مردم شناسی قوم شاملوی افغانی ویا همدانی در دوره صفویه ،کدامیک ؟ - دکتر محمد خالقی مقدم

مردم شناسی قوم شاملوی افغانی ویا همدانی

در دوره صفویه ،کدامیک ،؟

پژوهش از : دکتر محمد خالقی مقدم

تخصص: مردم شناسی اقوام آسیایی

قوم شاملوی ترک زبان ،و یکی از اقوام ایرانی بود که در اوایل دوره صفویه به ایران آمده بود واحتمالابعد از صفویه نیز که همه شاخه های قوم شاملو که ازقلعه های سی شهر ایرانی دوره صفویه حفاظت می کردند وتنها اندکی به استان همدان کوچیده وبقیه ویا بخش بزرگی از آنان ودر هرات ومرو باقی ماندندوبعدا از ایران جدا شدندوساز جدایی از ایران را زدند واحمدخان شاملو هم که با سربازان خود در سیستان اواخی عصر بودند وبا غلبه افغانهای غلجایی برخاک سیستان وکرمان وبه همان نواحی هرات رفته ومقیم شدند وتنها برخی از خوانین قوم شاملو ونظیرطایقه " بیگدلی شاملو "وبا نوکران ومباشران وخدمهمنزل اربابی خود ودر برخی آبادهیهای غصبی ایام صفویه خود دردهات ساوه ویا دهات بزینه رود قیدارزنجان ویا برخی از آبادیهای دهستان حسین اباد ملایر ودر ایام جنگهای 25 ساله نادرشاهی مخفی شده بودند ودم نمی زدند دهاتی که که چسبیده به مرزهای استان همدان می باشد ولی سکنه ویا خوانین آن آبادیهی اندک هم ودر دوره زندیه و دوره قاجاریه و با شاهان قاجار ویا حکمرانهای زندیه وقاجار وحاکم برشهر های ساوه وهمدان وزنجان وقم مشکل یافتند وبعدا هم دهات ملکی عهد صفویه خود را وبا دست همان حکمرانی قاجاری شهر های مزبور واز دست دادند وفرضا نویسنده کتاب "تاریخ بیگدلی "که یکی از خان زاده های طایفه بیگدلی شاملوبزینه رود می باشد وبه آن موضوع می پردازد ویا در برخی از صفحات کتاب تاریخی اش واز اجحافات "امیر جهانشاه افشارقیدار" می نالد که 290 روستا در این شهرستان قیدار داشت ولی طوایف بیگدلی شاملورا واز برخی دهات بزینه رود قیدار هم بیرون کرده بود ویا اراضی آنان را که در اطراف "قلعه کهلا"بزینه رود بودو گرفته است که در مرز اسان همدان وزنجان است ولی همان نویسنده تاریخ بیگدلی وبه اسناد معتبر تاریخی دوره صفویه توجه نمی کند ویا آن اسناد را ودر نظر نمی گیرد که همگی از غصب اراضی اقوام دیگر وتوسط خوانین شاملوست که از شاهان صفویه اوحکام زور گفتن به "طوایف دیگرمنطقه را گرفته بودند وفرضا برخی از ان مطالب ودر کتاب عالم آرای عباسی آمده است ویا در خلاصه التواریخ ویا در خلاصه السیر ذکر شده است ولذا خوانین شاملو ومخصوصا در اواخر عصر صفویه وبخاطر دفاع یکطرفه ویکجانبه از صفویه وبا بسیاری از اقوام ایرانی درگیر شدند وبسیاری از اراضی اقوام رشت وکوچصفان وشوشتر وکهگیلویه وقیدار وساوه وقزوین ومیاندواب وگرگان وفیروزاباد وساری وغیره را از دست همان اقوام در آورده وبا دست جانی بیگ شاملوویا یگر خوانین شاملو ومثل ساروسلطان شاملودر ساوه وهمگی ارضی غصب کرده از اقوام مختلف را ووقف دربار شاهان صفویه کردند ویا با تکیه به حکمهای همان شاهان صفوی وبسیاری از املاک قوم افشار را ودر استان زنجان مصادره کرده وبه مالکیت خودرآورده بودند ولی اقوام افشار منطقه بعدا به دورنادرشاه افشار جمع شدند هم املاک قیدار ویا سلطانیه ویا صائین قلعه ویا ابهر وزنجان را ودر ایام بعدی پس گرفتند واملاکی که از قدیم متعلق به همان قوم مقتدر ایرلوافشاربود رادر طارم پس گرفتند ویا دهات ارشلو افشاردر سلطانیه وصائین قلعه زنجان را پس گرفتند ویا دهات متعلق به اینانلو افشارابهر بود ویا متعلق به اوصانلوافشار ویا قرا پشتلوافشار بود ولی همان قوم افشاراستان زنجان ویا متعلق به ترکمان های ترک آذر بایجان بودکه مدتی هم حاکمان شهر تبریز بودند ویا املاک متعلق به تکلوهای همدان ویا قوم مکری در میاندواب بود واقوامی که در دوره صفویه مورد غضب شاهان صفویه واقع شده بودند ولذا املاکشان مصادره شدوبخشی از دهات آنان را هم وبه خوانین شاملو دادند که شدیدا هوا دار صفویه شده بودند وقوم افشاری که در دوره صفویه وچندین برابرجمعیت قوم شاملو وسرباز جنگی ویا جمعیت ایلی داشتند ولی چونکه در سه جنگ صائین قلعه وبا شاه عباس صفوی درگیر شده بودند ولذا به نقل همان کتب تاریخی عصر صفوی وشاه عباس هم ودستور قلع وقمع طایفه افشاررا داده ویا املاک رمه داری وزراعی آنان را مصادره کرده بود وبخشی راهم به خوانین شاملوودر بزینه رود وخرقان افشار ویا در جنوب ابهر وجنوب قزوین دهات داشتند وبخشی از "دهات قوم ترکمان های ترک موصل لو را"مصصادره کرد که در اطراف تبریز ودر در ساوه وقم وکاشان وقزوین املاک داشتند وبرخی از انها راهم وبه خوانین شاملو داده بودند ومثلا به نقل ص 96کتاب خلاصالسیر وشاه صفی صفوی که "خوانین افشار ارشلو" را از حاکمیت سلطانیه وزنجان برداشته بود و"عباسقلی بیگ بیگدلی شاملو" را وحاکم سلطانیه وزنجان نمود ( ماخذ ص 96 خلاصه السیر) وعباسعلی بیگ بیگدلی که نوه خوانین هرات افغانستان بود در ایام حکومت خود در زنجان وبرخی از املاک بزینه رود وابهر وغیره را به مالکیت خود در آورده بود وبعدا به پدرخان نویسنده کتاب تاریخ بیگدلی ویا خان شاملوی کهلا بزینه رودمی رسد که با بقدرت رسیدن نادر شاه افشارودر دوره خودش ابوالحسن خان افشار ابهری را نسقچی باشی دولتش کرده ونیزبه حاکمیت اصفهان عصر خودش نصب کرده بود( ماخذ عالم آرای نادری ص 367)واحتمالا"ابوالحسن خان افشار ابهری" هم ودر زمان اقتدار خودش ودهات غصب کرده خوانین بیگدلی شاملو را ویا دردهات ابهررا پس می گیرد ونیز ممکن است که خوانین افشار بکشلوی جنوب قزوین هم که در دهستانهای شال ویا رامند وبوئین زهرا وخرقان قزوین دهات داشتند ویادر اطراف ساوه وساوجبلاغ دهات داشتند وشاه عباس صفوی هم وبا سرکوب قوم افشار قزوین وانها را مصادره کرده بود ویا در دوره شاه عباس صفوی وبسیاری از املاک آنان را وبه "سارو سلطان بیگدلی شاملو وبرادرش "داده بودووان افشار های قزوین هم هم وبا سقوط دولت صفویه ووبه اطراف نادرشاه افشار جمع شدند دهات غصبی خود را واز خانواده بیگدلی شاملو پس می گیرند ولی نویسنده تاریخ بیگدلی ودر صفحات مختلف کتابش وهنوز مدعی مالکیت ان نوع دهات محال ساوه وخرقان ویا اطراف قزوین وبرای خوانین بیگدلی شاملوست وآری با سقوط صفویه که دو صدر اعظم سلطان حسین صفویه هم واز قوم شاملو بودند وهمان طایفه شاملو هم وبا سقوط صفویه وقومیتشان از دستشان رفت ومورد سوال اغلب اقوام دیگر شدند ولذا بعد ازآن تاریخ ودیگر اسم طایفه شاملو از حوادث تاریخی واجتماعی عصر زندیه وقاجاریه وپهلوی جذف شده است وکسی از مورخین ومطلبی در باره ان قوم نمی نویسد وبعلاوه وهمه املاک غصب کرده قوم شاملو واز عصر صفویه در قم وزنجان وخرقان وقیدار وقزوین وساوه وسیستان ورشت وکوچصفهان وکهگیلویه وگرگان هم به حساب خزانه نادرو سند ملکی زده شد وتا نادرشاه "سیستم زمین داری قبایلی عصر اق قویونلو" و"یا زمینداری سلطنتی دوره صفویه "را که هردوسیسم مشکل افرین بود وبه "زمین داری مدل اقطاعی عصر سلجوقیان برگرداند ویا به "مدل یرلیغ داری عصر تیموریان "برگرداند که عمرش کفاف نداداوزمین داری قبایلی ودوباره در عهد زندیه پاگرفت واری تیول داری ویر لیغ دادن علدلانه به اقوام که از دوره ساسانیان بود ویا روال حکومتی سابق ایرانیان بود وهمگی در دوره شاهان صفوی از رده خارج گشت ونادرشاه می خواست که سیستم سابق زمین داری عهد ساسانی ویا سلجوقیان ویا تیموریان را دوره خودش احیائ بکند ویا دیوان طغرانویسی جدید خود وبه کاتبان ودیوان استیفائ خود چنین دستوراتی داده بود ولی چونکه نادرشاه وفرزندان ونوه هایش هم به قتل رسیدند نتوانستند املاک دیوان استیفای خود را حسابرسی بکنند وبعدا جهانشاه افشارویا حاکم قیدار ی عصر ناصر الدین شاه در شهرستان قیدار وبقیه املاک غصبی طایفه بیگدلی را ودر بزینه رود قیدارواز خوانین بیگدلی پس گرفت ویا با اقتداری که بهم زده بود وبعلاوه با تکیه به اجازه "تیول گیری" از ناصرالدین شاه وامین السلطان نخست وزیرش وان اراضی خوانین زور گوی بزینه رود پس گرفت ودر ازایش ناصرالدین شاه ویا امین السطان هم واورا در ازای تیول بزینه رود وبه مامورت های نظامی مختلف می فرستاد واحتمالا خوانین خلج وحکومت یافته در ساوه وقم دوره قاجار هم چنین است وبا املاک غصبی قوم بیگدلی ودر آن ناحیه ساوه وقم وچنین رفتاری کرده باشندکه ساروسلطان بیگدلی شاملو از خلج های ساوه عصر شاه سلیمان غصب کرده بود و متاسفانه نویسنده تاریخ بیگدلی که خان زاده طمعکار می باشد وبا مارکسیست شدن دردوره فرقه دموکرات ها وبه مسکوهم فرار کرده بود ولی بعدا سر قبر پدران خنش حضور یافته وبا بوسیدن قبر پدر خانش قسم می خورد که با نوشتن کتاب تاریخ بیگدلی وادعای مالکیت پدر ویا اجدادش در بزینه رود قیداررا دارد ولی به بقیه اسناد تاریخی عصر صفویه توجه ندارد که اجداد وی را غاصب می دانند وهمچنین وی تاریخ مالکیت دولتها وتاریخ مالکیت اقوام در ایران را قبول ندارد ویا با دانش ناچیز خود ونمی داند ویا تاریخ اجحاف قوم شاملو بهبقیه اقوام مختلف راهم نمی داند که چنین کتابی را نوشته است؟ بعلاوه معنی" تیول ارضی" را در در عصر دولتهای مختلف راهم نمی داند وفکر می کند که هنوزمالکیت دهات بزینه رود قیدارو وتنها در عصر صفویه وباید که باقی بماند ومشروع است ولی مالکیت دولتی شاهان مختلف بعدی ودر ادوار مختلف ایران ومشروعیت نداردوباید به خانواده پدری وی پس بدهند ! ویا تیول دادن ارضی دولت های افشاریه وزندیه وقاجاریه وپهلوی را هم ومشروع نمی داند ! وبعلاوه در تاریخ نویسی "قوم شاملو"هم و تحریف تاریخی بزرگی انجام داده است وهمه شاخه ها وطوایف متعدد قوم شاملوی عصر صفوی ایران را که 10 طایفه بودند وتنها به "شاخه بیگدلی شاملو بزینه رود" خلاصه کرده است ونیز برخلاف همه اسناد تاریخی و"مرکزیت قوم شاملو" را هم در "استان هرات"نمی داند که مرکز ابدالی های شاملوویا عبداللو شاملوی هرات است که نواده های عبدی بیگ شاملو ویا پسرش دورمیش خان شاملوبودند ونواده هایش هم مثل علیقلی خان شاملووغیره هم حدود 230 سال حاکمیت شهر هرات افغانستان را در عصر صفویه خود داشتند ویا در دست خود داشتند بخشی کوچکی از شاملوهای هرات هم وبا قتل نادرشاه به همدان عصر کریم خان زندآمدند وچند روستای دهستان شمال ملایر راو در سال 1161 برای خانوده خود فراهم می کنندواحتمالاه سکنه ان دهات هم از طایفهای شاملو نیستند وکارگران اجیر شده خوانین مزبورودر دهات بودند وبرخی هم با همکاری خاندان زندیه ومخفیانه در عصر زندیه وبه بزینه می ایند وبرخی کارگران اجیر شده در دهات اطراف "قلعه کهلا بزینه رود" را برای خود فراهم می کنند وولی مولف تارخ بیگدلی مرکزیت قوم شاملوی هرات را ندیده گرفته که سربازان نظامی سی شهر ایران که همگی از نظامیان شاملو بودند وبعد از سقوط صفویه به نزد خویشاندانشان در شهرهرات ویا دهات هرات فرار کرده بودند وتنها بعد از قتل نادرشاه از ترس خارج شده ودوباره برخی به دهات شمال ملایرآمده ویا به دهات بزینه رود واطراف ساوه برمی گردند وسعی می کنند که دوباره با همکاری زندیه که با خوانین افشارزنجان مخالف بود وبرخی املاک غصبی عصر صفویه رااحیائ کرده ویا با دست همان حکام زند ودر ملایر همدان احیائ کرده ویا در ساوه ویا در جنوب ابهر ویا در دهات بزینه رود قیدار واحیائ دوباره بکنند وبا دست مولف تاریخ بیگدلی هم و مرکزیت قوم شاملورا هم در" شاملویان شهر هرات ندانسته که در عصر نادرشاه وهمه سربازان شاملویی دولت صفویه واز شهرهای سقوط کرده ایران و به شهر هرات فراری سده بودند وکثرت جمعیت ودر هرات داشتند ولذا کتاب عالم ارای نادری عصر نادرشاه هم همه آنان را ودر ص 887 کتابش " وبا عنوان " شاملویان هراتی " نامیده است ویا حتی مرکزیت قوم شاملو را هم در دهستان شاملوی شمال ملایر استان همدان ندانسته که جمعیت شاملویی دهاتش وبیشتر از جماعت بیگدلی شاملوهای بزینه رودقیدار هستند وبلکه در کتاب نویسی تاریخ بیگدلی ووی مرکزیت قوم شاملوی ایران را در "روستای قلعه کهلای قیدار می داندکه قلعه خانی مجللی بود که سیاحان نوشته اند وانواع اتاقهای عمله واکره وخدمه داشت وهمگی نوکران پدر بزرگهای این نویسنده تاریخ بیگدلی می باشند که "خوانین آبادی کهلای قیدار" بودند ومن نمی دانم که انهمه جمعیت بزرگ قوم شاملوی عصر صفوی و چگونه در یک روستای خرابه ویا کوچک کهلای بزینه رود جا گرفته اند ویا مکان گزینی جمعیتی شاملوهای روستای کوچک کهلای قیدار و"مرکزیک قوم بزگ شاملو" هستند وهمین نوع از تحریف تاریخ قوم شاملو ودهات واملاک متعلق به قوم شاملو ها راهم هم در صفحات 362 به بعد کتاب تاریخ بیکدلی تالیفی خودش هم تکرار کرده است که درصفحات 362 و363 به بعد همان کتاب نویسی خودش وبا تیتردرشت وتیتر "شاخه بیگدلی محال ساوه" رقم زده است ویک فصل برزگ از کتاب تاریخ نویسی خودش را هم واختصاص به آن الاک غصبی خانوده خودش داده که اثبات بکند که کلیه دهات محال ساوه هم متعلق به طایفه بیگدلی شاملویی واجداد وی می باشد واقوام دیگری از ایران ودرآن محال ساوه وملک نیستند ومن در مقاله "خلجهای ساوه خودم "وغلط بودن مطالب کتاب وی را وسند تاریخی داده ام ویا اینجانب در مقاله " خلجستان ساوه وقم " خودم وبا تکیه به اسناد 131جلد کتاب وسفرنامه واثبات کرده ام که اغلب دهات محال ساوه ونوبران واز اواخر عصر صفویه وتا عصر پهلوی متعلق به تیره های واقعی قوم مقتدر خلج بوده ودر ازای ان "تیول قومی" هم که از قاجاریه تحویل گرفته بودند و صد سال هم وبا اقتدار قلعه ویا دروازه های تهران را وبرای قاجاریه نگهداری میکردند ویا پادگانهای مهم شهر تهران وقم وساوه را هم دردوره قاجاروهمان "خلجهای ساوه " اداره می کردند ودر دست قوم کوچک بیگدلی شاملوی بزینه رود ویا دهستان ملایر نبود! ویا همان قوم خلج ترک ودر حکومت سی ساله عصر زندیه وقلعه شیراز ویا دروازه های شهر شیراز ودر عصر زندیه را اداره می کردند وهر چند سفرنامه عتبات ناصرالدین شاه وی هم از برخی دهات باقی مانده در دست طایفه بیگدلی اطراف ساوه هم نام برد ولی خود ناصر الدین شاه اذعان داردکه اغلب املاک ساوه ومتعلق به قوم خلج است ویا در همان سفرنامه عتبات خودش می نویسد: که بیشترین دهات ساوه ومتعلق به خلج وخوانین خج ساوه ونوبران وخرقان خلج می باشد ونویسندگان 98 کتاب وسفر نامه نویس عصر قاجار از املاک خلج در ساوه نام می برند ( ومتون همه این 98 کتاب وبرخلاف ادعای ملکی مولف تاریخ بیگدلی می باشد که ادعای ملکی محال ودهات ساوه رابرای خوانین شاملو می داند ولذا وی در بخش بزرگی از کتابش واز املاک قوم بیگدلی شاملودر ساوه سخن می گوید ولی از مالکیت بزرگ قوم شاملو وبرتعداد زیادی از دهات هرات وبرای ما مطالعه کننده های کتابش سخن نمی گویند که مالیات بستن فراوان فرزندان دورمیش خان عبدللو شاملو وبر اراضی روستائیان جغتایی در اطراف هرات خریده بودند ونویسنده ایرانی کتاب خلاصه التواریخ واز چندش آور بودن این نوع اجحاف حاکمان شاملو وبرکسبه وسکنه بدبخت در هرات به خداوند شکایت می کند و در ساوه عصر ساروسلطان شاملو چنین بوده ودر حالیکه ناصر الدین شاه در کتاب عتبات خودش ودهات خلج نشین ساوه وقم را زیاد دانسته واغلب هم از ان خلج ها می داند ونیز در عهدناصری خودش و"حاکمان ساوه" را هم واز خوانین خلج انتخاب کرده بود (ونه از خوانین بیگدلی شاملو؟)ویا کتاب روضه الصفای عصر قاجار یا کتاب ومنتظم التواریخ عصر قاجار هم نشان می دهد که در آن دوران تاریخی و"پادگان فوج دوم ساوه "هم در دست "قوم خلج ساوه "بود ه ونه در دست قوم بیگدلی شاملوساوه ) واین نوع از "قوم شناسی غلط "ویا تحریف آمیز بخاطر آنست که در 300 سال اخیر وکسی در ایران وهنوز مقاله ویا کتاب مستندی ودرمورد قوم شاملو ننوشته است که این قومیت ایرانی کیست ؟ویا چرا همه حوادث تلخ را ودر دوره صفویه افرید ویا بضرر همه ایرانیان آفریده است؟ وتا معلوم شود که این قوم نیمه بزرگ ایرانی واز کجا امده بودند؟ ویااکنون کجاست ویا در کدام شهرهای ایرانی زندگی می کنند ؟ویا چرا فقط "آن قوم شاملو" وعلیرغم میل همه اقوام دیگر ایرانی وعمل کرد وتنها از شهر هرات وشاملوها وشاه عباس را به قدرت رساندند که خان شاملو< وی را در عهد ولایتعهدی ودرشهر هرات نگه می داشت ؟ ویاچرا " قوم شاملو" و باهمه اقوام ترک وغیر ترک ایران در افتاد ؟ ویاچرا درایام صفویه وبا قومهای دیگر جنگید ؟ ویا چرا آنان تنها قومی شدند که تا آخرین لحظه و،از خاندان صفویه حمایت می کردند؟ ومن در این مقاله ام سعی دارم که رخساره واقع بینانه "قوم شاملو"را وبا اسنادتاریخی آنرا نشان بدهم ونیز بیان بکنم که بعد از آمدن به ایران وانها اشتباه های فاحش سیاسی زیادی کردند ؟که صرفا 230 سال خودشان را ودر خدمت رسانی نظامی صرف به دولت صفویه قرار دادند؟ ومثل اقوام دیگرایران عمل نکردند ؟ ویا مثل اقوام دیگر سعی نکردند از دولت صفوی ومقداری مزارع خوب برای کسب حلال خود بگیرند ویا مراتع یک استان خاص را وبه "تیول قومی "بگیرند ومثل قوم بختیاریهای زحمتکش ومشغول رمه داری حلال باشند ودر آن اراضی خاص قومی خودشان ومشغول کار شوند وبه دیگران آزار نرسانند ویا دائما دنبال معیشت اقتصادی خود باشندوهمان کار مشرع رمه داری قوم بختیاریها ویا سکنه لرستان ویا باغداری مشروعی که بقیه اقوام دیگرایرانی شهریار واشنویه می کنند ومثلا قوم بختیاری ایران ودر عصر صفویه اراضی خاصی را واز صفویه تیول گرفته بودند ودر اراضی خود وبدوندرگیری با بقیه اقوام ایرانی ومشغول رمه داری خود بودند ولذا امروزه کسی از ایرانیان هم نمی گویند که دهات بختیاری نشین ومتعلق به قوم بختیاریها نیست !ویا کردهای کردستان ایران هم ورمه داری معقول قومیت خود شان راودر همان اراضی استان خودشان انجام می دادند وسعی نمی کردندکه مثل قوم شاملو وبا حکم گرفتن از دست حکام صفویه ودهات اقوام دیگرایرانی را و از دست آنان بگیرند ! ویا نظیر لرهای لرستان که در عصر صفویه وزندیه وقاجاریه ووروش معقول دامداری ویا رمه داری مشروع خودشان راداشتند ویا در دهات استان خودشان انجام می دادند وضرری هم به اقوام دیگر ایرانی نمی رساندند ویا به دهات اقوام دیگرهم چشم ندوخته بودند! واکنون هم مثل قوم شاملونیستند ولذا نفی هویت قومی خودشان را هم نمی کنند ولذا با شجاعت تمام وبه همه ایرانیان دیگر می گویند که جزو "اقوام لرستان "می باشند ! ویا در کدام شهر ویا دهات لرستان وزندگی واقعی دارند !و!اسم قومیت خودشان را می گویند ولی شاملو سیصد سال است که پوشانده اند ویا مکان قومی خودشان را هم راوعلنی کرده وبه همگان اعلام می کنند و مثل قوم شاملوها ودر سیصد سال اخیر ونپوشانده اند ؟ ویا نظیر قوم محروم بلوچ که در سرزمین محروم بلوچستان وعلنی زندگی قومی می کنند ونیز قانع به معیشت ناچیزخود و در همان استان قومی بلوچستان خود هستند وقومیت خاص خودشان را هم نظیر قوم شاملوها نمی پوشانند!وبا شجاعت وافتخارتمام قومیت مثبت خود علنی کرده واز قومیت بلوچی خود ودر دهات بلوچستان سخن می گویند ودفاع می کنند ویا از رمه داری ناچیز وباغداری کوچک خود ودرهمان سرزمین استان قومی بلوچستان خودو د فاع می کنند ولی این مشخصه های قومی ودر مورد" قوم شاملوی ایران وجود ندارد ومعلوم نیست که چه چیزی می باشند؟ ویا درکدام استان می باشند ؟مثلا به بقیه نمی گویند که در سیصد سال گذشته ویا بعد از سقوط صفویه و در کدام استان زندگی می کنند؟ ویا در کدام ده ویا شهر ایرانی وپراکنده هستند ؟ ویا کدام دهات ایرانی زندگی می کنندکه از قدیم واقعا متعلق به قومیت آنهابوده ؟ ویا در 500 سال اخیرکه به ایران آمده اند واقتصاد زراعی همان روستا را چگونه اداره می کنند ویا با چه روش حلال رمه داری ویا باغداری مشروع واداره کرده اند؟ وتنها قومی هستند که جرات گفتن این نوع از مسائل راندارند ویا به هیچ کس ندارند؟ واین نوع روشهای مشروع زندگی قومی ودر 4000 سال گذشته برای بشر بوده وبرای انواع قومیت های جهان جا افتاده است! وقومیت ها ی مختلف با این روشهای مشروع رمه داری می کنند ویا زراعت مشروع می کنند ویا باغداری مشروع خودرا دارند ودر دولتهای مختلف ایران هم بوده ومثلا در حکومت سلجوقیان وتیموریان قراقویونلو وافشاریه ویا قاجاریه وپهلوی بوده ویا در همه ادوار تاریخی نفع دائمی ویکسانآفریده وهم نیز از معیشت معقول زندگی قومی خودولذت می برند ولی تنها قوم شاملوست که این نوع مشخصه های قومی را ندارندوجزو "روانشناسی قومی "انهاست ولذا امروه قومیت خودشان را وبخاطر زرنگی هایشان باخته اند ؟ ویا بخاطر وقف کردن زندگی قومی خود وبه دولت صفویه باخته اند وقومی هستند که از اینجا رانده وازآنجا مانده اند؟ وقومی هستند که در طول 230 سال حکومت صفویه ونتوانستند ازدولت صفوی یک اراضی نیمه مرغوب رمه داری ویا زراعتی خاص بگیرند؟ وتا معیشت ورمه داری معقول کنند ویا زندگی مثل دیگر اقوام ایرانی داشته باشند ! وصرفا بدنبال نظامیگری صرف بودند که صرفا از راه خدمات نظامی پول درآورند ویا در قلعه داریشهر ها وقراول خانه های 30 شهر ایرانی عهد صفوی کار کرده وصرفا پول نظامی می گرفتند ومن در این مقاله ام سعی دارم که زندگی واقعی وتحولات قومی 700 ساله قوم شاملو را نشان بدهم که حدود 500 سال است که به ایران آمده بودند ولی برخلاف میل بقیه اقوام ایرانی وزندگی شفاف ودراین پانصد ساله نداشتند ! واین مسئله تنها ادعا و"اسناد خاص من" نیست وبلکه اسناد تاریخی مختلف ودرج شده در انواع کتب تاریخی اودر مورد رنگی قومی انهاست که در مورد اقدامات صرفا نظامی قوم شاملو مطلب نوشته اند ویا در 500 سال اخیر وسند تاریخی داده اند ولی در همه این اسناد تاریخی 500 ساله قوم شاملو درایران ومعیشت اقتصادی حلال آنان دیده نمی شود ویا در شهر ها ودهات ایرانی معلوم نیست؟ ولذا برخلاف اقوام دیگر ایرانی هستند وشفاف نمی گویند که در این 500 ساله گذشته واز چه راهی ویا از چه منبع مشروع معیشت قومی وزندگی کرده اند ؟ وچرا که در همه اسناد تاریخی وآنان فقط از راه اقدامات نظامی زندگی کرده اند ویا مخارج خود را در آورده اند ولذا در کمتر کتب تاریخی عصر صفویه ومطلبی در مورد رمه داری شاملوها در ایران وجود دارد ویا در مورد باغداری در برخی از دهات ایرانی وجود دارد ویا درامر زراعت ومثل زراعت سیستانی های ایرانی ویا حرفه صنعتی در شهر ها وتوسط آن قوم شاملو وجود ندارد ومثلا روش معیشت اقوام بختیاری ویا کردها ویا لرهای لرستان مشخص است ویا تاریخ منطقه ویا شهرشان ویا هویت قومیتشان معلوم ومشخص است واقوامی هستند که نمی خواهندویا نخواسته اند که صرفا از راه نظامیگری پول دربیاورند ولذا تاریخ رمه داری ویا باغداری انان مشخص است ویا در ادوار مختلف ایران هم مشخص است وگاهی هم درمدت اندک ودر برخی از ادوارتاریخی و وارد برخی جنگهای نظامی شده وآنهم به نفع قومیت خودشان بوده باشد ویا نه ؟ ولی تاریخ قوم شاملو ودراین 500 سال گذشته چنین نیست !وهمین امرویا روحیه خاص روانشناختی اجتماعی وقومی وآنان راو آسیب پذیر کرده است وچراکه بیخودی خودشانرا در خدمت منافع دولت صفویه قرار داده بودند واز این راه خودشان را دشمن اقوام دیگر ایرانی کردند وهیچ گونه سودی هم از این نوع "تهورهای نظامی" خود بدست نیاورده اند !وفقط اقتصاد دهات ویا شهرهای ایرانی را خراب کردند ویا اقتصاد دهات شاملونشین خود را هم ودر نقاط مختلف ایران وبه خطر انداخته اند که باید تجدید نظرو در اندیشه قومی خودبکنند وبا این طرزفکر غلط خود وحتی اقتصاد بقیه اقوام ترک ومحروم همدان ویا باقی مانده از عهد اقوام قراقوینلواستان همدان را هم بخطر نیندازند ومثل نویسنده تاریخ بیگدلی نیندیشند ویا سخن بگویندویا ادعا بکنند که ما اقوام شاملو و در دوره صفویه چنین وچنان کردیم ویا در فلان تاریخ وفلان ملک را ودر محال ساوه ویا دربزینه رودویا در خرقان داشتتیم ویا افتخار کردن به این نوع از امورات نظامی که به نفع خاندان صفویه جنگیده اند خوب نیست ویا افتخار کردن به این قبیل از افتخارات تاریخی ویا اینقبیل از زور گوییهاکه فقط بفع خندان صفویه بود ومرتبا در کهگیلویه و یا رشت وکوچسفهان وشوشتر ومیاندواب وزنجان و غیره جنگیدند ویا با قوام دیگر در افتادند و هنر نیست فقط بهینه کردن اقتصاد سکنه کل کشور را بخطر می اندازد ومخصوصا اقتصاد همه ترکان ایران را بخطر می اندازند که از دوره شاه طهماسب صفوی ببعد وهمه ترکان ایران از صفویه دوری جستند ویا بخاطر این رویه غلط وبا صفویه مخالف بودندو نظیر اقوام ترک افشار ویا ترکمان تبریز ویا ترک ساوه مصللو ویا اقوام ترک ذوالقدراستان فارس وتکلو وبهارلو استان همدان وهمه مخالف بودند و وبجز از قوم شاملو وبقیه از صفویه فاصله گرفتند وتنها قوم ترکی که طرفدار صفویه باقی مانده بود وقوم شاملوبود اوبهمین دلیل همه آنان و در دوره صفویه وزنگی مشکوکی داشتند که هنوز تاریخ نویسان به آن نپرداخته اند وبعد از صفویه هم امروزه واغلب شاملو ها در ایران زندگی نمی کنند واحتمالا با فروپاشی دولت صفویه نام قومی خود را از "قوم عبداللوشاملو شاملو" وبه "قوم ابدالی هرات "تغییرنام داده اندکه از نام عبدی بیگ شاملو وفرزندانش در شهر هرات نشات می گیردکه "سر سلسله حاکم محلی "انان" در هرات بود دورمیش خان شاملو عبدالو بود که پسر عبدی بیگ شاملوست وتقریبا در دوره حکومت 230 ساله صفویه وهمیشه نوادگان دورمیش خان شاملو وبر شهر هرات حکومت کرده اند وگاهی هم که صفویه در داخل ایران وبا اقوام مختلف در گیر می شدند وسربازان قوم شاملو را واز هرات فرا می خواندند وتا در نواحی مختلف ایرا ن وبقیه را سرکوب بکنند وبرعکس وبرای نگهداری "حکومت ومنافع محلی خود " در شهر هرات ودربرابر اوزبکها ویا شورش اهل شهر واغلب اقوام ایزانی را به کمک می طلبیدند ولذا همه مردم ایران ویا دولت صفویه وآلت دست این "نوع حکام محلی هرات "بودند و"حکومت محلی ال کرت هرات" وچنین فاسد نبود وواز نظر سیاسی وحکومت محلی 230 ساله آنان ودر شهر هرات ونظیر "حکومت محلی سلسله ال کرت "در هرات است واحتمالاهمه سیاست هایشان راهم از شاهان صفویه نمی گرفتند واحتمالا از عوامل کمپانی هند می گرفتند که در میان حکام شاملوی هرا تتنفوذ عمیق یافته بودند وآنان را بعنوان یک قوم ظاهرا ایر انی و طرفدار صفویه درهرات تحریک می کردند که در امورات داخلی ایرانیان دخالت بکنند واز سوی دیگر هم اقوام ترکی بودند که با اقوام جغتایی تابع دولت تیموریان هم مخالف بودند که اغلب تیره های قومی ساکن افغانستان کنونی واز طوایف جغتایی هستند وومحل اسکان وسکونت گزینی قومی خودشان را هم در قلب جغتایی های مغول اطراف هرات انتخاب کرده بودند که که زمانی در دولت تیموریان وپایتخت جغتایی های لجوج بود وان جغتایی های عصر تیمور هرات وانقدر بما ایرانیان صدمه نمی زدندکه شاملوها ی حاکم هرات با "ادعای ایرانیت" بماها صدمه زدند از جهل عمیق ونادانی سران شان نشات می گرفت وبعلاوه همه تیره ها ویا طوایف ویا سربازان شاملوهم از ان شهر بودند وبا سقوط دولت صفویه هم همگی به ان شهرهرات رفتند وامروزه سیصد سال است که بعد ازقتل نادرشاه وهمان شاملوهای داخل ایران وجزو جامعه افغانستان شده اند وبعد از قتل نادرشاه افشارهم وهمه طایفه ابدالی هرات و با طوایف غلجایی قندها و بارکزایی سیستان وشهرهای دیگر باهم ساخت وپاخت کردن واعلام جدایی از ایران نمودند واحتمالا بیشترین سربازان قلعه های سی شهر ایرانی وبعد از سقوط صفویه در ایران نماندند وهمگی به شهر هرات گریخته ویا به شهر های دیگر شمال افغانستان رفته اند ویا سیصد سال است که قوم شاملو ها در ایران زنگی نمیکنند وبلکه در شهر ها ودهات هرات هستند وتیره واقعی وازقوم شا ملو در ایران وجود واقعی ندارد وتنها برخی از خوانین شاملودر ایران باقی ماندهاند ویا خانواده در ایران همدان وزنجان وساوه باقی مانده اند که بعنوان مالک برخی از دهات وبرتیره های دیگر ترک بدبخت حکومت بکنند ودر حالیکه آن ساکنان دهات واز قوم شاملو نیستند وبلکه خدمه اجیر شده از نقاط دیگر است ولذا وطوایف زیر دست شاملو در شهرها ودهات ایران نیستند وبهمین دلیل تاریخ وزندگی شاملوها در دوران 230 ساله دوران صفویه و یا دوران 270 ساله بعاد ز صفویه مشکوک است ومثل خوانین قراگوزلو همدان ویا فتح الله خان بزینه رود قیداری که منافع سکنه اغلب دهات محروم استان همدان را به خطر انداخته ا ند که 800 روستای محروم استان همدان وهمگی از ترکان قرا قوینلو هستند وفقط خوانین ان روستاهای محروم در عصر قاجار از طایفه شاملو بود وبجای سکونت در هات در شهر همدان زنگی می کرد وامیدوارم این مقاله من که بابی طرفی نوشته شده است وزمینه تجدید نظراقتصادی در سکنه ترک شاملواستان همدان بوجود اورد وقومیت گرایی گذشته را کنار بگذارند به محرومیت زدایی بیشتر دهات وشهرهای بدبخت همدان بیندیشند وافتخار به ان نکنند که همه سکنه محروم شهرهای بهار ویا لا لجین و مریانج وصالح اباد که از قوم ترک بهار لوی عصر قراقویونلوبودند وهمگی رعیت روستایی ناصر الملک قراگوزلوی شاملو ودر عهد ناصرالدین شاه شده بودند وآن همه از جمعیت ترک همدان وفقط رعیت باشند وتنها ناص الملک قراگوزلو شاملو ویا خانهای دیگر از قوم شاملو باشند واین نوع از تفکرات قومی ودر میان خوانین ورعیت کردستان وجود نداشت ونطیررابطه احمدخان اردلان ورعیت سنندجی وجود نداشت ویا در میان اسماعیل خان فیلی حاکم خرم اباد ویا رعیت شهری وروستایی لرستان نبودو بجای اندیشدن به منافع شخصی خان وهمگی ومنافع باغداری ودامداری قومیت لرستان می اندشیدند ویا قومیت کردستان فکر می کردند ونه منافع شخصی خان کرد اردلان ویا خان فیلی لرستان و"قومیت گرایی مثبت "چنین است ولی "قومیت گرایی منفی در خدمت شاهان صفویه " وفقط فقر معیشت را براقوام ترک این استان تحمیل می کنند که 95 در صد سکنه محروم دهات وشهرهای آن واز اقوام مختلف ترک قراقوینلو هستند که در عصر جهانشاه وقبل از شاملوهای ترک وشهر هرات جغتایی را گرفتند ولی نخواستند در ان شهر سر سبزوپر از درامد زنگی بکنند وفقط به ابادیهای محرواستان همدان امدند تا بقیه اقوام ایرانی وصدمه نبینند

