مردم شناسی قوم خلج ساوه وقم

پژوهش از : دکتر محمد خالقی مقدم

تخصص: مردم شناسی اقوام آسیایی

خلج ها قوم ترکی هستند که از دوران خوارزمشاهیان به ایران آمده اند ووقتی که مغولها وبه اراضی آنانو در خوارزم وماوراءالنهر حمله کردند وآنها هم به مناطق مختلف ایران آمده ومنجمله به کوههای کرمان وفارس فراری شدند وقبلا در دوره سلجوقیان هم گروه کوچکی از خلج ها وبه همراهی سلجوقیان وبه اراضی خرقان ساوه وآبه ( آوج خرقان) آمده بودند ولی هنوز تعدادشان اندک بود ودلیلش هم کتاب راحه الصدور عصر سلجوقی می باشد که در ص 378 همین کتاب دیده می شود که می نویسد "قشطه خلجی "واز سوی سلجوقیان وشحنه آبه ( آوج)شده بود ودر ایام دولت خوارزمشاهی به استان کرمان آمده بودند ومراتع ییلاقی وقشلاقی در کوههای جنوبی کرمان داشتندوآنها افرادی بودند که سلطان محمد خوارزمشاه که فرزند خودش وبنام غیاث الدین پیر شاه ویا برادر سلطان جلال الدین خورزمشاه را وبعنون حاکم کرمان فرستاده بود وبه همراه وی نیز تعدادی سرباز خلج ترک هم وبه کرمان فرستاد وتا قلمروی حکومت اورا ودر کرمان پاسداربکنند ودر دوران مغول وعده ای از آنان به اراضی داراب وسروستان فارس آمده وبعلاوه اسنادتاریخی عصر خوارزمشاهیان ونیزدر کتب عصر ایلخانی وتیموریان هم واز قوم خلج خوارزمی سخن میگویند که همراه سلطان جلال الدین شاه خوارزمشاهی عازم شده وازرود سند گذشتند وبه هندوستان رفتند ویا حوادث سیاسی مختلفی ودر هندوستان آفریده اند که 26 کتاب تاریخی عصر خوارزمشاهی وتا عصر قراقوینلو واز خلجهای هندوستان یاد کرده اند و من به انها نمی پردازم وتنها به "خلج های ایران "می پردازم که در زمان ساطان محمد خوارزمشاهی به ایران آمدند ومخصوصا به کرمان آمده بودند ولذا چندین قرن واز عصر مغول وتا اواخر عصر صفوی ودرکوههای کرمان وفارس رمه داری می کردند وقوم ترک قشقایی فارس هم وبه نقل ناسخ التواریخ وشاخه ای از خلج های استان کرمان وفارس می باشند وبعدا بدلایل سیاسی واز خلجهای فارس جدا شدند ومنابع تاریخی واز جمله کتاب حدیقه ناصری بیان می کند که در اواخر عصر صفویه واز جمله در عهد شاه سلیمان صفوی وبخشی از خلج های کرمان واستان فارس کوچیده وبه کوهستانات نیمه مرتفع خرقان آمدند که کوهستانی دراز وبا ارتفاعات حدود 2200 متری است واز غرب قیدار سلطانیه شروع شده وتا آبادی رازقان غرب ساوه ادامه داردووامروزه کوهستانات خرقان نامیده می شود که دوبرج آجری زیبای عهد سلجوقی هم درآنست ودر تقسیمات کشوری بین سه استان زنجان وقزوین وساوه استان مرکزی تقسیم شده اند وشهر کوچک آوج وتنگه آن که رودخانه کوچک وبا آبی سرخ رنگ دارد واز آن تنگه می گذرد وبعلاوه سه رودخانه خره رود ویا مزلقان رود ویا رازقان رود واز چشمه های کوچک این سه کوهستان خرقان نشات می گیرند وبه دریاچه حوض سلطان قم می ریزند وکوهستان درازخرقان ویا باریک وکم حاصلی دارد که تا اواخر قاجار و"قوم خلج "در آن بودند ودر ایام تابستان وییلاقی به آن ارتفاعا ت می آمدند ودر سیاه چادرهای خود بسر می بردند ولی مکانی است که برای اسکان دائمی مناسب نیست ویا چشمه آبی لازم وبرای خوردن ویا استقرار جمعیت بزرگ را ندارد ویا آبی که برای باغداری ویا زراعت خوب لازم است وندارند وبهمین دلیل دهات خانه های خشتی خرقانات سه گانه وبا سیاست اسکان اجباری رضاشاه شکا گرفت ویا تنها در 70 الی 100 سال اخیر شکل گرفته است ودر حالیکه استعداد وبنیه جغرافیایی ندارد ویا امکان پیشرفت روستایی لازم را ندارد ولی قوم خلج های ایران واز سر ناچاری آن منطقه را انتخاب کرده ویا از آخرین شاهان صفویه وزندیه ویا قاجاریه تیول گرفته بودند واین در حالی بود که قومهای پرجمعیت وبزرگی ومثل قوم استاجلو وذوالقدر وشاملو وروملو وقاجار وافشار وترکمان وتکلووطور دیگر می اندیشند ویا قومهای بختیاری وکردهای اردلان سنندج ویا کرد گروس ویا کردهای چمشگزگ وسیاه منصورخراسان شمالی هم وتنها زمین زراعی ومرتعی برایشان مهم بود ویا برای دامداری وزراعت اعضای قبیله خودشان نیاز داشتند ولذا با سیاست نزدیک شدن به دولت صفویه وآنهم برای اختصاص یافتن اراضی مرغوب ایران وجهت دامداری قوم اشان عمل می کردند ویا با سیاست محروم کردن قوم همسایه واز آن اراضی مزغوب عمل می کردند ولذا مدت 260 سال واز دوران آق قوینلو ووتا آخر صفویه واین نوع رقابت قومی ادامه داشت ولی خلج های ایران عقب می ماندند که از قدیم قومی جنگجو بودند ولذا در ساختار دولتی سه دولت معاصر وتنها کوهستانات نامرغوب خرقان نصیب آنها شده بودویا برای ییلاقشان ونصیبشان