عرب تبار های ستاد انقلاب فرهنگی و عامل اخراج ده میلیون متخصص از ایران-(1)- دکتر محمد خالقی مقدم
عرب تبار های ستاد انقلاب فرهنگی و
عامل اخراج ده میلیون متخصص از ایران( قسمت اول )
پژوهش از : دکتر محمد خالقی مقدم
تخصص: مردم شناسی اقوام آسیایی
دهها کتاب عصر افشاریه ویا عهد زندیه ویا عصر قاجاریه وبه نقش خوانین عرب خراسان اشاره کرده اند ویا به وجود اقوام عرب ودر 17 شهر های خراسان جنوبی ویاخراسان رضوی اشاره دارند که از عهد معاویه وتا کنون و در این شهر های طبس ویا گناباد و یا بیرجند ومشهد هستند ویا در شهرهای کاشمر وقاین وازغند وفردوس وخواف وباخرز بودند ویادر محلات مشهد وفریمان وسبزوار وغیره وهنوز هم زندگی می کنند ومثلا امروزه در مشهد بیش از سی قوم عرب تبار زندگی می کنند که بعد از کشتن نادرشاه ویا نواده اش ویا بعد از غارت کردن خزانه بزرگش واز 17 شهر خراسان جنوبی کوچیده وامروزه در محلات مختلف مشهد هستند ولشکر کشی این قبایل عرب مشهد وبه ستاد انقلاب فرهنگی ودر سال 1360ش وباعث کشته شدن بیش از 120 هزار دانشجوهای دانشگاههای مختلف ایران شده است وبعلاوه این قبیله زاده های عرب مشهدی که معاویه آنان را وبه شهرهای خراسان کوچانیده بود ودر پست های حساس ستاد انقلاب فرهنگی رخنه وکودتا کرده و امروزه با دست آنان 10 میلیون متخصص ایرانی واز 30 استان کشور وآواره کشورهای دیگرشده اند وسخنم را وبا دلایل مستند می گویم واگر سخنم مغایر اسناد تاریخی باشد ومی توانند که جواب مکتوب بدهند ومثلا کتابهای عالم آرای نادری ومستندا به وجود آن عربهای خراسان رضوی ویا جنوبی اشاره دارد ویا کتاب مجمل التواریخ ویاکتاب گلشن مرادهم وبه آنها اشاره دارد ویاکتابهای تاریخ محمدی ویاکتاب مرات البلدان عصر قاجارهم وبه اقوام عرب دو استان خراسان رضوی وخراسان جنوبی اشاره دارند والبته شهر های خراسان شمالی وعرب نمی باشند وبلکه مثل قوچان ویا شیروان وبجنورد وتبادکان وچناران ویا اسفراین وغیره واغلب از اقوام کرد کیوانلو ویا کرد شاد لوویا کرد زعفرانلووغیره هستند که شاه عباس صفوی وآن کردهای ترکیه ای را آورده وجایگزین اقوام جغتایی_مغولی عصر ایلخانی ویا تیموریان شهر های مزبور کرده بود ولی بافت قومی خراسان جنوبی همگی از اقوام عرب می باشندکه از دوران معاویه وبه این شهر های ایران آمده اند ومثلا در شهرهاودهات دو خراسان رضوی وخراسان جنوبی هستند ومثلا در دهات طبس واقوام "عرب زنگویی "ویا "طایفه عرب لالوی "هستند که در صد سال اخیرهم واغلب به مشهد کوچیده اند ویا همان منابع تاریخی وبه به نقش "عربهای میش مست طبس "اشاره دارد که ایت الله طبسی هم از آن قبیله است ویا به عربهای گناباد اشاره دارند ویا به نقش "عرب بسطام" اشاره دارند ویابه "عربهای مقصودی "و"عرب طاهری کاشمر" وبردسکن وازغند که که مرات البلدان به آنان اشاره دارد وقبر سید حسن مدرس هم در کاشمر هست واشاره دارند ویا به نقش "عربهای خزیمه" و"عرب نخعی" بیرجند وقاین اشاره دارند که همگی اجداد اسداالله علم نخست وزیروزیر دربار عرب تبار شاه بود وهمه خانواده هایش ویا ایل وتبار پولدارش وامروزه در محلات مشهد زندگی می کنند واز "خوانین عرب خزیمه "شهر بیرجند بودند که قلعه خانی بزرگی هم ودر بیرجند داشتند ویا "خانهای عرب کاشمر" هم واز اجداددکتر منوچر اقبال ونخست وزیر شاه می باشند که امزوزه همه ایل وتبارش ودر محلات مشهد زندگی می کنند که انگلیسی ها ومدتی وی راو به ریاست دانشگاه تهران گذاشتند ووی هم و تاریخ نویسی دانشگاه تهران راودر دانشکده ادبیاتش خراب کردوبه نفع قوم عرب خودش وتحریف نمود ویا در راس شرکت نفت ایران گماشتند ویابعنوان "شهر دار مشهد"منصوبش کردندوکارمندانش را واز عربهای کاشمر انتخاب میکرد ویا در راس نظام پزشکی ایران گذاشتند و"سیستم پزشکی ایرانیان "را وبهم ریخت ویا مفهوم "حزب سازی در ایران" راهم وبا "حزب ملیون خودش " وبه لجن کشید! ولی دانشجویان دانشگاه تهران که شعور دانشگاهی دارند وماشین دکتر اقبال راو جلوی دانشکده پزشکی تهران وآتش زدند وبعلاوه فامیلهای عرب زیادی هم واز خودش را به "شهر داری مشهد" برده و یا به شرکت نفت برده بودویا در نظام پزشکی ایران نصب کرده ومداخلا ت غیر قانونی در پزشکی می کرد واز "خوانین "اعراب کاشمری" می باشد که مفهوم نخست وزیری ویا اداره 18 وزارتخانه دیگرزیر دستش را هم وبه لجن کشید و نخست وزیران دیگر ایران هم وهمین روش های اداری را واز وی یاد گرفتند که "قبیله سالاری "ودر وزارتخانه های ایران وایجاد بکنند وهمچنین کتاب فتوح البلدان ویا دینوری وغیره ومستندا می گویند " واین اعراب خراسان واز عهد معاویه وبه این شهرهای خراسان رضوی آمده اندودر عهد معاویه به نقل دینوری 50 هزار خانوار بودند ولی در عهد ابومسلم خراسانی وبه 200 هزار نفر رسیده بودند وآقای رحیم پور ازغدی ستاد انقلاب فرهنگی هم از نژ اد عربهای ازغند کاشمر خراسان می باشد ودائما از پاکسازی دانشجویان ویا اساتید وهنرمندان از دانشگاهها سخن می گوید ولی از نژاد عربهای ازغند کاشمر می باشد ویا دکتر علی شریعتی مشهدی که باعث کشته شدن 30 هزار دانشجوی دانشگاه تهران شد واز نژاد عربهای خراسان ومشهد می باشد که متاسفانه نامش را بر روی یک خیابان تهران هم گذاشته اند ومدرک گرفتن دکتری شریعتی هم وجامعه شناسی نبود وبلکه "الهیات" بود وآنهم مدیون کابینه فراماسونری علی امینی نخست وزیر شاه می باشد که در سال 1339 ش وبه دستور انگلیسی ها وهمان علی امینی ونخست وزیر شاه ودکتر شریعتی راوبا ده والی پانزده نفر آز "دوستان شبه مذهبی "اش که همه فراماسون شده بودند وبه اروپا فرستاد و قادر هم نبودند که در کنکورسخت ایران ودرس بخوانندویا وارد دانشگاه بشوند! ولذا در سال 1339 ش وبه فرانسه وامریکا فرستاده شدند وتا در مکتب لویی ماسنیون فرانسوی ونحوه "گول زدن دانشجویان بدبخت ایرانی "را ویاد بگیرند واز دوستان فراماسون دیگرش هم برخی نظیر :دکترحسن حبیبی ویا دکتر علی شریعتمداری ویا دکتر غلامعباس توسلی مشهدی ویا دکتر حداد عادل ویا دکتر ابراهیم یزدی ویا دکتر بنی صدر ویا دکتر چمران ودکتر عباس شیبانی غیره بودند وبرخی به فرانسه وبرخی هم وبه آمریکا رفتند ویا همدرس وهمدوره با دکتر شریعتی بودند ویا دکترا گرفتن دکتر داوری اردکانی وعضو ستاد انقلاب فرهنگی هم واز این مقوله ها می باشد وافرادی نظیر دکترحسن حبیبی ویادکتر علی شریعتمداری ویا دکتر غلامعباس توسلی که قادر نبودند که اسمشان را بنویسند ولی با حکم ستاد انقلاب فرهنگی مهندس بازرگان ومسئول شده بودند وتا دانشجویان بدبخت دانشگاهها راوبنام انقلاب فرهنگی وپاکسازی بکنند ویا سرفصل نویسی درسی دانشجویان بدبخت ایرانی راو بدست بگیرند واز این قبیل افراد هستند ویا افرادی که سردمدارآئین نامه نویسی در دانشگاههاشده بودند ویا در ستاد انقلاب فرهنگی مامورشدند وتا به دستور انگلیسی ها هاوهمه قانون ازدواج ویا طلاق را عوض کرده وخانواده های ایرانی را وبهم بریزند! واغلب این سر دمداران ستاد انقلاب فرهنگی ونوچه ونوکران فرهنگی اشان هم وتعدادی واز عرب تبار های خراسان ویا یزد ویا عرب تبار های حاشیه کویر انتخاب کرده بودند که از قوم بنی عامر عرب می باشند وهمگی برای دکترا گرفتن وگشت وگذار در اروپا رفته بودند ودر آنجا هم ودرس نخوانده اند وبلکه برای رسیدن به لقمه ای چرب و شیرین وجزو "فراماسون مذهبیهای متجدد " شده بودند و یا توسط کابینه امنیتی علی امینی فراماسون هم وکار سازی شده وبه فرانسه ویا به آمریکا فرستاده شده بودند که در نزد لویی ماسینیون فرانسوی وغیره ودرس بخوانند ویا "فقه فراماسونری" خوانده وبرگردند وسپس بنام "شیعگری انقلابی "ویا "مسئولیت شیعه بودن "شعار بدهند ودانشجویان بدبخت را وبه حسینه ارشاد بکشانند وما دانشجویان دانشگاههای تهران وصنعتی شریف وامیر کبیر ویا دانشسرای عالی وغیره را وفریب بدهندکه اغلب در سن های نوجوانی 18 الی 22 ساله کم تجربه بودیم وبعلاوه در سالهای 1339ش وبا تصویب همان کابینه امنیتی علی امینی نخست وزیر شاه و"نهضت آزادی "ویا "باند فراماسنون مذهبی ها" ومجوز امنیتی فعالیت سیاسی ومذهبی گرفت ویا چندین روحانی معزز دیگر هم واز شهرهای فریمان ویا کرمان ویا از شهرهای حاشیه کویر وغیره وبدون درس خواندن کلاسیک ویا درس خواندن حوزوی وهمگی "رتبه دانشیاری دولتی الهیات را"گرفتند ویا ازکابینه علی امینی وساواک وشهربانی زیر دستش مجوز گرفتند ویابدون درس خواندن در "حوزه قم" ویا در نزد ایت الله بروجری و"مجتهد جدید گشتند که حق انحصاری اجتهاد دادن ودر ایران وتنها با آیت الله بروجردی بود (ونه با تشخیص فقهی علی امینی فراماسون؟) ویا بدون درس خواندن کلاسیک ودر دانشکده منقول ومنقول دانشگاه تهران بود وبرعکس مدرک دکتری الهیات آنان ومصوبه ساواک 1339 شمسی می باشد ودر حالیکه "اعضای هیات امنای "آن دانشکده الهیات هم که در مدرسه عالی سپهسالار مستقر بود وتنها و"محمد علی فروغی" فراماسون ویا دوستانش واز اعضای "لژ بیداری" بودند وبرخی از این دکتری های الهیات هم وبه نقل پرویز ثابتی ویا مسئول اداره سوم امنیتی ساواک ومستند در کتاب دامگه حادثه نوشته است که برخی از آنان به مرکز اسلامی هامبورک آلمان رفتند وبرخی هم ودر مدارس جعفری ویا حسینیه ارشاد وغیره درس می دادند ویا برخی هم وبه همراهی دکتر شریعتی وانواع سخنرانی های مذهبی وارشادی وبرای دانشجویان مقتول شده دانشگاه تهران کردند وتا ما دانشجویان بدبخت را وبفریبند !