا اقوام ترک ذوالقدراستان فارس وتکلو وبهارلو استان همدان وهمه مخالف بودند و وبجز از قوم شاملو وبقیه از صفویه فاصله گرفتند وتنها قوم ترکی که طرفدار صفویه باقی مانده بود وقوم شاملوبود اوبهمین دلیل همه آنان و در دوره صفویه وزنگی مشکوکی داشتند که هنوز تاریخ نویسان به آن نپرداخته اند وبعد از صفویه هم امروزه واغلب شاملو ها در ایران زندگی نمی کنند واحتمالا با فروپاشی دولت صفویه نام قومی خود را از "قوم عبداللوشاملو شاملو" وبه "قوم ابدالی هرات "تغییرنام داده اندکه از نام عبدی بیگ شاملو وفرزندانش در شهر هرات نشات می گیردکه "سر سلسله حاکم محلی "انان" در هرات بود دورمیش خان شاملو عبدالو بود که پسر عبدی بیگ شاملوست وتقریبا در دوره حکومت 230 ساله صفویه وهمیشه نوادگان دورمیش خان شاملو وبر شهر هرات حکومت کرده اند وگاهی هم که صفویه در داخل ایران وبا اقوام مختلف در گیر می شدند وسربازان قوم شاملو را واز هرات فرا می خواندند وتا در نواحی مختلف ایرا ن وبقیه را سرکوب بکنند وبرعکس وبرای نگهداری "حکومت ومنافع محلی خود " در شهر هرات ودربرابر اوزبکها ویا شورش اهل شهر واغلب اقوام ایزانی را به کمک می طلبیدند ولذا همه مردم ایران ویا دولت صفویه وآلت دست این "نوع حکام محلی هرات "بودند و"حکومت محلی ال کرت هرات" وچنین فاسد نبود وواز نظر سیاسی وحکومت محلی 230 ساله آنان ودر شهر هرات ونظیر "حکومت محلی سلسله ال کرت "در هرات است واحتمالاهمه سیاست هایشان راهم از شاهان صفویه نمی گرفتند واحتمالا از عوامل کمپانی هند می گرفتند که در میان حکام شاملوی هرا تتنفوذ عمیق یافته بودند وآنان را بعنوان یک قوم ظاهرا ایر انی و طرفدار صفویه درهرات تحریک می کردند که در امورات داخلی ایرانیان دخالت بکنند واز سوی دیگر هم اقوام ترکی بودند که با اقوام جغتایی تابع دولت تیموریان هم مخالف بودند که اغلب تیره های قومی ساکن افغانستان کنونی واز طوایف جغتایی هستند وومحل اسکان وسکونت گزینی قومی خودشان را هم در قلب جغتایی های مغول اطراف هرات انتخاب کرده بودند که که زمانی در دولت تیموریان وپایتخت جغتایی های لجوج بود وان جغتایی های عصر تیمور هرات وانقدر بما ایرانیان صدمه نمی زدندکه شاملوها ی حاکم هرات با "ادعای ایرانیت" بماها صدمه زدند از جهل عمیق ونادانی سران شان نشات می گرفت وبعلاوه همه تیره ها ویا طوایف ویا سربازان شاملوهم از ان شهر بودند وبا سقوط دولت صفویه هم همگی به ان شهرهرات رفتند وامروزه سیصد سال است که بعد ازقتل نادرشاه وهمان شاملوهای داخل ایران وجزو جامعه افغانستان شده اند وبعد از قتل نادرشاه افشارهم وهمه طایفه ابدالی هرات و با طوایف غلجایی قندها و بارکزایی سیستان وشهرهای دیگر باهم ساخت وپاخت کردن واعلام جدایی از ایران نمودند واحتمالا بیشترین سربازان قلعه های سی شهر ایرانی وبعد از سقوط صفویه در ایران نماندند وهمگی به شهر هرات گریخته ویا به شهر های دیگر شمال افغانستان رفته اند ویا سیصد سال است که قوم شاملو ها در ایران زنگی نمیکنند وبلکه در شهر ها ودهات هرات هستند وتیره واقعی وازقوم شا ملو در ایران وجود واقعی ندارد وتنها برخی از خوانین شاملودر ایران باقی ماندهاند ویا خانواده در ایران همدان وزنجان وساوه باقی مانده اند که بعنوان مالک برخی از دهات وبرتیره های دیگر ترک بدبخت حکومت بکنند ودر حالیکه آن ساکنان دهات واز قوم شاملو نیستند وبلکه خدمه اجیر شده از نقاط دیگر است ولذا وطوایف زیر دست