شده بود ویا اراضی کویری ساوه وقم وبرای قشلاق خودشان ودامهایشان نصیب اشان شدهود ولذاآنها هم برای بیرون آمدن از محرومیت دامداری خود ویا جهت تامین معیشت زندگی خود وخانواده خود وهمان سیاست اقوام زرنگ وبزرگ دوره صفویه را در پیش گرفتند ولذا بعد از قتل نادر شاه افشارهشیار شده به شاهان زندیه وقاجاریه نزدیک شدند ولذا در سه قرن اخیر ویا در دوران آن دو دولت گذشته ایران وآنها هم دهات دهستانهای خرقان شرقی استان قزوین ویا خرقان جنوبی استان همدان راو بعنوان قریه های کوهستانی وییلاقی قوم ترک خلج گرفته ویا از دولت زندیه وقاجاریه وبعنوان " تیول قومی "قوم خلج گرفتند ودر ازای دریافت این تیول زمین هم وبرای رمه داری قوم خلج یک هزار نفر از"جنگجویان قوم خلج را تعهد دادند که مسئولیت حفظ برجهای قلعه تهران ویا دروازه های تهران عصر قاجاری را بعهده بگیرند ویا مسئولیت محافظت ونگهبانی دربار قاجار را ودرطول یک صدساله عمر دولت قاجاریه وبعهده گرفتند وبعلاوه در ازای این "تیول زمین داری قومی" وهمان خوانین ترک قوم خلج وقرار دادهای تیول دهات قشلاق نشین قوم خود رابستند ویا در دهات نوبران ساوه ودهات قشلاقی جنوب ساوه ودهات شمال تفرش ودهات قشلاقی جنوب قم و واز هفت شاه قاجاروتیول گرفتند و همه دهات ییلاق نشین آنان ودر کوهستانات نیمه مرتفع قرار داشت (یعنی در سه دهستان خرقان شرقی وغربی وجنوبی)ایران قرار داشت وبعلاوه دهات قشلاق نشین قوم خلج هم ودر مسیرحرکت قومی آنان بود ویا در مسیر سه رودخانه خره رود ورودخانه رازقان ورودخانه قره چای همدان قرار داشت که از چشمه های کوچک قریه های کوهستانی آنهانشات می گرفت ویا از کوههای دهات خرقان آنها منشاء می گرفت وبهم می پیوست وسپس اب اشامیدنی خود انها ودامهایشان را تامین می کردکه درمسیرحرکت کوچ ایلی آنان بود ویا در مسیر " خلجستان بزر گ "آنهاجاری بود ومسیر حرکت ایلی آنان را در عهد زندیه وقاجاریه وتا سال 1345 عصر پهلوی تعیین می کرد ودر دوره قاجار حدود 98 جلد کتاب تاریخی عصر قاجار ویا انواع سفرنامه های اروپایی واز مسیر حرکت کوچ روی قومی آنان یاد کرده اند ویا بعنوان "خلجستان قم وساوه" ودر این سه دولت اخیر یاد کرده اند وبعلاوه 33 جلد کتاب تاریخ عصر گذشته هم از "قومیت قدیمی خلج ها "ودر قرون اولیه اسلامی یاد کرده اند وتا اواخر صفویه مطلب نوشته اند ولی با این همه ار اسناد تاریخی در مورد خلج ها وبخاطر غلبه تئوریهای سطحی وبرعلم مردم شناسی ایرانیان وهنوز شناخت شده نیستند ویا "قوم شناسی خلج" و مورد توجه دانشکده های مردم شناسی ایرانیان قرار نگرفته است وبعلاوه پرسنل بخشداریها هم وبا حذف نام انها از دهستانها وتنها صورت مسئله را پاک کرده اند وتا با حذف عناوین همان اقوام واز نام دهستان محل استقراشان ویا نامیدن همان دهستانها وبا اسامی کوهها ورود خانه های همان دهستان وپدیده ای بوجود آورده اند واز سال 1345شروع شدوبعد از سال 1358ش هم تشدید شده و تا هویت زدائی از همان اقوام وشیوه زندگی اشان بشود بشود ولی تنها صورت مسئله را حل کرده اند و لیکن درد پنهان محرومیت اقوام باقی است ویا در بهره مندی مفید از استعدادهای جغرافیایی همان دهات ویا محیط زیست آنها گره خورده است وهمچنان درد عمیقی است که تنها فقر می آفریند ووبهمین دلیل هم ودرد عمیق قوم خلج نیز و هنوز حل نشده است ویا سیاست ارضی غلطی می باشد که دولت سلجوقیان ویا تیموریان ودر مورد اقوام انجام نمی دادند ویا در تیول دادن واقطاع دادن به آنها ومرتکب این نوع اشتباهها نمی شدند ویا در یرلیغ دادن به اقوام متعدد ایرانی ومثل صفویه وزندیه وقاجاریه عمل نکرده تا بی عدالتی نکرده ویا اجحاف بخرج نمیدادند وتا تعادل ساختار معیشت را وبضرر برخی از اقوام محروم وبهم نزنند !ولی پرسنل معاصر سازمان برنامه ووزارت اقتصاد ووزارت کشورودر واگذاری اراضی وچنین اشتباهایی می کنند وگاهی وتنها با تغییر نام دهستانها ومناطق وفقط سیاست ارضی دوران قاجاررا ادامه می دهند وتا با هویت زدایی از قومها بشود واین امر فقط بی عدالتی اقتصادی ومنطقه ای را دامن می زند وبهمین دلیل هم حذف عنوان خلجستان واز اراضی این قوم محروم ودر سال 1345ش که اغاز شدومشکلات زیاد شد ویا با مصوبات تقسیمات کشوری سال 1358 تشدید شد ولذا "واژه"خلجستان هم "واز عنوان بخش ها ودهستانها حذف شد واما فقر مزمن اعضای این قوم خلج محروم هنوز باقی است ویا محرومیت منطقه ای آنان وهنوز دوام دارد وتنها از افکار عمومی مردم پنهان شده است ودر حالیکه جغرافیای قومی وزمین داری اقوام ومبتنی بر استعداد