جامعه شناسي معرفتي نقش تمدن ايراني در تدوين كتب پزشكي جامعه بشري (بخش ششم)
پيشينيهي بحث:
بسياري از دانشمندان قديمي ايراني با تدوين كتبي در زمينهي علم طب و نيز بسياري از آنان با تدوين كتبي در زمينهي طبيبان ايراني و مهارت علمي آنان، اين مرحله از تاريخ نويسي علمي را در زمينه، علم پزشكي و تاريخ علم پزشكي را و يا تاريخ پزشكان معروف ايراني را پايهگذاري كردهاند و لذا تاريخ نويسي در ايران، صرفاً مربوط به “تاريخ شاهان” و يا “تاريخ جنگها” نيست و بلكه شاخههاي تخصصي تاريخ نويسي و از جمله تاريخ پزشكي و تاريخ زندگي پزشكان هم در تمدن ايراني متولد فرهنگي شد و از جمله كتاب “تاريخالحكماء” قفطي اشاره به اين نوع از زندگي پزشكان ايراني دارد و يا كتاب “عيونالانباء عنطبقاتالاطباء” ابن ابي اصبيعه و يا در ضمن داستانهاي كليه و دمنه و داستانهاي چهارمقاله عروضي سمرقندي به اين نوع پزشكان ايراني و مهارت آنها اشاره شده است و يا در كتاب مختصرالدول به تاريخ زندگي برخي از آنها پرداخته شده است و يا در كتاب وفياتالاعيان ابن خلكان و يا در كتاب كشفالظنون حاج خليفه و يا در كتاب معالمالقربه ابنالاخوه و يا در كتاب مطرحالانظار و يا در كتاب “خلاصهالتجارب بهاءالدوله” در زمينهي زندگينامهي برخي از اين پزشكان معروف ايراني مطالبي دارد و در دوران اخير هم با تقليد از آثار قديمي فوقالذكر اروپائيان كتابهائي را در زمينهي تاريخ طب در ايران نوشتهاند و از جمله كتاب “طب اسلامي” ادوارد براون و يا كتاب “تاريخ پزشكي ايران و سرزمينهاي خلافت شرقي” سيريل الگود و يا كتاب “تاريخ طب عرب” لكرت و يا كتاب “طب ايران كاريسون” و يا كتاب “منابع طب ايران” فونان و يا كتاب “طب در ايران در دوران صفوي” سيريل الگود و يا كتاب “وقايع تاريخ پزشكي ايران” ترجمه دكتر ليشتوارد و نيز از ايرانيان كتابهاي “طب در ايران” نفيسي و يا كتاب “پزشكان نامي پارس” دكتر محمد تقي مير و يا كتاب “تاريخ طب در ايران پس از اسلام” دكتر محمود نجمآبادي و يا كتاب آقاي عبدالرفيع حقيقت و با عنوان “تاريخ علوم و فلسفه ايراني”
و نقش عمده ايرانيان در تدوين علوم پزشكي و دانش پزشكي طوري است كه بسياري از دانشمندان اروپائي مزبور به آن اشاره كردهاند و از جمله سيريل الگود در ص 36 كتاب تاريخ پزشكي خود مينويسد: در ايران قديم وضعيت طب، پيشرفته از آشور بود و حتي به جرات ميتوان پا را فراتر نهاد و گفت كه ايرانيان، اصول آن چيزي را كه “طب يونان” ناميده ميشود، به يونانيان تعليم دادند و در صفحات ديگر كتابش نيز به اين نوع برتري نقش تمدن ايراني در علم پزشكي و يا در تاسيس بيمارستانها اشاره كرده است و اين برتري علم ايرانيان به طب يونانيان حتي طوري است كه گتزياس يوناني پزشك مخصوص اردشير هخامنشي كه چند سال در دربار هخامنشي ايران زندگي ميكرد با مطالعه و خواندن بسياري از آثار پزشكي موجود در دربار هخامنشي، كتاب “تعليقات طبي” خود را نوشت كه بعدا مورد استفادهي ارسطو در طبعيات و يا بقراط پزشك يوناني و غيره قرار گرفت.
روش تحقيق:
روش تحقيق در بررسي ما، تكيه علمي به مستندات تاريخي پراكنده و در مورد دانشمندان و پزشكان ايراني و موضوعات و كتب تدويني آنهاست و آنگاه جمع بندي و تجزيه و تحليل و سپس تبيين اجتماعي آنها براساس نظريههاي معرفت شناختي جامعه شناسانه است كه در اين راستا، با تكيه به منابع و مآخذ تاريخي هر يك از اين دانشمندان ايراني و سپس با مقايسه تطبيقي آن با دانشمندان جوامع همجوار و همدورهي تاريخي و بررسي اين مقايسههاي تطبيقي خود، از راه مستندات تاريخ حادثه نگاري و تاريخ مفهومي و تاريخ تطبيقي است كه بتوانيم يك نوع انسانشناسي فرهنگي و يا تكامل معرفتي انسانها را از درون آن مستندات تاريخي بيرون بكشيم.
