قوم افشار و پنج گروه قومی عمده شهرهای مختلف ایران .
(تحولات قومی 14 قرنی ایرانیان)
( بخش دوم )
از دکتر محمد خالقی مقدم
تخصص در قوم شناسی از دانشگاه تهران

وبهمین دلیل است که باید یاد آوری بکنم که همانطوریکه کتاب فتوح البلدان ذکر کرده است ودر قرون اولیه اسلامی وسرتاسر دشت خوزستان ومتعلق به ایرانیان ساسانی بود وبعدا قریه ها ویا شهر هایش به دست اعراب افتاد ولی آنان ومثل روستائیان ایرانی ساکن در خوزستان واهل حرفه های سخت کشاورزی نبودند ویا اهل بیل زدن در دشتهای شوشتر ودشت میشان ودشت حویزه ودشت عبادان نبودند واهل لایروبی سخت نهرهای انشعاب یافته از کارون وکرخه وجراحی ومارون هندیجان نبودند وفقط از خلفای بنی امیه می خواستند که مالیات وخراج اسلامی بیشتر از بقیه ایرانیان گرفته وبه انها بدهد که براحتی زندگی بکنند وبنی امیه هم نمی پذیرفت وبرای مخارج اعیانی خودش لازم داشت وهمین امر وباعث اختلاف آنان وبا خلفای بنی امیه شد که فرماندارانش ودر بصره بودند وشهرنظامی واسط هم وساخته حجاج بن یوسف ثقفی بود وهر دوشهرهم در همسایگی خوزستان بودند ولذا اعراب خوزستان ودو قرن ونیم ودر گیری وجنگ وستیز وبا نظامیان بنی امیه ودرپادگان بصره وشهر واسط وشهر بغداد داشتند ودر همان ایام هم وقیام زنگیان جنوب عراق اتفاق افتاد که اعراب مزبور برای ابیاری درختان ویا جهت خرما چینی از درختان محمره وآبادان وبصره وشهر واسط وناصریه وتعدادی از زنگیان سیا پوست آفریقا یی را اورده بودند وبعنوان بیگاری از انان کار می کشیدند ویا خرمای آنان را می چیدند ویا نهرهای خوزستان وبصره وواسط وعماره ونعمانیه را ونهر روبی می کردند که مرتبا گل می گرفت ونیاز به لای روبی مکرر ودر گرمای طاقت فرسا ی عراق وخوزستان داشت می کردند ولی همان برده های بدبخت واز ملکان عربی خود ونان بخور ونمیر نمی گرفتند ولذا انان هم ودر این ایام وشورش بردگان زنگی سیاه پوست خود را براه انداختند که باعث تضعیف بیشتر خلفای عباسی شد ویا بعد از سالهای 250 هجری شد واین ایام هم مصادف با قیام یعقوب لیث صفاری در ایران بود که با اعراب وخلفای عباسی مخالف بود وبه خوزستان لشکر کشید ومی خواست که برود وبغداد را بگیرد ولی بدلیل برخی از امراض ویا الودگی هوا ویا گرمای شدید خوزستان فوت کرد وآنهم در بیرون دزفول خوزستان فوت کرد واکنونه م قبرش ودر همان ناحیه است وبدنبالش برادرش عمرو لیث صفاری هم دنبال کارش را گرفت واعراب خوزستان بیشتر ترسید ه واز خوزستان فرار کردند ودر مراحل بعدی هم وال بویه از شیراز به خوزستان لشکر کشید واعراب خوزستان را بیشتر فراری داد واز انجا به بغداد لشکر کشید وبغداد را گرفت ودر نتیجه این نوع حوادث متعدد بود اعراب خوزستان ودر چند قرن اول واز این استان خارج شده وبه شهرهای خراسان جنوبی رفتند ویا به شهر های کویری اصفهان وکاشان ویزد واردکان واردستان وزواره وغیره روی آوردند وبخاطر همین حوادث بود که وقتی سلجوقیان آمدند ویا شاخه غز سلجوقی ومثل مودود سلغری ویا اتابک شمله اوشار وبا طوایفش و به خوزستان وکهگیلویه آمدند ووبخاطر طغیان متعدد رودخانه ها وسیلابها وپر شدن نهر ها ونیز بعلت گرمای طاقت فرسا ی وهمه قرای خوزستان در قرن چهارم خراب بود ویا همه مزارع آن خالی از جمعیت بود وشهر اهوازهم که ساخته اردشیر بابکان بود وکلا خراب شده بودولذاسلجوقیان ومرکز حکومت خوزستانی خود راوتنها قلعه سلاسل شوشتر قرار دادند که قلعه مستحکم وبربالی یک تپه کنار رودخانه بود ودر کنار ان چندین آب بند عهد ساسانی ویا چندین اسیاب ابی رود کارون وجود داشت ویا انبارهای ذخیره گندم ویا تاسیسات دیگر وچندین حفره هم رودخانه خروَشان شوشتر را وبه چند نهر آرام ودر مجرای شوشتر تبدیل می کرد ومعنی شوشتر هم یعنی شهر سبز تر از شوش قدیم بود که در کنار کرخه قرار داشت واز انجاییکه قوم سلجوقی ترک هم وقومی زحمتکش وساعی بودند ودرایام دولت دوقرنی سلجوقیان وخوارزمشاهیان ونظیر ایام زحمتکشی ورمه داریخودشان در دشت خوارزم وجیحون عمل می کردند وبا زحمت زراعت دشتهای حاصلخیز خوارزم وبخارا را انجام داده ولذا با همان سبک تربیت فرهنگی سابق وزراعت درروستاهای خراب شده خوزستان را دوباره راه انداخته واقطاع مالیاتی آنرا واز ملکشاه سلجوقی ودیوان استیفائ اصفهان گرفته وشروع به عمران روستاهای ویران شده خوزستان وبعد از سال 433 کردند ودر گیری هم وبا اعراب فرار کرده از خوزستان نداشتند برای دامداری خودشان هم ویا جهت پرهیز از گرمای شدید خوزستان واغلب تابستانها وبه کوههای بلند وپر جنگل کهگیلویه ودر شرق خورستان می رفتند ودرایام پاییز ودمای پائین هم جهت زراعت خود وبه قرای خود در اراضی حاصلخیز خوزستان می آمدند واسناد کتاب عالم آرای عباسی ویا خلاصه التواریخ ویا تکمله الاخبار وبرخی از کتب سفرنامه ها وبیان می کنند که چگونه شوشتر ویا ایذه وراهرمز ودورق ومزارع سبز آن ووکوه منگشت وقلاع وجنگل هایش متلق به دو ایل بزرگ ارشلو افشار وایل گوندولوز افشار خوزستان بود وهمچنین وکتاب خلاصه التواریخ ویا عالم ارای عباسی وپر است از اسناد واز آمدن برخی از خوانین افشار کهگیلویه وخوزستان وبه دربار حکومتی صفویه در قزوین ویا کوچ برخی از انان به دشت انگور خیز شال ورامند ودشت خرقان واوج قزوین که شاخه افشار بکشلوی قزوین را در دوره صفویه را تشکیل دادند ویا کوچ به دشت ابهر وسلطانیه وساوجبلاغ که افشارهای ارشلو ویا اوصانلو وامیرلو واینانلوی دشت ابهر وسجاس وسلطانیه را در دوره صفویه تشکیل دادند ووبعلاوه شرکت ان افشارهای مهاجر ت کرده به جنوب در جنگهای 100 ساله اولیه دوره صفویه وبا عثمانی ها واوزبک ها وشمال ارس واسناد تاریخی معتبر عصر صفوی وپر است از اسناد مربوط به "طایفه اوشار" خوزستان وکهگیلویه وکرمان ویزد وفارس که همگی در منابع تاریخی مکتوب عصر صفویه بسیار است ولی متاسفانه بدلیل عدم رشد علم تاریخ نویسی ویا مردم شناسی در دانشگاههای ایران وهنوز تا بحال واین همه اسناد تاریخی ومورد استفاده تحلیلی قرار نگرفته است ؟چگونه در عصر صفویهو تعدادی زیادی از خوانین وطوایف افشار واز خوزستان وکهگیلویه خارج شده وبه دشت قزوین ودشت سلطانیه آمدند ویا به دشت تکاب وشاهین دز کنار سیمینه رود وارومیه باز آمدند ویا همه اسناد دوره صفویه بیان می کند که چگونه کردها وبختیاریها وارمنی ها وچرکس ها وگرجی هی وواز چند کشور خارجی وارد خاک ایران شده وبا حمایت شاه عباس ودر خراسان شمالی استقرار یافته ویا در کردستان وگروس وکرمانشاه ومازنداران وگیلان وبختیاری استقرار یافته وبرعکس 8 قبیله بزرگ ترک ویا سازنده دولت صفویه از ایران خارج شده ودوباره به خاک عثمانی پناه اوردند ومثل تکلو وروملو وذوالقدر وشاملو وترکمان در دوره دوم حکومت صفویه وبا حکومت شاه عباس در افتادند وهمگی طوایف کثیر همان 8 قبیله ترک از شهرهای ایران وکشور خارج شده وجایش را به اقوام تازه وارد وجدید شهر ها ی معاصر داد وواز جمله قوم قدیمی افشارها هم واز حکومت همه شهر ها ی ایران کنار گذاشته شده واملاکشان از دستشان گرفته شده وسران خیلی از آنها همکشته شده ووضعیت دامداری ورمه دایشان هم وبلاتکلیف گردید ووتاریخ دوره دوم صفوی نیز نظیر دوره مغولدرایران است که اقوام مغول ودر روستاهای سلجوقی سکن شدند ویا نضیر عصر قراقوینلو است که اقوام مغول رفتند واقوام تر ک ساکن شه ها شدند ویا نظیر قرون اولیه اسلامی اسلامی است که اقوام عرب وجایگزین اقوام ایرانی ساسانی شدند وعصر صفویه هم چهارمین دوره تحول اقوام ایرانی است که خیلی از کردها و بختیاریها وارمنی ها وگرجی ها به ایران امدند ولی تابحال تحلیل مردم شناسی وتاریخی نشده است وباقی مانده قوم افشار خوزستان هم ودر مقابل شاه عباس ودولت صفویه وی ایستادند واو هم سعی کرد که بوسیله الهوردیخان ارمنی وپسرش وکهگیلویه را از افشارها بگیرد ویا با کمک یک خان بیات وقلعه سلاسل شوشتر راو از دست خوانین افشار گوندوزلوبیرون اورده وبدست سید مبارک مشعشعی بدهد که خان عرب دشت کوچک حویزه بود وتا باترفند مزبور وخوزستان بدست طایفه مشعشعی بیفتد که طرفدار صفویه بود وشرح ماجرایش ودر کتب عصر صفوی آمده است وزمانی که نادر شاه وبه قدرت رسید وبساری از افشارهای آذربایجان وخوزستان وکهگیلویه و فارس وکرمان ویزد وزنجان وقزوین هم ودر ارودی لشکری وی جمع شدند که تقریبا همه بقایای ارتش سلجوقیان قدیم بودند ودر این زمان که نادر شاه ودر شمال بغداد ومشغول جنگ با بزرگترین لشکر عثمانی بود وسرداران عثمانی هم وبه خانواده اعراب مشعشعی خوزستان اموختند که شورش بزرگی در شهر شوشتربراه اندازد ویا با کمک محمدخان بلوچ براه اندازد وتا کنترل قلعه سلاسل شوشتر ویا کنترل خوزستان واز دست طایفه گندوزلوی افشار خارج شده وبدست اعراب بیفتد وخوانین افشار گوندوزلوی ارتش نادری هم وبه وی یاد آوری کردند که که جنگ با عثمانی را وموقتا کنار نهاده وبه کنترل شورش اعراب وبلوچها در شوشتر بپردازدوتا خوزستان از دستشان خارج نشود ونادر شاه هم به توصیه آنان عمل کرد وبعد از کنترل شورش شوشترودوباره به جنگ با ارتش عثمانی ودر شمال بغداد رفت وآنها را شکست داد ونیزاعراب هوله فارس هم ونظیر همین شورش شهری را و در شهر شیرازبراه انداختند ویا با کمک همان محمد خان بلوچ وهمان اعراب هوله شهر لار وخنج وبستک فارس براه انداختند که دوباره نادرشاه وانرا هم وکنترل کرد وسپس به تعقیب اعراب هوله ومحمد خان بلوچ پرداخت که همگی از فارس خارج شده وبه آن سوی خلیج فارس رفتند واغلب این نوع از مطالب ودر کتب تاریخ عالم آرای نادری ویا در کتاب جهانگشاری نادری ویا در "دره نادری" وغیره آمده است ولی بعدا قتل نادرشاه رخ داد ویا با توطئه برخی از عوامل هند شرقی ودر ارودی نظامی نادر شاه رخ داد که می خواست برود وچین را بگیرد ؟