مناطق زیست بومی آنان است ونشناختن ان مشکل می آفریند وبعلاوه تنها با واژه پردازیهای جدید هم حل نمی شودویا رونق به همان دهات وشهرستانها نمی اید ویا آمایش سرزمینی عادلانه آنها واتفاق نمی افتد ولی هنوز این نوع بدعت وجود دارد وتوسط پرسنل وزارت کشور دامن زده می شود ودر حالیکه با وقوع این نوع پدیده ها و تنها همان ملت وبا واژه های سازیهای جدید خودشان وفقط خودشان را گول اقتصادی می زنند وبهمین دلیل امروزه وبا روند اسکان اجباری اقوام که در درعصر رضا شاه آغاز شد وهنوز سیاست تداوم آن روال ودر عصر جدیدهم وجود دارد وآنهم فقط با تغییرعنوان دهستان مورد زیست همان قوم شکل می گیرد وتنها انواع واقسام مشکلات اقتصادی همان اقوام وتیره های قومی را زیاد می کند ودر حالیکه کارشناسان توجه نمی کنند معیشت کافی همان ابادی قشلاقی ویا ییلاقی محدود است وبا اسکان اجباری حل نمی شود ونتیجتا "نظم اقتصادی وزراعی ودامداری همه دهات قدیمی وشهرهای ایران را هم بهم می زند که سابقا "همگی یک سیستم مکمل اقتصادی همدیگر بودند ولذا سیستم دهات ییلاق نشین وقشلاقی قوم خلج ویا اقوام ترک دیگر هم وچنین وضعیتی را داشت که آبهای جاری از چشمه ها وقنوات ودهات ییلاقی مسیرآنه وومراتع خود رو وتامین اقتصادی کوچ ایلی آنان را فراهم می نمود وآبهای جاری در مسیر حرکت سه دهستان خرقان کوهستانی آنها وهمگی آبشخور آب انها ودامها شان بود وسپس به دریاچه حوض سلطان قم می ریخت ولذا دراین مسیر حرکت واسکانهای فصلی چهارگانه وجود داشت که استعداد اقتصادی همان فصل را داشت ولذا می توانست کم وکاست های خرج سالانه وچهار فصلی همان اقوام را تامین بکند ولی اکنون با سیاست اسکان دائمی به اقتصا یک فصل متکی هستند ولذا امایش سرزمینی جدیدهم وتنها درآمد یک فصل سال آنها را تامین می کند وبقیه سال هم با بیکاری فصلی وکمبود درامد مواجه می شوند ومخصوصا سکنه دهاتیکه فقر طبیعت هم همراه انست ونصیب همان قوم می شود ولذا سه فصل سال دران روستا کار ندارند ولی مخارج چهارفصل اشان همچنان باقی است ودر حالیکه سابقاودر مسیرواحد کوچ روی ویا درمسیر این نوع رودخانه قومی اختصاصی که داشتند ویا از دولت ها تیول گرفته بودندومشکلشان تاحدی حل می شد ویا با مراتع مشاع قومی حل می شد و یا با زراعت فصلی قومی حل می شد ولذا برخلاف تز تقسیمات کشور کنونی ودر رفاه بیشتر از دهات کنونی بودندولی امروزه برعکس است وپرسنل اداره خصوصی سازی ووزارت اقتصاد ودر واگذاری اراضی کاشت وداشت ویا رمه داری وطور دیگر عمل می کند ویا پرسنل سازمان برنامه ودر اختصاص دادن بودجه وبرای مناطق مختلف وطور دیگر عمل می کند ویا پرسنل وزارت کشور وبا نامگذاری دیمی دهستانها وبخشداریها وهنور مفهوم انفال دینی عمومی وعادلانه را نمی فهمند ویا در تقسیم پول خزانه دولتی ندانسته ویا در تیول دادن ارضی وبه اعضای مناطق مختلف قومی ایران وبا نابرای استعداد هرمنطقه ورعایت عدالت ودر تیول دادن را نمی کنند ویا در اقطاع دادن به سکنه یک روستا ودهستان وعمل نمی کنند ویا به اندازه تعقل یک پرسنل اداره دیوان استیفای عصر ایلخانی وتعقل اداری نیافته اند که خواجه رشید الدین فضل الله ویا کارمندان دیوان استیفائ زیر نظرش در نظر می گرفتند ولذا با نوشتن مشکلات وعیوب سیورغال دادن مغولها ویا قبپجور گرفتن مغولها وهمان شاهان مغول راو هوشیار می کرد ند که این نوع عیوب تیول داری قومی را حل بکنند ومثلا همان عیوب را در کتاب جامع التواریخ ذکر کرده اند ویا برای غازان خان مغول ویا برای ارتش مغولی وی نوشته اند وتا وی را وادار به اصلاحات اقتصادی ارضی لازم بکنند ویا در روستا ها وشهر ها ی ایران بکنند ویا کاری که خواجه نظام الملک وکارمندانش ودرمورد مشکلات اقطاع دادن زمین کرد وبه حکمرانهای سلجوقی وتذکراتی می داد که برای اقوام ایرانی ومشکل آفرینی نکنند ویا خواجه نصیر الدین طوسی وخواجه شمس الدین جوینی می کردند ویا کارمندان دیوان استیفائ آن عصرمی کردند و به هلاکوخان مغول نامه نوشتند ویا در موردمشکل سیورغال دادن زمین وبه حکمرانهای ایلخانی نامه نوشتند وعین همین مشکلات زمین داری اقوام راهم ومشاوران اداری ایران و درمورد یرلیغ دادن زمین به تیمورلنگ ونوشته بودندکه تیمورلنگ هم هم وطبق نظرات آنان عمل می کرد واصلاحاتی انجام داد وقوم خلج های فارس هم در دوره شاه سلیمان صفوی همین نوع از مشکلات را داشت ومثلا بخاطر مشکلا تی که در رمه داری استان فارس داشتند ویا از امامقلی خان ارمنی وحاکم شیراز می کشیدند ویا خوانین ذوالقدرمی کشیدند که از سوی صفویه وحکمرانهای شیرازشده