قوم افشار و پنج گروه قومی عمده شهرهای مختلف ایران .( بخش اول ) از دکتر محمد خالقی مقدم
قوم افشار و پنج گروه قومی عمده شهرهای مختلف ایران .
(تحولات قومی 14 قرنی ایرانیان)
( بخش اول )
از دکتر محمد خالقی مقدم
تخصص در قوم شناسی از دانشگاه تهران
چند شهردر شرق استان زنجان ودر دشتی حاصل خیز قرار دارند که تحولات قومی 1000 ساله دارند وهمانطوریکه ومن در مقاله قبلی ام ودر مورد شهر صائین قلعه وقبلا نوشته بودم که شهری بود که از دوران سلجوقیان باقی مانده است ویکی از قلاع مهم سلجوقیان بود وبعلاوه در دوره صفویه هم وقلعه مرکزی گذر گاه (ایل را ه قوم افشار )بود وشهر هیدج ویا صائین قلعه هم وهر دو ودر این ناحیه قرار دارند وبا چهار دژ جنبی آن شهر ها ومتعلق به ارتش سلجوقیان بودند ویکی از آنها هم وقلعه صائین قلعه بود که حمدالله مستوفی ودر کتابش نزهت القلوب ومی نویسد که "قلعه قهود "نامیده می شد ودر فترت مغول تخریب گردید وقلعه دیگر هم در جنوب آن ناحیه است که سلطان محمد خوارزمشاهی ودر فرار از مقابل ارتش مغول ویک هفته ودرآن (قلعه سرو جهان ) پناهنده بود و قلعه سوم نیز (قلعه حسینیه )ودر شمال هیدج ودیگری هم و(قلعه حسن اباد ) در جنوب شرقی هیدج می باشد ودر این مقاله هم وقبل از انکه به تحولات قومی سلجوقی به قوم افشار ودر دوره صفویه بپردازم که به درگیریهای قومی مختلف منجر گردید ودر مقدمه مقاله ام به تحولات قومی 1000ساله این دشت واقوامش می پردازم وباید بگویم که در چهار قرن اول هجری وبرخی اقوام کنگریان طارم ودر این ناحیه بودند واز حدود ساله 428 هجری وگروه بزرگی از طوایف غز سلجوقی به این دشت آمدند ویا همراه طغرل وبرادر زاده اش الب ارسلان سلجوقی واز مرتع زار های اطراف دریاچه خوارزم ویا دشت قبچاق جنب آن به این ناحیه آمدند ویا به نواحی دیگر زنجان وآذربایجان آمده ودر آنجا ها ساکن شدند وزیست گاههای شهری قروه وابهر ویا صائین قلعه وسروجهان وسجاس وسهرورد وزنجان واق کند ویا کاغذ کنان وغیره دوره سلجوقی را بوجود آورده ویا صنایع حرفه ای در آن شهر ها شکل داده وعده ای از آنان هم بنامهای مشاهیر ابهری ویا سهروردی وسجاسی وزنجانی وبا کمک نظام الملک طوسی ودرمدرسه نظامیه بغداد درس خواندند ویا به مشاغل مهم اداری و دیوانی ونظامی 1000 ساله گذشته رسیده ویا در دولت سلجوقی ویا در منطقه خودشان رسیدند ویا عده ای هم ودر مزارع ومراتع ییلاقی وقشلاقی منطقه وبه رمه داری معیشت خود مشغول بودند واسامی رجال منطقه مزبور ودر انواع کتابهای تاریخی عهد سلجوقی ویا اوایل عهد ایلخانی وجود دارد ومثلا کتاب نزهت القلوب واز اتابک انوشتکین سلجوقی ابهر یاد می کند ویا می نویسد که بهاء الدین حیدر ونوه انوشتکین شیر گیر و"قلعه ابهر" را ساخته بود ویا از از خرابی صائین قلعه غرب ابهر ودر حمله مغول یاد می کند ویا کتاب دیگرهم واز (اثیر الدین ابهری ریاضی دان)ودر ا واخر عصرسلجوقی یاد می کند وبعلاوه کتاب دیگرهم واز "سعد الدین ابهری" نام می برد که مدتی در فاصله سالهای 568 والی 598 ه وزارت تکش خان بن قزل ارسلان راو بعهده داشت که توسط فرقه اسماعیلیه ترور شد وحدود دو قرن هم زیستگاههای شهری وروستایی ویا مرتع داری اقوام غز سلجوقی وجود داشت ویا در منطقه ابهر وصائین قلعه ویا در زنجان ویا در قلعه کیانی سجاس ومسجد جمعه سجاس ودوام داشت ویا در سهرورد ویا در مسجد جمعه قروه ابهر دوام آورد ولی در پایان دو قرن مزبورورق برگشت ویا در فرایند سه حمله مغولان وهمه این زیست گاهای عصر سلجوقی استان زنجان ومتلاشی شدند یا رو به نابودی گذاشتند ویا شهر ها خراب شده ویا سکنه اش فرار کرده ویا اقوام وتیره های مغولی جایگزین انان شدند ویا جایگزین تیره ها وطوایف سلجوقی قدیمی شدند وحمله اول مغول در سال 617 هجری اتفاق افتاد که سلطان محمد خوارزمشاه واز خوارزم فرار کرده وبه منطقه ابهر ودشت ساطانیه آمده بود ودر "قلعه سرو جهان شرق" سلطانیه مخفی شده بود وسه لشکر بزرگ مغولی هم وبا رهبری جبه وسوبتای وتغاجار ودر تعقیب وی بودند به این منطقه اقوام سلجوقی نشین آمدند ودهات وشهر ها وبناهارا خراب کرده ویا در مسیر خود تخریب کردند وحمله دوم به زنجان ویا اذر بایجان هم وبعد از مرگ چنگیز ودر سلطنت اوگتای قا آن اتفاق افتاد که جانشین چنگیزبود ودر سال 628 هجری اتفاق افتاد که سلطان جلال الدین خوارزمشاه وبعد از فراراز مقابل ارتش مغول واز رودخانه سند گذشت ویا با اسبش گذشته وبه هند رفته بود وبعد از مرگ چنگیز خان واز هند وبه خاک اذربایجان آمده بودواقوام سلجوقی وخوارزمی را ودر آذربایجان ودور خودش جمع کرده بود ومقاومت می کرد ولذا در سال 628 هجری وپنج لشکر بزرگ مغولی دیگر هم وبه تعداد 50 هزار نفرسرباز وبا رهبری "جرماغون نویان" و سردار مغولی امدند که بیشترین تخریب شهر ها ویا دهات زنجان ویا ابهر وسجاس ویا صاین قلعه سهرورد واقکند ویا ستورلیق (ایجرود )ودر این دوره تاریخی اتفاق افتاد ویا حمله دوم مغولان وبه استان زنجان اتفاق افتاده است ویکسال بعد از ان تاریخ وسلطان جلال الدین خوارزمشاه ودر فرار به کوهستانات کرکوک عراق وبدست افراد کرد کشته شد ودر حمله دوم مغول و زنجان شهری بود که بکلی تخریب شد که یکی از پادگانهای مهم سلجوقی در زنجان بود واحتمالا طرفداران میاجق خوارزمشاهی وان پادگان زنجان را واداره می کردند وحمدالله مستوفی وبه خرابی زنجان ودر حمله دوم مغولان اشاره کرده ویا خرابی قلعه شهر ویا نابودی سکنه شافعی زنجان که در مسجد جمعه اش کشته شدند ویا به تخریب قلعه اردشیر بابکان ساسانی در زنجان اشاره دارد که قلعه دوهزار گامی ویا مستطیل شکل بود وبقایایش در میدان راه آهن وجنب زنجان رود قرار دارد که از دوره اردشیر بابکان باقی مانده بود ومالیات راهداری واز مسافران وکاروانها ی تجاری می گرفت ودر دویست سال حکومت سلجوقیان نیز ومقر اقامت حکمرانان سلجوقی بود ویا مکان حکمرانی افرادی مثل قفشود وجاولی وآیدوغمش ومنگلی واوغلمش ومیاجق وغیره بود وبقایای تخریب شده اش را وحمدالله مستوفی دیده بود ویا اندازه وسعت قلعه بابکان را در سفرش به زنجان را اندازه کرفته وبا گامهایش سنجیده بود ودرشهر سجاس نیز یلتگین سلاحدار وبوغا خان حاکم پادگان کیانی سجاس بود ند ودر سهرورد نیز و"قره قوش خان "واز پهلوانان ترک قرلق خوارزم مقاومت کرد ویا حاکم پادگان سهرورد بود ودر ابهر هم وقلعه ساخته بهاء الدین حیدر ونوه انوشتگین شیر گیر سلجوقی تخریب می شود که از بقایای قلعه دوران هخامنشی بود که حمدالله مستوفی به آن قلعه در دوره سلجوقی اشاره می کند وبعلاوه حمداله مستوفی وبه خرابی قلعه قهود (صایئن قلعه )وسروجهان وقلعه فرزین اطرافش ودر فترت مغول اشاره می کند ودفعه سوم حمله مغول به استان زنجان ویا آذر بایجان هم ودر سال 654 هجری اتفاق افتاد که در دوره قوبیلای قآن بود ووی هلاکو خان ویا نوه چنگیز خان راو روانه ایران ویا آذربایجان نمود وتا بقیه اثار تمدنی وقومی سلجوقی ویا خوارزمشاهی را ودر منطقه پاکسازی بکند که مقاومت در برابرارتش ودولت مغولان در ایران وخاورمیانه بوجود می آورد و بعلاوه در حمله سوم مغولان نیز و آنها مستقیما به استانهای دیگر ایران نرفتند وبلکه مستقیما به آذربیجان آمده وابتدا چند سال در مراغه آذربایجان رحل اقامت افکنده و سپس به مدت 200 سال مرکز حکومت مغولان و برای چند کشور خاورمیانه وتنها در تبریز وسلطانیه استان زنجان بود ونیز در لشکر کشی سوم مغولان به اذربایجان نیز وبه نقل کتاب منتظم ناصری وحدود 600 هزار نفر ودر لشکر هلاکوخان بودند که تغییرات عظیم جمعیتی ودر بافت قبایل واقوام ایرانی بوجود آورد ووتغییرات عظیم قومی دیگر هم در دوره شاه عباس صفوی اتفاق افتاد ودر دوره مغول ژئو پلیتک آسیای مرکزیعوض شد از سوی دیگر وسکنه ترکستان غربی ویا ترکستان شرقی اسیای مرکزی خالی از ترکان گردید وقومهای ترکان مختلف آن وروانه اسیای صغیر شدند وبعد از ان تاریخ و"ترکستان قدیمی "وبه "ازبکستان کنونی "تبدیل گردید که اغلب از شاخه های مختلف اقوام مغول می باشند ومثلا عده ای از آنان وبه داخل خاک ایران آمدند و"تحول قومیت در اقوام ایرانی "را پدید آوردند ومثلا اقوام اقوام مغولی مهاجر به ایران واز اقوام کرائیت ونایمان وتولی وقتلغی وایلکانی وبعلاوه قوم مغولی سولدوز(یعنی اقوام مغولی منطقه سابق نقده بودند ) ویا قوم چوپانیان وقوم ال جلایر ویا قوم عجب شیری ودر شهر های آذر بایجان مستقر شدند ویا قوم اوریادیهای ودر ماهنشان وقوم نیک پی هم در زنجان رود مستقر شد وبجای اقوام سلجوقی سابق زنجان جایگزین شدند ونیز اقوام مغولی جانی قربانی هم وبه اطراف طوس ومشهد وقوچان رفتند ویا به بیرجندامده ویا اقوام مغولی یساوری ویا قوم جغتایها به ناحیه اسفراین رفتند ویا اقوام مغولی طغا تیموری به گرگان امد یا اقوام اوغانی مغولی ویا قوم جرمانی وقوم نکودری به کرمان امدند وبرخی از ان سه قوم مغولی هم وبه دهات یزد رفتند که در دوره ایلخانی ها به ایران آمده اند وکتاب آل مظفر ویا کتب دیگر عصر تیموری هم وشرحی از آن سه قوم داده است وبعلاوه قوم مغولی "آل اینجو "هم به فارس رفتند وهمگی جایگزین اقوام قدیمی ایرانی شدند وهمه این اقوام مغولی وبمدت دو قرن تمام ودر داخل ایران بودند وتا ظهور دولت ترکان قرا قوینلولوویا آق قوینلو در داخل ایران باقی ماندند وبعدا بوسیله فشار نظامیان این دو دولت ترک قرا قوینلو ویا آق قوینلو وبرخی از ان قومها واز ایران خارج گردیدند وبه اوزبکستان وافغانستان وهندوستان رفتند وبعلاوه باید گفت که هر یک از اقوام مغولی مزبور نیز با ریاست یک "نویان بزرگ "ویا سپهسالار بزرگ آمدند وبرخی از ان نویان های مغولی وبا همدستی اقوام مغولی مزبور وحافظ به قدرت رسیدن شاهان ایلخانی بودند ویا عامل نگهداری قدرت 17 شاه مغولی وایلخانی ودر ایران بودند ومثلا "امیر طغا جارنویان "وبا کمک طایفه مغولی خود وسپهسالار مغولی دوره گیخاتوگردید ویا "امیر سونجاق نویان"هم وسپهسالار عصر اباقا گردید ویا "امیر قتلغشاه مغولی " ویا "امیر چوپان مغولی "وسپهسالار عصر غازان خان بودند ویا "امیر طوغان مغولی" وسپهسالار عصر سلطان محمد خدابنده بودند ویا امیر چوپان و"امیر سونج مغولی "ودو سپهسالار عصر سلطان ابو سعید ایلخانی بودند والبته مغولان از برخی از اعراب ایرانی طرفدار خودشان ودر حفظ امنیت راهها ویا در قراولی برخی بیابانهای کویری ایران واستفاده می کردند ومثلا "محمد آل مظفر" ویا بزرگ خاندان ال مظفر که از اعراب خواف خراسان بود وبا 300 نفراز اعراب خراسان ودر بیابان میبد یزد گماشته بودند وتا امنیت جاده کویری شیراز وابرقو وبه یزد وبه به طوس ومشهد را برقرار بکنند وخود وی هم مدتی در سلطانیه بود وبعد از مرگ سلطان ابوسعید وبه میبد رفت ویا با فروپاشی دولت مغولان در سلطانیه وهمان محمد آل مظفر هم واز سلطانیه فرار کرده وبه میبد وابرقو رفته بود و با کمک همان اعراب خراسان ویا با کمک اقوام باصری فارس وبا یاری برخی از اقوام مغولی کرمان ویزد ودولت کوچک آل مظفر را به راه انداخت ویا در یزد ومیبد واردکان وابرقو وکرمان واصفهان وشیراز تشکیل داد وشرح ماجرایش ودر "کتاب ال مظفر" ویا در "کتاب شاه شجاع "باستانی پاریزی ذکر شده است وبرای مشروعیت یافتن دولت عربی ومغولی جدید خودش هم ووی با خلیفه عباسی بیعت کرد ولی دولت کوچک آل مظفر نیز در سال 795 هجری وتوسط "دولت ترک تیموریان "ویا طایفه ترک برلاس ترمذ وشهر کش ترکستان آسیای مرکزی ومنقرض شد و70 نفر از سران آل مظفرهم کشته شده ویا در اطراف قمشه اصفهان ودر سال 795هجری کشته شدند وسپس تیمور لنگ وبعد از گرفتن مناطق مزبورو سرنوشت استانهای خوزستان وفارس وکرمان راو بدست پسرش عمر شیخ داد ولی یکسال بیشتر زنده نماند وزیرا در سال 796 هجری ترور شد ویا بعد از وی ویا سرنوشت منطقه ویا سرنوشت حکومت شیراز وکهگیلویه بدست شاهزاده ابراهیم میرزا نواده اش افتاد ویا در تمام مدت 200 ساله حکومت مغولان ویا تیموریان ترک که داماد ویا گورکان خانواده جغتائیان بود همه اقوام ترک سلجوقی فرار کرده از دشت های سلطانیه در کوهستانهای پنج استان جنوبی ایران بودند ویا ترکان سلجوقی فرار کرده از دشت ساوجبلاغ کرج وشال ورامند واوج وخرقان قزوین در جنوب بودند یا اقوام سلجوقی فراری از دشتهای سجاس وسهرورد وزنجان واقکند وماهنشان وتکاب وارومیه ودر چهار استان جنوبی ایران بودند ومثلا مدتی در کوهستانهای خوزستان وکهگیلویه ولرستان وفارس رمه داری می کردند که از اراضی اقوام ترک سلجوقی شمله افشار اتابک سلطان ملکشاه دوم در خوزستان بودند ویا به کوهستهای زاگرس استان فارس وبه دشت بوانات ودشت فیروز آباد آباد رفتند وهنوز هم (قشقایی های ترک استان فارس وازآن جمله ترکان سلجوقی فراری به فارس هستند ویا ترکان قاچ قایی های فیروز اباد می باشند )وهمگی از اقوام سلجوقی فراری از مقابل مغولان وبه دشت ها وکوهستانات فارس بودند که پایه گذار دولت کوچک اتابکان فارس ویا "بوزابه سلجوقی "ویا اتابک سعد سلجوقی می باشد یا به منطقه اتابکان سلجوقی کرمان فرار کردند مدتی در کوهستانهای جبال بارز استان کرمان بسر می بردند ورمه داری در کوههای جبال بارز کرمان می کردند ویا به دشت های شهر بافت کرمان رفتند که دهات ترک نشین دارد ویا به دشت گرم جیرفت ودر جنب دریاچه جزموریان ورودخانه جزموریان رفتند که حکومتش در دست نوادگان قاورد سلجوقی بود که هنوز هم اغلب اقوام دهات شهر بافت کرمان ویا شهر بردسیر ویا دهات اطراف جیرفت وهمگی از "طایفه افشار های ترک کرمان "هستند که بقایای دولت نیمه مستقل قاورد سلجوقی بودند وسیزده نوه سلجوقی اش و در شهر کرمان حکومت می کردند ولذا اقوام فرای از اذربایجان وری وخراسان ویا بقیه السیف ترکان غز سلجوقی ودر حکومت 200 ساله دولت مغولان وتیموریان وهمگی در این چند استان جنوبی ایران بودند واز سیاست دست برداشته وصرفا در در کوهستانات زاگرس ویا در دشتهای اطرافش رمه داری می کردند ومثلا در دوره هلاکوخان مغول دولت و"اتابکان لرستان وخوزستان "وبا ریاست تکله سلجوقی ونیمه مستقل از دولت ایخانی ها محسوب می شد ویا بعدا "دولت نیمه مستقل اتابکان فارس "نیز چنین بود ویا با ریاست اتابک سعد سلجوقی ودر فارس ویا در سال 658 هجری بود وویهم ویا پدرش ابوبکر بن سعدنیز وبرای نشان دادن اطاعتش از هلاکوخان مغول وبهمراه همان هلاکوخان ایلخانی وبه بغداد خلیفه عباسی لشکر کشیده بودندوتا هلاکو حکومت نیمه مستقل آنا ن را در فارس بپذیرد واخرین حاکم سلجوقی فارس هم و"ابش خاتون سلجوقی "دردوره ایلخانی در شیراز بود که در سال 684 هجری وبه تبریز وجهت محاکمه مالی اش دعوت کردند ویا درقصورش ودر دادن مالیات به دولت مغولان فرا خوانده شد وسپس حکومتش را وبه "خاندان مغولی آل اینجو" در شیراز دادند وخاندان مغولی اینجو هم در شیراز واز سال 684 هجری والی 758 هجری ودر فارس حکومت می کرده ویا مالیات رمه داری را واز اقوام فراری سلجوقی به دشتهای بوانات وفیرواباد ودشت کازرون فارس می گرفت وبه دربار مغولان ودردیوان استیفاء تبریز وسلطانیه می فرستاد وبعد اهم ودرسال 758 هجری وبا کشته شدن سلطان ابوسعید مغول در سلطانیه آل اینجو به خطر افتاد وبا نابودی هفدهمین شاه مغول در سلطانیه وحکومت بدست "اقوام چوپانی مغولان "در سلطانیه وتبریز افتاد واشرف چوپانی وبرای گرفتن مالیات به شیراز رفت ولی موفق نبود و"دولت مغولی چوپانی "دوام نیاورد وسپس حکمرانی بدست اقوام مغولی دیگر ویعنی بدست ال جلایر در سلطانیه وتبریز افتاد ولی در شیراز ویا در یزد ودولت کوچک ویا عرب تبار آل مظفر وکم کم قدرت گرفت ویا بعد از مرگ سلطان ابوسعید مغول وخودشان را وکمتر از حکومت ال چوپان نمی دیدند ویا کمتراز آل جلایر مغولی نمی دیدند ولذابا زور شمشیر همه مالیاتهای زراعی دهات استان کهکیلویه واستان فارس واستان کرمان ویزد واستان اصفهان را می گرفتند وتنها به دیوان استیفای میبد یزد می فرستادند