ولذا یکی از خوانین گوندوز لو افشار وبا کمک چهار خان دیگر افشاروهمدست شدند ونادر را کشتند ویا با 70 سرباز که نگهبان خیمه نادرشاه بودند ونادرشاه هم کشته شد وفرزندانش هم قتل عام شدند واین باروبرای "بار پنجم وتحول دیگر" در اقوام ایرانی رخ داد ویا دگرگونی عمیق دیگر ودر اقوام ایرانی شکل گرفت وسرنوشت اقوام افشار خوزستان هم بهم خورد ویا مثل بقیه طوایف افشار و بکلی بهم خورد وبعدا انگلیسی ها دیدند که طایفه کوچک عرب مشعشعی خوزستان آن قدر جمعیت جنگجو ندارد ویا عرضه برای تسلط بر کلیه دهات وشهرهای خورستان را ندارد ولذا تصمیم گرفتند که یک طایفه عرب بزرگ وبنام قبیله بنی کعب را به محمره وعبادان ودورق وسوسنگرد بکوچانند وسپس چند طایفه کوچک عرب را هم ودر دوره زندیه وفتعلشاه قجار به خوزستان کوچانیدند و یا برای قدرت یابی شیخ مزعل درخوزستان هم ودر دوره محمد شاه قاجار و در بیرون محمره وقلعه حکومتی برای وی ساختند وبعدا به بهانه محاصره هرات توسط قاجاریه وکشتی های جنگی خودرا به بوشهر ومحمره آورده وبعلاوه اسلحه های تفنگ جدید هم به شخ مزعل ویا به فرزندش شیخ خزعل دادند وسپس سربازان عرب شیخ خزعل را زیاد کرده وبا کمک تفنگداران انگلیسی ویک قلعه خانی دیگر در خفاجیه (ویا در سوسنگرد کنونی ) وبرای او ساختند واحتمالا در حمیدیه هم ساخت باشند ولی یک قلعه خانی بزرگتر ازقلعه محمره و در کناررود کارون اهوازوبرای شیخ خزعل ساختند ویا در ناصریه اهواز ساختند وچراکه شهر اهواز در ان موقع وجود نداشت وبلکه قصبه ناصری ومتعلق به ناصر الدین شاه در ان محوطه بود وبعدا نیز به معین التجار عرب تبار بوشهری گفتند که تاسیساتی در همان ناصریه اهواز بسازد وبرادران لینچ انگلیسی را هم آوردند وتا شرکت قایق رانی کوچک براه اندازد ویا از اهواز وتا شوشتر وقایق رانی از اهواز تا شوشتر بعهده بگیرد وزیرا که در مسیرفوقانی کارون وسنگهای بزرگی در بستر رودخانه کارون وجود داشت که کشتیهای تجاری بزرگ انگلیسی ونمی توانستند بالاتر از ناصریه وکشتی تجاری بزرگ بیاورند وبعلاوه در دوره اواخر عهد مظفری هم وچاههای نفت ویلیام ناکس دارسی انگلیسی کشف شده بود ویا در مسجد سلیمان کشف شده بود که تنها معبر جاده اصلی جاده اش وبه شهر شوشتر وصل می شد که مرکز قدرت سران افشار های گوندوزلوی خوزستان بود ولذا بقیه ترکان افشار شوشتر ویا کهگیلویه هم و قربانی همدستی خوانین عرب بنی کعب وبا خوانین بختیاری شدند که چاههای نفت درانتهای حوزه طوایف انان بود وناچارا سردار اسعد وبرادرش را هم واز سهم چاههای نفت مسجدسلیمان وسهم نفتی دادند وبعلاوه با همدستی معین التجاربوشهری وبا برادارن لینج در حمل ونقل قایقهای مسیر شوشتر همراه بود وبعلاوه مسیر لوله نفت از مسجد سیلمان وتا ابادان ویا از چاهای لالی وهفتگل پشت شوشتر هم اوز طریق دهات شوشتر افشار نشین ترک می گذشت وسپس به پالایشگاه نفت انگلیسی آبادان می رسید ویا در انتهای دورق ( یا شهر شادگان کنونی )می رسید که از قدیم الایام وجزو مراتع قشلاقی افشارها بود وکتاب عالم ارای عباسی نیز به آن موضوع اذعان دارد وخوانین قاجار حاکم بر اصفهان وخوزستان هم وتقسیمات کشوری شهر وبخش ویا ایالت را تفسیر می کردند بعد از عصر ناصری وبا ظل السلطان برادر شاه ویا با معتمدالدوله گرجی ارمنی بود که در این دوره تاریخی حساس وبیگلر بیگی چهار استان لرنشین جدید وبا ترکیب خوزستان و اصفهان شده بودند وهمگی بعنوان یک استان بزرگ بیگلر بیگی خوزستان ولرستان واصفهان اداره می شدند ولذا اراضی بقایای غز های سلجوقی شوشترویا اراضی گوندوزلوهای افشار خورستان هم ومانع این هدف تجاری ومنطقه ای بود ولذا می بایست که حذف می شدند وبقایای سکنه افشار استان زنجان وسلطانیه ویا دشت تکاب هم چنین سرنوشتی داشتند ویا در در عصر ناصرالدین شاه قاجار واستخوان در گلو بودند وبخاطر همین هدف "جاده های تجاری اروپا به تهران" وهمگی قربانی شدند که ترکان افشاری زنجان هم در مسیر تجاری این راه نوین اقتصادی ومعضل بودند وبعلا وه باید بیفزایم که بغیر از استقرار سلجوقیان در دشت های کرمان وفارس وخوزستان وبزرگترین گروه بندی ترکان غز سلجوقی ودر دوره طغرل سلجوقی ودر مراتع آذربایجان مستقر شدند ومخصوصا بعد از آمدن برکیارق به سجاس ویا بعد از آمدن سلطان طغرل دوم واز اصفهان وبه زنجان ویا آذربایجان ویا با کمک اتابیگ ایلدگزسلجوقی درتبریز که اتا بیگ سلطان طغرل دوم سلجوقی شده بود واین امراستقرار ترکان سلجوقی در اذربایجان وازساوجبلاغ شهر ری وتا ارومیه شدت گرفت وبعدا هم تحت هدایت اتابیگ شمس الدین ایلد گز وفرزندان پهاوانش در اذربایجان وتبریز وزنجان وهمدان وری همراه شد اتا بیگ طغرل دوم شده بود ولذا اسکان غز ها هم در اذربایجان شدت گرفت که یک ناحیه گسترده از مراتع نیمه مرغوب داشت وازدشت ری وساوجبلاع کرج وتا دشت ابهر وشرویاز (یا سلطانیه قدیم ) ویا دشت ارومیه آذربایجان بود که غز ها وبرای رمه داری وزراعت خود در آن دشت ها اسکان یافته واعراب روادیان ویا بقایای وهسودانیان را واز آن نواحی بیرون کردند که اعراب ویا فرزندان وزنان هارون الرشید واملاک تبریز ومراغه وزنجان وطارم را در دست خود داشت ونوکران عربش را وچهار قرن بر نواحی مزبور سلطه داده بودند وآنها ایرانیان عصر ساسانی را کشته بودند ویا وروادیان عرب ویا اعراب بنی عباس را وبرآن قریه های اذربایجان وزنجان مسلط کرده بودند وبا اولین حرکت سلجوقیان وهمه اعراب فرار کرده وغز ها ی سلجوقی از ری وتا ارومیه ومانعی بر سر راه خود نیافتند ولی در استفاده از مراتع ارومیه وسلماس وخوی وبا ارتش قویروم بیزانس مسیحی روبرو شدند ولذا در جنگ ملازگرد هم وارتش مسیحی رومانوس ویا امپراطورروم راهم شکست داده ووارد وخاک ترکیه وشام وعراق شدند ویا وارد شهرهای شیروان وشماخی وباکو و گنجه آذر بایجان شمال ارس شدند که در دست اعراب وخانواده هارون الرشید بود ویا وارد ترکیه رومیه شدند وتا شهر انکارای ترکیه ( یا انقوره سابق ) وجلو رفتند وبا این شیوه بود که "سلجوقیان روم "را تشکیل دادند ویا "سلجوقیان شام "ویا "سلجوقیان اربیل وموصل" ویا "سلجوقیان اذربایجان شمالی "را تشکیل دادند ویا با مرکزیت شهر "شیروان آذربایجان "را تاسیس کردند که هر دوشهر شیروان ویا تبریز ودر دوسوی ارس وتحت حاکمت اتابیگ ایلد گزسلجوقی بود ودر ان موقع و"اقوام کرد " درداخل خاک ایران وترکیه وارمنستان نبودند وزیراکه همه مناطق مزبور وقرنها متعلق به "قرای ارمنی بیزانس روم "بود واحتمالا گروه کوچک قوم کرد ودر ان دوره تاریخی وفقط در ناحیه شهرهای "سنجار وحلب وحمص "زندگی می کردند وکردستان ترکیه وعراق وایران وجود نداشت که آن کردها ی حلب وحمص وسنجار هم وچندین قرن مسلمان نبودند وبلکه احتمالادر تحت حکومت بیزانس مسیحی وحتما"کرد مسیحی" بودندوتا بتوانند در منطقه تحت امپراطوری مسیحی روم وزندگی بکنند ویا اجازه داشته باشند که در حکومت بیزانس مسیحی وزندگی بکنند وبعلاوه در همین دوره تاریخی هم واعراب شمال سوریه نیز وهمگی مسیحی بودند ولی این بار در مقابل اقدامات نظامی سلجوقیان ترک وهمه آبادیهای مسیحی نشین ترکیه تسلیم شده که قریه های دولتهای مسیحی چهار کشور سوریه شمالی ویا ترکیه بیزانس ویا ارمنستان واذربایجان شمالی بودند ( ویا منطقه باکو)که گشوده شدند ویا تسخیر گردیدند ولیکن برعکس ونتیجه معکوس داد ودر تعاقب آن کشور گشایی سلجوقیان و دولتهای مسیحی فرانسه انگلستان واسپانیا هم ساکت ننشسته وبه مقابله با سلجوقیان برخاسته واین بار حدود صد سال اقوام مسیحی اروپا را برای پس گرفتن اراضی هم دینان مسیحی خود وازاد کردن بیزانس ومرتبا حکومت سلجوقیان ترک را در ترکیه وشام وعراق وتحت غارت قرار می دادند ودر این دوره تاریخی است که اقوام کرد نواحی شمال سوریه ومسلمان گردیدند وسپس "دولت کرد ایوبیان "شام وفلسطین ومصر را وبا مذهب شافعی تشکیل دادند وبعد از متلاشی شدن دولت سلجوقیان در ایران و توسط مغولان ونیز با شکست غازان خان واولجایتو ودر نواحی شام واین بار "اقوام کرد ناحیه شام "ورشد جمعیتی بیشتر یافته ویا به اراضی شمال عراق ویا به ممالیک مصر ویا به جنوب ترکیه سلجوقی دوره مزبورآمده وبعلاوه در دوره صفویه هم به داخل خاک ایران آمدند ویا در نیمه دوم دولت صفویه آمدند که اکثر قابل ترک وبا دولت شاه عباس در گیر شده بوند واو هم به اقوام کرد روی اورد وهم اسناد تاریخی دوران دوم صفویه وانرا بیان می گوید وبهمین دلیل هم کتاب طبقات اسلاطین اسلام استانلی لین پول و در باره دولت های محلی کرد ساکت است واو که در مورد دولتهای محلی جهان اسلام تحقیق کرده ودرص 124 و125 کتابش وتنها از یک گروکوچک قومی کرد ودرداخل ایران یاد می کند که انها هم بنام "کردان بنی حسنویه دینور "است که در فاصله سالهای 348 والی 406 وحکوت دینورکرمانشاه ویا برخی اراضی جنبی نهاوند وبه انها سپرده شده