بودند ویا حکمران انواع شهرهای جنوبی فارس شده بودند ولذا خلج ها هم از شاه سیلمان صفوی وتقاضای تیول جدید وبرای رمه داری خود کردند که از استان فارس بیرون بروند ودوباره حکام صفویه وزمینهای نامرغوب جنوب ساوه وقم وخرقان وشمال تفرش را برای مراتع رمه داری جدید آنان در نظر گرفتند که شامل اراضی نامرغوب کوههای خرقان سه گانه بود ویا برای قشلاقشان و اراضی نیمه کویری وکم آب قشلاقی جنوب ساوه وقم را دادند وبهمین دلیل وبه نقل ص 269 کتاب حدیقه ناصری که می نویسد :ودر این ایام درعهد شاه سلیمان صفوی :و "حاکم قم وخلجستان "وحسنعلیخان ایشیک آقاسی صفوی بود وبعلاوه سه کتاب نقاوه الاثار ویا "تاریخ ایل چی نظام شاه "نیز و از "قوم خلج ها" ودراین ایام یاد کرده ویا در برخی از صفحات کتاب خود شان نوشته اند ولی از عصر زندیه به بعد وروشن ترین مطالب در مورد "قوم خلج ها "وجود دارد ویا نوشته شده است ونشان می دهد که معیشت آنان چگونه بوده است وبهترین گزارشهای قوم نگاری ودر مورد آنها واز عصر زندیه شروع میشود وتقریبا بعد از ان دوران است که حدود 98 جلد کتاب تاریخ نویسیدر مورد آنان وجود دارد ویا سفرنامه نویسی ودرمورد قوم خلج ومکتوب شده است ویا گزارشات مکتوب واز قوم خلخ ساوه وقم ودر برخی از صفحات مولفین وجود دارد ومثلا در برخی از سفرنامه ها واسامی خوانین آن خلج ها وذکر شده است ویا اسامی دهات خلج نشین آنها را نوشته اند ویا قشلاقات آنها در نواحی دهستانهای ساوه وقم ویا در سه دهستان دستجرد وقاآن وراهجرد غربی ودر شمال تفرش ذکر کرده اند ویا در دهستانهای نوبران وخرقان ساوه ورزن همدان ونام برده اند ویا از نقش آنان ودر پیوستن به آقامحمدخان قاجاریاد کرده اند ویااز نقش یک هزار سرباز جان بکف خلج ودر نگهداری قلعه وبرجهای تهران یاد کرده ویا در حفاظت دروازه های تهران ودر عصر هفت شاه دوران قاجار سخن گفته اند ویا از نقش آنان در جنگها ی دوران قاجارودر مناطق مختلف ایران واز جمله در بوزنجرد وخوی ویا محمره وقلعه تل خوزستان یاد کرده اند ویا از نقش فوج خلج ودر نگهبانی حرمسرها وآجودانباشی گری دربار قاجار سخن می گویند ویا از تکیه خلج ها ودر تهران سخن می گویند ویا از محله ویژه خلج ها در تهران سخن می گویندویا از درگیری با ژاندارمهای منطقه خلجستان ودر ایام مشروطیت سخن می گویند ویا از نقش خوانین خلج ودر ادوار تاریخی سه قرن اخیرو سخن گفته اند ویا ازدهات ییلاقی وقشلاقی خلج ها ونام برده اند ونیز مطالب زیاد ولی پراکنده در این 131 جلد کتاب تاریخی وجود دارد ویا در سفرنامه وجود دارد ولی تا بحال شناخت شده نیست وبهمین دلیل شناخت مردم شناسی "قوم خلج "و برای انواع دانشکده ها ویا دانشجویان مردم شناسی ایران وتابحال مجهول مانده است !که اکنون 62 سال است که ازعمر رشته مردم شناسی ودر ایران می گذرد ویا 170 سال است که از عمر مردم شناسی در دانشگاهای اروپا می گذرد ولی هنوز دانشجویان ایرانی وبا خواندن 210 واحد درسی تئوریک ناتوان هستند ویا در مورد علم مردم شناسی وهنوز نمی دانند که قوم خلج چیست؟ ویا در کدام نقطه جغرافیایی ایران وزندگی می کنند؟ ودر حالیکه اغلب این سفرنامه نویسهای اروپایی ویا ایرانی که از دوره کتب زندیه به بعد مطلب نوشته اند وتا عهد پهلوی که مطالب جسته وگریخته زیادودر مورد قوم خلج دارند ویا درمطالب 98 جلد کتاب دارند ویا در سفرنامه هانوشته اند ویا در کتابهای تاریخی این سه دوره زندیه وقاجاریه وپهلوی نوشته اند ویا در کتابها واز "قوم خلج وخلجستان "آنها نام برده اند که نظیر سفرنامه عتبات ناصرالدین شاه است ویا سفرنامه عراق عجم است ویا سفرنامه سیف الدوله ویا سفرنامه لرستان وخوزستان حسنعلی خان افشاراست ویا سفرنامه بارون دوبد ویا دو سفرنامه از جنوب ایران است ویا کتاب سفر به دربار سطان صاحب قران است ویا سفرنامه یوشیدای ژاپنی است ویا سفرنامه ایران امروز اوژن اوبن است ویا سفرنامه ممسنی است یا دو سفرنامه از جنوب ایران است ویا متون مختلف ودر انواع کتب تار یخی دوره زندیه وقاجاریه وپهلوی می باشد وبعلاوه 33 کتاب تاریخی هم از قوم خلج وجود دارد ومثلا کتاب نویسی بیهقی وجود دارد ویا در مروج الذهب مسعودی وجود دارد ویا در سفرنامه ابن فضلان ودر قرن چهارمودر مورد خلجها وجود دارد واین نوع مطالب تاریخی و تا کتابهای عصر صفویه وهمگی وبالای سی وسه جلد کتاب تاریخی گذشته هستند ویا همگی مطالب پراکنده در مورد "قوم خلج"و در قرون اولیه هستند ویا در دوره سلجوقیان ودوره خوارزمشاهی هستند ویا در دوره ایلخانی وتیموریان وقراقویونلوو صفویه