ویا به نارین قلعه ان شهر که ال مظفردر دست داشت وبعلاوه اغلب کارمندان دیوان استیفاء ویا ممیزی مالیات گیری آنان هم و از اقوام عرب خواف وزوزن انتخاب شده بودند و یا همان مالیات زراعی ودامداری دهات منطقه مزبور را به دولت ال جلایر ویا به چوپانیان نمی فرستادند وصرفا جهت تقویت دولت ال مظفر وبرای ارتش آل مظفر ارتش ویا برای ثروت اندوزی 70 خانواده متفذ ال مظفرو در شهر یزد ومیبد صرف می کردند واین در حالی بود که سکنه اغلب دهات ومراتع فارس وکرمان واستان یزدوابرقو وبوانات وهمگی از اقوام سلجوقی فراری ولی سرکش ترکان غز بودند واسناد تاریخی نشان می دهد که برخی از همان ترکان غز وجهت ییلاق به ارتفاعات شیر کوه یزد رفته وقشلاق زمستانها هم وبه ابرقومی رفتند وبعلاوه ترکان سلجوقی کرمان که هم چنین بودند که همراه قاورد سلجوقی و به دهات کرمان ویا به بافت وبردسیر رفته بودند وبرای ندادن مالیات رمه داری خود وبه دولت مرکزی ایلخانی ودر دشت ری وهمدان وبا سربازان مغولی درگیر جنگی شده بودند که در منابع تاریخی عصر ایلخانی آمده است وقبلا هم ان ترکان غز سلجوقی وبرای ندادن مالیات زراعی رمه داری اضافی خود وبه دولت سامانی وبا آنان در گیرشدند و یکبار هم در عصر سلطان مسعود سلجوقی اتفاق افتاد ونهایتا با وی ودر جنگ دندانقان سرخس در گیر شده وناچارا دولت غزنویان را برانداختند وبا انکه مایل به انقراض همان غزنویان هم نبودند ولی آن مالیات گیری اضافی باعث شد وچرا که آن ترکان غز سلجوقی و معیشت رمه داری بخور ونمیر داشتند وبالاخره این قوم ترک غز را ووادار به شورش ودر برابر دولت غزنویان نمود وبعلاوه همین نوع از مالیات گیری اضافی از رمه داری ترکان غز ویکبار دیگر هم ودر حکومت سلطان سنجر سلجوقی اتفاق افتاد وغز های فقیر ودر جنگ قطوان وبخاطر مالیات اضافی در گیر شدند وچندین سال وسلطان سنجر ودر دست ترکان غز سلجوقی واسیر بود وبا انکه وی را نمی کشتند و بعنوان سلطان خود وقبولش داشتند ولی حاضربه دادن مالیات اضافی رمه داری به وی نبودند! ولذا چندین سال وی را ودر اسارت توام با احترام خودنگه داشته ویا درمنطقه خراسان نگه داشته بودند ولی اقوام عرب تبار ال مظفرودر دست ابرقو وکرمان وطور دیگر با آنان برخورد می کردند ودر طول حکومت سالهای 759 والی 795 هجری آل مظفر واین شیوه باجگیری مالیات زراعی ویا رمه داری وبر ترکان غز سلجوقی تحمیل شد وچندان مورد قبول این نوع ترکان سلجوقی فراری به این 5 استان جنوبی ایران نبود وتا اینکه حکومت 5 استان مزبوربدست تیموریان افتاد که معقول تر عمل می کردند ویا بعد از انقراض ال مظفر ویا بعد از سال 595هجریو بدست فرزندان ونواده های تیمورلنگ افتاد که فرهنگ ورسوم قومی را می شناختند ویا نحوه مالیات گیری از اقوام فقیر غز دشتهای ترکستان آسیارا می دانستند وتا پایان حکومت تیموریان و در هرات وبه حاکم های خودشان و در شیرازوفارس ویا در شوشترخورستان وکهگیلویه سپرده بودند ویا در یزد وکرمان سپرده بودند که فشار مالیاتی زیاد وبه اقوام رمه دار غز سلجوقی نیاورند ویا در پنج استان مزبور نیاورند وتا سرکشی آنان را وبدنبال خودش نیاورد! ویا در مالیات گیری از طوایف سلجوقی کرمان عاقلانه عمل کرده وهمانطوریکه آخرین نوه قاوردسلجوقی ودرمورد رعایای رمه دار غز کرمان وعمل می کرد ویا 13 حاکم سلجوق وی در کرمان ورعایت قومی می کرد که همگی از نواده های قاورد سلجوقی در کرمان بودند وبعد از انکه حکومت کرمان در سال583 وبدست براق حاجب ترک افتاد که گماشته خوارزمشاه بود وانان هم و7 حاکم در کرمان داشتند وهمگی از قراختائیان ترک کرمان بودند وبعدا هم اطاعت از شاهان مغول ودرتبریز و سلطانیه می کردند ویا تا سال 714 هجری ودرکرمان حکومت کردند وهمگی رعایت رمه داران فقیر استان کرمان را می کردند وتا اینکه دولت سلطان ابو سعید در سلطانیه منقرض شد وحکومت کرمان هم بدست طوایف مغولی اوغانی وجرمانی ونکودری افتاد ووبعدا هم بدست ال مظفر عرب تبار افتاد و ودر این دوره وفشار بیشتری براقوام ترک غز سلجوقی کرمان وارد می شد ویا سال 795 هجری تحمیل می شد واز سال مزبورو سیاست تیمور ودر یرلیغ دادن اراضی عادلانه عمل می کرد ویکی از خانهای معقول طایفه برلاس را حاکم سی جان وکرمان نود وتا مالیات گیری رمه داری را ودردهات کرمان وسیرجان کنترل بکند وتا اینکه در سال 850 هجری و جهانشاه قراقوینلو سر کار امد که از ترکان منطقه ترکستان آسیای مرکزی بود ودر برابر تیموریان قیام کرد که می خواستند انان را وبه ترکستان سابق برگردانند ونهایتا سلطانیه ویخزانه انرا از دست دولت تیموریان پس گرفت ویا اقوام مغولی را از سلطانیه وتبریز ومرند ومغان بیرون راند ویا از سلدوز نقده واز عجب شیر بناب ویا از قراچمن وزنجان وابهر وهمدان وطارم وگاورود بیرو ن راند ویا در گزین وقزوین وخرقان وساوه بیرون کرد وتحول قومی دیگر را در ایران آغاز کرد انگاه چندین قوم ترک آغا جاری وغیره را وبا هم متحد نمود ( یعنی اقوام ترک اغاج ایری ِویا درخت کج ) را وبجای اقوام مغولی ودر دهات همدان مستقر کرد ویا اقوام ترک "جاجیلو" ویا "بهار لو" را ودر همدان جانشین نمود ویا اقوامی که به ریاست علیشکرترک بودند ویا در دهات بهار همدان و ساکن نمود وتا دوره افشاریه واین منطقه همدان راو" قلمرو علی شکر" می نامیدند ویا اقوام "ترک جاگیرلو" را ودر مغان نشاند ویا در اطراف اردبیل مستقر کرد وبجای طوایف مغولی و ساکن نمود ویا اقوام ترک دوخارلو ویا قرامانلو ویا سعد لورا در خلخال واردبیل مسقترکرد وویا وم ترک الپاوت وبایبردلو را در ارسباران مستقر کرد ویا قوم سلدوزمغولی را واز نقده ویا قوم مغولی عجب شیر را ازبناب بیرون کرد ویا اقوام مغولی چوپانی را از قراچمن وآبادی ترکمن چای بیرون کرد ویا از دهات دیگر آذربایجان بیرون کرد وبجایش اقوام ترک دیگر را جایگزین نمود ولازم به ذکر است قوم ترک قره قوینلو ویکی از اقوام ترک می باشد که در هنگام امدن هلاکوخان به ایران وجزو 600000لشکر وی بودند که برخی از انان وجزو اقوام ترک اویغوری ترکستان آسیا بود ند وقسمت بزرگی از لشکر هلاکوخان هم واز اقوام مغولی شمال چین بودند ویا از اقوام مغولی اطراف سیبری بودند ودر ان موقع وطایفه ترک قرا قویونلو ودر مراتع شمال بغداد ساکن گردیدند وبرای قشلاق خود وبه اطراف رودخانه ارس ودر دشت نخجوان ومغان می آمدند ولی در دوره تیمور لنگ وقوم مزبورومرتبا سرکشی می کردند ولذاتیمور لنگ و به نقل کتاب ظفر نامه یزدی وکتب دیگر وتیمور لنگ تصمیم گرفت وبه فرماندانش گفت که ان اقوام سرکش ترک قره قوینلو را و دوباره به دشتهای ترکستان ودر وسط آسیا وکوچ معکوس بدهند ویا تیره های اقوام وطوایف مزبور را واز مراتع خود وجمع آوری نموده وبا کنترل نظامی ودوباره به ترکستان کوچ بدهند که باعث در گیری قرا یوسف قرا قوینلو وپسرانش وبا ارتش تیموریان شد ولی بعد از مرگ شاهرخ تیموری وهمان طوایف ترک متحد قرا قوینلو وقیام کرده وطوایف مغولی را واز غرب ایران بیرون کردند ومثلا طوایف مغولی جانی قربانی ویا جغتایی ویا یساوری را از گرگان وخراسان شمالی وسمنان بیرون کردند ولی با شکست یافتن دولت قراقوینلو واز دولت اق قویونلو ودر سال 872 هجری واین بار "دولت اق قوینلو" ودر تبریزو بر سر کار آمد که چندین شاه انان هم 36وحدود سال دوام آوردند ویا تا سال 908 هجری ودر ایران حکومت کردند وانان هم وبخشی از اقوام مغولی را از شهر های ایران بیرون کرد بجایش بخشی از طوایف ترک را جایگزین نمود ومثلا اقوام ترک پورناک ویا بایبردلو وموصللووقراجه داغلو را در دهات ارسباران آذربایجان ساکن نمودند وبرخی از اقوام کوچ کرده غزکه 300 قبل وبه استانهای جنوبی ایران کوچیده بودند ودوباره بر گشتند ویا در دوره مزبورو متحد دولت اق قویونلو شدند وبر گشتند وفرضا برخی بنام قوم افشار اینانلو بود که برگشت وبه دشت ابهر دوباره باز امد وبرخی هم بنام قوم افشار الپائو ویا قوم اغمالو بود که به دهات