بودو"حسنویه بن حسین کرد برزکانی "نامیده می شد ودر "قلعه سرماج کرمانشاه "وحکومت محلی داشت وپسر ویا نواده اش هم وتا سال 405 هجری ودر انجا زندگی می کردند ولی بعدا "شمس الدوله ال بویه دیلمی" وانها را کشته ویا حکومت محلی انان را ومنقرض کرده واقوام عرب هم وتا قرن پنجم مایل نبودند که حکومت خودشان در کردستان ایران ویا اذر بایجان وبدست "اقوام کرد "بیفتد ولذا در دوره آلبویه ودو استان کرمانشاه ویا کردستان ومثل امروز وجود نداشت وبلکه در دوره ساسانی وواین نواحی وجزو منطقه زرتشتی نشین ایرنی بود ونیز سه قرن هم وناحیه عرب نشین غرب بود وبعدا هم منطقه ترک نشین ترکان سلجوقی اربیل وموصل گردید وصرفا تا قبل از ال بویه ویا سلجوقیان وحکومت همان مناطق مزبور وبوسیله روسای عرب اداره می شد واز اواسط دوره قراقوینلوویا اق قوینلو ومنطقه کردنشن ترکیه وایران شکل می گیرد ولیکن در شمال سوریه کردانی وجود داشتند وبهمین دلیل ودر مستندات تاریخی ومثل کتاب طبقات سلاطین اسلام وحکومت کردان ایوبی شام ذکر شده از سال 564 والی 648 می باشد ولذا بدلیل تهاجم جنگهای صلیبی وهمان حکومت ا"یوبیان کرد شام ودرحلب وحماص شکل می گیرد وصلاح الدین ایوبی کرد هم ویکی از کردان نظامی ارتش نورالدین زنگی سلجوقی درشام بود وبا حمله صلیبی ها مستقل شد وکردان متفرقه شام وغرب فرات وغیره راو به دور خود ش جمع کرد وسپس حکومت ایوبیان کرد راراه انداخت و به فلسطین وحجار ومصر هم کشاند ودر دوره حکو مت ایلخانیها وتیموریان که مغولها وخاک در ترکیه ضعیف شده بودند وکردها فرصت یافته به ترکیه وشمال عراق وداخل ایران آمدند وکتاب تا ریخ شرفنامه بدلیسی ویا کتاب شیخ مردوخ ویا رشید یاسمی وهرچند تنوع اقوام کرد را خوب ذکر کرده است ولی یک نوع نوشته تحلیلی واز تاریخ واقعی وزمان استقرار آنان ودر مناطقمختلف خاورمیانه ارائه نمی کند وبدست نمی دهد واقوام کرد لک استان ایلام چنین است ویا اقوام لر فیلی لرستان هم از نیمه دوم عصر صفویه در ایران می باشند که اسناد تاریخی عالم ارای عباسی وآنرا نشان می دهد ویا تاریخ بختیاری تالیف علیقلی خان سردار اسعد بختیاری ودر صفحات 24 و63 وغیره کتاب خودش وآنرا می نویسد که بختیاری ها واز جبل السماق حلب شام وبه ایران امده آمده اندونیز ص 1086 عالم آرای عباسی واز خلیل خان ولد جهانگیرخان بختیاری ودر ایام دولت شاه عباس یاد می کند وبعلاوه اقوام لر کهکیلویه هم قبلا تنها مراتع چراگاهی بویر احمد جنوب کهگیلویه را داشتند ولی افشار ها واز دوره سلجوقیان وتابستانها وبه مراتع کوهستانی کهگیلویه می آمدند وزمستانها هم وبه دشت شوشتر ورامهزمز ودورق خوزستان می آمدند وبعد از انکه اقوام افشار ودر صد سال اول دولت صفویه واز قرای کهکیلویه خارج شده ودوباره به اطراف قزوین ودشت سلطانیه کوچ کردند وآنگاه توسط الهوردیخان ارمنی وحاکم شیراز وبقیه طوایف افشار هم وازخاک کهگلیویه اخراج شده ویا اقوام گندزلوی افشار هم وتوسط خان بیات وبا کمک صفویه واز شوشتر رانده شده واراضی کهکلیویه هم به اقوام قدیمی شول ویا شبانکاره قدیمی داده می شود ویا اراضی خورستان هم وبه شیخ مبارک عرب مشعشعی وحاکم حویزه وطرفدار شاه عباس داده می شود ویا لرستان هم وشاخه ای اقوام قدیمی هستند که زیر نظر" آل فضلویه "بودند وبعداهم اقوام لر بزرگ ولر کوچک در دوره قاجاریه پا می گیرد وبهمین دلایل تاریخی است که همان ص کتاب عالم ارای عباسی ویا صفحات دیگرش واز سی والی چهل خان کرد ویا طوایف کرد مطیع شاه عباس ودر کتابش یاد می کند که ازنواحی کرد نشین عراق وترکیه وسوریه وبه غرب ایران آمده بودند ویا به خراسان شمالی کوچانده شده بودند ویا بعنوان کرد خراسانی چگینی ویا پازوکی ویا کرد قراچورلو ویا کرد شادلو وکرد عمارلو وکرد چمشگزک وکرد سیاه منصوری جایگزین قومهای مغولی جانی قربانی ویا یساوری ویا قوم طغاتیموری وگرایلی وجغتایی خراسان شمالی شدند وزیرا قبل از وی هم شاها دولت ترک اق قویونلو ویا شاهان دولت قرا قویونلو هم وان اقوام مغولی خراسان شمالی ودشت گرگان را را از شهر های طوس ومرو قوچان وچناران وشیروان واسفراین وبجنورد و بیرون کرده بودند وبهمین دلیل ودر اوایل دولت صفویه ویا علت حمله اوزبکان ویا عبیدالله خان ویا شیبک خان اوزبک وبه خاک خراسان شمالی وحمایت از اقوام مغولی نواحی مزبور بود ویا حمله ترکمنهای سنی صاین خانی وبخاک خراسان شمالی وبخاطر همین دلایل بود ویا حمله اشان به مشهد ودر اوایل دوره صفویه وبخاطر برگرداندن دوباره اراضی همان اقوام مغولی وجغتایی سابق بود ویا باز گردندنشان به شهر های خودشان ودرناحیه خراسان شمالی بود وهنوز هم در جنوب شهراسفراین ودهستانی وبنام "دهستان جغتایی "وجود دارد که عبیدالله خان اوزبک وچندین بار وبه اسفراین حمله کرد که بعد از عصر شاه عباس وکرد نشین شده است ویا صفحات دیگر همان ص 1086 کتاب عالم ارای عباسی می نویسد ویا کتب دیگرعصر صفویه هم ونشان می دهد که آمدن "کرد اردلان"کردستان وبه داخل ایران ودر نیمه دوم عصر صفویه اتفاق افتاده که شاه عباس وبخاطر تنها ماندنش ودر برابرشورش 8 قوم سرکش تکلو وروملو وذوالقدر وترکمان اذربایجان ویا قوم روملو وافشارومجبور به کشاندن کردان به داخل ایران شد ویا بخاطر سه جنگ خونین صاین قلعه وتبریز ودرگیری اش با اقوام ترک ودر داخل قصر قزوین که مقابل دربار صفویه ایستاده بودند وشا هاسماعیل دوم را وبه قدرت رسانده وحمایت از کردان را لازم داشت ویا بعد از یکسال که شاه اسماعیل دوم و زود فوت کرد وبرخی از سران همان اقوام ترک وبا کشتن برخی از شاهزادگان صفویه ونمی خواستند که شاه عباس به قدرت برسد ویا می خواستند که شاهزاده دیگر ومورد اعتماد خودشان را به قدرت برسانند وشاه عباس هم متقابلا وبا مشاوره انگلیسی ها ومثل برادران شرلی رایت وغیره وسران همان 8 طایفه جنگجوی ترک را واز حکومت شهر ها برداشت ویا از قلعه داری همه شهر های ایرانی برداشت وسپس حاکمیت همه ارتش ویا حکومت همه شهر های ایرانی را به دست خانهای ارمنی ویا خانهای گرجی ویا خانهای چرکس ویا خانهای لزگی ویا خانهای زیک هندی داد ونیز با حمایت انها ونخست تجارتخانه ها ی هند شرقی را ودر کرمان وشیراز واصفهان وجاسک وبوشهر وبندرعباس وهرمز وبندر لنگه وشهر لار فارس وتاسیس نمود وسپس چاپازخانه های عهد سلجوقی وتیموری را وبنام "کاروانسرای شاه عباسی" نامگذاری کرده وتا انحصار تجارت کاروانهای ایرانی را وبدست تجار ارمنی ویا اروپایی بدهد ویا سپس با حمایت همان خانهای ارمنی وگرجی که حاکم شهر های مهم مشهد وشیراز و اصفهان وفرح اباد ساری کرده بود وبجای حکمرانی اقوام ترک در شهرهای ایرانی وحداقل 30 خان مطیع کردخودش را از خاک ترکیه ویا عراق اورد ویا به داخل خاک ایران کشاند وبهمین دلیل تغییر جمعیتی بزرگ ویا تغییر قومیتی بزرگی ودر ایران وشهر های ایرانی بوجود آورد وهر چند هدف آمدن آن اقوام گرجی وچرکس وارمنی به ایران ویا سکنه جلفای ارمنستان به داخل ایران ویا هدف کردهای ترکیه وعراق به ایران وجهت بدست اوردن اراضی زراعی وجهت قوم خودشان بود وبهمین دلیل وبعد از دستیابی به منافع زراعی ورمه داری جدید خودساکت نشستند ودولت صفویه را ودر برابر تهاجم خشن افاغنه وعثمانی واوزبکها وروسها به ایران وحمایت ویا یاری نکردند ونهایتا سرتاسر خاک ایران سقوط کرد ویا تا قلب پایتخت اصفهان وسقوط کرد ولذا چندین سال ملت ایران وویک نوع "ملیت واحد "نداشت ویا "قومیت واحد" نداشت ویا "پایتخت واحد "نداشت ومثلا به نقل صفحات 1086الی ص1089عالم آرای عباسی وشاه عباس صفوی و"اوتار سلطان پازوکی کرد" را واز بیرون کشور اورد ووحاکم شهر های خوار وسمنان ودماوند وفیروز کوه کرد ویا "یوسف سلطان چمشکزک کرد" را از خارج آورد وحاکم "خبوشان وقوچان "کرد ویا "عاشور خان چگینی کرد "را آورد و"حاکم مرو شاه جهان" کرد ویا "احمد سلطان چگینی کرد "را آورد و"حاکم سبزوار" کرد ویا "امام قلی خان سیاه منصور کرد" را آورد و"حاکم اسفراین" کرد ویا "رضا قلی خان کرد سیاه منصور" را آورد و"حاکم قلعه بست زمین داور" کرد ویا "بیرام علی سلطان صوفی کرد "را اورد وبرای زیر فشار گذاشتن حکام کوچک محلی گیلان ودر ناحیه دیلمان سکونت داد که اغلب حکام محلی اش ولقب "کار کیا "داشتند واز دولت صفویه اطاعت نمی کردند وتا خان کوچک امیره ساسان شهر "کسگر" را زیر فشار بگذارد ویا "امیره دباج رشت وفومن وشفت"را زیر فشار بگذارد ویا خان کوچک "منطقه رستمدار "ویا خان کوچک منطقه روز افزون را ویا "خان مرعشی ساری وآمل " ویا خان کوچک منطقه "چلاوی" ویا خان کوچک منطقه کبودجامه جنوب گرگان را وزیرفشار بگزارد وبرخی از نواحی گیلان وکبود جامه گرگان راهم ویا به طایفه خویشاوندش وطایفه استاجلوها داد وبرخی را هم به فرهاد خان ارمنی غلامش داد ویا در غرب ایران هم و کردهای اردلان را آورد که قبلا فقط در "شهر زور "شمال بغداد مستقر بودند ودر عهد شاه عباس واز شهر زور به ناحیه سقز آورد وسپس از سقز هم به سنه دژ ( یا قلعه سنندج ) آمدند وکتاب تار یخ حدایق الاخبار ناصری هم وبه تاریخ کرد اردلان واز عصر شاه عباس وتا عصر ناصری اشاره دارد وهمچنین اسنادی در مورد اقامت آنان ودر سندج عصر آق قویولو یا مغولی ویا سلجوقیان وجود ندارد ویا به نقل همان کتاب عالم ارای عباسی وآمدن خوانین کرد گروسی وبه بیجار وقروه نیز وازنیمه