می باشد که مطلب نوشته اند ولذا با پژوهش اسناد ویا با جمع بندی مطالب گذشته و"قوم خلج"شناخته خواهد ویا رویت تدوین شده آن گزارشهای مکتوب گذشته که شناخته می شوند ویا برای هرکس وشناخت این نوع "قوم خلج" را وشفاف می کنند ویا یک نوع پژوهش کامل واز چگونگس مردم شناسی یک قوم ایرانی می باشد ویا سابقه تحولات قومی آن قوم خلج درایران راروشن می کند وبعلاوه وجغرافیای زیست آن قوم خلج ایرانی را بیان می کند وهر چند در مورد سایر اقوام ایرانی ویا جغرافیای زیست آنها واینهمه کتاب ویا سفرنامه وجود ندارد که جمعا به تعداد 131 جلد کتب تاریخی می باشد واغلب ان مورخین و در کتابهای خود واز عصر صفوی شروع کرده وتا دوره پهلوی واز "خلجستان ساوه وقم " یاد کرده اند واین همه از تاریخ نویسی ها ویا سفرنامه نویسی ها واز زمانی شروع می شود که بخش بزرگی از قوم خلج ودر اواخر عهد صفویه واز دهستانهای داراب وسروستان ودهستان قنقری استان فارس بیرون آمده و به نواحی محروم جنوب ساوه وقم وخرقان شرقی ورزن همدان آمدند وبعد از ان تاریخ وناحیه مزبور را وخلجستان خود می نامیدند ولذا اینجانب وبا تکیه به این نوع اسناد تاریخی و یک پژوهش مستند قوم شناسی ودرموردتحولات قومی خلج ها تهیه کرده ام که بالای 100 صفحه پژوهش می باشد ودر این مقاله مختصر خودم وخلاصه آن پژوهش مفصل خود را منتشر می کنم

همانطوریکه گفتم ومورخان قرون اولیه اسلامی ومثل کتاب المسالک والممالک ویا کتاب مروج الذهب ازقوم خلج سخن گفته اند ویا آز آنان با عنوان "قوم قرلق یا خرلق" یاد کرده اند ودر ادوار بعدی هم به خلخ وخلج تغییر لفظ داده شده وآنها قومی بودند که در دشتهای ماوراءالنهر واطراف خوارزم زندگی می کردند وسفرنامه ابن فضلان هم این نوع قوم خلج را ودر آن نواحی دیده است ویا در دوره سلجوقیان ودر کتاب راحه الصدورواز آنان یاد می شود ولی عمده مطالب در مورد خلج ها ودر کتاب "سیرت مینکبرنی"آمده است ومربوط به جنگهای سلطان جلال الدین خوارزمشاه است که اسامی قوم خلج ودر ان کتاب ویا تاریخ جوینی بیشتر ذکر است ویا بعد از درگیر شدن خوارزمشاهیان ومغول ها وسپس با تهاجم اقوام مغول و به سرزمین خوارزمی ها و خلجها ومجبور به فرار به ایران شدند ویامجبور به فرار به افغانستان وهندوستان شدند وبعلاوه بخشی از خلج های ساکن ایران هم وعمدتا در دوره سلطان محمد خوارزمشاهی به ایران آمده اند که این سلطان وسراسر ایران را اداره می کرده وبعلاوه سربازانی از قوم خلج همراه پسرش وبنام "غیاث الدین خوارزمشاه "بود واو را حاکم کرمان کرده بودواین نوع خلج ها هم به کرمان آمدند وامروزه چندین جلد کتاب ویا مطالب و در موردخلجهای کرمان وسران آنها وجود دارد ومثل کتاب" تاریخ کرمان وزیری" می باشد که از خلج های کرمان نام برده ویا کتاب" سلجوقیان وغز در کرمان"است ویا کتاب "مجمع الانساب" است که از وجود خلج های غز خوارزمی فارس یاد کرده اند وویا فارسنامه ناصری است که اراضی داراب وسروستان استان فارس است که نزدیک کوههای ییلاقی آنان ودر شرق کوههای سیرجان کرمان می باشد وبه این نوع از خلجهای فارس وهمان فارسنامه ناصری ویا نزهت الاخبار یا ودوسفرنامه از جنوب ایران ویا سفرنامه ممسنی اشاره کرده اند وبعلاوه به نقل کتاب ناسخ التواریخ وبعدا"قوم ترک قشقایی" فارس واز آن قوم خلج فارس جدا شدند ولذا رهبری قومی خلجها تقسیم شد واز رهبری قومی قشقایی ها در استان فارس جدا شد ویا بخاطر درگیریهای سیاسی از هم جداشدند ودر قدیم هم برخی از مورخین و در تفسیرو یا عنوان لغت قوم خلج ویا قوم قرلق سابق وآن قوم را و قوم قارلق یا قوم برفآلود و در لفظ ترکی دانسته اندکه در کوهستانهای بلند ومنشائ جیحون وسیحون زندگی می کردند وبرخی هم آنانرا و قوم ( قال آج)ویا قومی که در لفظ ترکی وقوم گرسنه مانده می نامیدند وبرخی هم آنان راو(با لفظ ترکی قلاج)وبه معنی قوم جوانمرد تفسیر فرهنگی کرده اندومثلا کتاب سیرت میکبرنی پر از اسامی پهلوانان جوانمردی است که در مقابل مغولان می جنگیدند ویا در ارتش سلطان جلال الدین می جنگیدند وو"آئین فتوت" ویا "آئین جوانمردان" هم در دوره مغول واز عنوان پهلوان محمودپوریای ولی " نشات می گیرد که یک پهلوان قرلقی وخوارزمی بود و در برخورد با مغولها کشته شده است ووی پایه گذار زورخانه ها در ایران است وابن بطوطه هم واز "آئین فتوت آنان" در عصر ایلخانی یاد می کند وتعدادی از کتابهای عصر ایلخانی ویاتیموریان هم واز خلجهای فرار کرده به هندوستان یاد کرده اند ولی از کتابهای اواخر عصر صفوی وعصر زندیه تا عصر پهلوی وبه تعداد 98 