شاملو در شهرها ودهات ایران نیستند وبهمین دلیل تاریخ وزندگی شاملوها در دوران 230 ساله دوران صفویه و یا دوران 270 ساله بعاد ز صفویه مشکوک است ومثل خوانین قراگوزلو همدان ویا فتح الله خان بزینه رود قیداری که منافع سکنه اغلب دهات محروم استان همدان را به خطر انداخته ا ند که 800 روستای محروم استان همدان وهمگی از ترکان قرا قوینلو هستند وفقط خوانین ان روستاهای محروم در عصر قاجار از طایفه شاملو بود وبجای سکونت در هات در شهر همدان زنگی می کرد وامیدوارم این مقاله من که بابی طرفی نوشته شده است وزمینه تجدید نظراقتصادی در سکنه ترک شاملواستان همدان بوجود اورد وقومیت گرایی گذشته را کنار بگذارند به محرومیت زدایی بیشتر دهات وشهرهای بدبخت همدان بیندیشند وافتخار به ان نکنند که همه سکنه محروم شهرهای بهار ویا لا لجین و مریانج وصالح اباد که از قوم ترک بهار لوی عصر قراقویونلوبودند وهمگی رعیت روستایی ناصر الملک قراگوزلوی شاملو ودر عهد ناصرالدین شاه شده بودند وآن همه از جمعیت ترک همدان وفقط رعیت باشند وتنها ناص الملک قراگوزلو شاملو ویا خانهای دیگر از قوم شاملو باشند واین نوع از تفکرات قومی ودر میان خوانین ورعیت کردستان وجود نداشت ونطیررابطه احمدخان اردلان ورعیت سنندجی وجود نداشت ویا در میان اسماعیل خان فیلی حاکم خرم اباد ویا رعیت شهری وروستایی لرستان نبودو بجای اندیشدن به منافع شخصی خان وهمگی ومنافع باغداری ودامداری قومیت لرستان می اندشیدند ویا قومیت کردستان فکر می کردند ونه منافع شخصی خان کرد اردلان ویا خان فیلی لرستان و"قومیت گرایی مثبت "چنین است ولی "قومیت گرایی منفی در خدمت شاهان صفویه " وفقط فقر معیشت را براقوام ترک این استان تحمیل می کنند که 95 در صد سکنه محروم دهات وشهرهای آن واز اقوام مختلف ترک قراقوینلو هستند که در عصر جهانشاه وقبل از شاملوهای ترک وشهر هرات جغتایی را گرفتند ولی نخواستند در ان شهر سر سبزوپر از درامد زنگی بکنند وفقط به ابادیهای محرواستان همدان امدند تا بقیه اقوام ایرانی وصدمه نبینند
لازم به ذکرمیدانم که قبلا بگویم که روش تحقیق من در مورد " سابقه تاریخی قوم شاملو چنین است که متن اصلی تحقیق ام وحدود 120 صفحه می باشد ولی خلاصه آنرا در چند صفحه ومنتشر می کنم ویکی از 120 تحقیق من ودرمورد انواع اقوام ایرانی وروحیات روانشناختی آنهاست و40 تحقیق هم در مورد اقوام آسیایی دارم که برخی از انها را ودراینترنت منتشر کرده ام ونیز روش قوم نگاری ام رانیز در دانشگاه تهران اموخته ام و زمانی بود که در سال 1353 وارد رشته قومشناسی و شناخت احزاب وگروههای سیاسی شدم که 25 سال ازعمر تاسیس ان عمررشته دانشگاهی می گذشت وزمانی هم که بعد از 12 سال درس خواند نم ودر اواخر سال 1365 ش که تحصیلت تکمیلی ام تمام شد وبا گذراندن 235 واحد دانشگاهی وفارغ اتحصیل می شدم توانسته بودم که تا حدودی عیوب پژ وهشها در قوم شناسی ویا در حرفه دانشگاهی ام را برطرف بکنم ودلیلش هم آنست که قبل از پایان یافتن تحصیلم وچندین جلد پژوهش قومشناسی انجام داده و از اقوام خوزستان وکرمانشاه نشر داده بودم که مورد استفبال شده بود وپایان نامه تحصیلات نیز مربوط به "شناخت یک قوم عرب خوزستان" بود که تیره ها وطوایف آن قوم عرب خوزستان ودر 172 روستای یکی از شهر های خوزستان زندگی می کردند ودر جلسه دفاع از پایان نامه ام ودر اواخر سال 1365 ودوستان ویا روسای دانشگاهم وبه من گفتندکه بهترین پایان نامه دانشجویی