وحسنیه ارشادی که با اجازه ساواک ساخته شده بود ویا با پول چند حاجی بازاری تهران وابسته به انگلیس ویا با اشاره انگلیسی ها ساخته شده بود ویا هزینه ساختمان حسینه ارشادهم ویا هزینه سخنرانهای فراوان آن حسینیه هم ویا هزینه انواع مخارج فراوان دیگرش را هم واز سال 1343 والی 1350ش وساواک می داد وتا ما دانشجویان کشور را و"مسلمان "تربیت ویا ارشاد بکند بعلاوه هزینه مسجد قبای پشت حسنیه ارشاد راهم و افرادی مثل حاج طرخانی سرمایه داربازارمی دادکه پول کارخانه روغن نباتی قو وغیره خود را واز انگلیسی ها گرفته بود ویاکارخانه های دیگری که ساخته بود ولی حاج طرخانی را ودر اول انقلاب و "گروه فرقان کشت ویا حاج حسین مهدیان هم که مخارج دکتر شریعتی را می داد ویا هزینه معممین دیگرسخنران حسینیه ارشاد راهم و می دادند ویا برایشان ومسجد جاوید را ودر "میدان هفت تیرتهران "ساخته بودند ویا "مسجد جلیلی خیابان ایرانشهر "راو ساخته بودند ویا "مسجد امیرالمومنین خیابان نصرت "راو ساخته بودندوتا ما دانشجویان راو به پای این منبر اساتید "معمم ویا مکلای "مدرک گرفته از کابینه علی امینی نخست وزیر فراماسون بکشانندوخودش هم مسجد فخرآباد مادرش راودر پیچ شمیران تهران واداره می کرد که به "گروه هیات موتلفه" داده بود وهزینه اش را هم واز استثمار روستا ئیان بدبخت شهرستان لشت نشای گیلان تامین می نمود وبعلاوه به نقل کتاب جریانهای مذهبی درایران و نوشته آقای "رسول جعفریان "وچاپ کتاب های این علمای محترم جدیدهم وتنها در دست اسدالله علم نخست وزیر عرب تبار شاه بود ودلش هم وبه حال دانشجویان ایرانی سوخته بود ولذا در همان سالهای نخست وزیری اش هم وانواع کتابهای مذهبی اساتید قم ویا مشهدرا چاپ کرد ویا کتابهای دانشکده الهیات تهران ومشهد ویا کتابهای دکتر شریعتی ومهندس بازرگان وطالقانی وجلال آل احمد راهم فقط اسدالله علم وبا چاپخانه بزرگش وچاپ می کردویا مجوز می داد ویا هتل ارم شهر قم راهم واسدالله اعلم و به دارالتبلیغ اسلامی تبدیل کردکه قبلا یک هتل مرکز عیاشی بود وتا برخی از معمین قم نیز وشفاهیات مذهبی نگویند ویا به قشر عوام شهر هانگویند وچرا که در پای منبرهایشان وفقط افراد عوام نشسته بودند وبلکه با نوشتن مجله مکتوب "مکتب اسلام "وغیره ومظالب مذهبی مختلف مکتوب را وبنویسند ویا برای قشر دبیرستانی ها بنویسند ومثلا با نوشتن کتاب منع "چشم چرانی جوانی وتوسط آقای مکارم شیرازی ویا با نوشتن کتاب "فیلسوف نماها " کهکتابش و جایزه سلطنتی هم گرفت ودلشان به حال ما جوانان می سوخت که با خواندن آن کتابها وچشم چرانی "در دانشگاهها نکنیم! ؟ وکتابهای مذهبی شیخ فلسفی نیزچنین است که پروز ثابتی معا ون ساواک ودر "کتاب دامگه حادثه "خود وبه اخلاقیات غیر مذهبی وِا ضد قرانی شیخ فلسفی اشاره دارد وبعلاوه همان اسدالله اعلمی که انگلیسها وانتشارات بزرگ فرانکلین رابه واو داده بودند وبه برخی از حاجی بازار ی ها ی تهران هم و در بازار بین الحرمین تهران وپول می داد وتابا چاپ کتابهای مذهبی ودر موسسه "دارالکتب اسلامی "ویا "پدر آقای عباس اخوندی ویا دبیرقبلی جهاد سازندگی بود وتامارابا آن کتابها واز "گمراهی جوانی" برهاند؟! ویا به مهندس بازرگان وپول تاسیس "شرکت سهامی انتشار" ویا"انتشارات بعثت "را داده بودند وتا ما را واز گمراهی جوانی نجات بدهند! ویا به خانواده جلال آل احمدهم ویا به برادرش شمس ال احمد هم وپول می دادند که در "انتشارات رواق "تهران وکتاب "غربردگی "وغیره خود شان را وچاپ وپخش بکنندوتا گمراه ویا غربزده نشویم ؟ویا خیانت روشنفکرانه نکنیم ؟ ولی همان جلال آل احمدی که کتاب غربزدگی را نوشته بود ویاکتاب "خدمت وخیانت روشنفکران" رانوشته بود ودر پشت پرده وبا "پول فراماسونها "وبه اسرائیل رفته بوده ویا "ویلایی "هم ودر "اسالم طالش "وبرایش ساخته بودند وبعد از مرگ خودش هم وبرادرش "شمش آل احمد "را وبه "ستاد انقلاب فرهنگی "فرستاده بودند وتا اخراج ما دانشجویان بدبخت را واز دانشگهای مختلف و"تصویب مذهبی وشرعی "بکند؟ وبعلاوه از عرب تبار های دیگر ستاد انقلاب فرهنگی هم ویکی نیز ونظیر دکتر رضا اردکانی می باشد که از "عرب تبارهای آل مظفر اردکان یزد" می باشدکه 70 سال در این استان یزد حکومت داشتند ووی هم در درس "مبانی تمدن غرب" خودش که وبه من درس می داد ویا به 9 نفر دیگر از همدرسی هایم ودرس میداد ویا در "دانشگاه تربیت مدرس "درس می داد وچونکه ما 9 نفررا و وی هم و(نمره قبولی یکسان 16) را داده بود ومن هم مرتبا وبه وی اعتراض می کردم! وچونکه زیاد فضولی میکردم وبه آقای علی محمد حاضری یزدی سپرده بود که همشهری یزدی اش بودوتا در کارنامه درسی ام دست برده ودر "بایگانی تربیت مدر س "ومیزان زیادی از واحدهای درسی ام و پاک بکند که از نظر آیات سوره بقره قران وعمل حرامی می باشد وبرعکس چونکه علی محمد حاضری یزدی همشهری اش بود ولذا با وجود بی سوادی اش وبمدت 38 سال تمام "مدیرگروه جامعه شناسی همان دانشگاه نگه داشت ویا در پست ومقام "مدیر گروهی جامعه شناسی تربیت مدرس "گمارده بود وهمان علی محمد حاضری یزدی ویا هم درسی درس نخوانده من هم که همشهری یزدی رضا اردکانی یزدی بود وپدرش هم وتنها با پول دادن وبرایش مدرک لیساس گرفته بود ویا از دانشگاه ملی عصر پهلوی گرفته بودکه به خانواده های پولدار ها وصرفا با پول مدرک جامعه شناسی می داد وعلی محمد حاضری هم درو تربیت مدرس و وفقط با چلو کباب دادن از اساتیدش نمره می گرفت ولی با دستور رضا اردکانی یزدی وبرای تبدیل شدنش به استاد تمامی وهمه آیین نامه های ستاد انقلا فرهنگی راعوض کردند ویا واژگون نمودند وهمین علی محمد حاضری یزدی ویا دوستان دیگرش ودر تربیت مدرس ویک مرتبه وهمگی بدون درس خواندن وهمگی "استاد تمام تربیت مدرس "شده بودند وبعلاوه همشهری یزدی اش ویعنی دکتر رضا اردکانی وبه او یاد داده بود که به بایگانی آموزشی دانشگاه تربیت مدرس رفته ودر "کارنامه درسی من هم "دست برده و90 واحددرسی ام را وباسوء استفاده از شغل وپست و مقام "مدیر گروهی جامعه شناسی اش "وپاک بکند وتنها 28 واحد درسی ام را نگه بداردو با دست وی و62 واحد درسی ام ودر آن دانشگاهزیر نظر مدیریتش پاک شد ویا زحمات تحصیلی ام حتی در دانشگاه تهران پاک شد وبرعکس در دوره بعدی تحصیلی وکار نامه درسی آقای حسین کچویی عرب تبار اردستانی ویا احمد رجب زاده عرب تبار مشهدی ویحیی علی بایایی وچند نفر دیگر از باندشان ومثل سعید سبزیان ودکتر دهقان وباگذراندن 72 واحددرسی ومدرک دکتری وازدست علی محمد حاضری یزدی ویا مدیر گروه جامعه شناسی تربیت مدرس ومدرک تحصیلی گرفتند وتارضا اردکانی یزدی همشهری اش هم وخوشحال شده وهمان حسین کچویی عرب تباراردستانی را وبا مدرک تقلبی اش وعضو ستاد انقلاب فرهنگی بکند ویا آقای "احمد رجب زاده مشهدی را وبا دادن درجه تقلبی و"دانشیاری ویا استاد تمامی "کرده ویا "مسول پرونده سازی ویا اخراج 80 استاددانشکده ام بکند؟ ویا "مسئول اخراج 500 هزار دانش آموزان بدبخت دبیرستان های مختلف ایران بکند؟ ووی هم تعداد زیادی از دانش آموزان را اخراج کرد وبه جرم آنکه روزی ودر خیابان و"نشریه میلیشا را خریده وخوانده بود و"احمد رجب زاده "هم که در دانشگاه تهران ومواظب "آن نوع دانش آموزان بود وبا گرفتن مدرک دکتری واز دست رضا اردکانی یزدی وبه بایگانی آموزش وپرورش در تهران مراجعه کرده واسامی همه آنان را واز بایگانی اش پیداکرده بود وهمه آن 500 هزار دانش آموز بدبخت ایرانی را و با مدر ک اعطایی دکتر رضا اردکانی اخراج نمود ویا همان "رجب زاده عرب تبار مشهدی "که در دولت اقای رجایی ومسئول اخراج دبیران باسواد "دبیرستانهای کردستان "شده بود ویا با همکاری "آقای جلایی پور" که فبلا فوق دیپلم فنی مدرسه تکنیکوم روبروی دانشکده ام بود ولی با همکاری وی ومدرک جامعه شناسی گرفت واکنون هم ودر دانشکده علوم اجتماعی وبا مدرک فوق دیپلم فنی خودش و"درس دکتری جامعه شناسی "می دهد وچونکه قبلا ومعاونت امنیتی کردستان شده بود وبلافاصله "مدرک دکتری جامعه شناسی "وی هم واز"خمره رنگرزی ویا خمره مدرک سازی تقلبی ستاد انقلاب فرهنگی"آقای رضا اردکانی بیرون آمد ودر کمترین مدت هم وآنان همواز فوق دیپلم فنی آمده و 80 استاد باسواد دانشکده ام را اخراج کردند وبجایش نشستند وبعدا 80 نفر تربیت مدرسی کلت به کمر وجای اساتید باسواد قبلی دانشکده ام را گرفتند ویا در اتاقهای آن دانشکده اطراق کرده اند وآری اقای رضا داوری اردکانی وبا همدستی اقوام عرب تبار مشهدی ویا اردستانی ویا یزدی وخوب یاد گرفته بود که چگونه در سمت های دانشگاهی و"انقلاب فرهنگی "براه بیاندازد؟ویا تئوریسن این نوع اخراجهای هموطنانش واز ایران باشد؟ وبهمین دلیل می باشد که 46 است که این سمت راچسبیده و رهاهم نمی کند!وبعلاوه از پاکسازی هموطنان با سوادتر از خودش لذت می برد! که تا همه اورا وتنها "چهره ماندگار"انجمن فلسفه وحکمت " ایران وبشناسند؟وبهمین دلیل است که از سال 1365 ش وتا کنون وانواع شکایتهای من ودر مورد تضییع حقوق اموزشی واحدهای درسی ام بلا تکلیف مانده است که 144 واحد جامعه شناسی ودر دانشگاه تهران گذرانیده بودم وبا 90 واحد درسی موفق دیگرم نیز ودر تربیت مدرس بود ویا با نوشتن 1200 مقاله مستنددیگر پژوهشی ام وبلا تکلیف باقی مانده است ولذا دهها شکایت من به دیوان عدالت اداری ویا به دکتر داوری وعضو ستاد انقلاب فرهنگی ویا به وزیر علوم بلا تکلیف مانده است ویا شکایتم به همدرسی های درس نخوانده ام بلا تکلیف مانده است که با کودتا مدیر گروه جامعه شناسی دانشگاه تهران ویا تربیت مدرس ویا عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی شده بودندومدرک صادر می کنند وهمگی بلا تکلیف مانده است ؟ومتاسفانه من در تربیت مدرس وبا همین تعداد از"دانشجونما ی درس نخوانده" و همکلاس شده بودم که حتی تعاریف اولیه جامعه شناسی راهم نمی دانستند ولی مثل انقلاب فرهنگی مائو در چین می اندیشدند ومعتقد بودند که اساس مدرک تحصیلی ویا درس خواندن در ایران ویا اساس واحددرسی گذرانی موفق در دانشگاه وبعد انقلاب معیار واقعی نیست وبلکه به نقل مائوئیست ها وانقلاب فرهنگی آنان ومدرک تحصیلی صادره انان نیز واز لوله تفنگ ویا کلت زیر کمرشان بیرون می آید( ونه با درس خواندن واقعی ویا زحمتکشی علمی ؟)ومن چند سال پیش نحوه درس خواندن ویا نحوه نمره گرفتن متلقلبانه آنان را هم ودر مقاله ام وبنام "در تربیت مدرس چه گذشت ؟"نوشته ام که اصل مقاله ام ودراینترنت وجود دارد وبهمین دلیل است که "ترقی موتاسیونی " غلامرضا جمشیدی عرب تباراردستانی وبا دست دکتر رضا اردکانی یزدی انجام گرفت ویا در "کمیته ارتقاءزیر نظر وی " انجام گرفت واز "اعراب بنی عامری" آبادی کچو مثال اردستان می باشدویا استاد تمامی حسین کچویی اردستانی وغیره است ولی قبلا غلامرضا جمشیدی وبدلیل ضعف استعداد درس خوانی اش و در دولت پهلوی ونمی توانست که در کنکور سخت روزانه دانشکده علوم اجتماعی ام قبول بشود وبهمین دلیل و بورسیه ارتش دوره شبانه علوم اجتماعی شده بود ولی امروزه با تقلب کاری دکتر رضا داوری عرب تبار یزدی در ستاد انقلاب فرهنگی و وی هم استاد تمام دانشگاه تهران شده است ؟ ویا با تقلب دکتر توسلی مشهدی ویا فراماسون عرب تبار مشهدی وهمان جمشیدی نیز واستاد تمام شده است ویامدتی هم ورئیس دانشکده علوم اجتماعی شده بود ویا مشاور دانشگاه تهران شده بود ویا تقی آزاد عرب تباربنی عامری "آبادی ارمک کاشان "هم وچنین است که استاد تمام شده است ویا از برکت حضور آقای رضا داوری اردکانی ودر "شورای عالی انقلاب فرهنگی" است وهمگی امروزه "استاد تمام "شدهاند واخراج همه اساتید با سواد دانشگاه تهران را وبدست گرفته اند واحتمالا در کارنامه اخراج اغلب اساتید دانشگاه تهران ومهر وامضای تقی آزاد ارمکی ودر همه پرونده هایش وجود دارد وهمانطوریکه در دوره لیسانش هم ویک دانشجوی متقلب غیر مذهبی بود واصلا فعالیت سیاسی ویا مذهبی نیز ودر دانشکده ام نداشت وبعلاوه در 16 سالی هم که من مواظب نحوه درس خواندنش بودم ویابا دقت ودر نمره گرفتن وی ودقت داشتم وندیده ام که اساتیدم به وی ونمره قانونی بدهند! ولی دراول انقلاب وبازرنگی تمام و در غیاب من ومسئول اخراج اساتید ودانشجویان شده بود ودر حالیکه نماینده قانونی دانشجویان همان دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران و"تنها من بود م "( نه وی )ولی وی حق نمایندگی قانونی دانشجویی مرا هم غصب کرد وبجای من وتصمیم در مورد حقوق آموزشی دانشجویان ویا اساتید باسواددانشکده ام می گرفت وبدنبالش اغلب اساتید باسواد آن دانشکده ام رانیز واخراج کرد ویا با همکاری احمد رجب زادهمشهدی واخراج کرد ویا خودشان را ومسئول اخراج اساتید بدبخت دانشکده های دیگر هم وشده بودند! وتا در اوایل جوانی اشان ویک ماشین آبی رنگ و تازه پیکان سوار بشوند! ویا منزل مجانی بگیرند! ویا بدون امتحان قانونی وبه تربیت مدرس بیایند! ویا 700 نفر دانشجوی بدبخت هم دانشکده ام را نیز اخراج کرد ویا دانشجویان هم درسی ام رااخراج بکنند ویا با دست یحیی علی بابایی وباند وی واخراج کردند وبقیه 700دانشجوی آن دانشکده ام نیز وساده لوحانه می اندیشدند ویا فکر می کردند که با "رای دادن دانشجویی به من واعتماد کرده بودند که می توانم واز حقوق اولیه دانشجویی ویا آموزشی وشرعی آنان ودفاعدر دانشگاه تهران بکنم! وچونکه منهم نتوانستم ولذا امروزه خانواده های همان 700 دانشجو ویا دانشکده های دیگر می توانند که طبق قانون آموزشی ویا قانون قصاص قرانی واز وی ورجب زاده وعلی وطنی ویا حسن رحیمی مشهدی وبه "دادگاه" شکایت بکنند وچرا که ناجوانمردی کرده ویابا روش پرونده سازی واغلبشان واخراج شدند ویا توسط این چند "دانشجو نما و"اخراج شدند! ویا همه خانواده های ایرانی را وبه عزای سیاه کشانده اند ویا حقوق آموزشی ویا حقوق مدنی آن خانواده های ایرانی را واز بین برده اند ! ودر حالیکه همان دانشجویان بدبخت دانشگاهم تهران وهمگی مرا وبعنوان و"نماینده قانونی دانشگاه تهران "انتخاب کرده بودند ویا می شناختند (ونه تقی آزاد ویا رجب زاده ویا ابوالفضل آق بابا ویا جلایی پور را ؟) وبهمین دلیل هم ودر انتخاب دانشجویی بعد انقلاب وتنها مرا انتخاب کرده بودند وتا از بقیه حقوق شهروندی دوستانم ودفاع بکنم ویا از حقوق اساتیدم ودفاع قانونی بکنم! ویا نگذارم که کتابهای ترجمه شده 132 استاد بدبخت دانشگاهم را وآنها بدزدند وبنام خودشان وچاپ بکنند !ویا بنام دکتر توسلی چاپ بکنند؟ ودر ازایش نمره قبولی 20 وازدست وی بگیرند وچونکه در قران هم وجرم سرقت دارند ویا علیرغم قانون حقوق مولف ومصنف هم می باشد ولی آنان واین نوع "دزدی علمی "را ودر دانشکده های ایران ومشروعیت دادند وتا دکترای غیر قانونی واز تربیت مدرس بگیرند! ویا غیر قانونی وهمگی دانشیار بشوند! ولذا دکتر رضا اردکانی هم از نظر آیات قران وشریک جرم آنان می باشد! که قوانین قرآن ویا قوانین آموزشی دانشگاه را ودر"ستاد انقلاب فرهنگی "کنار گذاشت وتا آنان وبا مدرکهای غیر قانونی خودشان وبه مردم ایران وظلم بکنند! ویا 10 میلیون ایرانی متخصص را وفراری بدهند! ووقتی من ودر اول انقلاب وبه بعضی از تصمیمات غیر قانونی دکتر رضا اردکانی واعتراض داشتم به احمد رجب زاده مشهدی گفته بود که خالقی مقدم وغلط می کند! ودر شورای انقلاب ومن رئیس هستم واگر همه دانشگاه تهران هم ووی را انتخاب کرده باشند ولی من که رئیس هستم ومی خواهم که علی وطنی ویا حسین رحیمی مشهدی دوست لیسانسهاش را وبعنوان عضو شورای مرکزی جهاد دانشگاه تهران وانتخاب کرده ام وبروید وهمه آن کتابهای ترجمه شده اساتید مختلف علوم اجتماعی ایران را وازدست خالقی مقدم بگیرید وبه علی وطنی لیسانس مشکوک الهویه بدهیدکه من وطنی را وبجای خالقی مقدم وانتخاب کرده ام ویا بعنوان "عضو شورای جهاد مرکزی دانشگاه تهران "وانتخاب کرده