دوم صفویه وعصر شاه عباس است که وی "نفس سلطان گروسی "را که حاکم "قلعه لک بغداد" وتوابع آن بود وبه ایران آورد ویا طایفه کرد زنگنه را هم از کردهای عراق ویا ترکیه کوچانید ه وبه جنوب کرمانشاه آورد وبرخی از سران زنگنه هم وزیر شاهان بعدی صفویه شد ویا به نقل ص 1087 وبرای سرکوب طوایف افشار زنجان هم وحاکمیت زنجان را به "گدایی سلطان کولانی کرد" داد ویا به "دولتیار خان سیاه منصورکرد " داد که ظلم زیادی وبه اهالی افشار زنجان وسجاس وسهرورد وصاین قلعه نمود ویا برای پایان دادن به نفوذ ترکهای عهد آق قوینلو وقراقوینلو وترکان افشاری وترکان سلجوقی در آذر بایجان و"مقصود ساطان کرد دنبلی ترکیه" را به به ناحیه خوی اذر بایجان اورد ودرحایکه عهد نادر شاه وچونکه دنبلی ها وتاخت وتز زیادی وبه اقوام داخلی آذر بایجان می کردند وکتاب عالم ارای نادری حداقل 20 صفحه و در مورد "کرد دنبلی ترکیه "دارد ویا توسط نادرشاه افشار وهمان کردهای دنبلی ترکیه وبه وسط های خاک عثمانی فرستاده شدند ومستندا در کتاب عالم آرای نادری وجود دارد ویا شاه عباس وبرای زیر فشار گذاشتن ترکان اذربیجان وطایفه کرد شقاقی را به اراضی میانه کشاند ومدتها اختلافات ملکی وارضی با دهات ترک نشین دیگر مناطق داشتند ویا "قلندر سلطان کله گیر کرد" را به نقاط دیگر اذر بایجان کشاند وبعلاوه برخی از کردهای دیگر آذر بایجان هم وبا حمایت سرداران ینی چری عثمانی آمدند که در کتاب عالم ارای عباسی مستندا ذکر شده است ومثل چغال اوغلی عثمانی واز کردهای ترکیه حمایت کرد وبه داخل خاک ایران آورد ویا با حمایت ان عثمانی ها وبه خاک اذر بایجان آمدند وبدلیل باقی ماندن طولانی مدت ارتش عثمانی ود رخاک اذر بایجان وهمان اکراد هم واقامت دائمی ودر خاک ایران عهد صفوی یافتند ومثل "اکراد محمدی "که در صفحات 678 و687 وغیره عالم آرای عباسی آمده است ویا "طایفه کرد برادوست "آذربایجان که در دوره صفویه وبه ایران آمده اند و برخی از صفحات عالم ارا عباسی واشاره به آنان دارد وفرضا ص 695 کتاب عالم ارای عباسی ودر سال اول جلوس شاه عباس واشاره می کند که چگونه چغال اوغلی وزیر اعظم عثمانی ویا سردارش وبا جنودوسربازان عثمانی خود وبرای تسخیر تبریر عصر صفوی می امدند ودر ارتش عثمانی مزبور هم وتعداد زیادی سرباز کرد واز "قبایل کرد برادوست" و"کرد محمودی" و"کرد حکاری ترکیه "هم وجود داشت ونیز "طایفه کرد برکشاط "اذر بایجان هم چنین است وبعد از آن تاریخ وتعدادی از انان ودر خاک ایران دایمی ماندند ویا وجزو اقوام کنونی ایران شده اند ولی امروزه این تنوع قومی کثیر وفرهنگهای گوناگون قومی یافته ویا مجموعه چند گروه بزرگ قومی در ایران بوجود اورده است وهرکدام نیز منافع منطقه ای خاص خودشان را ودر جریانات سیاسی طلب می کنند وبعلاوه ورود اقوام گوناگون چرکس به ایران هم که اولین حاکم انان ودرکا شان منصوب شد ویا ورورد اقوام گرجی ویا ارمنی ویا اقوام زیک هندی وچرکس ودههاشاخه کرد ویا قوم الوار بختیاری وقوم قاجاریه به استراباد عصر صفویه وچهارمین گروه بندی قومی مهم در ایران بوجود آورد وتحول قومی بزرگی وبعد از عصر شاه عباس ودر ایران شکل گرفت ویا نظام فرهنگی خاصی بوجود آورد که چند گانگی فرهنگی را دامن می زند وسابقه اقامت این گروه چهارم هم درایران وعمر 400 ساله دارد ووتحولی نظیر سه گروه بندی اقوام عرب خراسان جنوبی ویا نواحی کویری ایران را بوجود آورده وهرچند اقامت گروه اول در ایران وعمر بیشتر از اقوام دیگر دارد واقامت 1400 ساله در خاک ایران دارند وترکان هم وگروه دوم بود ه وشامل اقوام سلجوقی وخوارزمشاهی وبیات است که عمر 1000 ساله اقامت درایران دارند وگروه سوم قومی نیز ونظیر ورود اقوام مغولی وجغتایی وتیموری وقراقویونلو واق قونلو است که سومین گروه بندی اقوام ساکن در ایران هستند وتاثیرات عمیق در نظام فرهنگی شهرها ودهات ایران دارندو وهرچند عمر اقامت این قوم در ایران وحدود 350 سال بود وبعدا برخی از اان از ایران بیرون رفتند وبرخی از خانواده های منفرد ویا طایفه های منفرد از انان ودر ایران وجود دارد ومثل قوم بهارلوهای همدان ویا اقوام جاگیرلوهای اذربایجان ولی تحول قومی عصر صفویه بسیار زیاد است وانواع گروه بندی قومی مختلف ومتضاد در ایران بوجود اورده واین گروه بندی قومی چهارم وعمر 400 ساله در ایران دارند وبعلاوه در ان دوره تاریخی خیلی از اقوام ترک ومجبور شدند که از خاک ایران خارج بشوند ومثل قوم تکلو وروملو ذوالقدر برعکس وخیلی از اقوام کرد ویا بختیاری به داخل خاک ایران آمده وقومهای ترک آذربایجان ومازندران وگیلان وزنجان وقزوین وهمدان ووحدت قومی خود را از دست دادند ویا در آنها وگروهاهی قومی مصنوعی شکل گرفت ومثلا قوم مقدم مراغه آذربایجان چنین است که شاه عباس صفوی این گروه بندی قومی جدید را واز 32 قوم متفرقه ترک اذر بایجان شکل داد که انان را قبلا "ایل اتوز ایکی "می نامیدند که بمعنی قوم ترک وبا "سی ودو طایفه کوچک "است وشاه عباس واین سی دو گروه کوچک را وقبلا از ترکان قراباغ آذر بایجان آورد ویا از منطقه مزبور جمع آوری کرده ویک گروه قومی بزرگ نمود وسپس آنان را به شهر ودهات مراغه اذر بایجان کوچانید ویا برخی از انان را هم وبه دهات شمال سلطانیه وتا شمال ابهر کوچانید وهرچند قوم ترک مقدم مزبور وبه نقل عالم ارای نادری ودر بیرون کردن عثمانی ها وبه نادرشاه کمک کردند ولی به نقل کتاب گلشن مراد وقتی کریم خان زند ومی خواست شهر اورمیه افشار نشین ترک را بگیرد وقوم مقدم همسایه اش وخودشان را از معرکه کنار کشیدند ویا در دوره قاجارها وبارها به ضرر مردم تبریز وزنجان عمل کرده ویا به نفع خاندان قاجاریه ووارد صحنه شدند ویا در حمله روسها وبه خاک آذر بایجان وبی تفاوت ماندند وقوم مصنوعی وغیر همخون دیگر هم و"قوم ترک قره پاپاق نقده "می باشد که در عصر شاه عباس شکل گرفت وجایگزین قوم مغولی سولدوزنقده سابق شد ویک گروه قومی ترک ولی متفرقه از ترکان قراباغ هستند وامروزه هم ومشکلات خاص خودشان را در برابر کردان اشنویه وغیره دارند واز حمایت سایر اقوام آذر بایجان هم بهره مند نیستند ونیز شاه عباس وحکومت برخی از "اقوام ترک ارسباران واهر" را وبدست خاندان قراجه داغلو دادکه بعد از قتل نادر شاه ووقتی که کریم خان زند به ارومیه لشکر کشیده بود وبه نقل کتاب گلشن مراد وکاظم خان قراجه داغی اهر وخودش را کنار کشید وگذاشت که کریم خان زند وارومیه را فتح بکند ویا طایفه افشار ارشلوی ان شهر را بکشد بکشد وبعلاوه "گروه ترک بیات ماکو" اذر بایجان نیزچنین است وبا چنین سیاست شاه عباسی شکل گرفته داشت وباید گفت طایفه بیات ایران وگروهی بود ند که در دوره سلطان جلال الدین خوارزمشاه وهمراه وی واز ترکستان وبه ایران آمدند و همراه وی می جنگیدند وبعدا بخشی از انان ودر گنجه وچخور سعدوگنجه اسکان یافتند وبعدا هم شاه عباس قسمتی از انان را به ماکو آورد وبخش دیگری هم به نیشابور برد وبیاتها در دوره نادرشاه به ارتش وی پیوستند ووفادار به وی بوده وهمراه وی می جنگیدند وتوسط نادرشاه حکومت نیشابور وشیرازوزنجانرود وبه "طایفه بیات "سپرده شده بود ولی بعداز قتل نادر شاهو حکومت شیراز واز از دست طایفه بیات خارج شد ویا حکومت نیشابور هم به دست غلجاییهای افغانی سپرده شده وبعلاوه همان غلجایها در سبزوار وتربت جام وتایباد هم ساکن شدند وهمچنین از قوم هزاره افغانی ها هم بعد از قتل نادر شاه وتعدادی در نواحی دهات شمال مشهد ساکن شدند وبرخی هم از سکنه دهات خراسان رضوی واز طایفه تیموری هاویا جمشیدیهای افغانی ودر دوره زندیه وقاجاریه هستند وبعلاوه اعراب کعب خوزستان وهندیجان ویا اعراب بوشهر وقشم وکیش ولار وبستک وخنج وبندر لنگه هم در دوره زندیه ویا بعد از قتل نادرشاه به ایران امدند که دولت قوی در ایران نبود وواین نوع اقوام افغانی ویا اعراب حاشیه خلیج فارس واعراب جدید المهاجر 250 ساله اخیر می باشندوگروه بندی قومی پنجم را درایران شکل داده اند ووبرخی از اعراب بنادر وجزایر ایران که به جنوب خلیج فارس امده اند ودر کتاب فارسنامه ناصری ویا کتب دیگر عصر قاجاریه ویا در سفر نامه ها و مستندا مطالبی در مورد آنها وجود دارد ویا در مورد فرهنگ وفلکور وشیوه قومی متفاوت این پنچ گروه قومی بزرگ ایرانی وجود ودر میان این اقوام متعدد وقوم افشار وسهم خاص دارد ولی امروزه قومی مجهول الهویه در ایران معاصر می باشند وجایگاهشان نیز در توسعه منطقه آذربایجان مشخص نیست وقومی که قبلا قوم سلجوقی نامیده می شدند وار عصر صفویه نام افشاریه یافتند در دوره حکومت 200 ساله خود وحکومت سلجوقیان وخوارزمشاهشان ترک را براه انداختند که یک نوع حکومت مناسب برای ایرانیان بود و تا حدودی هم ومقبول ایرانیان قرار گرفته بود ومردم ایران می رفتند که در دولت به رفاه نسبی برسند ولی بعدا مغولان امدند والبته تمدن سلجوقی ومعلول اندشه خود ترکان غز سلجوقی نبود وبلکه محصول افکار عاقلانه متفکران ایرانی بود ونظیر نظام الملک طوسی ویا معلمانش بود ویا محصول فکری سایر وزرایش وکاتبان باسود ایرانی دیوانی اش بود ونظام الملک ودر طی 30 سال وزارت تام خودش در عصر سلجوقیان اولیه انرا شکل داد وبعدا هم نتیجه تعقل اداری دهها فرزند باسوادنظام الملک وانرا تکمیل کردند وفرزندانی که بوسیله سایرشاهان عاقل بعدی سلجوقی وبه مشاغل مهم وزارت گماشته شده بودندومحصول آن جریان فکری یک نوع حکومت عاقلانه دویست ساله سلجوقیان در ایران بود که بسیاری از نویسندگان اروپای ویا ایرانی وبه معقول بودن دولت سلجوقی ونسبت به دولت های دیگر ایران واذعان دارند !