را تهیه کرده ام ولی مغرور نشدم وبعد از فارغ التحصلی ام مستند سازی تاریخ اقوام را انجام می دادم ویا استفاده از پژوهش میدانی ویا کمک گرفتن از نظریه های قوشناسی را وباهم ترکیب کردم که بتوانم در شناخت 160 پژوهش اقوام ایرانی واسیایی بکا ر ببرم وروشی که قبلا کسی بکار نبرده بود وحتی در تاریخ 170 ساله قوم شناسی غرب هم وجود ندارد ودر سالهای بعدوتجربیات روش خاص تحقیق قوم شناسی خود م را تکمیل کردم که حاصل آن در انتشار تعدادی از مقالات مردم شناسی ام ودر نشریات کاغذی ویا اینترنتی دیده می شود واین مقاله ام نیزو در موردتاریخ قوم شاملو در ایران می باشد ومبتنی برجمع آوری اسناد قوم شاملو ودر 500 سال گذشته بود ومدتها فکر می کردم که قوم شاملوودر استان همدان زندگی می کنند ولی در بازدید وپژوهش میدانی از دهات همدان وشهرهایش متوجه شدم که افراد ودهاتی در همدان وجود دارند ومشهور به دهات شاملونشین می رباشند ولی تنها گروه اندکی از قوم شاملوها دراستان همدان مستقر هستند ولی گروه کثیری از اقوام شاملووجان نثار دولت صفویه ودر هرات افغانستان وشهرهای شمالی ان هستند ولی تاحال کسی ودر اینمورد مطلب ننوشته است ویا بعد از قتل نادرشاه هم کسی از انان وخودشان راواز جنس قوم ایرانی شاملو ندانستهاند وبلکه از طرفداران شدید جدایی هرات از ایران بودند ا!وبعلاوه کلمه "شاملو" هم برایم مبهم بود ونیز شاید کسی نداند که چرا قوم مزبور را و"شاملو" می گویند ویا چه رابطه ای بین "دیار شام"واین نوع "قوم ترک حامی دولت صفویه وجود دارد وفلسفه اش را تنها مولف کتاب منتظم ناصری ذکر کرده است وبعلاوه فارق سومراستاد دانشگاه آنکاراذکر کرده وبه نظر انان که قوم شاملو را ویکی از 24 قوم ترک ساکن در ترکستان قدیم می دانند وقتی که اقوام مغول در سال 617 به اراضی ومراتع اآنان حمله کردند وبعد از ان تاریخ ومنطقه مزبورو ازواژه ترکستان وبه واژه اوزبکستان تبدیل شد که امروزه بجای ترکها وتنها اقوام مغولی اوزبک ودر آنجا زندگی می کنند ولذا اغلب اقوام ترک از ان منطقه خارج شده وبه آذربایجان ایران ویا اذربایجان شمال ارس آمدند ویا به ترکیه وشمال عراق وشمال سوریه وشام رفتند وقوم ترک شاملوهم چنین بود و در سال 654 هجری از ترکستان خارج شد وهمراه هلاکوخان و24 قوم ترک به آسیای صغیر مهاجرت تاریخی کردند وترکستان قدیم بکلی تخلیه شد وآری قوم شاملو وقوم عرب زبان نبود که در شام زندگی کرده باشد وتنها یک قوم ترک ترکستان سابق بود که ناچارا در سال 654 هجری به منطقه شمال شام آمده بود ووهلاکوخان مغول هم اراضی قشلاقی شمال شام وبین رقه وحلب را بعنوان تیول رمه داری به آنها داد وتا مالیات دامداری خود راهم وبه تبریزبفرستند ویا جهت دیوان استیفائ هلاکوخان وفرزندانش ودر تبریز می فرستادند و آری این قوم ترک شاملو وحدود 250در اراضی شمال شام ورمه داری می کردند ودر مکانی که انواع شعبه های فرات وا ز کوهسارهای آناتولی ترکیه نشات می گرفت وبه خاک سوریه جاری می شد در منطقه غرب شهر رقه شام آن شاخه های فرات بهم می پیوست ورود فرات را تشکیل می داد وبخاطر ریزش وبهم پیوستن آن نوع شعبات متعدد فرات بهمدیگرمی پیوست ولذا مکان مزبور و دارای انواع مرغزارها ومراتع سبز و خوبی بود که رمه داری دران ناحیه را آسان کرده بود و مکان این قوم ترک شاملو هم آنجا بود واری قوم ترک شاملو ومدت 250 سال وبرای رمه دار ی قشلاقی خود به ناحیه شمال شام می آمدند وونام قومیت خود را از