ام ویاهمان کتابها را به حسین رحیمی لیسانسیه بدهید که اصلا دانشجوی لیسانس دانشگاه تهران هم نبود که توسط رضا داوری ورجب زاده مشهدی ونماینده شورای مرکزی دانشگاه تهران شده بود ! ویا توسط دکتر رضا اردکانی شده بود وآن دونفر زرنگ مشهدی هم آمدند وهمه 132 جلد کتاب ترجمه شده اساتید بدبختم راواز من گرفتند وبردند وبا حمایت رضا اردکانی و بنام خودشان چاپ کردند ویا در جهاد دانشگاهی چاپ کردند ویا برخی را هم وبنام دکتر توسلی عرب مشهدی وچاپ کردند که اصل کتابش ومتعلق به "دکتر حسین ادیبی" بود وبعدا با تقلب کاری رضا اردکانی وبا همکاری شکرچی که یک لیسانسیه ناآگاه ومسئول چاپخانه دانشگاه تهران گذاشته بودند وبعدا بنام کتاب نظریه های جامعه شناسی دکتر توسلی مشهدی چاپ شدورضا اردکانی ودکتر افروز هم هم ودر این نوع سرقت قرانی کتب دیگران ومسئول هستند ویا بعدا هم ودکتر توسلی وبا آن کتاب سرقتی خودش وبطور غیر قانونی دانشیار گردید ویا در اخراج خیلی از دانشجویان واساتید دانشگاه تهران کوشید ویا خودش را "شرکت فعال" داد که باز مقصرش وهمان "رضا اردکانی "می باشد که عضو ستاد انقلاب فرهنگی بود وچونک دکتر توسلی وقبل از انقلاب وبدلیل بیسوادی مفرطش وهنوز نتوانسته بودکه حتی یک جزوه کوچک درسی هم وبنویسد ولی همان لمپن دانشجویان عرب تبار مشهدی دانشکده ام وبا حمایت رضا اردکانی ووی را و"دانشیارش" کردند ودر حالیکه دکتر داوری ومسئولیت نمایندگی حقوقی بقیه اساتیددیگر ایران هم در ستاد انقلاب فرهنگی را بعهده وذمه خودش گرفته بود ولی برخلاف شرع وبرای سلب حقوق از بقیه اساتیدایران کوشید وهمه ان 132 کتاب تالیفی اساتید علوم اجتماعی امانتی دانشگهای مختلف ایران را و از من گرفتند وبرخی را بنام "دکتر توسلی "چاپ کردند که برخی از دوستانم ودر ازایش واز وی نمره قبولی درتربیت مدرس بگیرند وبرخی را هم وبنام خودشان چاپ کردند که تا استاد تمام دانشگاه تهران بشوند! وبعدا هم همان دکتر توسلی مشهدی که سواداولیه نداشت ولی با تقلب آنها و"درجه دانشیار ی"علوم اجتماعی دانشکده ام را بدست آورد ولذا جراتش نیز زیادتر شد و به رئیس دانشگاه تهران ودر اخراج اساتید دانشکده ام وبقیه دانشکده هاکمک کرد ویادراخراج اغلب دانشجویانش هم ومشورت می داد ویاروش اش را هم و یاد می داد که چگونه بقیه اساتید ویا دانشجویان دانشگاه تهران را هم و اخراج بکنند؟ ویا در آوردن دکتر فرهادی همشهری اش واز مشهد وبه دانشگاه تهران کوشید هم ووی را هم در این امراخراجها دخیل نمود که دوتایی در دانشگاه تهران کودتا براه بیاندازند وسپس در وارد کردن دکتر فرهادی مشهدی وبا "باند دانشجویان مشهدی "دانشکده ام همدست گردید واو را به وزارت علوم آورد که کودتایشان را وبا"همکاری دانشجویان لمپن مشهدی "وتکمیل بکنند! ویا برای پاکسازی دانشجویان دانشگاه تهران ویا بقیه دانشگاههای ایران وزیر نظر وزارت علوم ونقشه بکشند وهمان کار ناجوانمردانه دکتر اقبال مشهدی راودرریاست دانشگاه تهران وتعقیب می نمودند که 7 سال تمام و"ریاست دانشگاه تهران "را داشت تا به ضرر بقیه استانها وبکار انداخت ! وآری این نوع دانشجویان زرنگ وریا کار مشهدی وبا مشورت دانشیاری دکتر توسلی مشهدی ویا با "پست کودتایی "دکتر فرهادی مشهدی ودر وزارت علوم کودتای باندی براه انداختند وبا راه دادن باند دانشجویان مشهدی ودر وزارت علوم ویا با همدستی ریاست دکتر افروز در دانشگاه تهران وباعث قتل عام خیلی از دانشجویان بدبخت دانشگاه تهران شدند! ولذا"دکتر توسلی فراماسون مشهدی "ویا همدرس وهم دوره تحصیلی دکتر شریعتی ودر خارج کشور بود واین نوع روشهای تصفیه وپاکسازی بقیه تحصیل کردگان را از "مکتب فراماسونری فرانسه "آموخته بود و یاد گرفته بودند ویا درس اشان را وخوب یاد گرفته بود به بقیه دانشجویان مشهدی دانشکده ام نیز ویاد دادند که دکتر فرهادی مشهدی را وبه دانشگاه تهران بکشانید وسپس به وزارت علوم بیاوریدکه (آیت الله منظری ومخالف آن نوع سیستم ظلم )بود که دفترش هم ودر دانشگاه تهران وجود داشت ودانشجویان دانشگاه تهران هم ودر ظلم کردن دکتر فرهادی ومرتبا به دفتر آیت الله منتظری ومرتبا شکایت می کردند ! ولی با کمک همان لومپن های مشهدی وخنثی می شد ونیز "باند مشهدیها" وبا تقلب در سوالات کنکور تربیت مدرس وتوسط دکتر توسلی وغیر قانونی وبه تربیت مدرس راه یافتند ! وسپس برای ترقی مالی وپولی خودشان هم ودکتر فرهادی مشهدی ویا همشهری خودشان را هم ووارد وزارتخانه علوم کردند ویا وارد مدیریت های وزرات علوم کردند واو هم به "علی وطنی لیسانسیه وپست ومنصب مدیریت ارتقاءوزارت علوم وهمه اساتید اران را داد وتا "کودتای مشهدیها "در وزارت علوم تکمیل بشود ! وتا آنان هم با همدیگر همکاری کرده وتقلب در سیستم آموزشی دانشگاهابکنند وودر راستای همین کودتا وهمه بچهای مشهدی تربیت مدرس وبا همکاری دکتر توسلی مشهدی ونوچه اش در مدیریت مجله های علمی وزات علوم وهمگی بیک باره و"رتبه دانشیاری "اخذ کردند که در هیچ نقطقه جهان ویادانشگاه جهان وچنین مدل اخذ "درجه دانشیاری تقلبی" وجود ندارد واز این راهها ویا حیل سیاسی مشهدی بود که سلطه سیاسی خود را وبر مدیریت دانشکده های ایران وتحمیل کردند ! وبه این طریق وکودتای عرب تباران مشهدی "ودر وزارت علوم وستاد انقلاب فرهنگی وتکمیل شده بود ویا به ضرر "سهمیه دهی دانشجویان نخبه 30 استان کشور وصورت می گرفت ویا با کودتای دکتر فرهادی وبچه های مشهدی تربیت مدرس وتکمیل می شد !وبیک باره وهمگی "سیتم دانشیار ی کشور ویا دانشکده های 30 استان کشور ایران وهمگی بیک باره وبدست "عرب تباران مشهدی "افتاد وتابتوانند از این طریق بقیه نخبگان ایران را هم پاکسازی بکنند !وهمان دانشجویان زرنگ مشهدی ویا عرب تباران ریا کار وزرنگی که دست چپ وراستشان را نمی شاختند واین بار کودتای مشهدی خود راودر وزازت علوم ودانشگاه تهران وتکمیل میکردند! واز مدیران وزارت علوم خواستند که حسین رحیمی مشهدی راهم و"مدیر سوالات کنکور وزارت علوم بشود ویا برخی از اعضای باند مشهدیها را ومدیر مجلات علمی وزارتخانه علوم نمودند وآنها نیز و در عین آنکه وهنوز دانشجوی لیسانس بودند ویا هنوز واز تربیت مدرس نیز و هنوز ومدرک تقلبی خودشان را هم نگرفته بودند ولی این سمتهای حساس وزارت علوم را وپذیرفتند ویا این پستهای کودتایی مشهدیها راوبعهده گرفتند وبا "این نوع از کودتای مشهدی " ودر وزارت علوم ونحوه راهیابی دانشجویان بقیه استانها وبه دوره دکتری وفوق لیسانس بسته شد یادر راهیابی به دوره های فوق لیسانی ویادوره دکتری ایرانیان بسته شد ویا در همه رشته های دانشگاهی وبا میل وغضب سرهنگ حسین رحیمی مشهدی انجام می گرفت ویا با تمایلات شخصی سردار احمد رجب زاده مشهدی وانجام می گرفت و یا با همگاری سرگرد سید حسن حسینی مشهدی وغیره انجام می گرفت که اجازه بدهند که چه کسی در ایران ودکتری بشود؟ ویا نشود؟ و"روش کودتای عربی خودشان" راونظیر جمال عبدالناصربلد بودند ویانظیر قذافی ویا صدام ویا حافظ اسدعرب تبار ویاد گرفته بودند ویا خوب بلد شده بودند! که چگونه در وزارت علوم ودانشگاههای ایران وکودتای دانشگاهی بکار اندازند! واحیانا اگر نمی خواستند که کسی را به دانشگاه تهران ودر دوره دکتری راه بدهند ووی اعتراض می کرد وفورا می گفتند که در "کنکور زیر نظر حسین رحیمی مشهدی "ونمره قبولی نیاورده است؟ ولذا تقلب وزرنگی خودشان را هم وخوب یاد گرفته بودند وهمان سید حسن حسینی مشهدی توده ای که قبل از انقلاب وجزو عناصر چپ دانشکده ام بود وزنش نیز روسری نمی گذاشت ولی بعد از انقلاب و"کارت پاسداری "گرفت وبجای رفتن به جنگ هفت ساله ایران وعراق وفقط به دنبال پاکسازی بچه های مومن ومسلمان دانشکده ام بود ویا وی را ومدیر گزینش وزات علوم کردند !