طارم برگشت ودر هر حال همه حکام تیموری ویا قرا قویونلو ویا آق قوینلو وتا سال 907 ه ورعایت حال اقوام سابق غز سلجوقی را ودر دهات پنج الی 6استان جنوبی ایران را می کردند ومالیات اضافی رمه داریاضافی واز اقوام غز سلجوقی وخوانین ان طوایف غز نمی خواستند وآنان هم حدود 300 سال ودر کوههای بلند زاگرس ویا در دشتهای گرم جنوب ورمه داری می کردند که از نظر حاصلخیزی ونظیر مراتع ییلاقی وقشلاقی سابق انان ودر ترکستان قبلی بود ویا نظیر مراتع اطراف دو روخانه سیحون وجیحون واطراف خوارزم بود ولی وسوسه قدرت وشرکت در تاسیس دولت ویا وسوسه کاهش مالیات گیری اضافی از آنان ودوباره انان را به دشت سلطانیه وابهر وطارم وایجرود وتکاب وماهنشان برگردانید که در اطراف رودخانه قزل اوزن وشعبات آنواقع بود واین بار قوم سلجوقی مزبور وبا "نام جدید اقوام افشار" آمدند ویا در ابتدای دولت صفویه آدند ویا در سال 908 هجری برگشتند که دولت صفویه شکل می گرفت ولی این برگشت طایفه ای به مراتع سابق خودشان در اذربایجان وزنجان وخوش یمن نبود وچراکه از نیمه دوم حکومت صفویه ودوباره مورد غضب 5 شاه بعدی صفویه واقع شدند ونهایتا باز هم واراضی مرتعی خود را از دست دادند ویا از حاکمیت اغلب شهر ها هم حذف شدند ونهایتا احساس خسران می کردند وتا اینکه در دوره نادرشاه وبه دور نادرشاه افشار قرخلو جمع شدند ودولت جدید نادرشاه را بوجود آوردند وآنگاه خاک ایران را وازبیگانگان پاک کردند ومثلا از افاغنه وعثمانی ها ویا از اعراب ان سوی خلیج فارس واز روسهای مسلط بر گیلان که پس گرفتند ولیکن طمع کاری خوانین مهم افشار وهمه چیز را خراب کرد وچند تن از انان که نگهبان خیمه وخزانه ویا توپخانه بزرگ نادرشاه بودند وبخاطر طمع کاری خودشان ونادر وفرزندانش را کشتند ویا همه خزانه وتوپخانه نادر را ودر اردوی نظامی فتح آباد قوچان غارت کرده وبه آذر بایجان آوردند ونهایتا دو گروه افشار به انتقام گیری از یکدیگر پرداختند ویا بخاطر قتل نادر وفرزندانش وبه جنگ با یکدیگر پرداختند ویا در دشت سامان ارخی شرق زنجان وغرب سلطانیه وهمگی در گیر جنگی شدند ونهایتا حدود 100 هزار ارتش افشاریه در جنگ سامان ارخی وبجان هم افتادند وهمدیگر را کشتند وآنگاه حکومت ایران بدست طایفه کوچک زند وطایفه قاجار افتاد وقاجاریه هم در دوره حکومت 112 ساله خود وهم دوبار ه ونظیر عهد مغول عمل کرد ودوباره همه اراضی ویا مراتع آنان را در ابهر وهیدج وسلطانیه وزنجان وه وتکاب وماهنشان واز دستشان خارج نمودند وجزو املاک خالصه قاجارکردند وتاریخ یکبار دیگرهم در مراتع استان تکرار شده بود ودر ادامه مطلبم وبه کوچ دوباره قوم غز سابق وبه دشت سلطانیه وزنجان از پنج استان جنوبی ایران می پردازم ویا در دوره تاریخی 230 ساله حکومت صفویه می پردام که چگونه اتفاق آفتاد؟ویا روند تحولات قومی مزبور را ودرایام صفویه ومختصرا شرح می دهم که به شرح ذیل می باشد که از مستندات 50 جلد کتب تاریخی عصر صفویه اخذ شده است ویا استخراج قوم نگارانه واز مستندات آن دوره تاریخی شده است :وباید بیفزایم که در 14 قرن اخیر وچندین دوره وتحولات عمیق قومی ودر تحولات اقوام شهر های ایرانی بوجود آمده ویا در نژاد های ایرانی رخ داده ویا در بافت قومی شهر ها ودهات ایران اتفاق افتاده است !ولی تابحال وهیچوقت از دیدگاه علم مردم شناسی ویا قوم نگاری مستند وبه شاکله کنونی اقوام ایرانی نگاه نشده ویا به استخوان بندی قومی ملیت معاصر ایرانی ونگاه نشده است !وچرا که از دوره پهلوی که مدرسه رفتن ویا نشر کتاب ویا نشریه ویا پدیده تلویزیون درایران شکل گرفت واین نوع انحراف شکل گرفت وچراکه همیشه این چند عنصر رسانه ای ویک نوع دیدگاه عوامانه ویا غیر مستند واز شاکله ملیت ایرانی رواج داده است که در 100 سال اخیرو تحت آموزه های سیاسی عصر پهلوی می باشد که همه ایرانیان وخودشان را از نزاد اریایی می پندارند وآن اموزه عوامانه چنین است که همه اقوام کنونی وهمگی ساکن در ایران بوده ویا همگی از نژاد اقوام آریایی 2500سال قبل می باشند! ودر حالیکه علم جدید مردم شناسی چیز دیگر می گوید که در 170 سال اخیر شکل گرفته است !ویا مستندات تاریخی وچیز دیگر می گوید که در ایام 1400 ساله اخیرو نوشته شده اند وهمه مستندات می گویند که از اقوام قدیمی آریایی وکسی در ایران معاصر وجود ندارد ویا از عهد ساسانی وغیره وچیزی جز برخی از اشیا و بناها ودیگر چیزی باقی نمانده است ویا براثر درگیریهای سیاسی واغلب مردم ان دوران مرده اند ویا شهرها ودهات خود را وبه اقوام دیگر واگذار کرده اند ویا هر قوم هم ودر دوره تاریخی خودش رخسارههای فرهنگی والگوهای فرهنگی عصرخودش را دارد وبا عوض شدن قومیت ها همان رخساره های فرهنگی ان منطقه هم وعوض می شود ویا به رخساره فرهنگی قوم آتی انتقال می یابد وبهمین دلیل اقوام موجود ایرانی و"چندین دفعه "تحول قومی "یافته اند ویا در شهر های خودشان یافته اند وبهمین دلیل وامروزه اقوام آریایی قدیم ودر ایران وجود ندارند! ویا تمدن زرتشتی وفرهنگ آنان وجود ندارد! ویا زبان قدیم پهلوی دیگر نیست !ویا نظم سیاسی ومدنی وفرهنگی آن عصر ودر ایران معاصر وجود ندارد! وبرعکس وهمه اسناد تاریخی می گویند که اولین گروه قومی که در ایران معاصر زندگی می کنند و"اقوام عرب "می باشند که در 14 قرن قبل وارد خوزستان شدند وبخاطر درگیری شدیدی که با حاکمان بنی امیه ویافرماندارانش داشتند ویا در شهرهای نظیر واسط ( که حجاج بن یوسف ثقفی ساخته بود ) وبا اعراب مهاجر به خوزستان در گیر شدند ویا با فرمانداران بصره وکوفه در گیر شدند وبدنبلش بصورت اقوام عرب خوارج درآمدند ولذا عربها ناچارا ودر طول حکومت 132 ساله بنی امیه واز خوزستان ومجبور به کوچ شدند وبدنبالش رهسپار استانهای فارس وکرمان وسیستان شدند ولذا در آن سه استان هم وبراثر درگیری با دولت ال بویه به شهرهاودهات خراسان جنوبی رفتند ویا به شهر ها ودهات چهار سوی کویر لوت وکویر نمک رفتند ویا به شهر های شرق استان یزد وبه شهرهای شرقی استان اصفهان ویا به قم واستان سمنان رفتند وبتدریج زبان فارسی را یاد گرفتند ولی اغلبشان از اولین گروه نژادی وقومی عرب ساکن در مناطق شرقی وکویری ایران می باشند که از حدود 14 قبل وتا کنون در ایران زندگی می کنند وبقیه اقوام ایرانی وبعدا امده اند ویا بعد از انان به خاک ایران وشهر های ایران آمده اند واغلب منابع تاریخی مختلف هم به ریشه قومی ان اقوام عرب ایرانی پرداخته اند ویا به نحوه آمدنشان به شهر های ایرانی ویا به دهات مزبورکه نشان می دهد که تعلق اشان به کدام قوم عرب می باشد؟ ویا نقش اشان ودر ادوار دولتهای سابق ایرانی ومستقر در 14 قرن اخیر چیست ؟ ومثلا کتابهای مستندی مثل فتوح البلدان می گوید ویا تاریخ طبری ویا تاریخ یعقوبی ویا تاریخیمینی ویا تاریخ قم در قرن چهارم هجری می گوید ویا تاریخ نیشابورحاکمی ویا تاریخ مشاهیر اصفهان ودر قرن چهارم می گوید ویا تاریخ کاشان وهمگی آنرا بیان می کنند وبعلاوه در قرون اخیرهم و تاریخ گلشن مراد عصر زندیه هم واز وجود اقوام عرب در شهرهای خراسان جنوبی سخن می گوید ویا تاریخ محمدی عصر آقا محمد خان قاجارنیز می گوید ویا تاریخ مرات البلدان عصر ناصری می گوید وهمگی ریشه های قومی سکنه شهرها ویا دهات استان خراسان جنوبی را بیان می کنند ویا تاریخ خوانین ورجال عربی آن مناطق شرق ایران را بیان می کنند ویا مستندات تاریخ سکنه اقوام یزدرا بیان می کند ویا تاریخ قومی شهرهای شرقی استان اصفهان را می گوید وبعلاوه چونکه مهاجرت عمده اراب وشهر های حومه اش هم هم به شهر اصفهان بوده ولذا گرایشات فرهنگی اشان را ودراین شهر بزرگ نشان می دهد ویا درادوار مختلف تاریخی نشان می دهد ! ویا مستندات همه کتب گذشته مربوط به آنست ویا در صفحات مختلفش آنرا نشان می دهد که سکنه شهرهای مزبور واغلب از نژاد های عرب خزیمه در بیرجند می باشند ویا از قوم عرب طاهری ویا از قوم عرب مقصودی کاشمر هستند که