این دیار گرفته اند و 6 ماه هم از ایام سال را و در مناطق ییلاقی اناطولی ترکیه وزندگی خوبی داشتندویا مراتع سرسبز و رمه گردانی پر رونق وابادیهای حاصل خیز تر از دهات کنونی همدان داشتند که استعداد اندکی در امور کشاورزی ورمه داری دارد وبدبختی قوم شاملو وقتی آغاز شد که با امدن به ایران ومجبور به تبعیت از دولت صفویه شدند که هیچ احترامی به قوم شاملو نمی گذاشات وفقط از آنان ابزار نظامی برای حکومت شخصی خود ساخته بود ودر طول 230 ساله حکومت صفویه وآنان را دشمن خونی اقوام دیگر ایرانی کرد ویا در طول 230 سال هم وحاضر نشدکه یک زمین مرغوب رمه داری ویا اراضینیمه خوب ودر دهات ویادر مناطق مختلف ایران وبه آنها بدهد وتا سرشان را پائین بیندازند ومثل اقوام دیگر بختیاری ویا کرد وترکمن ایران وبه زندگی عادی توام با رفاه رمه داری ویا زراعت بپردازند و فقط در حکومت صفویه خوانین وسربازان شاملو را به سی منطقه ویا شهرهای بزرگ " فرستاد وتا سربازان انها وبعنوان قراولان قلعه های آن شهرها عمل بکنند ویا به به جنگ با اقوام دیگر ترک فرستاد ونظیر جنگ با ترکان افشار زنجان ویا جنگ با اقوام ترک تکلو تویسرکان ویا جنگ با قوام ترک شوشتر ویا جنگ با اقوام کرد مکری در میاندواب ویا جنگ با اقوام بلوچ در سیستان ویا جنگ با اقوام کهگیلویه ویا جنگ با اقوام چلاوی جنوب گرگان وچلاوی فیروزکوه وحتی دولت صفویه ای که انها را به گرگان وفیروزکوه فرستاده بود ودارای اراضی مزغوب هم بودوحاضر نشد که زمین رمه داری در گرگان بدهد که قبلا در دست اقوام جغتایی بود وواراضی رمه داری گرگان وبرای معیشت آنانو بهتر از دهات غیر حاصل خیز همدان بود وهمانطوریکه کتاب علم ارای عباسی هم نوشته است حاضر شد که اراضی شرق گرگان را به اقوام مغولی ویا قاجار بدهد ولی به طایفه شاملو نداد که حداقل جایگزین مراتع خوبشان درناحیه اناتولی وشمال شام بشود وبرای من بسیار ناراحت کننده است که می بینم سراسر زندگی قوم شاملو ودر طول حکومت 230 ساله دولت صفویه ودر جنگ وجدال بیحاصل گذشته است وبسیاری از خوانین ویا سربازان شاملو هم در راه منافع شاهان صفویه کشته شدندکه کمتر قومی چنین در راه صفویه جانبازی کرده است ومثلا از دوره شاه طهماسب وبسیاری از اقوام ترک که قبلا هوادار صفویه بودند ووقتی دیدند که صفویه به منافع قومی انان وزندگی اقتصادی اشان توجه نمی کند وازدولت صفویه فاصله گرفتند مثل قوم ترک تکلو ویا قوم ترکمان ویا قوم ترک ذوالقدر ویا قوم ترافشار ویا قوم ترک موصل لو ویا قوم ترک پرناک ویا قوم بهارلو ویا قوم ترک روملو هم ونظیر انان جانبازی نکردند که از دیار ارضروم ترکیه بودند وتنها قومی که تا آخر سر وفادار به صفویه ماند وقوم شاملو بود که دووزیر اخرین سلطلن حسین صفوی هم واز شاملو ها بودند که با سلطان حسین ونخست وزیر شاملوی اش امدند ویا با حقارت رفتند وتاج را برسر محمود افغان گذاشتند ونتیجتا در اواخر عهد صفویه سراسر سربازان قراولخانه شهرها هم واز شاملوها بودند وحداقل از سی شهر ایران فراری شدند واحتمالاهمگی به هرات وشهرهای شمالی افغانستان رفتند ورفتار زشتی که خوانین شاملو وبا سربازان ورعیت شاملو خود ودر اواخر عصر صفویه کرده است وهیچ خانی در تاریخ یک قوم انجام نداده است که باامدن به ایران وفقط دچار در د سر شده اند ومن احتمالا این درد سر کشیدن قوم شاملو در ایران را در چند چیز می دانم وان اینکه با آمدن انان به ایران احتمالا دولت ممالیک مصر ودولت