وبعدا هم تفکرات عاقلانه انان و در مورد امور اداری مردم ایران وبعدا توسط خواجه نصیر ویا خواجه جوینی ویا خواجه رشید الدین فضل الله تعقیب شد به مغولان وتیموریان وقرقویونلو واق قویونلو اموزانده شد و وآری قبلا ترکان سلجوقی ودر دشتهای ترکستان وتمدن پیشرفته ویا نظام اداری پیچیده را نمی شناختند وبلکه زندگی ساده رمه داری ساده ومعیشت ساده ایلیاتی داشتند ولی همان ترکان غز سلجوقی وبرخلاف اعراب چهار قرن اولیه وانسانهای اندیشه ورز بودند ووبهمین دیل خصایص خاص روانشناختی داشتند که سخنان عاقلانه اداری را واز اندیشه ورزان ایرانی وبراحتی یاد گرفته وبکار می بستند ویا بدون مقاومت می پذیرفتند وبعد از شنیدن ویا تعقل در مورد ان وهمه مواردش را در مورد شیوه حکم رانی معقول شهر ها وبکار می می بستند ویا در مورد ساخت کاروانسرهای تجاری بکار برده ویادر شیوه ساخت مدارس علمی نظامیه وهیچ کدام نیز با داشتن شمشیر برنده ودر دست خود ودر مورد پیشنهادات سازنده سکنه شهر ها ومثل فرهنگ اعراب وجواب متکی به شمشیر ویا تیر وکمان نمی داد که تمدن رفاه آور عصر سلجوقیان را بوجودآورد ونتیجه این نوع از خصایل اخلاقی واز شیوه تربیت قومی ان سلجوقیان بود وبعدا هم این شیوه حکومت عاقلانه انان وبه اخلاقیات غازان خان وتیموریان نیز راه یافت ولی خصایص مردم شناسی اقوام عرب ودر چهار قرن اول برخلاف این روش بود وجزدر پیش بردن خواسته روسای عرب ودرهمه شهرها ودیگر هیچ پیشنهاد سازنده اداری را واز هیچ کس نمی شنیده ویا نمی پذیرفتند ولی بعد از انکه دیدند ترکان رمه دار غزوموفق هستند وبا پذیرش نظم اداری عاقلانه وکم کم مورد پذیرش اقوام دیگر ایرانی وقرا ر می گیرند ودر صدد چاره اندیشی برآمده وبعد از مرگ ملک شاه سلجوقی وبا راه انداختن جنبش اسماعلیه اعراب ودر صدد ترور نظام الملک صدر اعظم وفرزندانش برامدند ویا برخی از کاتبان اداری انان را ترور کردند واز سوی دیگرهم و ناصر خلیفه عرب عباسی ویا سایر اعراب متنفذ شهر های ایرانی وبا نوشتن نامه به چنگیز خان واز آنان خواستند که به ایران آمده وبقای دولت سلجوقی وخوارزمشاهی در ایران را ریشه کن بکنند! وانان هم در سال 617 به ایران امدند وبسیاری از شهر هارا ویران کردند وتعدادی از سلجوقیان ویا خوارزمشاهیان نظامی را هم کشتند وبقیه روستائیان ویا شهروندان حرفه ای هم فرار کرده ودر کوهستانهای زاگرس وغرب وجنوب ایران ودوباره به رمه داری ساده قبلی پرداختند ووبقیه روستائیان غز هم تسلیم شده ودر دهات ایران ماندند وحاضر شدند که تنها زراعت کشاورزی بکنند وکاری به سیاست ویا نظامی گری نداشتهباشند وفقط به مغولان مالیات زراعی بدهند ولی بعدا بخاطر فشار مالیاتی اقوام مغول وهمان روستاهای دائم الاسکان زراعی خودشان را هم رها کرده ومثل بقیه به رمه داری متحرک در کوهستانها ی ایان ودر عهد ایلخانی وعهد اتابکان ایرانی پرداختند وچرا که از فحوای کتاب چند جلدی جامع التواریخ ویا کتب دیگر برمی آید که تا قبل از غازان خان وومتن "یاسا نامه جدید زمین داری اش "وخوانین مغول ورعایت حال زارعان روستایی را نمی کردند وبا گرفتن فرمان سیورغال از شاهان اولیه ایلخانی وبه اذیت روستائیان پرداخته وقوانین زراعی معقول زمین داری را ورعایت نمی کردند! وگاهی هم در مراجعه بیک روستا وچندین بار مالیات زراعی واز سکنه همان روستا می گرفتند که تعالیم زمین داری اقطاع گونه نظام الملک را بهم می زد ودر حالیکه وی این شیوه زمین داری معقول را ودرطی 200 ساله حکومت سلجوقیان وبراه انداخته بود وتا روستایان ایران ومختصر درآمد داشته باشند ویا حاضر باشند که در روستاها باقی مانده وتولید بکنند! ولی خانهای اولیه مغولی و این شیوه را ورعایت نکرده وگاهی از سکنه یک روستا وچندین بار مالیات زراعی می گرفتند ویا در یکسال می گرفتند ویا مالیات تجاری متعدد واز کاروانسالا ران وحرفه مندان شهری می گرفتند ویا ایلچی های مختلف وبه دهات فرستاده وانواع "تمغا وسیورسات وخرج یامخانه ها" را می گرفتند ولذا نظم دیوانسالاری ساخته نظام الملک را ودر اداره زمین داری دهات ایران بهم ریختند وناچارا بسیاری از روستائیان عصر ایلخانی وزراعت وتولید وحرفه مندی شهری خود را رها کرده وبه کوهها جهت رمه داری روی اوردند ودوباره خواجه رشیدالدین فضل الله وبه غازان خان تاکید کرد که جلوی این قبیل از رفتارهای خوانین مغول را بگیرد واصلاحات جدید در دیوان اداری زمینداری وتولید ورفاه ایرانیان بوجود آورد که رئوس این اصلاحات ودر کتاب جامع التواریخ ویا کتاب "منشات غازانی "آمده است ولی کار از کار گذشته بود وبسیاری از روستائیان وهمان زراعت ساده در روستا را رها کرده وبرای رمه داری وبه کوههای بلند رفتند که بعدا دولت ایلخانی فروپاشید ودولت تیموریان به ایران آمد وهمان اصلاحات غزان خانی را هم وتیمور لنگ ویا فرزندش شاهرخ پذیرفت ودر زمین داری بکار بست وبا یا پیشنهاد وزرای عاقلش ودر نظام زمین داری بکار بست ویا در مکانیزم " یرلیغ " تیموریا ن پیاده کرد ه ودوباره روستا ها استقرار یافته ورفاه دوباره به شهر ها ی ایرانی برگشت ویا قشر های حرفه ونویسندگان درایران وشکل گرفتند ولی دولت عاقلانه تیموریان هم دوام نیاورد ودوباره با اختلافات قومی قراقوینلو روبرو شد که تیمور می خواست انها را وبه ترکستان دوباره برگرداند وانها هم ومتقابلا بقیه اقوام جغتایی تابع تیمور را واز ایران بیرو نکرده ولی بعدا ودر کمتر مدت وبا مخالفت قومی آق قویونلوها روبرو شدند ونهایتا هر دودولت منقرض شدند ولذا در طی این 380 سال والی 400 سال ویسیاری از اقوام غز سلجوقی وزندگی شهریرا رها کرده ویا زندگی حرفه های خودرا در شهر ها رها کرده ویا زراعت اسکان یافته در روستای دوران سلجوقیان خود را ورها کرده ودر کوهستانهای کرمان وفارس وکهگیلویه ویزد وماهنشان ویادر آذر بایجان وبه زندگی رمه داری سابق خودوبا عنوان قوم افشار ادامه می دادند وفرهنگ وتمدن آموخته دوران سلجوفی را هم ودر ذهنیت وحافظه خود داشتند وبخاطر آنکه ایلد گز اتابک اذر بایجان واتابک شمله خوزستان وروابط صمیمانه با همدیگر داشتندواغلب طوایف غز رمه دار دوره سلجوقی مزور واطاعت از روسا وخوانین نواده شمله اوشار سلجوقی را و"جزو فرهنگ سیاسی" خود کردند ویا برای یکپارچه نگهداشتن قبیله خود ودر سرتاسر ایران و"نام قبیله واحد افشار" را بجای "قبیله سلجوقیان و"برخود اطلاق می کردند ویا در سرتاسر ایران واطلاق می کردند ولذا از دوره آق قویونلو خودشان را بانام قبیله واحد افشارنامیده ویا با شاخه ها وتیره های مختلفش نامیده وتا یکپارچگی قومی خود را ودر سرتاسر ایران نگه بدارند ودر استانهای مختلف نشان بدهند وبهمین دلیل است که منصور بیگ افشار که در سال 904 و908 ودر سلطانیه دیه شده ویا حضور او ودر اواخر عصر آق قویونلو ذکر شده است ویکی از نواده های "شمله اوشار "است که نام وی در کتابهای"خلد برین "ویا "کتاب دیاربکریه" آن عصر ذکر شده است وبعدا هم نام همه خوانین ایل ترک غز مزبور ویا در 50 جلد کتاب عصر صفویه ویا در دهها استان ایران وبا نام خان افشار آن استان وذکر مکتوب شده است وبعلاوه اسامی خانهای افشار ودر جنگهای 25 ساله عصر نادری هم چنین است ویا در کتابهای عالم ارای نادری ویادر جهانگشای نادری ویا در دره نادری وغیره آمده است ونیز عنوان "خانهای افشار" ودر اغلب کتابهای عصر زندیه ومثل کتاب گلشن مراد ویا کتاب گیتی گشا ویا مجمل التواریخ ویا رستوالتواریخ وغیره هم امده است ویا در دوره قاجاریه هم واسامی خوانین افشار ودر اغلب کتابهای مکتوب عصر قاجارامده ومثل کتاب ناسخ التواریخ ویا مرات البلدان ویا افضل التواریخ ویا منتخب التواریخ وغیره امده است وموضوعی است که در موردخوانین دیگر ایرانی دیده نی شود ولی هنوز از نظر مردم شناسی وکسی نمی داند منشاء ویا علت نامگذاری این ایل بزرگ چیست ؟ویا به چه دلیل همان واژه افشارو در کتب همه تاریخی ذکر شده است ؟ویا شیوه زندگی آنان ودر 1000 ساله گذشته چه بوده ؟