لازم به ذکرمیدانم که قبلا بگویم که روش تحقیق من در مورد " سابقه تاریخی قوم شاملو چنین است که متن اصلی تحقیق ام وحدود 120 صفحه می باشد ولی خلاصه آنرا در چند صفحه ومنتشر می کنم ویکی از 120 تحقیق من ودرمورد انواع اقوام ایرانی وروحیات روانشناختی آنهاست و40 تحقیق هم در مورد اقوام آسیایی دارم که برخی از انها را ودراینترنت منتشر کرده ام ونیز روش قوم نگاری ام رانیز در دانشگاه تهران اموخته ام و زمانی بود که در سال 1353 وارد رشته قومشناسی و شناخت احزاب وگروههای سیاسی شدم که 25 سال ازعمر تاسیس ان عمررشته دانشگاهی می گذشت وزمانی هم که بعد از 12 سال درس خواند نم ودر اواخر سال 1365 ش که تحصیلت تکمیلی ام تمام شد وبا گذراندن 235 واحد دانشگاهی وفارغ اتحصیل می شدم توانسته بودم که تا حدودی عیوب پژ وهشها در قوم شناسی ویا در حرفه دانشگاهی ام را برطرف بکنم ودلیلش هم آنست که قبل از پایان یافتن تحصیلم وچندین جلد پژوهش قومشناسی انجام داده و از اقوام خوزستان وکرمانشاه نشر داده بودم که مورد استفبال شده بود وپایان نامه تحصیلات نیز مربوط به "شناخت یک قوم عرب خوزستان" بود که تیره ها وطوایف آن قوم عرب خوزستان ودر 172 روستای یکی از شهر های خوزستان زندگی می کردند ودر جلسه دفاع از پایان نامه ام ودر اواخر سال 1365 ودوستان ویا روسای دانشگاهم وبه من گفتندکه بهترین پایان نامه دانشجویی را تهیه کرده ام ولی مغرور نشدم وبعد از فارغ التحصلی ام مستند سازی تاریخ اقوام را انجام می دادم ویا استفاده از پژوهش میدانی ویا کمک گرفتن از نظریه های قوشناسی را وباهم ترکیب کردم که بتوانم در شناخت 160 پژوهش اقوام ایرانی واسیایی بکا ر ببرم وروشی که قبلا کسی بکار نبرده بود وحتی در تاریخ 170 ساله قوم شناسی غرب هم وجود ندارد ودر سالهای بعدوتجربیات روش خاص تحقیق قوم شناسی خود م را تکمیل کردم که حاصل آن در انتشار تعدادی از مقالات مردم شناسی ام ودر نشریات کاغذی ویا اینترنتی دیده می شود واین مقاله ام نیزو در موردتاریخ قوم شاملو در ایران می باشد ومبتنی برجمع آوری اسناد قوم شاملو ودر 500 سال گذشته بود ومدتها فکر می کردم که قوم شاملوودر استان همدان زندگی می کنند ولی در بازدید وپژوهش میدانی از دهات همدان وشهرهایش متوجه شدم که افراد ودهاتی در همدان وجود دارند ومشهور به دهات شاملونشین می رباشند ولی تنها گروه اندکی از قوم شاملوها دراستان همدان مستقر هستند ولی گروه کثیری از اقوام شاملووجان نثار دولت صفویه ودر هرات افغانستان وشهرهای شمالی ان هستند ولی تاحال کسی ودر اینمورد مطلب ننوشته است ویا بعد از قتل نادرشاه هم کسی از انان وخودشان راواز جنس قوم ایرانی شاملو ندانستهاند وبلکه از طرفداران شدید جدایی هرات از ایران بودند ا!وبعلاوه کلمه "شاملو" هم برایم مبهم بود ونیز شاید کسی نداند که چرا قوم مزبور را و"شاملو" می گویند ویا چه رابطه ای بین "دیار شام"واین نوع "قوم ترک حامی دولت صفویه وجود دارد وفلسفه اش را تنها مولف کتاب منتظم ناصری ذکر کرده است وبعلاوه فارق سومراستاد دانشگاه آنکاراذکر کرده وبه نظر انان که قوم شاملو را ویکی از 24 قوم ترک ساکن در ترکستان قدیم می دانند وقتی که اقوام مغول در سال 617 به اراضی ومراتع اآنان حمله کردند وبعد از ان تاریخ ومنطقه مزبورو ازواژه ترکستان وبه واژه اوزبکستان تبدیل شد که امروزه بجای ترکها وتنها اقوام مغولی اوزبک ودر آنجا زندگی می کنند ولذا اغلب اقوام ترک از ان منطقه خارج شده وبه آذربایجان ایران ویا اذربایجان شمال ارس آمدند ویا به ترکیه وشمال عراق وشمال سوریه وشام رفتند وقوم ترک شاملوهم چنین بود و در سال 654 هجری از ترکستان خارج شد وهمراه هلاکوخان و24 قوم ترک به آسیای صغیر مهاجرت تاریخی کردند وترکستان قدیم بکلی تخلیه شد وآری قوم شاملو وقوم عرب زبان نبود که در شام زندگی کرده باشد وتنها یک قوم ترک ترکستان سابق بود که ناچارا در سال 654 هجری به منطقه شمال شام آمده بود ووهلاکوخان مغول هم اراضی قشلاقی شمال شام وبین رقه وحلب را بعنوان تیول رمه داری به آنها داد وتا مالیات دامداری خود راهم وبه تبریزبفرستند ویا جهت دیوان استیفائ هلاکوخان وفرزندانش ودر تبریز می فرستادند و آری این قوم ترک شاملو وحدود 250در اراضی شمال شام ورمه داری می کردند ودر مکانی که انواع شعبه های فرات وا ز کوهسارهای آناتولی ترکیه نشات می گرفت وبه خاک سوریه جاری می شد در منطقه غرب شهر رقه شام آن شاخه های فرات بهم می پیوست ورود فرات را تشکیل می داد وبخاطر ریزش وبهم پیوستن آن نوع شعبات متعدد فرات بهمدیگرمی پیوست ولذا مکان مزبور و دارای انواع مرغزارها ومراتع سبز و خوبی بود که رمه داری دران ناحیه را آسان کرده بود و مکان این قوم ترک شاملو هم آنجا بود واری قوم ترک شاملو ومدت 250 سال وبرای رمه دار ی قشلاقی خود به ناحیه شمال شام می آمدند وونام قومیت خود را از این دیار گرفته اند و 6 ماه هم از ایام سال را و در مناطق ییلاقی اناطولی ترکیه وزندگی خوبی داشتندویا مراتع سرسبز و رمه گردانی پر رونق وابادیهای حاصل خیز تر از دهات کنونی همدان داشتند که استعداد اندکی در امور کشاورزی ورمه داری دارد وبدبختی قوم شاملو وقتی آغاز شد که با امدن به ایران ومجبور به تبعیت از دولت صفویه شدند که هیچ احترامی به قوم شاملو نمی گذاشات وفقط از آنان ابزار نظامی برای حکومت شخصی خود ساخته بود ودر طول 230 ساله حکومت صفویه وآنان را دشمن خونی اقوام دیگر ایرانی کرد ویا در طول 230 سال هم وحاضر نشدکه یک زمین مرغوب رمه داری ویا اراضینیمه خوب ودر دهات ویادر مناطق مختلف ایران وبه آنها بدهد وتا سرشان را پائین بیندازند ومثل اقوام دیگر بختیاری ویا کرد وترکمن ایران وبه زندگی عادی توام با رفاه رمه داری ویا زراعت بپردازند و فقط در حکومت صفویه خوانین وسربازان شاملو را به سی منطقه ویا شهرهای بزرگ " فرستاد وتا سربازان انها وبعنوان قراولان قلعه های آن شهرها عمل بکنند ویا به به جنگ با اقوام دیگر ترک فرستاد ونظیر جنگ با ترکان افشار زنجان ویا جنگ با اقوام ترک تکلو تویسرکان ویا جنگ با قوام ترک شوشتر ویا جنگ با اقوام کرد مکری در میاندواب ویا جنگ با اقوام بلوچ در سیستان ویا جنگ با اقوام کهگیلویه ویا جنگ با اقوام چلاوی جنوب گرگان وچلاوی فیروزکوه وحتی دولت صفویه ای که انها را به گرگان وفیروزکوه فرستاده بود ودارای اراضی مزغوب هم بودوحاضر نشد که زمین رمه داری در گرگان بدهد که قبلا در دست اقوام جغتایی بود وواراضی رمه داری گرگان وبرای معیشت آنانو بهتر از دهات غیر حاصل خیز همدان بود وهمانطوریکه کتاب علم ارای عباسی هم نوشته است حاضر شد که اراضی شرق گرگان را به اقوام مغولی ویا قاجار بدهد ولی به طایفه شاملو نداد که حداقل جایگزین مراتع خوبشان درناحیه اناتولی وشمال شام بشود وبرای من بسیار ناراحت کننده است که می بینم سراسر زندگی قوم شاملو ودر طول حکومت 230 ساله دولت صفویه ودر جنگ وجدال بیحاصل گذشته است وبسیاری از خوانین ویا سربازان شاملو هم در راه منافع شاهان صفویه کشته شدندکه کمتر قومی چنین در راه صفویه جانبازی کرده است ومثلا از دوره شاه طهماسب وبسیاری از اقوام ترک که قبلا هوادار صفویه بودند ووقتی دیدند که صفویه به منافع قومی انان وزندگی اقتصادی اشان توجه نمی کند وازدولت صفویه فاصله گرفتند مثل قوم ترک تکلو ویا قوم ترکمان ویا قوم ترک ذوالقدر ویا قوم ترافشار ویا قوم ترک موصل لو ویا قوم ترک پرناک ویا قوم بهارلو ویا قوم ترک روملو هم ونظیر انان جانبازی نکردند که از دیار ارضروم ترکیه بودند وتنها قومی که تا آخر سر وفادار به صفویه ماند وقوم شاملو بود که دووزیر اخرین سلطلن حسین صفوی هم واز شاملو ها بودند که با سلطان حسین ونخست وزیر شاملوی اش امدند ویا با حقارت رفتند وتاج را برسر محمود افغان گذاشتند ونتیجتا در اواخر عهد صفویه سراسر سربازان قراولخانه شهرها هم واز شاملوها بودند وحداقل از سی شهر ایران فراری شدند واحتمالاهمگی به هرات وشهرهای شمالی افغانستان رفتند ورفتار زشتی که خوانین شاملو وبا سربازان ورعیت شاملو خود ودر اواخر عصر صفویه کرده است وهیچ خانی در تاریخ یک قوم انجام نداده است که باامدن به ایران وفقط دچار در د سر شده اند ومن احتمالا این درد سر کشیدن قوم شاملو در ایران را در چند چیز می دانم وان اینکه با آمدن انان به ایران احتمالا دولت ممالیک مصر ودولت نوپای عثمانی واراضی نیمه مرغوب قبلی انان را وبه کردهای سوریه وکردهای ترکیه دادند که قبلا در آنجا نبودند واز سوی دیگر هم وصفویه در ایران وعمدا زمین مناسب دامداری ویا زراعی به آنان ندادوتا فقط "لشکر نظامی صرف "صفویه باقی بمانند وتا صفویه سقوط نکند ولذا قوم شاملو وبا امدن به ایران وبا با پیوستن به صفویه ونه راه برگشت به شام وترکیه را داشتند که بیشترین جنگ را با همان دولت عثمانی وبه نفع صفویه انجام داده بودن ونه راه باقی ماندن در نواحی داخلی ایران که با اوزبکه وجغتایی ها درگیر نشوند ! واز طرف دیگرهم مثل بقیه ترکان در گیر شدند ومثل ترکان ذوالقدرفارس ویا تکلوها وترکمانها وافشارها که عمل عاقلانه انجام وبعلاوه اقامت قوم شاملو هم ودر شهر هرات اشتباه بود ویا در دهات اطرافش هم چنین بود ویا بعد از آمدنشان به ایران ویک اشتباه سیاسی بزرگ بود اوز جهل عمیق وتوام زرنگی خاص خوانین اشان نشات می گرفت که دشمنی عمیقی با جغتاییها واوزبکها وافاغنه یافتند که نه را پیشروی داشتند ونه راه پسروی ولذا درطول 230 ساله ومرتبا اوزبکها وجغتاییها وسکنه شهر حمله می کردند ومی خواستند که هرات را از آنان پس بگیرند واقوام شالمو هم که خودشان عاجز بودند وفورامی گفتند که ما نژاد ایرانی وترک هستیم ولذا از اقوام دگر ایرانی کمک می خواستند وبرعکس وقتی دولت صفویه می خواست که قومی از ایرانیان را وسرکوب بکند وتنها از طایفه شاملوی هرات کمک خواهی می کردندوبخاطر اینکه شهر هرات منطقه سرسبز وخوبی بود وشاملوها به هر قیمت می خواستند که آنرا فقط برای قوم خود نگه ب دارند ولذا دودوزه عمل می کردند ویا یک "حکومت خودمختارانه محلی "راه اندخته بودند ونطیر دولت آل کرت که در شهر هرات وبرای خودشان براه انداخته بوند ولذا بقیه ایرانیان را هم سر کار گذاشته بودند ومشکل سوم قوم شاملوی هرات آنست که از دوره شاه شاه محمد خدابنده صفوی به بعد وعوامل هند شرقی در سران انها نفوذ کرد وبخاطر طمعکاری شدید خوانین شاملو ودر انان نفوذ کرده وبوسیله خوانین قوم شاملو هرات وهم دولت صفویه را تضعیف می کردند وهم سایر اقوام ایرانی را ودچار مشکل می کردند وعیب قومی چهارم قوم شاملوهم انست که رفتار دودوزه با اقوام دیگر می کرد وآن وقتی بودکه بقیه اقوام ترک ایرانی وبخاطر مشکلات زمین داری اقوام ورعیت های زیر دست آنان وهمه اقوام ایرانی وخودشان از دولت صفویه کنار کشیدند که مثل خوانین افشار وتکلو وترکمان وذوالقدر وغیره بودند ویا از دولت صفویه کناره گیری کردند وتنها قوم شاملو طرفدارایده لوزیکی صفوئیه باقی ماند ند ورویه فرهنگی اقوام دیگرویا ترکان ایران را قبول نکردند ولذا تا اخر سرو وفادار به دولت صفویه باقی ماند نومشکل رونشناختی پنجم خوانین شاملوی بعد از دوره شاه صفی انست که صرفا منافع شخصی خود را دنبال می کردند وبه مشکلات سربازان ورعیت روستایی شاملو توجه نمی کردند ومعتقد بودند که بهتر است رعیت شاملوهم در راه شاهان صفویه کشته شود ولذا حتی همان خوانین شاملودر اواخر عصر صفویه از شاهان صفوی تقاضای تیول رمه داری ویا زراعت روستایی برای سربازان ورعیت شاملوها نکردندتا رفاه رعیت شاملو حاصل بشود ودست از نظامیگری بردارند بعدا شاه عباس دوم هم جانی بیگ شامل را کشت که برخی املاک زراعی در اطراف همدان وبرای رعایای شاملو تدارک دیده بود وخوانین بعدی شاملو هم وچنین تقا ضای بهبود معیشت قوم شاملو راهم وکنار گذاشتند وبعداز فروپاشی دولت صفویه هم که اغلب خوانین شاملو که از شاخه عبدی بیگ شاملو بودند و230یا سال فرزندان عبدی بیگ ویا دورمیش خان شاملوبودند وادعای قوم ابدالی هرات راکردند که اداره قلعه هرات ویا اداره اراضی اطراف هرات را در دست داشتند ویا مالیات گیری از سکنه هرات را ودر عصر صفویه انجام می دادند ولذا بخش برز گی ازتیره ههای مختلف قوم شاملوسعی می کردند ودر شهر هرات باقی بمانند وتا اقوام کثیر جغتایی واوزبکها وطرفداران تیموریان تکثیر نشده وشهر هرات را واز چنگ انان خارج بسازند وبهمین دلیل جمعیت بزرگی از قوم شاملودر هرات تکثیر یافتند وتا فروپاشی صفویه همچنان در هرات ماندند ولذا ص 887 عالم ارای نادری <آنان را( شاملویان هراتی )می خواندوجمعیت بزر گی از قوم شاملو را تشکیل می دادند وسپس درایام بعدی در جامعه افغانستان ماندند ومستحیل شدند که تاریخ نویسان به غلط طوایف افغانستان آن دوره شاه حسین صفوی را دو طایفه غلجایی قندهار وبعلاوه طایفه ابدالی هرات می دانند که همان عبداللو شاملو ها می باشند ومحمود غلجایی هم که آمد واصفهان را گرفت واز شهر قندهار بود وسربازان شاملو هم که در اواخر دوران صفویه نگهبانان نظامی حود سی شهر ایران بود وبا تهاجم ارتش عثمانی وافغان وروسها واعراب به همه شهر های ایران واز ترس جانشان وهمه نظامین و محافظان شاملوی شهر ها واز قلعه داری شهر ها فراری شده وبه نزد قوم وخویش شاملوی افغانستانی خود رفتند که این بار خودشان را بجای عباللوشاملو وتنها "عبدالی ویا ابدالی "و»ی نامیدند واخرین خان شاملو هم نخست وزیر سلطان حسین بود واز سوی دیگر پنهانی همدست محمود افغانی بود وباهم رفتند وهمان خان شاملوو تاج راز سر سلطان حسین برداشت وبر سر محمود افغان غلجایی گذاشت ؟ویا تغییر عنوان قومی داده اند؟ ووقتی نادر شاه وهمدان را گرفت ونادر خشمی در مورد طوایف کوچک شاملو ودر همدان نشان نداد وتنها سپرده بودکه مصصفی خان شاملوی ساکن همدان درهمان قلعه شهر همدان باقی مانده وفقط زمینه توپ ریزی 100 عراده توپ وخمپاره وبرای ارتش نادررا فراهم آورد(ماخذ عالم اراء ص 258 وصفحات دیگر ) واز طایفه شاملو در جنگ علیه عثمانی استفاده نکرد وتنها از برخی افرادمشهور شاملو و مثل رضاقلی خان شاملوودر فرستادن به سفارت عثمانی استفاده کرد ( ماخذ عالم ارای نادری ص 1050 ) ویا کتاب شرح رجال ایران هم به آن موضوع اشاره دارد وهمچنین نادرشاه وعلیمردانخان شاملو را وبه سفارت هند فرستاد ( ماخذ علم ارائ ص 553 )ونیز شکل گیری چند روستای شاملو نشین همدان هم تنها بعد از قتل نادرشاه اتفاق افتاد وزیرا به نقل ص 716 134 کتاب تاریخ بیگدلی وبعد از مرگ نادر شاه افشاراتفاق افتاده وتنها در ابتدای دولت کریم خان زندو در سال 1161 هجری ااتفاق افتاد که آقاسی خان بیگدلی شاملو که مشهور به حسین خان بیگدلی شاملو بود که مدعی اند نوه جانی خان بیگدلی است وقلعه حسین اباد شاملو را ودر شمال ملایر ساخت که در اطراف همان تعداد اندکی از مریدان شاملورا مستقر کرد وتا سال 1367ش وهمان دهستان شاملوی ملایر نامیده می شد وامروزه نامش را عوض کرده اند و"دهستان المهدی ملایر" گذاشته اند ولی اقاسی خان وفرزندانش در درگیری با خوانین زندیه وقاجاریه کنار گذاشته شدند وگروه دیگری از خوانین را بنام خوانین قرا گوزلوشاملو سر کار اوردند و در اواخر عهد صفوی که افاغنه غلجایی ومنطقه وسیستان را گرفتند واحمد خان شاملو آن ناحیه م با سربازنش فرار کرده وبه ناحیه هرات رفتند وشاهان بعدی صفویه برای اینکه شهر هرات وهمچنان در دست در دست شاملوها باقی بماند ومر تبا از انان کمک نظامی می خواستند که حکومت زنجان افشار نشین را سرکوب کنند ویا قم ترکمان نشین ویا همدان تکلونشین ویا شوشتر گندوزلو نشین ویا گرگان وفیروزکوه که چلاوی نشین بود ویا میاندواب مکری نشین ویا سیستان که قوم از بقایای صفاریان بود سرکوب شدند و شاملو های هرات هم کور کورانه وبرای حفظ منافع خودشان در شهر هرات واین نوع توصیه ها ی نظامی دولت صفویه را عمل می نمودند وانواع دشمن تراشی هاو برای خودشان فراهم می کرد ند واخر سر هم با فروپاشی دولت صفویه زمینه حذف هویت قومی خود را فراهم کردند ودر شهر هرات مانده ودر جامعه جغتایی نشین افغانسان مستحل شدند ونهایتا با افتادن شهرهای ایران بدست عثمانی ها وافاغنه که بزرگترین دشمن خود را تنها قوم شاملو می دانستند وسربازان شاملو با تغییر عنوان فاملی خووانتخاب نام فامیلی جدیدوبرای خودشان وعملا هویت چند صد ساله قومی خود را تغییردادند وامروزه تنه اصلی قوم شاملو ودر هرات افغانستان زندگی می کند وخود را افغانی می دانند( نه ایرانی )ویا امروزه تنها تنها چند روستای شاملونشین در شمال ملایر واز ان همه جمعیت برگ شاملو وفقط جمعیت اندک دهستان شاملوی همدان مانده است ودر حالیکه بیش از 50 جلد کتاب تاریخی وسفرنامه های دوران صفویه واز آن شاملوهای جنگجو ی دوران صفویه یاد کرده اند واولین با رو کتاب عالم ارای امینی ودر صفحات 274 و291کتابش و از جنگ قوم شاملوودر کنار شیخ حیر صفوی یاد می کندوبعد از این واقعه است که گروههای بیشتری ازقوم شاملو وازشام آمدند ووبه صفویه پیوستند از ان جمله است عبدی بیگ شاملو ست که سر دسته عبداللوهای شاملوی هرات است ووپُسرش دورمیش خان شاملو ویا نواده هایش است که مدتها ودر شهر هرات بودند ودر کاخ باغ زاغان ویا باغ سفید وباغ جوکی میرزای پایتخت تیموریان ساکن شدند و تیره های قوم شاملوهم وبعنوان محافظان قلعه هرات ویا قراولان کوچه ها شدندوکتابهای احسن التواریخ ویا خلاصه التواریخ ویا تکمله الاخبار ونقاوه الاثار ویا جواهرالاخبار وتاریخ جهان ارائ وخلاصه السیر ویا خلد برین وکتب دیگرهم و در صدها ص از جنگهای طایفه شاملو درراه قدرت یابی صفویه بحث کرده اند وفرضا کتاب خلاصه ا لتواریخ از 57 خان وافراد ذینفوذ این قوم شاملو ودر 100 سال اول دولت صفویه یاد کرده است ویا کتاب عالم ارای عباسی هم وبه 74 خان شاملو وجنگهای انان ودر 100 سال اول اشاره می کند ویا کتاب فواید الصفویه وبه 8 خان شاملو ودر اواخر عصر صفویه اشاره دارد ویا کتاب "روضه الصفویه" هم به اا مورد خانهای شاملو اشاره دارد وبعلاوه انواع کتب عصر صفویه 10 طایفه واز قوم شاملو می شمارند که شامل طایفه عبدللو شاملواست که ساکن هرات بودند(ماخذ ص 24 تذکره الملوک ) ویا طایفه بیگدلو شاملو(ماخذ ص929 وو10 38 و10 44 ) ویا طایفه خدابنده لو شاملو( ماخذ ص 661 ) ویا طایفه کرامتلو شاملو ( ماخذ ص 403 و418 ویا اوجی شاملو وماخذ ص 290) ویا قیجیلوشاملو ( ماخذ ص 342 که اغلب در کتاب عالم ارای عباسیاست )ودر کتابهای اواخر عصر صفویه هم واز طایفه (بیجارلو شاملوماخذ ص 156 وو250 کتاب ایران عصر شاه عباس دوم ) ویا (طایفه ینالو شاملوص 709 کتاب خلد برین ) یاد شده است وبعلاوه در کتاب گلشن مراد عصر زندیه هم وازطایفه های آجارلوی شاملو(ماخذ ص355گلشن مراد ) ویا طایفه قراگوزلو شاملو(ماخذ ص 56 و586 و592گلشن مراد) که یاد می کنند ونیز باید یاد اوری کرد که در صد سال اول دولت صفوی وپستهای سران شاملو واغلب پست نظامی بودند ودر اواسط عصر صفوی وبرخی پستها ومثل سفره چی وامیر اخوری به سران شاملو داده شد وبعداز دوره شاه صفی هم وپست های مهم اداری وبه خوانین شاملو دادندومثل جبه دارباشی قورچی باشی ویا قوللر تیروکمان وغیره ونیز به نقل ص 106 کتاب تذکره الملوک که نقل کرده ومی گوید که سلطان حسین صفوی 5و وزیر اعظم داشت که دوتن از آنان واز ایل شاملوبودند که عبارتند از

