مردم شناسی اقوام ترک بهارلو وحاجیلو وخدابنده لو و آلپاوت استان همدان-دکتر محمد خالقی مقدم

مردم شناسی اقوام ترک بهارلو وحاجیلو وخدابنده لو و

آلپاوت استان همدان

پژوهش از : دکتر محمد خالقی مقدم

تخصص: مردم شناسی اقوام آسیایی

80 درصد اقوام ترک استان همدان ، اقوام ترک زبانی می باشند که از دوره قراقوینلو وارد این استان شده اندویعنی حدود 600 سال می باشد و هرچند430 سال قبل از ان تاریخ هم اقوام ترک سلجوقی وارد شهرها ودهات استان همدان شده بودند ولذا همدان آن دوره تاریخی وحدود 100 سال یکی از پایتخت های سلجوقیان ترک بود ولی بعد از حمله مغول همان شهرها ودهات استان همدان فاقد جمعیت ترک زبان شده بود وحدود 270 سال هم بجای آنان واقوام متعدد مغولی ویا تاتار ودر دوره ایلخانی وتیموریان در شهرها ودهات همدان زندگی کرده بودند ولی با مرگ وفوت شاهرخ تیموری در سال 850 هجری وبرخی اقوام ترک ،فرصت بدست آورده واقوام تاتار وجغتایی ساکن دهات وشهرهای استان همدان را بیرون راندند ودوباره اقوام ترک ومتحد دولت قراقویونلووبجای آن مغولها و ساکن دهات وشهرهای استان همدان شدند ویکی از این اقوام ترک جدید وتازه ورود به استان همدان واقوامی از طوایف ترک بهارلو ویا ترک حاجیلو ویا ترک خدابنده لوبودند ویا اقوام ترک گاورودی ویا ترک ترک آغاجری ویا ترک الپاوت ( ترک خرقانی قدیم ) بودند ویا ترک دخارلوبودند ( ماخذ کتاب دیاربکریه ولذا اکنون اکنون از 1210 روستای استان همدان وحدود 800 روستایش متعلق به همان اقوام عصر قراقویونلو می باشد که امروزه اراضی ومراتع ودهکده های این اقوام شده است ولذا ساکنین ان دهکده ها وطوایف ترک عصر قراقوینلو می باشند ویا از جمعیت مابین1703267 نفره استان (با آمار سال 1395استان همدان )که امروزه درسال 1404 ش به جمعیت کنونی دومیلیونی رسیده اند و حدود 90 درصد جمعیت این 800 روستا ویا 30 شهر بزرگ وکوچک همدان واغلب از اقوام ترک عصر قراقوینلو هستند می باشد وحدود 10 در صد جعیت استان همدان هم ودر 410 روستایش واز اقوام کرد زنگنه ویا کرد لک خزل ویا کرد کلیایی ویا لر فیلی هستند که آنها بعد از قتل نادرشاه افشار ترک به استان همدان آمده اند ویابا روی کار آمدن کریم خان زند شکل گرفته است که خاندانش از لرهای قریه پری جنوب ملایر بود ووارد استان همدان شدند وسپس با حمایت های آقامحمد خان قاجار وفتعلیشاه شکل گرفت که فرزندان ونوه هایش را حاکم شهرهای همدان ونهاوند وتویسرکان وملایر واسد آباد کرده بود ولذا در 200 سال اخیرو وارد این 400 روستای حاشیه ای وجنوبی استان همدان شده اند ویا وارد روستاهای جنوب غربی استان همدان شده ا ند ودر حالیکه قبلا کوههای بلند ومرتفع بین استان همدان واستان لرستان مانع ان بود که دو قوم متفاوت در کنار هم زنگی بکنند ویاکوهای بلند بین استان همدان واستان کردستان واز قدیم طوری مرتفع بود که هر قوم سعی می کردکه تیره هایش تنها در جغرافیای زیست وامن همان اقوام همخون خود زندگی بکنند ووارد حریم جغرافیایی قوم دیگرنشوند ویا وارد حوزه مراتع ویا رمه داری ویا اراضی زراعی وباغداری قوم همسایه دیگر نشوند که خاندان زندیه وقاجاریه این سیستم اجتماعی را بهم زدند وتازه میزان جمعیت همان 400روستای کردکلیایی نشین ویا کرد زنگنهنشین ویا لر فیلی استان همدان هم کم است وکردهایی که در دهستان کمازان علیا هستند واز حمایت آخرین نخست وزیران کرد زنگنه صفویه بهره مند شدند ومثل علیخان زنگنه ویا امیر نظام زنگنه که برخوردار شدند وگروه اندکی از جمعیت اسد آباد هم کرد کلیایی استان هستند ولی اغلب جمعیت شهرهای بزرگ استان همدان ویا دهاتش وازازنژاد طوایف اقوام ترک عصر قرا قویونلو می باشند که طوایف بزرگ جمعیتی داشتند وتیره های چهار طایفه ترک استان همدان هم در شهر ها وروستا های استان واز نژاد سه قوم (ترک شاملونشین) ومستقر در دهات شمالی ملایر ونهاوند وغرب همدان می باشند واز قدیم هم حامی نظامی دولت صفویه بودند وچراکه بعد از فروپاشی دولت صفویه واغلب آنها محافظان قلعه های 30 شهر ایران بودندوبا افتادن همان سهر ها بدست افاغنه وعثمانی ها که حدود ده سال کشید ووهمان نظامیان محافظ ان شهر ها اغلب فرار کرده وبخش بزرگی از قوم شاملو در هرات ومرو باقی مانده وگروه اندکی هم به همدان کوچیده و وبعد از قتل نادرشاهدرسال 1161هجری وتعدادی دهات شاملو نشین در استان همدان تشکیل دادند وچونکه دهاتی هم که در همدان داشتند وبیشترنبود ولذا برخی هم ساکن شهرهای همدان وملایر ونهاوند شدند واز "اقوام ترک دیگری" هم که در دولت صفویه وبه استان همدان آمدند "قوم ترک تکلو"استان می باشند واقوامی که امروزه وبرخی از آنها مستقر در دهات تویسرکان هستند که آبادیهای توام با باغداری ومفید دارندولی "قوم تکلو" در دوران حکومت 230 ساله حکومت صفویه ودر گیریهای زیاد وبا دولت صفویه داشت ومثلا بنا به نوشته کتابهای خلاصه التواریخ ویا عالم آرای عباسی ویا کتب دیگر وخوانین شجاع ودلیر تکلو وبزرگترین بدنه ارتش صفویه را تشکیل می دادند ویا حداقل تا عصر شاه عباس اول وتشکیل می دادند وبهمین دلیل خوانین مقتدرتکلوو سه بار کلیه اراضی ومراتع ویا دهات استان همدان را از دولت صفویه " تیول "گرفته بودند ولی دولت صفویه به ان قرار دادارضی پا بند نبود ولذا بخاطر اختلافات زمین داری ویا قومی وملکی که برایزراعت ورمه داری تیره های مختلف تکلو نیاز داشت وسه باربا ارتش هودار صفویه جنگیدند وبالاخره بعد از سه بار جنگ با صفویه وبه توافق نرسیدند وسپس بخش بزرگی ازهمان قوم ترک تکلوو از ایران خارج شده وبه دیار عثمانی رفتند وتنها بخش اندکی از آنان هم ودر دهات تویسرکان استان باقی مانده اند که آنها هم الگوی خاص زمین داری ومالیات گیری خاص زراعت صفویه وقاجاریه را پذیرفته بودندوبعد از قتل نادرشاه افشارهم " مهرعلی خان تکلو" وبا حکمی که از شاخرخ شاه افشارودر مشهد گرفته بود یکبار دیگرهم "حاکم همدان" شد ولی به نقل کتاب" شرح رجال ایران ،مهدی بامدادتنها واقوام دیگرهمسایه واز جمله "قوم شاملو" با وی موافقت نکردند ووی هم به قلعه خانی "خود ودرآبادی "ولاشگرد تویسرکان " برگشت و دهات دیگر تکلو نشین هم درنزدیکی آن قلعه خانی وی می باشد ومن هنوز نمی دانم که "قلعه جعفربیگ" جنوب تویسرکان نیز آیا جزو اراضی قوم تکلو میباشد ویانه ؟ ولی در تحقیق میدانی که از دهات این منطقه داشتم ویا از نزدیک پرسشگری می کردم ومی دانم که دهات تویسرکان وبدلیل برخی رودهای کوچکش که در دره های جنوب الوند کوه همدان استو مثل "قلقل رود" ویا "کرزانرود" و"میان رود" و"کمالرود" و"خرم رود" ودهات مناسبی دارد ویا نسبت به دهات شمالی تر استان همدان داردکه اغلب سنه اش از اقوام قرا قویوینلو هستند ولذا در دره های این رودهای کوچک ونسبتا دائمی تویسرکانو انوع درختان گردومی روید ویا برخی میوه های تابستانی بعمل می آید ودهات جنوبی ملایر ونهاوندهم که در اختیار "اقوام غیر ترک" می باشد وتنها آبادی های حاصل خیز استان همدان هستند وچرا که بدلیل وجود چشمه های بزرگ رود گاماسیاب ویا بخاطر چشمه های بزرگی که کوهستانهای شمال لرستان می جوشد وآبدهی زیاد دارند وهوای گرم دارند وبهتر از 800 روستای ترک نشین ودهات نواحی شمالی استان همدان هستند ودر آن دهات جنوبی استا ن وانواع انگور ویا گیلاس ویا چوب های تولید میز وصندلی می کارند وزراعت وباغداری مناسب دارند لذا ومشکل چندانی ودر معیشت روستایی خود حس نمی کنند ودر اینجا و یاد اوری می کنم که اینجانب برای تحقیق در مورد اقوام استان همدان وعلاوه از تحقیق میدانی در دهات استان همدان وحداقل 22 جلد پژوهش مستند تاریخی کرده ام که برخی در مورد تاریخ اجتماعی تویسرکان است ( سه جلد )ویا درمورد ملایر ونهاوند ویا در مورد همدان که ( چهار جلد) است ویا تحقیقات مستندتاریخی و در مورد اقوام بهارلو وشاملوو حاجیلو والپاوت استان همدان دارم ویا تحقیق مستند در مورد قوم بزچلواستان همدان دارم ویا در مورد قوم خزل نهاوند ویا در مورد اقوام خرقان همدان کرده ام ویا در مورد قوم زنگنه ملایروجنوب کرمانشاه دارم ویا در مورد" قوم شاهسون بغدادی همدان وساوه "دارم ویا در مورد "قوم تکلوی تویسرکان "دارم ولذا این مقاله مستندم وخلاصه وارواز ان پژوهشهاست ویا بااستنادهای تاریخی مختلف این 22 جلدآثارم را نوشته ام ویا با تکیه حرفه پژوهشکری میدانی ام که در دانشگاه تهران آموخته ام ویا با پرسشگری میدانی که در دهات وشهرهای استان همدان داشته ام می باشد وبعلاوه از اقوام دیگر ترک استان همدان هم "قوم ترک بزچلو " است که در عصر صفویه ویا اوایل عصر قاجار به استان همدان آمده اند ویکی هم اقوام "ترک بزچلو استان همدان "می باشند ووبه نقلی شاه عباس اول صفوی وآنها را از شمال رود ارس آورد ودر استان همدان اسکان ارضی داد ونظریه دیگرهم آنست که قوم بزچلورا"عباس میرزاقاجار"آورد ویا در جنگهای ایران وروس وبا کارشناسی قائم مقام فراهانی واز اراضی شمال ارس آورد ویا به حوزه رود خانه قره چای ودر شرق همدان وغرب فراهان کوچانید وبه آنها تیول ملکی داد وتا هم از تهاجم روسها ودر شمال ارس نجات بیابند وهم بعنوان یک قشون خصوصی برای قایم مقام فراهانی باشند ویا قشون خصوصی امیر کبیرباشند که شاگرد قائم مقام فراهانی بودولذا مدتها در دوران قاجاروقوم ترک بزچلو وبعنوان "فوج نظامی فراهان وشراء" ودر خدمت این خاندان بودند ولی ارضی آنان هم در حوزه رود قره چای واطراف قصبه قهاوند وفامنین واراضی مناسب کشاورزی ویا مرتعداری وبرایشان نبود واز سوی دیگر هم با باطلاقها وکویرهای شمال اراک نیز روبروبود

ونظریه دیگر هم آنست که شاه عباس اول بخاطر درگیری با ترکان مقتدر تکلو وذوالقدر وافشار وترکمان وورساق وترک موصللو وقرامانلو وغیره که داشت وبا تعالیم غربی ها "مدل زمین داری قومی قدیمی آنان" را نمی پسندید ولذا گروهی از ترکان بالای رودخانه ارس راآورد و بنام "قوم ترک بزچلو"همدان کو.چانیدوآنها را در دهات شرقی همدان جایگزین کرد ویا مراتع ایلی به آنها داد که امروزه دهات انها هم که در دو سوی رود خانه قره چای استان همدان است ویا ما بین شهرهای فراهان اراک وشهر کزازاراک است ویا در حاشیه شهر های ترک نشین فامنین وقهاوند استان همدان است وبعلاوه گروه چهارم "ترکهای استان همدان" هم در اواخر صفویه ودولت زندیه و اغلب از "قوم خلج ترک" می باشند وقوم خلجی که در ایام دولت خوارزمشاهی وبه استان کرمان آمده بودند ومراتع ییلاقی وقشلاقی در کوههای جبال بارز وجنوبی کرمان داشتند ودر عصر صفویه واز کرمان به استان فارس کوچیده وسپس به کوهستانات نیمه مرتفع خرقان شمال استان همدان آمدند وبعد از قتل نادر شاه به شاهان زندیه وقاجاریه نزدیک شدند ودر آن دوران و آن دو دولت زندیه وقاجاریه و اغلب دهات دهستانهای خرقان شرقی اسیان قزوین وخرقان جنوبی استان همدان رابه "قوم خلج ترک "دادند ویا بعنوان قریه های کوهستانی وییلاقی قوم ترک خلج دادند ویا بعنوان " تیول قومی "قوم خلج واز انها گرفتند وتا خدمات نظامی وبه آن دو دولت بدهند ودر ازای دریافت این تیول زمین داری هم و قوم خلج هم یک هزار نفر از"جنگجویان قوم خلج را مسئولیت داد ویا برای حفظ برجهای قلعه تهران ودروازه های تهران عصر قاجاری بعهده گرفت( ماخذ: روضه الصفای ناصری ) ویا مسئولیت محافظت ونگهبانی دربار قاجار را ودرطول یک صدساله عمر دولت قاجاریه وبعهده گرفتند وبعلاوه در ازای این "تیول زمین داری قومی" هم خوانین ترک قوم خلج وقرار دادهای تیول دهات قشلاق نشین قوم خود را ودر دهات رزن همدان ودر پائین کوهپایه های خرقان همدان ویا در دهات نوبران ساوه که چسبیده به خرقان همدان است ویا دهات قشلاقی جنوب ساوه ویا دهات شمال تفرش ویا دهات قشلاقی جنوب قم را وتیول گرفتند و یا از هفت شاه قاجاروتیول گرفتند که همگی دهات ییلاق نشین آنان است ودر کوهستانات نیمه مرتفع (سه دهستان خرقان شرقی ویا خرقان غربی ویا خرقان جنوبی) قرار داشت ولذا دهات قشلاق نشین قوم خلج هم ودر مسیرحرکت قومی آنان بود ویا در در مسیر سه رودخانه "خره رود" ورودخانه رازقان "و"یا شعبه شمالی رودخانه قره چای همدان است که از کوههای خرقان نشات می گیرند ویا از چشمه های کوچک قریه های کوهستانی وییلاقی آنها ویااز دهات خرقان ییلاقیآ«ها منشاء می گرفت وبهم می پیوست ولذا اب آشامیدنی خودشان ودامهایشان را تامین می کرد ویا درمسیرحرکت کوچ ایلی آنها بود ویا در مسیر " خلجستان بزر گ "آنها ودر عهد دولت زندیه وقاجاریه بودویا تا سالهای اصلاحات ارضی ونیز تا سال 1345 عصر پهلوی وتشکیل میدادوحدود 131 کتاب تاریخی هم درمورد آنهاست ویا انواع سفرنامه های اروپایی واز مسیر حرکت کوچ روی قومی آنان،وبعنوان "خلجستان قم وساوه" یاد کرده اند ولی هنوز مورد توجه دانشکده های مردم شناسی ایرانیان قرار نگرفته است واز سال 1345 که اصلاحات ارضی شکل گرفته بود وبعدا هم با مصوبات تقسیمات کشوری سال 1358 و"واژه"خلجستان "واز عنوان بخش ها ودهستانها ی مزبور حذف شد ودر حالیکه جغرافیای قومی وزمین داری اقوام ومبتنی برمناطق زیست بومی آنان است وبا "واژه سازی" و لغت جدید دادن به دهات ودهستانها وشهرستانهاِ انها ازبین نمی رود ویا توسط پرسنل وزارت کشورو بر هم نمی خورد!وصرفا همان ملت وبا همان واژه های جدید وخودشان را وگول اقتصادی می زنند ولذا امروزه با اسکان اجباری این نوع اقوام وتیره های قومی و در یک آبادی قشلاقی نشین ویا آبادی ییلاقی فصلی وهمه "نظم اقتصادی وزراعی ودامداری قدیمی دهات قدیمی وشهرهای ایران بهم خورده است ونظم جدید معیشت هم کفاف زندگی آنان را نمی دهد که سابقا "همگی یک سیستم مکمل اقتصادی همدیگر بودند ولذا دهات ییلاق نشین ویا قشلاقی قوم خلج ویا اقوام ترک دیگر همدان هم همان "نظم معیشت" را داشت که آبهای جاری از چشمه ها وقنوات ودهات ییلاقی آنها ودر درسر منشائ سه خرقان کوهستانی خلج نشین آنها وهمگی به دریاچه حوض سلطان قم می ریخت واین قومنیز در مسیر این روخانه قومی ومراتع مشاع قومی وزراعت فصلی قومی خود وبرخلاف تقسیمات کشور کنونی ودر رفاه بیشتر از دهات کنونی بودند ومن مقاله ای در مورد شیوه زیست قومی آنان " نوشته ام ویا بعنوان "مردم شناسی خلجستان ساوه وقم نوشته ام "که دهاتشان چسبیده به جغرافیای "دهات استان همدان می باشد د ودر ازای این "تیول قومی "که از دولت زندیه وقاجاریه گرفته بودند وآنها هم وخدمات نظامی متقابل می دادند ویا به حفظ ونگهداری آن دو دولت می دادند ویک نوع پیمان وقرار داد پنهان بین" دولت ها واقوام بود ویا ""مناسبات زمین داری ارضی ویا مالیات گیری از مرتع داری اغلب اقوام گذشته ایران بود "ویا از چنین سبک اقتصاد جمعی وگروهی نشات می گرفت و "الکوی اداره دولت های گذشته ایران را تشکیل می دادکه به محض بهم خوردن آن" مناسبات ملکی بین اقوام ودولتها" وآن نوع دولت ها هم فرو می پاشید! ودولت صفویه ویا زندیه وقاجاریه هم وبهمین دلایل فرو پاشیدند ولی امروزه با آموزشهای غلط غربی ها واین مناسات ارضی دامداری ومرغ داری وباغبانیقدیمی سکنه استانها وبه نظریه وتزجدید (وغلط خصوصی سازی فردی بین فرد ودولت "وتغییر ماهیت داده است و"تز قدیمی مالکیت گروهی در اقتصادمنطقه ای استانها برباد رفته است که سکنه اغلب استانها را دچار مشکل کرده است ووسکنه اغلب دات نظیر"زمین داری ایام صفویه" ونفعی در حفظ ونگهداری آبادی ان دهات وحفظ آن دولتها نمی بینند وبهمین دلیل بود که گروه کوچکی از افاغنه توانستند ودولت بزرگ صفویه را براندازند ویا با آن همه از ارتش غلامان نظامی بزرگش وبپاشانند وشاه عباس اول وبا اموزش غربی ها که حدود صد گروه مشاوره اروپایی به فرزنش دادند ویا بعد از وی به ایران آمده وسالها در اصفهان زندگی می کردند ولذا انواع اموزشهای غلط اداری ویا نظامی ویا اقتصاد زمین داری به شاهان بعد ازوی می دادند وبا این روشهای جدیدهم انواع ا"تیول های قومی و زمینداری " سابق ایرانی ها را بهم زدند واین بار سبک جدیدی ودر زمین داری استانها بوجود آوردند که از مدل مالکیت غربی الهام می گرفت ونتیجتا صفویه مالیات بزرگی ازدهکده ها و اقوام ایرانی می گرفت وهمگی راو به غلامان کثیر نظامی دربار خود می داد وتا به زور اسلحه همان دولت صفویه را و نگهداری بکنند وفروپاشی دولت 30 ساله زندیه هم چنین بودواز انجا که خاندان زندیه و خود "ارتش قومی خاص "نداشت ویا به نقل کتاب جهانگشای نادری وتنها یک قوم کوچک و 300خانواری بود ولذا از حمایت نظامی سایر قومی بزرگ ایرانی هم برخوردار نبود ومثل بختیاریها ویا کردها وترکها وافشارها ویا بلوچها که بهره مند باشد وناچارا برای حفظ برجهای قلعه پایتخت شیرازی خود واز "خلجها "کمک گرفت ویا جهت حفظ خزانه سلطنتی درون ان قلعه شیراز واز تعدادی سربازان سلحشور ترک خلج استان فارس وکمک گرفته بود که "دروازه های شیراز" را ودر برابر حمله انواع اقوام ایرانی ونگه بدارند ولی در ازای این خدمت نظامی خلج ها حاضر نبود" تیول ویژه قومی" ودر منطقه آباد دشت قزوین ویا شهریار کرج وبه آنها بدهد وتنها اراضی بی حاصل قم ویا دشت کویری ساوه ویا کوههای کم اب وچشمه خرقان راو به آنها داد وبعلاوه زمین های نامرغوب داراب وسروستان شیراز به قوم خلج بدهد ووآنها هم و"صلاح قومی خود"را درآن دیدند دیدندکه به زندیه پشت کرده وکلید دروازه ها ویا کلید خزانه شیراز را به قاجاریه بدهند ویا درب عمارت دولتی کریم خانی در شیرازرا ویا کلید درب سرباز خانه های شیراز و هنگام خروج لطفعلیخان زند ازشیراز به آقامحمد خان قاجاردادند ویا به 70 نفر طایفه قاجاری وی دادند لذا وبه نقل کتابهای عصر زندیه وقاجاریه وآن همراهان 70 نفره قاجاریه آقا محمد خان هم وبا کلیدهای درب قلعه شیراز ویا خزانه ومنزل سلطنتی زندیه را وتسخیر بکنند وچرا که در در ازای این خدمت نظامی 30 ساله وتنها تیول اراضی خشک وکویری و از دهستانهای ییلاقی خرقان سه گانه نصیبشان شده بود و"جغرافیای این دهستانهای کوهپایه ای خرقان" طوری بود که در دوره قراقوینلو تسخیر شد ویا اغلب این دهستانهای سه گانه خرقان و در ایام دولت قراقوینلو وبدست قوم الپاوت ترک تسخیر شد ویا با ریاست "قره قان الپاوت "تسخیر شده بود واز دست اقوام مغولی بیرون آمده بود ولی قوم ترک الپاوت همدان وبدلیل بی حاصلی منطقه ویا کوهستانات خشک وکم آب وبا چشمه ها ی کوچک ورودهای کوکچک وبرای زراعت ودامداری قوم ترک الپاوت همدان مناسب نبود ولذا در آن دهستانهای تسخیری خرقان نماندند وبه دهات شرق همدان آمدند وبعدا استقرار قوم خلج ودر کوهستانها ی خرقان سه گانه شکل گرفت وبه نقل کتاب حدیقه ناصری واز عصر شاه سلیمان صفویه شروع شده بودودر عصر قاجاریه بیشتر شد وبرخی آبادیهی کوچک وکم درخت ودر "دهستانهای خرقان همدان" شکل دادند ویا در "دهستان بقراطی همدان "و"دهستان سرد رود همدان "ویا در "دهستان در جزین علیای همدان" شکل دادند که در دامنه های جنوبی کوهستانهای خرقان بودوبا کوههای نیمه مرتفع ویا با خاک قرمز که آبهای سرخ رنگ رود اوج ویا خره رود ویا دمق وغیره را می ساخت وهردهستان تنها چند ابادی کوچک وکم جمعیت وکم زراعت داشت ومتاسفانه در دوره قاجاریه ودهات ییلاق نشین ایل خلج شده است که آمارنامه های عصر جدید هم وآانراپنهان می کنند ولی تنها چند سفر نامه عصر قاجاری متذکر شده وسکنه آنها راو از (قوم اخلاج وبمعنی خلج ها ) می داند واخرین گروه ترک مستقر دراستان همدان " و"گروه ترک افشاری اسدآباد همدان" است که برخی دهات آن شهرستان ودر دست قوم افشاری است که در عهد قیام نادر شاه افشار وبه شهر اسد اباد آمدند ویا به برخی از دهات آن آمدند که در در پایئن گردنه برفگیر اسد آباد به شهر همدان است وشهر اسد اباد در پایئن گردن ودر ابتدای دشت است وبه دشت گرم کنگاور وصل می شود ولذا امکان زراعت ودامداری مناسبی به آن ناحیه می دهد وانها دراواسط عصر افشاریه به اسد اباد امدند وچرا که بعد از سال 1134 هجری وهمه شهر ها ودهات استان همدان در دست ارتش عثمانی بود وکردها وکرمانشاهی ها وحتی ترکهای ایران ویا فارسها هم وحدود 20 سال بعد از سقوط صفویه ونقشی در این استان نداشتند وتنها نادرشاه افشار وقوم اوبود که آنها را از همدان وکردستان وکرمانشاه وبغداد وموصل واقلیم کرد عراق بیرون کرد وواستقرار چند تیره از قوم افشارترک هم در دشت نیمه گرم اسد اباد وبا اب کافی وبرای تدارکات رسانی جنگی به ارتش نادر بود که دهها سال ودراین نواحی ویا در اطراف کرمانشاه ویا بغداد ودجله وکرکوک ووموصل با ارتش عثمانی می جنید وتدارکات رسانی به ارتش نادر واز این ناحیه همدان بود که در دها صفحه عالم ارای نادری آمده است ولی با قتل نادر بوسیله چهار خان افشار نگهبان خیمه اش ویا با قتل عام فرزندان ونوه هایش ودر اردوگاه نظامی قوچان همه چیز را در ایران تغییر دادولذا خوانین افشاربجان هم افتادند و همدیگر را کشتند ویا بخاطر قتل نادرشاه و حدود صد هزار نفر از قوم فشارو در جنگ سامان ارخی زنجان همدیگر را کشتند ونواخی دیر وبخاطر انتقام گیری قتل نادروهمان ارتش بزرگ همدیگر را کشتند واین بار دولت کوچک زندیه وقاجاریه پا گرفت تثبیت شد ولی این "گروه افشار اسد اباد"در آنجا ماند و مستقر شد ولیکن در ایام بعدی وبا چانه زنی خسروخان اردلان وخوانین کرد زنگنه کرمانشاه وعدها کرد به استان همدان کوچ کردند ویا با همراهی اقامحمد خان قاجار وفتعلیشاه وخوانین قاجاریکه حکمرانهای همدان ونهاوند وملایر وکرمانشاه شده بودند ولذا گروهی از کردهای کلیایی سنقر کرمانشاه به اسد اباد کوچید ووبا اجازه فرماندان قاجار در همدان مستر شدند ویا کردهای شرق سنندج هم به دهات اسد اباد همدان آمدند وبلاوه شهرستان قروه ترک نشین هم جدا شد که از" اقوام ترک گاوه رود" بودند واز همدان جدا شده وبه "استان کردستان سنه دژ" ویابه "مرکز قوم اردلان کرد" منضم شد که" قلعه خانی خوانین اردلان کردهم و مدتی درکوه " سنه دژ "بود که امروزه و سنندج نامیده می شود وداستان این قلعه سنه دژ هم وتماما در کتاب تارِیخی "حدیقه ناصری عصر قاجار" آمده است وهمچنین در کتاب های تاریخی عصر صفویه ومفصلا آمده است وبدین وسیله تحولات جغرافیایی چهار طرف مرز استان همدان شکل گرفت ویا در دویست سال اخیرو بعد از قتل نادرشاه وتحقق یافته است ولذا مرزهای سابق بیگلر بیگی استان همدان وشهر ها ودهاتش بهم ریخت ودر حالیکه قبل از دولت نادرشاه وقضیه اش طور دیگر بود وحدود 420 سال بنام "قلمرو علیشکر همدان" وبیگلر بیگی آن " نامیده شده واداره می شد که تفاوتهای مهمی با مرزبندیهای استان همدان کنونی داشت ودر ادامه مطلبم به آن موضوع می پردازم واینکه چرا همدان را "قلمرو علیشکر بیگ "می نامیدند انست که :