دکتر اقبال ونخست وزیر عهد پهلوی وازان قوم عرب کاشمر واز فرزندان خوانین ان شهر است ویا رئیس شرکت نفت انگیسی سابق واز این نوع اقوام عرب خراسان جنوبی می باشد ویا از اقوام عرب میش مست طبس ویا گناباد هستند که کتاب گلشن مراد وطوایف انها را می گوید ویا به نقل کتاب عالم آرای نادری که از اعراب ان منطقه سخن می گوید ویا برخی از این اقوام عرب میش مست خراسان جنوبی ویا عرب خزیمه بیرجند وصرفا بخاطر برخی از اهداف سیاسی خود ووارد ارتش نادری در خراسان شدند ولی بعددر تداوم حکوت نادر در مشهد وبا نوه های او نساختند بعلاوه به نقل کتاب مجمل التواریخ وجزو 14 خان عرب خراسان جنوبی ویا کرد خراسان شمالی بودند که از خزانه بزرگ غارتی نادرشاه وبهره زیاد بردند وسپس با کور کردن نوه نادرشاه در مشهد وبا آقا محمدخان قاجارساختند ویا با دولت انگلیس ساختند وتا خزانه بزرگ نادری را وصرف زمین داری بزرگ خود شان ودر سه استان خراسان مزبور بکنند واین مطلب را وکتاب گلشن مراد ویا کتاب تاریخ محمدی ویا تاریخ مرات البدان هم می گوید ویا تاریخ کاشان عصر زندیه ویا قاجاریه ویا تاریخ ده هزار مایل در ایران هم می گوید ودر همه آن کتابها به نقش خوانین عرب در خراسان عهد زندیه اشاره شده است ویا به نقش طوایف عرب زنگویی ویا طایفه عرب لالوی شهر های خراسان جنوبی پرداخته است ویا به نقش عرب میش مست طبس وگناباد ویا به نقش عرب بسطام ویا عرب مقصودی وعرب طاهری کاشمر وبدسکن ویا به نقش عرب نخعی بیرجن وقاین وعرب طبسی ویا به نقش عرب بهلولی ترشیز اشاره دارد وهمگی در شهرهای طبس وگناباد وقاین وتون وکاشمر وخواف وزوزن هستند که اشاره می شود ویا تاریخ قم نیز در قرن چهارم هم وبه اعراب اشعری ودر قم وتفرش اشاره دارد وهمچنین ص 835 کتاب خلاصه التواریخ هم واز دو طایفه "عرب سعیدی" و"عرب نمیری" ودر منطقه قمرود وقمصرونراق یاد میکند ویا در سال 999هجری یاد می کند! وبعلاوه صفحات مختلف تاریخ کاشان وغیره هم وبه نقش (قوم عرب عامریهای) شهر های کاشان ویا زواره واردستان ونایین وانارک پرداخته ویا به اعراب ورامین وخوارو گرمساراشاره دارد ویا ص 290 کتاب عالم ارای عباسی هم وبه قوم (عرب عماری سمنان )اشاره دارد وهمچنین فارسنامه ناصری نیز ودر صفحات 1577و1578و1579 کتابش واز دهها گروه طایفه عرب ویا وتیره اعراب ودر شمال فارس سخن می گوید که اغلب در ابادیهای ونزدیک آبادههستند ویا درغرب منطقه یزد یاد میکندوبعلاوه فارسنامه ناصری می نویسدکه ان اعراب فارس ودر دوره بنی امیه به این ناحیه آمده اند وازقوم "اعراب جباره" ویا از "اعراب شیبانی" هستندوبعلاوه در کتابش واز 57 تیره آن اعراب فارس نام می برد! وفرضا در ص 1576 کتابش از" شفیع خان امیر مهدی خان عرب شیبانی "ویا خوانین دیگر این قوم عرب یاد می کند وبعلاوه همان کتاب فارسنامه ناصری هم ودر صفحات 1576و 1577کتابش واز "ایل عرب باصری "فارس یاد می کند که تا اواخر عصر قاجار در دهات اطرف سروستان شیراز وبلوک ارسنجان وآباده ان دیار ییلاق وقشلاق می کردند که تا اراضی اطراف سیرجان می رفتندوخانواده قوام شیرازی انان را تحت عنوان "ایل خمسه" در عصر قاجار وپهلوی سازمان دادند ودر مقاصد مختلف سیاسی از انان استفاده می کردند ونیز در نزدیکی یزد واردکان ومیبد هم اعراب ال تمیم واعراب خفری واعراب خواف وغیره هم و در منابع تاریخی ذکر شده است واعراب ناحیه خنج وبستک ولارفارس ویا در جنوب ایران هم وجای خودش را دارد که اغلب از "اعراب هوله وغیره" هستند
و"دومین اقوامی "که به ایران آمده اند و"اقوام تر ک آذربایحان "هستند که عمر اقامتگاهی 1000 ساله درخاک ایران وشهر های ایران دارند واز نظر تاریخ ورودشان به ایران هم و دومین گروه مهاجر از خارج می باشند ولی همین اعراب نواحی شرقی ایران وبا ورود انان مقاومت کردندوبعلاوه برای مقاومت فرهنگی وسیاسی در برابر دولت های ترک سلجوقی ویا خوارزمشاهی ویا مغولی وتیموریان هم کوشیدند که سومین گروه قومی مهاجر به ایران هستند ودر بر ابرآنان و اعراب نواحی شرقی ایران وچندین قرن مقاومت کردند ویا جنبش اسماعلیه هفت امامی رابراه انداختند ویا بعد از مرگ ملکشاه سلجوقی ترک براه انداختند !واسنادش همان نوشته های مورخین مختلف است که حداقل 15جلد کتاب و در مورد "قلاع اسماعیلیه "آنان نوشته اند ویا در مورد "جنبش اسماعیلیه "نوشته اند وحداقل از 150 قلعه نظامی منطقه قهستانات خراسان جنوبی یاد می کنند وبرخی هم ودر منطقه الموت قزوین وشمال ابهربود که یاد می شود وهمگی اسناد می گوید که اعراب خراسان جنوبی وآن قلعه ها را ودر کوههای دامغان وتا کوههای بیرجند وتا قاینات تاسیس کرده بودندکه از دوره سلطان محمد سلجوقی وتا دوره هلاکو خان مغول وجود داشت که بوسیله آن قلعه ها وعملیات نظامی هدایت می شد وبعدا هم با عناوین جنبش حروفیه ویا ویا جنبش سربداریه سبزوار ویا جنبش نوربخشیه گنابد وبا سلطه تیموریان ترک ودر شهر های ایران مخالفت می شد ویابا جنبش حروفیه وبا دولت ترک قرا قوینلوومخالفت می شد ویا بر حکمرانی شهر های ایرانی ومبارزه می کردند ویا با سلطه دولتی سلجوقیان ترک ومغولان وتیموریان ترک وقرا قوینلو واق قویونلو ترک مخالف بودند! ویا در فرایند تشکیل دولتشان و مبازره می کردند که اسناد فراوانی ودر منابع تاریخی ایران ودر این مورد وجود دارد و آخرین حرکت جنبش اسماعلیه هم ودر دوره محمد شاه قاجار وبوسیله آقا خان محلاتی انجام گرفت و به در گیری در کرمان وغیره منجر شد وهمانطوریکه "دومین گروه قومی "که امروزه در خاک ایران وشهر های کنونی کنونی زندگی می کنند ویا عمر اقامتگاهی 1000 ساله در ایران دارند و"اقوام ترک "می باشند و آنان هم از دشتهای آسیای مرکزی به ایران آمده اند وآنان نیز خودشان را برخلاف شعارهای عصر پهلوی و جزو اقوام اریایی نمی دانند و بلکه اقوام ترک غزترک سلجوقی دشتهای ترکستان وسط آسیا می پندارند که قبل از 1000 پیش ودر دشت ها ومراتع ترکستان وسط آسیا ورمه داری می کردند ویا تشکیل دولت ویا ایجاد دیوانهای اداری را نمی داستند وبعدا با کمک خواجه نظام الدین طوسی وبا ساخت بازار ویا کاروانسرا ویا با قوانین تاسیس مدرسه نظامیه آشنا شدند ویا با کتابت امور اداری ویا با تاسیس کتابخانه آشنا شدند ویا با مدل حکمرانی بر اقوام دیگر شهر ها آشنا شده وبکار بستند ویا با نحوه قضاوت در امور اختلافی اقوام ویابا قوانین زمین داری وتقسیم محصول زراعی بین تولید کنندگان وابواب جمعی اش آشنا شدند وآن "الگوهای فرهنگی متمدنانه" را با "رمه داری ومعیشت سابق" خود ودر خاک ایران عجین کردند واین الگوهای فرهنگی واداری توام با "کار بلدی وپشتکار " را تنها از فرهیختگان ایرانی طوس وجوین ونیشابوراموختند ومثلا از خواجه نظام الملک طوسی ویا از عمید الملک کندری نیشابوری ویاد گرفتند وبعدا هم با مهارت تمام ودر دولت های بعدی خود بکار گرفتند ویا جزو معلومات فرهنگی وشیوه حکمرانی جدید آنان گردید ویا در شیوه زندگی رمه داری ساده انان رسوخ کرد ولی درزندگی اطراف دو رودخانه سیحون وجیحون واین "ماثر فرهنگی "نبود ! ویا در محل زندگی ساده آنان ودر نزدیکی "قلعه منقشلاغ آنان" ودرحوزه خوارزم وبخارا نبود !که قبلا زندگی رمه داری ساده ودر ان دیار داشتند ولی همان ترکان غز سلجوقی ساده زیست وبخاطر فشار حقوقی ونظامی که فرمانداران عصر سامانی وغزنوی ایرانی برآنان وارد می کردند وعاصی شدند ویا در مراتع اشان وبرمعیشت سخت آنان وارد می کردند ویا انواع مالیات گیری سخت بر آنان وارد می کردند ولذا عاصی شده ودر جنگ دندانقان وغیره وارتش عظیم دولت غزنوی را وشکست دادند ووارد خاک ایران شدند واز انجا که در اطراف طوس ومرو ونیشابورهم ومراتع خوب وجود نداشت وهمه اش بیابان بود وکویر ولذا امکان زندگی ومراتع رمه داری غنی وجود نداشت !