وایلی که برخی از طوایف آنان وبعد از ابش خاتون عصر ایلخانی که خاتمه حیات سیاسی اتابکان فارس است ویا ابتدای شروع کار خان مغولی اینجو ودر شیرازاست وحیات اجتماعی اش دوام آورد ویا با شروع حکومت عرب تبار المظفر در یزد هم وخاتمه نیافت ویا با خاتمه کار قاورودیان سلجوقی در کرمان وبدست خوانین مغولی نکودری وجرمانی واوغانی وخاتمه نیافت واین بارو با نام و"واژه قبیله اوشار" دوام یافت وقومی که به دشت مرغوب بافت کرمان ویا دشت جیرفت می رفتند وبرعکس برای ییلاق به کوههای جبال بارز کرمان می آمدند وتیره های غز سلجوقی فارس هم وبا خاتمه کار اتابکان فارس نمردند وبا "عنوان قبیله اوشار" به دشت بوانات ودشت فیر وز اباد ودشت سبز کازرون می رفتند وافشار های یزد هم با خاتمه کار "اتابکان یزد "وبه ارتفاعات شیرکوه یزد وجهت ییلاق رفته ویا به دشت ابرقوی پشت یزد هم وبرای قشلاق خود می رفتند ودر خوزستان هم چنین است ویا بعد از خاتمه کار ایلخانان در سلطانیه ویا خاتمه کار سلغریان لرستان وخوزستان واقوام غز سلجوقی وبا نام "قبیله اوشار" وتابستانها به کوهساران خنک وییلاقی کهگیلویه رفت وزمستانها هم به دشت سبز شوشتر ودشت سبزرامهرمز ودورق می آمدند که اسنادش در کتاب عالم ارای عباسی وجود دارد ودر اذربایجان وزنجان هم واقوام غزسلجوقی وتابستانها وبه ارتفاعات تخت سلیمان ماهنشان رفته وزمستانهاهم به دشت گرم قشلاقات ایجرود و قیدار ویا به قشلاقات تکاب وشاهین دژ ودر کنار سیمینه رود وزرینه رود ویا نازلو چای اورمیه می آمدند وهرچند افراد تیره های مختلف افشار وهمگی از "نژاد شمله افشار" نبودند وبلکه اعقاب واجدادغز آنان وافراد دیگرس بودند ولی روسای همه تیره ها وطوایف غزواز نوادگان شمله افشار انتخاب می شد ویا در طی 380 سال وهمگی از نوادگان شمله افشار انتخاب می شدند واز نظر فرهنگ سیاسی قییله افشارو افراد خانواده شمله وگروه نمونه ریاستی حساب می شدند ( خانواده درون گروهی ویا اروغ افشارودر درون خانواده خود داشتند ) محسوب می شدند واعضای تیره های تابع ان ( برون خانواده اولوس افشار نامیده می شد که فقط ریاست تیره وراست اغب طوایف وازمیان نوادگان شمله افشار انتخاب می شدند وبعلاوه وانتخاب روسای طایفه هم براساس لیاقت وقدرت جنگی وبروز رشادت آن ها در ایام سختی طایفه بود وبقیه هم و"اولوس "وایل" همان خان افشارواز خانوده های دیکر اجداد خود بودند هر طایفه بزرگ ویا ریس یک تیره کوچک افشار هم یک قلعه ریاست ودر منطقه تحت مدیرت خود داشت ویا یک قلعه خانی بزرگ ویا کوچک داشتند که قلمروی کوچ ایلی ویا دشتبانی آنان ودر مراتع تحت کنترل ریاستی آنان را نشان می داد ویا قلمرو کوچ روی خاص طایف وی را نشان می داد ویا قلمروی چرای گوسفندان یک تیره افشاررا نشان می داد که گروه دیگر وبه حریم چراگاهی تیره دیگر افشار نرود ولذا تقسیم کار ایلی آنان همو چنین بود ویا روسای همه تیره ها وطوایف هم ومدیریت خوب وبه چنین نوع از استفاده از چرا گاه ایلی را وانجام می دادند وتا اختلافات چرای دامی را و حل بکنند ودر صورت ورود قوم دیگرهم به حوزه مالکیت چراگاهی آنان وهمگی ویا دسته جمعی اوز حوزه چراگاهی ملکی خود دفاع می کردند ولذا از سال 617 که سال حمله مغولها به قوم سلجوق است وتا سال 907 ه که سال فروپاشی دولت اق قویونلومی باشد وقوم سلجوقی وحدود 300 سال وچنین شیوه زندگی قومی وپنهان از اذهان داشت ولی اسناد تاریخ نشان می دهد که دران تاریخ وهمگی خودشان را و"قبیله واحد اوشار غز" نامیده بودند ویا در چندین استان مختلف پراکنده ایران وبا نام قبیله واحد اوشارغز و رمه گردانی می کردند ودر زمان مرگ تیمور لنگ که خودش ویا خانهای صاحب قدرتش وهمگی از قبیله ترک برلاس منطقه ترمذ وشهر کش ترکستان بود ند ولی طوایف تابعش واز ایل جغتایی بودند وبخاطر ازدواج وصلت ودامادی با خاندان مهم جغتایی مغول و او را گور کانی ویا داماد جغتا می نامیدند وانواع تیره های مختلف جغتایی ه وسربازش بودند و سپس قوم تولی وجوجی همو جزو سربازان ارتش وی شدند واز متفکران وصنعتگران ایرانی هم ودر ساخت دیوانسالاری بزگ عصر خود استفاده کرد ولذا بزرگترین امپراطوری ترکان آسیارا وتیمور لنگ بوجود آورده بود ولذا اروپایی ها اوحساس خطر کردند وناچارا در صدد تقسیم امپراطوری بزرگ وی بر امدند وتا به سه دسته ترکان متضاد با یکدیگر ودر اسیا تبدیل بشوند که شامل تقسیم امپراطوری وی وبه "ترکان عثمانی "ودر استانبول بود دسته دوم هم به شکل گیری حکومت "ترکان ایران" وبا ریاست خاندان صفویه ودر اصفهان بود و"دسته سوم" نیز به شکل گیری بقایای اقوام ترکستان قدیم در حوزه جیحون وسیحون وبا ریاست خاندان اوزبک ودر سمرقند بود که بعد از سال 907 هجری ومنطقه ترکستان قدیمی آنان وبه "واژه اوزبکستان" تغییرلفظ می یابد ووکاتا لیزور فروپاشی این ترکان سه گانه ترکان اسیا ویا امپراطوری ناهمگون آق قویونلو بود که زاد گاه ا ولیه سران همه خاندان آق قویونلو در خاک ترکستان قدیم بودند ولی محل زیست خودشان ویا محل حکومت تشکیل دادنشان ودر خاک ترکیه بود ویک نوع حکومت 34 ساله ناپایدار بوجود آورده بودند واز استانبول ترکیه وتا سمرقند ترک ادامه داشت ولی نظام فرهنگی ودینی واداری مستحکم وبرای یکدست کردن همان قبایل ترک مختلف اسیا را ونداشتند ولذا اتحاد سیاسی ویا اداری قبایل ترک متعدد آسیایی وبسرعت فرو ریخت ویا در دوره حکومت 34 ساله انان وفرو پاشید ودر حالیکه عقلانیت سیاسی واداری تیمور لنگ ترک وبرعکس بود وانان را به دور یک امپراطوری بزرگ ترکان آسیایی جمع کرده بود ولی با شگرد سیاسی اروپایی ها واین امپراطوری بزرگ می بایست که به سه دسته ترکان متضاد با یکدیگر وتبدیل بشوند ولذا سالها با همدیگر جنگیدند وتا کمپانی هند شرقی ودر آسیا شکل بگیرد و"مبلیغین ایدیولوژی ساز اروپایی" هم ترتیبی دادند که خاندان درویش گونه شیخ صفی الدین اردبیلی ومدیریت 8 گروه قوم ترک بزرگ وجنگی را بدست بگیرد ویا افسار تسخیر قدرت در ایران را وبدست بگیرند وفرضا این 8 گروه جنگ جوی ترک واولین اش عبارت بود که از 1- قوم ترکمان تبریز ویا اذر بایجان که از بقایای اقوام ائتلاف کرده ترکان قراقویونلو ودر آذر بایجان تشکیل شدهبود وهمگی با اقوام ترک اق قویونلو دشمن بودند که 34 سال قبل وحکومت انان را ودر آذربایجان سرنگون کرده بود واین بار 7 الی 8 گروه قبلی ووبدور یک قوم جنگی جدید وبنام "قوم ترکمان اذربایجان "جمع شده بودند وبرای سرنگونی دولت آق قویونلومی جنگیدند ویا متحد جنگی خاندان صفویه شدن وبرخی خانها ومثل امیر خان ترکمان وغیره داشتند که حاکم تبریز وغیره بود وحدود 100 سال هم متحد خاندان صفویه باقی ماندند وبعدا با خاندان صفویه در گیر شدند وشاه عباس صفوی هم وانان را در ابتدای سلطنت خود وکنار گذاشت 2- دومین قوم بزرگ وجنگجوی افشاراست که بقایای قوم غز سلجوقی ودر استانهای مختلف ایران بود ودر دولت سلجوقیان وبا صد ها جنگ وامپراطوری بزرگ وبرای خودش تشکیل داده بود وبا امدن قوم خشن مغول به ایران وصحنه سیاست رارها کرده ویا بمدت 380 سال رها کرده بودندودر ان مدت ودر کوهستانهای ودشتهای گرمسیری ایران ورمه داری می کردند یا با نام "عنوان قوم اوشار" ورمه داری می کردند وبخاطر اشنایی یکی از ران قوم افشار وبا شیخ حیدرو پدر شاه اسماعیل در زندان که هر دو در زندان قلعه استخر فارس وزندانی سلطان مراد اق قویونلو بودند وباهمدیگر آشنا شده وطرح جنگی لازم برای برانداختن دولت اق قویونلو ودر ایران کشیدند وسپس سران دهها قوم بزرگ افشارهم ودر جنگهای مختلف با عثمانی واوزبکها ودر عصر صفویه شرکت کرده ویا اداره قلعه ها ویا جاده های ایران هم وحدود صد سال اولیه ودر دولت صفویه ودر دست قوم افشار بود ونظیر قوم ترکمان اذربایجان ودر جنگ صائین قلعه زنجان واز صفویه بریده وصفویه هم وآنان را برانداخت وحکومت شهرها را وبدست خوانین ارمنی ویا سیک وگرجی وچرکس وکرد سیا همنصوری ویا زنگنه وغیره داد 3-قوم سوم نیز هم قوم ایل تکلو ترک است که مدتی در خاک ترکیه ودر ا"یالت تکه ترکیه "ونزدیک مدیترانه ودر دولت اق قویونلو زندگی می کردند وقوم بزرگ بودند وبهمین دلیل آنانرا وقوم "تکه الو"ویا تکلو می نامیدند ومنشائ قدیمی زندگی انان هم در ترکستان قدیمی اسیا بود که همراه هلاکوخان به آسیای صغیر آمده بودند وبا اجازه هلاکوخان ودر ایالت تکه ترکیه واقامت کرده ویا در مراتع انجا ییلاق وقشلاق می کردند وسپس با تبلیغات خاندان صفویه ومتحد خاندن صفویه شده وبه داخل خاک ایران آمدند وبرای انکه از دولت آق قوینلو هم خوششان نمی آمد واز سوی دیگر هم ونمی خواستند با دولت جدید التاسیس عثمانی بسازند ولذا سر گروه آنان وبنام " شاه قلی بابا تکلو " وبرای بدست آوردن مارتع جدید ایلی وبرای خودش ومتحد خاندان صفویه شده وگروه زیادی از قوم ترک تکلو را واز خاک ترکیه وبه خاک ایران آورد وحدود صد سال هم ومتحد صفویه باقی ماند وکتاب خلاصه ا لتواریخ ویا عالم ارای عباسی ویا تکمله الاخبار واسامی دهها خان تکلو را ونام می برد که در جنگهای مختلف شرکت کرده ویا همراه صفویه بودند ولی آنها هم ونظیر قوم ترک ترکمان تبریز ودر جنگ صائین قلعه وبا ارتش شاه عباس صفوی در گیر شده وشاه عباس هم و 7000نفر کردرا وازخاک ترکیه وبرای جنگ آنان اورد وبالاخره مجبور به ترک ایران شدند وبه محال سابق خود ودر خاک ترکیه برگشتند ودولت عثمانی هم وانها را بخشیده وپناهندگی جدید به انها داد واز قوم ترک تکلو وگروه اندکی ودر "دهات تویسرکان "باقی مانده اندوبقیه از ایران خارج شدند 4- ایل ترک روملو :واین قوم هم ونظیر ایل تکلوبود ومنشائ اولیه آنان هم در ترکستان وسط آسیا بود ودر زمان هلاکوخان واز ترکستان به منطقه "سیواس وتوقات واماسیه "ترکیه آمده ودر مراتع آنجا ومراتع ییلاقی وقشلاقی داشتند ودر ابتدای حکومت صفویه هم وگول انها را خورده وبرای بدست آوردن مراتع جدید در ایران وبخشی از آنان واز خاک روم عثمانی وبه خاک ایران آمده ودر اداره برخی از شهر ها ی ایران شرکت کردند وحسن بیگ روملو ویا نویسنده کتاب احسن التواریخ هم واز "قوم روملو"می باشد وانان هم ومثل "قوم تکلو"وبا صفویه درگیر شده ودوباره از خاک ایران خارج وبه خاک عثمانی رفتند 5-گروه ویاایل پنجم ترک نیز و"ایل شاملو"ست که بخاطر آنکه مدتی در خاک حلب شام زندگی می کردند وبا تبلیغات صفویه هم به ایران آمده ودر اداره شهر های مختلف ایران هم شرکت کردند وبا انکه سعی می کردند که