اقوام کنونی ترک ساکن در شهر ها ودهات استان همدان و اغلب از اقوام وتیره های ترک قرا قویونلوست وهدفشان هم از حمله به اراضی قوم جغتایی وتیموریان ویا آمدن به دهات واراضی همدان ویا بدست اوردن اراضی بهتر ومرغوبتر از اراضی سابق آنان ودردیاربکرنبود ویا در معبر رودخانه هاوشعبه های پرآب فرات ودجله که مسکن قدیمی اقوام همدان بود و یا در کناره های حاصلخیز اطراف دو رود خانه فرات ودجله شمال عراق ویا شمال سوریه نبود که حدود 270 سال ودر دوره ایلخانی ویا تیموریان ودراین ناحیه حاصل خیزدنیا و رمه داری وکوچ روی قومی می کردند که طبیعت خاک وآبش طوری بود که انواع رفاه را ودر ان ناحیه داشتند ودر حالیکه در حمله به همدان که نزدیک پایتخت سلطانیه مغولان بود وفقط دهات کم حاصل نصیبشان شد وچنین مزیت جغرافیایی درآنها وجود نداشت وتنها دهات سرد سیروکوهستانی بودند ویا با رودخانه های کوچک وچند دشت کوچک ویا غیر حاصلخیزبود که بدست آوردند ولی مراتع ومزارع بزرگ ومهم هم ودر آن بلد نبود که در منطقه دیاربکروجود داشت ویا در حوزه های شمالی دورودخانه دجله و فرات وجود داشت واز آن رفاه قومی برخوردار بودندوحتی اراضی سرد سیر وغیر حاصل خیز استان همدان وبرای انان از سرزمین قدیمی تر واجدادی آنان وترکان ودر ترکستان بزرگ بهتر نبود که قبل از پیدایش مغولان در ترکستان وسط اسیا بودند ووقبل از حمله مغول وسال 617 هجری وترکان همدان در سرزمین اجدادی خوددر ترکستان بودند ویا در کنار ه های دو رودخانه بزرگ جیحون وسیحون وکوههای ترکستان بزرگ اجدادی خود بودند ولذا از رفاه رمه داری عمیق برخوردار بودند که در دهات همدان نمی توانستند وآن نوع رفاه را وبدست بیاورند وآری هدف انان از آمدن به خاک همدان چنین نبود ویا خروج از از دیار مرغوب دیار بکرکه از هلاکوخان مغول تیول ارضی گرفته بودند ویا خروج از حوزه زیست دورود خانه مهم فرات ودجله وصرفا بدست اوردن اراضی مرغوبتر از حوزه دجله وفرات نبود ویا از دوحوزه سیحون وجیحون قبلیتر آنان نبود وبلکه هدفشان تنها انتقام گرفتن از اقوام مغول بود که بعد از سال 617 هجری وانها را آواره کرده بودند ویا اراضی مرغوبشان را از دستشان گرفته بودند وبعدا مغولان و بنام "ازبکستان کنونی "ودر اراضی اجدادی سابق آنان وساکن شده بودند وآری هدف آنان وکسب اراضی مرغوب برای خودنبود ویا در مراتع ومزارع همدان نبود وبلکه انتقام گرفتن از مغولان بود ولذا 24 قوم ترک وبا خروج از "حوزه دیار بکر"حرکت کردند که "کتاب دیاربکریه "به ان موضوع اشاره دارد ویا از اطراف دریاچه وان وشمال عراق وشمال سوریه حرکت کردند وبه اذربایجان وسلانیه وهمدان در دست مغولان یورش آوردند ولی با آمدن به اراضی غیر حاصل خیز برخی از استانهای غرب ایران واین بار فرصت مناسب وبرای دولت ممالیک مصرویا برای دولت نوپای عثمانی فراهم شد که اراضی مرغوب این نواحی دیاربکر ویا جنوب ترکیه وشمال عراق ویا شمال سوریه را بدست کرد های ایوبی بد هد وقبلا کردها در جنوب ترکیه وشمال سوریه واقلیم عراق نبودند واسناد تاریخی نشان آن کردها ویا اعراب همبسته با انها وچندین قرن در جنوب حمص وحلب بودند وبعدا با تشکیل دادن دولت ایوبی کرد خود در فلسطین وجنگ با صلیبیون وسپس با کشاندن حکومت کرد خود به جنوب سوریه وفلسطین ویمن وچندین قرن کردهادر وشمال سوریه جنوب ترکیه نبودند وفقط با حمله ترکان قرا قویونلوبه اقوام جغتایی تیموریان در همدان وسلطانیه وراه برای عثمانی ها فراهم شد که کردهای فلسطین ومصر را به نواحی اطراف دجله وفرات بکشاند ودولت مصر هم به آن هدف کمک می کرد وسپس راه برای کوچ بیشتر اقوام آق قویولو وذوالقدر وشاملو وروملو و تکلو ودوخارلو ویا قرا مانلوویا وورساق ویا پورناک باز شد و یا برای ترکمانهای موصل وکرکوک واربیل باز شد که اغلب بجای کرد اربیل وترک اربیل بودند ویا راه برای امدن قوم ترک الپاوت وترکان سعدلووآغاجری وگاورودی وبیات وخلج وغیره باز شد که همگی قبل از حمله مغول در سرزمین مرغوب ترکستان شرقی وغربی بودند ویا دردر سرزمین ا جدادی خود وبا رفاه زندگی می کردند وآری قیام اقوام ترک قرا قویونلو ودر برابر ارتش جغتایی تیمور لنگ وهرچند خوش یمن نبود ولی صرفا برای انتقام گیری بود ویا با بیرون کردن اقوام جغتایی مغول وازشهر های ایرانیهدفشان بود ولی اقداماتشان نتیجه برعکس داد وآنگاه که بعد از 22 سال کهبه ایران امدند ویا از تسخیر اراضی همدان وسلطانیه وساوه گذشته بود ونگهان با کشته شدن جهانشاه قراقونلوودر سال 872هجری ورق برگشت ویا با ظهور دولت آق قویونلو هاوتنها حکمرانی ناکام در شهر های همدان وسلطانیه وتبریز ویا در اراضی اطراف یافتندولی راه برگشت به اراضی مرغوب دیار بکردیگر فراهم نبود وکردها جای سابق انان را گرفته بودند ویا باز گشت به اربیل ویا موصل کنار دجله هم برایشان فراهم نبود ویا راه برگشت به اراضی مرغوب حوزه فرات و در شمال سوریه نیز نداشتند وچراکه دولت ممالیک مصر وبا همکاری دولت نوپای عثمانی و فرصت لازم را وبدست آورده بودند ولذا با کوچ همگانی وبزرگ این 24 قوم بزرگ ترک واز جنب ترکیه ویا از حوزه بین النهرین ویا از دیاربکر وماردین وشمال عراق وسوریه وترکان خارج شده بودند ولذا دولت مصر وعثمانی همکاری کردندویا نهایت استفاده لازم را کردند وبا سر عت اقوام کرد فلسطین ومصر ویا اعراب نواحی مختلف را وبه اراضی کوچ کرده آن ترکان کوچانیدند ویا به حوزه شمالی بین النهرین کوچانیدند وتا با همدستی انان واین با رو"امنیت متزلزل دولت ممالیک مصر"حفظ بشود ویا امنیت دولت نوپای عثمانی در ترکیه باقی بماند که با دولت قرا قویونلو درگیر شده بود ودر این مسیر وفقط اقوام ترک قرا قونلو مهاجر به دهات نامرغوب استانهای همدان وتبریزباختند که نه راه پیشروی داشتند ونه راه عقب نشینی وبرایشان باقی مانده بود!ومخصوصا اقوام ترک قراقوینلو استان همدان که در 600 سال اخیرهم وفقط اراضی نامرغوب زراعی نصیبشان شده بود ویا مرتع داری کم رونق نصیبشان شده بود ولذا با معیشت سختی روبرو بودند وفقط به نفع اقوام دیگر ایرانی منجر گردید که باعث شدند که اقوام مختلف مغولی وجغتایی واز شهر های مختلف ایران بیرون بروند! ونژاد ایرانی انقراض نیابد !چرا که در حکومت 270 ساله دولت ایلخانی ویا تیموریان وآن نوع مغولان و در نگه داری وحفاظت قلعه های شهرهای مختلف ایران گماشته شده بودند ویا در اداره قراولخانه های محلات شهری و یا در راهها ویا یامخانه ها و یادر اداره داروغه خانه های ایرانی بودند که فقط از تیره های مختلف قوم مغولی استفاده می شد ویااز قوم جغتایی استفاده می کردند ویا در گرفتن مالیات زراعی وتمغا وقبچور واز روستائیان ایران ومالیات زیاد می گرفتند که اغلب روستائیان واز اقوام قدیمی ایران بودند ودر این راه واجحاف زیادی به روستائیان می کردندولذا باعث کوچ اغلب روستائیان شده ویا باعث فرارآنها و به کوه هاشده بودند ویا باعث ویرانی دهات شده بودند ولذا انقراض نژادایرانی اتفاق می افتاد و سال بسال بیشترشکل می گرفت ویا چهره شهر های ایرانی وعوض می شد و برعکس بافت نژادی مغولان ودر شهر های ایرانی و بیشتررشد می یافت وکم کم بافت قومی ایرانیان عوض می گردید ولذا سال به سال تغییردر زبان ویا فرهنگ ایرانی شکل می گرفت وبهمین دلیلهم اقدام اقوام ترک قراقوینلو همدان ویا آذربیجان مهم بود ویا در بیرون راندن اقوام مغول وتاتار از ایران واقدام بسیار بزرگی در خدمت به ایرانیان بود که تابحال کسی به آن پی نبرده است و ویا نقش انان را ودر حفظ فرهنگ ایرانیان و هنوز ندانسته اند! ویا تابحال مورد توجه محافل دانشگاهی قرار نگرفته است! وفقط در این راه خود اقوام قراقویونلو باختند که دهات بیحاصل نصیبشان شده بود ومجبور بودند که بعد از سال 872 هجری وبا فروپاشی دولت قراقویونلو وتنها در دهات وشهر های کم حاصل ایرانی باقی بمانندِ وودولتهای مختلف شکل گرفته بعدی هم توجهی به حالشان نکردند که وضعیت قوم ترک بهارلو وخدابنده لودر همدان چنین است ویا وضعیت قوم حاجیلو والپاوت وگاورودی استان همدان وچنین وضعی دارد که تابحال کسی هم بیوگرافی آنان را ننوشته ویا نامساعد بودن معیشت آنان را نگفته ویا بهبود جغرافیای زیستشان راو در دولتهای مختلف بعدی حل نکرده ویا استمرار محرومیت آنان را وبعد از سال 872 ننوشته است که چگونه انقراض دولت نوپای قراقوینلوی آنان را بدبخت کرد در ایران بود وبدست حکومت هایی افتادند که چندان موافق این اقوام ترک قراقوینلو نبودند که باعت نجات ایرانیان شده بودند ویا از دست مغولان شده بودند و آری مغولان در اداره شهر ها ی ایرانی و تنها از اقوام مغولی استفاده می کردند ومثلا از طوایف آ پاردی ویا از طایفه اویر لات وقوم اوغانی وطایفه بورولدی وقوم مغولی بیسود وقوم تایجوت وقوم تنگوت استفاده می کردند ویا از قوم سالیجوت وقوم سلدوز ویا از قوم قنقرات وقوم قروناس ویا از قوم قیات وکرائیت ومرکیت وقوم منقوت وقوم نکودری وقوم یساوری وقوم مغولی یولدای وقلماق وغیره استفاده می کردند که اسامی این اقوام مغولی ودر کتاب جامع التواریخ آمده ویا از 100 قوم بیشتر هستند ولذا در طی این 270 ساله حکومت ایخانی وتیموریان در ایران وسال به سال وجمعیت ونژاد ان مغولان و در شهر های ایرانی بیشتر می شد ولذا فتح شهرهاودهات استان همدان ویا استان تبریز وسلطانیه وتوسط اقوام ترک قرا قویونلووخوش یمن نبود ولی انها تسخیر شهرهای دیگرایرانی راهم آغاز کرده وومغولان را ودر طی 22 سال از ایران راندند ودر نهایت به تسخیرپایتخت هرات منجر شد ویا بوسیله آنان منجر شد ولذابقیه نژاد ایرانی واز انقراض حتمی نجات یافت و باعث شد که اقوام قدیمی ایرانیان ومثل قوم چلاوی در گرگان باقی بماند ویا قوم رستمداردر تنکابن ومازندران باقی بمانند ویا اقوام دیلمی ویا میر کیای گیلان زنده بمانند ویا اقوام عباسی لرستان هم از دست مغولان نجات بیابند وحتی اقوام قدیمی عرب خراسان جنوبی هم نجات یافت که با حمله هلاکوخان به فرقه اساعیلیه عرب تبارالموت وقهستان وقاینات در معرض انقراض بودند که در 100 قلعه قاین وقهستان قایم شده بودند وقومهای قدیمی سلجوقی وخلج هم از کوهستانهای استان فارس وکهگیلویه بیرون آمده وِا از کوههای جبال بارزکرمان پاائین بیایند که در دوره ایلخانی واتابکان فارس ویزد و خوزستان نامیده می شدند ووبوسیله قوم قراقوینلو واز دست مغولان نجات بیابند واین بار به روستاها ی سابق خود برگردندوزراعت بکنند و وآری نقش اقوام قراقوینلو همدان چنین است ولذا تسخیر دهات همدان ودر سال 850 هجری که سال فوت شاهرخ تیموری بودواین نوع نجات یابی اقوام ایرانی را فراهم کرد ویا بوسیله اقوام ترک قراقویونلو اتفاق افتادکه 22 سال ودر راه آزادی ایرانیان جنگیدند ومدت کمی از استقرارآنان ودر دهات همدان <بیشتر نمی گذشت ولی در طی این 22 سال وهمه اقوام مغولی را واز همه شهر های ایرانی وبیرو ن کرده بودند ویکی از همین سرداران مهم ایرانی هم "امیر علیشکر بهارلو همدان "بود که در طی این 600 سال وهنوز انواع دبیرستانها ودانشگاههااورا نشناخته اند ویا هنوز کسی در ایران وبیوگرافی وی را وننوشته است ! وکاری که "دیا کو وسردار مادی"کرد ویا در هگمتانه قدیم انجام داد وواو هم در همدان قرون میانه انجام داد ودر واقع جهانشاه قرا قوینلو وبا جمع کردن سران اقوام ترک قراقوینلو وانتقام اخراج کردن اقوام ترک غز را گرفت ویا از ترکستان اجدادی آنان را گرفت ومتقابلا وبعد از گذشت 270 سال آز آن تاریخ ووی دریک حرکت جنگی شجاعانه وهمه اقوام مغولی وتیره های قوم مغول را واز شهرهای ایران بیرون کرد وتحولی جدیدی ودربقای قومیت های ایرانی بوجود آوردوبویژه سردار بزرگ وی وبنام " علیشکر بیگ بهارلو" بودکه شهرها ودهات استان همدان را واز مغولها گرفت ویا بعد از سال 850 هجری "حاکم همدان "شد بعلاوه در بیرون کردن مغولها واز دیگر شهر های ایرانی هم ونقش اساسی داشت ودراین راه خدمات بزرگی به ایرانیان کرده است !و یا امکان احیائ اقوام گذشته ایران را فراهم کرد! واین در حالی بود که از سال 428 الی 617 هجری که طغرل سلجوقی همه شهرهای همدان را واز اعراب پس گرفته بود کههمان عربها و ساکن شهرها وقرائ همدان شده بودند وجریان جنگ خونین نهاوند همدان که عربها را به همدان کشاند چنین بود که نهاوند مهمترین شهرکشاورزی خیز ساسانی ها بود ویا در حوزه انواع چشمه سارهای بزرگ گاماسیاب بود که به دجله می ریزند ویا با دههاروستای ساسانی وحاصل خیزکشاورزیش که در جنوب نهاوندواقع بود واقوام ایرانی در انها زندگی می کردند وکشاورزی می کردند ومهمترین حوزه کشاورزی خیز ساسانی ها واقوام ایرانی بود که در در استان همدان قراروعربها انهارا کشتند وخوشان دران روستاها وشهرها مستقر شدند وآری در جنگ خشن نهاوند وهمه سکنه نهاوند وسکنه ایرانی دهات اطرافش ویا تویسرکان کشته شدند ویا همه املاک این شهر وروستاهای تویسرکان ودر جغرافیای اطراف قلعه ولاشگرد تویسرکان کشته شدند که بلاش ساسانی درست کرده بودوامروزه هم اغلب واسامی ساسانی دارند وهمگی بدست اعراب افتاد که 428 سال در دهات استان همدان ونهاوند وتویسرکان بودند وواملاک ودهاتشان مصادره شدویا ایرانیان باقی مانده از قوم ماد که در جنوب همدان ویا جنوب کوه الوند بودند وچهارقرن واندی سال واعراب جایگزین اقوام مادی زرتشتی ودراین استان شده بودند که طغرل سلجوقی ترک ودوباره انرا فتح کرد وکتاب " البلدان ابن فقیه همدانی دراین باب گویاست که خودش عرب یمنی می باشد واز بیابانهای خشک عربستان ویمن آمده بود ودراین شهر وخودش را ابن فقیه همدانی می خواند ولی متن کتابش وشرح حال خوبی از تسلط چهار قرنی اعراب وبرشهرایرانی همدان ویا بر هکمتانه ساسانی داردوکتابهای دیگری هم در این باره وجود دارد که بدلیل اختصار مطلب واسامی آنها را نمی نویسم ولی شرح حال نویسی خوبی دارند که چگونه در این چهار قرن واندی وفقط اعراب در شهرها ودهات جنوبی شهر همدان زندگی می کردند وهمه اقوام قدیمی ساسانی وکشته شده بودندوگرچه سلجوقیان وبعد از سال 428 هجری وشهر همدان را گشودند ویا شهرهای جنوبی اش را وازدست اعراب گرفتند ومدت 100 سال هم وشهر همدان وپایتخت اتابکان سلجوقی همدان بود ولی سلجوقیان بدلیل آب وهوای سردسیری همدان وخاک نامناسب دهات شمالی همدان وترجیج می دادند که در دهات همدان اسکان نیافته ومی دانستند که به درد رمه داری آنان نمی خورد ولذا دراین 190 سال وهمدان را وفقط لشگرگاه مرکزی ارتش سلجوقی خود کرده بودند وبویژه آنکه شهر همدان ویا گردنه اسدآباد آن مهم بود وزیرا تنها مرکز ارتباط حکام امپراطوری بزرگ ساجوقی وبا بغداد وشام بود وبلاوه اتابکان سلجوقی شام وبغداد هم مجبور بودند در رفت وامد به خوارزم ویا نیشابور وخراسان ویااز مرو پایتخت سلطان سنجروفقط ازاین شهر بگذرند ومن دریک پژوهش بنام "همدان دردوره سلجوقیان " واین نقش حیاتی وارتباطی همدان را وشرح داده ام ولیکن سلجوقیان برای رمه داری وکشاورزی خود وفقط دشتهای خوزستان وشوشتر ویا دشتهای پرآب وگرم فارس را انتخاب کردند ویا دشت ابرفتی جیرفت وکرمان ویا دشت مرو ویا دشت مغان ودشت بیلقان دوسوی ارس را انتخاب کردند ویا دشتهای گرم طارم ودشت جنوب قزوین ودشت گرم ری وورامین وساوجبلاغ را وبراراضی ودهات نامساعد همدان ترجیح می دادند ووسلجوقیان کشاورزی پیشه در ان دشها ابادی ساختند وچراکه اراضی انها و بهتر از دشت های کوچک وکم آب همدان بود ویا رودخانه های کوچک وفصلی ومثل همدان نداشت وولذا همدان برای سلجوقیان تنها یک پادگان مرکزی مهم بود ولذا وقتی مغولها به ایران حمله کردند همه اقوام کشاورز سلجوقی وخوارزمی از دهات وشهرهای استان همدان وبیرون رفته بودند وومغولان هم تنها در این نواحی وقلعههای نظامی ویا قراول خانه ویا یامخانه راهداری وبیرون سلطانیه را ساخته بودند ولذا از 45 جلد کتب تاریخی که تالیف شده مورخان عصر ایلخانی وتیموریان می باشد وهمه ان کتب توسط مورخان باسواد ایرانی نوشته وکمتر مطلبی جا انداخته شده است ولذا درهمه این اسناد تاریخی 270 ساله عصر مغولها وتیموریان وذکری از اقوام ایرانی در همدان نیست ویا ذکری از ترک سلجوقی وخوارزمشاهی ودر شهرهمدان ویا ملایر ونهاوند وجود ندارد وفقط شرح حال اقوام مغول در این دیار است ویا شرح حال حکام مغول ودر شهرهای استان همدان است وبویژه آنکه همه شهرها ودهات ودهستانهای شمالی شهر همدان که امروزه 800 روستای محروم دارند وومی بایست که از روستائیان شورشی وخیزش انها مصون می ماند وچرا که ابادیها وکوههای مخفی گاه ونزدیک سلطانیه بود که 100 سال پایتخت مغولان بود ویا محل رفت وآمد روزانه انواع فوجهای ارتش مغولان بود ودر این شرایط سخت جغرافیایی بود که امیر علیشکر بهار لو وجغرافیای همدان را فتح کرد ولذا مهارت جنگی وی بود که توانست همه مناطق وشهرهای مغولی نشین اطراف همدان را بگرد ویا کوهستانهای سخت وگردنه های خطرناک استان همدان را از دست اقوام جغتایی وپس بگیرد واقوامی که انواع مهارتهای جنگی ودر سه قرن اندوخته بودند ویا برای حفظ کوهستانها وگردنه های نظامی مهم دیده بودند وتیمور لنگ ویا سران نظامی اش که زنان ویا خانواده هاشان در سلطانیه بودند وخبره جنگی دراین نوع مسایل بودند وتجربیاتی که درگشودن وحفظ گردنه های بزرگ هندوستان ویا کشمیرو مازندران وگیلان داشتند ویا در امور کوهستانهای بزرگ آسیای مرکزی وافغانستان وترکیه ومهارت نظامی خوب یافته بودند ولی خطرناکتر از همه گردنه های نظامی وفقط گردنه خطرناگ اسد اباد همدان مهم بود ویا گردنه آوج همدان به قزوین مهم بود ویا گردنه های بروجرد به همدان مهم بود ویا گردنه رودخانه تلوار بیجار به همدان مهم بود که نزدیک سلطانیه بودند ویا برای مغولان حفظ کوهستانات خطرناک وممتد ودراز خرقان مهم بود که مخفی گاهای مختلف از رازقان ساوه وتا جنب سلطانیه داشت وهمگی ان ها در جنب پایتخت آنان قرار داشت وهمه این نوع از کوهستانها ی همدان ویا گردنه های خطرناک وتوسط "امیر علیشکر بهارلو"فتح شد ولذا نامش مشهور است وهمدان را "قلمرو علیشکر" می نامند ووبا مهارتهای وی از دست ارتش مهارت یافته مغولی ویا جغتایی بیرون آمد وسپس "قوم بهارلوو خویشاوند وی" ودرشهر همدان مستقر شدند ویا در "شهر بهار" و"شهر لالجین "و"قصبه مریانج "وغیره همدان ومستقر شدند که همگی از "قوم بهارلو" وبرخی اقوام دیگرمتحد با وی نیز در شهرهای رزن ودرگزین وگل تپه وقهاوند وفامنیین مستر شدند ویا در ملایر ونهاوندوتویسرکان مستقر شدند و یا در اسد اباد وفیروزان وبرزول وسامن که گرفته بودند که در طی سه قرن ایلخانی واغلب مکان پاسگاهای نظامی مغولان شده بود ویا مکان یامخانه ها ویا قرولخانه های راهداری ارتش مغول شده بود ودر چنین شرایط جغرافیایی بودکه اقوام قراقوینلو آمدند وبا بیرون کردن ارتش جغتایی از این پاسگاهای نظامی ویامخانه ها وپایه های 1210 روستاودهکده کنونی استان همدان را گذاشتند که اکنون هر تیره قومی ودر یکی از این روستاهای محروم است وحدود 600 سال است که هنوز زندگی سختی دارند وبویژه آنکه بعد از 22 سال وزندگی نظامی آنان پایان یافت وبا سقوط دولت قراقونلو وواقتدار نظامی هم واز دست آنان خارج شد وبدست اقوام رقیبشان افتادکه فقط دشمنی با انان در حکومت اق قوینلو وصفویه کرده اند ووبعدا هم در دوره زندیه وقاجار ستمهای فران دیدند وفقط رعیت روستایی فاقد قدرت ماندند ویا در روستاهای محروم باقی ماندند وبعلاوه در طی این 600 سال گذشته وانواع اقوام دیگروزرنگ ایرانی وآنان را بصورت رعیت زیر دست خود درآورده اند که در دوره اق قوینلو شدید بود که مخالف سر سخت انان بودند وبعلاوه اقوام زرنگ دولت صفویه هم با انان خوب تا نکردند وومدتی املاکشان به مالکیت پریخان خانم ودختر شاه طهماسب درامده بود ومخصوصا قوم استاجلووحاکمان قوم زنگنه صفوی وخلیفه شاملو که حاکم همدان کرده بودند ویا اقوام دولت زندیه هم با انان خوب نبود ویا اقوام وحکمرانهای قاجارنیز چنین است ویا ارتش بریگارد قزاق که ساکن همدان بود وحتی در عهد پهلوی هم وبا همه ادعای تحصیل کردگی آنها و محروم ماندند وبهمین دلیل است که امروزه ودر همه دانشگاههاورسانه های کثیردنیا وکسی "شرح حال قوم بهارلوی همدان "را ننوشته است وشهری که در سال1395 ش35856 نفر جمعیت داشت واغلب از" قوم بهارلوی قرا قویونلو" می باشند وبعلاوه "شهر لالجین همدان" هم چنین است که اغلب از" قوم بهارلو"می باشند ولی در سال 1395 هجری وحدود 15641 نفر جمعیت داشت ونیز شهر مریانج که اغلب از قوم بهارلو هستند که در گذشته 11862 نفر جمعیت داشت واحتمالا "قصبه صالح اباد "هم ودر نزدیکی انها واز قوم بهارلو می باشد که 8630 نفر جمعیت داشت واز اقوام دیگر زیر دست امیر علیشکربهارلو ویکی هم " طایفه جاجیلو ی قراقویونلو" می باشد که اغلب در دهات شرق واطراف شهر "کبوتر آهنگ "همدان زندگی می کنند وتعدادزیادی از این طایفه هم ودر شهرکبوتر اهنگ زندگی می کنند که در سال 1395 وحدود 50336 نفر جمعیت داشت ونیز از طوایف دیگر قراقویونلو هم که به "امیر علیشکربهارلو " ودر تسخیر همدان کمک کردند و" طایفه خدابنده لوی قراقویونلو"می باشد که در محروم ترین روستا های استان همدان زندگی می کنند که در بن بست راههای تجاری وحمل ونقل کشاورزی می باشد ویا تیره ها وطوایف این "قوم خدابنده لوی ترک " واغلب در چهار دهستان شمال غربی استان همدان وماواء گزینی کرده اند که شامل" دهستانهای مهربان علیا" و"مهربان سفلی" و"دهستان گل تپه "و"دهستان شیرین سو"است که چسبیده به دهستانهای محروم قیدار وسلطانیه می باشد وغار علیصدر هم در ناحیه جنوبی این چهار دهستان است ولذا حتی گردشگران هم ومجبور به عبور از دهات آنان نیستند ودو "قصبه طایفه خدابندلو" هم وبنامهای "قصبه شیرین سو" و"قصبه گل تپه "هر کدام 3060 و2695 نفر جمعیت داشتند واز اقوام دیگرقراقوینلوکه به امیر علیشکربهارلو که در تسخیر اراضی همدان کمک کردند و"طایفه ترک الپاوت" است که نام سران این طایفه ترک ودر کتاب دیاربکریه آمده و"قرقان الپاوت" وبرادرش "سرقان الپا وت " نامیده می شدند که درصفحات 71 و72 وو85 و87 کتاب دیار بکریه وبه نقش قرقان بیک الپاوت ودر ارتش قراقویونلو اشاره شده ا ست ونیز در صفحات 85 وغیره همان کتاب به نقش برادرش "سرقان الپاوت" اشاره می شود وبعلاوه در صفحات 200 و258 و409 و430 کتاب دیاربکریه به نقش "رستم الپاوت "اشاره می شود که از "امیران نظامی جهانشاه قراقویونلو" بود« واحتمالا در تسخیر کوهستانات سه گانه خرقان غربی وشرقی وجنوبی اش شرکت داشتند که بالای استان همدان است ویا کوهستانهای دراز وچسبیده به سلطانیه پایتخت مغولان بود وتوسط "قرقان الپاوت قراقونلو" تسخیر می شود ویا از ارتش جغتایی سلطانیه واز قرارگاهای مغولها دراین کوهستان دراز پاکسازی می شود که بعدا این کوهسنات خطرناک نظامی وبنام قرقان الپاوت وبنام "کوهستانات خرقان " ملقب می شود وقبلا نام دیگری داشت ولی چونکه دهات شمالی وجنوبی این دهستانها وکم حاصل است واین قوم الپاوت تصمیم می گیرد که بجای سکان در خرقان وتنها به دهات شمال شرقی همدان امدهوابادی الفابط در این ناحیه واطرافش گویای انست ودر انها مکان گزینی قومی کردند که تقریبا بین فامنین وهمدان هستندوامروزه ازوسط سه دهستان خرقان و"تنگه آوج "وِا "رود اوج " قرار دارد که در دوره سلجوقی وبجای قصبه آوج ( آبه ) می گفتند ویا ساوه وآنسوی خرقان شرقی را هم و( سه آبه ) می گفتندونیز به نقل کتاب راحه الصدور و"شحنه اوج "در دوره سلجوقیان هم و(قشطه خلجی )بود که یک قوم ترک خوارزمی بود وودر اواخر عهد صفوی واوای عهد زندیه "قوم خلج "زیاد شد وبجای قوم الپاوت تنها "قوم خلج "ودر این کوهستانات خرقان ویا در دهستانهی شمال استان همدان نشونما می کنند که هنوز هم دوبرج آجری وباستانی سلجوقیان ودر این منطقه خرقان وجود دارد واز اقوام دیگر ترک قراقوینلوهم که به" امیر علیشکربهارلو" ودر تسخیر همدان کمک کردند و"قوم ترک آغاجری است "وبه معنی "قوم آغاج ایری "ودر لفظ ترکی وبنام قوم درخت گج است که سمبل این قوم می باشد وبه سران مختلف این قوم وصفحات کتاب دیاربکریه وکتب دیگر اشاره کرده اند وبخشی از این قوم آغاجری هم هنور دردهات شمالی استان همدان باقی مانده وگروهی دیگرهم از انان هم به خوزستان مهاجرت کرده اند که "شهر آغا جاری" نزدیک بهبهان و از نام این قوم نشات می گیرد ومن قبلا مقا له ای در مورد "قوم آغاجری" نوشته ا م واحتمالا در اینترنت هم وجود دارد واز اقوام دیگر ترک هم که در تسخیر همدان دست داشتند و"قوم ترک گاورودی "است که زیر دست امیر باباحاجی گاورودی بودند و"گاوه رود" رودخانه کوچکی است که از کوههای همدان نشات می گیرد وبه "رود تلوار" ریخته واز بیرون شهر بیجار کرد نشین عبور کرده واز دهستانای جنوبی زنجان گذشته و بعدا به قزل اوزن در شهرستان ترک نشین ماهنشان استان زنجان می پیوندد و"دهات ترک نشین گاوه رود" وتلوار شهر قروه کردستان هم واز این "قوم ترک گاوه رود "می باشدکه قبلا جزو همدان بودند وبعدا از این استان جدا کردند وبه نقل کتاب دیار بکریه امیر بابا ی گاورودی 600 روستا دردراین ناحیه در اختیارخود داشت ومدتی هم ازسوی جهانشاه قراقویونلوو حاکم همدان شده بود ودر دور قاجاریه که شاهان قاجارو باخوانین افشار زنجان وماهنشان ویا با خوانین ترک گاوه رود مخالف بودند که مهمترین قوم ترک همدان بودند ومرتبا درگیری نظامی وبا حکام قاجار داشتند واذا با خسروخان اردلان وحاکم سنندج وحسنعلی خان گروسی همدست شدند وحسنعلیخان "گروسی هم در دوره ناصری وریاست توپخانه قاجاریه را کسب کرده بود وامیر نظام قاجاریه شده بودولذا سکنه زنجان را به توپ بست ویا چندین هزار نفر واز اهل زنجان را کشت وسپس در تبانی پنهانی با علیرضا خان گروسی بیجار وغیره وشهر نیمه کردنشین ونیمه ترک نشین قروه کردستان را جدا کردند که قبلا جزواستان همدان بود ویا روستاهای اطرافش که ترک بودند ویا اغلب از طوایف ترک گاوه رود بودند واز استان همدان جداشد وبه استان کردستان ضمیمه کردند وبعلاوه از طوایف دیگری هم که در تسخیر سلطانیه وهمدان وبه امیر علی شکربهارلو کمک کرده است و "قوم ترک جاگیرلو" می باشد که در راس این قوم جاگیرلو قرا قوینلو هم و"امیر بسطام جاگیرلو" می باشد که نقش اش در کتاب دیاربکریه مهم است ویا در کتب دیگر این دوران امده است و"قوم ترک جاگیرلو " هم وسران دیگری نیز داشت که به انها اشاره نمی کنم وامروزه بخشی از این "قوم جاگیرلو" هم ودر دهات کنونی همدان مستقر هستند وبعلاوه گروه اندکی از "قوم ترک دخارلو "هم که به امیر علیشکر بهارلو کمک کرده اند وهنوز دردهات استان همدان هستند ویا صفحات 108 و241 و211 و368 کتاب دیاربکریه وبه قوم ترک دخارلوی قراقویونلو اشاره دارند واز "اقوام ترک کوچ داده شده "به استان همدان می توان به اقوام ترک شاملو اشاره کرده که بخشی از "آنان در" دهستان شمالی ملایر" ودهستان شامل نشین داشتند واز دوره جانی بیگ شاملو که دهات مزبور را از شاه عباس دوم تیول گرفته بود ووی بخشی از قوم شاملوی ترک را دران دهات نشاند ولی بعدا بوسیله همین شاه عباس دوم کشته شد واستقرار قوم ترک شاملودر دهات شمال ملایر ویا اطراف نهاوند ودر اواخر صفویه بیشتر شدوبا فروپاشی دولت صفویه و کوچ قوم ترک شاملوو به دهات وشهرهای همدان زیاد شد وقوم ترک شاملو که برخلاف همه اقوام دیگر ترک وخودش را دربست در اخیار شاهان صفویه قرار داده بود ومخصوصا دو صدراعظم شاه حسین صفوی واز خوانین شاملوبودند که باهم رفتند وتاج شاهی را برسر محمود افغان گذاشتند ودر سی شهر ایران هم قلعه های نظامی ودر اختیار"سربازان قوم شاملو "بود ووبجای رمه داری ومعیشت کشاورزی وومثل اقوام دیگر ترک عمل نکرده ویا با اخذ تیول کشاورزی زندگی بکنند ولذا حدود 230سال دولت صفویه عادت کرده بودند که صرفا پول نظامی بگیرند وجانفشانیهای زیاد وبرای دولت صفویه بکنند ولذا مقدار زیادی هم ودر این مسیر واز خوانین شاملووسربازانش کشته شدند ویا تیره های قومی زیر دست انها کشته شدند وتا قلعه های شهرهای مختلف صفویه را و برای شاهان صفویه و نگه بدارندولی با سقوط صفویه وهمگی از نگهبانی قلعه های این سی شهر بزرگ ایراین فرار کرده وبخش بزرگی در شهر هرات مانده وگروه اندکی به دهات وشهرهای استان همدان آمدند وچونکه دهات اندکی هم در ملک خود دشتند وتنها روانه شهرهای استان همدان شدند واحتمالا دوابادی قره گوزلوی شاملوبالا وپائین هم امروزه از استان همدان جداشده وجزو استان کرمانشاه شده است وقوم دیگر ترک همدان هم "قوم ترک تکلوست که در دوره صفویه به استان همدان آمدهآند وتعدادی از دهات همدان را به تیول قومی خود گرفته بودند وامروزه تنها در برخی از روستاهای تویسرکان زندگی می کنند ومثل آبادی والاشگرد ودهات اطرافش که تکلو هستند و روزگاری "قلعه خوانین تکلو" بود ویا در ایام ساسانی هم و"بلاش شاه ساسانی" ساخته بودووبعلاوه برخی از دهات کنونی شمال شرقی استان همدان هم از" قوم ترک شاهسون بغدادی "هستند که نادر شاه افشارو آان را از شمال بغداد وبه ایران آورد که واین زمانی بود که نادر شاه وبرای جنگ با ارتش ینی چری عثمانی به منطقه کرکوک وشمال بغدادرفته بودودر این ایام وگروهی از"ترکمانهای موصل لوترک "که هنوز در منطقه کرکوک باقی مانده بودند واحساس ترس از ارتش عثمانی می کردند ولذا به سپاه نادرشاه پیوستند وبعد از امدن به ایران هم واز نادرشاه وتقاضای تیول زمین وبرای رمه داری خود کردند ونادرشاه افشار هم برخی دهات گرمسیری وقشاقی شمال ساوه را که سکنه نداشت به انها داد ویا برخی از اراضی خنگ وییلاقی شمال شرقی همدان را داد ودر پشت کوههای اوج بودند و به انها داد که در این دومنطقه ییلاق وقشلاق بکنند واحتما دهات "دهستان درگزین علیا" همدان و"دهات درگزین سفلی " همدان هم ومتعلق به دهات ییلاقی شاهسون بغدادی می باشد وزمستانها در مسیر قره چای ورود خنه مزلقان چای وبه نواحی گرمسیری شمال ساوه می رفتند ولقب "شاهسون بغدادی "هم به معنی طرفدارن نادرشاه افشاراست که از شمال بغداد آمده اند وناصرالدین شاه هم در سفرنامه خود وبه این نوع "قوم شاهسون بغدادی" اشاره کرده است