وناچارا بیابانهای خراسان را رها کرده وبه غرب ویا جنوب ایران روی آوردند ویا برای حفظ "معیشت سابق رمه داری" خود وبخشی از همان قوم سلجوقی وبا رهبری "قاورد سلجوقی" وبه کرمان وکوهستانات جبال بارز آن استان ودشت گرم بافت ویا جیرفت واطراف دریاچه جزموریان رفتند وبعلاوه از دوره قاورد سلجوقی هم وبخاط کثرت یافتن اقوام ترک غز در کرمان وحداقل 30 حاکم سلجوقی ویا ترک قراختایی واز میان آن "اقوام ترک غز "وانتخاب برای حکومت در کرمان می شد ویا ازمیان حاکمان ترک خوارزمی ویا ترک افشاری می شد که همگی از دوره سامانی وتا دوره صفویه وافشاریه وبرکرمان حکومت بومی می کردند ووصفویه حاکمان ترک افشاری را برداشت و"حاکمان سیک مذهب "بر کرمان گذاشت در دوره نادر شاه دوباره حاکمان افشاری بر کرمان گذاشت وبعد از قتل نادرشاه افشار که وی برخی از حکام افشاری را وبراداره نواحی کرمان گمارده بود عوض شد وحکومت کرمان ودر دوره کریم خان زندو بدست برخی از خانهاو مثل تقی خان درانی وغیره افتاد وسپس بدست خوانین قاجار ومثل ابراهیم خان قاجار وفرمانفرما وغیره افتاد ونیز در دوره سلجوقیان بخشی ازهمان طایفه غز سلجوقی که از ماء وراء النهر حرکت کرده بودند و بطرف استان فارس حرکت کرده که کوههای بلند ییلاقی زاگرس را داشت ویا دشت های مناسب برای رمه داری داشت وبا حمایت بوزابه سلجوقی وبه طرف دشت های فارس رفته ویا بطرف دشتهای حاصل خیز بوانات وکازرون وفیروز اباد استان فارس رفته به وتا دوره دولت صفویه ودر ان دیار بودند وحکومت محلی انان هم واغلب از میان اتابکان فارس انتخاب می شد که ریاست تیره های غز سلجوقی استان فارس را در دست داشتند ویا با نوادگان اتابکان سلجوقی استان فارس بود که مورخین عصر صفویه وزندیه وقاجاریه وعمدامیزان نفوذ ایلی آنان را ودر استان فارس ذکر نکرده اند !ویا در کتاب نویسی درباری خود وذکر نکرده اند وابراهیم میرزای تیموری ترک ویا پیر بوداق قرا قوینلوترک ویا الوند میرزای آق قویلو ترک هم با سکنه غز استان فارس مماشات می کردودر طول حکومت صفویه هم چندین خان ترک ذوالقدر وبر حکومت فارس گماشته بودند که در شیراز وجهرم وگرمسرات آن ناحیه وبا همان ترکان های ترک غزفارس در شیرازودیوانهای اداری اش مماشات می کردند وبعدا شاه عباس وآخرین خان ترک ذوالقدرو بنام "یقعوب سلطان ذوالقدر" را هم کشت وبرای پا گرفتن "تجارتخانه هند شرقی" درشیراز وبوشهر ولارستان وهمه حکومت فارس وهرمز گان وبوشهر وهرمز را به "امامقلی خان ارمنی "داد وتا وی راه را وبرای تجارت کشتی های هند شرقی واز راه بنادر خلیج فارس وتنگه هرمزباز بکند ویا مسیر جاده تجاری لار وشیراز وتا شهر اصفهان پایتخت وامن بشود !وبرای باز شدن این نوع راه تجاری اروپایی در فارس هم وقربانی هایش وهمان ایلات غز سلجوقی فراری از مقابل مغول بود ویا ایل قشقایی ترک فارس بود ویا ایل بیات ترک شیراز ویا طایفه افشار ترک کازرون ویا کهگیلویه بود که اخرین خانهای کازرون ویا کهگیلویه هم ودر دوره صفویه وابتدای قاجاریه واز خوانین افشار بودند که اسامی انان ودر کتاب فارسنامه ناصری آمده است ویا قربانیانش وطایفه ذوالقدر ترک بود که حذف شدند ویا تیره های مختلف حاکمانش ودر شهر های شیراز وجهرم وفسا ومدتی حکومت می کردند ویا قربانی هایش و"طایفه بیات ترک استان فارس بود که نادر شاه ویا فرزندش شاهرخ وهمان صالح خان بیات ترک را وبه حکومت شیراز گماشته بود وبا جایگزین شدن حکومت کریم خان زند ویا فرزندانش دایم الخمرش در شیراز و همگی بجای امامقلی خان ارمنی نشستند ودر دوره قاجاریه حکومت فارس بدست ژنرال سایکس انگلیسی افتاد ویا بدست خانواده قوام ویا بدست پلیس جنوب ایران افتاد وهمگی با کمک سربازان هندی وافسران انگلیسی وایل عرب خمسه و با واسطه حاکمان وابسته به استعمار انگلیس ومثل فرمانرما ویا نظام مافی ودر عصر قاجار افتاد وفقط دعوا سر لحاف ملا نصرالدین بود وآنها هم وترکان غز سلجوقی ویا ترکان افشاریه ویا ذوالقدر ویا قشقاقی های ترک مخالف در سر راه تجارت کشتی های اروپایی ها بود ومثل پرتقالیها ویا هلند یها ویا انگلیسیها وتجارتشان با اعراب اصفهان بود وترکان رمه دار بدوی دوره سلجوقی در کرمان وفارس وخوزستان وبا بدویت عشایری خود واین مسیر تجارت انگلیسی ها وبا اعراب اصفهان وکاشان وبیرجند ویزد را بسته بودند! ومی بایست که حذف می شدند ویا با اید ئولوژی تراشی های مختلفعصر صفوی وقاجاریه این مسیرراه تجاری باز می شد ! وتا کالاهای اروپایی در دوره قاجارواز بنادر انگلیس از بوشهر وبندر عباس وبندر لنگه وبندر خرمشهر وبه کاروانسراهای قشربندی جدید تجارعرب اصفهان می امد ویا به کاروانسراهای عرب عامریهای کاشان می رفت ویا به کاروانسرهای عرب ال مظفری یزدمی رفت که خاندانهای پر نفوذش و از دوره صفویه وبیشترین تجارت را با بمئی هندشرقی داشتند و یا به جیب عرب خزیمه بیرجند می فت خنواده اسدالله علم عرب واز انان است وچندین قرن تجارت بیرجند ومشهد را اداره می کرد ند وقلعه حکومتی خوانین عرب میر علم خزیمه هم در بیرجند واز کاشمر وتا دهات زابل را اداره می کرد ودست کمی از ثروت حکام عرب ال نهیان وال ثانی نداشتند ویا خانواده عرب مقصود ی دکتراقبال کاشمری بود که خوانین عرب پدری اش وچندین قرن ودر اقتصاد مشهد ونفوذ مالی عمیق داشت وبعد از قتل نادرشاه وکور کردن نوه اش شاهرخ وتمدن عمیق عربی -انگلیسی وبا کمک رسانه ها ی حقوق بگیرخود ودر شهر های شرقی ایران براه انداخته بودند وفقط مزاحم ثروت اندوزی اشان وگروهی از سلجوقیان ساده لوح غز بود که جهت امرار معاش رمه داری بخور نمیرشان ودر مقابل تهاجم خشن مغولان و به مراتع چرای کرمان وفارس و خوزستان وکوههای بلند کهگیلویه سرازیرشده بودند وتا اگر حکومت در شهر ها را از دست داده اند وحداقل با دست برداشتن ازدنیای سیاست وحداقل بتوانند از منافع چرای خود ویک لقمه نان بخورند وامکان خروج از ایران وبرگشتن به اراضی سر سبز خود در ترکستان وسط آسیا هم ومیسر نبود وبخاطر انکه با سیاست کمپانی هند شرقی وآبادیهای ترک نشین سابق آنها ودرقرای سابق ترکستان وبه اقوام مغولی اوزبکستان ونظیر قوم قنقرات وغیره داده شده بودوآری قوم غز سلجوقی بدبختی که در فرار به کوهستانهای جنوب ایران ونه راه پیش رفتن در عصر صفوی را داشتند ؟ونه راه پس رفتن را ؟ و سر دسته این اقوام غز فراری از مقابل مغولها وبه کوهستانهای جنوبی ایران هم و "شمله افشار"ویا "شمله اوشار غز" دوره سلجوقی بود که "اتابک شمله غز سلجوقی "نامیده می شد وبه نقل کتاب کامل ابن اثیرکه از وی ودر کتاب تاریخش نام برده است ویا چهار سندتاریخی دیگر هم و در کتاب فارسنامه ناصری وجود دارد وهمگی او را اتابک "ملک شاه دوم سلجوقی "ودر خوزستان می نامند ووی اتابکی از طایفه غز "اوشار : دشت منقشلاق خوارزم بود که بعدا "لفظ اوشار" وبه "لفظ افشار"تبدیل می شود ! ویا در دولت آق قویونلو ورواج کتابتی می یابد وخوانین غز اوشاری آن طایفه هم ودر دشت قشلاقی خوزستان وبمدت دو قرن ویا در دولت سلجوقیان ومراتع دشت خوزستان را به اقطاع خود گرفته بودند ومالیات به دولت مرکزی می دادند وبعلاوه مراتع کوههای ییلاقی کهگیلویه هم واز سوی الب ارسلان ویا ملکشاه ویا از سوی خواجه نظام الملک وبه اقطاع آنان داده شده بود وبهمین دلیل ودایما هم ومالیات رمه داری قشلاقی وییلاقی خود را وبمدت دوقرن وبه اصفهان وهمدان پایتخت سلجوقیان می فرستادند وهمگی ازتیره وطوایف و نوادگان شمله افشار بودند ویا همگی از بقایای قوم شمله افشار خوزستان می باشند ودر دولت ایلخانی هم و"اتا بکان سلغری لرستان وخوزستان "نامیده می شدند ولی در دوره ایلخانی واین منطقه وتاریخ مکتوب قومی خود را ننوشته است ودردوره تیموریان ویا قرا قویونلو ویا آق قوینلوهم وطایفه لر در آن نقاط نبود ومخصوصا لر کهکیلویه ودر آن منطقه اقطاع وسیورغال نداشت ویا از سوی دولت ایلخانی نداشت واحتمالا گروه کوچکی از "طایفه شبانکاره "ویا از "طایفه شول وشولستان ودر آن منطقه زندگی می کردند که گروه کوچکی از اقوام لر ناحیه بویر احمدی بودند (که در نواحی ممسنی وگچساران ودوگنبدان )وزندگی می کردند که تاریخ ال مظفر ویا مجمع الانساب ویا کتب عصر تیموری وآن منطقه بویر احمدی را وناحیه " شولستان تیموری "می نامید که "قوم لر شول"هم ودر آن ناحیه کوچک زندگی می کردند ونه در کهگیلویه که سرتاسر دوره صفویه ویا در انواع کتب تاریخی صفویه وفقط از اقوام افشاری کهگیلویه یاد می شود (ونه از اقوام لر کهگیلویه )که در منابع تارخی عصر صفوی وسندی در این باره وجود ندارد !