نوپای عثمانی واراضی نیمه مرغوب قبلی انان را وبه کردهای سوریه وکردهای ترکیه دادند که قبلا در آنجا نبودند واز سوی دیگر هم وصفویه در ایران وعمدا زمین مناسب دامداری ویا زراعی به آنان ندادوتا فقط "لشکر نظامی صرف "صفویه باقی بمانند وتا صفویه سقوط نکند ولذا قوم شاملو وبا امدن به ایران وبا با پیوستن به صفویه ونه راه برگشت به شام وترکیه را داشتند که بیشترین جنگ را با همان دولت عثمانی وبه نفع صفویه انجام داده بودن ونه راه باقی ماندن در نواحی داخلی ایران که با اوزبکه وجغتایی ها درگیر نشوند ! واز طرف دیگرهم مثل بقیه ترکان در گیر شدند ومثل ترکان ذوالقدرفارس ویا تکلوها وترکمانها وافشارها که عمل عاقلانه انجام وبعلاوه اقامت قوم شاملو هم ودر شهر هرات اشتباه بود ویا در دهات اطرافش هم چنین بود ویا بعد از آمدنشان به ایران ویک اشتباه سیاسی بزرگ بود اوز جهل عمیق وتوام زرنگی خاص خوانین اشان نشات می گرفت که دشمنی عمیقی با جغتاییها واوزبکها وافاغنه یافتند که نه را پیشروی داشتند ونه راه پسروی ولذا درطول 230 ساله ومرتبا اوزبکها وجغتاییها وسکنه شهر حمله می کردند ومی خواستند که هرات را از آنان پس بگیرند واقوام شالمو هم که خودشان عاجز بودند وفورامی گفتند که ما نژاد ایرانی وترک هستیم ولذا از اقوام دگر ایرانی کمک می خواستند وبرعکس وقتی دولت صفویه می خواست که قومی از ایرانیان را وسرکوب بکند وتنها از طایفه شاملوی هرات کمک خواهی می کردندوبخاطر اینکه شهر هرات منطقه سرسبز وخوبی بود وشاملوها به هر قیمت می خواستند که آنرا فقط برای قوم خود نگه ب دارند ولذا دودوزه عمل می کردند ویا یک "حکومت خودمختارانه محلی "راه اندخته بودند ونطیر دولت آل کرت که در شهر هرات وبرای خودشان براه انداخته بوند ولذا بقیه ایرانیان را هم سر کار گذاشته بودند ومشکل سوم قوم شاملوی هرات آنست که از دوره شاه شاه محمد خدابنده صفوی به بعد وعوامل هند شرقی در سران انها نفوذ کرد وبخاطر طمعکاری شدید خوانین شاملو ودر انان نفوذ کرده وبوسیله خوانین قوم شاملو هرات وهم دولت صفویه را تضعیف می کردند وهم سایر اقوام ایرانی را ودچار مشکل می کردند وعیب قومی چهارم قوم شاملوهم انست که رفتار دودوزه با اقوام دیگر می کرد وآن وقتی بودکه بقیه اقوام ترک ایرانی وبخاطر مشکلات زمین داری اقوام ورعیت های زیر دست آنان وهمه اقوام ایرانی وخودشان از دولت صفویه کنار کشیدند که مثل خوانین افشار وتکلو وترکمان وذوالقدر وغیره بودند ویا از دولت صفویه کناره گیری کردند وتنها قوم شاملو طرفدارایده لوزیکی صفوئیه باقی ماند ند ورویه فرهنگی اقوام دیگرویا ترکان ایران را قبول نکردند ولذا تا اخر سرو وفادار به دولت صفویه باقی ماند نومشکل رونشناختی پنجم خوانین شاملوی بعد از دوره شاه صفی انست که صرفا منافع شخصی خود را دنبال می کردند وبه مشکلات سربازان ورعیت روستایی شاملو توجه نمی کردند ومعتقد بودند که بهتر است رعیت شاملوهم در راه شاهان صفویه کشته شود ولذا حتی همان خوانین شاملودر اواخر عصر صفویه از شاهان صفوی تقاضای تیول رمه داری ویا زراعت روستایی برای سربازان ورعیت شاملوها نکردندتا رفاه رعیت شاملو حاصل بشود ودست از نظامیگری بردارند بعدا شاه عباس دوم هم جانی بیگ شامل را کشت که برخی املاک زراعی در اطراف همدان وبرای رعایای شاملو تدارک دیده بود وخوانین بعدی شاملو هم وچنین تقا ضای بهبود معیشت قوم شاملو راهم وکنار گذاشتند وبعداز فروپاشی دولت صفویه هم