واز طوایف دیگری که در عصر قراقوینلو وبه همراه "امیر علی شکر بهارلو" وبه استان همدان آمدند ویکی هم "قوم ترک خدابنده لو"می باشد وکتابهای اشرف التواریخ ویا مجمل التواریخ واکسیر التواریخ وبه این قوم خدابنده لو استان همدان اشاره دارند وبعلاوه کتاب "زمانه وکارنامه سیاسی عباس میرزا فرمانفرما " نیزو به این قوم قوم ترک استان همدان اشاره دارد وبهمین دلیل برخی از صفحات "کتاب زمانه وکارنامه سیاسی عباس میرزا " شهر رزن "وکبوتر اهنگ ودهات اطراف آنرا ومحل زندگی "اقولم ترک خدابنده لو "نام می برد ولازم به یاد اوری است که شهر رزن همدان در سال 1395 ش جمعیتی معادل 31691 نفر سکنه داشت وشهر کبوترآهنگ همدان هم که ترکیبی ازجمعیت اقوام حاجیلو وخدابنده لو وبرخی ترکان دیگر است ودر سال 1395ش وحدود 50336 نفر جمعیت داشت و"قصبه دمق همدان"هم وبا جمعیت 3783نفر جمعیت در "دهستان سرد رود همدان "که رود کوچک دمق از آن دهستان می گذرد وودهات محروم دارد واز قوم خدابنده لو می باشندو"قوم خدابنده لو"که یکی از اقوام همبسته با قرا قوینلو بودند واسمشان در منابع تاریخی امده است واز جمله در ص 137 کتاب مجمل التواریخ آمده است که می نویسد : "سر افراز بیگ خدابنده لو "ودر ارتش نادرشاهی بود وسمت مین باشی داشت وهزار سوار از " قوم خدابنده لو همدان " وبرای جنگهای آزادی کشور تدارک دیده بود وبعد از قتل نادرشاه وسرافراز بیگ خدابنده لو نیز سعی کرد که قدرت خود را در منطقه حفظ بکند ولی قوم قراگوزلو شاملو وزودتر جنبید وبرای بدست آوردن قدرت در استان همدان وسلک جمعیت " قوم خدابنده لو"را بهم زدند وهمچنین باید یاد اوری بکنم که قبل از سال 1345 نام خدابنده لو قبلا برروی عنوان بخشی از دهستانی همدان وجود داشت ولی در سالهای اخیرحذف شده ویا پرسنل سازمان برنامه وستاد تقسمات کشوری وبرای امحای تاریخ اقوام واز حوزه اسم گذاری دهات وشهر ها واغلب نامگذاری بخشها ودهستانها ی یک استان را واغلب با عنوان کوههای منطقه یاد می کنند ویا رودخانه جاری درآن دهستان نامگذاری کرد ومثلا نامگذاری "دهستان بقراطی شما ل همدان "واز عنوان "کوه بقراطی" آن ناحیه گرفته شده ویا عنوان دهستان شمال ملایر را که قبلا قلعه خانی حسین آباد شاملوو در "آن دهستان بود ویا "دهستان شاملوملایر "می گفتند ولی در نقشه های تقسیمات کشوری اخیر وبا عنوان "دهستان المهدی" وعنوانگذاری شده است وهمین نامگذاریهای دیمی اخیررا بر خی از کارمندان بخشداری ها وبراه انداخته اند

وبعلاوه در جنوب غربی نهاوند هم وامروزه دو دهستان از طوایف "قوم خزل "وجود دارد که از "قوم کرد لک "می باشند که در ایام تابستان وایام ییلاقی وبه این منطقه خنک نهاوند می آمدند ودر ایام زمستان هم وبه دهات گرمسیری ایوان وایلام می رفتند وبا چانه زنی حکام کرد کرمانشاه وازاستان ترک نشین همدان گرفته شده وبه "قوم خزل کرد لک و"دردوره قاجارداده می شود و"مرکز خزل شرقی" هم "قصبه فیروزان" است که روزگاری فیروز اباد نامیده می شد وفیروز شاه ساسانی ودر این ناحیه پر چشمه سار واطراف نهاوند ساخته بودوجمعیت این "قصبه فیروزان خزل "هم ودر سال 1390 حدود 5636 نفربود که زندگی می کردند و ودر سه دهستان جنوبی ومرزی ملایر وبا بروجرد هم وبراثر فشار کریم خان زند واسماعیل خان لر فیلی لستان وتنها گروه کوچکی ازلرهای ترکاشوند وحسنوند وغیره وامروزه زندگی می کنند که در "دهستانهای کمازان وسطی" و"کمازان سفلی" و"دهستان سامن "هستند و"آبادی لرنشین سامن"هم ومرکز" دهستان سامن " در جنوب ملایر است که قبلا تنها 4734 نفر جمعیت لرفیلی داشت ودر دهستان "کمازان علیا" هم "قوم کرد زنگنه هستند واز "اقوام کرد لک زنگنه" می باشند که احتمالادر دوره علیخان زنگنه که نخست وزیر اخرین شاهان صفویه بود وخانواده اش این دهات را به تیول تیره کوچکی از قوم زنگنه کرد لک داده اند ولی جمعیت این دهستانهای حاشیه ای کردلک وکرد زنگنه وکرد کلیای یسنقر ویا لرفیلی وزند تبار هم کم است ویاجمعیت قوم خزل لک بسیار کم است ونسبت به جمعیت دومیلیونی ترک استان همدان هم که اغلب ترک زبان هستند بسیار قلیل می باشند واین نوع از کرد لک ویا لرفیلی هم بااقوام کرد های خالص کردستان نمی سازند ویا با لرهای اصلی لرستان تفاوت قومی وفرهنگی دارند واحتمالا اعتقاداتی هم دارندکه حاضر شده اندکه در استان خالصا ترک نژاد زندگی بکنند ولی به جغرافیای زیست قومی کردستان اصلی ویا لرستان اصلی نروند ومن هنوز نمی دانم که چرا مردم شناسان اروپایی وانان را "کرد لک" ویا "لرفیلی" نامیده اند ویا تفاوتهای قومی اش با "لرهای اصلی لرستان "چیست ؟ویا چه نوع رابطه خویشاوندی ویا خونی وبا لرهای خویشاوندخود دارند ویا رابطه خونی بالرهای لرستان دارند ؟وآری مهمترین قوم ترک استان همدان "قوم بهارلوی همدان "است واز دوران قرا قویونلووتاکنون دراین استان زندگی می کنندوشاخه کوچکی از قوم بهارلوی همدان واز این استان رفته واکنون در استان فارس زندگی می کنند وحمدالله مستوفی در کتاب نزهت القلوب معتقد است که قوم بهارلوو شاخه ای از "قوم ترکمانهای غز" می باشد که همراه سلجوقیان به ایران آمده بودند ودر کتابهای عصر سلجوقی واسامی برخی از سران "ترکمانهای ایوه" آمده است ولی آنان همراه اتابکان سلجوقی موصل به منطقه موصل وکرکوک وسنجار واربیل شمال عراق رفتند وبرخی از مراتع انان هم در ناحیه رودخانه زاب ونزدیک اشنویه کنونی بود ومدتها زیر نظر اتابک عماد الدین زنگی زندگی می کردند که غلام ترک ملکشاه سلجوقی بود و"اتابک زنگی" در سال 521ه واز طرف سلجوقیان وبه حکومت عراق وبغداد منصوب شد وبعدااز سوی سلجوقیان حکومت واراضی موصل وسنجار وحران ترکیه و یا الجزیره هم به اتابک زنگی داده شد وسال بعد هم حکومت حلب وشام هم وبه اتابک زنگی داده شد وخاندان اتابک زنگی از سال 521 هجری وتا سال 660 هجری ودر شمال عراق وشمال شام حکومت داشت وتنها در سال 660 وبا امدن هلاکوخان مغول به ایران وشام ومنقرض شدند ووی این خاندان را منقرض کرد وبه این مطلب صفحات 143 و144 و145 کتاب "طبقات سلاطین اسلام "اشاره دارد وحکومت خاندان اتابک زنگی هم در شمال عراق وسوریه ومتکی به حمایت همان ترکمان های ایوه بود که گروه بزرگی از ترکان غز بودند که از ماوراالنهر آمده بودند وآنها را "ترکمان های ایوه" می نامیدندکه گروه کثیری از ترکان رمه دار جنگجو بودند که زمستانها به کوه پایه های سبز وپرمرتع موصل واربیل و زاب در کناره دجله می آمدند وبرخی هم به نواحی رقه شام وشمال حلب می رفتند که شاخه های رودفرات در آن ناحیه بودوامروزه سد ساخته اند و"دریاچه حافظ اسد "می گویندوقوم ترک شاملو هم تابستانها هم به مراتع تابستانی دیار بکر وحران وغیره می رفتند که دو رودخانه فرات ودجله واز کوههای بلند دیار بکر نشات می گرفت وآنها به یادگار ایام گذشته در ماوراءالنهر وبیاد کوههای مرتفع این نواحی جنوب ترکیه را هم وکوههای سیحان وجیحان نامیده بودند وتا حکایت از کوچروی قبلی آنان باشد ویا در کناره های سیحون وجیحون ترکستان مادری اشان باشد واین نوع از اسناد کتاب طبقات سلاطین اسلام ویا کتب کامل ابن اثیر که از "ترکانان ایوه" این ناحیه بحث می کند وهمگی گویاست که کردها در این مناطق نبودند ونیز با حمله آل بویه به بغدادودر قرن سوم واعراب شمال بغدادهم وهمگی کوچ کردند وبه اطراف شهرهای حله وغیره در جنوب بغداد رفتند وبعلاوه اسناد تاریخی دوره سلجوقیان وابن اثیر ویا کتب دیگر هم نشان می دهد که با رفتن طغرل سلجوقی به بغداد وبرخلاف امروز وکردان شمال عراق وشمال سوریه هم ویا کردان جنوب ترکیه هم وجود نداشتند والا "ترکمانهای ایوه "نمی توانستند در آن مناطق سکنی بکنند وتنها اسنادتاریخی مختلف نشان می دهد که در دوره سلجوقی وفقط گروه محدودی کرد ودر نواحی سنجار وحمص وادلب بودند که اتابک زنگی سلجوقی وصلاح الدین ایوبی کرد را ودر پادگان حمص شام خودش استخدام کرده بود وکردها در جنگ صلیبیهای مسیحی واغلب دو سه قرن در شهرهای فلسطین ومصر زندگی می کردند ولذا کردها تنهابا فروپاشی دولت تیموریان ودولت قرا قویونلووبه آن مناطق آمدند ویا در فاصله کوتاه مرگ شاهرخ تیموری که در سال 850 هجری اتفاق افتا دوبعدا نیز با مرگ جهانشاه وبنیانگذار قراقویونلو در سال 872 هجری اتفاق افتاد که فروپاشی دودولت در فاصله کوتاه بود ولذا این بار با حمایت های نظامی وتسلیحاتی دولت ممالیک مصر ویا دولت نوپای عثمانی وهمان کردها از مصر وفلسطین به مناطق چهارگانه کردستان مزبور آمده اند وبهمین دلیل در منشاء قومیت طوایف قرا قوینلوی ساکن در همدان "دو نظریه "وجود دارد وبرخی مثل مولف نزهت القلوب معتقد است که آنان بقایای "ترکمانهای ایوه "ساکن در ناحیه موصل وحران ودیار بکر هستند که به استان همدان امده اند وونظریه دیگرهم مثل نویسنده کتاب منتظم ناصری ویا فاروق سومرونویسنده دانشگاه آنکارا ست که معتقد است طایفه قراقوینلو وآق قوینلو وطایفه دخارلو ویا طایفه قاجار وسعدلو وقرامانلو وجاگیرلووروملو وذوالقدر واستاجلو وتکلووشاملو و موصللووپرناک وورساق والپاوت وعربگیر لو وبیات وغیره و24 قوم غزترکستان آسیا بودند که بعد از حمله چنگیز خان به اراضی خوارزمشاهیان واز آن ناحیه به آسیای صغیر کوچ کردند وخوارزمشاهیان ارتش هایی از دو قوم ترک قنقلی وقرلق وغیره داشتند احساس کردند که چونکه اقوام مغول وبقیه سرزمین ترکستان آنها را هم خواهند گرفت ولذا دیگر نمی توانند که در اراضی ترکستان خودو ییلاق وقشلاق بکنند وپس به آسیای صغیر امدند وهمین نظریه راهم منتظم ناصری دارد ومی نویسد که آن 24 قوم ترک و در سال 654 وهنگام آمدن هلاکوخان به ایران وعراق وشام وترکیه وآنها هم خارج شدند ویا چند صد هزار خانواررمه دارترک وهمراه هلاکوخان و اراضی مادری خود خارج شدند ومجبورا اراضی خود به طایفه جغتایی واوزبک مغول واگذار کردند که "امروزه "اوزبکستان نامیده می شود وهمراه ارتش هلاکو خان به منطقه اسیای صغیر آمدند واز هلاکوخان مغول اجازه گرفتند که بجای مرتع داری ترکستان قدیم آنها واراضی ییلاقی وقشلاقی حوزه دجله وفرات را وبعنوان تیول ملکی وبه این 24 قوم غز ترکستان بدهد وهلاکوخان هم صلاح قوم جغتایی واقوام دیگر مغول را ودر آن مسئله می دید که بخاطر مراتع دامداری ترکستان وبا انها درگیر جنگی نشود! وتا از حوزه قدرت نزدیک حکومت مغولان ودور بشوند وبعلاوه چونکه علاقه داشت که خودش هم واقوام مغولی همبسته با خودش هم ودر ایران وتبریز وسلطانیه حکومت بکنند صلاح ندانست که آن 24 قوم غز در ایران هم بمانند وترجیح داد که به منطقه شمالی عراق وشمال شام وجنوب ترکیه بروند وتا درگیری ودرطول حکومت 270 ساله مغولان وبرای آنها درست نکنند ولذا تیول ملکداری این حوزه شمالی دجله وفرات را در به آن 24 قوم ترک غز داد وودر همن موقع هلاکو به ناحیه شام آمد و سلسله اتابکان زنگی وشام سلجوقی را برانداخت وتا ان 24 قوم ترک ومایات رمه داری خود را فقط به خود او بدهند ولذا اجازه داد که 24همان قوم ترک غزجدید ودر کنار ترکمان های ایوه موصل واربیل زندگی بکنند وبعدادر دوره صفویه هم همان ترکمان های موصل لوهم به ایران آمدند ولی در پیمان نامه رمه داری که تیول می گفتند وقرار شد هرکدام فقط با نظر حکام مغول درآن منطقه ومسیر خاص کوچ روی ویژه خودشان را هم داشته باشند وبه مراتع همدیگر تجاوز نکرده ومالیات رمه داری خود شان را هم وبجای دادن به سلجوقیان زنگی موصل وشام ویا به سلجوقیان روم ودر شهر قونیه وتنها به دربار ایلخانی های تبریز وسلطانیه بفرستند واین نوع از "سیورغال زمین داری" هم دولت تیموران وفرزندانش نیز با آن 24 قوم غز بسته بودند<انرا بجای سیورغال و"اراضی یرلیغ "می گفتند وتنها "قوم غز قراقوینلو "بود که این نوع پیمان نامه رمه داری ویا مالیات آنرا وبا تیمور لنگ بهم زد ولذا سرکشی در برابر تیمور لنگ می کرد وبهمین دلیل به نقل کتاب ظفرنامه یزدی وتیمورلنگ هم به فرمانداران نظامی اش در منطقه دستور داد که اعضای طایفه قرقوینلو را محاصره وگرد اوری کرده ودر یک ستون کوچ اجباری واز مراتع ماردین ودیاربکربکوچاند ویا با مراقبت سربازان نظامی وبه ترکستان قدیم کوچ اجباری بدهند ولی با مرگ تیمور لنگ در سال 807 هجری واین طرح تیمور لنگ بهم خورد واین بار وقرایوسف قراقوینلو هم وتعدادی از روسای قبایل کوچ رو حوزه فرات ودجله را با خود متحد نمود تا دست اتحاد بهم دیگر داده وبا هم به تبریزحمله بکنند ویا به حوزه فرماندهی میرانشاه وپسر تیموردر تبریز حمله بکنندواورا در جنگ بکشند و لی روسای طایفه آق قوینلو وقرمانلو وشاملو وروملو وذوالقدر وتکلو وایدینلووعثمانلو وبه زیر بار این نوع طرح قرا یوسف نرفتند وتنها چند قوم بهارلو ودخارلو وجاگیرلو والپاوت وآغاجری وخدابنده لو ودر این طرح سیاسی قرا یوسف قرا قوینلوو دست اتحاد بهم دادند و لی 43 سال در این" طرح سیاسی خود" موفق نبودند ولذا شاهرخ تیموری و چندین بار به آنها حمله کرد ویا اقوام اق قوینلو واقوام دیگرترک حوزه دجله وفرات را متقاعد کرد که از قرا قوینلوها فاصله بگیرند وتنها با مرگ شاهرخ تیموری ودر سال 850 هجری واقوام متحد قرا قوینلوموفق شدند واز فرصت استفاده کرده ودر کمترین مدت سرتاسر شهرهای ایران را از دست ارتش جغتایی تیموریان گرفتند وسفرنامه کلاویخو ویا کتاب دیار بکریه وکتاب عالم آرای امینی وبه چگونگی این ارتش جغتایی تیموریان اشاره کرده اند که یک "ارتش پولادین" بود که تیمورلنگ ساخته بود ولی ارتش قراقوینلو هم تنها 22 سال حکومت کرد ویا قدرتش در "حوزه همدان "دوام آورد وزیرا از اتحادنظامی 7 الی 8 قوم ترک ساخته شده بود وطوایف 24 گانه ترک ویا دیگر طوایف کوچک ایرانی هم ومتحد شدن با آنان را نپذیرفتندولذا درگیری اقوام متعدد ترک وفارس در ایران وبا یکدیگرشروع شد واز سال 872 وتا سالهای اولیه شاه عباس صفوی ودر حدود سال 1000هجری ادامه داشت که با طرح ومشاوره غربی ها شاه عباس وبجای "ارتش قبایلی" وتنها یک "ارتش غلامی سلطنتی" ساخت ونظیر مدل اروپایی هاو برای خودش براه انداخت ودر این راه اقوام مختلف راهم واز اریکه قدرت پائین اورد والبته این "طرح سیاسی وی هم وعیوب خاص خودش را داشت ولیکن نباید که ارزش اقدامات قوم بهار لوی همدان را در خارج کردن اقوام مغول در ایران ندیده گفت ویا ارزش قوم حاجیلو وجاگیرلووخدابنده لو وآغاجری در همدان را کم ارزش دانست که باعث بیرون رفتن اقوام جغتایی از ایران شدند که اقوام دیگر ایرانی نتوانسته بودند که این نوع عمل شجاعانه وابتکاری انان انجام دهند ولذا حکومت انان 270 سال در ایران دوام یافت وآری این اقدام آنان چنان مهم بودکه بعد از مرگ "علیشکر بهارلو "ودر جنگهای این دوران ولی حدود 400 سال استان همدان وبنام "قلمرو علیشکر" نامیده می شد ویا در منابع تاریخی ویا در نوشته ها ومنشورهای اداری وبا همین عنوان بود ویا در احکام حکومتی بعدی وبعنوان "قلمرو علیشکر"خوانده می شد وومثل امروز "استان همدان" نامیده نمی شد وچنانچه این "لقب قلمرو علیشکر" ودراغلب کتابهای تاریخی عصر قراقوینلوو صفویه وافشاریه وزندیه وتا اوایل عصر قاجاریه آمده است وهمچنین درکتابهای عالم آرای نادری وگلشن مراد عصر زندیه وکتاب اکسیر التواریخ عصر قاجاریه هم دیده می شود وتنها از عصر فتحلیشاه به بعداست واز منابع تاریخی حذف می شود وبهمین دلیل است که ص 229 کتاب "تاریخ تیموریان وترکمانان "که یک استاد تاریخ دانشگاه شیراز می باشد و می نویسد ویا در همین صفحه 229می نویسدکه در سرتاسر عهد صفویه وتا عهد دولت افشاریه بود ویا در کتاب عالم آرای نادری ومنطقه همدان "را قلمرو علی شکر نامیده می شد ویا در سرتاسر دوران صفویه نیز همه احکام دولتی ویا منشورها ودفاتر وکتابهای تاریخی واین منطقه ایران را و"قلمرو علیشکر "نامیده اند ویا نوشته اند که تاثیر فرهنگی سرکرده قوم بهارلوی همدان می باشد ویا نامیده شدن شهر "بهار همدان" که از لفظ قوم بهارلوی همدان اخذ شده است وبعلاوه کتاب " کرمانشاهان وکرد ستان هم ودر ص 399 می نویسد: " شهر بهار " ودر 14 کیلومتری همدان است که شاه اسماعیل صفوی ودرسال 914 هجری واین قصبه مهم را آباد کرد و" ایل بهآرلو" راوبه آنجا کو .چانید وبهمین مناسبت هم امروزه "وشهر بهار " نامیده می شود وهمچنین کتاب حدیقه ناصری هم در ص 166 واز آن شهر بعنوان "قریه مهم بهار " یاد می کند ویا کتاب گلشن مراد عهد زندیه هم ودر ص 79 کتابشو از " طایفه بهارلوی همدان " یاد می کند ولی همان شهر بهار ونواحی دیگر قوم بهارلو از اراضی مرغوب برخودار نیست وبا سختی معیشت روبروست واز عهد زندیه این نوع شهر های بهارلو نشین وبرای تامین معاش خودو روی به ساختن کوزه سفالی وکاسه وبشقاب سفالی وبرای اقوام دیگر ایرانی کرده اند وهمچنین شهر لالجین بهارلوهمدان و پیشتاز این حرفه است وبا این همه آزسختی معیشت وبرای انان وخاندان قراگوزلوی شاملو ودر دوره قاجاریه وبا کمک انگلیسی ها و ناصرالملک قراگوزلورا ونایب السطنه احمد شاه کرده بودند وتا بجای سران قوم بهارلو وتنها او مالکیت اراضی بهارلورا بدست اورده باشد واحتمالا با همکاری حکام قاجار مالکیت دهات اقوام دیگرقراقوینلو همدان وتا زمان اصلاحات ارضی با این خاندان بود که خودشان را بزرگترین خانهای شهر همدان کرده بودند وبعد از فروپاشی صفویه ریاست قوم شاملوهمدان واز دست "طایفه عبداللوشاملو" خارج شد وبدست همان قراگوزلوشاملو افتاد وبهمین دلیل است که کتاب گلشن مرادو در عهد زندیه از نصرالله خان قراگوزلو شاملویاد می کند ونیز در دوره محمد شاه قاجار ونبی خان قراگوزلوشاملو هم ریاست داشت وطوایف مختلف ویا تیره های مختلف قومی را گول زده ومالک بزرگ استان می شد ویابعدا بعنوان ریاست فوج همدان وبقه اقوام برداشت وبه تسخیر شهر هرات برد وبه این بهانه که شهر هرات در سرتاسر دوره صفویه در دست سربازان قوم عبداللو شاملو بوده است که از خاندان عبدی بیگ شاملو دوره شاه اسماعیل بود واین بار هم او بجای سربازان قوم شاملوکه اندک بودند و از حکام قاجار وحکم ریاست نظامی بر بقیه اقوام دیگر غیر شاملورا اخذ کرده بود وبا این بهانه های ریاست نظامی بر فوج های همدان ودیگر شهر ها وکمکم دست اندازی در مالکیت قریه های اقوام ترک دیگر می کرد که از قوم شاملو نبودند ودر اواخر قا جار وآنها خان بزرگ همدان شده بودند ویا علیرغم فقر تیره مختلف ترک ومالک بزرگ شده بودند واز جمله مالکیت اراضی قصبه بهار همدان را بدست آورده بودند که از "طایفه بهارلو" بودند ونه از طایفه شاملوها واز قدیم هم سران آنها تنها از قوم بهارلو انتخاب می شدند و(نه از قوم شاملوها که ناصر الملک باشد ) ولذا سفرنامه عتبات ناصر الدین شاه ومطلبی در مورد مالکیت شهر بهار می نویسد ویا فرضا در ص 46 سفر نامه ناصرالدین شاه ودر دوره قاجار می نویسد که : ومالکیت " قریه بهار به ناصرالملک قراگوزلو رسیده است وهمچنین صفحات 40 و41 و86 " کتاب زندگانی سیاسی ناصرالملک قراگوزلو هم ومطالبی در باره "قریه بهار همدان" می نویسد ونیز معلوم نیست که چرا تا عصر محمد شاه قاجار عنوان قلمرو علیشکروهمچنان وجود داشت وبعد از ان تاریخ حذف شد؟ ونیز معلوم نیست که چرا از عصر کتاب دیار بکر دوره قراقوینلو وتا عصر کتاب منتظم ناصری دوره قاجار که ریاست طایفه بهارلو با فرزندان ونواده های علیشکربهارلو بود ولی این بار وبعد از عصر ناصری وبدست خانهای قراگوزلوی شاملومی افتد ؟ وهمچنین ص 262 کتاب دیار بکریه می نویسد که امیر علیشکر بیگ از سوی جهانشاه میرزا قرا قویونلو حاکم همدان واراضی اطراف شده است وبعلاوه صفحات 143 و334 کتاب بختیاری هم می نویسد : که "ریاست اولوس بهارلو" ودر همدان با علیشکر بیگ است وبعلاوه کتاب دیاربکریه وکتب دیگر هم واز فرزندان ونوه های علیشکردر همدان یاد می کنند که ریاست طایفه بزرگ بهارلوی همدان راو دردست داشتند ومثلا کتاب دیاربکریه از "علی علیشکر" و"محمد علیشکر" و"پیر علی علی شکر" ودر صفحات مختلف کتابش یاد می کند وهمچنین کتا ب منتظم ناصری هم ودر ص 891 کتابش ودر مورد آن منطقه می نویسد : ومدتی خوانین لرستان وبه نواحی همدان وواطراف نهاوند وشهر زور کردستان حمله می کردند ولی "کور پیر علی" وپسر امیر علیشکر و سر راه اورا گرفته وواورا کشت وبعد از ان تاریخ و" قلمرو علیشکر وهمچنان در دست انان بود وهمچنین سند دیگر تاریخی هم وکتاب عالم آرای نادری می باشد که تقریبا حدود 300 سال وبعد از فوت امیر علیشکر نوشته شده ومی نویسد که نوه علیشکرو در ارتش نادرشاه بود وریاست فوج بهارلوی همدان را در دست داشت ونیز ص 662 همین کتاب عالم آرای نادری ودر مورد حوادث سال 1157 می نویسد : ونادر شاه " بیرام بیگ بهارلو" واز" نژاد علیشکر بهارلو" را می فرستد وتا غزنین وکابل را هم فتح بکنند وبعلاوه کتاب گلشن مراد هم در دوره زندیه واز نقش طایفه بهارلو یاد می کند که هنوز قدرت از دست سران انها گرفته نشده بودولی از دوره محمد شاه وناصرالدین شاه بیک باره ریاست بومی قوم بهارلو واز دست ان طایفه گرفته شده وبدست خوانین قراگوزلوی همدان داده می شود که از نژاد انان نبودند واز قوم دیگر بودند ویا همخونی ودلسوزی و با رعیت فقیر روستایی آن قوم بهارلو وطوایف دیگر ترک همدان را نداشتند ونیز با عوض شدن خان قومی سابق ودیگر خان جدید وهمبستگی اخلاقی وبا تیره های زیر دست خودوطوایف متحد خود نداشت وصرفا به منافع مالکیت فردی خود ودر اراضی روستاهای محروم استان همدان می اندیشید واز عصر تالیف کتاب دیاربکریه وتا عصر تالیف اکسیر التواریخ دوره قاجار که 400 سال می باشد وبعد از آن تاریخ ودیگر واژه قلمرو علیشکر و ازکتب تاریخی ومناشیر حکومتی ونوشته ها حذف شد وهمچنین سیاحان اروپایی که در سال 1918میلادی و از دهات همدان گذشته اند و تعداد تیر ه های قوم بزرگ بها ر لو را وحدود 33 تیره ذکر کرده اند که هرکدام در قریه های مختلف استان همدان زندگی می کنند وبدلیل اختصار مطلب واز ذکر همه انها خودداری کرده وتنها برخیها را ذکر می کنم که نظیر تیره عاشقلو ویا ابولقاسملو واحمدلو وآشورلووعزیز بیگلو وامیرحاجیلووعینالو وغیره هستند.