مثل بقیه وبا صفویه درگیر نشوند ودر این راه هم دهها پست حکومتی بدست آورده بودند ولی بالاخره صفویه انان را هم وکنار گذاشت وامروزه از "قوم شاملو "وتنها برخی دهات ودر دهستان ملایروبنام "دهستان شاملو "باقی مانده وچندین ده هم ودر دهستان بزینه رود زنجان ویا گرماب وبا نام "بیگدلی شاملو "باقی مانده است ولی در کتابهای عصر افشاریه وزندیه وقاجاریه هم کمتر به یک خان شاملو اشاره شده است 6-وششم " ایل ترک ذوالقدر"است و مثل بقیه ایها ومدتی در خاک ترکیه بودند ویا در ناحیه "ماراش ویوزقات ترکیه" زندگی می کردند وبعدا "دده ابدال بیگ ذوالقدر "واز ترکیه وبا ایل خودش آمد ومتحد شاه اسماعیل شد واسامی خانهای ذوالقدرهم ودر کتب عصر صفویه آمده است وصفویه چندین خان ذوالقدر را ودر شیراز وجهرم وفساء گماشته بود ویا مراتع آنجا را وبه طایفه ذوالقدر داده بود وآخرین آنان هم "یعقوب خان ذوالقدر" ویا حاکم شیراز بود ونهایتا شاه عباس وبرای برانداختن خانهای افشار یزد وابرقو وکرمان ابتدائ واز یعقوب خان ذوالقدراستفاده کرد ویا تیره قومی آنان واستفاده کردوسپس وی راهم کشت وبرای پا گرفتن تجارتخانه هند شرقی در شیراز وبعد از وی هم امورشهر شیراز ولار وبندرعباس وهرمز را وبدست امامقلی خان ارمنی داد گروه قومی هفتم نیز وایل نیمه مغولی قاجار است که پدر بزرگ آنان هم وبه نقل کتاب منتظم ناصری و"قاچار نویان "بوده وهمراه هلاکوخان وبه آسیای صغیر آمده ودر ارتش مغول هم و سمت نظامی نویانی را داشت وهلاکوخان آنان رادر دشت غربی ارمنستان وشرق شهر گنجه جای داد ودر منابع تاریخی هم ومراتع چراگاهی وزندگی قومی انان ودر همین منطقه بود ودر درگیریهای اول حکومت صفویه شرکت نداشتند وولی شاه عباس که در حکومت خود وبرای ساخت یک مسجد ودر شهر گنجه رفته بود وبا آنان آشنا شده وگروه کوچکی از آنان را به آق قلعه شرق استر آباد آورد که 6 تیره کوچک قاجار ودر دو محله اشاقه نشین ویا یوخاری نشین داشتند واسکان انان در غرب استراباد ومثل اسکان کردان خراسان شمالی بود که جلوی تاخت وتاز ازبکها را وبه خراسان شمالی ویا گرگان بگیرند وتعداد کوچک از قوم قاجار گنجه راهم ودر شهر مرو گنجانید که شهر ترکمن نشن اهل سنت بودند وبه قاجار یه مروی مشهورند وبرخی از انان راهم ونظیر "محراب خان قاجار "وحاکم مشهد وطبس عرب نشین کرد 8- ایل هشتم نیز وایل استاجلواست ومثل اقوام دیگرو در ترکیه زندگی می کردند وهر چند نظیر بقیه اقوام بزرگ وپر جمعیت نبودند وبلکه بیشتر تبلیغات چی خاندان صفویه بودند ویا در میان بقیه بودند وومعدودی تیره استاجلو هم داشتند که خاندان صفویه واعتمادبیشتر به آنان داشت ولذا در جنگ چالدران وشاه اسماعیل و فرماندهی سایر اقوام ترک را تنها به محمد خان استاجلو داده بود وبعد از جنگ صائین قلعه زنجان هم عده ای از آنان وبه گیلان رفتند وتا مالکیت دهات گیلان را وبدست اورند وبرخی هم در دربار صفویه وسمت های کار چاق کنی داشتند ولی از طایفه انان وامروزه تیره وطوایفی در دهات ایران وجود ندارد وتنها خانوده های معدودی واز آنان است وودر نهایت باید گفت که دوره دوم حکومت صفویه که از زمان شاه عباس اول آغاز می شود وتا عصر چهار شاه بعدی صفویه هم ودر برمی گیرد وتحول وتغییرات عمیق قومی ودر شهرهای ایران بوجود می آید وبخاطر انکه در ابتدا 8قوم بزرگ ترک وجزوارتش ویا نیروی پلیسی ویا عناصر قلعه داری بودند ویا حکمرانی شهر ها ی ایرانی را ویا دهات ایران را داشتند وادر اواسط دولت صفویه واغلب با خاندان صفویه در گیر شدند ولذااز دولت صفویه فاصله گرفته ویا از خاک ایران خارج شده وبه خاک ترکیه رفتند ویا به شام برگشتند ولذا خلاء عظیم قدرت سیاسی ونظامی ودر شهر های ایران شکل گرفت ودر حالیکه ارتش دو دولت عثمانی واوزبک هم اوز دو طرف وبر مرزهای ایران فشار وارد می اوردند ولذا ناچارا شاه عباس وناچار گردید که برای پر کردن جایگاه آن 8 قوم بزرگ جنگجوی ترک وتعداد زیادی از اقوام کردبه ابران بیاورد ویا از شهر های ترکیه وعراق ووارد ایران بکند که تضاد نژادی در خاک عثمانی وبا ترکهای متعصب عثمانی داشتند ولذا ان کردهای ترکیه وعراق راهم در استانهای خراسان شمالی وکردستان وگروس وکرمانشاه وگیلان ومازندان ساکن نمود وبعلاوه تعداد زیادی از اقوام لر بختیاری را واز جبل السماق شام آورده ودر" شهر کرد" ونزدیک پایتخت اصهان خود ساکن نمود ویا تعدادی از اقوام ارمنی را از ارمنستان آورده ودر جلفای ارس وجلفای اصفهان ساکن کرده وبرخی از ارامنه را هم ودر شهر تبریز واورمیه وشیراز ساکن نمود ونیز بخشی از گرجی های ارمنی را آورده ودر" فریدن "نزدیک اصفهان ساکن نمود ویا ایل کرد زنگنه را ودر کر مانشاه ساکن کرد ویا برخی از کردهای لک را ودر لرستان ساکن کرده وتا با حاکمیت لرهای عباسی خرم اباد وبجنگد ویا حکومت برخی شهر ها ومثل کرمان ویا قندها ررا بدست سیک های هندی داد ومثل گنجعلیخان سیک که در کرمان بود ویا پسرش که در قند هار بود ویا برخی از خانهای چرکس ولزگی وگرجی را برحاکمیت شهرهای ایرانی تحمیل نمود ووخانهای ویا سپهسالاری ارتش را هم بدست خانهای ارمنی ومثل اللهوردیخان ویا قرچقای خان ویا فرهاد خان غیرهداد ودر شهرهای اذر بایجان هم وبا کنار گذاشتن قوم قوی ترکمان تبریز واز 32 قوم پراکنده قراباغ ویک قوم ترک مصنوعی وبنام قوم مقدم مراغه ساخته واقاخان مقدم را در راس آن قرار داد ویا از 2000نفر از افراد ترک هرج ومرج طلب ودر خاک ترکیه ویک گروه مصنوعی ترک وبنام "قوم سیل سپور" در اذربایجان ساخت ویا قوم استاجلو را در نججوان وبنام قوم جوانشیر کنگرلو نام داد ویا سرنوشت اقوام ترک اهر وارسباران را بدست خاندان قراجه داغلو بدهد که که هیچ گونه حساسیتی وبه سرنوشت اذربایجان نداشته باشند وان افراد هم وبعد از استقرار در ایران و عرضه دفاع از شهر های ایرانی را نداشته ولذا در 100 سال بعداز عصر شاه عباس وهمه شهر های ایرانی وبا هجوم بیگانگان وسرتاسر سقوط کرد وتنها چوبش را وقوم افشار خورد ند که بعد از بیرون کردن بیگانگان از ایران وخودشان هم وبا توطئه های مختلف واز هم پاشیدند آری بعد از ملاقات شیخ حیدرصفوی وبا یکی از "سران ایل اوشار "کهگیلویه در زندان سلطان مراد اق قویونلو در قلعه اصطخرو واعضای ایل بزرگ افشارو متحد صفویه شد ند ووبه نقل ص 131 کتاب خلاصه التواریخ ویکی از سران طایفه افشارهم وبنام "سلطان علی میرزا افشار" وبا قوم زیر دستش ودر جنگ چالدران شرکت کرد وسپس افراد دیگاراز ایل افشارهم ومثل "شاهرخ سلطان افشار "ودر جنگ هرات ویا در جنگ با ازبکها وغیره بودند که درص 40 همان کتاب و منابع دیگر تاریخی آمده است ویا از" رستم خان افشار" ودر جنگ با ازبکها ودر سال 962 هجری ودر دوره شاه طهماسب یاد شده ( ماخذ ص 108 و109 )ویا از "شاه قلی سلطان افشار" وولد خلیل خان افشار ( ماخذ : ص 73 )ومن جهت اختصار مطلب وخیلی ها را ذکر نمی کنم ومدتی بعد ودر جنگ شاه اسماعیل با عبیدالله خان اوزبک و در منطقه فراه افغانستان ویا در نزدیک شهر تربت جام ایران وجنگ اتفاق می افتد وبه نقل ص 141 کتاب خلاصه التواریخ وشاه اسماعیل در آن تاریخ و"احمد سلطان افشار" را وبا طایف اش وحاکم فراه کرده بود ووینیز که جزو افشار های غز ساکن کهگیلویه بود واز طوایف دیگر افشار کهگیلویه وکمک می خواهد ولذا حدود 10خان افشار کهگیلویه وبا طوایف خود وبه کمک وی ودرشهر فراه می ایند ودر ان جنگ سخت هم وعبیدالله خان ازبک وبا همه کثرت لشکرش وشکست می خورد وبر می گردد وبعد از ان تاریخ وشاه اسماعیل وحاکمیت اغلب شهرهای تربت جام ویا سبزوار ویا اسفزار ویا نیشابورو ابیورد را به خوانین افشار می دهد ومثلا "جعفر سلطان افشار" را به حکومت سیستان گماشته ( ص )478ویا حاکمیت شهر تون را وبدست خوانین افشار دیگر می دهد ونیز "خسرو سلطان افشار" در خراسان گماشته ویا "علی یار خان افشار" را در قندهارگماشته ( ص92 )ویا" یکان سلطان افشار" را در فراه می گمارد ( ص 140 ) ویا "علی سلطان افشار" را هم وحاکم ترشیز می کند ویا "حیدر ساطان افشار" را وحاکم نیشابورکرده که همگی از نژاد "شمله افشار" بودند تا آنان هم وجلوی حمله خشن اوزبک ها وبه خراسان را بگیرند وتنها شهر هرات ودر دست طایفه شاملوها بود واسامی اغلب انان ودر منابع تاریخی عصر صفویه آمده است وبعدا هم به نقل ص 254 عالم ارای عباسی و"مراد بیگ افشا"ر وبا تیره وطوایف خود وحاکم اسفزار شده ویا مراد سلطان افشار هم ودر دوره شاه طهماسب وحاکم منطقه فراه می شود ونیز در دوره مزبور و"ندرخان افشار "مهر دار دربار صفویه می گردد ( ماخذ ص 425 و501 و عالم ارای عباسی )ویا "یعقوب سلطان افشار" حاکم کرمان ( وبه نقل ص 140 وغیره ) ونیز ولی خان افشارو به نقل ص 227 وغره حاکم کمان ونیز بکتاش خان افشار هم ( به نقل ص 145 همان ماخذ )وحاکم کرمان شده بودند ویا یوسف خان افشار وحاکم ابرقوشد ( ص 287) ویا محمد خلیفه افشار ویوسف خان افشار وبعنوان داروغه وحاکم یزد ( ص354 )ویا اسماعیل سلطان آرد پلو افشاردر کرمان ( ص 1076 خلاصهالتواریخ )ویا "حسن خان افشار" ویا "خلیل خان افشار" و"الوند سلطان افشار" و"اسکندر خان افشار "ومحمود خان" وهمگی به عنوان خانهای حاکم برنوحی مختلف کهگیلویه بودند ودر دوره شاه طهماسب هم و"امیر اصلان خان افشار ارشلو" وحاکم اصفهان بود وبا دوهزار قوم خود وقلعه داری