واو هم ودر همه درو س جامعه شناسی تربیت مدرس وفقط با چلو کباب دادن به استاد هایش و نمره قبولی گرفته بود! وچیزی از جامعه شناسی نمی دانست وبعلاوه در ابتدای استخدامش هم ودر دانشسرای عالی تهران واستخدام شده بودویا تقی آزاد و6 نفر دوست بیسوادش هم وتنها در دانشگاه دخترانه الزهرا واستخدام شده بودند ولی بعدا همان پانزده نفر دانشجویان درس نخوانده عرب تبار تربیت مدرس وهمگی برای کودتا به دانشگاه تهران و دانشکده اجتماعی آمدندوتا بقیه اساتید با سواد قدیمی دانشکده ام را نیز واخراج بکنند! ویا دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران را بیک "پادگان نظامی "خودشان تبدیل بکنند وهرکدام نیز یک سمت ناندار وآبدار همان دانشکده را انتخاب کرده بودند وسید حسن حسینی درس نخوانده هم و"مدیر موسسه تحقیقات علوم اجتماعی "دانشکده ام گردیده بود که قبلاریاستش وبا احسان نراقی با سواددر دوره پهلوی بودکه بدلیل باسوادیش ومشاور شاه بود وبعدا همان سید حسن حسینی پاسدار دانشکده علوم اجتماعی هم ومدتی هم در خارج وبه گشت وگذار ودر فرانسه وغیره مشغول بود وافراد عرب تبارمشهدی واردستانی نیز مشاوران ستاد انقلاب فرهنگی شده بودند ودر همان دانشکده ام نیز و اولین پایه های تئوریکی "کمیته های دستگیری واخراج دانشجویان ویا خوار کردن اساتید دانشکده های ایران را" وپایه گذاری وتاسیس و"نهادینه اجتماعی" کردند ویا به دیگر دانشکده های ایران هم وآموزش داده ویا سرایت فرهنگی دادند ویا این روش زشت را وتنها وآنان آموزش دادند ودرس اشان را هم وخوب یاد گرفته بودند وقبل از انقلاب وچنین مدلی وجود نداشت ویا "نهاد حراست" دانشگاهها واینقدر ناجوانمردانه نبود وزیرا در دوره پهلوی وفقط به معضل آفرینی سیاسی دانشجویان وگیر سیاسی می دادند وولی مدل "حراست مشهدیهای "بعد از انقلاب وناجوانمردانه بود وتنها گیر دادن به دانشجویان بدبخت شده بود ودر این نوع "مدل وتیپولوزی حراست مشهدیها" واگر کسی و یک نمره قبولی بیشتر از آنان می گرفت ووفورا مجازات می شد ویااگر یکی از آنان بدهکاربه کسی بودند ویا به یک دانشجو ویا استادی وبدهی مالی داشتند ونمی خواستند که پولش را پس بدهند وهمان طلبکار هم و اصرار می کرد وفورا همان دانشجویان لمپن مشهدی ویا اردستانی ویا یزدی ومجازاتش می کردند ویا پرونده سیاسی قطوری وبرایش درست می کردند ودانشجویان زرنگی که در هفت سال جنگ ویک بارهم به جبهه های جنگ نرفتند وفقط کارت پاسداری آنان ووسیله اخاذی ناجوانمردانه از بقیه بود واین نوع مرامنامه متقلبانه آنان هم وبرای اخراج بقیه دانشجویان ویا اساتید نیز وتنها بوسیله دکتر رضا داوری ونهادینه دانشگاهی شده بود ویا به تصویب نا آگاهانه بقیه اعضای شورایعالی انقلاب فرهنگی رسیده بودکه از اعمال آنان ودر دانشگاه بی خبر مانده بودند وبعلاوه این شیوه تسویه حساب وبا بقیه متخصصان را هم و فقط دانشجویان زرنگ مشهدی وبراه انداختند ویا به بقیه دانشگاهها یاد داده بودند! که امروزه باعث آوارگی خیلی از متخصصان ایرانی شده است ! ویا از آن دانشکده علوم اجتماعی وبه بقیه وزارتخانه هاوسرایت داده شده بود وبهمین دلیل 6 دانشجوی عرب تبار شادگانی ویا خرمشهری واز انان یاد گرفتندویا آموختندکه به صدا وسیما رفتند ویا آنان یک عده دانشجویان عرب تبار همان دانشکده علوم اجتماعی بودندکه عضو انجمن حجتیه هم بودند واز دوستان عرب تبار مشهدی وروش پاکسازی قشر هنرمند ونوازنده صدا وسیما را یاد گرفتند ولذا بعد از انقلاب ودر صدا وسیماحضور یافته و شجاعت لازم آن را یافتندکه کمیته گزینش صدا وسیما ویا وزارت ارشاد را بدست بگیرند واین نوع اعمال ننگین اخراج دانشجویان ویا پرسنل مظلوم دبیران ویا اخراج هنرمندان را وپیاده سازی بکنند! وهمگی با رضایت قلبی دکتر داوری و دکتر توسلی همراه بود که به انان مدرک تقلبی تربیت مدرس داده بود و تا آنان وچنین شجاعانه ودر اخراج بقیه وشجاعانه عمل کرده ویا در دانشگاهها وپاکسازی جسورانه بکنند وهمان دکتر داوری یزدی نیز به عنوان عضو ستاد انقلاب فرهنگی هم وبه اعمال ننگین آنها اعتراض نمی کرد ومن را هم وبا سکوت دکتر داوری ودر سال 1369ش واز همان دانشگاه تهران اخراج کردند ویا با زرنگی "تمام و خانه کوچکم را نیز ودر تهران واز من گرفتند وبه دیگران دادند ومجبور شدم که به خانه پدری ام ودر شهرستان برگردم ودر حالیکه همان خانه کوچکم راهم وبا پول دولتی نخریده بودم ویابرخلاف رویه همان دانشجونماهای نوکیسه و از حقوقهای نجومی دولتی ومثل آنها نخریده بودم وبلک از پول کارگری زحمت کشانه شبانه روزی خودم بود که قسط ماهانه اش را وداده بودم ویا بمدت 8 سال تمام ( واز سال 61 والی 1369ش) ودر کارگاه قوطی سازی رنگ دوستم وشبانه روز کار می کردم که کارگاهش در شهر ری ومتعلق به دوستم مهندس مسعود خا..) بود که از بچه های صنعتی شریف بود وبرخی روزها هم وبا موتور قدیمی سوزوکی ام وبه دانشگاه تربیت مدرس می رفتم ولی همه آنها وبا ماشین تازه پیکان دولتی وبه دانشگاه تربیت مدرس می امدند وبرخلاف من هم وهمگی با دادن چلو کباب واز اساتید پول پرست خود نمره می گرفتند وچلو کباب دادن انها وطوری موثر بود که افرادی مثل دکتر داوری ویا دکتر باهر ویا دکتر وثوقی وغیره هم وبه همه ماها ونمره واحد درسی 16 داده بودند وتفاوتی بین درس خوانی ویا درس نخوانی ماها وقایل نبودندوبلکه اختراع مخصوصی که محصول عقلانیت دکتر داوری اردکانی ودر ستاد انقلاب فرهنگی بود بعلاوه همان دانشجو نما های ستاد انقلاب فرهنگی ویا اعضای ارشد وزارت علو م که مدیران اداری دکتر فرهادی مشهدی هم شده بودند ودر ابتدای انقلاب نیز وهمان "اعضای کمیته دستگیری واخراج واعدام همان دانشکده علوم اجتماعی تهران را بدست گرفتند وفرضا در اوایل انقلاب ویک دانشجوی لمپن مشهدی وبنام "اکبر او.رعی مشهدی "را به سراغ استادم فرستا ده بودند ویا با سنگ وبه کله وسر همان استاد دانشکده ام کوبیده بود واین عمل زشت را ویک لات جنوب شهر تهران هم وانجام نمی دهد! ویا با بقیه سکنه شهر هم وانجام نمی دهد !ولی این دانشجو نماهای مشهدی می کردند! واحتمالا این شیوه تفکر واز تئوری واندیشه های رجب زاده مشهدی یاد گرفته بودند ویا آموزش می داد ویا از تفکرات سید حسن حسینی ویا سعید سبزیان( معبد فر ) ویا از علی بابایی آن دانشکده ام الهام گرفته بودکه من هنوز بی خبرمانده ام ونام همان دانشجوی مشهدی دانشکده ام نیز و"اکبر اورعی مشهدی " بود که نوچه احمد رجب زاده مشهدی شده بود وی راهم در اول انقلاب فرستاده بودند که با سنگ وبه سر معاون دانشکده ام زده بود ویا اورا به دستور احمد رجب زاده مشهدی دستگیر کرده ویا به دستور تقی آزاد عرب تبارکاشانی دانشکده ام ودستگیر کرده بود وهنوز نمی دانم ؟ ویا با همکاری یحیی علی بابا یی دستگیر کرده بودند وباز هم ونمی دانم ؟وچرا که از کارهای پشت پرده خودشان وچیزی بمن نمی گفتند؟ ولذا هنوز بی خبرباقی مانده ام ؟ ولی روزی در اول انقلاب دیدم که در دبیر خانه دانشگاه تهران ایستاده بودم وبعنوان نماینده کل دانشکده های دانشگاه تهران به رتق وفتق غذای ظهر ویا شبانه دانشجویان ومشغول بودم وتا گرسنه نمانند ومی خواستم که همان نمایندگی دانشجویی تغذیه دانشجویان مزبور را هم ورها بکنم وبرای ادامه تحصیلم وبه امریکا بروم ولی همه دانشجویان دانشگاه تهران ومخالف آن بودند وبمن اصرار می کردندکه استعفائ ندهم ویا می گفتند که تغذیه آنان نیز وبه مشکل خواهد افتاد ولذابا اصرار همان دانشجویان بدبخت دانشگاهم ورفتار های چندش آور همان لومپن های مشهدی راو تحمل کردم ویا ازسال 1357 وتا 1360ش وتحمل کردم وناچارا از صحبت کردن با آنها و در موردرعایت کردن حقوق درسی ویا حقوق مدنی دانشجویان ویا اساتید بدبخت وبا خون جگرم وخود داری میکردم که مرا نماینده دانشجویی خود کرده بودند وتنها روزانه برای به امضاء رساندن هزینه غذایی رستورانهای 30 هزار دانشجوی بدبخت دانشگاه تهران وبه دبیرخانه دانشگاه تهران می رفتم واسناد ش را وبه امضای معاون مالی دانشگاه تهران ودر دبیرخانه اداری دانشگاه تهران می رساندم وتا بتوانند که فیش غذا بگیرند ویا در رستورانهای 25 دانشکده دانشگاه تهران یک وعده غذا بخورند! ودر یکی از همان روزها که در راهرو دبیرخانه دانشگاه تهران ومقابل دفتر معاون مالی دانشگاه بودم که دیدم "اکبراورعی مشهدی" آمد و آن استادم که معاونت دانشکده ام نیز بودونیز وبه نزد من آوردند وهمان اکبر اورعی مشهدی بمن گفت که بیا ویک شکایت نامه واز وی بنویس وتا ما وی را واخراجش بکنیم ومن به وی پرخاش کردم وگفتم پست فطرت وبه تو چه ربطی دارد؟ واگر من اخراج شده ام ویا به زندان افتاده بودم ووی که مرا اخراج نکرده است وبلکه ساواک مرا اخراج کرده بود! ودر ثانی هم وبه رجب زاده پست فترت چه ربطی دارد؟ که اخراج نشده است ؟ ویا به سید حسن حسینی مشهدی چه ربطی دارد که آنهارا اخراج نکرده بود ؟ ویا به تقی آزاد چه ربطی دارد؟ که وی را واخراج نکرده بود؟ و از پست فترتی خودتان واین نوع اساتید باسواددانشکده ام را واخراج می کنید وتا شما دانشجویان بسیواد ودرهمان "دانشکده ورئیس بشوید و"بمانید؟ ویا بدون درس خواندن واستاد تمام بشوید!ویا جای آنها را بگیرید! ودر نهایت شما روستا زادگان عرب تبار خراسانی ویا اردستانی وجایگزین این نوع اساتید باسواددانشگاهم بشوید !ولذا با پرخاشگری من واو هم رفت واحتمال می دهم که بعدا وبا شگر دهای دیگر ووی را هم واخراج کرده بودندوزیرا که بعدا ودیگروی را هم ودر دانشکده ام ندیدم وبعلاوه زمانی هم شنیدم که آن "دانشجویان کمیته اخراج واعدام دانشکده ام که اکنون ادعای استادی تمامی همان دانشکده علوم دانشگاه تهران را می کنند ودر ابتدای انقلاب ودکتر خسرو خسروی باسوادرا هم واخراج کردند ویا دکتر عبدالحسین نیگ گهر باسواد ویا دکتر کتبی را هم واخراج کرده بودند ویا دکتر ادیبی با سواد واهل شهر سنقر راهم واخراج کرده بودند وانسانی شریف وبا سواد بود واز دانشگاه آمریکا ومدرک تحصیلی دکترا گرفته بود ومیخواستند که کتاب "نظریه جامعه شناسی "وی رابدزدند وبنام کتاب دکتر توسلی بیسواد مشهدی وچاپ بکنند ووقتی خبر اخراجش را شنیدم وبا سرعت خودم را وبه جلوی دانشکده ام رساندم وبا گریه گفتم استاد ارجمندم ! ومرا ببخش ومن نمی خواستم که چنین وضعی بوجود بیاید! وزیرا ودر ابتدای ورودم به دانشکده ویک جوانی خام وبی تجربه 18 ساله بودم ونمی دانستم که با فعالیت سیاسی من وچنین وضع ننگینی وبوجود می آورند! والاانجمن اسلامی ودر دانشکده های دانشگاه تهران وتاسیس نمی کردم ویا کتابهای دکتر شریعتی ومهندس بازرگان فراماسون وپست فترت را واز کتابخانه های دانشجویی وبیرون می ریختم وچونکه آنهارا ودقیقا نمی شناختم ویا نمی دانستم که مهره پست فترت غرب هستند! ویا با تبلیغ مسلمان نمایی آنها وگول خوردیم وشما اساتید عزیرم را وبا دست این نوع لمپن دانشجوهاو به خطر انداختم !وحنی جان سی هزار دانشجویان بدبخت دانشگاه تهران را هم ومن به خطر انداخته ام ومی ترسم که آنها هم وبه دردسر های عمیق ودچار بشوند! وهمان دکتر ادیبی محترم وبمن خطاب کرد وگفت "پسرم عیبی ندارد! و"انقلاب "وهمیشه فرزندانش را ومی خورد !ولذا دائما وجدانم ناراحت است ویا با یادشان وگریه می کنم ویا همان دوستان ارجمندم را واز دست دادم که ازشهرهای زاهدان وتبریز وقم وهمدان ونجف اباد وتهران وملایر وغیره بودند وپدر ومادرشان هم ودر شهرستانها ومرا به خانه خودشان دعوت کرده بودند ووبخاطر بچه هایشان و از من پذیرایی می کردند ولی بعدا بدست این لمپن دانشجویان مشهدی اخراج شدند ویاپرودنده تحصیلی اشان هم وبوسیله علی وطنی کتول آبادی نابود شد ویا بدست قشر دهاتی اردستان ویا ارمک کاشان وپرونده سازی شده ولذا به زندان افتادند وتا سال 1367شمسی هم و در زندان بودند وچونکه جرم چندانی هم ونداشتند ولذا لاجوردی دادستان نیز وآنها را هم وهنوز ودر زندان نکشته بود وبلکه نگه داشته بود ولی با اصرار همین لمپن دانشجویان مشهدی دانشکده ام ونابود شدند ویا در سال 67 13ش وهمگی قتل عام شدند ولذا لعنت ابدی بر تقی آزاد می فرستم ویا بر رجب زاده مشهدی ویابر سعید سبزیان( معید فر ) می فرستم ویا لعنت بر علی وطنی پست فترت وحسین رحیمی ویا بر دکتر توسلی ودکتر فرهادی مشهدی می فرستم ویا لعنت بر رضا اردکانی پرونده ساز وآموزش دهنده آنان ومی فرستم که تا سال 1367ش ومنجر به قتل عام سی هزار دانشجوی بدبخت دانشگاه تهران شدند و یا با کشاندن این نوع دانشجویان لمپن وبه تربیت مدرس ویا با دادن مدرک به انها ویا با دانشیار کردن آنها ومقصر هستند ویا بوسیله ارتقادادن دانشگاهی آنان ومقصر هستند وهمگی آنان با حمایت ستاد انقلاب فرهنگی وجری وشجاع شده بودند ولذا همه دانشجویان دانشگاه تهران را وقربانی منافع شخصی خودشان کردند وتا خودشان واستاد تمام دانشگاه بشوند ! ویا دائما وبا ناجوانمردی خودشان و دائما نمره 20 وبه این نوع لمپن دانشجو ها می دادند وتا ادعای آنها رابیشتر وزیاد تر بکنند ویاانان را به مرتبه دانشیاری سریع رساندند وتا بتوانند که همه افراد را واخراج بکنند ویابه پست ها بالاتر ودسترسی داشته باشند که نهایتا بفکر قتل عام عمومی واخراج اغلب متخصصان بیفتند! ودر این جنایت دانشجویی آنان وسه تن از اساتید علوم اجتماعی دانشگاه شهید بهشتی هم ومقصر کامل می باشند که باید در دادگاه وبه خانواده های همان دانشجویان بیگناه دانشگاه تهران وجواب بدهند !وزیرا با تغییردادن اغلب آیین نامه های قدیمی دانشگاهها ودر وزارت علوم وبه نفع این قبیل از دانشجویان لمپن وبه همه دانشجویان ایرانی وخیانت کرده اند وافرادی که در "کمیته آیین نامه نویسی ستاد انقلاب فرهنگی وحضور یافتند ویا درکمیته تنظیم آیین نامه های وزارت علوم وبخاطر پول پرستی خود وشرکت داشتند ویابا همدستی دکتر توسلی ودکتر فرهادی مشهدی وعمل کردند ویادر همدستی با حسین رحیمی ومسئول کنکور وعمل کردند که معاون دانشجویی وزارت علوم اش کرده بودند ویا مسول کنکور شده بود ویا در همدستی با علی وطنی عمل می کردند تا بدست وی وزودتر ارتقاءشغلی بیابند ودراین مسیرننگین آمیز بودند وفقط پول پرستی خودشان راوپاس می داشتند ویا در نظر می گرفتند ولی ناجوانمردانه وبه بدبخت کردن همه مردم ایران وفرزندان دانشجویی آنان نمی اندیشیدند! وبعلاوه با تایید دانشیاری این "نوع لمپن ها" و همدست پرونده سازی آنان شده بودند وتا بر علیه منافع بقیه دانشجویان دانشگاه تهران وعمل می کردند وانگیزه همدستی با آنها هم وچنین انگیزه پول پرستی مفرط آنها بود که آثارعلمی بقیه اساتید راو دزدیده وبنام خودشان چاپ بکنند ویا با دست یکی از آنان و چاپ بکنند ولذا در راستای همین نوع از انگیزه دزدیدن آثار دیگران وبه کمک دکتر توسلی مشهدی آمده ویا با حسین رحیمی مشهدی همکاری می کردند که همگی در مجوز دهی انتشارات جهاد دانشگاهی واجازه چاپ کتابشان را بگیرند ویادر انتشارات سمت ویا در انتشارات آستان قدس ودخیل باشند وتا با کمک به آنان وبه نان ونوا برسند ! وقشر نوکیسه وبیسواد ایران را هم وبه ذزدیدن آثار نویسندگان فقیر وتشویق نمودند ! وتا از این طریق و جان نویسندگان ایرانی را هم وبخطر بیندازند! ویا درجریان قتلهای زنجیره وبه خطر انداختند !که بضاعتی جز نوشتن کتاب چاپ نشده نداشتند ولی با تثبیت دانشگاهی این نوع دانشجونماهای چماق دار ودر دانشگاه تهران ووزارت علوم واغلب همان نویسندگان خارج از گود شهر ها هم وبدببخت وقربانی شدند ویا بعدا بوسیله بعضی از وزرای کاببنه عرب تبار خاتمی یزدی ودچار قتلهای زنجیره ای گردیدند! ویا توسط "حبیب بیطرف یزدی" که "کارت بسیج "گرفته بود ودر کابینه خاتمی هم و"وزیر نیرو" شده بود واز "حق آبه"باغات ومزارعشان محروم شدند ویا با تملق همان اساتید پول پرست دانشکده فنی نیز همان حبیب بیطرف یزدی نیز شجاع گردیده واعمال ننگینی را ودر وزارت نیرو و انجام دادویا تشویق به اعمال خلاف اداری ودر وزارت نیروگردید وهمان حبیب بیطرف یزدی که از دانشکده فنی لیسانس گرفته بود ویک پاسدار بی تجربه بود که وزیر نیرو خاتمی شده بود ولی با تشویق همان عده افراد پول پرست دانشکده فنی که با فرار اغلب اساتیدباسواد قبل از انقلاب دانشکده فنی وتنها چند نفر بیسواد ودر همان دانشکده فنی وباقی مانده بود که می خواستند در دانشکده فنی هم وتنها با تملق به علی وطنی ویا حبیب بیطرف لیسانسیه نیز وآنها هم ودانشیار بشوندویا دخترشان هم ودر کابینه خاتمی وحسن روحانی وپست مهم وزارتی محیط زیست بگیرد ولذا همان حبیب بیطرف لیسانسه یزدی را وتشویق کردند که آب زاینده رود ویا آب مردم بدبتخت استان اصفهان ونجف آباد وقهدریجان ودههاشهرهای اطراف اصفهان را وقطع کرده ویا شجاعت آنرا بیابد که همه دهات وشهر های اطراف اصفهان را وبدبخت بکندودر حالیکه دخترش معاون محیط زیست شده بود ویا با با توصیه جاهلانه دخترش به حبیب بیطرف یزدی ویا وزیر نیرو واو هم وبا دادن مجوز 90هزار چاه عمیق غیر قانونی ودر وزارت نیرو ویا در اطراف دریاچه ارومیه آذربایجان ویا در اطراف باتلاق گاو خونی زاینده رود اصفهان ودشت های دو استان ایران را وبه فرو نشست زمینی ودچار نمود واین نوع پول پرستان بیسواد دانشکده فنی هم ودر ستاد انقلاب فرهنگی وهمگی همکار دکتر داوری یزدی شده بودند واورا تشویق می کر دند که آیین نامه های ستاد انقلاب فرهنگی راوارونه گرده ویا فقط به نفع لمپن دانشجوها ی عرب تبار یزدی ومشهدی واردستانی بنویسد واجبارابردانشگاهها تحمیل بکنند! وحیبب بیطرف یزدی لیسانسه هم وبا تملق گویی آنان وشجاع شده بود ولی از "اداره وزارت نیرو "ومجوز چاههای عمیق سر در نمی آوردوبعلاوه در هنگام حضورش در سفارت امریکا هم وحضور دائمی توام با زهد انقلابی نداشت وبلکهدر خارج سفارت وتنها با همکاری یک دوست آبادانی اش وشرکت تجاری خارجی دربیرون سفارت زده بودوبا کارت بازرگانی خود ودر ایام جنگ عراق وایران وتنها بدنبال پول درآوردن ورانت خواری خودش بود ولی در کابینه خاتمی یزدی همشرکت کرد وتا آب زاینده رود را واز شهر های اصفهان ونجف اباد قطع کرده به شهر خودش یزد برساند که کینه عمیقی بین مردم دواستان یزد واصفهان بوجود آورده است وتا آب اصفهان را وبه محل تولد شهر خودش ببرد؟ وتا خانواده مصباح یزدی همشهری خودش هم نفع برده ویا خانواده رضا اردکانی یزدی هم ونفع برده ویا شیخ محمدی یزدی هم ونفع برده واز آن آب زاینده رود نوشیده ومرتبا دانشجویان ایران را ومتهم به "دین التقاطی "بکنند ویا متهم به "غربزدگی ودر ستاد انقلاب فرهنگی "بکنند وتابانوشتن و انواع کتابها ونوشتجات مختلف ودر مورد "اسلام التقاطی دانشجویان" ویا نویسندگان وریختن خون دانشجویان ویا نویسندگان را حلال بکنند کشتن کاظم سامی وداریوش فروهر ویا اساتید مختلف را وبا تالیفات یزدی خود شان وحلال بکنند وپول چاپ ان کتابها را هم واز دکتر داوری یزدی ودر ستاد انقلاب فرهنگی می گرفتند ووزیرا دکتر عبدالکریم سروش که عضو ستاد انقلاب فرهنگی بود ودر تربیت مدرس بمن گفت که وی با اخذ آن پولهای بدون مفاصا حساب وتوسط مصباح یزدی ودر ستاد انقلاب فرهنگی مخالف بود وبهمین دلایل از ستادانقلاب فرهنگی استعفاء کرد واز ایران خارج گشت ویا با رضا داوری ودر کیهان فرهنگی ومشاجره زیاد نمود ولی همان پولهای بدون مفاصاحساب را وتنها با توصیه رضا داوری کابینه خاتمی یزدی وغیره وبه وی می داد وتا جان عده ای دانشجوی بدبخت را و توسط عده ای دیگر وبه خطر بیندازند که در "کابینه خاتمی یزدی" ومسئول پاکسازی دانشگاهها بودند ویا به آنها شجاعت فرهنگی می دادند که بقیه را هم واز دانشگاهها وبیرون بیاندازند وهمان پول پرست های مختلف که از ستاد انقلاب فرهنگی وپول مفت می گرفتند ویا با کمک وامضای رضا داوری یزدی وصدها کتاب درمورد التقاطی شدن دانشجویان مذهبی وبرعلیه بچه های دانشگاه تهران می نوشتند ویا پخش رسانه ای می کردندوویا در نشریه کیهان چاپ می کردند تا ریختن خون دانشجویان ایرانی وحلال بشود وبا این عمل ننگین خود وشعار پراکنی کرده ویا حتی به آیت اله شریعتمداری تبریز ی هم وتوسط مدعیان انقلاب فرهنگی عرب تبار سکنه یزد وتوهین شد ویا به دانشجویان حزب خلق مسلمان تبریز هم وظلم ودر استان اذربیجان شرقی کردند ویا با کمک باند حاکم حسین رحیمی مشهدی واز استان خراسان ویا تقی آزاد ودر وزارت علوم وهماهنگ شده بودند واغلب دانشجویان دانشگاهها را وبا انگ زنی کتابهای مصباح یزدی واز دانشگاه تهران وبیرون می انداختندویا همه حقوق آموزشی آنان را وضایع می کردند ولذا خیلی ازدانشجویان دانشگاه تبریزهم وچنین وضعی یافتند ویا از دانشگاههای تبریز وشهر های دیگر آذربایجان وبیرو ن انداخته شدند که پیرو مرجع تقلیدشان ودر تبریز بودند وهمگی اخراج شدند ویا قالی باف عرب تبار مشهدی واز استان خراسان و در کابینه محمد خاتمی یزدی وجرات یافت که در تربیت مدرس هم حضور یافته ویا با کمک رضا اردکانی ومدرک دکتری افتخاری بگیرد وبا کمک همان مدرک اعطایی به کوی دانشگاه تهران حمله ببرد ویا در دولت خاتمی یزدی وبه دانشجویان وحمله بکند! ویا دانشجویان التقاطی نامیده شده کوی دانشگاه تهران را هم وسرکوب بکند وچرا که مدرک دکتری دادن غیر قانونی به افرادی مثل قالی باف مشهدی که صرفا چکاندن ماشه تفنگ را در نیروی انتظامی بلد بود وان توسط دکتر داوری یزدی ویا توسط افراد "باندهای مشهدی همان دانشگاه تربیت مدرس و وی را هم .وشیر کرده بودند ویا تشجیع نموده بودند که به زشت بودن اعمالش ونمی اندیشید وبلکه در "دولت یزد پرستانه خاتمی" وبرای کشتار دانشجویان دانشگاه تهران ونقشه عملیاتی بکشد که در جنگ ایران وعراق وچنان شجاعتی واز خود نشان نداده بود وخاتمی یزدی هم وچیزی به وی نمی گفت! واحتمالا ودر پشت پرده لشکر کشی وی به کوی دانشگاه تهران را هم وتائید می نمود! وهمشهری دیگر ش هم دکتر رضا داوری یزدی ونیز وی را تشجیع می نمودوتا مبادا دانشجویان دانشگاه تهران هم و"غرب زده "بشوند واگر با خواندن کتاب "مبانی تمدن غرب "دکتر داوری و"آدم سربراه" نمی شدند وپس با "باتوم سردار قالبیاف "واز غربزدگی دست برمی داشتند وبعلاوه همین نوع از سیستم انتشارت وزارت ارشاد وتوسط محمد خاتمی ویا چاپ کتابهاوایدئولوژی ویژه آن عرب تبار های یزد که آقای خاتمی یزدی ودردوره وزرات ارشاد عصر خو.دش تاسیس کرده بودویا با همکاری احمد مسجد جامعی انجمن حجتیه ومدیر کیهان وبراه انداخته بود ویک نوع ایدئولوژی نژاد پرستانه بود ودکتر عارف یزدی را هم وتشجیع می نمود که با ادعای استادی ودر صنعتی شریف وادعایش وبیشتر بشود وتا از بودجه سازمان برنامه 28 استان دیگر بدبخت ویااز دانشگاهایش کاسته بشود وآنگاه به جیب استان یزد وریخته بگرددکه از نظرخودشان و"یزد یک استان دارالمومنین "بود وسی استان دیگر ایران را هم "استانهای ودارالکفر" می دانستندوبهمین دلیل نیز بود که در دوره صفویه وقاجاریه و وبا کمک نظامی حکام دو دولت قاجار ویا صفویه وسکنه قدیمی زرتشتی ومجوس تبار وکافر پیشه یزد وکرمان را واز دهات واراضی شهری اشان در یزد بیرون انداخته بودند ویا به هندوستان فراری داده بودند ووتا اراضی غصبی از ان زرتشتیان یزدی وبه سکنه اعراب آل مظفر یزد برسد که خودشان را دارالمومنین می دانستند ودر عصر جدید بعد از سال 1360 هم با تبلیغات نشریات خودشان ومتخصصان ودانشجویان سی استان دیگر ایران راهم و"دارالاسلام التقاطی "می نامیدند وتا ده میلون متخصص ایرانی هم فرار کرده وخانه هایشان ودر استانهای مختلف وبه سکنه اعراب یزد برسدکه خودشان ووارثین زمین ویا مالکان اراضی دیگران میدانستند ویادر تئوری فکری و"مکتب انجمن حجتیه مصباح یزدی می دانستند و ! ولذا با همان ادعایشان نیز و"حزب مشارکت اسلامی "را و"حزب قومی عرب تباران یزد" باور داشتند !که دانشجویان مختلف را وبا ادعای دروغین اصلاح طلبی خودشان گول زده وبا انتخاب نا آگانه آنها وفقط خودشان وبه کرسی قدرت بخزند واز این راه وکل مردم ایران را هم وگول می زدند ولذا "نشریه آفتاب یزد" آن شهریزد هم ویک "حزب قومی خاتمی" شده بود وبرعکس یک نشریه مدافع منافع همگانی واصلاح طلب ایرانیان نبود وبلکه یک "نشریه حزب عرب تبار های یزد "محسوب می شد وفقط تبلیغ دروغ می کرد ویا همان نشریه هم ودر انواع وزارتخانه ها وفقط منافع عرب تباران منفعت طلبه یزد راودر ادارات مختلف ودانشگاههای 30 استان دیگر ودنبال می کرد وهیچ فرقی با "حزب ملیون" عرب سالاری دکتر اقبال مشهدی نداشت ویا هیچ فرقی وبا "حزب مردم "اسدالله علم عرب تبار مشهدی ویا بیرجندی نداشت وفقط منافع سه استان عرب نشین ایران راو تعقیب می نمودند! ودرسالهای بعد هم و"حرب توسعه وعدالت استان سمنان "هم وچنین بود وجای حزبهای عرب پرستان قبلی را وگرفته بود ! که تنها مدافع منافع اعراب سرخه سمنان بود ویا حزب مدافع "اعراب عماری استان سمنان" شده بود ویا منافع ذی نفوذان آن شهر را وتعقیب می کرد ویا پاسداری می نمود ویا منافع اعراب "قریه اردان احمدی نژاد" را ودر "حزب پایداری اصول گرایان "وتعقیب می نمود! ولی با عنوان فریبنده تر و"نشریه مردم سالاری" وفقط منافع سه استان عرب نشین حاشیه کویر وتنها "مد نظر آنان "بود ویا منافع ذی نفوذآن دانشگاه استعماری امام صادق را ودر "دولت آقای رئیسی" را ودنبال می کردکه "متولد مشهد " خراسان بود وبقیه ایرانیان وفقط فریب عنوانهای ظاهری حزب عربی آنان را ومی خوردند ویا "دولت آقای روحانی" هم ودرظاهر "حزب عدالت وتوسعه" می نامید ولی در مرحله عمل وفقط منافع سه استان عرب نشین شرق ایران را ودر نظر داشت وهمین نوع "حزبهای مدافعان عرب" تبار های سه استان عرب نشین زرنگ ایران هم ودر دولت پهلوی تکرار شده بود ویا همین نوع خط مشی تبلیغ فریب آمیز راودر نظر داشتند ومثلا "حزب دموکرات قوام السلطنه" نخست وزیر شاه هم چنین بود ویا کابینهای مختلفشان ودر سالهای 1321 والی1325 و چنین نوع "حزب عرب سالاری "مشهد بود ویا وچنین روش فریب کارانه داشتند ومثلا قوام السلطنه که یک "خان عرب تبار وانحصار طلب عرب استان خراسان "بود ویا "مالک عربی بسیاری