ویا بعد از خروج افشار ها واز کهگیلویه ویا بعد از آمدن مجدد انها به دشت قزوین وخرقان وسلطانیه وقیدار وایجرود وماهنشان واست در پایان دولت صفویه واقوام لر شولستان به همان نواحی مرتفع وخالی از جمعیت کهگیلویه رفته اند وبعلاوه در دوره سلجوقیان هم واقطاع از ملکشاه سلجوقی داشتند ودر دولت ایلخانی هم و"اتابک سلغرغز" وان نواحی لرستان بزرگ وخوزستان را به سیورغال از خانواده هلاکوخان گرفته بود که در منابع تاریخی اتابک لرستان وخوزستان نامیده می شود ووفلسفه خروج افشارها واز کهگیلویه هم و در دوره صفویه هم روشن است که طوایف غز افشار – سلجوقی وبرای کمک به دولت صفویه وازناحیه کهگیلویه وخوزستان خارج شده وبه دشت قزوین ودشت سلطانیه و دوباره برگشتند وبعدا "اقوام لر شول "نیز وبه مراتع ییلاقی وخالی از جمعیت سابق اوشار های غز سلجوقی می آیند ودر ان مکانها ی مرتفع مستقر می گردند وواقوام لر ستان وبه مرکزیت خرم اباد وبروجرد نیز ودر دوره حکومت 300 ساله مغولان وتیموریان وتاریخ مبهم دارد ودر ادوار تاریخی مزبور و ناحیه مزبور را منطقه اتابکان لرستان وخوزستان می نامیدند ومعلوم نیست که چرا این دو استان ودر تاریخ 300 ساله یک استان واحد محسوب می شده که یک "بیگلر بیگی واحد" داشت وبهمین دلیل نامگذاری جدیدش در دوره قاجاریه ونام منطقه مزبور به "لر کوچک" و"لر بزرگ "تغییر می یابد وکنکاش پزوهشی نشان می دهدکه طوایف لرستان خرم اباد واحتمالا بخشی از کوچ طوایف قدیمی شبانکاره وبه آن ناحیه اطراف خرم اباد می باشد وهر چند در مورد طایفه شبانکاره ومنابع تاریخی مختصری وجود دارد واز جمله کتاب مجمع الانساب و غیره که در دوره مغولان وتیموریان نوشته شده ومعلوم نیست که کدامیک از خاندان فضلویه ویا اتابک تکله غز براین تیره وطوایف گروه لر منطقه وقوم نیمه قدیمی ایرانی حکمت می کرده ویا در دوره مغولان حکومت می کردند؟ واحتمالا در ابتدای دوره صفویه وگروهی از ناحیه شبانکاره فارس وبه منطقه لرستان کنونی امده اند که قوم لر نامدیه می شوند ودر ادوار بعدی هم "کرد های لک "به منطقه انان امدند "ویا "لر مافی "ویا "لر فیلی "ویا "لر نوایی "ویا "لر خزل "که گروهای متفرق بودند ولی به منطقه آنان اضافه شدند وفرضا سکنه شهرسین کرمانشاه که چشمه اب بزرگ دارد واز اقوام کرد لک است ویا ناحیه نوراباد لرستان هم واز "طوایف کرد لک "هستند ویا منطقه چرداول وجنوب ملایرهم و از "تیره لر خزل "هستند که با لر های دیگر منطقه وتفاوت نژادی دارند ویا در کتب دوره نادرشاهی ومنطقه مزبور و"لر فیلی "نامیده می شود واقوام متعدد وکوچک لرمافی ویا لر نوایی وکرد لک ویا لر خزل ویا لر زند وبه نواحی مزبور اضافه شده وبعد از قتل نادرشاه وهمگی به مابین ایلام وخرم آباد آمده واسکان می یابند واقوام لر بختیاری هماز شام امده است ویا به نقل کتاب تالیفی خود خوانین بختیاری واز دوره صفویه واز جبل السماق حلب شام آمده اند ویا به کوهستانات مزبور آمده اند ( ماخذ تاریخ بختیاری تالیف سردار اسعد ) ونامگذاری اقوام لر پشتکوهی ایلامی هم از دوره قاجاریه پیدا شد واقوامی که در کوهستانات غربی پشت رودخانه چرداول زندگی می کنند ویا در اطراف دره شهر ویا در کوههای غربی رودخانه کرخهزندگی می کنند و برای قشلاق خودشان وبه طرف اراضی گرم عراق وکوچ روی می کنند وتا اطراف دجله رفته ویا به ناحیه قشلاقی خود ودر ناحیه عماره عراق می رفتند ومنطقه آنان نیز وقبلا و"لر پشت کوهی" نامیده می شد وتا سال 1335 شمسی که شهر ایلام وجود نداشت وبلکه تنها یک آبادی وبنام قریه ( یا ده حسین اباد )نامیده می شد وچونکه مکان و محل "قلعه حسین خان پشتکوهی "در ان ناحیه بود و"حسین اباد "نامیده می شد ویا شهر مهران کنونی هم ووجود نداشت وبلکه "قریه منصور اباد" نامیده می شد که فردی بنام منصور خان لر پشتکوهی آنرا ساخته بود وشهر دهلران هم واز نامش پیداست که ( ده لران ) نامیده میشد ودر نزدیکی دشت عباس بود ولی در دوره حکومت پهلوی وعده ای از افراد ودر فرهنگستان دوره پهلوی تصمیم گرفتند که در نامگذاری شهرها ویااستانها واز واژه های قدیمی ویا فارسی استفاده بکند ومثلا در نامگذاری قریه گیلانغرب وبخاطر جنگلهای شبه گیلان یک قلعه خان کلهر این ناحیه را وشهر "گیلانغرب "نام نهاده ویا اسم "قلعه حسن اباد کلهر" راوشهر " شاه اباد"نامیده ودر نامگذاری دولتی "قریه حسین آباد "استان ایلام نیز واز واژه ایلام (یا عیلام تمدن باستانی ) استفاده کرده وبرای آن استان جدید دوره پهلوی استفاده نمودندوبا این واژه سازیهای صرفا لغوی وتمدن این چهار استان لر نشین ایران را وبه تمدن عیلامی 3200 سال قبل ربط بدهند و یا انان را جزو اقوام قدیمی آریایی جلوه بدهند که باعث اختلاف بین اقوام لر چهار استان شده است ؟وچراکه لرهای استان دیگر هم ومعتقدند که "مرکز تمدن عیلام قدیمی" وهمان "استان ایلام کنونی" نیست وبلکه درتپه چغا زنبیل خورستان می باشد وعده ای دیگر از نویسندگان لر هم معتقدند مرکز "قوم عیلام قدیمی" ودر کوههای کهگیلویه می باشد ؟!وگروه چهارم لر نیزو معتقد ند که نخیر و مرکز عیلام قدیمی ایران ودر ناحیه لر نشین بختیاری می باشد که سردار اسعد بختیاری ودر کتاب تاریخ بختیاری اش آنرا اعلام کرده است !ولی هیچکدام از انها هم ودر ادعاهای تاریخی خودسند ندارند وتاریخ خوانین و شاهان لر خودشان را هم نمی دانند که چیست ؟یا گذشته تارخ قوم لر خود را تعقیب نمی کنند؟ وبهمین دلیل از تاریخ عصر خوانین لر عباسی خرم اباد دوره شاه عباس وتا تاریخ گذشته اجدادی آنان در صدر اول اسلام چه کسی است ویا در دوره ساسانی واشکانی وهخامنش وتا شاهان عیلامی چه کسی است ومجهول است ؟ ویا اززمان تاریخ جهانگیرخان بختیاریو در دوره صفویه آنان وتا تاریخ دوران سلطه شاهان آشوری نینوا مجهول است آخرین شاه عیلامی منطقه لرنشین انان را کشته است ؟وهمگی در طایفه لر انان مجهول است ؟ویا در طی 3200 سال گذشته ایران مجهول است ؟ویا در مکتوبات سند تاریخ نویسی آنان وجود ندارد ! وادعایی می باشد که افراد زرنگ فرهنگستان عصر پهلوی وبه دهان آنان گذاشته است ویا انان را مدعی تمدن آریایی قدیم ویا تمدن عیلامی سابق ایرانیان نموده است ؟ولی شجره نامه اجدادی حسین خان پشتکوهی خود را نمی دانند که چه کسی می باشد ؟ ودر اسناد تاریخی مکتوب 14 قرن گذشته هم وجود ندارد که کسی بتواند پزوهش بکند ویا شجره نامه جهانگیر خان بختیاری عصر صفویه آنان مجهول است کهدر کتاب علم اری عباسی از وی یاد شده است وتا عصرپادشاهان آشوری نینوا ودر 3200 قبل هم وجود ندارد ! ویا در منابع تاریخی ومعلوم نیست ؟که پدر بزرگان آن خوانین بختیاری منطقه مزبورکیست ؟ ویا جد لر پشتکوهی ویا جد لر عباسی خرم اباد انان ودر طی 3200 سال قبل کیست ومجهول است ؟ ویا خان مزبور وازچه طایفه ای بوده ومجهول است ؟ودر حالیکه اسامی اجداد ترکان غز افشاریوهمگی وجود دارد وفرضا سابقه تاریخی طایفه گوندوزلوی شوشتر ورامهرمز ویا دورق ( شادگان )خوزستان وهمگی معلوم است !ویا تارخچه "افشار های ارشلوی کهگیلویه "معلوم است که از فرزندان چه کسی می باشند ؟