Hedge Zanjan and the evolution of ownership, ethnicity and its economy. Dr. Mohammad Khaleghi Moghad

Hedge Zanjan and the evolution of ownership, ethnicity and its economy

Research by: Dr. Mohammad Khaleghi Moghadam

Specialization: Anthropologist of Asian peoples

and sociologist of urban areas

The city of Hidaj and the two fortresses of Hosseinieh, or the Hasan Abad castle next to it, or the Sain castle and the Saru Jahan fortress around it, was one of the Seljuk's regions and castles, and according to the book of Nazheh al-Qulub, the said castles were destroyed during the Mongol attack, and the said lands were also in the east of Soltanieh and fell into the hands of the Mongols. For about 300 years, they were in these eastern areas of Soltanieh, and since the beginning of the Safavid government, some of the Seljuk tribes under Atabek Shamla Afshar returned to the region, which Shamla Afshar was the Seljuk Ghaz and Atabek Malik Shah II, and before that they fled against the invasion of the Mongol army and to Iranian cities and the mountains of southern Iran and Garmsirat. Next to that, for 300 years, they were just raising herds, and later, under the pretext of supporting the Safavid government, they returned to their former Seljuk ethnic region, or settled in the areas around Soltanieh, Abehar, Wasain, Qala, Vonjan, Qidar, and Takab, and the south of Qazvin, or in Kharghan, Vashal, Varamand, and Sajbalag, Karaj, and this was due to They and the Afshar people said that for about 100 years they supported the Safavid government in and around Dar al-Sultane Qazvin, until 7 Turkic tribes who gave power to the "Safawi dynasty" revolted and during three wars north of Sa'in Qala or north of Hidaj and the army of Shah Abbas Safavid were trapped. It was after that event that the Iranian cities were removed from the government and the Afsharan tribe or the remnants of the former Seljuk tribe also became the object of Shah Abbas's wrath, and this time Shah Abbas also gave the administration of the villages around Sa'in Qala or Soltanieh and Woznjan or Sajas to some "Kurd Khans" who They were among the Black Kurds of Mansour, Ottoman Turkey, and like Khalil Khan Black Mansour or Dalutyar Khan Black Mansour or Khan Kurd Kolani or Khan Zanganeh Kurd or Agha Khan Moghadam who migrated from Maragheh to the mentioned area and they were also during the rest of the Safavid government and the ruler of Barzanjan, Vasjas, Sultaniyeh, and Sain Qala. but there were still remnants of Afshar clans and clans (Seljuq origin) and they still remained in the area around Abhar Wasain Qala, Vazjan, and Jajas, and they kept herds. The names of their clans have appeared in the books of the Seljuk era and were repeated in the books of the Safavid era and in the government of Nader Shah Afshar. They gathered around him and formed the great government of Afshar, but after the assassination of Nader Shah and the regional government, it fell into the hands of the Qajar people, who were in conflict with the mentioned "Afshar people", and during the 105-112-year rule, the Qajar government was also the majority of the city. The Afshar settlements of Zanjan, Abhar, Sa'in, Qala, Hidaj, Sultaniyeh, and Jajas or surrounding villages have been taken out of the hands of the Afsharamzbor people again and again, and this time they have become part of the "real property of the Qajar state" or become part of the Qajar chiefs' property, and the resisting people are also killed, including They and the city of Hidaj and the ethnic transformation of that city during the Qajar era, and therefore the fate of the ethnicity or ownership and economy of the mentioned lands is as follows, or the fate of the Afshar tribes of Inanlu Abhar or the ethnicity of the city of Sain Qala and Hidaj also in the Qajar era and such that the Qajar family and agricultural land He makes them a part of his government, and this time the tribes of Afshar, Qort Biglo, or Afshar Inanlu, Abhar, or Sain Qala, Qorveh, and Hidaj were scattered to other parts of Iran, or they were sent to fight, which in the historical sources of this era, such as the books of Naskh al-Tawarikh, Marat al-Baldan, or A selection of al-Tawarikh etc. has come

And I must say that the city of Hidaj was mentioned in the historical sources of the Ilkhanid period, and the Mongols in their era mentioned the name of Hidaj with the name "Abadi" (Hei Hi), the ministers that the Mongols built a chapar house in Hidaj during the Mongol period, but in the historical sources of the four governments after the Mongols And there is no more mention of the small town of Hidaj and its shop, and only after the destruction of the Afshars by Shah Abbas Safavi and Hidaj's abadi, it was mentioned a little in the travelogues of Europeans, but in the sources of the Qajar era, there are many mentions of the "city of Hidj" and its land ownership conflicts! Reason and From the city of Hidaj and in the historical sources of the Ilkhanid era or after the expulsion of the Seljuqs from that area and during the Mongols' domination over the lands and villages of the Seljuqs of that region, the settlement came under the name of "Hei Hi" or "Hodj", which later became the word "Hidej" and in the east Zanjan province becomes and it is also necessary to mention that during the Mongol period, one of the Mongol princesses, while traveling with "Hodge camel" fell to the ground and died in this small settlement, and from that date onward, the name of the said settlement was "Hodge or Hedge". It is called "and although Hamdullah Mustofi mentioned the history and settlement of Sa'in Castle next to it and the name "Qahud Castle", or he mentions the destruction of that important Seljuk castle during the Mongol period, or he mentions the Abhar Castle in the Seljuk era, but from Abadi Hidaj was not named at the beginning of the Mongol invasion! Even now, the name of the tomb of this Mongol prince in one of the districts of Hidaj and the name of the tomb is "Hi Hi Mardan" during the Qajar period, and Abadi Hidaj grew due to the fertility of its agricultural lands and became an "important village". and this time the population of several villages around it will be absorbed by itself, and for example, the population of several villages such as Walideh, Ronjak, Kolaj, Jafabad, Ali Abad, Nodeh, and Kharman Lo will be forcibly absorbed and become larger, and also because it is located in the watershed area. The land was fertile or had suitable soil, and in addition, several aqueducts around it were connected to each other in the area of ​​Hidaj, and the irrigation river became large, and then it passed through the area of ​​Hidaj city and became larger, and finally "after passing Khormadreh" it entered the river Khane Abhar Rood, and also in historical sources It has been said that after three wars in the hills north of Sa'in Qala and north of Hedgej, this time the Afshar tribes were suppressed by the Safavid government, and it is from this period of history that European tourists at the end of the Safavid era, either in the year 1082 AH, passed through the settlement of Hedgej, or in a caravanserai. Hidaj resided, which used to be a "Mongolian camp of the Ilkhanid era" or a "printing house of the Timurid era" and later it became a printing house of the Qajar era and a coffee house next to it, so Charden mentions the name of Hidaj's settlement in his Safavid era travel letter and writes that "Abadi Hei Hi or Hidej is a large, noble and beautiful settlement in Qalamestan! And he also adds that near it is Hidej and the settlement of Sain Qala (or San Qala) or Hasan Qala (Moghadam clan's castle). It should also be noted that Moghadam clan and During the period of Shah Abbas I, they were moved from Maragheh to the villages north of Soltanieh and north of Abhar (source of Al-Sir's summary) and during the period of the Mongols, Timurids, the government of Qara Quyunlu, Aq Quyunlu, and the beginning of the Safavid era, they were not in the mentioned region!Rather, only by Shah Abbas I or after the suppression of the Afshar Arshalwooder clan, they brought the Moghadam clan to the Mezborwan area, or with the leadership of Agha Khan Moghadam, they were reduced to the villages of Zikr, Chergar, Khorasanlu, north of Soltanieh, and even the villages north of Abhar, and in addition to the southern villages of Hidaj and Sa'in Qala and Abhar, and most of The clans of Afshar Qort Biglo or Afshar Inanlu were mentioned in the book of Marat Al-Boland and books of the Qajar era. It mentions the settlement of Chale Magar "and around Hidaj, and it is noted that the mentioned villages belonged to the tribe of Afshar Qort Biglo, or on page 2224 of Marat Al-Baldan, it is also discussed about Abadi Chashin Abharrood and south of Hidaj, which was "the place of the summer residence of Afshar Inanlu" which are from the southwestern mountains of Abhar, and on pages 1953 of that book Marat al-Buldan and Waz Qashlaqat of Inanlu Abhar and the famous villages of Karaj, or on pages 2194, 2224, 1484, 2057, and 2268 of the same Marat al-Buldan and waz dahats and villages of Inanlu Abhar, or about their settlements and Bezineh Road It is mentioned around Abhar or in the group of Abhar, and it has been discussed about the settlements of the Inanlu people in the villages of Hajib Eshthard, and also in the book of Alam Arai Abbasi, the "Afshar Inanlu people" were mentioned in the Safavid period, and also about some "Kwanin Inanlu" who were in the service of the Qajar kings. They had entered and it is mentioned in the books of "Muntazem Naseri" or in the book "Selected Al-Tawarikh" and also by other social reporters of Hidaj and during the period of Muhammad Shah Qajar or in 1255 AH, he saw the city of Hidaj and it is the same travelogue of the French Comte Ducerse that in the year He has passed through Hedge, and in the mentioned year, he writes in his travelogue that "Hidasht or Hedge" is a large valley with 800 inhabitants, and there are good buildings in that settlement, and in addition, a large stream flows through Hedge, which after reaching It is called Khorramdara and "Kabir Rood" and then it passes through the valley of "Khorram Dara" and connects to Abhar Rood. In addition, there is another writer of the Qajar era and "Mirza Ali Sar Nashedar" who wrote in 1288 AH or in the "Naseri era" "Vaz Hidaj had passed, and he writes that: Hidj Tiwal is Mirza Taqi Rukn al-Dawlah Qajar, who was the ruler of Zanjan during the Nasrid era, and he also writes that: the printing house of Mirza Muhammad Hossein, the minister of Zanjani, is also located in Hidj, and it is also during the historical period that Nasir al-Din Shah With his 30 regiments of artillery, he destroyed Woznjan or confiscated its villages, and also gave Zanjan and its villages to the Qajar rulers as a "government gift", and Naser al-Din Shah also built a religious school or seminary for Mullah Mullah Ali Hidji to endow the surrounding villages. There were also 500 students and settled there in order to spread propaganda that the villages around Hidaj or Sain Qala and Khormadreh were dedicated and to change the property claims of the rebellious Afshar people in the said area? And under the title of this slogan, would it be possible to make the mentioned villages and the properties of the Khalsa Qajar? And including the agricultural lands of Kharman Lo village around the hedge and endowment, it was announced that it used to be Malik Muhammad Ali Khan, that the son of Reza Qoli Khan Nasqchi Bashi, Agha Muhammad Khan is a Qajar!In addition, there are other people who visited Hidaj during the Qajar era, and Naser al-Din Shah himself, who spent lunch in Hidij's large settlement and saw its many gardens, and also wrote in his travel book that: Hidij has a very reliable aqueduct that is as big as four It has water stones and eventually flows into the Kabir river of Khorramdare river, and Naser al-Din Shah, on his third trip to Farangistan, also passes through "Hidej" and writes that: "Hidej is a large ten that was bought by "Sardar Bey Postchi of Qajar" and also Zafa. It is said that it is located next to Hidaj and the small fortress of Hossein Abad (now Hosseiniyeh Castle), which is the owner of Mir Shekar Moghadam and the "Moghadam clan" and also had a civil conflict with the new inhabitants of Hidaj, and also Hasan Khan Moghadam, who is in "Hasan Qala" near Hidaj. He sits and also Nasir Abad is the settlement of Malik Hassan Khan Moghadam, and in another source of the Qajar period, Nusratullah Khan Moghadam is also mentioned, who was the ruler of the city of Khorramdara for a while, which is located next to Hidaj (Source: Memoirs of Ain al-Sultaneh, pp. 111 and 33). In addition, Naser al-Din Shah writes in his third Farangistan travelogue that: (Hedge lands are soft and good and full of greenery, and it does not have a stone or a lot of oily yellow flowers, and it is neither cold nor hot!) And this is the reason that Later, because of its fertility or due to its suitable weather and good grape fields, it is formed in the area, and they decide to make Hedge or Khurmadreh and the castle as part of the Khalsa Qajar properties! In addition, Abbas Mirzamalek Araqajarham or his half-brother Naseruddin Shah also writes in his memoirs in the Qajar era about Hidaj: We reached the village of Hidaj, which is the village of Azal Doulah Qajar, and it is also a village, and Mullah Ali Hidji's school is also located there, but it is inhabited. Hidaj complained that Mustafa Qoli Khan Mir Shekar Moghadam, who was from the Moghadam clan, took over their lands by force, and he considered "Chergar village" (in the north of Soltanieh) as part of the Moghadam clan's property, but at the same time, around 30 The grain was taken from the "Zarshakabadi farm" around Hidaj Nizo by "Mohammed Beg Yavar" and (by Fethullah Khan) and it was dedicated to the religious school of Hidaj, but later Fethullah Khan or the son of Mohammad Bey Yavor came and filed a property complaint and it was necessary to It is remembered that in the same days when Hidaj and Tiyul Ezz al-Dawlah became Qajar and Azdawlah also became the ruler of Zanjan city, or by the Qajar government after the suppression of "Zanjan Afshar" and he became the ruler of Zanjan, and in addition, from other social reporters of the Qajar era and the city of Hidaj It is also the book "Memoirs of Basir al-Molk Shibani Mostofi" that in 1301, 1306 AH, Mustofi was in the court of Naser al-Din Shah who was in Tehran and passed by "Hidej" for his tax audit. He writes that Hosseiniyeh Castle belongs to "Mir Shekar Moghadam" and the three-towered castle is new, and Basir al-Mulk Mostofi also writes that: I had entered Hidaj at sunset and I had asked Haji Abd al-Baghi Hidji to go to "Abadi Khorram" to resolve property disputes. "Let them come, but they didn't come either!"Also, regarding the lordly or non-khalase properties of Hedge, he also prepared Basir al-Mulk and a letter and gave it to "Mirza Nowruz", and in addition, it is necessary to remind you that the Qajar government, in order to generalize the agricultural lands around Hedge or Khorram Valley, and a number of farmers' households Isfahan, Wizd, and Maragheh, Vorosieh, or Takstan, Mako, and Bijarra in the Qajar era, and in the newly established neighborhoods of Hidaj, and in ten different neighborhoods of Hidaj, they brought farmers and 800 people or settled in Khormadreh, most of whom were not from the Afshar tribe of the region, and obeyed the Qajar court, and because the book Marat al-Buldan mentions about his native clans that the head of the Inanlu clan was Afshar Abhar during the period of Naser al-Din Shah and Safar Ali Khan Inanlu, and Nizam al-Sultaneh Mafi or the ruler of Zanjan during the Qajar period also brought a part of "Il Mafi" or the Kurds from Kakavand. He brought Ilam and settled in the north of Abhar and Lower Taram, or in the village of Qaqazans, who had ethnic differences with the surrounding villages of Abhar and Hidaj, and in the south of Abhar, the Qajar government also brought and settled a small tribe of Bakhtiaris, who are in the south of Farsjin Abhar and also in the same vicinity. They have established "Qajar Castle" and will destroy the Afshar clans of the region! And there are other people who saw Wahidj during the Qajar period and he is "Syed Ahmad Shabiri" who wrote in his travel book "Moli forest and Zanjan and the city of Qom" that he visited in 1315 AH and at the beginning of the period of Muzaffar al-Din Shah Qajar. He had landed in "Hidej's Coffee House" and he has some requests about Hidej in his travelogue, and it should also be said that Mullah Ali Heidej built a religious school in 1275 AH with the financial support of Naseruddin Shah, and the agricultural lands around it were the subject of a property dispute between several clans. Moghadam or the Afshar tribe of Qort was Biglobu or the subject of dispute was the Afshar tribe of Inanlu, and later they brought the "Kurd tribe of Kakavand" and were involved in property disputes, as well as Mirza Ali Sar Nashaddar, who visited "Hidej" during the Qajar period and in his travelogue He writes that: the village of Hidaj and Khalsa is Watiyul (Mirzataqi Rukn-ud-Dawlah Qajar) and it has a garden with abundant water and magnificent trees, and in addition, the school of Mullah Ali Hidji is located there! Today, the tomb of Mullah Ali Hidji is also located in that religious school! Also, the report of Mirza Ali Sar Nashedar and Hidaj is in the year 1288 AH that twenty years have passed since the suppression or destruction of Zanjan or its destruction by the Naseri artillery and in the same days of Naseri and Mohammad Taqi Mirza Rukn al-Dawlah Qajar by Nasir al-Din Shah Qajar had been the governor and ruler of Zanjan since 1283 1287 AH, and he had also taken "Kasbah Hidaj" from Naser al-Din Shah as a state tiwal! In addition, the book Marat al-Buldan also writes that: Abadi Cheshin Abhar, which is a villa of the Inanlu family, and a part of the tiwal Taghi Mirzarkan al-Dawla had become a Qajar! And it is in these days that the "Ministry of Endowments and Knowledge" of the Nasrid era was established, or the ministry that arose in the era of Naser al-Din Shah, and declared the lands of some villages around Hidaj as endowments, and in the old governments of Iran, there was no endowment ministry like the endowment lands of Badi Zarshek or The lands of Falaj village are being hedged for the endowment of a religious school!And while in the old days, the same "Zarshak Settlement Lands" and previously belonged to Malik Muhammad Bey, or the son of Ibrahim Khan, who had been employed for a while in the "Qajar Khamsa Army", but later because of his settlement, he fell out with the Qajar government, but the Qajar government and In the year 1290 Hijri, they made a "Waqf Nama" of Abadi Zarashak or a Waqf Nama of Abadi Falaj around Hidaj and named "Ownership of the Religious School of Hidaj" and a real estate deed. Among them (Fathullah Khan) objected to the "Tehran court" or the people of "Qara Aghaj village" next to Hidaj also complained to Tehran and Makra, but the Qajar kings and the scholars of Tehran want to issue a fatwa and say that Fethullah Khan and Sandi in He has no hand to "protest", but Fethullah Khan and his clans don't stop protesting or complaining! Even in 1293 AH, they prepared cavalry and attacked the city of Hidaj and its religious school! Or some They looted the property of the Hidaj religious school and took it to the village of "Qara Aghaj" and in the same year 1293 AH, Amid al-Mulk Qajar and Naser al-Din Shah and the ruler of Zanjan were killed! Either "Sardar Big Post Chi Bashi" or "Naib Chapar Khana Hedge" is sent to Hedge with the necessary military force, and the officer tries to recover the looted property, but again "Bala Khan" or the son of Fethullah Khan protests again (and probably Khanhai Mentioned and the tribe of Qort Biglo were from Afshar, and I have written an article about their ethnicity and around Sain Qala (Also above, Khan Varazi had inherited the village of Falaj from his father (or from Fethullah Khan Qort Biglo) and conflicts arose again. Eventually, the work will be dragged to the "conflict or sharia court" of Tehran and Zanjan! And this time, the Mirzai family intervenes in Zanjan, either Mullah Ali Hidji or Mullah Abul Fatah Abhari and some of the scholars of Tehran, who were Qajar court scholars, pass the Shariah court and claim that the properties around Hidaj are waqfs. They also claim that 30 barleys from the lands of Falaj village had been bought by Farajullah Khan and the court chief of Agha Muhammad Khan Qajar before and given to the Qajar court. And it should be suspended!? Therefore, during the historical period or the year 1293 Hijri and the position of Sardar Bey or Naib Chaparkhaneh Hedge is strengthened! who believed that he had bought Hidaj's lands legitimately! Venice still keeps the aforementioned lands in his hands, as Naseruddin Shah mentioned in his travel letter to Farangistan and the purchase of Hidaj's lands through him! Until in 1306 AH, and Mullah Ali Hidji or Sahib Hidaj's religious school dies, and this time the fate of the waqf villages around Hidji falls into the hands of his son (Mullah Abulfazl Hidji)! Again, the protests of the clans around Hidji begin, but again, Mullah Abulhasan Abhari and Mullah Abulfazl Hidji defend him! Until in this real estate dispute and regarding the lands of Hedge, this time the head of "Nabi Khan Moghadam" was also found and it is opened to the case of the aforementioned real estate dispute!It should be noted that Nabi Khan Moghadam or the brother of Mustafa Qoli Khan Moghadam Mir Shekarbashi was in the Qajar court or the Khan of the village of Chergar was there, and therefore the conflict with Bala Khan Qort Biglo also starts, and for this reason the book Khatat Ehtsham al-Sultaneh Qajar or Hakim Zanjan He writes that in 1306 AH and in his book he writes about the property conflict "Nabi Khan Moghadam and the people of the villages of Falaj and Zarshek around Hedgej and the Qajar leaders appealed to the students of the Hedgej religious school and they also wrote a letter to the Qajar court in the year 1306 Hijri and they send or complain and they say that Nabi Khan Moghadam has a bad opinion on the waqf lands of their religious school or has attacked! And this time it happened in 1310 Hijri and during the chancellery of Amin al-Sultan Sadr al-Azam and he also complained 32 students of the religious school defended the Hedge and therefore rejected the claims of Nabi Khan Moghadam or small ownership of the Qort Biglo tribe and then asked Mirza Baqir Khan, a special gunner of the Qajar court, to go to the Hedge and remove the land encroachments from Hasan Beg Moghadam. Hasan Abad Castle and the waqf lands were hedged and attacked! Also, the said letter of complaint was sealed by Ahtsham al-Sultaneh or the ruler of Zanjan in 1310 AH! But again in 1312 AH, Nabi Khan Moghadam again hedged and encroached on the private lands, and this time also Alaa al-Dawlah Qajar or the ruler of Khamsa and ordered again. It allows the removal of the invasion of Hidaj and by Nabi Khan to be prioritized!In addition, after the death of Naser al-Din Shah and the advisor of al-Dawlah, the Qajar chief, he also defended Mullah Abul Fazl Hidji, or the land endowed by his religious school in Hidji in 1314 AH, and asked him to give one-third of the lands around Hidji for his own religious school. kept and deeded a legal property which is related to the year 1319 Hijri, but again during the period of Muzaffaruddin Shah Qajar and Baz (Rahmatullah Khan or the son of Bala Khan Qort Biglo) and again complained about the property until 1323 Hijri during the period of Muzaffaruddin Shah and Fardi Named "Sayyid Muqtada Sayin Qalaei" and he comes to Mullah Gurban Ali in Zanjan, who had a Sharia court in Zanjan, and on behalf of the students of Hedaj, he files a land complaint in Zanjan, and to Mullah Gurban Ali Zanjani, he also defends Sharia from the endowment of real estate lands in Hedaj and Zanjan? It is also necessary to remember that it is stated in the historical documents that Naser al-Din Shah Qajar in 1303 AH and ordered Amin al-Sultan to give a certain amount of money from the revenue of the treasury to Mullah Ali Hidji or allocate it for the expenses of his religious school. It should be credited from the total revenue of Hidaj Qajaria lands and secured, or it should be done in the Zanjan tax inspector's office, where the official of Zanjan's tax department will also execute the order of Dasturshah, and then Mullah Abulfazl Hidji and the son of Mullah Ali Hidji or Hakim Hidji will also be left with the endowment of Hidj's lands. and they defend, but the problem of Hidaj's lands remained as it was until 1341 AH of land reforms, or it was accompanied by all kinds of conflicts, so after Mozaffari's era, the students of Hidij's school didn't do anything, or Hakim Hidji also immigrated to Tehran, and in addition, during the Pahlavi period, he also lost his destiny. The agricultural lands north of Hedge or Khormadreh were in the hands of Asr Pahlavi agricultural industry company, or in the hands of Sardar Jaf Kord, or in the hands of Senator Adel's farm, or in the hands of Senator Adel's farm. It will be built new and in addition, the seminary building of Hedge Sisters will also be revived (on Azadegan Hedge Street), but it was not like before, or they do not interfere in the agricultural lands around Hedge, but in the Qajar period, it was interfered with, or regularly with Khanin Moghadam and Khanin Qort Biglo and They had agricultural land acquisition, or both groups frequently sent complaints to Tehran, and they sent the family of Mir Shekar Moghadam and Saadat Qoli Hidji to Tehran to protect their interests in Tehran, on the contrary, some of the small owners of the residences of Hidaj also went to Tehran to complain about Mir Shekar's family. They are facing the opposition of Mirza Abu Taleb Zanjani or Mullah Ismail Soltanieh!Also, the complaint of Mir Shekar Moghadam clan and them was also because of several aqueducts that passed through the lands of Hidaj, or originated from the villages of Moghadam clan, or originated from the northern mountains of Hidaj and Sa'een Qala, but it was used mostly by the inhabitants of Hidaj, who used water Many of the same northern canals and they invested in their profitable farming and cultivation, and therefore it was often the subject of disputes between the parties, for example, once when the scholars of the complaint of Hidaj went to the Qajar court in Tehran or in the year of Hijri 1295, and the supporters of Il Moghadam or the Mir clan hunted them and their complaint letter. They take and tear it apart, and again in 1296 AH, the same Khanin Mir Shekar Moghadam attacked Hidaj again or besieged several villages around Hidj and injured several people from the surrounding area! Also, in Shawwal 1296 AH, Mir Shekar Moghadam, who is also known as Mir Shekar Moghadam, looted the animals and livestock of the people of Hedge, and Hakim Hedj, also sent a letter of complaint to the same Khanin Moghadam, and it should be added that the history of the ownership of agricultural lands in Hedj is the Qajar period, and there are many ups and downs, the minister who has long been the owner The agricultural and grazing lands and the ethnic system of the different tribes of Asia were intermingled, so each Asian nation, in order not to engage in war with other nations, tried to respect the ethnic ownership of others or respect the boundaries of that nation's lands, but the Safavid and Qajar governments were the first Asian governments that They messed up the "borders of ethnicity and property" in different regions of Iran, and after that, deep history and problems arose in the ownership of urban or rural lands in Iranian cities, or the production system of different Iranian lands was messed up! An example is the history of the lands of Hidaj settlement, etc. There was a government of the Qajar court, and after that history and types of theses of land reforms in Iran or land reforms of Latin American or African societies were proposed to solve the problems of ethnicities and social classes, and it is an example of this. From 1917 A.D. to 1999 A.D. in Russia, etc., to solve two reasons, which is the ownership and "big problem of land in Asian cities", but it has not been able to "social restoration" again, or in the law and social sciences faculties of the world, and "new scientific thesis" in this regard. give a presentation And for the purpose of writing this article or presenting a social example of ownership and the problems of ethnic ownership and the history of Hedge lands, I mention that today the problems of land use have also messed up, or have messed up the organization of the new planning and budgeting? Or economic coordination? Is it disturbing the provinces? Or has it disturbed the privatization thesis of Article 44, or has it disturbed the urban land legal department of the Ministry of Urban Development, or has it disturbed the rural land administration of the Ministry of Agriculture, or has it caused problems in the property registration department of the judiciary, or has it caused problems in the legal department of banks? It is messed up, so it creates a deep money laundering system in the people's production system! And this is while the founders of this new economic thesis are Iranians and the only thinkers of the Safavid era or the Qajar era who brought the new theory of capitalism to the soil of Iran and Asia, and without the foundations They should give their intellectual or ideological theory about the land ownership of Hedge, Khorramdre and other parts of Iran and give a social explanation to the agricultural, pasture and urban producers of Iranians!And the same farming people have a deep understanding of this way of production? And there will be no more problems? And yes, the changes in agricultural lands of Hedaj and during the Qajar period also have such a situation. So, it has returned once in a few years and it was supposed to be resolved by sending Qajar gunmen to Hidjum, but it has returned again and again, as I have mentioned in the historical documents of the agricultural ownership of this city. During the period of Naser al-Din Shah Qajar, an individual named "Sardar Bey" was in the city of Hidaj, and he also had the post of Chi or the management of the Hidaj camp, and Naser al-Din Shah also wrote in his Farhgastan travelogue that he had also bought the agricultural lands of Hidaj! He used to live in one of the neighborhoods of Hedge, and he had built a stone bridge and a hole in Hedge, and when Qajar wanted to use the high-quality lands of Hedge for agricultural purposes, or to get government profits, he did not think about the consequences, or because the local tribes had swallowed up the people. Bigelow and Vainanlora did not consider that they would not be under the burden of this thesis of nationalization of Hedge lands!Therefore, they were regularly attacked and attacked, and the Qajar government also brought a number of non-native professional farmers from Isfahan, or brought them from Mako and Bijar, and took hedges and agricultural work in the agricultural lands and quality fields, in order to make a material profit for them and for their own cultivation and the claimant of Sanad. Taking personal agricultural ownership for their own cultivation and business was from the Qajar government, but the Qajar refused, or they demanded from the Qajar Khalsa administration, which the Qajar refused, and they also demanded a certificate of individual ownership of agriculture for their personal farming effort, but at the expense of the Qajar or The administration of justice was built in the Qajar era and did not give them this type of individual agricultural document, and it was like today when it declared Hidaj's agricultural land as a "characteristic" that had neither the real privatization document nor the government document of Qajar Raumi. And they did not give up their hard and laborious farming work and did not return to their cities, and this is the reason why the agricultural management of this type of farmers who migrated to Hedgej was placed under the supervision of a "government element", the same Sardar Beg Post as was the Qajar court in Hedgej (but like the days of In the old days, there was no agriculture in the villages, the minister was a person who did not have the position of the head of the hedge, and the Khan was not the owner of the hedge (therefore, like the old Iranian landowners, Vavi did not observe the prayer for the ownership of the hedge by the family or tribe, but he was like camels, cows and leopards, which were the examples of the students. The thesis of "property ownership" was responsible (which was not considered state ownership, nor private ownership of agriculture) (on the other hand, his individual agricultural subjects were also deceived and (they did not accept the agriculture of serfs like the former Khanin who sought a personal property document) They are not agriculture (nor were they considered "a model of cooperative agriculture" that Robert Avon, an Englishman, had set up in Europe, but they were "a mixture of defects and strangeness of ownership" in the soil of Asia that the Qajar government of Nasser al-Din Shah had brought to the soil of Iran, or its model to the eastern countryside. Zanjan was killed and still the personnel of the Privatization Department of the Ministry of Economy and the remnants of the Nasser era also think about the principle of privatization 44 that it is a pure and vague trait, so this kind of social thesis of mine is found in the privatization of Iranian agriculture or in Poultry farms follow a contemporary characteristic, or the Iranian Industries Administration follows a characteristic that has led to the closure of most Iranian industries, or has led to the closure of poultry farms and cattle farms in the last decade, and their corporate ownership registration system is also a vague characteristic in the administration. The registration of the documents of the modern Iranian judiciary has been formed, which has an ambiguous internet company registration and a type of pyramid company, and it does not have a place for permanent sharia and judicial establishment, which is like the ownership of the past days, or like the "property with a sharia and judicial durability" in the past, which led to "sustainable agriculture". Veya would lead to "sustainable production", but it has a vague internet ownership document and is beyond the reach of Iran's judiciary, whose manager is outside of Iran, and who changes the ownership document every so often, assuming that "the management of Tik Tok Internet in America is changed." It will be replaced by "the arrest of the owner of Internet Telegram in France" or it will be replaced by "the banning of Elon Musk's system" in Brazil or it will be replaced by the arrest of the manager of Huawei in CanadaOr with the filtering of Instagram and WhatsApp in Iran, it has changed and there is no alternative, yes, Vita does not have an alternative, which is the same as the "Islamic ownership document" and the historical continuity of ownership has been created, and with this type of online document registration, the judiciary of Iran and all real estate documents are destroyed, or in the online registration of offices. The official documents of Iranian cities are destroyed, or due to a lot of internet traffic and ownership is not created, or with the online complaint registration system, and all real estate documents are destroyed, such as the invalidity of purchase documents for houses, shops, or contemporary farms that They are corrupted, so with the least amount of money laundering, it is immediately removed from the "ownership of a first person" and becomes the property of another person, and therefore, in the system of the Privatization and Stock Exchange Affairs Department of the Ministry of Contemporary Iranian Economy, and such an online situation, there are ambiguous documents that have existed since the era of Nasser al-Din Shah. Qajar has started, or this type of huge problem of ownership has arisen and all real estate documents are ruining transactions, or digital check documents are a type of fraud, or internet bank deposit documents of all banks are being dragged into money laundering! which only drags the unfortunate Iranian producer to their futile efforts? And the Iranian government still does not have an answer for it, or they do not have a clear answer to the people of Iran about making all Iranian property documents online? And they don't have it for the people of Iran? How can all property documents and all individual ownership or ethnic, group, cooperative and family ownership of all Iranians be destroyed? Or does the ownership of the bank and the judiciary or the securities system of all Iranian people go to waste in the case of a car or property transaction or in the purchase of a house? Is the "history of Hedge land ownership" in the Qajar era and "an example of chaos and chaos of ownership" or was it created in the previous 170 years and has led to the chaos and chaos of industrial ownership today, or has it led to the agricultural problem all over the land of Iran? The false thesis started in the Qajar period, or it started with the process of "abstracting agricultural lands" of Hedge, and it created such a situation in production. The differences of all the local tribes regarding the cultivation of Hedge gardens were fueled, or the differences within the agricultural population of the Hedge migrant group Sardarbeg post government agricultural director Chi Hedge was encouragingwhich only drags the unfortunate Iranian producer to their futile efforts? And the Iranian government still does not have an answer for it, or they do not have a clear answer to the people of Iran about making all Iranian property documents online? And they don't have it for the people of Iran? How can all property documents and all individual ownership or ethnic, group, cooperative and family ownership of all Iranians be destroyed? Or does the ownership of the bank and the judiciary or the securities system of all Iranian people go to waste in the case of a car or property transaction or in the purchase of a house? Is the "history of Hedge land ownership" in the Qajar era and "an example of chaos and chaos of ownership" or was it created in the previous 170 years and has led to the chaos and chaos of industrial ownership today, or has it led to the agricultural problem all over the land of Iran? The false thesis started in the Qajar period, or it started with the process of "abstracting agricultural lands" of Hedge, and it created such a situation in production. The differences of all the local tribes regarding the cultivation of Hedge gardens were fueled, or the differences within the agricultural population of the Hedge migrant group Sardarbeg post government agricultural director Chi Hedge was encouragingOr it creates disputes in the irrigation of canals and hedges, which often leads to complaints or sending letters, or it leads to mutual damages, or it leads to differences in the cultivation and settlement of hedges with conflicting neighboring tribes, or it leads to differences in the distribution of the profits of agricultural products and so on. Did it lead to a dispute between the farmers of Hidaj and the government administrators of Hidaj city, or did it lead to a dispute with the Mustofis of the Qajar court in Tehran, etc.? Therefore, every few years, a strong dispute between the agricultural producers will arise in the settlement of Hidaj. The following article is about the history of property disputes of this type of village. Did the Moghadam tribes or the Qort tribe attack Biglo, or did the Kurds attack Kakavand and attack the lands of Hedge and Wami, and in addition, did they incite the agricultural dispute of waqf land or government land of Hedge Raw? Or did the differences between the group of the farmer and the production manager and the fertile fields of Hedge of the Qajar period and Damen " did you hit Finally, due to the aforementioned agricultural disputes or in the discussion with Mustofian in Tehran, it was decided that the ownership of three dongs from the agricultural lands of Hidaj should be in the name of the migrant Hidjis, or it would be issued in the name of the migrant population from other nearby villages and by the Qajar government, and the remaining three dongs And the government document should be issued to the Qajar dynasty or will it remain to generate income for the Qajar court and be used for court expenses, and the remainder of the Hedge grape harvest will be used for the Qajar administration? But with the extravagance of the Qajar court, it remained unsolved!And Faraza during the Nasrid period and that time, Sardar Bey took the post and the letter from all the inhabitants of Zare and Bekhbar Hedge to go to Tehran and take the ownership of half of the crops of Hedge for the farmers and the other half of the property to the Qajar court. He takes a group from the farmers or he takes it from the residents of different neighborhoods and takes it to Tehran, but he again betrays the same farmers without knowing it, and for example, after taking the title deed of the land from the Qajar court and the same deed of the land, he signs it in his own name or three dongs. Khalsa puts the title of Hidaj in his own name and a property deed, and eventually he becomes Sardar Bey or the head of Hidij's camp and the owner of Hidij's lands, and this type of property incident happens during the reign of Umid al-Mulk Qajar or the cousin of Naser al-Din Shah, who was the governor of 1295, 1301. that Umid al-Mulk was defeated by Shah Qajar and the ruler of Khamsa and the city of Zanjan, and as a result of the above-mentioned property disputes, it remained as it is, and on the contrary, some of the farmers of Hidaj were forced to leave the land of Hidaj and go to the countryside due to the lack of water in the canals or the lack of income from their agriculture. Either they return to their former cities, or the others complain again to Sardar Beg Varais, Chaparkhane, or the manager of Hedge agriculture, and to Alaa al-Dawlah and the Qajar ruler of Zanjan, but the same Alaad al-Dawlah, the ruler, did not pay attention to their complaint letter, and once again the same poor farmers of Hedgej and their complaint letter Mirza Mohammad Hossein Ashtiani or a famous cleric of Tehran is taken and they ask him for help and ask him and the Qajar court to pay attention to the sharia problems of the hedge farmers and this is the time when Alaa al-Dawlah and the ruler of Zanjan in 1313 and 1315 Hijri were in trouble and this Bar Warazi Khalsa took Hedge from the Sardar Bey or the head of the Hedge farm, but this time he sold the same Hedge lands to a person named (Mirza Kazem and his family in another neighborhood of Hedge), and from that date onward, Mirza Kazem's family and the owner of the lands became Hedge, and again some From the people of Hedge and their complaints, they take them to Tehran again or to Mirza Ashtiani Rouhani, but with the death of Naseruddin Shah in Tehran, it stops, and in the following days, again and again, 16 people from the heads of the ten villages of Hedge have filed a complaint against the inhabitants of the same farming villages. They are hedged and the complaints of the farmers of the hedged areas are taken to Mullah Mohammad Hasan Ashtiani in Tehran or they file a legal complaint with him, but they face the harassment of the same Mirza Kazem Hidji, who also pledges the agricultural property of the hedged to a foreign company. !Therefore, the problem of Hedge agricultural lands will remain as it is, or it will remain as it is until the Pahlavi era and the period of Pahlavi land reforms, and then a part of the productive lands north of Hedge or Khormadreh, and part of the agricultural and industrial lands of Ahed Pahlavi, or will be part of Sardar Jaf's lands or part of Senator Adl Ahed's farm It becomes Pahlavi and there is a similar situation regarding property disputes outside the Hidaj group, or there was a conflict with the neighboring tribes and the inhabitants of the villages outside the Hidaj, for example, in the lunar year 1310 or during the period of Naser al-Din Shah Qajar and the inhabitants of the village of Plas and north of the Hidaj. They find a property dispute, and it is assumed that the inhabitants of Plas village and north of Hidaj were from "Ukrads of the Kakavand tribe" who lived in the era of Karim Khan or came to that village during the era of Agha Mohammad Khan or they came and settled in some villages north of Abhar and Hidaj, but there are deep ethnic differences. And Maliki and the inhabitants left the Hedge, so in the mentioned year, the same as "Abadi Plus" and under the orders of Farajullah Khan Nasir Abadi, they attack the Hedge, including under the order of (Jan Weiss) and under the orders of Habibullah Khan. Either by the order of Abdollah and Bara in Habibullah and Shirkhan, Kakavand and Shabana, they attack the village of Hidaj and attack them, or they attack the herd of cows of Hidji and Shabana, or they steal them and take them to their village, and the settlement of Hidaj also counterattacks on the village of Plas, but they are defeated by shooting. They meet Mafi, who were from the clans related to Karim Khan Zand, and during these days, Hossein Qoli Khan, Mafi Saad al-Mulk, was the ruler of Zanjan by Naser al-Din Shah, or he was the ruler of the subordinate cities of Abhar, Hidaj, and Khorramdra, and he supported the attack of Akrad Kakavand, and therefore this type The property dispute with the inhabitants of Plas village also continued or with the inhabitants of other villages next to Hidaj during the Pahlavi era and continues! In addition, in the same year 1310 AH, Muhammad Ali Khan, or other Malik Abadi, next to Hidaj, claims that part of the lands of Hidaj or the water of the canals flowing from the rivers of Hidaj is also "belonging to his ownership" or he claims that the settlement The migrant farmer to Hidaj and during the Qajar era, they have usurped him!Either he claims that the water flowing from the aqueduct above the Hedge or the water flowing from the aqueduct in the middle of the Hedge and to the streams branching from them belongs to the ownership of his villages, or the testimony of "Hossein Qolibeg" is in the same direction that he was the owner of the Falji settlement and next to the Hedge, and such a claim He had a claim about the waters of the "seven canals of the Hidaj" and such a claim that they were connected to each other and used to drink the Hidaj lands and then poured into the Khorramdare river, and for this reason, the problem of the endowment of the Hidj lands during the Qajar era or the problem of the acquisition of the good Hidj lands And it was only for the benefit of the Qajar rulers, and on the contrary, it was against the greed of the farmers who had moved from other cities to Hidaj, and the scattered clans had formed in ten neighborhoods of Hidij during the Qajar period, and therefore they had Hidij against the neighboring tribes and various relationships in the new city of Al-Tasis. They did not think about the consequences of using canals belonging to the neighboring tribes for irrigation, so all the fertility of this fertile village became uncharacteristic, or it was affected by numerous complaints or scattered letters, or it was affected by the role of the gendarmerie in property and irrigation disputes, and finally The careless exploitation of the high-quality agricultural lands made it ineffective, or in the Qajar and Pahlavi periods, it was ineffective in terms of the urban structure or the foundation of its neighborhoods, even in the vicinity of a small agricultural settlement, different clans were gathered together, or they lived with ten different family names, or In Hidaj, the Qajar period was formed, or they settled in the ten neighborhoods of that small town of Hidaj, which created the rule of Al-Tawaifi kings in Hidaj, who were constantly at odds with each other, and therefore every tribe in the ten neighborhoods of Hidaj also had a special type of god, including in the year 1300 A.H. and a Kadkhoda named "Kadkhoda Muhammad Taqi" claimed to manage the agricultural lands of Hidaj, or after him there was also "Kadkhoda Muhammad Ali" or after him there was also "Kadkhoda Muhammad Hanifa" and all of them were Kadkhodas of Hidaj, but after the revolution Islamic and instead of the same "Kadkhodas" and the position of mayor, or it was formed in this "big town" and therefore Mr. Jalil Karim Khani and the first mayor of Hidaj became Islamic after the revolution, or the urban guide plan of Hidaj was prepared in 1364, or the first city map was prepared. Hedge was drawn by the Emar center in the same year, and then in 1367, Hedge got many offices, or it had a telephone booth, a health department, or a police station, or a water and electricity treatment department, or it became the owner of some schools and high schools, etc., or in recent years, some new buildings or street construction. New places were formed in Hedge, and Khasare took it out of its former rural town shape, and in addition, the body of the old ten-year neighborhoods was also transformed! Or its old streets were also changed, and from the point of view of archeology, there is a historical hill around Hedge, which looks like It turns out that there is a historical hill called "Kat Tepe Si" and around Hedge, and there is also an old alley in the current Hedge, which for some time was called (Castle of Si Street) and now it is also called (Mohammed Yar Qoli Alley). "The Tomb of Hey Mardan" is one of the old neighborhoods of Hidaj, which is probably the first neighborhood of Hidaj during the Ilkhanid period!In addition, it has some Saqqah houses from the old days or from the Qajar period, and in addition, it has the remains of four old mills, which the inhabitants of Hidaj until the middle of the Pahlavi era used to mill their wheat fields around Hidaj and in the same four traditional mills of their tenth districts and then take them to their homes. Today, instead of a silo tank or a new flour factory, or what has been replaced by the traditional Hedge mill, or urban plumbing or the city water department has also come and replaced the irrigation streams of the former Haft Kanavat Hedge, or the domestic bathroom of new houses has also come and replaced the traditional bathroom of the old neighborhood. It has been hedged, or the names of four traditional mills are hedged and are as follows: 1- traditional mill of Vakil Askar Degarmani 2- traditional mill of Agha Degarmani 3- traditional mill of Seyed Baqer Degarmani 4- traditional mill is "Ket Degarmani" and also from the point of view of urban sociology Vehidej has some mosques built in the Qajar era or the Pahlavi era, which were built in its ten neighborhoods, for example, the first Heidej mosque was built in 1250 AH, or it was built by Haj Mohammad Qoli in "Yar Qoli Heidej neighborhood" and it was opened in 1349. It is being built and besides, the Haj Muhammad Mosque belongs to the "Mursli Hidaj Clan and Family" which was built in the "Mursli Hidj Neighborhood" and also the "Hidej Jama Masjid" was built by Mullah Ali Hidji in the era of Naser al-Din Shah Qajaro and is a school. Religion was attached to it, or it is the "Old Hosseinieh of Hidaj" or "Sadat Hidaj Mosque" which was built (in Sadat Kazemi neighborhood of Hidaj or in one of the ten neighborhoods of Hidaj) and is currently located on Ayatollah Taleghani street of Hidaj, and another is the Seyyed Mosque. Ebrahim (or the 14 Masoom mosque now in Hidaj) and another one (Mosque of Hazrat Abul Fazl in "Rafi Abad Hidaj neighborhood" which is one of the ten famous families settled in Hidaj during the Qajar period) and the remains of Agha Seyyed Baqir Hidji's mill. It is located in (Mohib Ali Hidaj Square) and it is from other clans that migrated to Hidaj in the Qajar era, and also from other families and clans settled in the ten villages of Hidaj (the Yar Qoli clan) and another is the "Salehi clan" of Hidaj. They lived in the ten neighborhoods of Hidaj and Veta before the revolution and took their birth certificates with the aforementioned surname, and the families of the aforementioned ten in the Qajar era were about 800 people until the Islamic revolution that happened in 1357 and grew to several thousand people living in the town of Hidaj. But after the revolution, the population of immigrants from other rural or suburban ethnic groups increases until the state of country divisions and the state of "rural town is removed from the concept of a city" and is transformed into a municipality or new offices, as well as the new immigrant population. The surrounding villages or new administrative and technical employees from other cities came to the city of Hidaj and settled or found employment in the new technical and agricultural jobs of this city, so its population increases after becoming a city, and this is the reason that after Hidaj became a city in the year 1364 and based on the statistics of Zanjan province planning organization published in 1364 and its population had increased to about 1657 urban households, which had about 7500 people, so it is possible to become a city, but before the revolution and the population of Hedge was low.There were 5,000 people, so it remained rural in terms of country divisions, or from the Qajar period until 1364, and all the Pahlavi Era, Varshad was not an important city, so it remained only a "rural town" with a small population! And in addition, in recent years, due to the expansion of industrial towns around Hedge or due to industrial horticulture in and around it, the technical or labor population of that city increased, or the engineering or employee population and urban transportation of Hedge Adjid increased, and in addition, the last population census of Hedge took place in 2018 and the population It shows the city of Hedge even more than in the past, so today it is located in the distance between the Angoristan region of Sain Qala and the Angoristan regions of the Afshar region of Shal and Varamand, south of Qazvin, or around the vineyard and the modern city of Hedge, which is one of the semi-modern agricultural cities of Iran, and one of the important provinces of the province. Zanjan has many modern vineyards or good industrial gardens and is located around the hedge and supplies a large part of the grapes to different cities of Iran. In addition, with the increase in the technical population of the fields or vineyards and the types of urban facilities, the hedge will also increase or new buildings will be built in the hedge. are built, or new irrigation and technical jobs have been formed in that city, or shops selling fertilizers, packaging, transportation, and agricultural sales companies have been created in Hedge, or they have grown in new Hedge shops, while before Hedge became a city in 1364. In the old days of Hidaj town, there was only one main street called "Hakim Hidji Street" and two side or small streets, one of which was called "Bahman 22 Street, the other was called Khayyam Street and there was a continuous alley called Foroughi Street or some The alleys were crooked or thatched, which was between the ten neighborhoods of Hedge, which were mostly built in the late Pahlavi era, which gave a semi-urban form to the face of this rural town of Hedge in the Pahlavi era, but it grew after the revolution or with the growth of its modern agricultural businesses. Or they have built several new streets in Hedge city, including: Shahid Rajaei Street or Shahid Beheshti Street or Shahada Street or Molvi Street or Quds Street or Shahid Ali Naghi Street or Vali Street or Imam Khomeini Boulevard or 22nd Bahman Street or Taleghani Street and Azadegan Street.It is Hedge and with the developments of its urban economy and all its streets increased or new squares, shops, offices and residential buildings were found. Finally, I would like to add that in the year 2010, in my provincial and ethnological research, I had compiled a research pamphlet for the city of Hedge which was about It is 48 pages, but I had not published it until now, but in the present article, I have written only a brief part of my research, which is related to "ownership, ethnicity, and urban areas of Hedge" and about Sayen Qala, Sajas, Sehrvard, Khormadreh, Angoran, Tarem, Vezjan, Bahar, etc. I have published in all kinds of paper or online publications after 1368 and now also on "my internet publication site" and I have about 268 thousand readers of my articles and before 1384 also in paper publications and ethnographic articles. I wrote, or I used to write urban studies, or I used to write articles on Iranian studies, and today I have more than 1500 articles, and before that, every week, about three thousand people, cultural or student readers, read my articles in various Iranian paper publications, which were published and edited regularly from 1368 to 1384. They were done and their documents are all in the archives.