ازدهات خراسان "بود وبا همکاری ملک الشعرای بهار مشهدی که دروزارت آمورش پرورش ومنصوبش کرده بود وهمه استانهای دیگر ایران را فریب می داد ویا با گول زدن دانش اموزان نا آگاه وتوسط ملک الشعراءمشهدی و"منافع حزب عربی" خودشان را ودنبال می کرد ویا با عنوان "حزب دموکرات مردم ایران" وجلوه می دادند "ویا نام گذاری کرده بودند ویا در سال های 1321 الی 1325 ش هم وبا همین عنوان وسه بار محتوای حزب دمکرات عربی خودشان را وعوض کردند وهمین کار را هم و"علی منصور"ویا "منصور الملک "نخست وزیر شاه قبلی انجام می داد که یک "خان عربی دیگر استان خراسان "بود ولی منافع خان پرستی عربی خودشان را وبا نخست وزیری اشتباه گرفته بود ویا با منافع کل مردم ایران واشتباه گرفته بودند ویا درعصر پهلوی دوم هم و,قلم فرسایی مطبوعاتی می کردند وتیمور تاش عرب تبار فریمانی خراسان هم در وزارت داربار رضا شاه وهمین نوع از نقش را داشت ویک "حزب منفعت طلب عرب تبار دیگر خراسان ومشهد هم وعنوان ”حزب ملیون “ "دکتر منوچهر اقبال عرب تبار مشهدی "یدک می کشید ولی دکتر اقبال هم وبه دروغ وخودش را نخست وزیر کل ایران نامیده بود ولی تنها مدافع منافع خانهای عرب تبار کاشمروبیرجند وطبس ومشهد بود و املاک ودهاتشان هم اغلب ودر خراسان زیادبود وبجای حل کردن مشکلات بقیه استانها وفقط منافع خودشان را در استانداری مشهد ودنبال می کرد ویا منافع املاک پدر بزرگهایشان را ودر خراسان تعقیب می نمودند که پول آن املاک شهری ویا روستایی را هم واز غارت خزانه نادرشاه بدست آورده بودند ومثلا به نقل کتاب "مجمل التواریخ "وزمانی که دو برادر زاده نادرشاه افشار وباهم درگیرجنگی بودندکه از افشار های ترک آذربایجان بودند که ایران را از بیگنگان پس گرفته بودند ووبعد ازقتل قتل ناجوانمردانه نادرشاه ودر فتح اباد بین قوچان ومشهد وبه قتل رسیده بود ودو برادر زاده اش هم در شهر قم ومشغول جنگ باهمدیگر بودند ومی خواستندکه در باره خزانه نادری وتصمیم بگیرند و جنگ هم وبرای تصمیم گیری ودر باره سرنوشت 9 هزار شتر محموله طلا بود ومی خواستند که از قم وبه شهر مشهد ببرند ویا به شاهرخ نواده نادرشاه ودر مشهد بد هندولیکن در جنگ با یکدیگر ویا در جنگ قم وسرخه سمنان وهر دو برادر زاده نادرشاه وکشته می شند وخزانه اش بلا تکلیف می ماند وهمان 16الی 25 خوانین قوم عرب ساکن محلات مشهد هم که همگی در ارتش قومی خودشان وتنها اقوام عرب خراسان رضوی ویا خراسان جنوبی را استخدام کرده بودند وفرصت لازم یافته ودر وسط کویر لوت وکویر نمک وهمه سکه های 9 هزار کاروان شتر طلا خزانه نادرشاه را وغارت کردند وباخود به شهرهای خراسان جنوبی بردند وسپس با پول آنها وانواع دهات شهر های کاشمر ویا طبس وگناباد ویا تون وقاین خواف وباخزر را خریدند ویا دهات بیرجند وقائنات را خریدند ویا کاروانسراها ومغازه های مشهد را خریدند ولی نفعشان تنها دردهات زعفران کاری شهرها ی جنوبی خراسان نبود وبلکه سلطه بر اقتصاد مشهد راهم ودر نظرشان مطرح بودویا دنبال می کردند ومثلا با خرید مغازه های زعفران فروشی مشهد ویا با خرید مسافرخانه ها وکاروانسراهای قدیمی مشهد بود وبرای اینکه نوه نادرشاه هم ودر مشهد وبنام شاهرخ افشار نیز وبه غارت ایلی آنها واعتراض نکند وهمگی همدست با یکدیگر شده وهمان 16الی 25 خان عرب خراسان جنوبی که در مشهد جمع شده بودند وشاهرخ را نیز وکور کرده ویااز سلطنت بر انداختند وبعلاوه به قاجاریه هم گفتند که به مشهد بیاید وبقیه خزانه نادر راهم وازدست نواده های نادر شاه وبیرون بکشد ودر همان زمان هم آقا محمد خان قاجارهم آمده وجنازه نادر شاه بذبخت را ودر مشهد بیرون آورده وبه جای دیگر برد واین مجسمه نادرشاه هم وامروزه و در مشهد واز فرصت طلبی محمد علی فروغی ونخست وزیر فراماسون است ویا از فرصت طلبی ودرسال 1305ش آنها و در ساخت وساز مقبره های فردوسی وعطار وخیام ودرشهرهای طوس ونیشابور ومشهدمی باشد که احتمالا در برخی از ایام صدارت محمدعلی فروغی ودردوران پهلوی اول می باشد ویک نوع فرصت طلبی فریبکارانه اعراب خراسان را ونشان می دهد که به آن دونفر ویعنی نادرشاه ویا فردوسی طوسی اعتقاد قلبی ندارند ویا به مقبره خیام ویا به مقبره عطار هم ودر نیشابورواعتقاد ندارند که دکور است وشگردی است که سکنه 30 استان ایران را و بفریبند وصرفا برای کشاندن مردم همان شهر های دیگر وبه مشهدمی باشد ویا برای خالی کردن جیبب دیگران است وبعلاوه همان "خانهای اعراب شهرهای خراسان" ودشمنی خونینی با نظام الملک طوسی دارند و بهمین سبب نیز وی را هم کشتند ویا مدرسه نظامیه وی را و یا کتابخانه اش را هم ودر نیشابور ومرو آتش زدند وهنوز هم ونمی خواهند که بازسازی دوباره ودر میراث فرهنگی مشهد بکنند ویا آن نوع مدارس نظامیه را ودر نیشابور ویا شهرهای اصفهان وغیره را وبعنوان میراث فرهنگی صدساله اخیر وباز سازی بکنند! وزیرا همان نظام الملک طوسی و ترکان سلجوقی رابه ایران آورد وبه حکمرانی ظالمانه اعراب خراسان وپایان داد ویا در استانهای مختلف ایران وخاتمه داد وبعلاوه اعراب خراسان امروزین هم وبا "خواجه نصیرالدین طوسی "ودشمن می باشند که هلاکوخان مغول را آورد وصدها "قلعه نظامی اعراب خراسان جنوبی "را وخراب کرده ویا قلعه های اعراب اسماعیلی را و در قلعههای الموت وطالقان وطارم را وخراب نمودونیز به بغداد عرب نشین حمله کرد وبهمین دلیل هم وامروزه نیز وهمان خانواده خواجه نصیرالدین طوسی ویا فامیلش وتنها در شهر "اسکوی "آذربایجان ومستقر می باشند ونمی خواهند که به شهر طوس خراسان برگردند وکتاب عالم ارای عباسی هم ووبه خانوده انان ودر یک شهر آذربایجان اشاره دارد وبعلاوه اعراب خراسان هم وبا خواجه شمس الملک جوینی ویا با بیهقی وخیام وعطار هم ومخالف بودند که از نژاد اقوام اصیل زرتشتی تبار خراسان بودند واز نژاد عرب خراسان نبودند وبهمین دلیل هم ،با اعراب اشغال گر خاک خراسان ومخالف بودند وگرچند آن نوع اشخاص ومثل بیهقی خراسانی ویا نظام الملک طوسی ویا خواجه جوینی ویا پیر احمد خوافی هم ونخست وزیران ایرانی وخراسانی عصر خودشان بودند ولی با نخست وزیران عرب تبار وفراماسون وخراسان امروزین وفرق دارند ویابا نخست وزبران عرب تبار دولت های صد سال اخیر و معاصرایران وفرق عمیق داشتند وچراکه آنها خراسانی اصیل بودندومنافع 30 استان دیگر ایران را هم پاسداری می کردند ویا در 12 وزارتخانه خودشان ورعایت می نمو دند ویا در نظر داشتند وتنها به منافع جیب عربی خودشان ونمی اندیشیدند ویا به منافع سه استان شرق ایران وفکر نمی کردند وبلکه نخست وزیران با وجدان کل کشور بودند که هم "ملیت واقعی ایرانی "داشتند که از تبار زرتشتیان سابق خراسان بودند وهم "عرق ملی "داشتند ولذا در صدمه نزدن به اقوام استانهای دیگرایران واهتمام کامل داشتند ولی نخست وزیران صد ساله اخیر عرب تبار ایران وملیت گرایی توام با حفظ منافع عمومی ندارند ویا عرق ملی لازم هم وبرای دوستی با اقوام دیگرایرانی را هم و ندارند! وصرفا به منافع نژاد عربی خودشان می اندیشند ویا درنحوه باندی "تشکیل دولت "ویادر "انتخابات "ودر گول زدن مردم بقیه استانها می اندیشند ودر این صد سال اخیر هم وصرفا وبا عناوین فریبنده وفارسی عمل کرده اند ویا به جیب بزرگ عربی خود اندیشیده اند!ومتاسفانه دولت سرمایه داری انگلیس هم ودر صد سال اخیر وسرنوشت بقیه استانهای ایران را واغلب بدست همین 75خان زرنگ عرب خراسانی ویا خان زاده عرب مشهدی ویا خان زرنگ عرب یزدی داده اند واعوان وانصار انها داده است وتا احیانا کشور به دامن کمونیسم نیفتدودر حالیکه بعد از سال 1371 ش که بلوک کمونیزم آسیا وبا گور باچف وفروپاشیدو این نوع بهانه سیاسی سرمایه داری جهانی هم ومنتفی شده است ولی هنوز نظام سرمایه داری جهانی وهنوز نمی خواهد که در ایران هم وحقوق مدنی ویا حقوق اقتصادی ویا حقوق متخصصین استانها دیگر ایران هم ورعایت بشود ودرحالیکه برعکس ونخست وزیران قدیمی ایران وچنین "تئوری دولتی ظالمانه "نداشتند که در دولت ها ی سلجوقی وایلخانی وتیموری وغیره ومنافع عمومی همه مردم ایران راوبا نخست وزیری عادلانه خود ورعایت می کردند ویابا سهمیه عادلانه بهداشتی ویا آموزشی ورعایت می کردند ویابا "توسعه روستایی عادلانه" آنها وهمراه بود ویا با گزینش عادلانه نخبه های استانهای مختلف وهمراه بود ویا در نظر گرفته می شد( وبقیه مطلب مزبور م ودر قسمت دوم مقاله ام وذکر شده است که به آن مراجعه بشود.