ونسل اندر نسل در کتابهای تاریخی دوره صفویه وودوره تیموری ودوره ایلخانی وسلجوقی امده است وتا عصر "شمله افشار عصر سلجوقی" امتداد می یابد! ویا در منابع تاریخی معتبر ومثل کتاب کامل ابن اثیر وجود دارد وبعلاوه در صفحات 246 و247 و249 کتاب فارسنامه ناصری هم وجود دارد وفرضا نویسنده آن کتاب می نویسد که در1000سال قبل وشجره اجدادی "اتابک شمله یعقوب ترکمانی غز خوزستان می باشد و یا نوده هایش هم ودر "استان کهکیلویه "چه کسی بوده ودر 50 جلد کتب عصر صفوی هم وجود دارد ! وودر یک سند اورا از نسل "مودود سلغری" می داند که پایه اتابک سلجوقی سلغریان لرستان وخورستان را گذاشته بود ! وهمچنین در منابع تاریخی دیگر هم وبه آنان اتابکان سلغری عنوان داده شده است ! ونادر شاه افشار قرخلوهم واز نوادگان انهاست ویا پایه گذار "تمدن افشاری "هم واز نوادگان همان سلغوریان واز" نژاد شمله افشار" است ونیز تاریخ اجدادی شمله افشار هم معلوم است ویا اجدادش در دشت های ترکستان خوارزم ومنطقه غز نشین دشت قبچاق بود که بزرگترین وحاصل خیز ترین دشت آسیاست وبعد از مغول وانرا قزاقستان وازبکستان وترکمنستان نامیدند ولی قبلا فقط با نام ترکستان آسیا نامیده می شد ودهات وقصبه های آن دیار هم وبا واژه ترکی "کند"ملقب بود ومثل آبادی "تاشکند" ویا "(سمر کند" ویا سمرقند) ودر منابع تاریخی عصر سفرنامه ابن فضلان در قرن سوم وچهارم امده است ویادر تاریخ ظفر نامه یزدی وغیره آمده است که چگونه نزادشان به "غز خان ترک" ودر دشت قبچاق ترک می رسید ؟ولی پایه گذاران تمدن ایرانی _آریایی معاصر واز ارائه شجره نامه اقوام گوناگون ومتعدد ایران معاصر عاجزند که در 14 قرن گذشته وسکنه شهر هایش واز چهار گوشه جهان امده اند ویا به خاک ایران معاصر آمده اند وسکنه هر شهر ش واز یک کشور مختلف می باشدوفرهنگهای متفاوت ویا متضاد با یکدیگر دارند و"ریشه قومی واحد" ویا "تاریخ قومی واحد "وِیا " تبار فرهنگی واحد ندارند" که سازگاری فرهنگی واقتصادی باهم داشته باشند !ویا در 14 قرن گذشته هم از خود نشان نداه اند !وبلک از هر دویست سال ویک گروه بندی قومی واقوام قرون قبلی را منقرض کرده است وجانشین قبلی ها شده واز این راه ورخساره قومی شهر ها را عوض نموده است ومثل دانه های موزائیک هرقومش ستیز قومی با بلاد دیکر دارد که در تارخچه جوامع مختلف جهان وجود ندارد واقوامی هستند که مدتها وآب اشان هم بیک جوب نمی رود وبلکه هرکدام می خواهدکه تحت عنوان "تمدن ایرانی "ویا " اقوام اریایی" وامیال قومی حاد خود را تعقیب سیاسی وبرقوم دیگری تحمیل بکند ؟ونیز برای تحمیل این خواسته قومی خودش هم وتاریخ گذشته ایرانی راو"تحریف غیر مستند" می کنند که مورد سوء استفاده دول غربی هم می باشد که از این تاریخ نگاری وفرهنگی تحریف امیزآنان ونهایت بهره برداری را می کند ویا بسود مادی خود می کند ! وسرنوشت قوم غز سلجوقی رمه دار خوزستان وکهگیلویه هم ونظیرسرنوشت مراتع انان در دشت قبچاق قرن قرن چهارم است که از دستشان خارج شد ویا نظیر مراتع دشت سلطانیه وصائین قلعه قرن ششم است بدست مغولان افتاد وسرنوشت قوم ترک غز فاری به حوزه اتابکان فارس وشیرازویا خوزستان است ویا نظیر سرنوشت قاوردیان سلجوقی کرمان است که انگلیسی ها وبا کمک الهوردخان ارمنی در فارس نگذاشتند ویا با کمک گنجعلیخان سیک هندی ودرکرمان نگذاشتند ویا با کمک شیخ خزعل صاحب چاههای نفت مسجد سیلمان وشوشتر وهفتگل وومشعشعیان حویزه نگذاشتند که حداقل معیشت رمه داری ساده انان هم ییلاقات این سه استان وتعقیب بکنند وبا ترفندهای مختلف وانان را از چند استان مزبور هم اخراج کردند وبلاوه اخرین نوه قاورود سلجوقی را در فرمانداری جزیره هرمز کنار گذاشتند وآنرا بدست امامقلی خان ارمنی صفویه دادند ویا بدست معین التجار عرب بوشهری دادند ویا انگلیسی ها واخرین عنصر ایرانی راکه از نوادگان اتابک سعد فارس بود واز بحرین کنار گذاشتند ودر حالیکه به نقل کتاب فارسنامه ناصری وفاتح بحرین همان اتابک سعد سلجوقی از فارس بود ونادرشاه هم وبعد از حمله اعراب هوله به ایران واز طریق کیش وخنج وبستک ودوبار ه کشتی دریایی ساخت وبحرین وامارات وقسمت بزرگی از کشور عمان را گرفت ولی بعد از قتل وی انگلیسها وعبدالطیف خان ونماینده نادر شاه در بحرین را کشته وچندین قوم کوچک از عربستان را آورده ودولتهای آل ثانی وآل خلیفه وآل نهیان وآل صباح بحرین وامارات وقطر وکویت وعمان را تاسیس کرده ووبعلاوه طایفه عرب بنی کعب را در دوره زندیه واز عربستان آورد] ودر خوزستان نشاندند ویا با همدستی خان حاکم زندیه درشهر بصره واز طریق رودخانه اروند و وارد محمره وعبادان کرده ( قریه سابق آبادان )ویا رامهرمز دورق را که عالم آرای عباسی می نویسد که از قشلاقات قوم افشار خوزستان بود ویا اراضی سوسنگرد وحمیدیهودشت میسان سابق را از اقوام ارشلو گندوزلوی خوزستان خارج کرده ووجزو املاک زراعی شیخ خزعل نمودند وتا خاندان آل خزعل را هم ونظیر آل خلیفه ویا آل نهیان را ودر این سوی خلیج فارس بسازند ووشبیه آنانهم ونظیر طایفه عرب ابوشهر است از عربستان آورده ودر بوشهر وبند ر گنگ وغیره گنجانید که اسناد تارخی می نویسد برخی از تاجران عرب بوشهری وهمدست با کمپانی هند شرقی وبا چندین هزار شتر بارومحموله و از سواحل بمبئ آورده واز طریق کاروانسراهای بوشهر وگمرگ بوشهر وبه داخل خاک ایران می اوردند ویا تاجران عرب بوشهری هم وهمدست انان بودند که "معین التجار بوشهری عرب " وبا کمکتلگرفخانه انگلیسی در بوشهر وگمرگ معاف از مالیات بوشهر وبا کمک وکار دار انگلستان در بوشهروسربازان هندی ان وبا کمک کشتی های انگلیسی در بوشهر وواز طریق کارمندان گمرگ بوشهر که ناصر الدین شاه ویا مظفر الدین شاه وامتیازلغو مالیاتش را به انگلیسها فروخته بود وبعلاوه فرمانداران وحکام قاجاری وابسته به انگلیس هم در بوشهر داشتند ونظیر نظام السلطنه مافی وغیره هم وآنرا کار چاق کنی می کردند وسپس از طریق تجارمتعدد عرب بوشهر وتا تجارتخانه معین التجار بوشهری عرب تبار ابوشهری وبه خیابان لاله زارتهران می آمد که محل ومکان تجارتخانه معین التجار بوشهری در تهران بود وسپس از طریق وی نیز ودربازار تهران عصر احمدشاه ویا عصر رضا شاه پخش میشد وبدست تجار عرب تبار یزدی می رسید که معین التجارهای بازارتهران بودند ویا بدست عرب تبار های اصفهانی بازار تهران می رسید که ملک التجارهای بازار تهران بودند و پخش می شد ویا از طریق انان هم ودر کاروانسرهای ملک التجار مشهدی می رفت ویا بدست ملک التجار زنجانی ویا ملک التجار رشتی رسیده وپخش می گردید وفقط تمدن انگلیسی وعربی آنان وفقط یک مانع بزرگ سیاسی داشت وانهم استقرار همان ترکان غز سلجوقی بدبخت رمه دارو فرار کرده از مقابل ارتش مغول وبه ان دشتها بود که در دهات چند استان کرمان وفارس وخورستان اتقرار یافته بودند وبدبختانه همه محمولهای تجاری غرب هم ازکنار جاده هاو دهات جنب سکونت گاهی آنان می گذشت که از دوره صفویه وبا پیدایش تجارتخانه هند شرقی در اصفهان وشیراز ویزد وبندر جاسک وبند لنگه وبندر بوشهر وخرمشهر ومسیر تجات وفقط همان راه بود وتا دوره پیدایش ملک التجار های جدید عصر پهلوی که مانع تجارت جهانی محسوب می شدند ویا مانع بزرگ تجارت جهانی کشتی های انگلیسی وبه داخل خاک ایران ویا در مسیر های جاده ای آنان محسوب می شدند ومتاسفانه همگی این جاده ها ی تجاری هم ودر مسیر دهات وچراگاههای اقوام ترک غز وقشقایی وافشاریه وخلج وبیات وارشلو وگندوزلوچند استان جنوبی وغز نشین سلجوقی واقع شده بودند وسپس به بازار های داخلی ایرانیان وصل می شدند وهر چند ترکان ساده لوح وبدبخت غزمزبور ودر صدد مصادره ان کالاهای اروپایی نبودند ولی استقرار انان در منطقه مزبوروبهانه ای به دست امثال تاجران زرنگ عرب تبار یزدی می داد که دائما از انان شکایت بکنند ویا تجار عرب تبار اصفهانی هم که چنین بودند ویا تجار عرب تبار مشهدی ویا عرب تبار بیرجندی ویا کاشمری وکاشانی نیز وچنین پندار بافی می کردند واز دوره سلجوقیان هم ویا راه اندازی فرقه اسماعیله خود ونشان داند که حضور ان رمه داران سلجوقی ویا افشاری را ودر بلاد خودشان نمی پذیرند ولذا می بایست که به حیل مختلف سیاسی وفرهنگی واز مسیر جاده های تجاری جنوب مزبورهم وحذف می شدند وفلسفه وقوعش ودر استان خوزستان وکهگیلویه هم وچنین بود