جلد وهمگی مورخانی می باشند که از" لفظ خلج وخلجستان "یاد کرده اند ویا درمورد خلجهای ساوه وقم وخرقان وتفرش ورزن همدان سخن می گویند وهمانطوریکه گفتم از عصر شاه سلیمان صفوی وقوم خلج دو تکه شد و وعده قلیلی ازآنان ویا ناچارا 5 تیره از آنان ودر استان فارس باقی ماندند ونیز گروه کثیری از قشقاییها ی فارس که از آنان جدا شدند 33و تیره بودند ووخلج های ساوه از آنان جدا شدند وبه منطقه محروم خرقان ویا دشتهای کویری قم وساوه آمدند وبعلاوه با قتل نادرشاه افشار که اوضاع ایران آشفته شده بود ولذا هرقوم سعی می کرد که تکه ای از خاک ایران را بردارد ویا به قومیت اختصاصی خود درآورد ولذا خلجهای ساوه وقم هم نگران شدند وبرای اینکه از بقیه اقوام بزرگ ایرانیعقب نمانند ویا این مناطق محروم خرقان وساوه وجنوب قم را هم واز دست انان نگیرند ولذا به کریم خان زند نزدیک شدند وخان زندهم که تنها یک قوم کوچک 300 خانواری داشت (به نقل جهانگشای نادری ) ولذا از حمایت بقیه اقوام بزرگ ایران وسربازان آنها محروم بود واز" قوم خلج "استفاده کرد ویا در نگهبانی قلعه شیرازوارگ کریم خانی وپادگان شیراز واز آنان استفاده می کرد وبعلاوه از برخی طوایف کوچک هم استفاده می کرد ویا برای حمایت از خاندان زند خود به شیراز کوچانده بود که برخی از آنان ونظیر تیره های کوچکی از طایفه شهرستان نور مازندران بودند که به شیراز رفتند ودر محله نوریها ی شیراز زندگی می کردند ویا طایفه کوچکی از طوایف لرولک ایلام بودند ومثل "طایفه نوایی" ویا "طایفه مافی لر" که از لرهای کوچک ویا فاقد آگاهی لازم و از ناحیه ایلام بودند ولی برای اینکه خاندان زندیه واز بقیه اقوام بزرگ ویا پرسربازشکست نخورد ولذا از کمپانی هند شرقی کمک گرفت که در شیرازوخلیج فارس آن دوران ونفوذ کامل داشتند ومقدار زیادی توپخانه جدید ویا تفنگ نوین واز آنان گرفته بود که بقیه نداشتند واین مسئله وهیچ وقت مورد دقت مورخین معاصر نشده است ولذا زندیه "دولت کم توانی" بود که نمی توانست بیشتر از 30 سال دوام بیاورد ویا بربقیه اقوام بزرگ ایرانی وحکومت بکند ولذا دوباره قوم خلج ونگران از وضعیت زندیه گردید وبعلاوه دولت زندیه هم حاضر نبود که اراضی بهتری به خلج ها ی استان فارس وتیول داده ویااز محرومیت بیابانهای کویری قم وساوه وآنان را نجات بدهد ولذا از زندیه هم بریدند وبه اقا محمد خان قاجار پیوستند و چندین جلد کتاب عصر زندیه واز قوم خلج در عصر زندیه یاد کرده اند ومثلا ص 263 کتاب گیتی کشا واشاره ای به این مسئله دارد ویا گیتی گشا می نویسد : و"ایلات خلج ساوه "وبه معسکر ایشان ( یعنی لشکر کریم خان زند )پیوستند (ماخذ ص 263 گیتی کشا )وهمچنان در آن صفحه می افزایدکه : حقیقت اتفاق یافتن ایلات خمسه وگروس وقره گوزلو( درهمدان )ویا ایل ( خلج قم وساوه )که زیاده برچهار هزار نفر بودند وبه زندیه پیوستند ( ماخذ تاریخ گیتی کشا )وبعلاوه ص 699 کتاب گلشن مراد عصر زندیه هم ودر مورد همان خلج ها می نویسد :پس نواب گیتی مداری ( یعنی شاه زند ودرسال 1199 هجری و(وارد شهر قم )گشته ونظر به مراعات روح مطهر ومنور حضرت معصومه واز جرایم اهالی آنجا گذشته وحکومت آن ولایت را وبه (کلبعلیخان خلج ) داد وکلبعلیخان هم (حسینعلی خان خلج )وبرادر خودش را به رسم نیابت ودرآن شهر گماشته وخود ملازمت رکاب زندیه پیش گرفت ( ماخذ :گلشن مراد ص 699 )ویا ص 37 کتاب مجمل التواریخ ویا ص 54 کتاب کاشان دوره زندیه هم واز ( خلج های این دوران زندیه ) می نویسند ویا کتاب دیگر ی هم که در پایان عصر زندیه ویا آغاز عصر آقامحمد خان قاجار نوشته شده است واسم کتاب مزبورو بخاطر اسم ونام اولین خان قاجاری که محمد خان قاجارنامیده می شد ولذا نام کتاب خودش را هم (تا ریخ محمدی گذاشته آست )ودر صفحات 141 و210 همان کتاب " تاریخ محمدی" که نوشته است واز گسستن قوم خلج از زندیه وِا پیوستن آنان وبه دولت قاجار یاد کرده است وتا اراضی ییلاق وقشلاقی قوم خود را همچنان در "ناحیه ساوه وقم "واز دست ندهند وبعلاوه تاریخ ذوالقرنین ویا کتاب تاریخ رستم اتواریخ هم ودر صفحات مختلف خود واز" محبعلیخان خلج" ویا "میرزا قاسم خان خلخ "ویا "محمد علی بیگ خلج" این دوران یاد کرده است که ریاست قوم خلج را در ان ایام داشتند داشتند ویا از "خلج وخلجستان آنها" در اوایل دوره قاجار یاد می کنند ولی بیشترین بحث ودر مورد "خلج های ساوه وقم "وتنها در " کتاب ناسخ التواریخ" آمده واز" خلجستان آنها" یاد می کند ویا از "فوجهای خلج انها" و"خوانین خلج آنان" یاد می کند ونیز در ص 290 ناسخ التواریخ هم می