  1. 1-محمد مومن خان شاملو که دومین وزیر اعظم سلطان حسین صفوی بود
  2. محمد قلی خان شاملو که پنجمین وزیر سلطان حسین صفوی بود وقبلا به سمت قورچی باشی تعیین شده وسپس وزیر اعظم شد ودر 11محرم سال 1134 هجری هم به اردوی افغانها رفتند وتاج برسر محمود افغان گذاشتند
  3. وآری دو سردسته "افغا نهای ابدالی هرات "که در راس اش ومحمد قلی خان شاملوی هرات افغانستانی بود وبا سردسته "افغانهای غلجایی قندهار "که محمود افغان باشد وپنهانی باهم تبانی کرده بودند که با شاه بی عرضه ایران ودر گلون اباد اصفهان وحضور یافته ویا در سال 1134هجری وحضور یابند وآنگاه تاج را واز سر شاه بی عرضه ایران بردارند واین بار وهمان "تاج ایرانیت "و"وطن دوستی مذهبی "را وبا دست دوافغانی زرنگ وبرسر "شاه جدید مقیم افغانستان "بگذارند که امروزه جمعیت وسکنه اش اندک تر از ایرانیان می باشد ولذا امروزه ما چوب زرنگی آن دوافغانستانی زرنگ مقیم قندهار وهرات ودر پایتخت اصفهان ایران را نمی کشیم وبلکه چوب جهل عمیق دانشجویان ویا اساتید واهل مطبوعات مردم ایران رامی کشیم ویا چوب نادانی در 500 سال اخیررا می کشیم که با وجوداینهمه از انواع فارغ التحصیلان دانشگاهی ویا مادرس ورسانه ها وهنوز چنان جاهل ماندهایم ویا جاهلانه می اندشیم که در این پاتصد سال اخیرو یکبار از خود نپرسیده ایم اویا کتاب ننوشته ایم که این "قوم شاملوی ایرانی" چه صیغه ای هست ؟ ویا این قوم "مدعی ایرانیت "ویا "وطن دوستی مذهبی" ودر کدام شهر وروستای کنونی ایران زنگی می کنند؟ ویا چه فرد ویا چه تیره هایی از آنان ودر یک آبادی ایران زندگی می کنند ؟ویا چرا بعد ازگذش 270 سال بعد از سقوط صفویه وهنوز هویت قومی خود را در یک پایان نامه دانشجویی ویا نشریه فراوان دانشگاها آشکار نمی کنند که مرتبا در آنها از انواع قوم بختیاری ویا بلوچ وترکمن می نویسند ولی یکبار از وجود قوم "تقریبا بزرگ شاملو" ووجودش در یک آبادی ایران وخبری نیست ویا چرا بعد از قتل نادرشاه افشار وبجز از اسناد اوایل زندیه ودیگر کمتر مورخ ویا سفرنامه نویس اروپایی ویا ایرانی واز وجود و"بقایای قوم شاملو" ودر یک ابادی ایران ودم نزده است؟ ویا "مطلب ننوشته اند؟ ودر حالیکه حداقل 50 جلد کتابهای عصر صفویه وهمگی در باره این قوم وسرانش می رباشد ویا چرا در هر صفحه همان کتابها واز انواع شجاعت های قوم شاملو می نوشتند! ویا اینکه آنان وبیش هر قوم دیگر ایرانی ودر احیای مذهبی ویا ملی ایرانیان ونقش دارند؟ ولذا مقایسه کتب ونشریات قبل از صفویه وبا کتب بعد از صفویه و این موضوع را وشفاف سازی می کند وآری متاسفانه جهل عمیق برهمه رشته های دانشگاهی ایران حاکم است !ویا بر مدارس ان ویا بر اهل مطبوعات وحتی بررسانه های ایرانیان مقیم خارج هم وحاکم هست که درطی این 500 سال اخیر ومطلبی در این باره ننوشته اند ولذا از این جهل عمیق خودشان هم وبراحتی نمی توانندکه خارج بشوند.