که اغلب خوانین شاملو که از شاخه عبدی بیگ شاملو بودند و230یا سال فرزندان عبدی بیگ ویا دورمیش خان شاملوبودند وادعای قوم ابدالی هرات راکردند که اداره قلعه هرات ویا اداره اراضی اطراف هرات را در دست داشتند ویا مالیات گیری از سکنه هرات را ودر عصر صفویه انجام می دادند ولذا بخش برز گی ازتیره ههای مختلف قوم شاملوسعی می کردند ودر شهر هرات باقی بمانند وتا اقوام کثیر جغتایی واوزبکها وطرفداران تیموریان تکثیر نشده وشهر هرات را واز چنگ انان خارج بسازند وبهمین دلیل جمعیت بزرگی از قوم شاملودر هرات تکثیر یافتند وتا فروپاشی صفویه همچنان در هرات ماندند ولذا ص 887 عالم ارای نادری <آنان را( شاملویان هراتی )می خواندوجمعیت بزر گی از قوم شاملو را تشکیل می دادند وسپس درایام بعدی در جامعه افغانستان ماندند ومستحیل شدند که تاریخ نویسان به غلط طوایف افغانستان آن دوره شاه حسین صفوی را دو طایفه غلجایی قندهار وبعلاوه طایفه ابدالی هرات می دانند که همان عبداللو شاملو ها می باشند ومحمود غلجایی هم که آمد واصفهان را گرفت واز شهر قندهار بود وسربازان شاملو هم که در اواخر دوران صفویه نگهبانان نظامی حود سی شهر ایران بود وبا تهاجم ارتش عثمانی وافغان وروسها واعراب به همه شهر های ایران واز ترس جانشان وهمه نظامین و محافظان شاملوی شهر ها واز قلعه داری شهر ها فراری شده وبه نزد قوم وخویش شاملوی افغانستانی خود رفتند که این بار خودشان را بجای عباللوشاملو وتنها "عبدالی ویا ابدالی "و»ی نامیدند واخرین خان شاملو هم نخست وزیر سلطان حسین بود واز سوی دیگر پنهانی همدست محمود افغانی بود وباهم رفتند وهمان خان شاملوو تاج راز سر سلطان حسین برداشت وبر سر محمود افغان غلجایی گذاشت ؟ویا تغییر عنوان قومی داده اند؟ ووقتی نادر شاه وهمدان را گرفت ونادر خشمی در مورد طوایف کوچک شاملو ودر همدان نشان نداد وتنها سپرده بودکه مصصفی خان شاملوی ساکن همدان درهمان قلعه شهر همدان باقی مانده وفقط زمینه توپ ریزی 100 عراده توپ وخمپاره وبرای ارتش نادررا فراهم آورد(ماخذ عالم اراء ص 258 وصفحات دیگر ) واز طایفه شاملو در جنگ علیه عثمانی استفاده نکرد وتنها از برخی افرادمشهور شاملو و مثل رضاقلی خان شاملوودر فرستادن به سفارت عثمانی استفاده کرد ( ماخذ عالم ارای نادری ص 1050 ) ویا کتاب شرح رجال ایران هم به آن موضوع اشاره دارد وهمچنین نادرشاه وعلیمردانخان شاملو را وبه سفارت هند فرستاد ( ماخذ علم ارائ ص 553 )ونیز شکل گیری چند روستای شاملو نشین همدان هم تنها بعد از قتل نادرشاه اتفاق افتاد وزیرا به نقل ص 716 134 کتاب تاریخ بیگدلی وبعد از مرگ نادر شاه افشاراتفاق افتاده وتنها در ابتدای دولت کریم خان زندو در سال 1161 هجری ااتفاق افتاد که آقاسی خان بیگدلی شاملو که مشهور به حسین خان بیگدلی شاملو بود که مدعی اند نوه جانی خان بیگدلی است وقلعه حسین اباد شاملو را ودر شمال ملایر ساخت که در اطراف همان تعداد اندکی از مریدان شاملورا مستقر کرد وتا سال 1367ش وهمان دهستان شاملوی ملایر نامیده می شد وامروزه نامش را عوض کرده اند و"دهستان المهدی ملایر" گذاشته اند ولی اقاسی خان وفرزندانش در درگیری با خوانین زندیه وقاجاریه کنار گذاشته شدند وگروه دیگری از خوانین را بنام خوانین قرا گوزلوشاملو سر کار اوردند و در اواخر عهد صفوی که افاغنه غلجایی ومنطقه وسیستان را گرفتند واحمد خان شاملو آن ناحیه م با سربازنش فرار کرده وبه ناحیه هرات رفتند وشاهان