هیدج زنجان و تحول مالکیت و قومیت و اقتصاد آن - دکتر محمد خالقی مقدم

هیدج زنجان و تحول مالکیت و قومیت واقتصادآن

پژوهش از: دکتر محمد خالقی مقدم

تخصص: مردم شناس اقوام آسیایی

و جامعه شناس محلات شهری

شهر هیدج و دوقلعه حسینیه ویا قلعه حسن اباد جنبی اش و یا صائین قلعه ودژ سرو جهان اطرافش یکی از مناطق وقلعه های سلجوقیان بود وبه نقل کتاب نزهه القلوب ودر حمله مغول وقلعه های مزبور ویران شد ند واراضی مزبورهم در شرق سلطانیه وبدست اقوام مغول افتاد که حدود 300 سال در این مناطق شرقی سلطانیه بودند واز اآغاز دولت صفویه وبرخی از اقوام سلجوقی تابع اتابک شمله افشارودوباره به منطقه باز گشتند که شمله افشار غز سلجوقی و اتابک ملکشاه دوم بودوقبلا در برابر تهاجم لشکر مغول وبه شهرهای ایرانی وفرار کرده ودر کوهستانهای جنوب ایران وگرمسیرات جنبی آن و300 سال صرفا رمه داری می کردند وبعدا به بهانه حمایت از دولت صفویه ودوباره به منطقه سابق قومی سلجوقی خودباز گشتند ویا دردهات اطراف سلطانیه وابهر وصائین قلعه وزنجان وقیدار وتکاب وجنوب قزوین ویا در خرقان وشال ورامند وساوجبلاغ کرج ودوباره استقرار مجدد یافتند واین با به انان وقوم افشار می گفتند وحدود 100 سال هم واز دولت صفویه ودر اطراف دارالسلطنه قزوین وحمایت می کردند وتا اینکه 7 قوم ترک وقدرت دهنده به "تبار صفویه "وشورش کردند ودرطی سه جنگ شمال صائین قلعه ویا شمال هیدج وبا ارتش شاه عباس صفوی ودر گیر شدند وبعد از آن واقعه بود که از حکومت شهرها ی ایرانی برکنار شدند وقوم افشارنیز ویا بقایای قوم سلجوقی سابق هم ومورد غضب شاه عباس گردید واین بار وشاه عباس هم واداره دهات اطراف صائین قلعه ویا سلطانیه وزنجان ویا سجاس را به چند "خان کرد "داد که از کردهای سیاه منصور ترکیه عثمانی بودند ومثل خلیل خان سیاه منصور ویا دولتیار خان سیاه منصور ویا خان کرد کولانی ویا خان زنگنه کرد ویا اقا خان مقدم که از مراغه وبه منطقه مزبور کوچانیده بود وآنها هم ودر بقیه ایام دولت صفویه وحاکم برزنجان وسجاس وسلطانیه وصائین قلعه بودند ولی هنوز بقایای تیره ها وطوایف افشار( سلجوقی تبار ) وهنوز در قرای اطراف ابهر وصائین قلعه وزنجان وسجاس وایجرود وباقی ماندند وهمچنان رمه داری می کردند که اسامی طوایف آنان ودر کتب عصر سلجوقی امده است ودر کتب عصر صفویه هم تکرار شده ودر دولت نادرشاه افشارهم وبه دور او جمع شده ودولت بزرگ افشاریه را تشکیل دادند ولی بعد از قتل نادر شاه وحکومت منطقه ای ودهات آنا ن وبدست " قوم قاجار می افتد که با "قوم افشار" مزبور وضدیت داشت ودر طول حکومت 105 الی 112 ساله حکومت قاجاریه هم واغلب شهر های افشار نشین زنجان ویا ابهر ویا صائین قلعه وهیدج وسلطانیه وسجاس ویا دهات اطرافش هم ودو باره از چنگ اقوام افشارمزبور خارج شده واین بار جزو "املاک خالصه دولت قاجاریه "گردید ویا جزو تیول سران قاجاریه می گردد واقوام مقاومت کننده هم وکشته می گردند واز جمله آنان وشهر هیدج وتحول قومی آن شهر ودر دوران قاجاریه می باشد ولذا سرنوشت قومیت ویا مالکیت واقتصاد اراضی مزبور وبه شرح ذیل می باشد ویا سرنوشت اقوام افشار اینانلو ابهر ویا قومیت شهر صائین قلعه وهیدج هم ودر دوره قاجاریه و چنین می باشد که خانواده قاجار واراضی زراعی آنان را وجزو خالصه دولتی خود می کند واین بار اقوام افشار قورت بیگلو ویا افشار اینانلو ابهر ویا صاین قلعه وقروه وهیدج را وبه نقاط دیگر ایران وپرا کنده کرده ویا جهت جنگجویی می فرستادند که در منابع تاریخی این دوران ومثل کتب ناسخ التواریخ ویا مرات البلدان ویا منتخب التواریخ وغیره آمده است