مردم شناسی قوم خلج ساوه وقم- دکتر محمد خالقی مقدم

مردم شناسی قوم خلج ساوه وقم

پژوهش از : دکتر محمد خالقی مقدم

تخصص: مردم شناسی اقوام آسیایی

خلج ها قوم ترکی هستند که از دوران خوارزمشاهیان به ایران آمده اند ووقتی که مغولها وبه اراضی آنانو در خوارزم وماوراءالنهر حمله کردند وآنها هم به مناطق مختلف ایران آمده ومنجمله به کوههای کرمان وفارس فراری شدند وقبلا در دوره سلجوقیان هم گروه کوچکی از خلج ها وبه همراهی سلجوقیان وبه اراضی خرقان ساوه وآبه ( آوج خرقان) آمده بودند ولی هنوز تعدادشان اندک بود ودلیلش هم کتاب راحه الصدور عصر سلجوقی می باشد که در ص 378 همین کتاب دیده می شود که می نویسد "قشطه خلجی "واز سوی سلجوقیان وشحنه آبه ( آوج)شده بود ودر ایام دولت خوارزمشاهی به استان کرمان آمده بودند ومراتع ییلاقی وقشلاقی در کوههای جنوبی کرمان داشتندوآنها افرادی بودند که سلطان محمد خوارزمشاه که فرزند خودش وبنام غیاث الدین پیر شاه ویا برادر سلطان جلال الدین خورزمشاه را وبعنون حاکم کرمان فرستاده بود وبه همراه وی نیز تعدادی سرباز خلج ترک هم وبه کرمان فرستاد وتا قلمروی حکومت اورا ودر کرمان پاسداربکنند ودر دوران مغول وعده ای از آنان به اراضی داراب وسروستان فارس آمده وبعلاوه اسنادتاریخی عصر خوارزمشاهیان ونیزدر کتب عصر ایلخانی وتیموریان هم واز قوم خلج خوارزمی سخن میگویند که همراه سلطان جلال الدین شاه خوارزمشاهی عازم شده وازرود سند گذشتند وبه هندوستان رفتند ویا حوادث سیاسی مختلفی ودر هندوستان آفریده اند که 26 کتاب تاریخی عصر خوارزمشاهی وتا عصر قراقوینلو واز خلجهای هندوستان یاد کرده اند و من به انها نمی پردازم وتنها به "خلج های ایران "می پردازم که در زمان ساطان محمد خوارزمشاهی به ایران آمدند ومخصوصا به کرمان آمده بودند ولذا چندین قرن واز عصر مغول وتا اواخر عصر صفوی ودرکوههای کرمان وفارس رمه داری می کردند وقوم ترک قشقایی فارس هم وبه نقل ناسخ التواریخ وشاخه ای از خلج های استان کرمان وفارس می باشند وبعدا بدلایل سیاسی واز خلجهای فارس جدا شدند ومنابع تاریخی واز جمله کتاب حدیقه ناصری بیان می کند که در اواخر عصر صفویه واز جمله در عهد شاه سلیمان صفوی وبخشی از خلج های کرمان واستان فارس کوچیده وبه کوهستانات نیمه مرتفع خرقان آمدند که کوهستانی دراز وبا ارتفاعات حدود 2200 متری است واز غرب قیدار سلطانیه شروع شده وتا آبادی رازقان غرب ساوه ادامه داردووامروزه کوهستانات خرقان نامیده می شود که دوبرج آجری زیبای عهد سلجوقی هم درآنست ودر تقسیمات کشوری بین سه استان زنجان وقزوین وساوه استان مرکزی تقسیم شده اند وشهر کوچک آوج وتنگه آن که رودخانه کوچک وبا آبی سرخ رنگ دارد واز آن تنگه می گذرد وبعلاوه سه رودخانه خره رود ویا مزلقان رود ویا رازقان رود واز چشمه های کوچک این سه کوهستان خرقان نشات می گیرند وبه دریاچه حوض سلطان قم می ریزند وکوهستان درازخرقان ویا باریک وکم حاصلی دارد که تا اواخر قاجار و"قوم خلج "در آن بودند ودر ایام تابستان وییلاقی به آن ارتفاعا ت می آمدند ودر سیاه چادرهای خود بسر می بردند ولی مکانی است که برای اسکان دائمی مناسب نیست ویا چشمه آبی لازم وبرای خوردن ویا استقرار جمعیت بزرگ را ندارد ویا آبی که برای باغداری ویا زراعت خوب لازم است وندارند وبهمین دلیل دهات خانه های خشتی خرقانات سه گانه وبا سیاست اسکان اجباری رضاشاه شکا گرفت ویا تنها در 70 الی 100 سال اخیر شکل گرفته است ودر حالیکه استعداد وبنیه جغرافیایی ندارد ویا امکان پیشرفت روستایی لازم را ندارد ولی قوم خلج های ایران واز سر ناچاری آن منطقه را انتخاب کرده ویا از آخرین شاهان صفویه وزندیه ویا قاجاریه تیول گرفته بودند واین در حالی بود که قومهای پرجمعیت وبزرگی ومثل قوم استاجلو وذوالقدر وشاملو وروملو وقاجار وافشار وترکمان وتکلووطور دیگر می اندیشند ویا قومهای بختیاری وکردهای اردلان سنندج ویا کرد گروس ویا کردهای چمشگزگ وسیاه منصورخراسان شمالی هم وتنها زمین زراعی ومرتعی برایشان مهم بود ویا برای دامداری وزراعت اعضای قبیله خودشان نیاز داشتند ولذا با سیاست نزدیک شدن به دولت صفویه وآنهم برای اختصاص یافتن اراضی مرغوب ایران وجهت دامداری قوم اشان عمل می کردند ویا با سیاست محروم کردن قوم همسایه واز آن اراضی مزغوب عمل می کردند ولذا مدت 260 سال واز دوران آق قوینلو ووتا آخر صفویه واین نوع رقابت قومی ادامه داشت ولی خلج های ایران عقب می ماندند که از قدیم قومی جنگجو بودند ولذا در ساختار دولتی سه دولت معاصر وتنها کوهستانات نامرغوب خرقان نصیب آنها شده بودویا برای ییلاقشان ونصیبشان شده بود ویا اراضی کویری ساوه وقم وبرای قشلاق خودشان ودامهایشان نصیب اشان شدهود ولذاآنها هم برای بیرون آمدن از محرومیت دامداری خود ویا جهت تامین معیشت زندگی خود وخانواده خود وهمان سیاست اقوام زرنگ وبزرگ دوره صفویه را در پیش گرفتند ولذا بعد از قتل نادر شاه افشارهشیار شده به شاهان زندیه وقاجاریه نزدیک شدند ولذا در سه قرن اخیر ویا در دوران آن دو دولت گذشته ایران وآنها هم دهات دهستانهای خرقان شرقی استان قزوین ویا خرقان جنوبی استان همدان راو بعنوان قریه های کوهستانی وییلاقی قوم ترک خلج گرفته ویا از دولت زندیه وقاجاریه وبعنوان " تیول قومی "قوم خلج گرفتند ودر ازای دریافت این تیول زمین هم وبرای رمه داری قوم خلج یک هزار نفر از"جنگجویان قوم خلج را تعهد دادند که مسئولیت حفظ برجهای قلعه تهران ویا دروازه های تهران عصر قاجاری را بعهده بگیرند ویا مسئولیت محافظت ونگهبانی دربار قاجار را ودرطول یک صدساله عمر دولت قاجاریه وبعهده گرفتند وبعلاوه در ازای این "تیول زمین داری قومی" وهمان خوانین ترک قوم خلج وقرار دادهای تیول دهات قشلاق نشین قوم خود رابستند ویا در دهات نوبران ساوه ودهات قشلاقی جنوب ساوه ودهات شمال تفرش ودهات قشلاقی جنوب قم و واز هفت شاه قاجاروتیول گرفتند و همه دهات ییلاق نشین آنان ودر کوهستانات نیمه مرتفع قرار داشت (یعنی در سه دهستان خرقان شرقی وغربی وجنوبی)ایران قرار داشت وبعلاوه دهات قشلاق نشین قوم خلج هم ودر مسیرحرکت قومی آنان بود ویا در مسیر سه رودخانه خره رود ورودخانه رازقان ورودخانه قره چای همدان قرار داشت که از چشمه های کوچک قریه های کوهستانی آنهانشات می گرفت ویا از کوههای دهات خرقان آنها منشاء می گرفت وبهم می پیوست وسپس اب اشامیدنی خود انها ودامهایشان را تامین می کردکه درمسیرحرکت کوچ ایلی آنان بود ویا در مسیر " خلجستان بزر گ "آنهاجاری بود ومسیر حرکت ایلی آنان را در عهد زندیه وقاجاریه وتا سال 1345 عصر پهلوی تعیین می کرد ودر دوره قاجار حدود 98 جلد کتاب تاریخی عصر قاجار ویا انواع سفرنامه های اروپایی واز مسیر حرکت کوچ روی قومی آنان یاد کرده اند ویا بعنوان "خلجستان قم وساوه" ودر این سه دولت اخیر یاد کرده اند وبعلاوه 33 جلد کتاب تاریخ عصر گذشته هم از "قومیت قدیمی خلج ها "ودر قرون اولیه اسلامی یاد کرده اند وتا اواخر صفویه مطلب نوشته اند ولی با این همه ار اسناد تاریخی در مورد خلج ها وبخاطر غلبه تئوریهای سطحی وبرعلم مردم شناسی ایرانیان وهنوز شناخت شده نیستند ویا "قوم شناسی خلج" و مورد توجه دانشکده های مردم شناسی ایرانیان قرار نگرفته است وبعلاوه پرسنل بخشداریها هم وبا حذف نام انها از دهستانها وتنها صورت مسئله را پاک کرده اند وتا با حذف عناوین همان اقوام واز نام دهستان محل استقراشان ویا نامیدن همان دهستانها وبا اسامی کوهها ورود خانه های همان دهستان وپدیده ای بوجود آورده اند واز سال 1345شروع شدوبعد از سال 1358ش هم تشدید شده و تا هویت زدائی از همان اقوام وشیوه زندگی اشان بشود بشود ولی تنها صورت مسئله را حل کرده اند و لیکن درد پنهان محرومیت اقوام باقی است ویا در بهره مندی مفید از استعدادهای جغرافیایی همان دهات ویا محیط زیست آنها گره خورده است وهمچنان درد عمیقی است که تنها فقر می آفریند ووبهمین دلیل هم ودرد عمیق قوم خلج نیز و هنوز حل نشده است ویا سیاست ارضی غلطی می باشد که دولت سلجوقیان ویا تیموریان ودر مورد اقوام انجام نمی دادند ویا در تیول دادن واقطاع دادن به آنها ومرتکب این نوع اشتباهها نمی شدند ویا در یرلیغ دادن به اقوام متعدد ایرانی ومثل صفویه وزندیه وقاجاریه عمل نکرده تا بی عدالتی نکرده ویا اجحاف بخرج نمیدادند وتا تعادل ساختار معیشت را وبضرر برخی از اقوام محروم وبهم نزنند !ولی پرسنل معاصر سازمان برنامه ووزارت اقتصاد ووزارت کشورودر واگذاری اراضی وچنین اشتباهایی می کنند وگاهی وتنها با تغییر نام دهستانها ومناطق وفقط سیاست ارضی دوران قاجاررا ادامه می دهند وتا با هویت زدایی از قومها بشود واین امر فقط بی عدالتی اقتصادی ومنطقه ای را دامن می زند وبهمین دلیل هم حذف عنوان خلجستان واز اراضی این قوم محروم ودر سال 1345ش که اغاز شدومشکلات زیاد شد ویا با مصوبات تقسیمات کشوری سال 1358 تشدید شد ولذا "واژه"خلجستان هم "واز عنوان بخش ها ودهستانها حذف شد واما فقر مزمن اعضای این قوم خلج محروم هنوز باقی است ویا محرومیت منطقه ای آنان وهنوز دوام دارد وتنها از افکار عمومی مردم پنهان شده است ودر حالیکه جغرافیای قومی وزمین داری اقوام ومبتنی بر استعداد مناطق زیست بومی آنان است ونشناختن ان مشکل می آفریند وبعلاوه تنها با واژه پردازیهای جدید هم حل نمی شودویا رونق به همان دهات وشهرستانها نمی اید ویا آمایش سرزمینی عادلانه آنها واتفاق نمی افتد ولی هنوز این نوع بدعت وجود دارد وتوسط پرسنل وزارت کشور دامن زده می شود ودر حالیکه با وقوع این نوع پدیده ها و تنها همان ملت وبا واژه های سازیهای جدید خودشان وفقط خودشان را گول اقتصادی می زنند وبهمین دلیل امروزه وبا روند اسکان اجباری اقوام که در درعصر رضا شاه آغاز شد وهنوز سیاست تداوم آن روال ودر عصر جدیدهم وجود دارد وآنهم فقط با تغییرعنوان دهستان مورد زیست همان قوم شکل می گیرد وتنها انواع واقسام مشکلات اقتصادی همان اقوام وتیره های قومی را زیاد می کند ودر حالیکه کارشناسان توجه نمی کنند معیشت کافی همان ابادی قشلاقی ویا ییلاقی محدود است وبا اسکان اجباری حل نمی شود ونتیجتا "نظم اقتصادی وزراعی ودامداری همه دهات قدیمی وشهرهای ایران را هم بهم می زند که سابقا "همگی یک سیستم مکمل اقتصادی همدیگر بودند ولذا سیستم دهات ییلاق نشین وقشلاقی قوم خلج ویا اقوام ترک دیگر هم وچنین وضعیتی را داشت که آبهای جاری از چشمه ها وقنوات ودهات ییلاقی مسیرآنه وومراتع خود رو وتامین اقتصادی کوچ ایلی آنان را فراهم می نمود وآبهای جاری در مسیر حرکت سه دهستان خرقان کوهستانی آنها وهمگی آبشخور آب انها ودامها شان بود وسپس به دریاچه حوض سلطان قم می ریخت ولذا دراین مسیر حرکت واسکانهای فصلی چهارگانه وجود داشت که استعداد اقتصادی همان فصل را داشت ولذا می توانست کم وکاست های خرج سالانه وچهار فصلی همان اقوام را تامین بکند ولی اکنون با سیاست اسکان دائمی به اقتصا یک فصل متکی هستند ولذا امایش سرزمینی جدیدهم وتنها درآمد یک فصل سال آنها را تامین می کند وبقیه سال هم با بیکاری فصلی وکمبود درامد مواجه می شوند ومخصوصا سکنه دهاتیکه فقر طبیعت هم همراه انست ونصیب همان قوم می شود ولذا سه فصل سال دران روستا کار ندارند ولی مخارج چهارفصل اشان همچنان باقی است ودر حالیکه سابقاودر مسیرواحد کوچ روی ویا درمسیر این نوع رودخانه قومی اختصاصی که داشتند ویا از دولت ها تیول گرفته بودندومشکلشان تاحدی حل می شد ویا با مراتع مشاع قومی حل می شد و یا با زراعت فصلی قومی حل می شد ولذا برخلاف تز تقسیمات کشور کنونی ودر رفاه بیشتر از دهات کنونی بودندولی امروزه برعکس است وپرسنل اداره خصوصی سازی ووزارت اقتصاد ودر واگذاری اراضی کاشت وداشت ویا رمه داری وطور دیگر عمل می کند ویا پرسنل سازمان برنامه ودر اختصاص دادن بودجه وبرای مناطق مختلف وطور دیگر عمل می کند ویا پرسنل وزارت کشور وبا نامگذاری دیمی دهستانها وبخشداریها وهنور مفهوم انفال دینی عمومی وعادلانه را نمی فهمند ویا در تقسیم پول خزانه دولتی ندانسته ویا در تیول دادن ارضی وبه اعضای مناطق مختلف قومی ایران وبا نابرای استعداد هرمنطقه ورعایت عدالت ودر تیول دادن را نمی کنند ویا در اقطاع دادن به سکنه یک روستا ودهستان وعمل نمی کنند ویا به اندازه تعقل یک پرسنل اداره دیوان استیفای عصر ایلخانی وتعقل اداری نیافته اند که خواجه رشید الدین فضل الله ویا کارمندان دیوان استیفائ زیر نظرش در نظر می گرفتند ولذا با نوشتن مشکلات وعیوب سیورغال دادن مغولها ویا قبپجور گرفتن مغولها وهمان شاهان مغول راو هوشیار می کرد ند که این نوع عیوب تیول داری قومی را حل بکنند ومثلا همان عیوب را در کتاب جامع التواریخ ذکر کرده اند ویا برای غازان خان مغول ویا برای ارتش مغولی وی نوشته اند وتا وی را وادار به اصلاحات اقتصادی ارضی لازم بکنند ویا در روستا ها وشهر ها ی ایران بکنند ویا کاری که خواجه نظام الملک وکارمندانش ودرمورد مشکلات اقطاع دادن زمین کرد وبه حکمرانهای سلجوقی وتذکراتی می داد که برای اقوام ایرانی ومشکل آفرینی نکنند ویا خواجه نصیر الدین طوسی وخواجه شمس الدین جوینی می کردند ویا کارمندان دیوان استیفائ آن عصرمی کردند و به هلاکوخان مغول نامه نوشتند ویا در موردمشکل سیورغال دادن زمین وبه حکمرانهای ایلخانی نامه نوشتند وعین همین مشکلات زمین داری اقوام راهم ومشاوران اداری ایران و درمورد یرلیغ دادن زمین به تیمورلنگ ونوشته بودندکه تیمورلنگ هم هم وطبق نظرات آنان عمل می کرد واصلاحاتی انجام داد وقوم خلج های فارس هم در دوره شاه سلیمان صفوی همین نوع از مشکلات را داشت ومثلا بخاطر مشکلا تی که در رمه داری استان فارس داشتند ویا از امامقلی خان ارمنی وحاکم شیراز می کشیدند ویا خوانین ذوالقدرمی کشیدند که از سوی صفویه وحکمرانهای شیرازشده بودند ویا حکمران انواع شهرهای جنوبی فارس شده بودند ولذا خلج ها هم از شاه سیلمان صفوی وتقاضای تیول جدید وبرای رمه داری خود کردند که از استان فارس بیرون بروند ودوباره حکام صفویه وزمینهای نامرغوب جنوب ساوه وقم وخرقان وشمال تفرش را برای مراتع رمه داری جدید آنان در نظر گرفتند که شامل اراضی نامرغوب کوههای خرقان سه گانه بود ویا برای قشلاقشان و اراضی نیمه کویری وکم آب قشلاقی جنوب ساوه وقم را دادند وبهمین دلیل وبه نقل ص 269 کتاب حدیقه ناصری که می نویسد :ودر این ایام درعهد شاه سلیمان صفوی :و "حاکم قم وخلجستان "وحسنعلیخان ایشیک آقاسی صفوی بود وبعلاوه سه کتاب نقاوه الاثار ویا "تاریخ ایل چی نظام شاه "نیز و از "قوم خلج ها" ودراین ایام یاد کرده ویا در برخی از صفحات کتاب خود شان نوشته اند ولی از عصر زندیه به بعد وروشن ترین مطالب در مورد "قوم خلج ها "وجود دارد ویا نوشته شده است ونشان می دهد که معیشت آنان چگونه بوده است وبهترین گزارشهای قوم نگاری ودر مورد آنها واز عصر زندیه شروع میشود وتقریبا بعد از ان دوران است که حدود 98 جلد کتاب تاریخ نویسیدر مورد آنان وجود دارد ویا سفرنامه نویسی ودرمورد قوم خلج ومکتوب شده است ویا گزارشات مکتوب واز قوم خلخ ساوه وقم ودر برخی از صفحات مولفین وجود دارد ومثلا در برخی از سفرنامه ها واسامی خوانین آن خلج ها وذکر شده است ویا اسامی دهات خلج نشین آنها را نوشته اند ویا قشلاقات آنها در نواحی دهستانهای ساوه وقم ویا در سه دهستان دستجرد وقاآن وراهجرد غربی ودر شمال تفرش ذکر کرده اند ویا در دهستانهای نوبران وخرقان ساوه ورزن همدان ونام برده اند ویا از نقش آنان ودر پیوستن به آقامحمدخان قاجاریاد کرده اند ویااز نقش یک هزار سرباز جان بکف خلج ودر نگهداری قلعه وبرجهای تهران یاد کرده ویا در حفاظت دروازه های تهران ودر عصر هفت شاه دوران قاجار سخن گفته اند ویا از نقش آنان در جنگها ی دوران قاجارودر مناطق مختلف ایران واز جمله در بوزنجرد وخوی ویا محمره وقلعه تل خوزستان یاد کرده اند ویا از نقش فوج خلج ودر نگهبانی حرمسرها وآجودانباشی گری دربار قاجار سخن می گویند ویا از تکیه خلج ها ودر تهران سخن می گویند ویا از محله ویژه خلج ها در تهران سخن می گویندویا از درگیری با ژاندارمهای منطقه خلجستان ودر ایام مشروطیت سخن می گویند ویا از نقش خوانین خلج ودر ادوار تاریخی سه قرن اخیرو سخن گفته اند ویا ازدهات ییلاقی وقشلاقی خلج ها ونام برده اند ونیز مطالب زیاد ولی پراکنده در این 131 جلد کتاب تاریخی وجود دارد ویا در سفرنامه وجود دارد ولی تا بحال شناخت شده نیست وبهمین دلیل شناخت مردم شناسی "قوم خلج "و برای انواع دانشکده ها ویا دانشجویان مردم شناسی ایران وتابحال مجهول مانده است !که اکنون 62 سال است که ازعمر رشته مردم شناسی ودر ایران می گذرد ویا 170 سال است که از عمر مردم شناسی در دانشگاهای اروپا می گذرد ولی هنوز دانشجویان ایرانی وبا خواندن 210 واحد درسی تئوریک ناتوان هستند ویا در مورد علم مردم شناسی وهنوز نمی دانند که قوم خلج چیست؟ ویا در کدام نقطه جغرافیایی ایران وزندگی می کنند؟ ودر حالیکه اغلب این سفرنامه نویسهای اروپایی ویا ایرانی که از دوره کتب زندیه به بعد مطلب نوشته اند وتا عهد پهلوی که مطالب جسته وگریخته زیادودر مورد قوم خلج دارند ویا درمطالب 98 جلد کتاب دارند ویا در سفرنامه هانوشته اند ویا در کتابهای تاریخی این سه دوره زندیه وقاجاریه وپهلوی نوشته اند ویا در کتابها واز "قوم خلج وخلجستان "آنها نام برده اند که نظیر سفرنامه عتبات ناصرالدین شاه است ویا سفرنامه عراق عجم است ویا سفرنامه سیف الدوله ویا سفرنامه لرستان وخوزستان حسنعلی خان افشاراست ویا سفرنامه بارون دوبد ویا دو سفرنامه از جنوب ایران است ویا کتاب سفر به دربار سطان صاحب قران است ویا سفرنامه یوشیدای ژاپنی است ویا سفرنامه ایران امروز اوژن اوبن است ویا سفرنامه ممسنی است یا دو سفرنامه از جنوب ایران است ویا متون مختلف ودر انواع کتب تار یخی دوره زندیه وقاجاریه وپهلوی می باشد وبعلاوه 33 کتاب تاریخی هم از قوم خلج وجود دارد ومثلا کتاب نویسی بیهقی وجود دارد ویا در مروج الذهب مسعودی وجود دارد ویا در سفرنامه ابن فضلان ودر قرن چهارمودر مورد خلجها وجود دارد واین نوع مطالب تاریخی و تا کتابهای عصر صفویه وهمگی وبالای سی وسه جلد کتاب تاریخی گذشته هستند ویا همگی مطالب پراکنده در مورد "قوم خلج"و در قرون اولیه هستند ویا در دوره سلجوقیان ودوره خوارزمشاهی هستند ویا در دوره ایلخانی وتیموریان وقراقویونلوو صفویه می باشد که مطلب نوشته اند ولذا با پژوهش اسناد ویا با جمع بندی مطالب گذشته و"قوم خلج"شناخته خواهد ویا رویت تدوین شده آن گزارشهای مکتوب گذشته که شناخته می شوند ویا برای هرکس وشناخت این نوع "قوم خلج" را وشفاف می کنند ویا یک نوع پژوهش کامل واز چگونگس مردم شناسی یک قوم ایرانی می باشد ویا سابقه تحولات قومی آن قوم خلج درایران راروشن می کند وبعلاوه وجغرافیای زیست آن قوم خلج ایرانی را بیان می کند وهر چند در مورد سایر اقوام ایرانی ویا جغرافیای زیست آنها واینهمه کتاب ویا سفرنامه وجود ندارد که جمعا به تعداد 131 جلد کتب تاریخی می باشد واغلب ان مورخین و در کتابهای خود واز عصر صفوی شروع کرده وتا دوره پهلوی واز "خلجستان ساوه وقم " یاد کرده اند واین همه از تاریخ نویسی ها ویا سفرنامه نویسی ها واز زمانی شروع می شود که بخش بزرگی از قوم خلج ودر اواخر عهد صفویه واز دهستانهای داراب وسروستان ودهستان قنقری استان فارس بیرون آمده و به نواحی محروم جنوب ساوه وقم وخرقان شرقی ورزن همدان آمدند وبعد از ان تاریخ وناحیه مزبور را وخلجستان خود می نامیدند ولذا اینجانب وبا تکیه به این نوع اسناد تاریخی و یک پژوهش مستند قوم شناسی ودرموردتحولات قومی خلج ها تهیه کرده ام که بالای 100 صفحه پژوهش می باشد ودر این مقاله مختصر خودم وخلاصه آن پژوهش مفصل خود را منتشر می کنم

همانطوریکه گفتم ومورخان قرون اولیه اسلامی ومثل کتاب المسالک والممالک ویا کتاب مروج الذهب ازقوم خلج سخن گفته اند ویا آز آنان با عنوان "قوم قرلق یا خرلق" یاد کرده اند ودر ادوار بعدی هم به خلخ وخلج تغییر لفظ داده شده وآنها قومی بودند که در دشتهای ماوراءالنهر واطراف خوارزم زندگی می کردند وسفرنامه ابن فضلان هم این نوع قوم خلج را ودر آن نواحی دیده است ویا در دوره سلجوقیان ودر کتاب راحه الصدورواز آنان یاد می شود ولی عمده مطالب در مورد خلج ها ودر کتاب "سیرت مینکبرنی"آمده است ومربوط به جنگهای سلطان جلال الدین خوارزمشاه است که اسامی قوم خلج ودر ان کتاب ویا تاریخ جوینی بیشتر ذکر است ویا بعد از درگیر شدن خوارزمشاهیان ومغول ها وسپس با تهاجم اقوام مغول و به سرزمین خوارزمی ها و خلجها ومجبور به فرار به ایران شدند ویامجبور به فرار به افغانستان وهندوستان شدند وبعلاوه بخشی از خلج های ساکن ایران هم وعمدتا در دوره سلطان محمد خوارزمشاهی به ایران آمده اند که این سلطان وسراسر ایران را اداره می کرده وبعلاوه سربازانی از قوم خلج همراه پسرش وبنام "غیاث الدین خوارزمشاه "بود واو را حاکم کرمان کرده بودواین نوع خلج ها هم به کرمان آمدند وامروزه چندین جلد کتاب ویا مطالب و در موردخلجهای کرمان وسران آنها وجود دارد ومثل کتاب" تاریخ کرمان وزیری" می باشد که از خلج های کرمان نام برده ویا کتاب" سلجوقیان وغز در کرمان"است ویا کتاب "مجمع الانساب" است که از وجود خلج های غز خوارزمی فارس یاد کرده اند وویا فارسنامه ناصری است که اراضی داراب وسروستان استان فارس است که نزدیک کوههای ییلاقی آنان ودر شرق کوههای سیرجان کرمان می باشد وبه این نوع از خلجهای فارس وهمان فارسنامه ناصری ویا نزهت الاخبار یا ودوسفرنامه از جنوب ایران ویا سفرنامه ممسنی اشاره کرده اند وبعلاوه به نقل کتاب ناسخ التواریخ وبعدا"قوم ترک قشقایی" فارس واز آن قوم خلج فارس جدا شدند ولذا رهبری قومی خلجها تقسیم شد واز رهبری قومی قشقایی ها در استان فارس جدا شد ویا بخاطر درگیریهای سیاسی از هم جداشدند ودر قدیم هم برخی از مورخین و در تفسیرو یا عنوان لغت قوم خلج ویا قوم قرلق سابق وآن قوم را و قوم قارلق یا قوم برفآلود و در لفظ ترکی دانسته اندکه در کوهستانهای بلند ومنشائ جیحون وسیحون زندگی می کردند وبرخی هم آنانرا و قوم ( قال آج)ویا قومی که در لفظ ترکی وقوم گرسنه مانده می نامیدند وبرخی هم آنان راو(با لفظ ترکی قلاج)وبه معنی قوم جوانمرد تفسیر فرهنگی کرده اندومثلا کتاب سیرت میکبرنی پر از اسامی پهلوانان جوانمردی است که در مقابل مغولان می جنگیدند ویا در ارتش سلطان جلال الدین می جنگیدند وو"آئین فتوت" ویا "آئین جوانمردان" هم در دوره مغول واز عنوان پهلوان محمودپوریای ولی " نشات می گیرد که یک پهلوان قرلقی وخوارزمی بود و در برخورد با مغولها کشته شده است ووی پایه گذار زورخانه ها در ایران است وابن بطوطه هم واز "آئین فتوت آنان" در عصر ایلخانی یاد می کند وتعدادی از کتابهای عصر ایلخانی ویاتیموریان هم واز خلجهای فرار کرده به هندوستان یاد کرده اند ولی از کتابهای اواخر عصر صفوی وعصر زندیه تا عصر پهلوی وبه تعداد 98 جلد وهمگی مورخانی می باشند که از" لفظ خلج وخلجستان "یاد کرده اند ویا درمورد خلجهای ساوه وقم وخرقان وتفرش ورزن همدان سخن می گویند وهمانطوریکه گفتم از عصر شاه سلیمان صفوی وقوم خلج دو تکه شد و وعده قلیلی ازآنان ویا ناچارا 5 تیره از آنان ودر استان فارس باقی ماندند ونیز گروه کثیری از قشقاییها ی فارس که از آنان جدا شدند 33و تیره بودند ووخلج های ساوه از آنان جدا شدند وبه منطقه محروم خرقان ویا دشتهای کویری قم وساوه آمدند وبعلاوه با قتل نادرشاه افشار که اوضاع ایران آشفته شده بود ولذا هرقوم سعی می کرد که تکه ای از خاک ایران را بردارد ویا به قومیت اختصاصی خود درآورد ولذا خلجهای ساوه وقم هم نگران شدند وبرای اینکه از بقیه اقوام بزرگ ایرانیعقب نمانند ویا این مناطق محروم خرقان وساوه وجنوب قم را هم واز دست انان نگیرند ولذا به کریم خان زند نزدیک شدند وخان زندهم که تنها یک قوم کوچک 300 خانواری داشت (به نقل جهانگشای نادری ) ولذا از حمایت بقیه اقوام بزرگ ایران وسربازان آنها محروم بود واز" قوم خلج "استفاده کرد ویا در نگهبانی قلعه شیرازوارگ کریم خانی وپادگان شیراز واز آنان استفاده می کرد وبعلاوه از برخی طوایف کوچک هم استفاده می کرد ویا برای حمایت از خاندان زند خود به شیراز کوچانده بود که برخی از آنان ونظیر تیره های کوچکی از طایفه شهرستان نور مازندران بودند که به شیراز رفتند ودر محله نوریها ی شیراز زندگی می کردند ویا طایفه کوچکی از طوایف لرولک ایلام بودند ومثل "طایفه نوایی" ویا "طایفه مافی لر" که از لرهای کوچک ویا فاقد آگاهی لازم و از ناحیه ایلام بودند ولی برای اینکه خاندان زندیه واز بقیه اقوام بزرگ ویا پرسربازشکست نخورد ولذا از کمپانی هند شرقی کمک گرفت که در شیرازوخلیج فارس آن دوران ونفوذ کامل داشتند ومقدار زیادی توپخانه جدید ویا تفنگ نوین واز آنان گرفته بود که بقیه نداشتند واین مسئله وهیچ وقت مورد دقت مورخین معاصر نشده است ولذا زندیه "دولت کم توانی" بود که نمی توانست بیشتر از 30 سال دوام بیاورد ویا بربقیه اقوام بزرگ ایرانی وحکومت بکند ولذا دوباره قوم خلج ونگران از وضعیت زندیه گردید وبعلاوه دولت زندیه هم حاضر نبود که اراضی بهتری به خلج ها ی استان فارس وتیول داده ویااز محرومیت بیابانهای کویری قم وساوه وآنان را نجات بدهد ولذا از زندیه هم بریدند وبه اقا محمد خان قاجار پیوستند و چندین جلد کتاب عصر زندیه واز قوم خلج در عصر زندیه یاد کرده اند ومثلا ص 263 کتاب گیتی کشا واشاره ای به این مسئله دارد ویا گیتی گشا می نویسد : و"ایلات خلج ساوه "وبه معسکر ایشان ( یعنی لشکر کریم خان زند )پیوستند (ماخذ ص 263 گیتی کشا )وهمچنان در آن صفحه می افزایدکه : حقیقت اتفاق یافتن ایلات خمسه وگروس وقره گوزلو( درهمدان )ویا ایل ( خلج قم وساوه )که زیاده برچهار هزار نفر بودند وبه زندیه پیوستند ( ماخذ تاریخ گیتی کشا )وبعلاوه ص 699 کتاب گلشن مراد عصر زندیه هم ودر مورد همان خلج ها می نویسد :پس نواب گیتی مداری ( یعنی شاه زند ودرسال 1199 هجری و(وارد شهر قم )گشته ونظر به مراعات روح مطهر ومنور حضرت معصومه واز جرایم اهالی آنجا گذشته وحکومت آن ولایت را وبه (کلبعلیخان خلج ) داد وکلبعلیخان هم (حسینعلی خان خلج )وبرادر خودش را به رسم نیابت ودرآن شهر گماشته وخود ملازمت رکاب زندیه پیش گرفت ( ماخذ :گلشن مراد ص 699 )ویا ص 37 کتاب مجمل التواریخ ویا ص 54 کتاب کاشان دوره زندیه هم واز ( خلج های این دوران زندیه ) می نویسند ویا کتاب دیگر ی هم که در پایان عصر زندیه ویا آغاز عصر آقامحمد خان قاجار نوشته شده است واسم کتاب مزبورو بخاطر اسم ونام اولین خان قاجاری که محمد خان قاجارنامیده می شد ولذا نام کتاب خودش را هم (تا ریخ محمدی گذاشته آست )ودر صفحات 141 و210 همان کتاب " تاریخ محمدی" که نوشته است واز گسستن قوم خلج از زندیه وِا پیوستن آنان وبه دولت قاجار یاد کرده است وتا اراضی ییلاق وقشلاقی قوم خود را همچنان در "ناحیه ساوه وقم "واز دست ندهند وبعلاوه تاریخ ذوالقرنین ویا کتاب تاریخ رستم اتواریخ هم ودر صفحات مختلف خود واز" محبعلیخان خلج" ویا "میرزا قاسم خان خلخ "ویا "محمد علی بیگ خلج" این دوران یاد کرده است که ریاست قوم خلج را در ان ایام داشتند داشتند ویا از "خلج وخلجستان آنها" در اوایل دوره قاجار یاد می کنند ولی بیشترین بحث ودر مورد "خلج های ساوه وقم "وتنها در " کتاب ناسخ التواریخ" آمده واز" خلجستان آنها" یاد می کند ویا از "فوجهای خلج انها" و"خوانین خلج آنان" یاد می کند ونیز در ص 290 ناسخ التواریخ هم می نویسد که "محبعلیخان خلج "و"حاکم ساوه" دراوایل دوران قاجارشده بود وبعلاوه از نقش آنان در جدا شدن از قوم قشقایی واعزامشان به نقاط مختلف ایران سخن می گوید ویا جهت امور نظامی یاد کرده است وبعلاوه "کتاب منتظم ناصری "هم ودر چند جا واز نام "خلجستان "یادکرده ویا از سرهنگهای خلج و در" فوج دوم خلج ساوه " یاد می کند ویا از سرتیپی و در" فوج خلج قم" یاد می کند که نشان می دهد که علاوه از فوجهای خلج نظامی شهر تهران وآنها دوپادگان خلج قم وساوه را هم داشتند ویا در دوران قاجار وبدست گرفته بودند ویا در دست طایفه خلج بود وبعلاوه کتاب روضه الصفای ناصری هم که در عهد قاجار تدوین شده است ودر 9 صفحه اش واز نقش طایفه خلج ودر جنگهای محمره وخوی ویا از نقش سران خلج آنها ویاد کرده است ونیز در ص 7864 روضه االصفا واز 18 عراده توپ و در حادثه شهرخوی یاد میشود که در دست فوج خلج بود ولی مهمترین گزارشات مردم شناسی ودر مورد" قوم خلج "را تنها ناصر الدین شاه نوشته است وبعلاوه وی ودر کتابش از " دهات خلج "ویا از جغرافیای زیست آنان ودر ساوه ونوبران وغرق اباد ِیاد می کند ویا از "خلجستان قم وخرقان" ودهات خلج نشین ودرکتاب سفرنامه عتبات ناصرالدین شاه که مکتوب شده است و تقریبا در 9 صفحه گزارش ناصرالدین شاه ویکنوع مردم نگاری انجام گرفته ویا از دهات خلجستان یاد کرده است که درکمترگزارشات مردم شناسانه اروپایی ها دیده می شود ویا در سفرنامه ها ویا در پایان نامه های اخیر دانشجویی وجود دارد وحتی نوشته وی وبهتر از کتاب" تات نشینهای بلوک زهرای جلال آل احمد "می باشد که مردم نگاری از دهات بوئین زهرای قزوین کرده ویا با قلم نویسندگی انجام داده است و بنظر من علت آشنایی عمیق ناصرالدین شاه در این گزارش مردم نگاری خودش واز "دهات خلجستان "ساوه وقم بخاطر آنست که وی درسفر از این ناحیه ساوه و بطرف عتبات ویا در اردوی شاهانه اش وتعدادی کاتب واز کاتبهای دیوان استیفائ قاجاری داشت که مرتبا برای گرفتن مالیات زراعی سالانه و به دهات ساوه وقم می رفتند ویا به دهات نوبران وخرقان وغیره مراجعه می کردند وبخوبی می دانستند که کدام ده ساوه و متعلق به کدام تیره قوم خلج است ؟ویا می دانستند که کدام آبادی ومتعلق به قوم قراگوزلومی باشد ؟یا متعلق به کدام خان منطقه می باشد ؟ ویا درهنگام حرکت ناصرالدین شاه وآنهامرتبا به شاه گفته اند که کدام دهات ساوه وقم و متعلق به کدام قوم خلج است وناصرالدین شاه هم در کتابچه سفرنامه خودش وآنها می نوشت وباقی گذاشته است ولی بدون ذکر نام این نوع کارمندان دیوان مالیات خودتدوین کرده است ویا این نوع گزارشات سفرنامه عتبات خود را تدوین کرده است ویا سفرنامه عراق عجم خود را نوشته است ولی از معلومات شخصی خود شاه نشات نمی گیرد ویا در سفرنامه خراسان وگیلان وسفرنامه فرنگستان خود و نوشته است ولی از معلومات شخصی خود او نشات نمی گیرد ولی حسنی که ناصر الدین شاه دارد ویا نسبت به شاهان دیگر ایرانی دارد اینست که وی علاقه به نویسندگی دارد ولذا همین سفرنامه های خوب خودش را کتابت کرده وباقی گذاشته است ولی شاهان دیگر چنین نمی کردند وهر این نوع معلومات را واز شهر ها ودهات زیر سلطه خود داشتند ویا از درباریان خود می پرسیدند ولی معلومات پرسش کرده خودرا نمی نوشتند و یا به صورت کتاب در نیاورده اند؟ ویا مکتوب کردن امورات روزمره حکومتی خود را نکرده اند ویا این نوع کتابت کردن را وحسنی برای مقام شاهانه خود نمی دانستند؟وبهمین دلیل و از کمتر شاه ایرانی وبجزاز ناصر الدین شاه ومکتوبات کتبی وجود دارد ویا سفرنامه نویسی شده وبرجای مانده است واحتمالا شاه قاجار و" سفرنامه نویسی" را واز اروپائیان آموخته است وبعداهم سفرنامه نویسی برخی از حکام قاجارو یک نوع تقلید فرهنگی واز ناصر الدین شاه می باشد که امروزه بصورت پایان نامه نویسی دانشجویان درآمده است ولذا 9 صفحه از کتاب ناصر الدین شاه ویا در کتاب سفرنامه عتبات وی و از دهات خلجستان وجوددارد ویا اسامی آن دهات خلجستان را ونوشته است ولذا گزارش خوبی وبرای آیندگان باقی گذاشته است ویا 17 صفحه مطلب و در کتاب "سفرنامه عراق عجم" خود تدوین کرده ویا در مورد دهات خلج نشین و"حوزه جغرافیایی خلجها"نوشته است ویا در مورد دهات اطراف دریاچه حوض سلطان قم وغیره نوشته که مفید می باشد و یا برخی مطالب شاه ودر کتاب روزنامه خاطرات ناصرالدین شاه وجود دارد که بسیار اثر ارزنده ای می باشد وفرضا ناصرالدین شاه ودر صفحات 36 و37 سفرنامه عتباتش واز 18 آبادی خلج ها ودر مناطق کوهپایه ای ساوه ونام می برد ویا از دهات ییلاقی خلج ها ودر اطراف ساوه یادمی کند ویا در صفحات 155 و151 و152 و153 182 سفرنامه عراق عجم خودو نام پنج تن از خوانین خلج را ونام می برد که مالک آن نوع از دهات ساوه بودند ویا در دوران خودش مالک بودند که آن اشخاص را ونام برده است ولذا یک نوع "گزارش نویسی مستند قومی" می باشد وبعلاوه کتاب "نامه کمره "هم در ص 182 و255 کتابش واز 17 آبادی خلج نشین ایران یاد کرده است وهمچنین" سفرنامه لرستان وخوزستان" حسنعلیخان افشار هم ودر صفحات 132 و172 وو205 خود ش واز خلجستان نام برده و یا در ص 73کتابش و از "محمد حسین خان خلج "نام برده است وهمچنین "سفرنامه بارون دوبد "نیز ودر صفحات 442 و444 و446 خود واز" خلجستان ساوه وخلجهای قم "یاد می کند وهمچنین کتاب "سیری کوتاه درمورد تاریخ تفرش وآشتیان" ومثلا در ص 46 کتابش ودهستانهای خلج نشین شمال تفرش را وسه دهستان می داند که شامل "دهستان دستجرد" تفرش ویِا" دهستان قاهان" تفرش است ویا "دهستان راهجرد غربی "تفرش را می نویسد ویا اشاره می کند که دو دهستان تفرش مزبور در سال 1358 ش وازشهرستان تفرش جداکردند وبه "استان قم" دادند وبعلاوه کتاب "مروری برجغرافیای تاریخی ساوه" وی هم در دوران معاصر نوشته شده است ونیز وی در هفت صفحه کتابش از "برخی دهات خلج نشین ساوه"یاد کرده است وبعلاوه صفحات 182 و183 کتاب "نامه کمره "هم واز مزرعه ها ویا "مناطق قشلاق نشین خلج ها " نام می برد وبعدآ هم بسیاری از کتب عصر قاجاریه وهمین عنوان "خلجستان" را تکرار کرده اندو مثل کتاب " مرات البلدان" ویا کتاب سفرنامه سیف الدوله ویا کتاب سفر به دیار سلطان صاحب قران ویا سفرنامه یوشیدای ژاپنی ویا سفرنامه ممسنی ویا سفرنامه ایران امروز اوژن اوبن است که از "خلج ها" نام برده است ویا کتاب منتخب التواریخ ومرات الوقایع مظفری ویا چندین جلد کتاب عصر مشروطیت هم از منطقه خلج ها نام رده ویا کتب عصر پهلوی می باشد که همه کتب مزبورهم و از خلجستان منطقه مزبور یاد کرده اند ویا از دهات خلج نشین منطقه ویاد کرده اند ویااز " تکیه خلج های تهران" ویا از "محله خلج های تهران "وغیره یاد کرده اند وشاید هم خیلی از این سیاحان اروپایی و از منطقه خلج نشین جنوب قم ویا ساوه هم وشخصا عبور نکرده باشند ولی بخا طر" مشهور بودن قوم خلج های تهران" ودر حفظ وحراست قلعه های تهران ویا بخاطر مشهور بودن سربازان خلج ودر حفظ ونگه داری دولت قاجاروناچارا از "خلج ها "در سفرنامه خود اسم برده اند ولذا همه این 98 جلدکتاب سه قرن گذشته واغلب از دوره زندیه شروع شده وتا عصر پهلوی واز "خلج های قم وساوه "یاد کرده اند وتنها بعد از سال 1358 می باشد که اسامی دهستانهای خلجستان واز نقشه دهات منطقه وحذف شده است ولی خلج ها وبخاطر نگه داری اراضی رمه داری خود ودر منطقه گرم وخشک وکم اب وکویری قم وساوه ناچار بودند که جان فشانی کرده ودولت قاجار را 100 سال ودر قلعه تهران حفظ کنند ویا با 1000محافظ قلعه تهران ونگهدارند وچرا که اغلب آنان ورمه داران محرومی بودند که در اطراف ساوه ورمه داری می کردند وبرخی هم به نوبت وبه سر بازی قلعه تهران می رفتند وتا اقوام دیگرایرانی و هوس نکنند که اراضی غیر حاصل خیز خلج ها را در قم وساوه هم واز آنان بگیرندوفلسفه نزدیک شدن قوم خلجها به دولت قاجار وهمان محرومیت کشیدن اقتصادی آنان بود ویا در ادوار تاریخی می باشد ویا فلسفه نزدیک شدن قوم خلج وبه دولت زند نیز همین نوع از محرومیت بود ولی وقتی دیدند که بعد از سی سال خدمت نظامی کردن به خاندان زندیه وآنان هنوز نمی خواهند محرومیت تیول رمه داری انان را در استان فارس حل بکنندویا محرومیت آنان را ودر اراضی خشک جنوب قم و وساوه حل بکنند ولذا به نقل تاریخ محمدی وغیرهوحدود 1000 سرباز محافظ قلعه شیراز و یا ارگ کریم خانی هم وکلید داران خزانه زندیه ویا همه ان کلید های شیراز عهد لطفعلیخان شیراز را ودر اختیار آقامحمد خان قاجار و70 تن همراهش گذاشتند وتا وی با 70 تن همراه قاجاری اش وکلیه پایتخت شیراز ویا دروازه های ان شهر رابگرد ویا ارگ کریم خانی شیراز ویا دیوانهای دولتی آن شهر ویا خزانه زندیه ویا پادگانهای شیرازرا بگیرد ویا با ان جمعیت قلیل قاجاری خودبگیرد ویا با تعداد 70 نفرقاجاری همراه خود بگیرد وواقعه ا ی بود که در تسخیر پایتخت هیچ دولت اتفاق نیفتاده است وآری محرویت کشیدن یک قوم ممکن است که در حفظ ویا براندازی یک دولت موثر باشدوبهمین دلایل سیسی بود که در تیول دادن اراضی دوران سلجوقیان سیاست بعمل می آمد ویادر دوره تیموریان ورعایت عدالت قومی را وحتما می کردند!