اصفهان را می نمود ونیز به نقل کتاب تاریخ اصفهان دکتر لطف الله هنر فرو وی نهرهای زیادی در اصفهان کشیده بود ولی با آمدن شاه عباس از دارالسلطنه قزوین به اصفهان وبه فرهاد خان غلام ارمنی خودش دستور داد که وی ویا دوهزار طایفه وی را ودر اصفهان بکشد ویا خانها های انان راخراب بکند ونیز کتاب عالم ارای عباسی واز حاکمیت "محمودخان افشار در ساوه" یاد می کند ( ماخذ ص 140 ) وِیا از حاکمیت ابوالفتح خان افشار در شوشتر ( ص 524)وشاهوردیخان افشار در حکومت شوشتر ( ص 500 )ویا از "کچل مصطفی افشار" در تبریزیاد کرده ( ص325 ) ویا از "قاسم سلطان ایمانلو افشار" حاکم ارومیه دوره صفویه ( 661 وغیره )یاد می کند ونیز فرزندش "کلب علی خان افشار قاسملو" هم وحاکم اورومیه دوره صفویه بود (ص 1035) ویا "مهدی بیگ سلطان افشار" هم در حکومت فارس بود ودر شهر قزوین هم و"شهسواربیگ افشار" وبرادر" طهماسب قلی افشار" ودر دوره سلطان محمد صفوی وبا تیره افشاری خودو قاپوچی دربار بودویا "آقا جان بیگ افشار" هم ودر دوره سلطان محمد صفوی وجزو قورچیان دولت خانه صفوی بودند و"جبار قلی بیگ "هم وبرادر زاده قورچی باشی بود و"بشارت بیگ افشار" هم ودر دوره سلطان محمد صفوی وایشک اقاسی باشی بودوبعلاوه "اسماعیل سلطان الپلو افشار" هم ودر دوره سلطان محمد صفوی وصاحب منصب در دربار قزوین بود ونیز ص 235 کتاب خلاصه ا لتواریخ اهم ز "الوند سلطان افشار "یاد می کند که وی بخشی از افشارهای کهگیلویه را آورده ودر منطقه سلطانیه زنجان ساکن کرده بود ووقتی عثمانی ها به سلطانیه می آیند ومقابل ارتش وی می ایستند ولی همان "الوند سلطان افشار" ودر دوره شاه طهماسب وبخاطر یک مسئله وبا شاه صفوی در گیر شده ولذا شاه طهماسب هم واورا خلع کرده والکای قومی واراضی اولوس وی ویا ریاست قشون وی را به "محمد بیگ افشار "وولد "حسن سلطان افشار" وپسر زاده "منصور بیگ افشار" می دهد ودر اوایل دوره صفویه هم بیشتر طوایف افشار ودر منطقه کهگیلویه وخوزستان بودند که "قلمرو شمله افشار" دوره سلجوقی بود وفرضا به نقل ص 140 عالم ارای عباسی و"خلیل خان افشار" ودر آن موقع وحدود "ده هزار خانوار "از طوایف ایل افشار را وریاست ایلی می کرد واز افرد دیگر مهم ودر دوره ابتدای حکومت صفویه هم " سوندوک بیگ افشار" است که در دوره شاه طهماسب وبخشی از نیروها طوایف افشار را به منطقه سلطانیه وقیدار وخرقان آورده بود وخودش ]م در قزوین ریاست قورچی باشی را داشت وبرای امور نظامی به قزوین می رفت وجهت اداره دامداری طوایف افشار زیر دستش هم وقلعه خانی مهمی ودر اطراف سلطانیه ساخته بود وشاید هم قلعه قهود خراب شده دوره سلجوقی وبوسیله مغول را هم وی دوباره احیا کرده بوذ ویا مقر حکمرانی ایل افشارخود کرده باشد! وشاه طهماسب هم اورا وبا 20 هزار نیروی نظامی وبا همراهی چند خان طوایف دیگر وجهت آرام کردن اذربایجان شمال ارس ویا منطقه شیروان میفرستد ودر 90 سالگی هم فوت کرده ودر مشهد دفن می کنند واو با طایفه ذوالقدر وبرسر مراتع افشار ها ودر ناحیه فارس وکهگیویه واختلاف داشت وبرای حل آن مسئله هم وبارهابه دربار شاه طهماسب رفته بود ( ماخذ ص 316 خلاصه التواریخ )و"حسن سلطان افشار" هم وفرزند سوندوگ بیگ افشار می باشد و"سوندوگ بیگ افشار" دیگری هم ودر سلطانیه زنجان وجود داشت ویا در دوره شاه صفی صفوی ووجود داشت که اولئاریوس سیاح اروپایی ووی دیده است ولی وبا سوندوگ بیگ بزرگ وفرق دارد که وی در دوره شاه طهماسب زندگی می کرد واز افراد دیگرهم "حمزه بیگ افشار" و"خمیس بیگ افشار" است که ص 473 کتاب خلاصته التواریخ آنرا ذکر می کند ویا "ولی بیک سلطان افشار" است ویا "یعقوب بیک افشار " است که داروغه تبریز ودر دوره صفویه بود ویا "سنجاب سلطان افشار" و"دورتغوت افشار" دوره صفوی است (صفحات 201 و395 :تاخلاصه التواریخ ) ویا "افشار آقا "( ماخذ ص 1004 خلاصه التواریخ ویا "فتح بیک افشار"( ص967))اوز افراد دیگرهم "شاه قلی سلطان افشار" وولد خلیل خان افشار می باشد و"خلیل خان افشار" هم مدتی در قزوین زندگی می کرد ویا "حسین بیک افشار" وفرزند سوندوک بیگ افشار است واحتمالا قلعه حسن اباد ویا قلعه حسینیه دو سوی هیدج وصائین قلعه ویا جنب خرمدره را وفرزندان سوندوگ بیگ ساخته اند واز افراد دیگرهم و"طهماسب قلی سلطان افشار ارشلو "وفرزندش "زهر مار سلطان افشار "است که در منطقه اطراف سلطانیه عصر صفوی زندگی می کرد ووی نیز فرزند "امیر اصلان خان افشار ارشلو" بود که پدرش را وشاه عباس در اصفهان کشته بود وبخاطر اینکه امیر اصلان خان افشار وطرفدار شاه اسماعیل دوم بود که تنها یکسال حکومت کرد وخودشهم در منطقه سلطانیه ویا احتملا در صائین قلعه سلطانیه وزندگی می کرد وبعدا نادرشاه افشارو نوه هایش وبنام "بیستون خان افشار" و"پروخان افشار"ویا "عاشور خان افشار ارومی "را به حکومت تبریز واورمیه می گمارد ونوه هایش هم حکومت اورمیه را در دوره کریم خان زند داشتند وبنام "فتحلیخان افشار" بود وبا دوفرزندش وبوسیله کریم خان زند کشته می شود واحتمالا عسکر خان افشار ارومی ودر دوره فتح علیشاه قاجار ودر جنگهای ایران وروس هم شرکت کرده ازنوادگان وی می باشد وبا سر کار امدن شا عباس ووی با حیله های مختلف وسران افشار شهر های مختلف را وعزل می کند ویا یوسف خان ذوالقدر را وبا خوانین افشار یزد وابرقو وکرمان درگیر می کند وبعد از کشتن انها هم وحکومت شیراز ویزد وکرمان را وبه خانهای ارمنی وسیک داده ویا به اللوردیخان ارمنی دستور می دهد که ریشه طایفه افشار ارشلو وگوندوزلو راو در خوزستان برکند ویا طایفه اغاجای ترک را که از طوایف متحد قرا قوینلو بود ودرشهر آغاجاری وامیدیه خوزستان وبیرو ن بکند ونیز شوشتر را از "طایفه گونوزلو افشار" گرفته وبیک خان قرا بیات بدهد ویا منطقه دورق خوزستان ویا رامهرمز را هم که محل گرمسری طوایف افشارارشلو وگوندولوزی خوزستان بود وبه سید مبارک مشعشعی بدهد که وی رئیس یک قوم کوچک عرب ودر جنوب بغداد بود وبا طرفداری از شاه عباس وبه حویزه خوزستان آمده بود ودر استان زنجان وسلطانیه هم که "طایفه افشار ارشلو "ریشه دوانده بود و"خلیل خان سیاه منصور" و"دو لتیار خان سیاه منصور" و"شاه قلی سیاه منصور" را از کرد های ترکیه آورده وحاکم زنجان وسجاس وصائین قلعه وانگوران ماهنشان میکند ووبخشی از اقوام ترک قراباغ و با سی دو تیره پراکنده را ویک قوم بنام مقدم ساخته وبا حکم خوش انان را قوم مقدم نامیده وهمان آقا خان مقدم را بعد از دولتیارخان کرد وحاکم زنجان نمود ووسپس قسمتی از طایفه مقدم وی را وبه دهات شمال سلطانیه کوچانیده وتا ایل افشار ارشلو را ودر شمال ابهر وخرمدره وصائین قلعه وتحت فشار بگذارد وایل مزبور هم در دوره قاچار نام خود را از "طایفه مقدم "وبه "طایفه میر شکار قاجار" تغییر دادند ولی نبی خان مقدم میرشکار ویا مصصفی خان میر شکار ومرتبا به دهات افشار صاین قلعه وهیدج وقلعه حسینیه وخرمدره می تاختند ووبالاخره کاری کردند که بسیاری از دهات سلطانیه ابهر واز چنگ طایف افشار خارج شد هوجزو خالصجات دربار قاجاریه گردید ودر زنجان دوره ناصری هم 30 فوج نظامی ارتش قاجاریه آمده ووحدود 11 ماه تمام و15 قلعه خانهای افشار را وبه توپ بست ویا ویران کردند وبدین طریق وفاتحه قوم افشار وباقی مانده از عصر سلجوقی خوانده شد ویا در چند استان مختلف ایران وخوانده شد ووچیزی که شاه عباس صفوی شروع کرده بود وناصرالدین شاه قاجار وانرا تکمیل کرد وبعلاوه در کتاب عالم ارای عباسی ودرچند جا واز "افشار فارس" و"افشار یزد" و"افشار کهگیلویه" و"افشار خوزستان "یاد شده است ویا در صفحات همان کتاب عصر صفوی ودر ص 334 واز "افشار امیرلوی" دشت سلطانیه زنجان "یاد شده آست که بعدا وبه "ایرلوافشار "تبدیل شد ومرکزش هم قلعه قولتوق بود ونیز در ص 1085 ان کتاب واز "افشار اوصالو ویا اوصانلو ودر دوره صفویه یاد شده که به نقل همان کتاب وامام قلی سلطان اوصانلو وحاکم این تیره افشار ودر گاورود بود ووبعد از مرگ نادرو شاه پناه خان اوصانلو وحکم قلعه پری ماهنشان وریاست انان را داشت وبعد ا پسرش "عبدالله خان افشار اوصانلو" ]م ودر زنجان حاکم بود وقلعه داشت وایل اوصانلوی مزبور هم واز طیق سجاسرود وتا نزدیکی هی صاین قلعه می رفتند ونیز کتاب عالم ارای عباسی ودر ص 935 کتابش واز ایل اینانلو ابهر نام می برد که شاخها ی از ایل افشار بود ودر دوره نادرشاه وی "ابوالحسن خان افشار ا"ینانلورا وحاکم اصفهان کرده بود وبعلاوه در ص 1085 واز الپلو افشار زنجان نام می برد ودر ناحیه اورمیه وتکاب هم واز ایمانلو افشار ویا در ص 38 هم از ایل بزچلو یاد شده است که همان طایفه افشار قراپشتلو ویا بوزجلو و زنجان وتا قریه اقکند است که حدود 70 روستا دارند وخان آنان هم و"نصراله خان افشار" در زنجان بود وقلعه خانی ومسجد ومدرسه وحمام هم ودر زنجان ساخته بود وپدرش نیز ومجوره خان افشار است که در ابادی جوره خان قراپشتلو وقلعه خانی داشت در عالم ارای عباسی یاد شده است ویا در ص 334 کتاب مزبور یاد شده است که شاه عباس دستور دادکه که ایل اوصانلو وامیر لوی زنجان وبرای چرای دامهای خود وبه مراتع اطراف قزوین نروند ویا در ص 666 همان کتاب وذکر شده است که وقتی شاه عباس وبه منطقه زنجان واذربایجان امد واغلب طوایف آن منطقه وبا همه ایل واویماقات خود وبه قشلاقات رفته بودند.