وباید بگویم شهر هیدج ودر منابع تاریخی عصر ایلخانی آمده است ومغولها در عصر خودشان ونام آبادی هیدج را وبا نام " آبادی (هی هی )ذکر کرده اند وزیرا که مغولها ویک چاپار خانه در هیدج دوره مغولان ساخته بودند ولی در منابع تاریخی چهاردولت بعد از مغولان ودیگر ذکری از آبادی کوچک هیدج وچاپارخانه ان نیست وفقط بعد از قلع وقمع افشار هاوتوسط شاه عباس صفوی وازآبادی هیدج ودر سفرنامه اروپایی ها وذکر اندکی شده است ولی در منابع عصر قاجاریه وونکات فراوان از "شهر هیدج "ودرگیریهای مالکیت اراضی آن ذکر شده است !وبهمین دلیل و از شهر هیدج ودر منابع تاریخی عصر ایلخانی ویا بعد از بیرو ن کردن سلجوقیان از آن ناحیه ودر ایام تسلط مغولها وبر اراضی ودهات سلجوقیان آن منطقه وبا نام ( آبادی "هی هی" ویا "هودج "آمده است که بعداوبه لغت "هیدج "ودر شرق استان زنجان تبدیل می گردد ونیز لازم به ذکر است که در دوره مغولها ویکی از شاهزاده خانمهای مغول ودر هنگام سفر واز "هودج شتر" ودر این آبادی کوچک به زمین افتاده وفوت می کند واز آن تاریخ به بعد ونام آبادی مزبور وبنام "هودج ویا هیدج "نامیده می شود وهر چند حمدالله مستوفی وقبل از آن تاریخ واز آبادی صائین قلعه جنب آن وبنام " قلعه قهود " یاد کرده ویا خرابی آن قلعه مهم سلجوقیان و در فترت مغول یاد می کند ویا از قلعه ابهر ودر عهد سلجوقی یاد می کند ولی از آبادی هیدج ودر ابتدای حمله مغول نام نبرده است !واکنون هم ونام مقبره این شاهزاده مغولی ودر یکی از محلات هیدج وبنام مقبره " هی هی مردان " است ودر دوره قاجاریه وآبادی هیدج وبخاطر استعداد حاصلخیزی زمین های کشاورزی اش رشد می کند و"قصبه مهم "می گردد واین بار جمعیت چند آبادی اطرافش را هم بخود جذب کرده ومثلا جمعیت چند آبادی نظیر ولیده ویا آبادی رونجک ویا آبادی کولج ونجف آباد وعلی آباد ونوده وآبادی خرمن لو را ومجبورا به خود جذب می کند وبزرگتر می گردد ونیز بخاطر انکه هیدج ودر ناحیه آبخیز دار وحاصل خیزبود ویا خاک مناسب داشت وبعلاوه معبر چند قنات اطرافش هم ودر محدوده هیدج بهمدیگر وصل شده ونهرآبیاری بزرگ شده وسپس ازمحدوده شهر هیدج گذر کرده وبزرگتر می شود ونهایتا "وبعد از گذشتن از خرمدره "ووارد رود خانه ابهر رود می شود ونیز در منابع تاریخی آمده است بعد از سه جنگ ودرتپه های شمال صائین قلعه وشمال هیدج واین بار و اقوام افشار وتوسط دولت صفویه سرکوب می شوند وبعد از این دوره تاریخی است که شاردن سیاح اروپایی ودر اواخر عصر صفویه ویا در سال 1082هجری واز آبادی هیدج گذشته است ویا در کاروانسرای هیدج اقامت نموده است که قبلا "یامخانه مغولی عصر ایلخانی " بود ویا "چاپارخانه عصر تیموریان "بود ووبعدا هم وچاپارخانه عصر قاجاریه وقهوه خانه جنب آن شد ولذا شاردن ودر سفر نامه عصر صفویه خود ونام آبادی هیدج را ذکر می کند ومی نویسد که " آبادی هی هی ویا هیدج " وآبادی بزرگ وخرم وپراز قلمستان وزیباست !ونیز اضافه می کند که در نزدیکی آن هیدج وآبادی صائین قلعه ( یا سان قالا)قرار دارد ویا حسن قلعه ( قلعه طایفه مقدم ) قرار دارد ونیز لازم به ذکر است که طایفه مقدم ودر دوره شاه عباس اول واز مراغه وبه دهات شمال سلطانیه وتا شمال ابهر وکوچانیده شدند ( ماخذ خلاصه السیر) ودر دوره مغول وتیموریان ودولت قرا قویونلو وآق قویونلو وابتدای عصر صفویه ودر منطقه مزبور نبودند! وبلکه تنها بوسیله شاه عباس اول ویا بعد از سرکوب طایفه افشار ارشلوودر منطقه مزبوروان طایفه مقدم را آوردند ویا با رهبری اقا خان مقدم وبه دهات ذکرو چرگر وخراسانلو ودر شمال سلطانیه وتا دهات شمال ابهر وکوچانیده شدند وبعلاوه دهات جنوبی هیدج وصائین قلعه وابهر هم واغلب از "طوایف افشار قورت بیگلو ویا افشار اینانلو" بودند که اسامی آنها هم ودر کتاب مرات البلدان وکتب عصر قاجاریه آمده است ومثلا قبلا سکنه "آبادی کولج" ودر اطراف هیدج واغلب ازقوم قورت بیگلو بود ند ویا مثلا کتاب مرات البلدان واز "ابادی چالچق "و"آبادی چاله مجار "ودر اطراف هیدج یاد می کندومتذکر می شود که دهات مزبور وهمگی متعلق به قوم افشار قورت بیگلو بود ند ویا در ص 2224 مرات البلدان هم واز ابادی چشین ابهررود ودر جنوب هیدج بحث می شود که "محل ییلاقات ایل افشار اینانلو "بود که از کوهستانهای جنوب غربی ابهر می باشند ونیز در صفحات 1953 آن کتاب مرات البلدان واز قشلاقات اینانلو ابهر ودر دهات اشتهارد کرج یاد می کند ویا در صفحات 2194 و2224 و1484 و2057 و2268 همان مرات البلدان واز دهات وسواره اینانلو ابهر ویا از آبادی آنان ودر بزینه رود واطراف ابهر ویا در قروه ابهر یاد شده وتا قشلاقات قوم اینانلو ودر دهات حجیب اشتهارد بحث شده است ونیز در کتاب عالم آرای عباسی هم از "قوم افشار اینانلو "ودر دوره صفویه یاد شده است ونیز از برخی "خوانین اینانلو هم که به خدمت شاهان قاجار درآمده بودند ودر کتب "منتظم ناصری " ویا درکتاب " منتخب التواریخ "وذکر شده است وهمچنین واز گزارشگران اجتماعی دیگری از هیدج و در دوره محمد شاه قاجار ویا در سال 1255 هجری وشهر هیدج را دیده است وهمان سفرنامه کنت دوسرسی فرانسوی می باشد که در سال مزبور واز هیدج گذشته است ونیز در سال مزبور ودر سفرنامه اش می نویسد که " هیدشت ویا هیدج" ودهستان بزرگی می باشد که 800 نفر سکنه دارد ونیز عمارات خوب در آن آبادی قرار دارد وبعلاوه و جویباری بزرگ در آن هیدج جاری است که بعد از رسیدن به خرمدره و"کبیر رود" نامیده می شود وسپس از دره "شهر خرم دره "گذشته وبه ابهر رود وصل می شود وبعلاوه از نویسندگان دیگر عصر قاجاریه هم و"میرزاعلی سر رشته دار"است که در سال 1288 هجری ویا در "عصر ناصری "واز هیدج گذشته بود ومی نویسد که :هیدج تیول " میرزاتقی رکن الدوله قاجار " است که مدتی حاکم زنجان عصر ناصری بود وبعلاوه می نویسد که :چاپارخانه میرزا محمد حسین وزیر زنجانی او هم ودرآن هیدج قرار دارد ونیز دران دوره تاریخی است که ناصرالدین شاه وبا 30 فوج توپخانه اش وزنجان را خراب می کند ویا دهاتش را مصادره کرده ونیزبه حاکمهای قاجاری زنجان ودهاتش را به عنوان" تیول حکومتی "داده بود وبعلاوه ناصرالدین شاه وبرای موقوفه کردن دهات اطراف هیدج ویک مدرسه دینی ویا حوزه علمیه برای آخوند ملا علی هیدجی ساخته بود ونیز 500 نفر طلبه و درآنجا ساکن کرد ه بود وتا تبلیغات بکنند که دهات اطراف هیدج ویا صائین قلعه وخرمدره وهمگی وقف است وتا ادعاهای ملکی اقوام سرکش افشاررا وبر منطقه مزبور راو دگرگون بکند؟ وتا بتواند تحت عنوان این شعار واحیانا دهات مزبور را وجزو املاک خالصه قاجاریه بکند ؟وواز جمله اراضی کشاورزی آبادی خرمن لو اطراف هیدج وموقوفه اعلام شدکه قبلا ملک محمد علیخان بود که پسر رضا قلی خان نسقچی باشی اغا محمد خان قاجارمی باشد ! وبعلاوه از افراد دیگری که هیدج دوره قاجاریه را ودیده است وخود ناصر الدین شاه می باشد که ناهاررا در آبادی بزرگ هیدج صرف می کند وبا باغات زیادش را دیده است ونیز در کتاب سفرنامه اش می نویسد که : هیدج قنات بسیار معتبری دارد که به اندازه چهار سنگ آب دارد ونهایتا به رودخانه کبیر رود خرمدره می ریزد وبعلاوه ناصرالدین شاه ودر سفر سوم اش وبه فرنگستان نیز ودوباره از "هیدج "می گذرد ونیز می نویسد که : هیدج ده بزرگی است که " سردار بیگ پستچی قاجاریه " وآنرا خریده است !وهمچنین ضافه می کند که در جنب هیدج وقلعه کوچک حسین اباد ( قلعه حسینیه کنونی ) قرار دارد که ملک میر شکار مقدم واز "طایفه مقدم "می باشد ونیز درگیری ملکی وبا سکنه جدید هیدج داشت وبعلاوه وحسن خان مقدم هم که در "حسن قلعه "نزدیک هیدج می نشیند وهمچنین آبادی نصیر اباد هم وملک حسن خان مقدم می باشد ونیز در منبع دیگر عصر قاجاریه هم واز " نصرت الله خان مقدم یاد می شود که مدتی حاکم شهر خرمدره بود که در جنب هیدج واقع است ( ماخذ :خاطرات عین السلطنه ص 111و33)وبعلاوه ناصرالدین شاه ودر سفرنامه سوم فرنگستان خود هم می نویسد که : (زمین های هیدج نرم وخوب وپر سبزه می باشد ونیز یک دانه سنگ هم ندارد ویا گل های زرد روغن دار زیاد دارد وهوایش نیزنه سرد ونه گرم است !)ونیز بهمین دلیل است که بعدا بدلیل حاصلخیزی اش ویا به دلیل هوای مناسبش وقلمستانهای انگور خوب ودران ناحیه شکل می گیرد وتصمیم می گیرند که هیدج ویا خرمدره وصائین قلعه را وجزو املاک خالصه قاجاریه بکنند! وبعلاوه عباس میرزاملک آراقاجارهم ویا برادر ناتنی ناصرالدین شاه هم ودر کتاب خاطراتش ودر عصر قاجار ودر باره هیدج می نویسد :به آبادی " هیدج " رسیدیم که تیول " عزالدوله قاجار " است ونیز قریه آبادی است ومدرسه ملا علی هیدجی هم در آنجا قرار دارد ولی سکنه هیدج وشکایت داشتند که اراضی آنان را و" مصطفی قلی خان میر شکار مقدم " وبزور تصاحب می کند که وی از طایفه مقدم بود وتا "قریه چرگر"( در شمال سلطانیه ) وجزو "املاک طایفه مقدم "می شمارد ولی در همان دوران نیزوحدود 30 شعیر از " مزرعه زرشک آبادی " اطرف هیدج نیزو بوسیله " محمدبیگ یاور" واز ( دست فتح الله خان ) گرفته شده بود ووقف مدرسه دینی هیدج می گردد ولی بعدا فتح الله خان ویا پسر محمد بیگ یاور وبعدا آمده وشکایت ملکی می کند ونیز لازم به یاد اوری است که در همان ایام که هیدج و" تیول عزالدوله قاجار شده بود وعزالدوله هم وحاکم شهر زنجان می شود ویا از سوی دولت قاجاریه وبعد از سرکوب "زنجان افشار نشین "وحاکم زنجان شده بود وبعلاوه از گزارشگران اجتماعی دیگر عصر قاجاریه واز شهر هیدج هم وکتاب "خاطرات بصیرالملک شیبانی مستوفی " می باشد که در سال 1301 والی 1306 هجری وهمان مستوفی دربار ناصرالدین شاه که در تهران بود وبرای ممیزی مالیاتی اش واز " هیدج " گذشته است ونیز از "آبادی قلعه حسینیه "جنب هیدج یاد می کند ویا می نویسد که قلعه حسینیه مزبور ومتعلق به " میر شکار مقدم " است وقلعه سه برجی تازه می باشد ونیز همان بصیر الملک مستوفی می نویسد که :غروب وارد هیدج شده بودم واز حاجی عبدالباقی هیدجی خواسته بودم که برای رفع اختلافات ملکی سکنه اش وبه "آبادی خرم دره "بیایند ولی آنها هم ونیامدند!؟ونیز در مورد املاک اربابی ویا غیر خالصه هیدج هم وهمان بصیر الملک ومکتوبی تهیه کرده وبه "میرزا نوروز "می دهد وبعلاوه لازم به یاد اوری است که دولت قاجاریه وبرای خالصه کردن اراضی کشاورزی اطراف هیدج ویا خرم دره خالصه وتعدادی از خانوار ها ی زارع اصفهان ویزد وومراغه ووروسیه ویا تاکستان وماکو وبیجارر ا در عصر قاجار اورده ودر محلات تازه تاسیس هیدج ودر ده محله مختلف هیدج وبا 800 نفر زارع آورده ویا در خرمدره ساکن می کنند که اغلب از طایف افشار منطقه نبودند وتا اطاعت از دربار قاجاریه بکنند وبا انکه کتاب مرات البلدان ودر باره طوایف بومی اش ذکر می کند که ریاست طایفه اینانلو افشار ابهر ودر دوره ناصرالدین شاه وبا صفر علی خان اینانلو بود ونیز نظام السلطنه مافی ویا حاکم زنجان دوره قاجار هم و قسمتی از "ایل مافی" را آورده ویا کردان کاکاوند را واز ایلام آورده ودر شمال ابهر وطارم سفلی ویا در دهستان قاقازان ساکن می کنند که اختلاف مللکی با دهات اطراف ابهر وهیدج داشتند ودر جنوب ابهر هم ودولت قاجاریه وطایفه ای کوچک از بختیاریها را آورده وساکن می کند که در جنوب فارسجین ابهر هستند ونیز در همان اطراف و"قلعه قاجار "را تاسیس کرده بودوتا یکدستی طوایف افشار منطقه را وبهم بزنند ! واز افراد دیگری هم که در دوره قاجاریه وهیدج را دیده است و"سید احمد شبیری" می باشد که در سفر نامه اش وبنام " جنگل مولی واز زنجان وتا شهر قم " ومی نویسد : که وی در سال 1315 هجری ودر ابتدای دوره مظفرالدین شاه قاجار ودر "قهوه خانه هیدج "فرود آمده بود ومطالبی درمورد هیدج ودر سفر نامه اش دارد ونیز باید گفت که ملا علی هیدجی ودر سال 1275 هجری وبا کمک مالی ناصر الدین شاه ویک مدرسه دینی ودر هیدج می سازد که اراضی کشاورزی اطرافش ومورد اختلاف ملکی چند طایفه مقدم ویا قوم افشار قورت بیگلوبود ویا مورد اختلاف قوم افشار اینانلو بود وبعدا هم "طایفه کرد کاکاوند" را هم آوردند وبه آن اختلافات ملکی کشیده شدند ونیز میرزا علی سر رشته دار هم که از " هیدج " دوره قاجار دیدار کرده است ودر سفرنامه اش می نویسد که : قریه هیدج وخالصه وتیول ( میرزاتقی رکن الدوله قاجار ) می باشد وباغ کثیر المیاه واشجار باشکوهی دارد وبعلاوه مدرسه آخوند ملا علی هیدجی هم ودر آنست !وامروزه مقبره ملا علی هیدجی هم در ان مدرسه دینی قرار دارد ! ونیز گزارش میرزا علی سر رشته دار واز هیدج ودر سال 1288 هجری است که بیست وچند سال واز سرکوب ویا ویرانی زنجان می گذرد ویا ویرانی اش توسط توپخانه های ناصری می گذشت ودر همان ایام ناصری و محمد تقی میرزا رکن الدوله قاجار هم از سوی ناصر الدین شاه قاجار ویا از سال 1283 والی 1287هجری وحاکم زنجان شده بود ونیز "قصبه هیدج "را هم واز ناصر الدین شاه وبه عنوان تیول دولتی گرفته بود !وبعلاوه کتاب مرات البلدان هم می نویسد که :آبادی چشین ابهر که ییلاق ایل اینانلو می باشد وجزو تیول تقی میرزارکن الدوله قاجار شده بود! ودر همین ایام است که "وزارت اوقاف ومعارف "عصر ناصری تاسیس شده ویا وزارتخانه ای که در عصر ناصرالدین شاه بوجود می اید واراضی برخی از دهات اطراف هیدج را ووقفی اعلام می کند ودر دولتهای قدیمی ایران وچنین وزارخانه وقفی نبود مثل اراضی آوقفی بادی زرشک ویا اراضی قریه فالج را ووقف مدرسه دینی هیدج می کنند! ودر حالیکه در ایام قدیم وهمین "اراضی آبادی زرشک "وقبلا جزو ملک محمد بیگ یاورویا فرزند ابراهیم خان بود که مدتی هم ووی را ودر "فوج خمسه قاجار "استخدام کرده بودند ولی بعدا وبخاطر ملک آبادی اش وبا دولت قاجاریه درمی افتد ولی دولت قاجاریه ودر سال 1290 هجری و"وقف نامه "آبادی زرشک ویا وقف نامه آبادی فالج اطراف هیدج را وبنام " مالکیت مدرسه دینی هیدج " وسند ملکی وقفی می زنند وتا اینکه یکسال بعد ودر سال 1291 هجری ومحمد بیگ یاور ویا جزو افواج خمسه قاجارو می میرد ووپسرانش هم واز جمله ( فتح لله خان )وبه "دربار تهران "واعتراض می کنند ویا افراد "روستای قرا آغاج "جنب هیدج هم وبه تهران ومکررا شکایت می کنند ولی شاهان قاجار یه واز علمای تهران می خواهند که فتوا بدهند وبگویند که فتح الله خان وسندی در دست خودش ویا برای "اعتراض" ندارد ولی فتح الله خان وطوایفش هم ودست از اعتراض خود ویا دست از شکایت بر نمی دارند !وتا اینکه در سال 1293 هجری هم ووسوارانی تهیه کرده وبا اسلحه وبه شهر هیدج ومدرسه دینی آن وحمله می کنند !ویا برخی از اموال مدرسه دینی هیدج را هم غارت کرده وبه روستای " قرا اغاج " می برند ونیز در همان سال 1293 هجری هم وعمید الملک قاجار واز سوی ناصرالدین شاه وحاکم زنجان شده بود! ویا " سردار بیگ پست چی باشی ویا "نایب چاپار خانه هیدج "را وبا نیروی نظامی لازم وبه هیدج می فرستد ومامور باز پس گیری اموا ل غارتی را ومی کند ولی باز " بالا خان ویا پسر فتح الله خان ودوباره اعتراض می کند ( واحتمالا خانهای مزبور واز طایفه قورت بیگلوی افشار بودند که من ومقاله ای درمورد قومیت انان ودر اطراف صائین قلعه نوشته ام )ونیز همان بالا خان واراضی قریه فالج را واز پدرش و(یا از فتح الله خان قورت بیگلو )وبه ارث برده بود ودوباره درگیری ایجاد می شود ونهایتا کار به "در گیری ویا دادگاه شرعی "تهران وزنجان کشیده می شود! واین بار خانواده میرزایی ها در زنجان دخالت می کند ویا ملا علی هیدجی ویا ملا ابوالفتح ابهری وبرخی از علمای تهران که از علمای درباری قاجار بودند ورای دادگاه شرعی را می دهند ونیز مدعی می شوند ویا رای مبتنی بر وقفی بودن املاک اطراف هیدج را ومی دهند !ونیز مدعی می شوند که 30 شعیر از اراضی قریه فالج آنان را وقبلا فرج الله خان وسردار دربار آغا محمد خان قاجار وقبلا خریده وبه دربار قاجار داده بود ولذا مزاحمت بالاخان قورت بیگلو وغیره ووجه شرعی ندارد! وباید که موقوف بگردد!؟ ولذا دران دوره تاریخی ویا سال 1293 هجری وموضع سردار بیگ ویا نایب چاپارخانه هیدج وتقویت می شود! که معتقد بودو اراضی هیدج را وشرعا خریده است !ونیزهمچنان اراضی مزبور را ودر دست خود نگه می دارد که ناصرالدین شاه ودر سفر نامه اش به فرنگستان وبه خرید اراضی هیدج وتوسط وی واشاره کرده است !وتا اینکه در سال 1306 هجری وملا علی هیدجی ویا صاحب مدرسه دینی هیدج وفوت می کند واین بار وسرنوشت دهات وقفی اطراف هیدج وبدست پسرش ( ملا ابوالفضل هیدجی ) می افتد !ودوباره اعتراضهای طوایف اطراف هیدج وآغاز می شود ولی باز هم ملا ابوالحسن ابهری وازهمان ملا ابوالفضل هیدجی ودفاع می کند! وتا اینکه در این دعوای ملکی ودر مورد اراضی هیدج واین بار سرو کله "نبی خان مقدم "هم پیدا شده وپایش به قضیه دعوای ملکی مزبور باز می شود! ولازم به ذکر است که نبی خان مقدم ویا برادر مصطفی قلی خان مقدم میر شکار باشی دربار قاجار بود ویا خان قریه چرگر بود ولذا در گیری با بالا خان قورت بیگلو هم شروع می شود وبهمین دلیل است که کتاب خاطات احتشام السلطنه قاجار ویا حاکم زنجان می نویسد که در سال 1306 هجری ودر کتابش می نویسد واز درگیری مالکیتی " نبی خان مقدم وبا افراد دهات فالج وابادی زرشک اطراف هیدج ویاد کرده است !وسران قاجاریه هم وبه طلاب مدرسه دینی هیدج متوسل می شوند وآنها هم ونامه ای به دربار قاجارنوشته ویا در سال 1306 هجری و می فرستند ویا شکایت می کنند ومی گویند که نبی خان مقدم وبه اراضی وقفی مدرسه دینی آنان سوء نظر دارد وِیا دست تعرض انداخته است !واین بار ودر سال 1310 هجری ودر دوره صدارت امین السلطان صدر اعظم اتفاق می افتد ووی هم واز شکایت 32 طلبه مدرسه دینی هیدج ودفاع کرده ولذا ادعای ملکی نبی خان مقدم ویا خرده مالکی قوم قورت بیگلو را و رد می نماید وسپس از میرزا باقر خان تفنگدار خاصه دربار قاجارو می خواهد که به هیدج رفته ورفع تعدیات ارضی واز حسن بیگ مقدم بکند که مرتبا از قلعه حسن آباد وبه اراضی وقفی هیدج وحمله می کرد! ویا جلوی نبی خان مقدم را بگیرد که که به اراضی موقوفه هیدج وحمله می کرد! ونیز نامه شکایت مزبور را هم واحتشام السلطنه ویا حاکم زنجان ودر سال 1310 هجری ومهر حکومتی زده است !ولی باز در سال 1312 هجری ودوباره نبی خان مقدم ودوباره به اراضی ملکی هیدج ودست اندازی مجدد می کند واین بار نیزوعلاء الدوله قاجار ویا حکمران خمسه ودوباره دستور می دهد که رفع تهاجم وبه هیدج وتوسط نبی خان مقدم بشود !وبعلاوه بعد از مرگ ناصر الدین شاه هم ومشیر الدوله صدر اعظم قاجاری نیز واز ملا ابوالفضل هیدجی دفاع کرده ویا اراضی موقوفه مدرسه دینی وی ودر هیدج ودر سال 1314 هجری ودفاع می کند واز وی می خواهد که یک سوم اراضی اطراف هیدج را وبرای مدرسه دینی خودش نگه داشته وسند سازی ملکی قانونی بکند که مربوط به سال 1319 هجری می باشد ولی باز درهمان دوره مظفرالدین شاه قاجار وباز ( رحمت الله خان ویا پسر بالا خان قورت بیگلو ) ودوباره شکایت ملکی می کند وتا اینکه در سال 1323 هجریودر دوره مظفر الدین شاه وفردی بنام " سید مقتدا صائین قلعه ای " وبه نزد ملا قربانعلی ودر زنجان می آید که دادگاه شرعی در زنجان داشت واز طرف طلاب هیدج وطرح شکایت ارضی ودر زنجان می کند وتا ملا قربانعلی زنجانی هم واز وقفیات اراضی ملکی هیدج ودر زنجان نیز ودفاع شرعی بکند ؟ ونیز لازم به یاد آوری است که در اسناد تاریخی آمده است که ناصر الدین شاه قاجار ودر سال 1303 هجری وبه امین السلطان صدر اعظم خودش دستور می دهدکه از درآمد خزانه خمسه ومقداری پول وبه ملا علی هیدجی بدهد ویا جهت مصارف مدرسه دینی او اختصاص بدهد که از درامد خالصه اراضی هیدج قاجاریه وتامین اعتبار شده باشد ویا در اداره ممیز مالیاتی زنجان عمل شود که مسئول اداره مالیه زنجان هم وان دستورشاه را واجراء می کند وبعدا هم ملا ابوالفضل هیدجی وپسر ملا علی هیدجی ویا حکیم هیدجی هم واز ان موقوفه باقی ماندن اراضی هیدج ودفاع می کنند ولی مشکل اراضی هیدج وتا سال 1341 ش اصلاحات ارضی وهمچنان باقی مانده بود ویا با انواع درگیریها وهمراه بود ولذا بعدازعصر مظفری هم و طلاب مدرسه هیدج وکاری از پیش نبردند ویا حکیم هیدجی نیز وناچارا وبه تهران مهاجرت نمود وبعلاوه در دوره پهلوی هم وسرنوشت اراضی زراعی شمال هیدج ویا خرمدره وبدست شرکت کشت وصنعت زراعی عصر پهلوی بود ویا بدست اراضی زراعی سردارجاف کرد ویا بر ادرش افتاد ویا بدست مزرعه سناتور عدل افتاد وبعد از انقلاب اسلامی هم ومدرسه دینی هیدج ودوباره احیاءمی گردد ویا ساختمان سه طبقه آن مدرسه دینی وبا سبک جدید ساخته می شود وبعلاوه ساختمان حوزه علمیه خواهران هیدج هم و(در خیابان ازادگان هیدج ) واحیائ میگردد ولی مثل سابق نبود ویا در اراضی زراعی اطراف هیدج ودخالت نمی کنند ولی در دوره قاجاریه ودخالت می کرد ند ویا مرتبا با خوانین مقدم وخوانین قورت بیگلو ودر گیری زراعی داشتند ویا مرتبا هر دو گروه وشکایت نامه مکرر وبه تهران می فرستادند وفرضا خاندان میر شکار مقدم وسعادتقلی هیدجی را وبه تهران میفرستند وتا منافع انان را در تهران پاسداری بکند برعکس تعدادی ازخرده مالکان سکنه هیدج هم وبرای شکایت از خانواده میر شکار وبه تهران عازم می شوند که با مخالفت میرزا ابو طالب زنجانی ویا ملا اسماعیل سلطانیه ای وروبرو می شوند! ونیز شکایت طایفه میر شکار مقدم واز انان هم وبخاطر چند رشته قنات بود که از اراضی هیدج می گذشت ویا از دهات طایفه مقدم نشات یافته ویا در پائین کوهستانهای شمالی هیدج وصائین قلعه نشات گرفته ولی استفاده اش را وبیشتر وهمان سکنه هیدج می بردند که با آب فراوان همان قنوات شمالی وبه کشت وزرع پردرامد خود ومی پر داختند ولذا مرتبا مورد اختلاف طرفین واقع می شد ومثلا یکبار که علمای شاکی هیدج وبه دربار قاجار ودر تهران رفته بودند ویا در سال هجری 1295 رفته بودند وطرفداران ایل مقدم ویا طایفه میر شکارهم ونامه شکایت آنان را گرفته وپاره می کنند وبعلاوه دوباره در سال 1296 هجری هم وهمان خوانین میر شکار مقدم ودوباره به هیدج حمله کرده ویا چندین روستای اطراف هیدج را ومحاصره کرده وچند نفر از سکنه اطراف آنرا زخمی می کنند! ونیز در شوال 1296 هجری هم وخوانین میر شکار مقدم واغنام واحشام اهالی هیدج را وغارت کرده وحکیم هیدجی نیزو نامه شکایت امیز وبه همان خوانین مقدم می فرستد ونیز باید افزود که تاریخ مالکیت اراضی زراعی ودر هیدج دوره قاجاریه وپراز فراز وفرودهای فراوان است وزیراکه از قدیم ومالکیت اراضی زراعی ومرتعی وبا نظام قومی طایفه های متفاوت آسیا وبهم آمیخته بودولذا هر قوم آسیایی وبرای اینکه با قوم دیگر ودرگیر جنگی نشود وسعی میکرد که مالکیت قومی دیگران رعایت کرده ویا محدوده اراضی ان قوم را ورعایت بکنند ولی دولت صفویه وقاجاریه واولین دولتهای آسیایی می باشند که "مرزهای قومیت ومالکیت "را ودر مناطق مختلف ایران بهم ریختند وبعد از آن تاریخ ومشکلات عمیقی ودر مالکیت اراضی شهری ویا روستایی شهرهای ایرانی بوجود آمد ویا نظام تولید اراضی مختلف ایران بهم ریخت !که نمونه اش تاریخ اراضی آبادی هیدج وغیره می باشد که بصورت خالصه دولتی دربار قاجار در آمده بود وبعد از ان تاریخ وانواع تزهای اصلاحات ارضی ایران ویا اصلاحات ارضی جوامع امریکای لاتین ویا افریقا مطرح شد وتا مشکلات قومیت ها وطبقات اجتماعی حل بشود ونمونه آنست ویا تز اصلاحات ارضی جوامع کمونیستی آسیا هم مطرح شد ویا هنوز نتوانسته است که از سال 1917میلادی وتا سال 1999میلادی ودر روسیه وغیره حل بکند د وچرا که مالکیت و"معضل بزرگ اراضی شهرهای آسیایی "است ولی نتوانسته است که " ترمیم اجتماعی دوباره "بکند ویا در دانشکده های حقوقی وعلوم اجتماعی جهان و"تز نوین علمی ودر این باره ارائه بدهد ؟ وغرض من هم ودر نوشتن این مقاله ویا در ارائه یک نمونه اجتماعی از مالکیت واز معضلات مالکیت قومی ودرتاریخ اراضی هیدج یاد می کنم که امروزه معضلات آمایش سرزمینی را هم بهم ریخته ویا در سازمان برنامه وبودجه ریزی جدید هم وبهم زده است ؟!ویا هماهنگی اقتصادی استانها را وبهم می زند !؟ویا تز خصوصی سازی اصل 44 را وبهم زده است ویا در اداره حقوقی اراضی شهری وزارت شهر سازی ویا دراداره اراضی روستایی وزارت کشاورزی بهم زده است ویا در اداره ثبت اسنادملکی قوه قضائیه مشکل ایجاد کرده ویا در اداره حقوقی بانکها وبهم زده است ولذا سیستم پولشویی عمیق ودر نظام تولید مردم وبوجود می آورد !واین امر در حالی است که بنیانگذاران این تز نوین اقتصادی ایرانیان وتنها متفکران عصر صفویه ویا عصر قاجاریه می باشند که تئوری نوین سرمایه داری را وبه خاک ایران وآسیا کشاندند وبدون انکه مبانی تئوری فکری ویا عقیدتی خود را ودر مورد مالکیت ارضی هیدج وخرمدره ووسایر نقاط ایران وبه تولید کنندگان زراعی ومرتعی وشهری ایرانیان وتوضیح اجتماعی بدهند !