مردم شناسی اقوام ترک بهارلو وحاجیلو وخدابنده لو و آلپاوت استان همدان-دکتر محمد خالقی مقدم

مردم شناسی اقوام ترک بهارلو وحاجیلو وخدابنده لو و

آلپاوت استان همدان

پژوهش از : دکتر محمد خالقی مقدم

تخصص: مردم شناسی اقوام آسیایی

80 درصد اقوام ترک استان همدان ، اقوام ترک زبانی می باشند که از دوره قراقوینلو وارد این استان شده اندویعنی حدود 600 سال می باشد و هرچند430 سال قبل از ان تاریخ هم اقوام ترک سلجوقی وارد شهرها ودهات استان همدان شده بودند ولذا همدان آن دوره تاریخی وحدود 100 سال یکی از پایتخت های سلجوقیان ترک بود ولی بعد از حمله مغول همان شهرها ودهات استان همدان فاقد جمعیت ترک زبان شده بود وحدود 270 سال هم بجای آنان واقوام متعدد مغولی ویا تاتار ودر دوره ایلخانی وتیموریان در شهرها ودهات همدان زندگی کرده بودند ولی با مرگ وفوت شاهرخ تیموری در سال 850 هجری وبرخی اقوام ترک ،فرصت بدست آورده واقوام تاتار وجغتایی ساکن دهات وشهرهای استان همدان را بیرون راندند ودوباره اقوام ترک ومتحد دولت قراقویونلووبجای آن مغولها و ساکن دهات وشهرهای استان همدان شدند ویکی از این اقوام ترک جدید وتازه ورود به استان همدان واقوامی از طوایف ترک بهارلو ویا ترک حاجیلو ویا ترک خدابنده لوبودند ویا اقوام ترک گاورودی ویا ترک ترک آغاجری ویا ترک الپاوت ( ترک خرقانی قدیم ) بودند ویا ترک دخارلوبودند ( ماخذ کتاب دیاربکریه ولذا اکنون اکنون از 1210 روستای استان همدان وحدود 800 روستایش متعلق به همان اقوام عصر قراقویونلو می باشد که امروزه اراضی ومراتع ودهکده های این اقوام شده است ولذا ساکنین ان دهکده ها وطوایف ترک عصر قراقوینلو می باشند ویا از جمعیت مابین1703267 نفره استان (با آمار سال 1395استان همدان )که امروزه درسال 1404 ش به جمعیت کنونی دومیلیونی رسیده اند و حدود 90 درصد جمعیت این 800 روستا ویا 30 شهر بزرگ وکوچک همدان واغلب از اقوام ترک عصر قراقوینلو هستند می باشد وحدود 10 در صد جعیت استان همدان هم ودر 410 روستایش واز اقوام کرد زنگنه ویا کرد لک خزل ویا کرد کلیایی ویا لر فیلی هستند که آنها بعد از قتل نادرشاه افشار ترک به استان همدان آمده اند ویابا روی کار آمدن کریم خان زند شکل گرفته است که خاندانش از لرهای قریه پری جنوب ملایر بود ووارد استان همدان شدند وسپس با حمایت های آقامحمد خان قاجار وفتعلیشاه شکل گرفت که فرزندان ونوه هایش را حاکم شهرهای همدان ونهاوند وتویسرکان وملایر واسد آباد کرده بود ولذا در 200 سال اخیرو وارد این 400 روستای حاشیه ای وجنوبی استان همدان شده اند ویا وارد روستاهای جنوب غربی استان همدان شده ا ند ودر حالیکه قبلا کوههای بلند ومرتفع بین استان همدان واستان لرستان مانع ان بود که دو قوم متفاوت در کنار هم زنگی بکنند ویاکوهای بلند بین استان همدان واستان کردستان واز قدیم طوری مرتفع بود که هر قوم سعی می کردکه تیره هایش تنها در جغرافیای زیست وامن همان اقوام همخون خود زندگی بکنند ووارد حریم جغرافیایی قوم دیگرنشوند ویا وارد حوزه مراتع ویا رمه داری ویا اراضی زراعی وباغداری قوم همسایه دیگر نشوند که خاندان زندیه وقاجاریه این سیستم اجتماعی را بهم زدند وتازه میزان جمعیت همان 400روستای کردکلیایی نشین ویا کرد زنگنهنشین ویا لر فیلی استان همدان هم کم است وکردهایی که در دهستان کمازان علیا هستند واز حمایت آخرین نخست وزیران کرد زنگنه صفویه بهره مند شدند ومثل علیخان زنگنه ویا امیر نظام زنگنه که برخوردار شدند وگروه اندکی از جمعیت اسد آباد هم کرد کلیایی استان هستند ولی اغلب جمعیت شهرهای بزرگ استان همدان ویا دهاتش وازازنژاد طوایف اقوام ترک عصر قرا قویونلو می باشند که طوایف بزرگ جمعیتی داشتند وتیره های چهار طایفه ترک استان همدان هم در شهر ها وروستا های استان واز نژاد سه قوم (ترک شاملونشین) ومستقر در دهات شمالی ملایر ونهاوند وغرب همدان می باشند واز قدیم هم حامی نظامی دولت صفویه بودند وچراکه بعد از فروپاشی دولت صفویه واغلب آنها محافظان قلعه های 30 شهر ایران بودندوبا افتادن همان سهر ها بدست افاغنه وعثمانی ها که حدود ده سال کشید ووهمان نظامیان محافظ ان شهر ها اغلب فرار کرده وبخش بزرگی از قوم شاملو در هرات ومرو باقی مانده وگروه اندکی هم به همدان کوچیده و وبعد از قتل نادرشاهدرسال 1161هجری وتعدادی دهات شاملو نشین در استان همدان تشکیل دادند وچونکه دهاتی هم که در همدان داشتند وبیشترنبود ولذا برخی هم ساکن شهرهای همدان وملایر ونهاوند شدند واز "اقوام ترک دیگری" هم که در دولت صفویه وبه استان همدان آمدند "قوم ترک تکلو"استان می باشند واقوامی که امروزه وبرخی از آنها مستقر در دهات تویسرکان هستند که آبادیهای توام با باغداری ومفید دارندولی "قوم تکلو" در دوران حکومت 230 ساله حکومت صفویه ودر گیریهای زیاد وبا دولت صفویه داشت ومثلا بنا به نوشته کتابهای خلاصه التواریخ ویا عالم آرای عباسی ویا کتب دیگر وخوانین شجاع ودلیر تکلو وبزرگترین بدنه ارتش صفویه را تشکیل می دادند ویا حداقل تا عصر شاه عباس اول وتشکیل می دادند وبهمین دلیل خوانین مقتدرتکلوو سه بار کلیه اراضی ومراتع ویا دهات استان همدان را از دولت صفویه " تیول "گرفته بودند ولی دولت صفویه به ان قرار دادارضی پا بند نبود ولذا بخاطر اختلافات زمین داری ویا قومی وملکی که برایزراعت ورمه داری تیره های مختلف تکلو نیاز داشت وسه باربا ارتش هودار صفویه جنگیدند وبالاخره بعد از سه بار جنگ با صفویه وبه توافق نرسیدند وسپس بخش بزرگی ازهمان قوم ترک تکلوو از ایران خارج شده وبه دیار عثمانی رفتند وتنها بخش اندکی از آنان هم ودر دهات تویسرکان استان باقی مانده اند که آنها هم الگوی خاص زمین داری ومالیات گیری خاص زراعت صفویه وقاجاریه را پذیرفته بودندوبعد از قتل نادرشاه افشارهم " مهرعلی خان تکلو" وبا حکمی که از شاخرخ شاه افشارودر مشهد گرفته بود یکبار دیگرهم "حاکم همدان" شد ولی به نقل کتاب" شرح رجال ایران ،مهدی بامدادتنها واقوام دیگرهمسایه واز جمله "قوم شاملو" با وی موافقت نکردند ووی هم به قلعه خانی "خود ودرآبادی "ولاشگرد تویسرکان " برگشت و دهات دیگر تکلو نشین هم درنزدیکی آن قلعه خانی وی می باشد ومن هنوز نمی دانم که "قلعه جعفربیگ" جنوب تویسرکان نیز آیا جزو اراضی قوم تکلو میباشد ویانه ؟ ولی در تحقیق میدانی که از دهات این منطقه داشتم ویا از نزدیک پرسشگری می کردم ومی دانم که دهات تویسرکان وبدلیل برخی رودهای کوچکش که در دره های جنوب الوند کوه همدان استو مثل "قلقل رود" ویا "کرزانرود" و"میان رود" و"کمالرود" و"خرم رود" ودهات مناسبی دارد ویا نسبت به دهات شمالی تر استان همدان داردکه اغلب سنه اش از اقوام قرا قویوینلو هستند ولذا در دره های این رودهای کوچک ونسبتا دائمی تویسرکانو انوع درختان گردومی روید ویا برخی میوه های تابستانی بعمل می آید ودهات جنوبی ملایر ونهاوندهم که در اختیار "اقوام غیر ترک" می باشد وتنها آبادی های حاصل خیز استان همدان هستند وچرا که بدلیل وجود چشمه های بزرگ رود گاماسیاب ویا بخاطر چشمه های بزرگی که کوهستانهای شمال لرستان می جوشد وآبدهی زیاد دارند وهوای گرم دارند وبهتر از 800 روستای ترک نشین ودهات نواحی شمالی استان همدان هستند ودر آن دهات جنوبی استا ن وانواع انگور ویا گیلاس ویا چوب های تولید میز وصندلی می کارند وزراعت وباغداری مناسب دارند لذا ومشکل چندانی ودر معیشت روستایی خود حس نمی کنند ودر اینجا و یاد اوری می کنم که اینجانب برای تحقیق در مورد اقوام استان همدان وعلاوه از تحقیق میدانی در دهات استان همدان وحداقل 22 جلد پژوهش مستند تاریخی کرده ام که برخی در مورد تاریخ اجتماعی تویسرکان است ( سه جلد )ویا درمورد ملایر ونهاوند ویا در مورد همدان که ( چهار جلد) است ویا تحقیقات مستندتاریخی و در مورد اقوام بهارلو وشاملوو حاجیلو والپاوت استان همدان دارم ویا تحقیق مستند در مورد قوم بزچلواستان همدان دارم ویا در مورد قوم خزل نهاوند ویا در مورد اقوام خرقان همدان کرده ام ویا در مورد قوم زنگنه ملایروجنوب کرمانشاه دارم ویا در مورد" قوم شاهسون بغدادی همدان وساوه "دارم ویا در مورد "قوم تکلوی تویسرکان "دارم ولذا این مقاله مستندم وخلاصه وارواز ان پژوهشهاست ویا بااستنادهای تاریخی مختلف این 22 جلدآثارم را نوشته ام ویا با تکیه حرفه پژوهشکری میدانی ام که در دانشگاه تهران آموخته ام ویا با پرسشگری میدانی که در دهات وشهرهای استان همدان داشته ام می باشد وبعلاوه از اقوام دیگر ترک استان همدان هم "قوم ترک بزچلو " است که در عصر صفویه ویا اوایل عصر قاجار به استان همدان آمده اند ویکی هم اقوام "ترک بزچلو استان همدان "می باشند ووبه نقلی شاه عباس اول صفوی وآنها را از شمال رود ارس آورد ودر استان همدان اسکان ارضی داد ونظریه دیگرهم آنست که قوم بزچلورا"عباس میرزاقاجار"آورد ویا در جنگهای ایران وروس وبا کارشناسی قائم مقام فراهانی واز اراضی شمال ارس آورد ویا به حوزه رود خانه قره چای ودر شرق همدان وغرب فراهان کوچانید وبه آنها تیول ملکی داد وتا هم از تهاجم روسها ودر شمال ارس نجات بیابند وهم بعنوان یک قشون خصوصی برای قایم مقام فراهانی باشند ویا قشون خصوصی امیر کبیرباشند که شاگرد قائم مقام فراهانی بودولذا مدتها در دوران قاجاروقوم ترک بزچلو وبعنوان "فوج نظامی فراهان وشراء" ودر خدمت این خاندان بودند ولی ارضی آنان هم در حوزه رود قره چای واطراف قصبه قهاوند وفامنین واراضی مناسب کشاورزی ویا مرتعداری وبرایشان نبود واز سوی دیگر هم با باطلاقها وکویرهای شمال اراک نیز روبروبود