نویسد که "محبعلیخان خلج "و"حاکم ساوه" دراوایل دوران قاجارشده بود وبعلاوه از نقش آنان در جدا شدن از قوم قشقایی واعزامشان به نقاط مختلف ایران سخن می گوید ویا جهت امور نظامی یاد کرده است وبعلاوه "کتاب منتظم ناصری "هم ودر چند جا واز نام "خلجستان "یادکرده ویا از سرهنگهای خلج و در" فوج دوم خلج ساوه " یاد می کند ویا از سرتیپی و در" فوج خلج قم" یاد می کند که نشان می دهد که علاوه از فوجهای خلج نظامی شهر تهران وآنها دوپادگان خلج قم وساوه را هم داشتند ویا در دوران قاجار وبدست گرفته بودند ویا در دست طایفه خلج بود وبعلاوه کتاب روضه الصفای ناصری هم که در عهد قاجار تدوین شده است ودر 9 صفحه اش واز نقش طایفه خلج ودر جنگهای محمره وخوی ویا از نقش سران خلج آنها ویاد کرده است ونیز در ص 7864 روضه االصفا واز 18 عراده توپ و در حادثه شهرخوی یاد میشود که در دست فوج خلج بود ولی مهمترین گزارشات مردم شناسی ودر مورد" قوم خلج "را تنها ناصر الدین شاه نوشته است وبعلاوه وی ودر کتابش از " دهات خلج "ویا از جغرافیای زیست آنان ودر ساوه ونوبران وغرق اباد ِیاد می کند ویا از "خلجستان قم وخرقان" ودهات خلج نشین ودرکتاب سفرنامه عتبات ناصرالدین شاه که مکتوب شده است و تقریبا در 9 صفحه گزارش ناصرالدین شاه ویکنوع مردم نگاری انجام گرفته ویا از دهات خلجستان یاد کرده است که درکمترگزارشات مردم شناسانه اروپایی ها دیده می شود ویا در سفرنامه ها ویا در پایان نامه های اخیر دانشجویی وجود دارد وحتی نوشته وی وبهتر از کتاب" تات نشینهای بلوک زهرای جلال آل احمد "می باشد که مردم نگاری از دهات بوئین زهرای قزوین کرده ویا با قلم نویسندگی انجام داده است و بنظر من علت آشنایی عمیق ناصرالدین شاه در این گزارش مردم نگاری خودش واز "دهات خلجستان "ساوه وقم بخاطر آنست که وی درسفر از این ناحیه ساوه و بطرف عتبات ویا در اردوی شاهانه اش وتعدادی کاتب واز کاتبهای دیوان استیفائ قاجاری داشت که مرتبا برای گرفتن مالیات زراعی سالانه و به دهات ساوه وقم می رفتند ویا به دهات نوبران وخرقان وغیره مراجعه می کردند وبخوبی می دانستند که کدام ده ساوه و متعلق به کدام تیره قوم خلج است ؟ویا می دانستند که کدام آبادی ومتعلق به قوم قراگوزلومی باشد ؟یا متعلق به کدام خان منطقه می باشد ؟ ویا درهنگام حرکت ناصرالدین شاه وآنهامرتبا به شاه گفته اند که کدام دهات ساوه وقم و متعلق به کدام قوم خلج است وناصرالدین شاه هم در کتابچه سفرنامه خودش وآنها می نوشت وباقی گذاشته است ولی بدون ذکر نام این نوع کارمندان دیوان مالیات خودتدوین کرده است ویا این نوع گزارشات سفرنامه عتبات خود را تدوین کرده است ویا سفرنامه عراق عجم خود را نوشته است ولی از معلومات شخصی خود شاه نشات نمی گیرد ویا در سفرنامه خراسان وگیلان وسفرنامه فرنگستان خود و نوشته است ولی از معلومات شخصی خود او نشات نمی گیرد ولی حسنی که ناصر الدین شاه دارد ویا نسبت به شاهان دیگر ایرانی دارد اینست که وی علاقه به نویسندگی دارد ولذا همین سفرنامه های خوب خودش را کتابت کرده وباقی گذاشته است ولی شاهان دیگر چنین نمی کردند وهر این نوع معلومات را واز شهر ها ودهات زیر سلطه خود داشتند ویا از درباریان خود می پرسیدند ولی معلومات پرسش کرده خودرا نمی نوشتند و یا به صورت کتاب در نیاورده اند؟ ویا مکتوب کردن امورات روزمره حکومتی خود را نکرده اند ویا این نوع کتابت کردن را وحسنی برای مقام شاهانه خود نمی دانستند؟وبهمین دلیل و از کمتر شاه ایرانی وبجزاز ناصر الدین شاه ومکتوبات کتبی وجود دارد ویا سفرنامه نویسی شده وبرجای مانده است واحتمالا شاه قاجار و" سفرنامه نویسی" را واز اروپائیان آموخته است وبعداهم سفرنامه نویسی برخی از حکام قاجارو یک نوع تقلید فرهنگی واز ناصر الدین شاه می باشد که امروزه بصورت پایان نامه نویسی دانشجویان درآمده است ولذا 9 صفحه از کتاب ناصر الدین شاه ویا در کتاب سفرنامه عتبات وی و از دهات خلجستان وجوددارد ویا اسامی آن دهات خلجستان را ونوشته است ولذا گزارش خوبی وبرای آیندگان باقی گذاشته است ویا 17 صفحه مطلب و در کتاب "سفرنامه عراق عجم" خود تدوین کرده ویا در مورد دهات خلج نشین و"حوزه جغرافیایی خلجها"نوشته است ویا در مورد دهات اطراف دریاچه حوض سلطان قم وغیره نوشته که مفید می باشد و یا برخی مطالب شاه ودر کتاب روزنامه خاطرات ناصرالدین شاه وجود دارد که بسیار اثر ارزنده ای می باشد وفرضا ناصرالدین شاه ودر صفحات 36 و37 سفرنامه عتباتش واز 18 آبادی خلج ها ودر مناطق کوهپایه ای ساوه ونام می برد ویا از