بعدی صفویه برای اینکه شهر هرات وهمچنان در دست در دست شاملوها باقی بماند ومر تبا از انان کمک نظامی می خواستند که حکومت زنجان افشار نشین را سرکوب کنند ویا قم ترکمان نشین ویا همدان تکلونشین ویا شوشتر گندوزلو نشین ویا گرگان وفیروزکوه که چلاوی نشین بود ویا میاندواب مکری نشین ویا سیستان که قوم از بقایای صفاریان بود سرکوب شدند و شاملو های هرات هم کور کورانه وبرای حفظ منافع خودشان در شهر هرات واین نوع توصیه ها ی نظامی دولت صفویه را عمل می نمودند وانواع دشمن تراشی هاو برای خودشان فراهم می کرد ند واخر سر هم با فروپاشی دولت صفویه زمینه حذف هویت قومی خود را فراهم کردند ودر شهر هرات مانده ودر جامعه جغتایی نشین افغانسان مستحل شدند ونهایتا با افتادن شهرهای ایران بدست عثمانی ها وافاغنه که بزرگترین دشمن خود را تنها قوم شاملو می دانستند وسربازان شاملو با تغییر عنوان فاملی خووانتخاب نام فامیلی جدیدوبرای خودشان وعملا هویت چند صد ساله قومی خود را تغییردادند وامروزه تنه اصلی قوم شاملو ودر هرات افغانستان زندگی می کند وخود را افغانی می دانند( نه ایرانی )ویا امروزه تنها تنها چند روستای شاملونشین در شمال ملایر واز ان همه جمعیت برگ شاملو وفقط جمعیت اندک دهستان شاملوی همدان مانده است ودر حالیکه بیش از 50 جلد کتاب تاریخی وسفرنامه های دوران صفویه واز آن شاملوهای جنگجو ی دوران صفویه یاد کرده اند واولین با رو کتاب عالم ارای امینی ودر صفحات 274 و291کتابش و از جنگ قوم شاملوودر کنار شیخ حیر صفوی یاد می کندوبعد از این واقعه است که گروههای بیشتری ازقوم شاملو وازشام آمدند ووبه صفویه پیوستند از ان جمله است عبدی بیگ شاملو ست که سر دسته عبداللوهای شاملوی هرات است ووپُسرش دورمیش خان شاملو ویا نواده هایش است که مدتها ودر شهر هرات بودند ودر کاخ باغ زاغان ویا باغ سفید وباغ جوکی میرزای پایتخت تیموریان ساکن شدند و تیره های قوم شاملوهم وبعنوان محافظان قلعه هرات ویا قراولان کوچه ها شدندوکتابهای احسن التواریخ ویا خلاصه التواریخ ویا تکمله الاخبار ونقاوه الاثار ویا جواهرالاخبار وتاریخ جهان ارائ وخلاصه السیر ویا خلد برین وکتب دیگرهم و در صدها ص از جنگهای طایفه شاملو درراه قدرت یابی صفویه بحث کرده اند وفرضا کتاب خلاصه ا لتواریخ از 57 خان وافراد ذینفوذ این قوم شاملو ودر 100 سال اول دولت صفویه یاد کرده است ویا کتاب عالم ارای عباسی هم وبه 74 خان شاملو وجنگهای انان ودر 100 سال اول اشاره می کند ویا کتاب فواید الصفویه وبه 8 خان شاملو ودر اواخر عصر صفویه اشاره دارد ویا کتاب "روضه الصفویه" هم به اا مورد خانهای شاملو اشاره دارد وبعلاوه انواع کتب عصر صفویه 10 طایفه واز قوم شاملو می شمارند که شامل طایفه عبدللو شاملواست که ساکن هرات بودند(ماخذ ص 24 تذکره الملوک ) ویا طایفه بیگدلو شاملو(ماخذ ص929 وو10 38 و10 44 ) ویا طایفه خدابنده لو شاملو( ماخذ ص 661 ) ویا طایفه کرامتلو شاملو ( ماخذ ص 403 و418 ویا اوجی شاملو وماخذ ص 290) ویا قیجیلوشاملو ( ماخذ ص 342 که اغلب در کتاب عالم ارای عباسیاست )ودر کتابهای اواخر عصر صفویه هم واز طایفه (بیجارلو شاملوماخذ ص 156 وو250 کتاب ایران عصر شاه عباس دوم ) ویا (طایفه ینالو شاملوص 709 کتاب خلد برین ) یاد شده است وبعلاوه در کتاب گلشن مراد عصر زندیه هم وازطایفه های آجارلوی شاملو(ماخذ ص355گلشن مراد ) ویا طایفه قراگوزلو شاملو(ماخذ ص 56 و586 و592گلشن مراد) که یاد