وتا همان مردم زراعت کننده ودرک عمیقی واز این شیوه تولید خودشان داشته باشند ؟وتا معضلی واندر معضل دیگر نشود ؟وآری تحولات اراضی زراعی هیدج ودر دوره قاجاریه هم وچنین وضعی دارد ویا از چنین معضل تولید زراعی ودر نظام مالکیت خالصه دولتی قاجاریه ورنج عمیق می برد ؟ولذا از هرچند سال یکبارعودت کرده و می بایست که با اعزام تفنگداران قاجاریه وبه هیدج ومی بایست که حل می گردید ولی دوباره عود نمود ه وباز برمی گشت که در اسناد تاریخی مالکیت زراعی این شهر ذکر کرده ام !وفرضا در اسناد تاریخی آمده است که در دوره ناصر الدین شاه قاجار وفردی بنام "سردار بیگ" ودر شهر هیدج بود و(یا سمت پست چی ویا مدیریت چاپارخانه هیدج ) را هم داشت وناصر الدین شاه هم ودر سفرنامه فرهگستانش نوشته است که وی اراضی زراعی هیدج را هم خریده بود !وبعلاوه در یکی از محلات هیدج هم وزندگی می کرد وومحله گود وپل سنگی هیدج را هم وساخته بود وزمانی که قاجاریه می خواست که از اراضی مرغوب هیدج وبهره برداری زراعی مادی بکند ویا سود دولتی ببرد واندیشه درعواقب ان نکرده بود ویا بخاطر انکه اقوام محلی مقدم وقوم قورت بیگلو واینانلورا در نظر نگرفته بود که حتما زیر بار این تز خالصه سازی دولتی اراضی هیدج نمی رفتند! ولذا مرتبا به آن آبادی وحمله ور می شدند وناچارا دولت قاجاریه هم وتعدادی کشاورز حرفه ای غیر بومی واز اصفهان ویزد آورده ویا از ماکو وبیجار اورده ودر اراضی زراعی وقلمستانهای مرغوب هیدج وبکار زراعی گرفته بود وتا سود مادی ببرد انها هم وبرای کشت وکار خود ومدعی سند مالکیت گرفتن زراعی شخصی وبرای زراعت وموکاری خودشان واز دولت قاجاریه بودند ولی قاجاریه امتناع می کرد ویا از اداره خالصه قاجاریه طلب می کردند که قاجاریه امتناع می کرد وانها هم جهت تلاش زراعت شخصی خود وسند مالکیت فردی زراعت را طلب می کردند ولی در بار قاجاریه ویا اداره عدلیه وساخته شده عصر قاجاریه هم واین نوع سند زراعی فردی را وبه اآنها نمی داد ونظیر امروز بود که اراضی زراعی هیدج را و"خصولتی "اعلام کرده بود که( نه سند خصوصی سازی واقعی را داشت وونه سند دولتی قاجاریه راومی توانستند ارائه بدهند )وتا آنها هم ودست از کار زراعت سخت وموکاری خود نکشیده وبه شهرهای خود باز نگردند وبهمین دلیل است ومدیریت زراعی این نوع کشاورزان مهاجر به هیدج را ودر زیر نظریک "عنصر دولتی "گذاشته بودند همان سرداربیگ پست چی دربار قاجار در هیدج بود (ولی مثل ایام قدیم زراعت روستاها نبود وزیرا فردی بودکه نه سمت کدخدایی صرف هیدج را داشت ونه خان مالک هیدجی را به عهده خود داشت )ولذا مثل زمین داری قدیم ایرانیان واوی دعای مالکیت خانی ویا قومی هیدج را رعایت نمی کرد وبلکه مثل شتر وگاو وپلنگ بود که نمونه اموزین تز "مالکیت خصولتی " رابعهده خود داشت (که نه مالکیت دولتی محسوب می شد ونه ملکیت خصوصی زراعت را )واز طرف دیگر هم ورعایای زراعی منفرد وی هم وگول خورده بودند و(نه زراعت رعیت گونه خوانین سابق را پذیرفته بودند که دنبال سند ملکی شخصی زراعت نباشند )ونه "نمونه زراعت تعاونی " محسوب می شدند که رابرت آون انگلیسی ودر ارو پا براه انداخته بود وبلکه "معجون عیب وغریب مالکیت "ودر خاک آسیا بودند که دولت قاجاری ناصر الدین شاه وبه خاک ایران آورده بود ویا مدلش را به دهات شرقی زنجان کشانده بود وهنوز هم پرسنل اداره خصوصی سازی وزارت اقتصاد وباقی مانده از عصر ناصری هم ودر مورد اصل خصوصی سازی 44 چنین می اندیشند که خصولتی محض ومبهم باشد ولذا این نوع تز اجتماعی من درآوردی خود را ودر زراعت خصوصی سازی ایرانیان ودنبال می کند ویا در مرغ داریها ی خصولتی معاصر دنبال می کنند ویا در اداره صنایع ایرانی وخصولتی دنبال می کند که به تعطیلی اغلب صنایع ایرا ن منجر شده ویا به تعطیلی مرغداریها وگاوداریها ودر یک دهه اخیرو منجر شده است وسیستم ثبت مالکیت شرکتی آنان هم خصولتی مبهم می باشد ودر اداره ثبت اسناد قوه قضاییه ایرانمعاصر شکل گرفته که ثبت شرکت اینترنتی مبهم دارد ویک نوع شرکت هرمی مبهم است وجایگاه تثبیت بادوام شرعی وقضایی ندارد که نظیرمالکیت ایام گذشته باشد ویا نظیر "مالکیت با دوام شرعی وقضایی "سابق باشد که به "زراعت بادوام "منجر می شد وِیا به "تولید با دوام "منجر می شد وبلکه سند مالکیت اینترنتی مبهم دارد وخارج از دسترس قوه قضائیه ایران است که مدیرتش در خارج از ایران بوده واز هر چند وقت یکبار تغییر سند ملکی می دهد وفرضا با "تغییر مدیریت تیک تاک اینترنتی در امریکا " عوض می شود ویا با "دستگیری مالک تلگرام اینترنتی در فرانسه "وعوض می شود ویا با با "تحریم سیستم ایلان ماسک "در برزیل وعوض می شود ویا با دستگیری مدیر هواوی در کانادا عوض شده ویا با فیلترینگ شدن اینستاگرام وواتس اپ در ایران عوض شده وجایگزینی بله وایتا هم ندارد که همان "سند مالکیت شرعی "باشد ودوام تاریخی مالکیت بوجود اورد وبا این نوع از ثبت اسناد اینترنتی قوه قضایی ایران وهمه اسناد ملکی خراب می شوند ویا در ثبت اینترنتی دفاتر اسناد رسمی شهر های ایرانی وخراب می شوند ویا با جابجایی اینترنتی فراوان ودر نظم دهی مالکیتی بوجود نمی اید ویا با سیستم ثبت شکایت اینترنتی ثبت ثنا ی وهمه اسناد ملکی خراب می شوند ونظیر غیر معتبر بودن خرید اسناد خانه ها ویا مغازه ها ویا مزارع معاصر که مخدوش اند ولذا با کمترین پولشویی وفورا از "مالکیت یک فرد اول" خارج گشته وبه مالکیت فرد دیگردر می آید ولذا در سیستم اداره خصوصی سازی وامور بورس وارواق بها دار وزارت اقتصاد معاصر ایرانیان وچنین وضعیت اینترنتی اسناد مبهم وجود دارد که از عصر ناصر الدین شاه قاجار شروع شده ویا این نوع معضل عظیم مالکیت بوجود آمده وهمه اسناد ملکی معامله ها را خراب می کنند ویا اسناد چک دیجیتالی ویک نوع کلاهبرداری شده ویا اسناد سپرده بانکی اینترنتی تمام بانکها هم وبه پولشویی تمام وکشیده می شوند ! که فقط تولید کننده بدبخت ایرانی را به تلاش بیهوده خود می کشانند ؟وهنوز دولت ایران جوابی برای آن ندارد ویا در مورد اینترنتی کردن تمام اسناد ملکی ایرانیان وجواب شفاف به مردم ایران ندارند ؟ویا در مورد الکترونیکی کردن تمام اسناد اداری 18 وزارتخانه ایران وجواب شفاف وبه مردم ایران ندارند ؟که چگونه با اینترنتی شدن همه اسناد ملکی وهمه مالکیت فردی ویا مالکیت قومی وگروهی وتعاونی وخانوادگی همه ایرانیان وبرباد می رود؟ ویا مالکیت بانکی وقضایی ویا سیستم اوراق بهادار همه مردم ایران ودر مورد معامله ماشین و یا ملک ویا در خرید منزل وبرباد می رود ؟ویا در مورد کرایه منزل ورهن واجاره مبهم است ویا در سپردن حواله بانکی وبه کارمند یک بانک وبر باد می رود؟ که "تاریخ مالکیت اراضی هیدج "ودر دوره قاجاریه و"نمونه هرج ومرج آمیز مالکیت "آنست ویا در 170 سال قبل وبوجود اورده که امروزه وبه نمونه هرج ومرج آمیز مالکیت صنعتی منجر شده ویا به معضل زراعی ودر سرتاسر خاک ایران ومنجر شده است ؟وهمین تز غلط ودر دوره قاجاریه شروع شد ویا با روند " خالصه شدن اراضی زراعی " هیدج وشروع شد وچنین وضعی در تولید ایجاد کرد اختلاف همه اقوام محلی ورا در مورد زراعت باغات هیدج و دامن زده بود ویا اختلاف درون گروهی سکنه زراعی مهاجر هیدج را وبا "مدیر زراعی دولتی سرداربیگ پست چی هیدج "راو دامن می زد ویا اختلافات آبیاری قنوات را ودائما ودر هیدج بوجود می آورد که مرتبا کار به شکایت ویا نامه پراکنی می کشید ویا کار به خسارت زدن متقابل می کشید ویا کار به اختلافات کشت وکارسکنه هیدج وبا قومهای متضاد همسایه می کشید ویاکار به اختلافات تقسیم سود محصول زراعی وما بین زارعان هیدج ومدیران دولتی شهر هیدج منجر می شد ویا به اختلاف با مستوفیان دربار قاجارو در تهران وغیره می کشید؟ ولذا از هر چند سال یکبار واختلاف شدید بین تولید کنندگان زراعی سکنه هیدج را وبوجود می اورد ؟که مقاله ذیلم ودر مورد تاریخ اختلافات ملکی این نوع قریه حاصلخیزهیدج می باشد واسناد نشان می دهد که این نوع دعوای ملکی ودر سرتاسر عصر قاجاریه دوام داشت که مرتبا اقوام مقدم ویا قوم قورت بیگلو حمله می کردند ویا قوم کرد کاکاوند را ودر حمله به اراضی هیدج ومی کشاند وبعلاوه اختلاف زراعی زمین وقفی ویا زمین دولتی هیدج راو دامن می زد ؟ویا اختلافات درون گروهی زارع ومدیر تولید را ودرقصبه حاصلخیز هیدج دوره قاجار ودامن »ی زد ؟ وبالاخره براثر اختلافات مزبور زراعی ویا در گفتگو با مستوفیان در بار تهران وقرار می شود که مالکیت سه دانگ از زمین های زراعی هیدج وبنام همان هیدجی های مهاجر باشد ویا به اسم جمعیت مهاجر از سایر روستاهای اطراف وتوسط دولت قاجاریه صادر بشود وبقیه سه دانگ اش هم وسند دولتی خالصه قاجاریه زده بشود ویا برای درآمدزایی دربار قاجاریه باقی بماند وتا صرف مخارج درباربشود وتا از محصول انگور هیدج وباقی مانده وصرف اداراه استیفائ قاجاریه بشود ؟ ولی با ولخرجی دربار قاجاریه و باز لاینحل باقی ماند !وفرضا در دوره ناصری وهمان سردار بیگ پست چی و نامه از همه سکنه زارع وبیخبر هیدج می گیرد که به تهران برود ومالکیت نیمی از محصول زراعی هیدجرا وبرای زارعان بگیرد ونصف دیگر مالکیت هم وبه دربار قاجاریه برسد ولذا همان پست چی دولتی ویا مسئول چاپارخانه هیدج ونامه دسته جمعی واز زارعان گرفته ویا از سکنه محلات مختلف هیدج گرفته و به تهران می برد ولی باز به همان زارعان بی خبر وخیانت می کند ومثلا بعد از گرفتن سند ملکی هیدج واز دربار قاجاریه وهمان سند اراضی هیدج را وفقط بنام خود می زند ویا سه دانگ خالصه هیدج را وبنام خود وسند ملکی می زند ونهایتا هم همان سردار بیگ ویا مسئول چاپارخانه هیدج ومالک اراضی هیدج می شود واین نوع حادثه ملکی ودر دوره حکمرانی عمید الملک قاجار ویا دایی زاده ناصر الدین شاه واتفاق می افتد که در سال 1295 والی 1301 می باشد که عمید الملک واز سوی شاه قاجار و حکمران خمسه ودر شهر زنجان شده بود ودر نتیجه اختلافات ملکی مزبور وهمچنان باقی ماند وبرعکس عده ای از زارعان هیدج هم بدلیل قطعی آب قنوات ویا بدلیل عدم درامدکافی زراعت خود ومجبورمی شوند که خاک هیدج را وترک کرده وبه دهات ویا شهر های سابق خود برگردند ویا بقیه هم ودوباره از سردار بیگ ورئیس چاپارخانه ویا مدیر زراعت هیدج وبه علاء الدوله وحاکم قاجاری زنجان وشکایت می کنند ولی همان علاء الدوله حاکم هم وبه نامه شکایت آنان توجه نکرده ودوباره همان زراعان بیچاره هیدج ونامه شکایت خود را وبه " میرزا محمد حسین آشتیانی ویا روحانی مشهور تهران می برند واز او کمک می خواهند وتا او واز دربار قاجار بخواهد که به مشکلات شرعی زارعان هیدج وتوجه بشود واین زمانی می باشد که علائ الدوله وحاکم زنجان ودر سال 1313 والی 1315 هجری ودچار مشکل شده بود واین بار واراضی خالصه هیدج را واز سرداربیگ ویا مسئول چاپارخانه هیدج گرفته ولی همان اراضی هیدج را واین بار وبه فردی بنام ( میرزا کاظم وخانواده اش ودر محله دیگر هیدج ) می فروشد واز آن تاریخ به بعد وخانواده میرزا کاظم ومالک اربابی اراضی هیدج می شوند ودوباره تعدادی از مردم هیدج وشکایت دوباره به تهران می برند ویا به میرزای آشتیانی روحانی می برند ولی با کشته شدن ناصر الدین شاه در تهران ومتوقف می شود ونیز در ایام بعدی هم ودوباره تعداد 16 نفر از روسای محلات دهگانه هیدج ووکیل شکایت سکنه همان محلات زارع نشین دهگانه هیدج می شوند وعرایض شکایت زارعان محلات هیدج را ودوباره به ملا محمد حسن اشتیانی ودر تهران می برند ویا شکایت شرعیو به او می کنند ولی با اذیت های همان میرزا کاظم هیدجی روبرو می شوند واو هم اوملاک زراعی هیدج را ودر نزد کمپانی خارجی وگرو می گذارد!ولذا مشکل اراضی زراعی هیدج وهمچنان باقی می ماند ویا تا دوران پهلوی ودوران اصلاحات ارضی پهلوی وهمچنان باقی می ماندوبعدا هم قسمتی از اراضی حاصل خیز شمال هیدج ویا خرمدره وجزو اراضی کشت وصنعت عهد پهلوی می شود ویا جزو اراضی سردار جاف ویا جزو مزرعه سناتور عدل عهد پهلوی می شود ودر مورد اختلافات ملکی بیرون گروهی هیدج هم چنین وضعی وجود دارد ویا با اقوام همسایه وبا سکنه دهات بیرون هیدج هم وجود داشت ومثلا در سال 1310 قمری ویا در دوره ناصر الدین شاه قاجار وبا سکنه روستای پلاس ودر شمال هیدج در گیر شده ویا اختلاف ملکی می یابند وفرضا سکنه قریه پلاس ودر شمال هیدج از "اکراد طایفه کاکاوند "بودند که در دوره کریم خان زند ویا در عصر اغا محمد خان وبه ان روستا آمده ویا به برخی از دهات شمال ابهر وهیدج امده وساکن شده بودند ولیکن اختلافات عمیق قومی وملکی وبا سکنه ترک هیدج داشتند ولذا در سال مزبور هم وسکنه همان "آبادی پلاس " وبه دستور فرج الله خان نصیر ابادی وبه هیدج حمله می کنند واز جمله به دستور ( جان ویس کاکاوند وحمله می کنند ) ویابه دستور حبیب الله خان کاکاوند وحمله می کنند ویا به دستور عبادالله وبرا در حبیب الله وشیرخان کاکاوند وشبانه به آبادی هیدج وحمله می کنند ویا به گله گاوهای هیدجی ها وشبانه حمله می کنند ویا آنها را دزدیده وبه روستای خود می برند وسکنه هیدج هم وبه روستای پلاس وحمله متقابل کرده ولی با تیر اندازی اکراد مافی روبرو می شوند که از ایلهای خویشاوند با کریم خان زند بودند ودر این ایام وحسین قلی خان مافی سعد الملک واز سوی ناصر الدین شاه وحاکم زنجان شده بود ویا حاکم شهر های تابعه ابهر وهیدج وخرمدره بود واز حمله اکراد کاکاوند وحمایت می نمود ولذا این نوع اختلاف ملکی وبا سکنه روستای پلاس هم ادامه یافت ویا با سکنه سایر روستا های جنبی ان هیدج ودر دوران پهلوی و ادامه می یابد ! وبعلاوه ودر همین سال 1310 هجری و(محمد علی خان )ویا مالک آبادی دیگر ودر جنب هیدج وادعا می کند که بخشی از اراضی هیدج ویا اب قنوات جاری از نهرهای هیدج هم و"متعلق به مالکیت وی "می باشد ویا ادعا می کند که سکنه زارع مهاجر به هیدج ودر عصر قاجاریه واراضی وی را وغصب کرده اند !ویا ادعا می کند که اب جاری از قنات بالای هیدج ویا آب جاری از قنات وسط هیدج وبه نهرهای انشعاب یافته از آنها ومتعلق به مالکیت دهات وی می باشد ویا شهادت " حسین قلی بیگ هم در همین راستاست که مالک آبادی فالجی وجنب هیدج بود وچنین ادعایی داشت ویا در مورد ابهای "هفت قنوات هیدج "وچنین ادعایی را داشت که بهمدیگر وصل می شدند واراضی هیدج را ومشروب می کردند وسپس به رودکبیر خرمدره می ریختند وبهمین دلیل هم ومشکل موقوفه ای شدن اراضی هیدج در دوره قاجاریه ویا مشکل خالصه شدن اراضی خوب هیدج وتنها به نفع حاکمان قاجاربود وبرعکس وبر علیه طمع کاری زارعانی بود که از سایر شهر ها وبه هیدج کوچانده شده بودند وده طایفه پراکنده ودر ده محله هیدج دوره قاجار یه وشکل داده بودند ولذا در برابر اقوام همسایه وهمبستگی متفرقه ودر شهر جدید التاسیس هیدج داشتند ولذا به عواقب استفاده از ابیاری قنوات متعلق به اقوام همسایه وفکر نکرده بودند ولذا همه حاصلخیزی این قریه حاصل خیز زنجان وبی خاصیت شد ویا تحت تاثیر شکایت ها ویا نامه پراکنی های متعدد وقرار گرفت ویا تحت تاثیر نقش ژاندامری ودر اختلافات ملکی وآبیاری مورد تعا رض قرار گرفت ونهایتا بهره برداری بی دغدغه واز اراضی مرغوب زراعی انرا بی اثر کرد ویا در دوره قاجاریه وپهلوی وبی اثر کردواز نظر ساختار شهری ویا شالوده بندی محلاتش هم ودرمحوطه یک ابادی کوچک زراعی وده گونه طایفه متفرقه گرد امده بودند ویا با ده اسامی خانوادگی مختلف زندگی می کردند ویا در هیدج دوره قاجاریه وشکل گرفته بود ویا در ده محله ان قصبه کوچک هیدج ساکن شده بودند که حکومت ملوک الطوایفی را ودر هیدج بوجود اورده بود که دائما اختلاف با یکدیگر داشتند ولذا هر طایفه محلات دهگانه هیدج هم ویک نوع کدخدای خاص داشت واز جمله در سال 1300 هجری ویک کدخدا وبنام "کدخدا محمد تقی "وادعای مدیریت اراضی کشاورزی هیدج را می نمود ویا بعد از وی هم و" کدخدا محمد علی " بود ویا بعد از وی هم و"کدخدا محمد حنیفه "گردید وهمگی کدخدای هیدج بودند ولی بعد از انقلاب اسلامی وبجای همان "کدخدا ها "ومنصب شهرداری" بوجود آمد ویا در این "قصبه بزرگ "وشکل گرفت ولذا اقای جلیل کریم خانی واولین شهر دار هیدج وبعد از انقلاب اسلامی شد ویا طرح هادی شهری هیدج ودر سال 1364 شمسی وتهیه گردید وویا اولین نقشه شهری هیدج وتوسط مرکز امار ودر همین سال وترسیم گردید وسپس در سال 1367 شمسی هم وهیدج ادارت متعددیافت ویا دارای تلفنخانه واداره بهداشت ویا اداره کلانتری ویا اداره تصفیه اب وبرق گردید ویا صاحب برخی از مدارس ودبیرستانها وغیره شد ویا در سالهای اخیر هم وبرخی ساختمانهای جدید ویا خیابانکشی های جدید در هیدج شکل گرفت ورخساره انرا واز شکل قصبه روستایی سابقش بیرون آورد وبعلاوه کالبد محلات قدیمی دهگانه آن هم وتحول یافت !ویا کوچه های قدیمی اش نیز وعوض شد واز نظر باستان شناسی هم وامروزه یک تپه تاریخی ودر اطراف هیدج وجود دارد که بنظر می رسد که یک تپه تاریخی وبنام " کت تپه سی " ودر اطراف هیدج می باشد ونیز یک کوچه قدیمی هم ودر هیدج کنونی وجود دارد که مدتی بنام ( قلعه کوچه سی ) گفته می شد وامروزه هم وبنام ( کوچه محمد یار قلی ) نامیده می شود وبعلاوه "مقبره هی مردان "هیدج هم ودر یکی از محلات قدیمی هیدج است که احتمالا واولین محله هیدج ودر دوره ایلخانی می باشد !وبعلاوه وبرخی سقا خانه ها هم واز ایام قدیم ویا از دوران قاجاریه دارد وبعلاوه بقایای چهار اسیاب قدیمی هم دارد که سکنه هیدج وتا اواسط عصر پهلوی وگندم مزارع اطراف هیدج خود را ودر همان چهار اسیاب سنتی محلات دهگانه خود وآسیاب کرده وسپس به منازل خودشان می بردند که امروزه بجایش وانبار سیلو ویا کارخانه آردسازی جدید شکل گرفته ویا جایگزین آن چها رآسیاب سنتی هیدج شده است ویا لوله کشی شهری ویا اداره آب شهری هم آمده وجایگزین نهرهای آبیاری هفت قنوات هیدج سابق شده است ویا حمام خانگی منازل جدیدهم آمده وجایگزین حمام سنتی محله بالای هیدج شده است ویا اسامی چهار اسیاب سنتی هیدج وبه شرح ذیل می باشد 1- آسیاب سنتی وکیل عسکر دگرمانی 2- آسیاب سنتی آقا دگرمانی 3- آسیاب سنتی سید باقر دگرمانی 4- آسیاب سنتی "کت دگرمانی" است ونیز از نظرعلم جامعه شناسی شهری هم وهیدج دارای برخی مساجد ساخته شده عصر قاجاریه ویا عصر پهلوی می باشد که در محلات دهگانه اش ساخته اند ومثلا اولین مسجد هیدج ودر سال 1250 هجری وساخته شده ویا توسط حاج محمد قلی ودر "محله یار قلی هیدج " وساخته شده ودر سال 1349 شمسی هم وباز سازی می گردد وبعلاوه مسجد حاج محمد هم واز "طایفه وخانواده مرسلی هیدج " می باشد که در "محله مرسلی هیدج " وساخته شده است ونیز نیز "مسجد جامع هیدج " هم و توسط ملا علی هیدجی ودر عصر ناصرالدین شاه قاجارو ساخته شده بود ویک مدرسه دینی ضمیمه آن بود ویا " حسینیه قدیمی هیدج " است ویا "مسجد سادات هیدج" است که (در محله سادات کاظمی هیدج ویا در یکی از محلات دهگانه هیدج )وساخته شده است وامروزه در خیابان آیت الله طالقانی کنونی هیدج می باشد ودیگری هم ومسجد سید ابراهیم ( ویا مسجد 14 معصوم کنونی هیدج ) است ودیگری هم و(مسجد مسجد حضرت ابوالفضل ودر "محله رفیع آباد هیدج"می باشد که یکی از ده خانواده معروف وساکن شده در هیدج عصر قاجاریه می باشد) وبقایای آسیاب آقا سید باقر هیدجی هم وامروزه ودر ( میدان محب علی هیدج ) قرار دارد واز طوایف دیگر مهاجر عصر قاجاریه وبه هیدج می باشد ونیز از خانواده ها وطوایف دیگر ساکن شده محلات دهگانه هیدج هم و( طایفه یار قلی است ) ودیگری هم و("طایفه صالحی"هیدج ) است وهمگی در محلات دهگانه هیدج وتا قبل از انقلاب زندگی می کردند وشناسنامه خود را وبنام خانوادگی مزبور گرفته اندویا خانواده ه های دهگانه مزبور ودر دوره قاجاریه وحدود 800 نفربودند وتا وقوع انقلاب اسلامی که در سال 1357 اتفاق افتاد وبه چند هزار نفر بالغ شده ودر قصبه هیدج ساکن شده بود ند ولی بعد از وقوع انقلاب وجمعیت مهاجر واز سایر اقوام روستایی ویا اطرافشهر وبه هیدج افزایش مییابد وتا اینکه در تقسیمات کشوری وازحالت "قصبه روستایی خارج شده وبه مفهوم شهر " وتبدیل می گردند که دارای شهرداری باشدویا دارای ادارات جدیدبشود و نیز جمعیت مهاجر جدیدواز روستاهای اطراف گرفته و یا کارمندان اداری وفنی جدید واز سایر شهر ها وبه شهر هیدج آمده وساکن بشوند ویا در مشاغل جدید فنی وکشاورزی نوین این شهر واشتغال بیابند ولذا جمعیتش وبعد از شهر شدن وزیاد می گردد وبهمین دلیل است که بعد از شهر شدن هیدج در سال 1364 وبرمبنای آمارنامه سازمان برنامه استان زنجان ویا منتشرشده ه در سال 1364ش وجمعیتش به حدود 1657 خانوارشهری افزایش یافته بود که حدود 7500نفر شده بود ولذا امکان شهر شدن می یابد ولی قبل از وقوع انقلاب وجمعیت هیدج پائین تراز 5000 نفر بود ولذا از نظر تقسیمات کشوری وروستا باقی مانده بود ویا از دوره قاجاریه وتا سال 1364ش وهمه سلهای عصر پهلوی ورشد شهری مهم نداشت ولذا تنها بشکل یک "قصبه روستایی "کم جمعیت و باقی مانده بود! و بعلاوه در سالهای اخیرهم وبدلیل گسترش شهرکهای صنعتی در اطرف هیدج ویا بدلیل باغداری صنعتی ودر اطرافش وجمعیت فنی ویا کارگری آن شهر افزایش یافت ویا جمعیت مهندسی ویا کارمندی وحمل ونقل شهری هیدج اجدید فزایش یافت وبعلاوه آخرین سرشماری جمعیتی هیدج ودر سال 1398 ش اتفاق افتاد وجمعیت شهری هیدج را وبیشتراز گذشته نشان می دهد ولذا امروزه ودر فاصله منطقه انگورستان خیز شهر صائین قلعه وتا مناطق انگورستان خیزدهستانهای افشار نشین شال ورامندجنوب قزوین ویا در اطراف تاکستان وشهر هیدج معاصر قرار دارد که یکی از شهرهای کشاورزی نیمه مدرن ایران است ویکی از قلمستانهای مهم استان زنجان است که باغات فراوان ومدرن انگوردارد ویا باغات صنعتی خوب ودر اطر اف هیدج مستقر است وبخش بزرگی از انگور شهرهای مختلف ایران را وتامین می کند وبعلاوه وبا افزایش یافتن جمعیت فنی قلمستانها ویا تاکستانهایش وانواع تاسیسات شهری هیدج هم افزایش می یابد ویا ساختمانهای جدید ودر هیدج ساخته می شوند ویا مشاغل جدید وفنی ابیاری ودر آن شهر شکل گرفته ویا مغازه های فروش کود وسم ویا بسته بندی ویا حمل ونقل وشرکتهای فروش کشاورزی ودر هیدج بوجود آمده ویا در مغازه های جدید هیدج ورشد یافته ودر حالیکه قبل از شهر شدن هیدج ودر سال 1364 ش ویا در ایام سابق قصبه هیدج وتنها یک خیابان اصلی وبنام " خیابان حکیم هیدجی "داشت وبا دو خیابان فرعی ویا کوچک داشت که یکی بنام " خیابان 22 بهمن بود دیگری هم و خیابان کوچک خیام بود ویک کوچه ممتد هم وبنام کوچه فروغی داشت ویا برخی از کوچه ها کج ویا کاه گلی داشت که مابین محلات دهگانه هیدج بود که اغلب در اواخر عصر پهلوی ساخته بودند که فرم نیمه شهری وبه رخساره این قصبه روستایی هیدج عصر پهلوی می داد ولی بعد از انقلاب رشد یافت ویا با رشد مشاغل کشاورزی مدرنش وارتقائ یافت ویا چندین خیابان جدید ودرشهر هیدج کشیده اند که شامل :خیابان شهید رجایی ویا خیابان شهید بهشتی ویا خیابان شهداء ویا خیابان مولوی ویا خیابان قدس ویا خیابان شهید علی نقی ویا خیابان ولی ویا بلوار امام خمینی ویا خیابان 22 بهمن ویا خیابان .طالقانی وخیابان آزادگان . هیدج است وبا تحولات اقتصاد شهری اش وهمه خیابانکشی هایش افزایش یافت ویا میادین ومغازه ها وادارات وساختمانهای مسکونی جدید یافت ودر نهایت می افزایم که اینجانب ودر سال 1380 شمسی ودر پژوهش استان شناسی وقوم شناسی ام ویک جزوه پژوهشی وبرای شهر هیدج تدوین کرده بودم که در حدود 48 صفحه است وولی تا بحال چاپ نکرده بودم ولی در مقاله حاضرم وتنها مختصری از آن پژوهش ام را نوشته ام که مربوط به "مالکیت وقومیت ومحلات شهری هیدج "می باشد ودر مورد صایئن قلعه ویا سجاس وسهرورد وخرمدره وانگوران وطارم وزنجان وابهر وغیره هم وقبلا مقلاتی انتشار داده ام ویا در انواع نشریات کاغذی ویا اینترنتی ویا بعد از سال 1368 ش وانتشار داده ام وامروزه هم در "سایت نشریه اینترنتی ام "وحدود 268 هزار وخواننده مقاله خود را دارم وقبل از سال 1384 ش هم که در نشریات کاغذی ومقاله قوم شناسی می نوشتم ویا مقله شهر شناسی می نوشتم ویا مقاله ایران شناسی می نوشتم وامروزه بشتر از 1500 مقاله دارم وقبلا هم همه هفته وحدود سه هزار نفر وخواننده فرهنگی ویا دانشجویی ومقالاتم را ودر انواع نشریات کاغذی متعدد ایران می خواندند که مرتبا از سال 1368 والی 1384 ش وتحریر شده بودند واسنادش همگی ودر آرشیوها وجود دارد.