ونظریه دیگر هم آنست که شاه عباس اول بخاطر درگیری با ترکان مقتدر تکلو وذوالقدر وافشار وترکمان وورساق وترک موصللو وقرامانلو وغیره که داشت وبا تعالیم غربی ها "مدل زمین داری قومی قدیمی آنان" را نمی پسندید ولذا گروهی از ترکان بالای رودخانه ارس راآورد و بنام "قوم ترک بزچلو"همدان کو.چانیدوآنها را در دهات شرقی همدان جایگزین کرد ویا مراتع ایلی به آنها داد که امروزه دهات انها هم که در دو سوی رود خانه قره چای استان همدان است ویا ما بین شهرهای فراهان اراک وشهر کزازاراک است ویا در حاشیه شهر های ترک نشین فامنین وقهاوند استان همدان است وبعلاوه گروه چهارم "ترکهای استان همدان" هم در اواخر صفویه ودولت زندیه و اغلب از "قوم خلج ترک" می باشند وقوم خلجی که در ایام دولت خوارزمشاهی وبه استان کرمان آمده بودند ومراتع ییلاقی وقشلاقی در کوههای جبال بارز وجنوبی کرمان داشتند ودر عصر صفویه واز کرمان به استان فارس کوچیده وسپس به کوهستانات نیمه مرتفع خرقان شمال استان همدان آمدند وبعد از قتل نادر شاه به شاهان زندیه وقاجاریه نزدیک شدند ودر آن دوران و آن دو دولت زندیه وقاجاریه و اغلب دهات دهستانهای خرقان شرقی اسیان قزوین وخرقان جنوبی استان همدان رابه "قوم خلج ترک "دادند ویا بعنوان قریه های کوهستانی وییلاقی قوم ترک خلج دادند ویا بعنوان " تیول قومی "قوم خلج واز انها گرفتند وتا خدمات نظامی وبه آن دو دولت بدهند ودر ازای دریافت این تیول زمین داری هم و قوم خلج هم یک هزار نفر از"جنگجویان قوم خلج را مسئولیت داد ویا برای حفظ برجهای قلعه تهران ودروازه های تهران عصر قاجاری بعهده گرفت( ماخذ: روضه الصفای ناصری ) ویا مسئولیت محافظت ونگهبانی دربار قاجار را ودرطول یک صدساله عمر دولت قاجاریه وبعهده گرفتند وبعلاوه در ازای این "تیول زمین داری قومی" هم خوانین ترک قوم خلج وقرار دادهای تیول دهات قشلاق نشین قوم خود را ودر دهات رزن همدان ودر پائین کوهپایه های خرقان همدان ویا در دهات نوبران ساوه که چسبیده به خرقان همدان است ویا دهات قشلاقی جنوب ساوه ویا دهات شمال تفرش ویا دهات قشلاقی جنوب قم را وتیول گرفتند و یا از هفت شاه قاجاروتیول گرفتند که همگی دهات ییلاق نشین آنان است ودر کوهستانات نیمه مرتفع (سه دهستان خرقان شرقی ویا خرقان غربی ویا خرقان جنوبی) قرار داشت ولذا دهات قشلاق نشین قوم خلج هم ودر مسیرحرکت قومی آنان بود ویا در در مسیر سه رودخانه "خره رود" ورودخانه رازقان "و"یا شعبه شمالی رودخانه قره چای همدان است که از کوههای خرقان نشات می گیرند ویا از چشمه های کوچک قریه های کوهستانی وییلاقی آنها ویااز دهات خرقان ییلاقیآ«ها منشاء می گرفت وبهم می پیوست ولذا اب آشامیدنی خودشان ودامهایشان را تامین می کرد ویا درمسیرحرکت کوچ ایلی آنها بود ویا در مسیر " خلجستان بزر گ "آنها ودر عهد دولت زندیه وقاجاریه بودویا تا سالهای اصلاحات ارضی ونیز تا سال 1345 عصر پهلوی وتشکیل میدادوحدود 131 کتاب تاریخی هم درمورد آنهاست ویا انواع سفرنامه های اروپایی واز مسیر حرکت کوچ روی قومی آنان،وبعنوان "خلجستان قم وساوه" یاد کرده اند ولی هنوز مورد توجه دانشکده های مردم شناسی ایرانیان قرار نگرفته است واز سال 1345 که اصلاحات ارضی شکل گرفته بود وبعدا هم با مصوبات تقسیمات کشوری سال 1358 و"واژه"خلجستان "واز عنوان بخش ها ودهستانها ی مزبور حذف شد ودر حالیکه جغرافیای قومی وزمین داری اقوام ومبتنی برمناطق زیست بومی آنان است وبا "واژه سازی" و لغت جدید دادن به دهات ودهستانها وشهرستانهاِ انها ازبین نمی رود ویا توسط پرسنل وزارت کشورو بر هم نمی خورد!وصرفا همان ملت وبا همان واژه های جدید وخودشان را وگول اقتصادی می زنند ولذا امروزه با اسکان اجباری این نوع اقوام وتیره های قومی و در یک آبادی قشلاقی نشین ویا آبادی ییلاقی فصلی وهمه "نظم اقتصادی وزراعی ودامداری قدیمی دهات قدیمی وشهرهای ایران بهم خورده است ونظم جدید معیشت هم کفاف زندگی آنان را نمی دهد که سابقا "همگی یک سیستم مکمل اقتصادی همدیگر بودند ولذا دهات ییلاق نشین ویا قشلاقی قوم خلج ویا اقوام ترک دیگر همدان هم همان "نظم معیشت" را داشت که آبهای جاری از چشمه ها وقنوات ودهات ییلاقی آنها ودر درسر منشائ سه خرقان کوهستانی خلج نشین آنها وهمگی به دریاچه حوض سلطان قم می ریخت واین قومنیز در مسیر این روخانه قومی ومراتع مشاع قومی وزراعت فصلی قومی خود وبرخلاف تقسیمات کشور کنونی ودر رفاه بیشتر از دهات کنونی بودند ومن مقاله ای در مورد شیوه زیست قومی آنان " نوشته ام ویا بعنوان "مردم شناسی خلجستان ساوه وقم نوشته ام "که دهاتشان چسبیده به جغرافیای "دهات استان همدان می باشد د ودر ازای این "تیول قومی "که از دولت زندیه وقاجاریه گرفته بودند وآنها هم وخدمات نظامی متقابل می دادند ویا به حفظ ونگهداری آن دو دولت می دادند ویک نوع پیمان وقرار داد پنهان بین" دولت ها واقوام بود ویا ""مناسبات زمین داری ارضی ویا مالیات گیری از مرتع داری اغلب اقوام گذشته ایران بود "ویا از چنین سبک اقتصاد جمعی وگروهی نشات می گرفت و "الکوی اداره دولت های گذشته ایران را تشکیل می دادکه به محض بهم خوردن آن" مناسبات ملکی بین اقوام ودولتها" وآن نوع دولت ها هم فرو می پاشید! ودولت صفویه ویا زندیه وقاجاریه هم وبهمین دلایل فرو پاشیدند ولی امروزه با آموزشهای غلط غربی ها واین مناسات ارضی دامداری ومرغ داری وباغبانیقدیمی سکنه استانها وبه نظریه وتزجدید (وغلط خصوصی سازی فردی بین فرد ودولت "وتغییر ماهیت داده است و"تز قدیمی مالکیت گروهی در اقتصادمنطقه ای استانها برباد رفته است که سکنه اغلب استانها را دچار مشکل کرده است ووسکنه اغلب دات نظیر"زمین داری ایام صفویه" ونفعی در حفظ ونگهداری آبادی ان دهات وحفظ آن دولتها نمی بینند وبهمین دلیل بود که گروه کوچکی از افاغنه توانستند ودولت بزرگ صفویه را براندازند ویا با آن همه از ارتش غلامان نظامی بزرگش وبپاشانند وشاه عباس اول وبا اموزش غربی ها که حدود صد گروه مشاوره اروپایی به فرزنش دادند ویا بعد از وی به ایران آمده وسالها در اصفهان زندگی می کردند ولذا انواع اموزشهای غلط اداری ویا نظامی ویا اقتصاد زمین داری به شاهان بعد ازوی می دادند وبا این روشهای جدیدهم انواع ا"تیول های قومی و زمینداری " سابق ایرانی ها را بهم زدند واین بار سبک جدیدی ودر زمین داری استانها بوجود آوردند که از مدل مالکیت غربی الهام می گرفت ونتیجتا صفویه مالیات بزرگی ازدهکده ها و اقوام ایرانی می گرفت وهمگی راو به غلامان کثیر نظامی دربار خود می داد وتا به زور اسلحه همان دولت صفویه را و نگهداری بکنند وفروپاشی دولت 30 ساله زندیه هم چنین بودواز انجا که خاندان زندیه و خود "ارتش قومی خاص "نداشت ویا به نقل کتاب جهانگشای نادری وتنها یک قوم کوچک و 300خانواری بود ولذا از حمایت نظامی سایر قومی بزرگ ایرانی هم برخوردار نبود ومثل بختیاریها ویا کردها وترکها وافشارها ویا بلوچها که بهره مند باشد وناچارا برای حفظ برجهای قلعه پایتخت شیرازی خود واز "خلجها "کمک گرفت ویا جهت حفظ خزانه سلطنتی درون ان قلعه شیراز واز تعدادی سربازان سلحشور ترک خلج استان فارس وکمک گرفته بود که "دروازه های شیراز" را ودر برابر حمله انواع اقوام ایرانی ونگه بدارند ولی در ازای این خدمت نظامی خلج ها حاضر نبود" تیول ویژه قومی" ودر منطقه آباد دشت قزوین ویا شهریار کرج وبه آنها بدهد وتنها اراضی بی حاصل قم ویا دشت کویری ساوه ویا کوههای کم اب وچشمه خرقان راو به آنها داد وبعلاوه زمین های نامرغوب داراب وسروستان شیراز به قوم خلج بدهد ووآنها هم و"صلاح قومی خود"را درآن دیدند دیدندکه به زندیه پشت کرده وکلید دروازه ها ویا کلید خزانه شیراز را به قاجاریه بدهند ویا درب عمارت دولتی کریم خانی در شیرازرا ویا کلید درب سرباز خانه های شیراز و هنگام خروج لطفعلیخان زند ازشیراز به آقامحمد خان قاجاردادند ویا به 70 نفر طایفه قاجاری وی دادند لذا وبه نقل کتابهای عصر زندیه وقاجاریه وآن همراهان 70 نفره قاجاریه آقا محمد خان هم وبا کلیدهای درب قلعه شیراز ویا خزانه ومنزل سلطنتی زندیه را وتسخیر بکنند وچرا که در در ازای این خدمت نظامی 30 ساله وتنها تیول اراضی خشک وکویری و از دهستانهای ییلاقی خرقان سه گانه نصیبشان شده بود و"جغرافیای این دهستانهای کوهپایه ای خرقان" طوری بود که در دوره قراقوینلو تسخیر شد ویا اغلب این دهستانهای سه گانه خرقان و در ایام دولت قراقوینلو وبدست قوم الپاوت ترک تسخیر شد ویا با ریاست "قره قان الپاوت "تسخیر شده بود واز دست اقوام مغولی بیرون آمده بود ولی قوم ترک الپاوت همدان وبدلیل بی حاصلی منطقه ویا کوهستانات خشک وکم آب وبا چشمه ها ی کوچک ورودهای کوکچک وبرای زراعت ودامداری قوم ترک الپاوت همدان مناسب نبود ولذا در آن دهستانهای تسخیری خرقان نماندند وبه دهات شرق همدان آمدند وبعدا استقرار قوم خلج ودر کوهستانها ی خرقان سه گانه شکل گرفت وبه نقل کتاب حدیقه ناصری واز عصر شاه سلیمان صفویه شروع شده بودودر عصر قاجاریه بیشتر شد وبرخی آبادیهی کوچک وکم درخت ودر "دهستانهای خرقان همدان" شکل دادند ویا در "دهستان بقراطی همدان "و"دهستان سرد رود همدان "ویا در "دهستان در جزین علیای همدان" شکل دادند که در دامنه های جنوبی کوهستانهای خرقان بودوبا کوههای نیمه مرتفع ویا با خاک قرمز که آبهای سرخ رنگ رود اوج ویا خره رود ویا دمق وغیره را می ساخت وهردهستان تنها چند ابادی کوچک وکم جمعیت وکم زراعت داشت ومتاسفانه در دوره قاجاریه ودهات ییلاق نشین ایل خلج شده است که آمارنامه های عصر جدید هم وآانراپنهان می کنند ولی تنها چند سفر نامه عصر قاجاری متذکر شده وسکنه آنها راو از (قوم اخلاج وبمعنی خلج ها ) می داند واخرین گروه ترک مستقر دراستان همدان " و"گروه ترک افشاری اسدآباد همدان" است که برخی دهات آن شهرستان ودر دست قوم افشاری است که در عهد قیام نادر شاه افشار وبه شهر اسد اباد آمدند ویا به برخی از دهات آن آمدند که در در پایئن گردنه برفگیر اسد آباد به شهر همدان است وشهر اسد اباد در پایئن گردن ودر ابتدای دشت است وبه دشت گرم کنگاور وصل می شود ولذا امکان زراعت ودامداری مناسبی به آن ناحیه می دهد وانها دراواسط عصر افشاریه به اسد اباد امدند وچرا که بعد از سال 1134 هجری وهمه شهر ها ودهات استان همدان در دست ارتش عثمانی بود وکردها وکرمانشاهی ها وحتی ترکهای ایران ویا فارسها هم وحدود 20 سال بعد از سقوط صفویه ونقشی در این استان نداشتند وتنها نادرشاه افشار وقوم اوبود که آنها را از همدان وکردستان وکرمانشاه وبغداد وموصل واقلیم کرد عراق بیرون کرد وواستقرار چند تیره از قوم افشارترک هم در دشت نیمه گرم اسد اباد وبا اب کافی وبرای تدارکات رسانی جنگی به ارتش نادر بود که دهها سال ودراین نواحی ویا در اطراف کرمانشاه ویا بغداد ودجله وکرکوک ووموصل با ارتش عثمانی می جنید وتدارکات رسانی به ارتش نادر واز این ناحیه همدان بود که در دها صفحه عالم ارای نادری آمده است ولی با قتل نادر بوسیله چهار خان افشار نگهبان خیمه اش ویا با قتل عام فرزندان ونوه هایش ودر اردوگاه نظامی قوچان همه چیز را در ایران تغییر دادولذا خوانین افشاربجان هم افتادند و همدیگر را کشتند ویا بخاطر قتل نادرشاه و حدود صد هزار نفر از قوم فشارو در جنگ سامان ارخی زنجان همدیگر را کشتند ونواخی دیر وبخاطر انتقام گیری قتل نادروهمان ارتش بزرگ همدیگر را کشتند واین بار دولت کوچک زندیه وقاجاریه پا گرفت تثبیت شد ولی این "گروه افشار اسد اباد"در آنجا ماند و مستقر شد ولیکن در ایام بعدی وبا چانه زنی خسروخان اردلان وخوانین کرد زنگنه کرمانشاه وعدها کرد به استان همدان کوچ کردند ویا با همراهی اقامحمد خان قاجار وفتعلیشاه وخوانین قاجاریکه حکمرانهای همدان ونهاوند وملایر وکرمانشاه شده بودند ولذا گروهی از کردهای کلیایی سنقر کرمانشاه به اسد اباد کوچید ووبا اجازه فرماندان قاجار در همدان مستر شدند ویا کردهای شرق سنندج هم به دهات اسد اباد همدان آمدند وبلاوه شهرستان قروه ترک نشین هم جدا شد که از" اقوام ترک گاوه رود" بودند واز همدان جدا شده وبه "استان کردستان سنه دژ" ویابه "مرکز قوم اردلان کرد" منضم شد که" قلعه خانی خوانین اردلان کردهم و مدتی درکوه " سنه دژ "بود که امروزه و سنندج نامیده می شود وداستان این قلعه سنه دژ هم وتماما در کتاب تارِیخی "حدیقه ناصری عصر قاجار" آمده است وهمچنین در کتاب های تاریخی عصر صفویه ومفصلا آمده است وبدین وسیله تحولات جغرافیایی چهار طرف مرز استان همدان شکل گرفت ویا در دویست سال اخیرو بعد از قتل نادرشاه وتحقق یافته است ولذا مرزهای سابق بیگلر بیگی استان همدان وشهر ها ودهاتش بهم ریخت ودر حالیکه قبل از دولت نادرشاه وقضیه اش طور دیگر بود وحدود 420 سال بنام "قلمرو علیشکر همدان" وبیگلر بیگی آن " نامیده شده واداره می شد که تفاوتهای مهمی با مرزبندیهای استان همدان کنونی داشت ودر ادامه مطلبم به آن موضوع می پردازم واینکه چرا همدان را "قلمرو علیشکر بیگ "می نامیدند انست که :