دهات ییلاقی خلج ها ودر اطراف ساوه یادمی کند ویا در صفحات 155 و151 و152 و153 182 سفرنامه عراق عجم خودو نام پنج تن از خوانین خلج را ونام می برد که مالک آن نوع از دهات ساوه بودند ویا در دوران خودش مالک بودند که آن اشخاص را ونام برده است ولذا یک نوع "گزارش نویسی مستند قومی" می باشد وبعلاوه کتاب "نامه کمره "هم در ص 182 و255 کتابش واز 17 آبادی خلج نشین ایران یاد کرده است وهمچنین" سفرنامه لرستان وخوزستان" حسنعلیخان افشار هم ودر صفحات 132 و172 وو205 خود ش واز خلجستان نام برده و یا در ص 73کتابش و از "محمد حسین خان خلج "نام برده است وهمچنین "سفرنامه بارون دوبد "نیز ودر صفحات 442 و444 و446 خود واز" خلجستان ساوه وخلجهای قم "یاد می کند وهمچنین کتاب "سیری کوتاه درمورد تاریخ تفرش وآشتیان" ومثلا در ص 46 کتابش ودهستانهای خلج نشین شمال تفرش را وسه دهستان می داند که شامل "دهستان دستجرد" تفرش ویِا" دهستان قاهان" تفرش است ویا "دهستان راهجرد غربی "تفرش را می نویسد ویا اشاره می کند که دو دهستان تفرش مزبور در سال 1358 ش وازشهرستان تفرش جداکردند وبه "استان قم" دادند وبعلاوه کتاب "مروری برجغرافیای تاریخی ساوه" وی هم در دوران معاصر نوشته شده است ونیز وی در هفت صفحه کتابش از "برخی دهات خلج نشین ساوه"یاد کرده است وبعلاوه صفحات 182 و183 کتاب "نامه کمره "هم واز مزرعه ها ویا "مناطق قشلاق نشین خلج ها " نام می برد وبعدآ هم بسیاری از کتب عصر قاجاریه وهمین عنوان "خلجستان" را تکرار کرده اندو مثل کتاب " مرات البلدان" ویا کتاب سفرنامه سیف الدوله ویا کتاب سفر به دیار سلطان صاحب قران ویا سفرنامه یوشیدای ژاپنی ویا سفرنامه ممسنی ویا سفرنامه ایران امروز اوژن اوبن است که از "خلج ها" نام برده است ویا کتاب منتخب التواریخ ومرات الوقایع مظفری ویا چندین جلد کتاب عصر مشروطیت هم از منطقه خلج ها نام رده ویا کتب عصر پهلوی می باشد که همه کتب مزبورهم و از خلجستان منطقه مزبور یاد کرده اند ویا از دهات خلج نشین منطقه ویاد کرده اند ویااز " تکیه خلج های تهران" ویا از "محله خلج های تهران "وغیره یاد کرده اند وشاید هم خیلی از این سیاحان اروپایی و از منطقه خلج نشین جنوب قم ویا ساوه هم وشخصا عبور نکرده باشند ولی بخا طر" مشهور بودن قوم خلج های تهران" ودر حفظ وحراست قلعه های تهران ویا بخاطر مشهور بودن سربازان خلج ودر حفظ ونگه داری دولت قاجاروناچارا از "خلج ها "در سفرنامه خود اسم برده اند ولذا همه این 98 جلدکتاب سه قرن گذشته واغلب از دوره زندیه شروع شده وتا عصر پهلوی واز "خلج های قم وساوه "یاد کرده اند وتنها بعد از سال 1358 می باشد که اسامی دهستانهای خلجستان واز نقشه دهات منطقه وحذف شده است ولی خلج ها وبخاطر نگه داری اراضی رمه داری خود ودر منطقه گرم وخشک وکم اب وکویری قم وساوه ناچار بودند که جان فشانی کرده ودولت قاجار را 100 سال ودر قلعه تهران حفظ کنند ویا با 1000محافظ قلعه تهران ونگهدارند وچرا که اغلب آنان ورمه داران محرومی بودند که در اطراف ساوه ورمه داری می کردند وبرخی هم به نوبت وبه سر بازی قلعه تهران می رفتند وتا اقوام دیگرایرانی و هوس نکنند که اراضی غیر حاصل خیز خلج ها را در قم وساوه هم واز آنان بگیرندوفلسفه نزدیک شدن قوم خلجها به دولت قاجار وهمان محرومیت کشیدن اقتصادی آنان بود ویا در ادوار تاریخی می باشد ویا فلسفه نزدیک شدن قوم خلج وبه دولت زند نیز همین نوع از محرومیت بود ولی وقتی دیدند که بعد از سی سال خدمت نظامی کردن به خاندان زندیه وآنان هنوز نمی خواهند محرومیت تیول رمه داری انان را در استان فارس حل بکنندویا محرومیت آنان را ودر اراضی خشک جنوب قم و وساوه حل بکنند ولذا به نقل تاریخ محمدی وغیرهوحدود 1000 سرباز محافظ قلعه شیراز و یا ارگ کریم خانی هم وکلید داران خزانه زندیه ویا همه ان کلید های شیراز عهد لطفعلیخان شیراز را ودر اختیار آقامحمد خان قاجار و70 تن همراهش گذاشتند وتا وی با 70 تن همراه قاجاری اش وکلیه پایتخت شیراز ویا دروازه های ان شهر رابگرد ویا ارگ کریم خانی شیراز ویا دیوانهای دولتی آن شهر ویا خزانه زندیه ویا پادگانهای شیرازرا بگیرد ویا با ان جمعیت قلیل قاجاری خودبگیرد ویا با تعداد 70 نفرقاجاری همراه خود بگیرد وواقعه ا ی بود که در تسخیر پایتخت هیچ دولت اتفاق نیفتاده است وآری محرویت کشیدن یک قوم ممکن است که در حفظ ویا براندازی یک دولت موثر باشدوبهمین دلایل سیسی بود که در تیول دادن اراضی دوران سلجوقیان سیاست بعمل می آمد ویادر دوره تیموریان ورعایت عدالت قومی را وحتما می کردند!