می کنند ونیز باید یاد اوری کرد که در صد سال اول دولت صفوی وپستهای سران شاملو واغلب پست نظامی بودند ودر اواسط عصر صفوی وبرخی پستها ومثل سفره چی وامیر اخوری به سران شاملو داده شد وبعداز دوره شاه صفی هم وپست های مهم اداری وبه خوانین شاملو دادندومثل جبه دارباشی قورچی باشی ویا قوللر تیروکمان وغیره ونیز به نقل ص 106 کتاب تذکره الملوک که نقل کرده ومی گوید که سلطان حسین صفوی 5و وزیر اعظم داشت که دوتن از آنان واز ایل شاملوبودند که عبارتند از
- 1-محمد مومن خان شاملو که دومین وزیر اعظم سلطان حسین صفوی بود
 - محمد قلی خان شاملو که پنجمین وزیر سلطان حسین صفوی بود وقبلا به سمت قورچی باشی تعیین شده وسپس وزیر اعظم شد ودر 11محرم سال 1134 هجری هم به اردوی افغانها رفتند وتاج برسر محمود افغان گذاشتند
 - وآری دو سردسته "افغا نهای ابدالی هرات "که در راس اش ومحمد قلی خان شاملوی هرات افغانستانی بود وبا سردسته "افغانهای غلجایی قندهار "که محمود افغان باشد وپنهانی باهم تبانی کرده بودند که با شاه بی عرضه ایران ودر گلون اباد اصفهان وحضور یافته ویا در سال 1134هجری وحضور یابند وآنگاه تاج را واز سر شاه بی عرضه ایران بردارند واین بار وهمان "تاج ایرانیت "و"وطن دوستی مذهبی "را وبا دست دوافغانی زرنگ وبرسر "شاه جدید مقیم افغانستان "بگذارند که امروزه جمعیت وسکنه اش اندک تر از ایرانیان می باشد ولذا امروزه ما چوب زرنگی آن دوافغانستانی زرنگ مقیم قندهار وهرات ودر پایتخت اصفهان ایران را نمی کشیم وبلکه چوب جهل عمیق دانشجویان ویا اساتید واهل مطبوعات مردم ایران رامی کشیم ویا چوب نادانی در 500 سال اخیررا می کشیم که با وجوداینهمه از انواع فارغ التحصیلان دانشگاهی ویا مادرس ورسانه ها وهنوز چنان جاهل ماندهایم ویا جاهلانه می اندشیم که در این پاتصد سال اخیرو یکبار از خود نپرسیده ایم اویا کتاب ننوشته ایم که این "قوم شاملوی ایرانی" چه صیغه ای هست ؟ ویا این قوم "مدعی ایرانیت "ویا "وطن دوستی مذهبی" ودر کدام شهر وروستای کنونی ایران زنگی می کنند؟ ویا چه فرد ویا چه تیره هایی از آنان ودر یک آبادی ایران زندگی می کنند ؟ویا چرا بعد ازگذش 270 سال بعد از سقوط صفویه وهنوز هویت قومی خود را در یک پایان نامه دانشجویی ویا نشریه فراوان دانشگاها آشکار نمی کنند که مرتبا در آنها از انواع قوم بختیاری ویا بلوچ وترکمن می نویسند ولی یکبار از وجود قوم "تقریبا بزرگ شاملو" ووجودش در یک آبادی ایران وخبری نیست ویا چرا بعد از قتل نادرشاه افشار وبجز از اسناد اوایل زندیه ودیگر کمتر مورخ ویا سفرنامه نویس اروپایی ویا ایرانی واز وجود و"بقایای قوم شاملو" ودر یک ابادی ایران ودم نزده است؟ ویا "مطلب ننوشته اند؟ ودر حالیکه حداقل 50 جلد کتابهای عصر صفویه وهمگی در باره این قوم وسرانش می رباشد ویا چرا در هر صفحه همان کتابها واز انواع شجاعت های قوم شاملو می نوشتند! ویا اینکه آنان وبیش هر قوم دیگر ایرانی ودر احیای مذهبی ویا ملی ایرانیان ونقش دارند؟ ولذا مقایسه کتب ونشریات قبل از صفویه وبا کتب بعد از صفویه و این موضوع را وشفاف سازی می کند وآری متاسفانه جهل عمیق برهمه رشته های دانشگاهی ایران حاکم است !ویا بر مدارس ان ویا بر اهل مطبوعات وحتی بررسانه های ایرانیان مقیم خارج هم وحاکم هست که درطی این 500 سال اخیر ومطلبی در این باره ننوشته اند ولذا از این جهل عمیق خودشان هم وبراحتی نمی توانندکه خارج بشوند.
 
	  این وبلاگ شامل :