اقوام کنونی ترک ساکن در شهر ها ودهات استان همدان و اغلب از اقوام وتیره های ترک قرا قویونلوست وهدفشان هم از حمله به اراضی قوم جغتایی وتیموریان ویا آمدن به دهات واراضی همدان ویا بدست اوردن اراضی بهتر ومرغوبتر از اراضی سابق آنان ودردیاربکرنبود ویا در معبر رودخانه هاوشعبه های پرآب فرات ودجله که مسکن قدیمی اقوام همدان بود و یا در کناره های حاصلخیز اطراف دو رود خانه فرات ودجله شمال عراق ویا شمال سوریه نبود که حدود 270 سال ودر دوره ایلخانی ویا تیموریان ودراین ناحیه حاصل خیزدنیا و رمه داری وکوچ روی قومی می کردند که طبیعت خاک وآبش طوری بود که انواع رفاه را ودر ان ناحیه داشتند ودر حالیکه در حمله به همدان که نزدیک پایتخت سلطانیه مغولان بود وفقط دهات کم حاصل نصیبشان شد وچنین مزیت جغرافیایی درآنها وجود نداشت وتنها دهات سرد سیروکوهستانی بودند ویا با رودخانه های کوچک وچند دشت کوچک ویا غیر حاصلخیزبود که بدست آوردند ولی مراتع ومزارع بزرگ ومهم هم ودر آن بلد نبود که در منطقه دیاربکروجود داشت ویا در حوزه های شمالی دورودخانه دجله و فرات وجود داشت واز آن رفاه قومی برخوردار بودندوحتی اراضی سرد سیر وغیر حاصل خیز استان همدان وبرای انان از سرزمین قدیمی تر واجدادی آنان وترکان ودر ترکستان بزرگ بهتر نبود که قبل از پیدایش مغولان در ترکستان وسط اسیا بودند ووقبل از حمله مغول وسال 617 هجری وترکان همدان در سرزمین اجدادی خوددر ترکستان بودند ویا در کنار ه های دو رودخانه بزرگ جیحون وسیحون وکوههای ترکستان بزرگ اجدادی خود بودند ولذا از رفاه رمه داری عمیق برخوردار بودند که در دهات همدان نمی توانستند وآن نوع رفاه را وبدست بیاورند وآری هدف انان از آمدن به خاک همدان چنین نبود ویا خروج از از دیار مرغوب دیار بکرکه از هلاکوخان مغول تیول ارضی گرفته بودند ویا خروج از حوزه زیست دورود خانه مهم فرات ودجله وصرفا بدست اوردن اراضی مرغوبتر از حوزه دجله وفرات نبود ویا از دوحوزه سیحون وجیحون قبلیتر آنان نبود وبلکه هدفشان تنها انتقام گرفتن از اقوام مغول بود که بعد از سال 617 هجری وانها را آواره کرده بودند ویا اراضی مرغوبشان را از دستشان گرفته بودند وبعدا مغولان و بنام "ازبکستان کنونی "ودر اراضی اجدادی سابق آنان وساکن شده بودند وآری هدف آنان وکسب اراضی مرغوب برای خودنبود ویا در مراتع ومزارع همدان نبود وبلکه انتقام گرفتن از مغولان بود ولذا 24 قوم ترک وبا خروج از "حوزه دیار بکر"حرکت کردند که "کتاب دیاربکریه "به ان موضوع اشاره دارد ویا از اطراف دریاچه وان وشمال عراق وشمال سوریه حرکت کردند وبه اذربایجان وسلانیه وهمدان در دست مغولان یورش آوردند ولی با آمدن به اراضی غیر حاصل خیز برخی از استانهای غرب ایران واین بار فرصت مناسب وبرای دولت ممالیک مصرویا برای دولت نوپای عثمانی فراهم شد که اراضی مرغوب این نواحی دیاربکر ویا جنوب ترکیه وشمال عراق ویا شمال سوریه را بدست کرد های ایوبی بد هد وقبلا کردها در جنوب ترکیه وشمال سوریه واقلیم عراق نبودند واسناد تاریخی نشان آن کردها ویا اعراب همبسته با انها وچندین قرن در جنوب حمص وحلب بودند وبعدا با تشکیل دادن دولت ایوبی کرد خود در فلسطین وجنگ با صلیبیون وسپس با کشاندن حکومت کرد خود به جنوب سوریه وفلسطین ویمن وچندین قرن کردهادر وشمال سوریه جنوب ترکیه نبودند وفقط با حمله ترکان قرا قویونلوبه اقوام جغتایی تیموریان در همدان وسلطانیه وراه برای عثمانی ها فراهم شد که کردهای فلسطین ومصر را به نواحی اطراف دجله وفرات بکشاند ودولت مصر هم به آن هدف کمک می کرد وسپس راه برای کوچ بیشتر اقوام آق قویولو وذوالقدر وشاملو وروملو و تکلو ودوخارلو ویا قرا مانلوویا وورساق ویا پورناک باز شد و یا برای ترکمانهای موصل وکرکوک واربیل باز شد که اغلب بجای کرد اربیل وترک اربیل بودند ویا راه برای امدن قوم ترک الپاوت وترکان سعدلووآغاجری وگاورودی وبیات وخلج وغیره باز شد که همگی قبل از حمله مغول در سرزمین مرغوب ترکستان شرقی وغربی بودند ویا دردر سرزمین ا جدادی خود وبا رفاه زندگی می کردند وآری قیام اقوام ترک قرا قویونلو ودر برابر ارتش جغتایی تیمور لنگ وهرچند خوش یمن نبود ولی صرفا برای انتقام گیری بود ویا با بیرون کردن اقوام جغتایی مغول وازشهر های ایرانیهدفشان بود ولی اقداماتشان نتیجه برعکس داد وآنگاه که بعد از 22 سال کهبه ایران امدند ویا از تسخیر اراضی همدان وسلطانیه وساوه گذشته بود ونگهان با کشته شدن جهانشاه قراقونلوودر سال 872هجری ورق برگشت ویا با ظهور دولت آق قویونلو هاوتنها حکمرانی ناکام در شهر های همدان وسلطانیه وتبریز ویا در اراضی اطراف یافتندولی راه برگشت به اراضی مرغوب دیار بکردیگر فراهم نبود وکردها جای سابق انان را گرفته بودند ویا باز گشت به اربیل ویا موصل کنار دجله هم برایشان فراهم نبود ویا راه برگشت به اراضی مرغوب حوزه فرات و در شمال سوریه نیز نداشتند وچراکه دولت ممالیک مصر وبا همکاری دولت نوپای عثمانی و فرصت لازم را وبدست آورده بودند ولذا با کوچ همگانی وبزرگ این 24 قوم بزرگ ترک واز جنب ترکیه ویا از حوزه بین النهرین ویا از دیاربکر وماردین وشمال عراق وسوریه وترکان خارج شده بودند ولذا دولت مصر وعثمانی همکاری کردندویا نهایت استفاده لازم را کردند وبا سر عت اقوام کرد فلسطین ومصر ویا اعراب نواحی مختلف را وبه اراضی کوچ کرده آن ترکان کوچانیدند ویا به حوزه شمالی بین النهرین کوچانیدند وتا با همدستی انان واین با رو"امنیت متزلزل دولت ممالیک مصر"حفظ بشود ویا امنیت دولت نوپای عثمانی در ترکیه باقی بماند که با دولت قرا قویونلو درگیر شده بود ودر این مسیر وفقط اقوام ترک قرا قونلو مهاجر به دهات نامرغوب استانهای همدان وتبریزباختند که نه راه پیشروی داشتند ونه راه عقب نشینی وبرایشان باقی مانده بود!ومخصوصا اقوام ترک قراقوینلو استان همدان که در 600 سال اخیرهم وفقط اراضی نامرغوب زراعی نصیبشان شده بود ویا مرتع داری کم رونق نصیبشان شده بود ولذا با معیشت سختی روبرو بودند وفقط به نفع اقوام دیگر ایرانی منجر گردید که باعث شدند که اقوام مختلف مغولی وجغتایی واز شهر های مختلف ایران بیرون بروند! ونژاد ایرانی انقراض نیابد !چرا که در حکومت 270 ساله دولت ایلخانی ویا تیموریان وآن نوع مغولان و در نگه داری وحفاظت قلعه های شهرهای مختلف ایران گماشته شده بودند ویا در اداره قراولخانه های محلات شهری و یا در راهها ویا یامخانه ها و یادر اداره داروغه خانه های ایرانی بودند که فقط از تیره های مختلف قوم مغولی استفاده می شد ویااز قوم جغتایی استفاده می کردند ویا در گرفتن مالیات زراعی وتمغا وقبچور واز روستائیان ایران ومالیات زیاد می گرفتند که اغلب روستائیان واز اقوام قدیمی ایران بودند ودر این راه واجحاف زیادی به روستائیان می کردندولذا باعث کوچ اغلب روستائیان شده ویا باعث فرارآنها و به کوه هاشده بودند ویا باعث ویرانی دهات شده بودند ولذا انقراض نژادایرانی اتفاق می افتاد و سال بسال بیشترشکل می گرفت ویا چهره شهر های ایرانی وعوض می شد و برعکس بافت نژادی مغولان ودر شهر های ایرانی و بیشتررشد می یافت وکم کم بافت قومی ایرانیان عوض می گردید ولذا سال به سال تغییردر زبان ویا فرهنگ ایرانی شکل می گرفت وبهمین دلیلهم اقدام اقوام ترک قراقوینلو همدان ویا آذربیجان مهم بود ویا در بیرون راندن اقوام مغول وتاتار از ایران واقدام بسیار بزرگی در خدمت به ایرانیان بود که تابحال کسی به آن پی نبرده است و ویا نقش انان را ودر حفظ فرهنگ ایرانیان و هنوز ندانسته اند! ویا تابحال مورد توجه محافل دانشگاهی قرار نگرفته است! وفقط در این راه خود اقوام قراقویونلو باختند که دهات بیحاصل نصیبشان شده بود ومجبور بودند که بعد از سال 872 هجری وبا فروپاشی دولت قراقویونلو وتنها در دهات وشهر های کم حاصل ایرانی باقی بمانندِ وودولتهای مختلف شکل گرفته بعدی هم توجهی به حالشان نکردند که وضعیت قوم ترک بهارلو وخدابنده لودر همدان چنین است ویا وضعیت قوم حاجیلو والپاوت وگاورودی استان همدان وچنین وضعی دارد که تابحال کسی هم بیوگرافی آنان را ننوشته ویا نامساعد بودن معیشت آنان را نگفته ویا بهبود جغرافیای زیستشان راو در دولتهای مختلف بعدی حل نکرده ویا استمرار محرومیت آنان را وبعد از سال 872 ننوشته است که چگونه انقراض دولت نوپای قراقوینلوی آنان را بدبخت کرد در ایران بود وبدست حکومت هایی افتادند که چندان موافق این اقوام ترک قراقوینلو نبودند که باعت نجات ایرانیان شده بودند ویا از دست مغولان شده بودند و آری مغولان در اداره شهر ها ی ایرانی و تنها از اقوام مغولی استفاده می کردند ومثلا از طوایف آ پاردی ویا از طایفه اویر لات وقوم اوغانی وطایفه بورولدی وقوم مغولی بیسود وقوم تایجوت وقوم تنگوت استفاده می کردند ویا از قوم سالیجوت وقوم سلدوز ویا از قوم قنقرات وقوم قروناس ویا از قوم قیات وکرائیت ومرکیت وقوم منقوت وقوم نکودری وقوم یساوری وقوم مغولی یولدای وقلماق وغیره استفاده می کردند که اسامی این اقوام مغولی ودر کتاب جامع التواریخ آمده ویا از 100 قوم بیشتر هستند ولذا در طی این 270 ساله حکومت ایخانی وتیموریان در ایران وسال به سال وجمعیت ونژاد ان مغولان و در شهر های ایرانی بیشتر می شد ولذا فتح شهرهاودهات استان همدان ویا استان تبریز وسلطانیه وتوسط اقوام ترک قرا قویونلووخوش یمن نبود ولی انها تسخیر شهرهای دیگرایرانی راهم آغاز کرده وومغولان را ودر طی 22 سال از ایران راندند ودر نهایت به تسخیرپایتخت هرات منجر شد ویا بوسیله آنان منجر شد ولذابقیه نژاد ایرانی واز انقراض حتمی نجات یافت و باعث شد که اقوام قدیمی ایرانیان ومثل قوم چلاوی در گرگان باقی بماند ویا قوم رستمداردر تنکابن ومازندران باقی بمانند ویا اقوام دیلمی ویا میر کیای گیلان زنده بمانند ویا اقوام عباسی لرستان هم از دست مغولان نجات بیابند وحتی اقوام قدیمی عرب خراسان جنوبی هم نجات یافت که با حمله هلاکوخان به فرقه اساعیلیه عرب تبارالموت وقهستان وقاینات در معرض انقراض بودند که در 100 قلعه قاین وقهستان قایم شده بودند وقومهای قدیمی سلجوقی وخلج هم از کوهستانهای استان فارس وکهگیلویه بیرون آمده وِا از کوههای جبال بارزکرمان پاائین بیایند که در دوره ایلخانی واتابکان فارس ویزد و خوزستان نامیده می شدند ووبوسیله قوم قراقوینلو واز دست مغولان نجات بیابند واین بار به روستاها ی سابق خود برگردندوزراعت بکنند و وآری نقش اقوام قراقوینلو همدان چنین است ولذا تسخیر دهات همدان ودر سال 850 هجری که سال فوت شاهرخ تیموری بودواین نوع نجات یابی اقوام ایرانی را فراهم کرد ویا بوسیله اقوام ترک قراقویونلو اتفاق افتادکه 22 سال ودر راه آزادی ایرانیان جنگیدند ومدت کمی از استقرارآنان ودر دهات همدان <بیشتر نمی گذشت ولی در طی این 22 سال وهمه اقوام مغولی را واز همه شهر های ایرانی وبیرو ن کرده بودند ویکی از همین سرداران مهم ایرانی هم "امیر علیشکر بهارلو همدان "بود که در طی این 600 سال وهنوز انواع دبیرستانها ودانشگاههااورا نشناخته اند ویا هنوز کسی در ایران وبیوگرافی وی را وننوشته است ! وکاری که "دیا کو وسردار مادی"کرد ویا در هگمتانه قدیم انجام داد وواو هم در همدان قرون میانه انجام داد ودر واقع جهانشاه قرا قوینلو وبا جمع کردن سران اقوام ترک قراقوینلو وانتقام اخراج کردن اقوام ترک غز را گرفت ویا از ترکستان اجدادی آنان را گرفت ومتقابلا وبعد از گذشت 270 سال آز آن تاریخ ووی دریک حرکت جنگی شجاعانه وهمه اقوام مغولی وتیره های قوم مغول را واز شهرهای ایران بیرون کرد وتحولی جدیدی ودربقای قومیت های ایرانی بوجود آوردوبویژه سردار بزرگ وی وبنام " علیشکر بیگ بهارلو" بودکه شهرها ودهات استان همدان را واز مغولها گرفت ویا بعد از سال 850 هجری "حاکم همدان "شد بعلاوه در بیرون کردن مغولها واز دیگر شهر های ایرانی هم ونقش اساسی داشت ودراین راه خدمات بزرگی به ایرانیان کرده است !و یا امکان احیائ اقوام گذشته ایران را فراهم کرد! واین در حالی بود که از سال 428 الی 617 هجری که طغرل سلجوقی همه شهرهای همدان را واز اعراب پس گرفته بود کههمان عربها و ساکن شهرها وقرائ همدان شده بودند وجریان جنگ خونین نهاوند همدان که عربها را به همدان کشاند چنین بود که نهاوند مهمترین شهرکشاورزی خیز ساسانی ها بود ویا در حوزه انواع چشمه سارهای بزرگ گاماسیاب بود که به دجله می ریزند ویا با دههاروستای ساسانی وحاصل خیزکشاورزیش که در جنوب نهاوندواقع بود واقوام ایرانی در انها زندگی می کردند وکشاورزی می کردند ومهمترین حوزه کشاورزی خیز ساسانی ها واقوام ایرانی بود که در در استان همدان قراروعربها انهارا کشتند وخوشان دران روستاها وشهرها مستقر شدند وآری در جنگ خشن نهاوند وهمه سکنه نهاوند وسکنه ایرانی دهات اطرافش ویا تویسرکان کشته شدند ویا همه املاک این شهر وروستاهای تویسرکان ودر جغرافیای اطراف قلعه ولاشگرد تویسرکان کشته شدند که بلاش ساسانی درست کرده بودوامروزه هم اغلب واسامی ساسانی دارند وهمگی بدست اعراب افتاد که 428 سال در دهات استان همدان ونهاوند وتویسرکان بودند وواملاک ودهاتشان مصادره شدویا ایرانیان باقی مانده از قوم ماد که در جنوب همدان ویا جنوب کوه الوند بودند وچهارقرن واندی سال واعراب جایگزین اقوام مادی زرتشتی ودراین استان شده بودند که طغرل سلجوقی ترک ودوباره انرا فتح کرد وکتاب " البلدان ابن فقیه همدانی دراین باب گویاست که خودش عرب یمنی می باشد واز بیابانهای خشک عربستان ویمن آمده بود ودراین شهر وخودش را ابن فقیه همدانی می خواند ولی متن کتابش وشرح حال خوبی از تسلط چهار قرنی اعراب وبرشهرایرانی همدان ویا بر هکمتانه ساسانی داردوکتابهای دیگری هم در این باره وجود دارد که بدلیل اختصار مطلب واسامی آنها را نمی نویسم ولی شرح حال نویسی خوبی دارند که چگونه در این چهار قرن واندی وفقط اعراب در شهرها ودهات جنوبی شهر همدان زندگی می کردند وهمه اقوام قدیمی ساسانی وکشته شده بودندوگرچه سلجوقیان وبعد از سال 428 هجری وشهر همدان را گشودند ویا شهرهای جنوبی اش را وازدست اعراب گرفتند ومدت 100 سال هم وشهر همدان وپایتخت اتابکان سلجوقی همدان بود ولی سلجوقیان بدلیل آب وهوای سردسیری همدان وخاک نامناسب دهات شمالی همدان وترجیج می دادند که در دهات همدان اسکان نیافته ومی دانستند که به درد رمه داری آنان نمی خورد ولذا دراین 190 سال وهمدان را وفقط لشگرگاه مرکزی ارتش سلجوقی خود کرده بودند وبویژه آنکه شهر همدان ویا گردنه اسدآباد آن مهم بود وزیرا تنها مرکز ارتباط حکام امپراطوری بزرگ ساجوقی وبا بغداد وشام بود وبلاوه اتابکان سلجوقی شام وبغداد هم مجبور بودند در رفت وامد به خوارزم ویا نیشابور وخراسان ویااز مرو پایتخت سلطان سنجروفقط ازاین شهر بگذرند ومن دریک پژوهش بنام "همدان دردوره سلجوقیان " واین نقش حیاتی وارتباطی همدان را وشرح داده ام ولیکن سلجوقیان برای رمه داری وکشاورزی خود وفقط دشتهای خوزستان وشوشتر ویا دشتهای پرآب وگرم فارس را انتخاب کردند ویا دشت ابرفتی جیرفت وکرمان ویا دشت مرو ویا دشت مغان ودشت بیلقان دوسوی ارس را انتخاب کردند ویا دشتهای گرم طارم ودشت جنوب قزوین ودشت گرم ری وورامین وساوجبلاغ را وبراراضی ودهات نامساعد همدان ترجیح می دادند ووسلجوقیان کشاورزی پیشه در ان دشها ابادی ساختند وچراکه اراضی انها و بهتر از دشت های کوچک وکم آب همدان بود ویا رودخانه های کوچک وفصلی ومثل همدان نداشت وولذا همدان برای سلجوقیان تنها یک پادگان مرکزی مهم بود ولذا وقتی مغولها به ایران حمله کردند همه اقوام کشاورز سلجوقی وخوارزمی از دهات وشهرهای استان همدان وبیرون رفته بودند وومغولان هم تنها در این نواحی وقلعههای نظامی ویا قراول خانه ویا یامخانه راهداری وبیرون سلطانیه را ساخته بودند ولذا از 45 جلد کتب تاریخی که تالیف شده مورخان عصر ایلخانی وتیموریان می باشد وهمه ان کتب توسط مورخان باسواد ایرانی نوشته وکمتر مطلبی جا انداخته شده است ولذا درهمه این اسناد تاریخی 270 ساله عصر مغولها وتیموریان وذکری از اقوام ایرانی در همدان نیست ویا ذکری از ترک سلجوقی وخوارزمشاهی ودر شهرهمدان ویا ملایر ونهاوند وجود ندارد وفقط شرح حال اقوام مغول در این دیار است ویا شرح حال حکام مغول ودر شهرهای استان همدان است وبویژه آنکه همه شهرها ودهات ودهستانهای شمالی شهر همدان که امروزه 800 روستای محروم دارند وومی بایست که از روستائیان شورشی وخیزش انها مصون می ماند وچرا که ابادیها وکوههای مخفی گاه ونزدیک سلطانیه بود که 100 سال پایتخت مغولان بود ویا محل رفت وآمد روزانه انواع فوجهای ارتش مغولان بود ودر این شرایط سخت جغرافیایی بود که امیر علیشکر بهار لو وجغرافیای همدان را فتح کرد ولذا مهارت جنگی وی بود که توانست همه مناطق وشهرهای مغولی نشین اطراف همدان را بگرد ویا کوهستانهای سخت وگردنه های خطرناک استان همدان را از دست اقوام جغتایی وپس بگیرد واقوامی که انواع مهارتهای جنگی ودر سه قرن اندوخته بودند ویا برای حفظ کوهستانها وگردنه های نظامی مهم دیده بودند وتیمور لنگ ویا سران نظامی اش که زنان ویا خانواده هاشان در سلطانیه بودند وخبره جنگی دراین نوع مسایل بودند وتجربیاتی که درگشودن وحفظ گردنه های بزرگ هندوستان ویا کشمیرو مازندران وگیلان داشتند ویا در امور کوهستانهای بزرگ آسیای مرکزی وافغانستان وترکیه ومهارت نظامی خوب یافته بودند ولی خطرناکتر از همه گردنه های نظامی وفقط گردنه خطرناگ اسد اباد همدان مهم بود ویا گردنه آوج همدان به قزوین مهم بود ویا گردنه های بروجرد به همدان مهم بود ویا گردنه رودخانه تلوار بیجار به همدان مهم بود که نزدیک سلطانیه بودند ویا برای مغولان حفظ کوهستانات خطرناک وممتد ودراز خرقان مهم بود که مخفی گاهای مختلف از رازقان ساوه وتا جنب سلطانیه داشت وهمگی ان ها در جنب پایتخت آنان قرار داشت وهمه این نوع از کوهستانها ی همدان ویا گردنه های خطرناک وتوسط "امیر علیشکر بهارلو"فتح شد ولذا نامش مشهور است وهمدان را "قلمرو علیشکر" می نامند ووبا مهارتهای وی از دست ارتش مهارت یافته مغولی ویا جغتایی بیرون آمد وسپس "قوم بهارلوو خویشاوند وی" ودرشهر همدان مستقر شدند ویا در "شهر بهار" و"شهر لالجین "و"قصبه مریانج "وغیره همدان ومستقر شدند که همگی از "قوم بهارلو" وبرخی اقوام دیگرمتحد با وی نیز در شهرهای رزن ودرگزین وگل تپه وقهاوند وفامنیین مستر شدند ویا در ملایر ونهاوندوتویسرکان مستقر شدند و یا در اسد اباد وفیروزان وبرزول وسامن که گرفته بودند که در طی سه قرن ایلخانی واغلب مکان پاسگاهای نظامی مغولان شده بود ویا مکان یامخانه ها ویا قرولخانه های راهداری ارتش مغول شده بود ودر چنین شرایط جغرافیایی بودکه اقوام قراقوینلو آمدند وبا بیرون کردن ارتش جغتایی از این پاسگاهای نظامی ویامخانه ها وپایه های 1210 روستاودهکده کنونی استان همدان را گذاشتند که اکنون هر تیره قومی ودر یکی از این روستاهای محروم است وحدود 600 سال است که هنوز زندگی سختی دارند وبویژه آنکه بعد از 22 سال وزندگی نظامی آنان پایان یافت وبا سقوط دولت قراقونلو وواقتدار نظامی هم واز دست آنان خارج شد وبدست اقوام رقیبشان افتادکه فقط دشمنی با انان در حکومت اق قوینلو وصفویه کرده اند ووبعدا هم در دوره زندیه وقاجار ستمهای فران دیدند وفقط رعیت روستایی فاقد قدرت ماندند ویا در روستاهای محروم باقی ماندند وبعلاوه در طی این 600 سال گذشته وانواع اقوام دیگروزرنگ ایرانی وآنان را بصورت رعیت زیر دست خود درآورده اند که در دوره اق قوینلو شدید بود که مخالف سر سخت انان بودند وبعلاوه اقوام زرنگ دولت صفویه هم با انان خوب تا نکردند وومدتی املاکشان به مالکیت پریخان خانم ودختر شاه طهماسب درامده بود ومخصوصا قوم استاجلووحاکمان قوم زنگنه صفوی وخلیفه شاملو که حاکم همدان کرده بودند ویا اقوام دولت زندیه هم با انان خوب نبود ویا اقوام وحکمرانهای قاجارنیز چنین است ویا ارتش بریگارد قزاق که ساکن همدان بود وحتی در عهد پهلوی هم وبا همه ادعای تحصیل کردگی آنها و محروم ماندند وبهمین دلیل است که امروزه ودر همه دانشگاههاورسانه های کثیردنیا وکسی "شرح حال قوم بهارلوی همدان "را ننوشته است وشهری که در سال1395 ش35856 نفر جمعیت داشت واغلب از" قوم بهارلوی قرا قویونلو" می باشند وبعلاوه "شهر لالجین همدان" هم چنین است که اغلب از" قوم بهارلو"می باشند ولی در سال 1395 هجری وحدود 15641 نفر جمعیت داشت ونیز شهر مریانج که اغلب از قوم بهارلو هستند که در گذشته 11862 نفر جمعیت داشت واحتمالا "قصبه صالح اباد "هم ودر نزدیکی انها واز قوم بهارلو می باشد که 8630 نفر جمعیت داشت واز اقوام دیگر زیر دست امیر علیشکربهارلو ویکی هم " طایفه جاجیلو ی قراقویونلو" می باشد که اغلب در دهات شرق واطراف شهر "کبوتر آهنگ "همدان زندگی می کنند وتعدادزیادی از این طایفه هم ودر شهرکبوتر اهنگ زندگی می کنند که در سال 1395 وحدود 50336 نفر جمعیت داشت ونیز از طوایف دیگر قراقویونلو هم که به "امیر علیشکربهارلو " ودر تسخیر همدان کمک کردند و" طایفه خدابنده لوی قراقویونلو"می باشد که در محروم ترین روستا های استان همدان زندگی می کنند که در بن بست راههای تجاری وحمل ونقل کشاورزی می باشد ویا تیره ها وطوایف این "قوم خدابنده لوی ترک " واغلب در چهار دهستان شمال غربی استان همدان وماواء گزینی کرده اند که شامل" دهستانهای مهربان علیا" و"مهربان سفلی" و"دهستان گل تپه "و"دهستان شیرین سو"است که چسبیده به دهستانهای محروم قیدار وسلطانیه می باشد وغار علیصدر هم در ناحیه جنوبی این چهار دهستان است ولذا حتی گردشگران هم ومجبور به عبور از دهات آنان نیستند ودو "قصبه طایفه خدابندلو" هم وبنامهای "قصبه شیرین سو" و"قصبه گل تپه "هر کدام 3060 و2695 نفر جمعیت داشتند واز اقوام دیگرقراقوینلوکه به امیر علیشکربهارلو که در تسخیر اراضی همدان کمک کردند و"طایفه ترک الپاوت" است که نام سران این طایفه ترک ودر کتاب دیاربکریه آمده و"قرقان الپاوت" وبرادرش "سرقان الپا وت " نامیده می شدند که درصفحات 71 و72 وو85 و87 کتاب دیار بکریه وبه نقش قرقان بیک الپاوت ودر ارتش قراقویونلو اشاره شده ا ست ونیز در صفحات 85 وغیره همان کتاب به نقش برادرش "سرقان الپاوت" اشاره می شود وبعلاوه در صفحات 200 و258 و409 و430 کتاب دیاربکریه به نقش "رستم الپاوت "اشاره می شود که از "امیران نظامی جهانشاه قراقویونلو" بود« واحتمالا در تسخیر کوهستانات سه گانه خرقان غربی وشرقی وجنوبی اش شرکت داشتند که بالای استان همدان است ویا کوهستانهای دراز وچسبیده به سلطانیه پایتخت مغولان بود وتوسط "قرقان الپاوت قراقونلو" تسخیر می شود ویا از ارتش جغتایی سلطانیه واز قرارگاهای مغولها دراین کوهستان دراز پاکسازی می شود که بعدا این کوهسنات خطرناک نظامی وبنام قرقان الپاوت وبنام "کوهستانات خرقان " ملقب می شود وقبلا نام دیگری داشت ولی چونکه دهات شمالی وجنوبی این دهستانها وکم حاصل است واین قوم الپاوت تصمیم می گیرد که بجای سکان در خرقان وتنها به دهات شمال شرقی همدان امدهوابادی الفابط در این ناحیه واطرافش گویای انست ودر انها مکان گزینی قومی کردند که تقریبا بین فامنین وهمدان هستندوامروزه ازوسط سه دهستان خرقان و"تنگه آوج "وِا "رود اوج " قرار دارد که در دوره سلجوقی وبجای قصبه آوج ( آبه ) می گفتند ویا ساوه وآنسوی خرقان شرقی را هم و( سه آبه ) می گفتندونیز به نقل کتاب راحه الصدور و"شحنه اوج "در دوره سلجوقیان هم و(قشطه خلجی )بود که یک قوم ترک خوارزمی بود وودر اواخر عهد صفوی واوای عهد زندیه "قوم خلج "زیاد شد وبجای قوم الپاوت تنها "قوم خلج "ودر این کوهستانات خرقان ویا در دهستانهی شمال استان همدان نشونما می کنند که هنوز هم دوبرج آجری وباستانی سلجوقیان ودر این منطقه خرقان وجود دارد واز اقوام دیگر ترک قراقوینلوهم که به" امیر علیشکربهارلو" ودر تسخیر همدان کمک کردند و"قوم ترک آغاجری است "وبه معنی "قوم آغاج ایری "ودر لفظ ترکی وبنام قوم درخت گج است که سمبل این قوم می باشد وبه سران مختلف این قوم وصفحات کتاب دیاربکریه وکتب دیگر اشاره کرده اند وبخشی از این قوم آغاجری هم هنور دردهات شمالی استان همدان باقی مانده وگروهی دیگرهم از انان هم به خوزستان مهاجرت کرده اند که "شهر آغا جاری" نزدیک بهبهان و از نام این قوم نشات می گیرد ومن قبلا مقا له ای در مورد "قوم آغاجری" نوشته ا م واحتمالا در اینترنت هم وجود دارد واز اقوام دیگر ترک هم که در تسخیر همدان دست داشتند و"قوم ترک گاورودی "است که زیر دست امیر باباحاجی گاورودی بودند و"گاوه رود" رودخانه کوچکی است که از کوههای همدان نشات می گیرد وبه "رود تلوار" ریخته واز بیرون شهر بیجار کرد نشین عبور کرده واز دهستانای جنوبی زنجان گذشته و بعدا به قزل اوزن در شهرستان ترک نشین ماهنشان استان زنجان می پیوندد و"دهات ترک نشین گاوه رود" وتلوار شهر قروه کردستان هم واز این "قوم ترک گاوه رود "می باشدکه قبلا جزو همدان بودند وبعدا از این استان جدا کردند وبه نقل کتاب دیار بکریه امیر بابا ی گاورودی 600 روستا دردراین ناحیه در اختیارخود داشت ومدتی هم ازسوی جهانشاه قراقویونلوو حاکم همدان شده بود ودر دور قاجاریه که شاهان قاجارو باخوانین افشار زنجان وماهنشان ویا با خوانین ترک گاوه رود مخالف بودند که مهمترین قوم ترک همدان بودند ومرتبا درگیری نظامی وبا حکام قاجار داشتند واذا با خسروخان اردلان وحاکم سنندج وحسنعلی خان گروسی همدست شدند وحسنعلیخان "گروسی هم در دوره ناصری وریاست توپخانه قاجاریه را کسب کرده بود وامیر نظام قاجاریه شده بودولذا سکنه زنجان را به توپ بست ویا چندین هزار نفر واز اهل زنجان را کشت وسپس در تبانی پنهانی با علیرضا خان گروسی بیجار وغیره وشهر نیمه کردنشین ونیمه ترک نشین قروه کردستان را جدا کردند که قبلا جزواستان همدان بود ویا روستاهای اطرافش که ترک بودند ویا اغلب از طوایف ترک گاوه رود بودند واز استان همدان جداشد وبه استان کردستان ضمیمه کردند وبعلاوه از طوایف دیگری هم که در تسخیر سلطانیه وهمدان وبه امیر علی شکربهارلو کمک کرده است و "قوم ترک جاگیرلو" می باشد که در راس این قوم جاگیرلو قرا قوینلو هم و"امیر بسطام جاگیرلو" می باشد که نقش اش در کتاب دیاربکریه مهم است ویا در کتب دیگر این دوران امده است و"قوم ترک جاگیرلو " هم وسران دیگری نیز داشت که به انها اشاره نمی کنم وامروزه بخشی از این "قوم جاگیرلو" هم ودر دهات کنونی همدان مستقر هستند وبعلاوه گروه اندکی از "قوم ترک دخارلو "هم که به امیر علیشکر بهارلو کمک کرده اند وهنوز دردهات استان همدان هستند ویا صفحات 108 و241 و211 و368 کتاب دیاربکریه وبه قوم ترک دخارلوی قراقویونلو اشاره دارند واز "اقوام ترک کوچ داده شده "به استان همدان می توان به اقوام ترک شاملو اشاره کرده که بخشی از "آنان در" دهستان شمالی ملایر" ودهستان شامل نشین داشتند واز دوره جانی بیگ شاملو که دهات مزبور را از شاه عباس دوم تیول گرفته بود ووی بخشی از قوم شاملوی ترک را دران دهات نشاند ولی بعدا بوسیله همین شاه عباس دوم کشته شد واستقرار قوم ترک شاملودر دهات شمال ملایر ویا اطراف نهاوند ودر اواخر صفویه بیشتر شدوبا فروپاشی دولت صفویه و کوچ قوم ترک شاملوو به دهات وشهرهای همدان زیاد شد وقوم ترک شاملو که برخلاف همه اقوام دیگر ترک وخودش را دربست در اخیار شاهان صفویه قرار داده بود ومخصوصا دو صدراعظم شاه حسین صفوی واز خوانین شاملوبودند که باهم رفتند وتاج شاهی را برسر محمود افغان گذاشتند ودر سی شهر ایران هم قلعه های نظامی ودر اختیار"سربازان قوم شاملو "بود ووبجای رمه داری ومعیشت کشاورزی وومثل اقوام دیگر ترک عمل نکرده ویا با اخذ تیول کشاورزی زندگی بکنند ولذا حدود 230سال دولت صفویه عادت کرده بودند که صرفا پول نظامی بگیرند وجانفشانیهای زیاد وبرای دولت صفویه بکنند ولذا مقدار زیادی هم ودر این مسیر واز خوانین شاملووسربازانش کشته شدند ویا تیره های قومی زیر دست انها کشته شدند وتا قلعه های شهرهای مختلف صفویه را و برای شاهان صفویه و نگه بدارندولی با سقوط صفویه وهمگی از نگهبانی قلعه های این سی شهر بزرگ ایراین فرار کرده وبخش بزرگی در شهر هرات مانده وگروه اندکی به دهات وشهرهای استان همدان آمدند وچونکه دهات اندکی هم در ملک خود دشتند وتنها روانه شهرهای استان همدان شدند واحتمالا دوابادی قره گوزلوی شاملوبالا وپائین هم امروزه از استان همدان جداشده وجزو استان کرمانشاه شده است وقوم دیگر ترک همدان هم "قوم ترک تکلوست که در دوره صفویه به استان همدان آمدهآند وتعدادی از دهات همدان را به تیول قومی خود گرفته بودند وامروزه تنها در برخی از روستاهای تویسرکان زندگی می کنند ومثل آبادی والاشگرد ودهات اطرافش که تکلو هستند و روزگاری "قلعه خوانین تکلو" بود ویا در ایام ساسانی هم و"بلاش شاه ساسانی" ساخته بودووبعلاوه برخی از دهات کنونی شمال شرقی استان همدان هم از" قوم ترک شاهسون بغدادی "هستند که نادر شاه افشارو آان را از شمال بغداد وبه ایران آورد که واین زمانی بود که نادر شاه وبرای جنگ با ارتش ینی چری عثمانی به منطقه کرکوک وشمال بغدادرفته بودودر این ایام وگروهی از"ترکمانهای موصل لوترک "که هنوز در منطقه کرکوک باقی مانده بودند واحساس ترس از ارتش عثمانی می کردند ولذا به سپاه نادرشاه پیوستند وبعد از امدن به ایران هم واز نادرشاه وتقاضای تیول زمین وبرای رمه داری خود کردند ونادرشاه افشار هم برخی دهات گرمسیری وقشاقی شمال ساوه را که سکنه نداشت به انها داد ویا برخی از اراضی خنگ وییلاقی شمال شرقی همدان را داد ودر پشت کوههای اوج بودند و به انها داد که در این دومنطقه ییلاق وقشلاق بکنند واحتما دهات "دهستان درگزین علیا" همدان و"دهات درگزین سفلی " همدان هم ومتعلق به دهات ییلاقی شاهسون بغدادی می باشد وزمستانها در مسیر قره چای ورود خنه مزلقان چای وبه نواحی گرمسیری شمال ساوه می رفتند ولقب "شاهسون بغدادی "هم به معنی طرفدارن نادرشاه افشاراست که از شمال بغداد آمده اند وناصرالدین شاه هم در سفرنامه خود وبه این نوع "قوم شاهسون بغدادی" اشاره کرده است

واز طوایف دیگری که در عصر قراقوینلو وبه همراه "امیر علی شکر بهارلو" وبه استان همدان آمدند ویکی هم "قوم ترک خدابنده لو"می باشد وکتابهای اشرف التواریخ ویا مجمل التواریخ واکسیر التواریخ وبه این قوم خدابنده لو استان همدان اشاره دارند وبعلاوه کتاب "زمانه وکارنامه سیاسی عباس میرزا فرمانفرما " نیزو به این قوم قوم ترک استان همدان اشاره دارد وبهمین دلیل برخی از صفحات "کتاب زمانه وکارنامه سیاسی عباس میرزا " شهر رزن "وکبوتر اهنگ ودهات اطراف آنرا ومحل زندگی "اقولم ترک خدابنده لو "نام می برد ولازم به یاد اوری است که شهر رزن همدان در سال 1395 ش جمعیتی معادل 31691 نفر سکنه داشت وشهر کبوترآهنگ همدان هم که ترکیبی ازجمعیت اقوام حاجیلو وخدابنده لو وبرخی ترکان دیگر است ودر سال 1395ش وحدود 50336 نفر جمعیت داشت و"قصبه دمق همدان"هم وبا جمعیت 3783نفر جمعیت در "دهستان سرد رود همدان "که رود کوچک دمق از آن دهستان می گذرد وودهات محروم دارد واز قوم خدابنده لو می باشندو"قوم خدابنده لو"که یکی از اقوام همبسته با قرا قوینلو بودند واسمشان در منابع تاریخی امده است واز جمله در ص 137 کتاب مجمل التواریخ آمده است که می نویسد : "سر افراز بیگ خدابنده لو "ودر ارتش نادرشاهی بود وسمت مین باشی داشت وهزار سوار از " قوم خدابنده لو همدان " وبرای جنگهای آزادی کشور تدارک دیده بود وبعد از قتل نادرشاه وسرافراز بیگ خدابنده لو نیز سعی کرد که قدرت خود را در منطقه حفظ بکند ولی قوم قراگوزلو شاملو وزودتر جنبید وبرای بدست آوردن قدرت در استان همدان وسلک جمعیت " قوم خدابنده لو"را بهم زدند وهمچنین باید یاد اوری بکنم که قبل از سال 1345 نام خدابنده لو قبلا برروی عنوان بخشی از دهستانی همدان وجود داشت ولی در سالهای اخیرحذف شده ویا پرسنل سازمان برنامه وستاد تقسمات کشوری وبرای امحای تاریخ اقوام واز حوزه اسم گذاری دهات وشهر ها واغلب نامگذاری بخشها ودهستانها ی یک استان را واغلب با عنوان کوههای منطقه یاد می کنند ویا رودخانه جاری درآن دهستان نامگذاری کرد ومثلا نامگذاری "دهستان بقراطی شما ل همدان "واز عنوان "کوه بقراطی" آن ناحیه گرفته شده ویا عنوان دهستان شمال ملایر را که قبلا قلعه خانی حسین آباد شاملوو در "آن دهستان بود ویا "دهستان شاملوملایر "می گفتند ولی در نقشه های تقسیمات کشوری اخیر وبا عنوان "دهستان المهدی" وعنوانگذاری شده است وهمین نامگذاریهای دیمی اخیررا بر خی از کارمندان بخشداری ها وبراه انداخته اند