بحث و نتيجهگيري:
از كتبي كه ايرانيان قديم در زمينهي “علم طب” تدوين مكتوب كردهاند كتاب “اصول طب” حنينابن اسحاق ايراني در صدر اول اسلام است و يا كتاب “المسائل فيالطب” همين حنينابن اسحاق است كه نظامي عروضي سمرقندي در ص 109 كتاب خود به آن اشاره كرده است. و نيز همين حنينابن اسحاق براي آشنائي خلفاي عباسي عرب كتاب “اساس صناعت طب” جالينوس و يا كتاب “فرقالطب” را از زبان يوناني به زبان عربي ترجمه كرد و بعدا عليابن عباس اهوازي كتاب “كاملالصناعه فيالطب” و يا كتاب “الملكي” خود را نوشت و يا ابوعليسينا كتاب “الارجوزه فيالطب” و يا كتاب “قوانين و حدود الطب” را نوشت كه در اين كتاب مطالبي در مورد داروهاي قلبي دارد و يا ابوسهل عيسبن يحيي جرجاني است كه هم دوره با ابوعليسينا بود و كتاب “الماه فيالطب” را نوشت و يا جبرئيلابن عبيدالله چشمپزشك عضدالدوله ديلمي است كه كتاب “طب العين” را نوشت و يا محمد زكرياي رازي است كه كتاب “طب منصوري” را نوشت و يا كتاب ديگري به نام “من لا يحضرهالطبيب” را نوشت و يا سيد اسماعيل جرجاني است كه كتاب “الاغراض فيالطب” را نوشت و متاثر از آنها ابوالفرج كتاب “الشافي فيالطب” را مينويسد و يا علاءالدين سيوطي است كه متاثر از آنها كتاب “طب النبي” را مينويسد و در دوره خوارزمشاهيان هم فخرالدين رازي در دربار خوارزمشاهيان كتاب “طب الكبير” و نيز كتاب “حفظ الصحه” خود را مينويسد و يا به دستور مجدالدين وزير اتسز خوارزمشاه، جرجاني كتاب “يادگار طب” و “اغراض فيالطب” خود را مينويسد و يا در دورهي تيموريان، يوسفابن محمدابن يوسف هروي در دربار سلطنت بابر كتاب “طب يوسفي” خود را مينويسد و يا در همين دورهي تيموريان، غياثالدين محمد سبزواري كه كتاب “قوانين العلاج فيالطب” را در سال 871 هجري مينويسد و يا محمد پسر غياثالدين در سال 896 كتاب “مراتالصحه” را مينويسد و قطبالدين شيرازي در سال 912 هجري كتاب “فيالبيان الخاصه الي الطب” را مينويسد و نيز در همين ادوار تاريخي است كه يك پزشك شيرازي به دربار اورنگ زيپ در هند ميرود و كتاب “ميزان الطب” خود را مينويسد و يا در همين دوره تاريخي، حسين جابرالانصاري كه يك ايراني بود و در دربار سلطان محمد اعظم، پادشاه دهلي زندگي ميكرد كتاب “دستور الطب” خود را مينويسد و نيز محمد اكبر ارزاني شيرازي در همين دربار دهلي كتاب “طب اكبري” خود را مينويسد و به دربار دهلي تقديم ميكند و يا يك ايراني ديگر مهاجر به دربار پادشاه هند، كتاب ديگري به نام كتاب “طب داراشكوهي را مينويسد و نيز در دوره صفويه، مظفرابن محمد حسين شفائي در دربار سلطنت شاهعباس صفوي، كتاب “طب شفائي” خود را مينويسد و همين نوع كتب پزشكي است كه از قرن شانزدهم ميلادي به بعد در جوامع اروپائي باعث رنسانس فرهنگي آنان در علوم پزشكي ميشود و يا در جامعه هندي و پزشكي آنان تاثير ميگذارد و يا از راه تاليفات فرهنگي ايرانيان مزبور، جوامع عرب زبان با علوم پزشكي آشنا ميشوند و از راه مزبور اشاعه فرهنگي تمدن پزشكي از تمدن ايراني به تمدنهاي ديگر جوامع بشري، “انتشار فرهنگي” مييابد كه كمتر مردم شناسان و انسانشناسان آمريكائي و يا انگليسي به اين نوع اشاعه فرهنگي و انتشار فرهنگي آن پرداختهاند.
تذكر: رعايت حقوق مولف و نشريه براساس قوانين حقوق مولف، بر همگان الزام قانوني است.
این وبلاگ شامل :