وبعلاوه در جنوب غربی نهاوند هم وامروزه دو دهستان از طوایف "قوم خزل "وجود دارد که از "قوم کرد لک "می باشند که در ایام تابستان وایام ییلاقی وبه این منطقه خنک نهاوند می آمدند ودر ایام زمستان هم وبه دهات گرمسیری ایوان وایلام می رفتند وبا چانه زنی حکام کرد کرمانشاه وازاستان ترک نشین همدان گرفته شده وبه "قوم خزل کرد لک و"دردوره قاجارداده می شود و"مرکز خزل شرقی" هم "قصبه فیروزان" است که روزگاری فیروز اباد نامیده می شد وفیروز شاه ساسانی ودر این ناحیه پر چشمه سار واطراف نهاوند ساخته بودوجمعیت این "قصبه فیروزان خزل "هم ودر سال 1390 حدود 5636 نفربود که زندگی می کردند و ودر سه دهستان جنوبی ومرزی ملایر وبا بروجرد هم وبراثر فشار کریم خان زند واسماعیل خان لر فیلی لستان وتنها گروه کوچکی ازلرهای ترکاشوند وحسنوند وغیره وامروزه زندگی می کنند که در "دهستانهای کمازان وسطی" و"کمازان سفلی" و"دهستان سامن "هستند و"آبادی لرنشین سامن"هم ومرکز" دهستان سامن " در جنوب ملایر است که قبلا تنها 4734 نفر جمعیت لرفیلی داشت ودر دهستان "کمازان علیا" هم "قوم کرد زنگنه هستند واز "اقوام کرد لک زنگنه" می باشند که احتمالادر دوره علیخان زنگنه که نخست وزیر اخرین شاهان صفویه بود وخانواده اش این دهات را به تیول تیره کوچکی از قوم زنگنه کرد لک داده اند ولی جمعیت این دهستانهای حاشیه ای کردلک وکرد زنگنه وکرد کلیای یسنقر ویا لرفیلی وزند تبار هم کم است ویاجمعیت قوم خزل لک بسیار کم است ونسبت به جمعیت دومیلیونی ترک استان همدان هم که اغلب ترک زبان هستند بسیار قلیل می باشند واین نوع از کرد لک ویا لرفیلی هم بااقوام کرد های خالص کردستان نمی سازند ویا با لرهای اصلی لرستان تفاوت قومی وفرهنگی دارند واحتمالا اعتقاداتی هم دارندکه حاضر شده اندکه در استان خالصا ترک نژاد زندگی بکنند ولی به جغرافیای زیست قومی کردستان اصلی ویا لرستان اصلی نروند ومن هنوز نمی دانم که چرا مردم شناسان اروپایی وانان را "کرد لک" ویا "لرفیلی" نامیده اند ویا تفاوتهای قومی اش با "لرهای اصلی لرستان "چیست ؟ویا چه نوع رابطه خویشاوندی ویا خونی وبا لرهای خویشاوندخود دارند ویا رابطه خونی بالرهای لرستان دارند ؟وآری مهمترین قوم ترک استان همدان "قوم بهارلوی همدان "است واز دوران قرا قویونلووتاکنون دراین استان زندگی می کنندوشاخه کوچکی از قوم بهارلوی همدان واز این استان رفته واکنون در استان فارس زندگی می کنند وحمدالله مستوفی در کتاب نزهت القلوب معتقد است که قوم بهارلوو شاخه ای از "قوم ترکمانهای غز" می باشد که همراه سلجوقیان به ایران آمده بودند ودر کتابهای عصر سلجوقی واسامی برخی از سران "ترکمانهای ایوه" آمده است ولی آنان همراه اتابکان سلجوقی موصل به منطقه موصل وکرکوک وسنجار واربیل شمال عراق رفتند وبرخی از مراتع انان هم در ناحیه رودخانه زاب ونزدیک اشنویه کنونی بود ومدتها زیر نظر اتابک عماد الدین زنگی زندگی می کردند که غلام ترک ملکشاه سلجوقی بود و"اتابک زنگی" در سال 521ه واز طرف سلجوقیان وبه حکومت عراق وبغداد منصوب شد وبعدااز سوی سلجوقیان حکومت واراضی موصل وسنجار وحران ترکیه و یا الجزیره هم به اتابک زنگی داده شد وسال بعد هم حکومت حلب وشام هم وبه اتابک زنگی داده شد وخاندان اتابک زنگی از سال 521 هجری وتا سال 660 هجری ودر شمال عراق وشمال شام حکومت داشت وتنها در سال 660 وبا امدن هلاکوخان مغول به ایران وشام ومنقرض شدند ووی این خاندان را منقرض کرد وبه این مطلب صفحات 143 و144 و145 کتاب "طبقات سلاطین اسلام "اشاره دارد وحکومت خاندان اتابک زنگی هم در شمال عراق وسوریه ومتکی به حمایت همان ترکمان های ایوه بود که گروه بزرگی از ترکان غز بودند که از ماوراالنهر آمده بودند وآنها را "ترکمان های ایوه" می نامیدندکه گروه کثیری از ترکان رمه دار جنگجو بودند که زمستانها به کوه پایه های سبز وپرمرتع موصل واربیل و زاب در کناره دجله می آمدند وبرخی هم به نواحی رقه شام وشمال حلب می رفتند که شاخه های رودفرات در آن ناحیه بودوامروزه سد ساخته اند و"دریاچه حافظ اسد "می گویندوقوم ترک شاملو هم تابستانها هم به مراتع تابستانی دیار بکر وحران وغیره می رفتند که دو رودخانه فرات ودجله واز کوههای بلند دیار بکر نشات می گرفت وآنها به یادگار ایام گذشته در ماوراءالنهر وبیاد کوههای مرتفع این نواحی جنوب ترکیه را هم وکوههای سیحان وجیحان نامیده بودند وتا حکایت از کوچروی قبلی آنان باشد ویا در کناره های سیحون وجیحون ترکستان مادری اشان باشد واین نوع از اسناد کتاب طبقات سلاطین اسلام ویا کتب کامل ابن اثیر که از "ترکانان ایوه" این ناحیه بحث می کند وهمگی گویاست که کردها در این مناطق نبودند ونیز با حمله آل بویه به بغدادودر قرن سوم واعراب شمال بغدادهم وهمگی کوچ کردند وبه اطراف شهرهای حله وغیره در جنوب بغداد رفتند وبعلاوه اسناد تاریخی دوره سلجوقیان وابن اثیر ویا کتب دیگر هم نشان می دهد که با رفتن طغرل سلجوقی به بغداد وبرخلاف امروز وکردان شمال عراق وشمال سوریه هم ویا کردان جنوب ترکیه هم وجود نداشتند والا "ترکمانهای ایوه "نمی توانستند در آن مناطق سکنی بکنند وتنها اسنادتاریخی مختلف نشان می دهد که در دوره سلجوقی وفقط گروه محدودی کرد ودر نواحی سنجار وحمص وادلب بودند که اتابک زنگی سلجوقی وصلاح الدین ایوبی کرد را ودر پادگان حمص شام خودش استخدام کرده بود وکردها در جنگ صلیبیهای مسیحی واغلب دو سه قرن در شهرهای فلسطین ومصر زندگی می کردند ولذا کردها تنهابا فروپاشی دولت تیموریان ودولت قرا قویونلووبه آن مناطق آمدند ویا در فاصله کوتاه مرگ شاهرخ تیموری که در سال 850 هجری اتفاق افتا دوبعدا نیز با مرگ جهانشاه وبنیانگذار قراقویونلو در سال 872 هجری اتفاق افتاد که فروپاشی دودولت در فاصله کوتاه بود ولذا این بار با حمایت های نظامی وتسلیحاتی دولت ممالیک مصر ویا دولت نوپای عثمانی وهمان کردها از مصر وفلسطین به مناطق چهارگانه کردستان مزبور آمده اند وبهمین دلیل در منشاء قومیت طوایف قرا قوینلوی ساکن در همدان "دو نظریه "وجود دارد وبرخی مثل مولف نزهت القلوب معتقد است که آنان بقایای "ترکمانهای ایوه "ساکن در ناحیه موصل وحران ودیار بکر هستند که به استان همدان امده اند وونظریه دیگرهم مثل نویسنده کتاب منتظم ناصری ویا فاروق سومرونویسنده دانشگاه آنکارا ست که معتقد است طایفه قراقوینلو وآق قوینلو وطایفه دخارلو ویا طایفه قاجار وسعدلو وقرامانلو وجاگیرلووروملو وذوالقدر واستاجلو وتکلووشاملو و موصللووپرناک وورساق والپاوت وعربگیر لو وبیات وغیره و24 قوم غزترکستان آسیا بودند که بعد از حمله چنگیز خان به اراضی خوارزمشاهیان واز آن ناحیه به آسیای صغیر کوچ کردند وخوارزمشاهیان ارتش هایی از دو قوم ترک قنقلی وقرلق وغیره داشتند احساس کردند که چونکه اقوام مغول وبقیه سرزمین ترکستان آنها را هم خواهند گرفت ولذا دیگر نمی توانند که در اراضی ترکستان خودو ییلاق وقشلاق بکنند وپس به آسیای صغیر امدند وهمین نظریه راهم منتظم ناصری دارد ومی نویسد که آن 24 قوم ترک و در سال 654 وهنگام آمدن هلاکوخان به ایران وعراق وشام وترکیه وآنها هم خارج شدند ویا چند صد هزار خانواررمه دارترک وهمراه هلاکوخان و اراضی مادری خود خارج شدند ومجبورا اراضی خود به طایفه جغتایی واوزبک مغول واگذار کردند که "امروزه "اوزبکستان نامیده می شود وهمراه ارتش هلاکو خان به منطقه اسیای صغیر آمدند واز هلاکوخان مغول اجازه گرفتند که بجای مرتع داری ترکستان قدیم آنها واراضی ییلاقی وقشلاقی حوزه دجله وفرات را وبعنوان تیول ملکی وبه این 24 قوم غز ترکستان بدهد وهلاکوخان هم صلاح قوم جغتایی واقوام دیگر مغول را ودر آن مسئله می دید که بخاطر مراتع دامداری ترکستان وبا انها درگیر جنگی نشود! وتا از حوزه قدرت نزدیک حکومت مغولان ودور بشوند وبعلاوه چونکه علاقه داشت که خودش هم واقوام مغولی همبسته با خودش هم ودر ایران وتبریز وسلطانیه حکومت بکنند صلاح ندانست که آن 24 قوم غز در ایران هم بمانند وترجیح داد که به منطقه شمالی عراق وشمال شام وجنوب ترکیه بروند وتا درگیری ودرطول حکومت 270 ساله مغولان وبرای آنها درست نکنند ولذا تیول ملکداری این حوزه شمالی دجله وفرات را در به آن 24 قوم ترک غز داد وودر همن موقع هلاکو به ناحیه شام آمد و سلسله اتابکان زنگی وشام سلجوقی را برانداخت وتا ان 24 قوم ترک ومایات رمه داری خود را فقط به خود او بدهند ولذا اجازه داد که 24همان قوم ترک غزجدید ودر کنار ترکمان های ایوه موصل واربیل زندگی بکنند وبعدادر دوره صفویه هم همان ترکمان های موصل لوهم به ایران آمدند ولی در پیمان نامه رمه داری که تیول می گفتند وقرار شد هرکدام فقط با نظر حکام مغول درآن منطقه ومسیر خاص کوچ روی ویژه خودشان را هم داشته باشند وبه مراتع همدیگر تجاوز نکرده ومالیات رمه داری خود شان را هم وبجای دادن به سلجوقیان زنگی موصل وشام ویا به سلجوقیان روم ودر شهر قونیه وتنها به دربار ایلخانی های تبریز وسلطانیه بفرستند واین نوع از "سیورغال زمین داری" هم دولت تیموران وفرزندانش نیز با آن 24 قوم غز بسته بودند<انرا بجای سیورغال و"اراضی یرلیغ "می گفتند وتنها "قوم غز قراقوینلو "بود که این نوع پیمان نامه رمه داری ویا مالیات آنرا وبا تیمور لنگ بهم زد ولذا سرکشی در برابر تیمور لنگ می کرد وبهمین دلیل به نقل کتاب ظفرنامه یزدی وتیمورلنگ هم به فرمانداران نظامی اش در منطقه دستور داد که اعضای طایفه قرقوینلو را محاصره وگرد اوری کرده ودر یک ستون کوچ اجباری واز مراتع ماردین ودیاربکربکوچاند ویا با مراقبت سربازان نظامی وبه ترکستان قدیم کوچ اجباری بدهند ولی با مرگ تیمور لنگ در سال 807 هجری واین طرح تیمور لنگ بهم خورد واین بار وقرایوسف قراقوینلو هم وتعدادی از روسای قبایل کوچ رو حوزه فرات ودجله را با خود متحد نمود تا دست اتحاد بهم دیگر داده وبا هم به تبریزحمله بکنند ویا به حوزه فرماندهی میرانشاه وپسر تیموردر تبریز حمله بکنندواورا در جنگ بکشند و لی روسای طایفه آق قوینلو وقرمانلو وشاملو وروملو وذوالقدر وتکلو وایدینلووعثمانلو وبه زیر بار این نوع طرح قرا یوسف نرفتند وتنها چند قوم بهارلو ودخارلو وجاگیرلو والپاوت وآغاجری وخدابنده لو ودر این طرح سیاسی قرا یوسف قرا قوینلوو دست اتحاد بهم دادند و لی 43 سال در این" طرح سیاسی خود" موفق نبودند ولذا شاهرخ تیموری و چندین بار به آنها حمله کرد ویا اقوام اق قوینلو واقوام دیگرترک حوزه دجله وفرات را متقاعد کرد که از قرا قوینلوها فاصله بگیرند وتنها با مرگ شاهرخ تیموری ودر سال 850 هجری واقوام متحد قرا قوینلوموفق شدند واز فرصت استفاده کرده ودر کمترین مدت سرتاسر شهرهای ایران را از دست ارتش جغتایی تیموریان گرفتند وسفرنامه کلاویخو ویا کتاب دیار بکریه وکتاب عالم آرای امینی وبه چگونگی این ارتش جغتایی تیموریان اشاره کرده اند که یک "ارتش پولادین" بود که تیمورلنگ ساخته بود ولی ارتش قراقوینلو هم تنها 22 سال حکومت کرد ویا قدرتش در "حوزه همدان "دوام آورد وزیرا از اتحادنظامی 7 الی 8 قوم ترک ساخته شده بود وطوایف 24 گانه ترک ویا دیگر طوایف کوچک ایرانی هم ومتحد شدن با آنان را نپذیرفتندولذا درگیری اقوام متعدد ترک وفارس در ایران وبا یکدیگرشروع شد واز سال 872 وتا سالهای اولیه شاه عباس صفوی ودر حدود سال 1000هجری ادامه داشت که با طرح ومشاوره غربی ها شاه عباس وبجای "ارتش قبایلی" وتنها یک "ارتش غلامی سلطنتی" ساخت ونظیر مدل اروپایی هاو برای خودش براه انداخت ودر این راه اقوام مختلف راهم واز اریکه قدرت پائین اورد والبته این "طرح سیاسی وی هم وعیوب خاص خودش را داشت ولیکن نباید که ارزش اقدامات قوم بهار لوی همدان را در خارج کردن اقوام مغول در ایران ندیده گفت ویا ارزش قوم حاجیلو وجاگیرلووخدابنده لو وآغاجری در همدان را کم ارزش دانست که باعث بیرون رفتن اقوام جغتایی از ایران شدند که اقوام دیگر ایرانی نتوانسته بودند که این نوع عمل شجاعانه وابتکاری انان انجام دهند ولذا حکومت انان 270 سال در ایران دوام یافت وآری این اقدام آنان چنان مهم بودکه بعد از مرگ "علیشکر بهارلو "ودر جنگهای این دوران ولی حدود 400 سال استان همدان وبنام "قلمرو علیشکر" نامیده می شد ویا در منابع تاریخی ویا در نوشته ها ومنشورهای اداری وبا همین عنوان بود ویا در احکام حکومتی بعدی وبعنوان "قلمرو علیشکر"خوانده می شد وومثل امروز "استان همدان" نامیده نمی شد وچنانچه این "لقب قلمرو علیشکر" ودراغلب کتابهای تاریخی عصر قراقوینلوو صفویه وافشاریه وزندیه وتا اوایل عصر قاجاریه آمده است وهمچنین درکتابهای عالم آرای نادری وگلشن مراد عصر زندیه وکتاب اکسیر التواریخ عصر قاجاریه هم دیده می شود وتنها از عصر فتحلیشاه به بعداست واز منابع تاریخی حذف می شود وبهمین دلیل است که ص 229 کتاب "تاریخ تیموریان وترکمانان "که یک استاد تاریخ دانشگاه شیراز می باشد و می نویسد ویا در همین صفحه 229می نویسدکه در سرتاسر عهد صفویه وتا عهد دولت افشاریه بود ویا در کتاب عالم آرای نادری ومنطقه همدان "را قلمرو علی شکر نامیده می شد ویا در سرتاسر دوران صفویه نیز همه احکام دولتی ویا منشورها ودفاتر وکتابهای تاریخی واین منطقه ایران را و"قلمرو علیشکر "نامیده اند ویا نوشته اند که تاثیر فرهنگی سرکرده قوم بهارلوی همدان می باشد ویا نامیده شدن شهر "بهار همدان" که از لفظ قوم بهارلوی همدان اخذ شده است وبعلاوه کتاب " کرمانشاهان وکرد ستان هم ودر ص 399 می نویسد: " شهر بهار " ودر 14 کیلومتری همدان است که شاه اسماعیل صفوی ودرسال 914 هجری واین قصبه مهم را آباد کرد و" ایل بهآرلو" راوبه آنجا کو .چانید وبهمین مناسبت هم امروزه "وشهر بهار " نامیده می شود وهمچنین کتاب حدیقه ناصری هم در ص 166 واز آن شهر بعنوان "قریه مهم بهار " یاد می کند ویا کتاب گلشن مراد عهد زندیه هم ودر ص 79 کتابشو از " طایفه بهارلوی همدان " یاد می کند ولی همان شهر بهار ونواحی دیگر قوم بهارلو از اراضی مرغوب برخودار نیست وبا سختی معیشت روبروست واز عهد زندیه این نوع شهر های بهارلو نشین وبرای تامین معاش خودو روی به ساختن کوزه سفالی وکاسه وبشقاب سفالی وبرای اقوام دیگر ایرانی کرده اند وهمچنین شهر لالجین بهارلوهمدان و پیشتاز این حرفه است وبا این همه آزسختی معیشت وبرای انان وخاندان قراگوزلوی شاملو ودر دوره قاجاریه وبا کمک انگلیسی ها و ناصرالملک قراگوزلورا ونایب السطنه احمد شاه کرده بودند وتا بجای سران قوم بهارلو وتنها او مالکیت اراضی بهارلورا بدست اورده باشد واحتمالا با همکاری حکام قاجار مالکیت دهات اقوام دیگرقراقوینلو همدان وتا زمان اصلاحات ارضی با این خاندان بود که خودشان را بزرگترین خانهای شهر همدان کرده بودند وبعد از فروپاشی صفویه ریاست قوم شاملوهمدان واز دست "طایفه عبداللوشاملو" خارج شد وبدست همان قراگوزلوشاملو افتاد وبهمین دلیل است که کتاب گلشن مرادو در عهد زندیه از نصرالله خان قراگوزلو شاملویاد می کند ونیز در دوره محمد شاه قاجار ونبی خان قراگوزلوشاملو هم ریاست داشت وطوایف مختلف ویا تیره های مختلف قومی را گول زده ومالک بزرگ استان می شد ویابعدا بعنوان ریاست فوج همدان وبقه اقوام برداشت وبه تسخیر شهر هرات برد وبه این بهانه که شهر هرات در سرتاسر دوره صفویه در دست سربازان قوم عبداللو شاملو بوده است که از خاندان عبدی بیگ شاملو دوره شاه اسماعیل بود واین بار هم او بجای سربازان قوم شاملوکه اندک بودند و از حکام قاجار وحکم ریاست نظامی بر بقیه اقوام دیگر غیر شاملورا اخذ کرده بود وبا این بهانه های ریاست نظامی بر فوج های همدان ودیگر شهر ها وکمکم دست اندازی در مالکیت قریه های اقوام ترک دیگر می کرد که از قوم شاملو نبودند ودر اواخر قا جار وآنها خان بزرگ همدان شده بودند ویا علیرغم فقر تیره مختلف ترک ومالک بزرگ شده بودند واز جمله مالکیت اراضی قصبه بهار همدان را بدست آورده بودند که از "طایفه بهارلو" بودند ونه از طایفه شاملوها واز قدیم هم سران آنها تنها از قوم بهارلو انتخاب می شدند و(نه از قوم شاملوها که ناصر الملک باشد ) ولذا سفرنامه عتبات ناصر الدین شاه ومطلبی در مورد مالکیت شهر بهار می نویسد ویا فرضا در ص 46 سفر نامه ناصرالدین شاه ودر دوره قاجار می نویسد که : ومالکیت " قریه بهار به ناصرالملک قراگوزلو رسیده است وهمچنین صفحات 40 و41 و86 " کتاب زندگانی سیاسی ناصرالملک قراگوزلو هم ومطالبی در باره "قریه بهار همدان" می نویسد ونیز معلوم نیست که چرا تا عصر محمد شاه قاجار عنوان قلمرو علیشکروهمچنان وجود داشت وبعد از ان تاریخ حذف شد؟ ونیز معلوم نیست که چرا از عصر کتاب دیار بکر دوره قراقوینلو وتا عصر کتاب منتظم ناصری دوره قاجار که ریاست طایفه بهارلو با فرزندان ونواده های علیشکربهارلو بود ولی این بار وبعد از عصر ناصری وبدست خانهای قراگوزلوی شاملومی افتد ؟ وهمچنین ص 262 کتاب دیار بکریه می نویسد که امیر علیشکر بیگ از سوی جهانشاه میرزا قرا قویونلو حاکم همدان واراضی اطراف شده است وبعلاوه صفحات 143 و334 کتاب بختیاری هم می نویسد : که "ریاست اولوس بهارلو" ودر همدان با علیشکر بیگ است وبعلاوه کتاب دیاربکریه وکتب دیگر هم واز فرزندان ونوه های علیشکردر همدان یاد می کنند که ریاست طایفه بزرگ بهارلوی همدان راو دردست داشتند ومثلا کتاب دیاربکریه از "علی علیشکر" و"محمد علیشکر" و"پیر علی علی شکر" ودر صفحات مختلف کتابش یاد می کند وهمچنین کتا ب منتظم ناصری هم ودر ص 891 کتابش ودر مورد آن منطقه می نویسد : ومدتی خوانین لرستان وبه نواحی همدان وواطراف نهاوند وشهر زور کردستان حمله می کردند ولی "کور پیر علی" وپسر امیر علیشکر و سر راه اورا گرفته وواورا کشت وبعد از ان تاریخ و" قلمرو علیشکر وهمچنان در دست انان بود وهمچنین سند دیگر تاریخی هم وکتاب عالم آرای نادری می باشد که تقریبا حدود 300 سال وبعد از فوت امیر علیشکر نوشته شده ومی نویسد که نوه علیشکرو در ارتش نادرشاه بود وریاست فوج بهارلوی همدان را در دست داشت ونیز ص 662 همین کتاب عالم آرای نادری ودر مورد حوادث سال 1157 می نویسد : ونادر شاه " بیرام بیگ بهارلو" واز" نژاد علیشکر بهارلو" را می فرستد وتا غزنین وکابل را هم فتح بکنند وبعلاوه کتاب گلشن مراد هم در دوره زندیه واز نقش طایفه بهارلو یاد می کند که هنوز قدرت از دست سران انها گرفته نشده بودولی از دوره محمد شاه وناصرالدین شاه بیک باره ریاست بومی قوم بهارلو واز دست ان طایفه گرفته شده وبدست خوانین قراگوزلوی همدان داده می شود که از نژاد انان نبودند واز قوم دیگر بودند ویا همخونی ودلسوزی و با رعیت فقیر روستایی آن قوم بهارلو وطوایف دیگر ترک همدان را نداشتند ونیز با عوض شدن خان قومی سابق ودیگر خان جدید وهمبستگی اخلاقی وبا تیره های زیر دست خودوطوایف متحد خود نداشت وصرفا به منافع مالکیت فردی خود ودر اراضی روستاهای محروم استان همدان می اندیشید واز عصر تالیف کتاب دیاربکریه وتا عصر تالیف اکسیر التواریخ دوره قاجار که 400 سال می باشد وبعد از آن تاریخ ودیگر واژه قلمرو علیشکر و ازکتب تاریخی ومناشیر حکومتی ونوشته ها حذف شد وهمچنین سیاحان اروپایی که در سال 1918میلادی و از دهات همدان گذشته اند و تعداد تیر ه های قوم بزرگ بها ر لو را وحدود 33 تیره ذکر کرده اند که هرکدام در قریه های مختلف استان همدان زندگی می کنند وبدلیل اختصار مطلب واز ذکر همه انها خودداری کرده وتنها برخیها را ذکر می کنم که نظیر تیره عاشقلو ویا ابولقاسملو واحمدلو وآشورلووعزیز بیگلو وامیرحاجیلووعینالو وغیره هستند.