Afshar tribe and five major ethnic groups in different cities of Iran.(part 1)Dr. Mohammad Khaleghi

Afshar tribe and five major ethnic groups in different cities of Iran.
(Ethnic changes of Iranians in the 14th century)
(part 1)
by Dr. Mohammad Khaleghi Moghadam,
specialized in ethnology from Tehran University

There are several cities in the east of Zanjan province in a fertile plain, which have 1000 years of ethnic changes, and as I wrote in my previous article about the city of Sa'in Qala, it was a city that remained from the Seljuk era. Safaviyya was also the central fortress of the passage (Afshar people's road) and the city of Hidaj or Sayin Qala, both of which are located in this area, and the four forts next to those cities belonged to the Seljuk army, and one of them was Sayin Qala, which Hamdallah Mostofi In his book Nazhat al-Qulob, Wami writes that it was called "Qahud Castle" and was destroyed during the Mongol era, and another castle is in the south of that area where Sultan Mohammad Khwarazmshahi fled from the Mongol army and took refuge in it (Saru Jahan Castle) for a week, and the third castle Also (Hosseinieh Castle) is in the north of Hedaj, and another one is (Hassan Abad Castle) in the southeast of Hedaj, and in this article, before I deal with the ethnic changes from the Seljuk to the Afshar people in the Safavid period, which led to various ethnic conflicts, and in the introduction of the article I will discuss the 1000-year ethnic changes of this plain and its people, and I must say that in the first four centuries of the Hijri, some of the Kangarian tribes of Taram were in this area, and around the year 428 Hijri, a large group of Ghaz Seljuk clans came to this plain, or with Tughrel and his nephew El Arslan Seljuk. They came to this area from the pastures around the Khorezm lake or the Qabchag plain next to it, or they came to other areas of Zanjan and Azerbaijan and settled there, and the urban habitats of Qorve, Abehar, or Sain Qala, Sorojahan, Vesjas, Sehrvard, and Janjan, Waqkand, or Kazhekanan, etc., created the Seljuk period. He brought professional industries in those cities and formed a promise from them, the names of the famous Abhari, Suhravardi, Jajasi, and Janjani studied with the help of Nizam al-Mulk Tusi in the Baghdad military school, or they reached important administrative, civil, and military jobs of the past 1000 years, or in the Seljuk government, or They arrived in their own region, or some of them were busy in the farms and pastures of the region, and were engaged in herding their livelihood, and the names of the men of the said region are found in various historical books of the Seljuk era or the beginning of the Ilkhani era, for example, the book Nuzhat al-Qulob and Waz Atabak Anushtkin Seljuk Abhar mentions or He writes that Bahauddin Haidar and his grandson Anushtkin built Shirgir and "Abhar Castle", or he mentions the destruction of Sain Castle in the west of Abhar during the Mongol attack, or another book mentions (Athiruddin Abhari the Mathematician) and the end of the Seljuk era. In addition, another book mentions "Saad al-Din Abhari" who was the governor of Taksh Khan bin Ghazal Arslan Rao for some time between 568 and 598 A.H., who was assassinated by the Ismaili sect, and for about two centuries there were urban and rural habitats or pastures of Ghaz Seljuk tribes. It existed either in the Abhar region of Wasain Qala, or in Zanjan, or in the Kiani Castle of Sejas and the Juma Mosque of Sejas, and it lasted, or it lasted in Sohravard, or in the Juma Mosque of Qorwa, Abhar, but at the end of the two centuries mentioned above, it returned, or in the process of three Mongol attacks, and all these habitats of the Seljuk era The province of Zanjan was destroyed, or it was destroyed, or the cities were destroyed, or its inhabitants fled, or they were replaced by Mongol clans and clans, or they were replaced by the old Seljuk clans and clans, and the first Mongol attack happened in 617 AH, when Sultan Muhammad Khwarazmshah and KhwarazmHe escaped and came to the region of Abhar and Dasht of Satanieh, and he was hiding in Soltanieh's "Seru Jahan Sharq Castle", and the three great Mongol armies, led by Jabe, Subtai, and Ghajar, were chasing him. They destroyed themselves, and the second attack on Zanjan or Azer Baijan happened after the death of Genghis and the reign of Ughtai Qa, who was the successor of Genghis, and it happened in 628 AH when Sultan Jalaluddin Khwarazmshah crossed the Indus River or crossed the Indus River with his horse. He had gone to India and after the death of Genghis Khan, he had come from India to Azerbaijan, and he had gathered the Seljuk and Khwarazmi peoples in Azerbaijan and around him, and he was resisting, so in the year 628 AH, there were five other great Mongol armies with the number of 50,000 soldiers under the leadership of "Jarmaghun Noyan". And the Mongol generals came and the most destruction of the cities or villages of Zanjan, Abhar, Wasjas, Sain Qala, Suhrward, Waqqand, or Sturliq (Ijrud) took place during this historical period, or the second Mongol attack on Zanjan province took place, and a year after that, the history of Sultan Jalal al-Din Khwarazmshah Vader fled to the mountains of Kirkuk, Iraq, and was killed by Kurdish people, and in the second Mongol attack, Zanjan was a city that was completely destroyed, which was one of the important Seljuk garrisons in Zanjan, and probably the followers of Khwarazmshahi were taking control of the Zanjan garrison, and thank God, it was the end of Zanjan and the destruction of Zanjan. The second attack of the Mongols refers either to the destruction of the city of Shahr or to the destruction of the Shafi residents of Zanjan, who were killed in their Friday mosque, or to the destruction of the Sassanid Ardeshir Babakan castle in Zanjan. which was left from the period of Ardeshir Babkan and collected road tax from travelers and commercial caravans and for two hundred years of the Seljuk rule it was also the residence of Seljuk rulers or the place of rule of people like Qafshod, Javali, Aidoghmesh, Mangli, Oghlamesh, Miyajaq, etc. Or, he had measured the size of Babakan Castle during his trip to Zanjan and measured his steps, and in Sejas city, Yeltgin was an armed man, and Bogha Khan was the ruler of the Kiani Garrison of Sejas, and in Sohraward, "Qaragosh Khan" resisted the Turkish warriors of Khwarizm, or the ruler of Sohraward Garrison. It was in Abhar, and the castle built by Bahauddin Haidar and his grandson Anushtgin Shir Gir Seljuk is being destroyed, which was among the remains of the Achaemenid era castle that Hamdallah Mustofi mentions about that castle in the Seljuk period, and Hamdallah Mustofi also mentions the ruins of Qahud Castle (Sayen Qala), Sorujahan and Farzin Castle. It is mentioned around him during the Mongol period, and the third time the Mongol attack on Zanjan or Azar Baijan province happened in 654 AH, which was during the period of Qobyla Khan, and he sent Halako Khan or the grandson of Genghis Khan to Iran or Azerbaijan, and the rest of the Seljuk and ethnic cultural relics Khwarazmshahi and cleanse the region, which creates resistance against the Mongols' army and government in Iran and the Middle East, and in addition, in the third attack of the Mongols, they did not go directly to other provinces of Iran, but came directly to Azerbaijan, and first spent a few years in Maragheh, Azerbaijan, and then settled in For 200 years, it was the center of Mongol rule and for several countries in the Middle East, and only in Tabriz and Sultaniyeh, Zanjan province, and also in Lashkar.The third invasion of the Mongols to Azerbaijan, according to the book of the Naseri administrator, there were about 600,000 people in the Helakokhan army, which caused huge demographic changes in the structure of Iranian tribes and peoples, and other huge ethnic changes also happened in the Safavid era of Shah Abbas, and the geopolitics of Central Asia changed during the Mongol era. On the other hand, the population of Western Turkestan or Eastern Turkestan of Central Asia was emptied of Turks and the various Turkic tribes of it and Asia Minor became, and after that history, "Old Turkestan" was transformed into "Current Uzbekistan", which are mostly from different branches of Mongol tribes, such as Some of them came to the territory of Iran and created the "ethnic transformation in Iranian peoples", such as the Mongolian peoples who immigrated to Iran, the Karaites, the Naimans, the Touli, Waqtlaghi and Yilkani peoples, as well as the Soldoz Mongolian people (i.e. the Mongolian peoples of the former Naqdeh region) or the Shepherds. El Jalair tribe or Ajab Shiri tribe settled in the cities of Azar Baijan, or Uriyadi tribe, Mahnshan tribe, and Nik Pi tribe settled in Zanjan River and replaced the former Seljuk tribes of Zanjan, and the Mongol tribes of Jani Ghorbani also went to the surroundings of Tus, Mashhad, and Qochan, or to Birjandamadeh. Either the Yasawari Mongolian people or the Joghtai people went to the Esfrain area, or the Mongolian Togha Timurid people came to Gorgan, or the Mongolian Oghani people, or the Germani people and the Nikodri people came to Kerman, and some of those three Mongolian peoples also went to the villages of Yazd, which came to Iran during the Ilkhanid period. Al Muzaffar's book or other books of the Timurid era also gave a description of those three peoples. In addition, the Mongol people "Al Inju" also went to Fars and replaced the old Iranian peoples. Qara Quvinlu and Aq Quvinlu remained inside Iran, and later due to the pressure of the military of these two Turkish governments, Qara Qvinlu or Aq Qvinlu and some of those tribes left Iran and went to Uzbekistan, Afghanistan, and India. In addition, it should be said that each of the mentioned Mongolian tribes is also headed by a " The great Novians" or the great generals came and some of those Mongolian Novians, with the connivance of the aforementioned Mongolian tribes and Hafiz, were the ones who helped the Ilkhani kings to come to power, or they were responsible for maintaining the power of the 17 Mongol and Ilkhani kings in Iran, such as "Amir Tagha Jarnavian" with the help of his Mongolian clan and the Mongol generals of the period. Gikhatogardid or "Amir Sonjaq Noyan" was also the ruler of the era of Abagha or "Amir Qatalghshah Mongol" or "Amir Chupan Mongol" and the ruler of the era of Ghazan Khan or "Amir Toghan Mongol" and the ruler of the era of Sultan Muhammad Khodabande or Amir Chopan and "Amir Sunj Mongol" The two generals of the age of Sultan Abu Saeed were Ilkhani, and of course, the Mongols used some of the Iranian Arabs as their supporters and to maintain the security of the roads or in guarding some deserts in Iran, for example, "Muhammad Al Muzaffar" or the elder of the Al Muzaffar family, who was one of the feared Arabs of Khorasan and had 300 The Arabs of Khorasan were stationed in the Meybod desert of Yazd to ensure the security of the desert road from Shiraz to Barqo to Yazd to Tus and Mashhad. He also ran away from Soltanieh and went to Meibod and Burgoand with the help of the same Arabs of Khorasan or with the help of Basri tribes of Fars and with the help of some Mongolian tribes of Kerman, Vizd, and the small state of Al Muzaffar, he formed Wardkan, Barqo, Kerman, Isfahan, and Shiraz in Yazd, Mibod, and Shiraz "Katab Shah Shuja" is an ancient Parisian book, and in order to legitimize the new Arab and Mongolian government, he pledged allegiance to the Abbasid Caliph, but the small government of Al Muzaffar was also in the year 795 AH by the "Turkic government of the Timurids" or the Turkish tribe of Berlas Tirmaz and Shahr Kash of Turkestan in Asia. Central became extinct and 70 people from Al Muzaffarham chiefs were killed or killed around Qomshe Isfahan in 795 AH and then Timur Lang after taking the areas of Muzboro gave the fate of Khuzestan, Fars and Kerman Rao provinces to his son Omar Sheikh but he did not live for more than one year as a minister in 796 AH He was assassinated, or after him, or the fate of the region, or the fate of the government of Shiraz and Kahgiluyeh, fell to his descendant, Prince Ibrahim Mirza, or during the entire 200-year rule of the Mongols or Timur Turks, who was the son-in-law or Gurkan of the Joghtaian family, all the Seljuk Turks fled from the plains of Soltanieh in The mountains were in the five southern provinces of Iran, or the Seljuk Turks fled from the plains of Saujblag, Karaj, Shall, Varamand, Wauj, and Kharghan in Qazvin in the south, or the Seljuk tribes escaped from the plains of Sejas, Sehrward, Wenzjan, Waqqand, Mahshan, and Takab, and they were in the four southern provinces of Iran, for example, for a while in the mountains of Khuzestan, Kahgiluyeh, Volrestan, and Fars. They were herding from the lands of the Seljuk Turkic tribes of Shamla Afshar Atabek Sultan Malik Shah II in Khuzestan, or they went to the Zagros mountains of Fars province, to the Bawanat plains and Firuzabad Abad, and still (the Qashqai Turks of Fars province, including the Seljuk Turks, are fugitives to Fars, or The Turks are the Qais of Firuzabad (and they were all Seljuq tribes who fled from the Mongols and went to the plains and mountains of Fars, who founded the small state of Atabakan Fars or "Bozabeh Seljuqi" or Atabak Saad Seljuqi, or they fled to the Atabakan Seljuk region of Kerman for a while They lived in the mountains of Jebel Barez of Kerman province, they farmed in the mountains of Jebel Barez, Kerman, or they went to the plains of the city of Baft Kerman, where there are Turkish villages, or they went to the warm plain of Jiraft, and next to the Jezmorian lake, they went to the Jezmorian monastery, whose government was in the hands of the descendants of Qaward Seljuk. It was that most of the tribes in the villages of Baft city of Kerman or Bardsir city or the villages around Jiroft and all of them are from the "Afshar tribe of Turks of Kerman" who were the remnants of the semi-independent Seljuk government of Qaward and his thirteen Seljuk grandsons who ruled in Kerman. Azerbaijan, Vari, Khorasan, or the rest of Al-Sif, the Seljuk Ghaz Turks, and during the 200-year rule of the Mongols and Timurids, and all of them in these few southern provinces of Iran, gave up politics and only herded in the Zagros mountains or in the surrounding plains, for example, during the period of the Mongol Helakokhan and "Atabakan" governments. Lorestan and Khuzestan were considered to be "Seljuqi and semi-independent state of the Ikhani government under the leadership of Tekle Seljuk, or later, the "semi-independent state of Atabakan Fars" was also like this, or under the leadership of Atabak Saad Seljuki in Persia, or in the year 658 Hijri, and it was either his father, Abu Bakr bin Saadniz, and for example Giving his obedience to the Mongol Halakukhan and with the same Ilkhani Halakukhan, he marched to Baghdad of the Abbasid Caliph.The last Seljuk ruler of Fars, Abash Khatun Seljuki, was in Shiraz during the Ilkhani period, who was invited to Tabriz in 684 AH for his financial trial, or he was called to the Mongol government for his faults and paying taxes. and then they gave their rule to the "Al Inju Mongol Dynasty" in Shiraz, and the Inju Mongol Dynasty also ruled in Shiraz and Fars from 684 AH to 758 AH, or collected livestock taxes from the fleeing Seljuk tribes to the plains of Bavanat, Firawad, and Kazerun, Fars. And he used to send pleas to the court of the Mongols and Divan in Tabriz and Sultaniyeh. After that, in 758 AH, with the death of Sultan Abu Saeed Mughal in Sultaniyeh, al-Inju was in danger, and with the destruction of the 17th Mughal king in Sultaniyeh and the rule by the "Shepherds of the Mongols" in Sultaniyeh and Tabriz, Ashraf Shepherd fell in Sultaniyeh and Tabriz to collect taxes. He went to Shiraz, but he was not successful and the "shepherd Mongolian government" did not last, and then the rule fell to other Mongolian peoples, i.e. to Al-Jalair in Soltanieh and Tabriz, but in Shiraz or in Yazd, a small government or an Arab descent of Al-Muzaffar gradually gained power, or after the death of the Sultan They did not see Abu Saeed the Mongols and themselves as less than the government of al-Chupan, or they did not see them less than the Mughal clan, and they took all the agricultural taxes from the villages of Kekiloyeh province, Fars province, Kerman province, and Isfahan province. The city that al-Muzaffardar had a hand in, and in addition, most of the employees of the Istifa court or the taxation audit were also selected from the Arab tribes of Khaf and Zozen, or the agricultural and livestock taxes of the villages of the said region were not sent to the government of Al-Jalair or to the shepherds, and only to strengthen the government of Al-Muzaffardar. Muzaffar and for the army of Al Muzaffar, the army or for the accumulation of wealth, 70 families of Mutafiz al Muzaffar spent in the city of Yazd and Mibid, while the majority of the inhabitants of the villages and pastures of Fars and Kerman were in Yazdova, Bargu and Bavanat, and all of them were from the fleeing but rebellious Seljuk tribes of the Turks of Ghaz, and historical documents show that Granted that some of the same Turks from Ghaz went to the heights of Shir Mountain in Yazd for summer, and they went to Abargumi during the cold winters, in addition to the Seljuk Turks of Kerman, who were also with the Seljuk Qavard and went to the villages of Kerman or to Baft and Bardsir, and in order to pay their herds tax and to The central government of Ilkhani and the plains of Ray and Hamdan were involved in a war with the Mongol soldiers, which is mentioned in the historical sources of the Ilkhanid era, and before that, the Seljuk Ghaz Turks and the Samanid government and them got into trouble for not paying the agricultural tax of their additional herds, and once in the era of Sultan Masoud. Seljuk happened and finally they got stuck with him in the tooth and nail war and they overthrew the Ghaznavid government because they didn't want the extinction of the Ghaznavids, but that additional taxation caused it, and because those Turks of Ghaz Seljuk had a livelihood of herds, eat and die, and finally this people He forced the Ghaz Turks to rebel against the Ghaznavid government, and in addition, the same type of additional taxation from the herds of the Ghaz Turks happened once again during the reign of the Seljuk sultan Sanjar, and the poor Ghaz were caught in the Qatwan war due to additional taxes, and for several years, the sultan of Sanjar and Ghaz Seljuk was captured by the Turks and they did not kill him and they accepted him as their sultan, but they were willing to pay taxes.He did not have extra herds! Therefore, for several years he was kept in captivity with respect or kept in the Khorasan region, but the Arab tribes of Al Muzaffar treated them in the hands of Abragu and Kerman and in other ways and during the rule of 759 years 795 AH Al Muzaffar and this way of extorting agricultural tax or Herding was imposed on the Ghaz Seljuk Turks, and this type of Seljuk Turks did not accept fleeing to these 5 southern provinces of Iran until the government of the said 5 provinces fell into the hands of the Timurids, who acted more sensibly, or after the extinction of Al-Muzaffar or after the year 595 Hijri, and into the hands of their descendants. And the descendants of Timurlang fell, who knew the culture and customs of the tribe or knew how to collect taxes from the poor tribes of Ghaz in the plains of Turkestan in Asia, and until the end of the Timurid rule, they had entrusted to their own rulers in Herat, in Shiraz, Fars, or in Shushtarkhoristan, and in Kaghiluyeh, or in Yazd and Kerman. that they do not impose heavy tax pressure on the Seljuk Ghaz herd tribes or in the mentioned five provinces so that their rebelliousness does not follow them!Either he acted wisely in collecting taxes from the Seljuk clans of Kerman, as he did with the last grandson of Qaward Seljuq and the subjects of Ghaz Kerman, or his 13 Seljuk rulers in Kerman were subjects of tribes, all of whom were descendants of Qaward Seljuq in Kerman, after the government of Kerman In 583, it fell into the hands of Baraq Hajib, who was appointed by Khwarazmshah, and they also had 7 rulers in Kerman, and all of them were from the Turks of Kerman, and later they obeyed the Mongol kings of Tabriz and Soltanieh, or they ruled in Kerman until 714 AH, and they all respected the poor herdsmen of Kerman province. until the government of Sultan Abu Saeed in Sultaniyeh was extinguished and the government of Kerman fell into the hands of the Mongol clans of Ughani, Germani, and Vankodri, and later it fell into the hands of Al Muzaffar of Arab descent, and during this period, more pressure was placed on the Seljuk Ghaz Turks of Kerman, or the year 795 Hijri. Timur's policy and land transfer could have been done justly since the year of Muzaburu, and he was the ruler of the Barlas tribe from the reasonable houses of Sijan, Kerman, Nood, and controlled the taxation of herds in the villages of Kerman and Sirjan, until in 850 AH, Jahanshah Qaraqvinlu came to power. who was from the Turkistan region of Central Asia and revolted against the Timurids, who wanted to return them to the former Turkestan, and finally Sultaniyeh Vikhzane took it back from the Timurid government, or expelled the Mongol tribes from Sultaniyeh, Tabriz, Marand, and Moghan, or expelled them from Selduz, Naqdeh, and Ajab Shir. Banab either drove out Qarachman, Wazjan, Abhar, Hamdan, Taram, Gavorud, or he drove out Ghazvin, Qazvin, Kharghan, and Saveh, and started another ethnic transformation in Iran, then he united several Turkic tribes, Agha Jari, etc. He settled in Hamedan instead of the Mongolian peoples, or he replaced the Turkic peoples "Jagilo" or "Bahar Lo" in Hamedan, or the peoples who were headed by Ali Shakrat, or he settled in the villages of Bahar Hamedan and settled until the Afsharia period, and this area of Hamedan Rao was the territory of Ali. They were called "Shakar" or he settled the Turk Jagirlu tribes in Moghan, or he settled around Ardabil and settled instead of the Mongolian clans, or he settled the Turkic tribes of Dokharlu, Qaramanlu, or Saad Laura in Khalkhal, Wardbil, or he settled the Turks of Alpavat and Baibardlu in Arsbaran, or He expelled the Selduz Mongolian people from Naqde or the Mongolian Ajab Shir people from Banab or the Mongolian pastoral peoples from Qarachman and Abadi Turkmen Chai or he expelled them from other villages of Azerbaijan and replaced them with other Turkic peoples. He is a Turkic tribe that was part of 600,000 of his army when Halakukhan came to Iran, and some of them were Uyghur Turkic tribes of Turkestan, Asia, and a large part of Halakukhan's army were from the Mongolian tribes of North China, or they were from the Mongolian tribes around Siberia, and at that time, the tribe The Qara Quyunlu Turks settled in the northern pastures of Baghdad and used to come for their Qashlaq and around the Aras River and the Nakhchivan and Moghan plains, but during the period of Timur Lang and the people of Mezboru, they often rebelled, and Zatimur Lang and citing the Zafar Nameh of Yazdi and other books, Vatimur Lang made a decision and told his commanders that the disobedient Turkic peoples should leave Qara Quvinlu and return to the plains of Turkestan in the middle of Asia, or the clans of the mentioned peoples and tribesand they gathered from their pastures and moved to Turkestan under military control again, which caused a conflict between Qara Yusuf Qara Quvinlu and his sons and the Timurid army, but after the death of Timurid Shahrukh and the same Turkish tribes united Qara Qvinlu and they expelled the Mongol tribes from the west of Iran and for example The Mongol clans expelled Jani Ghorbani or Joghtai or Yesavari from Gorgan, North Khorasan and Semnan, but with the failure of the Qaraqvinlu government and the government of Agh Quyunlu in 872 AH, and this time, the "Government of Aq Quvinlu" came to power in Tabriz, and several of their kings were also 36 years old. They lasted until the year 908 Hijri and ruled in Iran, and they also expelled some of the Mongol tribes from the cities of Iran and replaced them with some of the Turkish clans, and for example, they settled the Turkic tribes of Purnak or Baybardlu, Mosullu, and Karaja Daglu in the villages of Arsbaran, Azerbaijan, and some of the tribes They migrated to Gaza 300 years ago and they migrated to the southern provinces of Iran and returned again, or during the Mezboro period, they united with the Agh Quyunlu government and returned, and it was assumed by some that they were called the Afshar Inanlu tribe, who returned and came back to the Abhar plain, and some were called the Afshar Elpao tribe or the Aghmalu tribe. which returned to the villages of Tarem, and in any case, all the governors of Timurid, Qara Quyunlu, or Aq Quvinlu until the year 907 AH and treated the former tribes of Ghaz Seljuk in the villages of five to six southern provinces of Iran, and they collected additional taxes from the tribes of Ghaz Seljuk and the clans of Ghaz They didn't want to, and they also farmed for about 300 years in the high mountains of Zagros or in the warm plains of the south, which in terms of fertility were similar to their former summer pastures and pastures in the previous Turkestan, or similar to the pastures around the two slopes of Sihun and Jihun and around Khorezm, but the temptation of power and participation in The establishment of the government or the temptation to reduce additional taxes from them and return them to the Soltanieh plains, Abhar, Tarem, Vaijroud, Takab, and Mahanshan, which were located around the Ghazal Ozen river and its branches, and this time the aforementioned Seljuk people came with the "new name of the Afshar people" or they came at the beginning of the Safavid government. Or they returned in 908 Hijri when the Safavid government was being formed, but this return of the tribe to their former pastures in Azerbaijan was not prosperous, and because of the second half of the Safavid rule, they were once again angered by the next 5 Safavid kings, and finally they were again satisfied with their pastures. They gave up or were removed from the governance of most of the cities, and they felt defeated until the period of Nadershah and gathered around Nadershah Afshar Garakhlo and created the new government of Nadershah, and then they cleansed the soil of Iran from foreigners, such as Afghans, Ottomans, or Arabs. to the Persian Gulf and from the Russians who controlled Gilan, who took it back, but the greed of the important Khanins of Afshar ruined everything and several of them who were the guards of Nader Shah's tent and treasury or the big artillery, and because of their own greed, they killed Nader and his children or destroyed all of Nader's treasury and artillery. The military camp of Fathabad looted Qochan and brought it to Azar Baijan, and eventually two groups of Afshar took revenge on each other, or because of the murder of Nader and his children, they went to war with each other, or in the plain of Saman Arkhi, east of Zanjan and west of Soltanieh, and all of them got into a fight, and finally, about 100 thousand armies In the war of Saman Arkhi and Afshariya, they both fell and killed each other, and then the government of Iran fell into the hands of the small clan and the Qajar clan.It fell and the Qajar dynasty also acted twice during its 112-year reign, like the Mongol era, and once again all their lands or pastures in Abhar, Hidaj, Sultaniyeh, Wazjan, Watkab, and Mahhan were taken out of their hands, and they were part of the Qajar estates, and history was repeated once again in the pastures of the province. In the continuation of my article, I will discuss the re-migration of the former Ghaz people to the Soltanieh and Vezjan plains from the five southern provinces of Iran, or I will discuss how it happened during the 230-year historical period of the Safavid rule? It is possible that it was taken from the documents of 50 volumes of historical books of the Safavid era, or it was extracted ethnographically and from the documents of that period: and we must add that in the last 14 centuries and several periods, deep ethnic changes and ethnic changes have occurred in Iranian cities, or in the races Iran has happened or it has happened in the ethnic fabric of the cities and villages of Iran! But until now and never from the point of view of anthropology or documented ethnography, the current shape of the Iranian peoples has not been looked at, or the ethnic structure of the contemporary Iranian nationality has not been looked at! And because since the period Pahlavi that going to school or publishing a book or a magazine or a television phenomenon was formed in Iran and this kind of deviation was formed because it has always spread these few media elements and a kind of popular or undocumented view of the Iranian nation in the last 100 years under political teachings. It is the Pahlavi era, when all Iranians consider themselves to be of Aryan descent, and that common teaching is that all the current tribes and all those living in Iran were or are all of the Aryan race 2500 years ago! And while the new science of anthropology says something else that it was formed in the last 170 years! Or the historical documents and something else says that they were written in the last 1400 years and all the documents say that there are no ancient Aryan tribes in contemporary Iran. Or from the Sassanid era, etc., nothing is left except some objects and buildings, or because of political conflicts and most of the people of that time died, or their cities and villages were handed over to other tribes, or each nation in its own historical period has its own cultural faces and cultural expressions. It has its own era, and with the change of ethnicities, the same cultural faces of that region are also changed or transferred to the cultural face of the future people, and for this reason, the existing Iranian ethnic groups have undergone "ethnic transformation" several times or they have found it in their own cities, and for the same reason The reason is that the ancient Aryan peoples do not exist in Iran! Or the old Pahlavi language does not exist! Or the political and cultural order of that era does not exist in contemporary Iran!On the contrary, all historical documents say that the first ethnic group living in modern Iran are the "Arab peoples" who entered Khuzestan in the 14th century and because of the intense conflict they had with the Umayyad rulers and their commanders or in cities like Wasit (where pilgrims Ibn Yusuf made Thaqfi) and the Arabs who immigrated to Khuzestan got stuck or they got stuck with the governors of Basra and Kufa, and then they became Khawarij Arabs, so the Arabs were forced to migrate from Khuzestan during the 132-year rule of the Umayyads, and followed them to the provinces of Fars, Kerman, and Wesistan. And so in those three provinces, as a result of the conflict with the government of El Boyeh, they went to the cities and towns of South Khorasan, or they went to the cities and towns on the other side of the Lut Desert and the Salt Desert, or to the eastern cities of Yazd Province, to the eastern cities of Isfahan Province, or to Qom and Semnan Province, and gradually the language They learned Farsi, but most of them are from the first Arab racial and ethnic groups living in the eastern and desert areas of Iran, who have been living in Iran since about 14 BC until now, and the rest of the Iranian ethnic groups came later or came to the soil of Iran and the cities of Iran after them. And most of the different historical sources have also addressed the ethnic origin of the Iranian Arab peoples or how they came to the Iranian cities or the aforementioned villages, which shows which Arab people they belong to? Or what is their role in the periods of former Iranian and stable governments in the last 14 centuries? For example, documentary books such as Fatuh al-Baldan says either the history of Tabari or the history of Yaqoubi or the history of Mini or the history of Qom in the fourth century of the Hijri or the history of Nishabur Hakim or the history of famous people of Isfahan in the fourth century or the history of Kashan and all of them say it and in addition in the recent centuries and The history of Gulshan Murad in the era of Zandiya also speaks of the existence of Arab tribes in the cities of South Khorasan, or the history of Muhammad in the era of Agha Muhammad Khan Qajar, or the history of Murat Al-Buldan in the era of Naseri, and all of them describe the ethnic origins of the inhabitants of the cities or villages of South Khorasan province. Or the history of the Arab poets and men of those eastern regions of Iran, or the documentation of the history of Yazdara ethnic groups, or the ethnic history of the eastern cities of Isfahan province, and in addition, because the majority of Arab migration and its suburbs were also to the city of Isfahan, and therefore the cultural trends He shows them in this big city or in different historical places!Either the documents of all the past books are related to it, or it shows in its various pages that the inhabitants of the mentioned cities are mostly from the Khazima Arab races in Birjand, or from the Tahiri Arab people, or from the Maqsoodi Arab people of Kashmir, which Dr. Iqbal and the Prime Minister of the Pahlavi era of Vazan The Arab people of Kashmir are from the descendants of Khanin of that city, or the head of the former oil company, and he is from this type of Arab tribes of South Khorasan, or they are from the Arab tribes of Tabas or Gonabad, as the book of Gulshan Murad and their clans says, or according to the book of Alam Ara Naderi who is talking about the Arabs of that region, or some of these Arab tribes are the drunken Arabs of South Khorasan, or the Arabs of Khazima Birjand, and they entered Nadir's army in Khorasan only for some of their political goals, but later, during the continuation of Nadir's rule, they did not build in Mashhad and his grandchildren, in addition to the quote Book of Majamal al-Tawarikh wajzo 14 khans were Arabs of South Khorasan or Kurds of North Khorasan who took a lot of profit from Nader Shah's great treasury and then by blinding Nader Shah's grandson, they built Qajar in Mashhad with Agha Mohammad Khan or built it with the British government and used Nadir's great treasury and his large land holdings. Shaun and the three provinces of Khorasan are mentioned, and the book of Golshan Murad, or the book of Muhammadan history, or the book of Marat al-Badaan, or the history of Kashan in the era of Zandiyeh or the Qajar era, or the history of ten thousand miles in Iran also says this, and in all those books, it is written in the role of Arab readers in Khorasan of the Zandiye period is mentioned, or the role of Zangoi Arab clans, or the Arab Laloui clan of the cities of southern Khorasan, or the role of Mish Mast Tabas and Gonabad Arabs, or the role of Bastam Arabs, or the Maqsoodi Arabs, the Taheri Arabs of Kashmir and Badeskan, or the role of Nakhai Arabs, Birjan, Qain, and Arabs Tabasi or refers to the role of the Arabs of Bahlul Tarshiz and they are all in the cities of Tabas, Gonabad, Qain, Tun, Kashmir, Khawaf, and Zozen, which is mentioned, or the history of Qom also refers to the Ash'ari Arabs in Qom and Tafarsh in the fourth century, and also p. "Arab Saidi" and "Arab Nimiri" in Qomrud and Qamsrunraq regions or in the year 999 AH! In addition, various pages of the history of Kashan, etc., and the role of the cities of Kashan, Zavareh, Vardestan, Nain, Vanark, or the Arabs of Ramin, Khawar, and Garmsarashare, or p. Also, on pages 1577, 1578, and 1579 of his book, he talks about dozens of Arab clan groups or Arab tribes in northern Persia, which are mostly located in the settlements near Abad or in the west of the Yazd region. In addition, Naseri Farsnameh writes that Persian Arabs came to this area during the Umayyad period, and that they are from the "Arab" tribe. Jabareh" or "Shibani Arabs" and in addition, in his book, he mentions 57 tribes of Fars Arabs!On page 1576 of his book, Faraza mentions "Shafi Khan, Amir Mahdi Khan Arab Shibani" or other poets of this Arab people, and in addition, the same book of Farsnameh Naseri, on pages 1576 and 1577 of his book, he mentions "Il Arab Basri" of Persia, which until the end of the Qajar era in The villages around Sarostan of Shiraz and Block of Arsanjan and the people of that country used to have summer cottages and gashlaqs that went to the lands around Sirjan and the Qavam family of Shirazi organized them under the title of "Il Khamsa" in the Qajar and Pahlavi eras and they used them for various political purposes and also near Yazd Wardkan Also, the Arabs of Al-Tamim, the Arabs of Khafar, the Arabs of Khawf, etc. are also mentioned in historical sources, and the Arabs of Khanj, Bastak, Fars, or in the south of Iran also have their own place, which are often from the "Arabs of Hola, etc."
And the "second ethnic groups" who came to Iran are the "Azerbaijan Turkic ethnic groups" who have lived for 1000 years on the soil of Iran and the cities of Iran, and according to the date of their arrival in Iran, they are also the second group of immigrants from abroad, but these are the Arabs of the eastern regions of Iran. They resisted their arrival, and in addition, they tried to culturally and politically resist the Seljuk Turkic, Khwarezm Shahi, Mongol, and Timurid governments, who are the third ethnic group that immigrated to Iran, and they resisted the Arabs and the Arabs of the eastern regions of Iran for several centuries, or they started the Ismaili movement of the Seven Imams, or After the death of Malek Shah Seljuq Turks, they set out! And the documents are the same as the writings of different historians who have written at least 15 volumes of books about "Ismaili fortresses" or they have written about the "Ismaili movement" and at least 150 military fortresses are mentioned in the Qahestanat region of South Khorasan. Some of them were in the Alamut region of Qazvin and the north of the river, which is mentioned and all the documents say that the Arabs had established southern Khorasan and those castles in the Damghan mountains and even the Birjand mountains and even the Qayinat, which existed from the period of Sultan Muhammad Seljuqi to the period of Halaku Khan, the Mongols, which was Those forts and military operations were directed, and later they were opposed to the titles of the Horufiyeh movement or the Sarbadarieh Sabzevar movement or the Noorbakhshieh movement of Gonabad and the rule of the Turkish Timurids in the cities of Iran, or the Hurufiyeh movement and the Turkish government were opposed to the rule of Iranian cities. And they were fighting or they were against the government rule of Seljuks Turks, Mongols, Timurid Turks, Qara Quvinlu Vaq Quyunlu Turks!Or, in the process of forming their government, they were arguing that there are many documents and historical sources of Iran in this case, and the last move of the Ismaili movement was made during the period of Mohammad Shah Qajar by Agha Khan Mahalati and it led to clashes in Kerman and so on, and as "the second The ethnic group "who live today in the land of Iran and the current cities or have a residence life of 1000 years in Iran and are "Turkic peoples" and they also came to Iran from the plains of Central Asia and they also identified themselves as contrary to the slogans of the Pahlavi era and They do not consider them as Aryan tribes, but they think that the Turkic, Ghazturk, Seljuk tribes of the plains of Turkestan in Central Asia used to farm before 1000 years ago in the plains and pastures of Turkestan in Central Asia, or they did not know the formation of a government or the creation of administrative courts. By building a market or a caravanserai, or by building a military school, or by writing administrative affairs, or by establishing a library, or by learning about the governance model of other tribes in cities, or by how to adjudicate disputes between tribes, or by the laws of land ownership and distribution. They got to know the agricultural product among the producers and its collective members, and they mixed those "civilized cultural patterns" with their "pastoralism and past life" in the soil of Iran, and they bought these forced cultural patterns with "skillful and hard work" only from the educated Iranians, Tous, Javain, and Vanishabura, and for example They learned Nishabori from Khwaja Nizam-ul-Mulk Tusi or from Umid-ul-Mulk Kandari, and later they used it with full skill in their subsequent governments, or it became part of their cultural knowledge and the new way of governance, or it penetrated into their simple herding way of life, but in the life around the two rivers of Sihun Vajihun and this was not a "cultural effect"! Or was it not in the place of their simple life and near their "Manqashlagh fortress" in the region of Khorezm and Bukhara! They used to have a simple pastoral life in that land, but the Seljuk Ghaz Turks lived a simple life because of the legal and military pressure that the governors of the Samanid and Ghaznavid era of Iran imposed on them and disobeyed. or they imposed harsh taxes on their pastures and they imposed all kinds of harsh taxes on them, so they rebelled and defeated the Ghaznavid government in the battle of Dandanghan, etc. He didn't have it and all of it was desert and desert, so there was no possibility of living and having rich herd pastures!And they inevitably left the deserts of Khorasan and turned to the west or south of Iran, or in order to preserve their "former herding lifestyle" and a part of the same Seljuk tribe under the leadership of "Qavard Seljuk" they went to Kerman and the mountains of the prominent mountains of that province and the Garm Baft or Jiroft deserts and around the Jazmorian lake. In addition, from the Qaward Seljuk period, due to the abundance of the Ghaz Turkic peoples in Kerman, at least 30 Seljuk rulers or Karakhta Turks and among them the "Gaz Turkic peoples" were elected to rule in Kerman, or from among the Khwarazmi Turks or Afshari Turks, all of them from the period The Samani and the Safavid, Afsharian, and Barkerman periods ruled the region, and removed the Afshari Turkish rulers and placed "Sikh rulers" on Kerman. In the period of Nader Shah, he again placed Afshari rulers on Kerman. It was assigned and changed, and the government of Kerman during the period of Karim Khan Zandu fell into the hands of some of his family, such as Taqi Khan Durrani, etc., and then it fell into the hands of the Qajar Khans, such as Ibrahim Khan Qajar, Farman Farma, etc., and also during the Seljuk period, a part of the same Ghaz Seljuk tribe, who had moved from the water beyond the Nile, and He moved towards Fars province, where he had the high summer mountains of Zagros, or he had plains suitable for herding, and with the support of the Seljuk army, he went to the Fars plains, or he went to the fertile plains of Bowanat, Kazeroon, and Firouzabad, Fars province, to the Safavid era and in that country. and their local government was also chosen from among the Atabkans of Fars, who were the heads of the Ghaz Seljuk clans of Fars province, or with the descendants of the Seljuk Atabkans of Fars province, which the historians of the Safavid, Zendiyya, Qajar eras, and those who did not mention their Ily influence in Fars province. Or they did not mention it in their court writings, and Ibrahim Mirza Timuri Turk or Pir Budag Qara Quvinlot Turk or Alvand Mirza Aq Quvilo Turk also reconciled with the people of Ghaz in Fars province. During the Safavid rule, there were several Turkish Khans of Zul Qadr and the Fars government who were stationed in Shiraz. Vajram and Garmsarat of that area were appeasing with the same Turks of Ghazfars in Shiraz in its administrative courts, and later Shah Abbas and the last khan of the Turk Zul-Qadr, named "Yaqoob Sultan Zul-Qadr" were also killed, and in order to establish the "East Indian Trade House" in Shiraz, Bushehr, and Lorestan, and all the governments of Fars, Hermozgan, and Bushehr. He gave Hormuz to "Imam Qoli Khan Armenian" and opened the way for East Indian ships to trade with the ports of the Persian Gulf and the Strait of Hormuz, or the commercial road of Lar and Shiraz and the capital city of Isfahan.And for the opening of this type of European trade route in Fars, its victims, the Ghaz Seljuk people who fled from the Mongols, or the Qashqai tribe, the Turks of Fars, or the Bayat tribe, the Turks of Shiraz, or the Afshar clan, the Turks of Kazerun or Kohgiluyeh, which were the last houses of Kazuron or Kohgiluyeh in the period The Safavids and the beginning of the Qajar dynasty and the Afshar dynasty, whose names are mentioned in the book Farsnameh of Naseri, or their victims and the Zul-Qadr tribe were Turks who were eliminated, or the different clans of their rulers ruled for a while in the cities of Shiraz, Vajerm, Fasa, or their victims and the "Bayat Turk tribe of Fars province" It happened that Nader Shah or his son Shah Rukh and Sahih Saleh Khan had assigned the Turkish allegiance to the government of Shiraz, and when the government of Karim Khan Zand or his children were replaced by Daim al-Khumrash in Shiraz and all of them sat in the place of Imam Qoli Khan, the Armenian, and during the Qajar period, the Persian government fell into the hands of the English General Sykes. The Qavam family fell into the hands of the police in southern Iran, and all of them fell with the help of Indian soldiers and British officers, as well as Arab Khamseh, and with the help of rulers related to British colonialism, such as Farmanrama or Nizam Mafi in the Qajar era, and the only fight was over Mullah Nasreddin's quilt, and they were also Ghaz Seljuq Turks or Afshariya Turks. Or Dhul-Qadr or the Qashqaqi Turks were against the way of the trade of the European ships and like the Portuguese or the Dutch or the English and their trade was with the Arabs of Isfahan and the primitive herd Turks of the Seljuk period in Kerman and Persia and Khuzestan with their nomadic primitiveness and this trade route of the English and the Arabs of Isfahan Vakashan and Birjand had closed Wizd! And they should have been removed or this commercial route would have been opened with the ideology of different Safavid and Qajar eras!And during the Qajar period, European goods came to English ports from Bushehr, Bandar Abbas, Bandar Lange, and Bandar Khorramshahr to the caravanserais of the new stratification of the Arab traders in Isfahan, or went to the caravanserais of the Arab Amirs of Kashan, or went to the Arab caravanserais of Al Mozaffari in Yazdami, whose influential families and from the Safavid period and most of the trade They had the East Indian Bami, or it fell into the pocket of the Arab Khuzimah of Birjand. The family of Asadullah Alam is an Arab and they are from them, and they managed the trade of Birjand and Mashhad for several centuries, and the government fortress of Khanin Arab Mir Alam Khuzimah also managed Birjand, Kashmir, and the countryside of Zabul. And they didn't have a small amount of the wealth of the Arab rulers of El Nahyan and Wal Sani, or the Arab family meant by Dr. Iqbal, a Kashmiri whose father's Arab family had several centuries of influence in Mashhad's economy and deep financial influence, after the murder of Nader Shah and the blinding of his grandson Shah Rukh, and deep Arabic-English culture with the help of the media The wage earners had set themselves up in the eastern cities of Iran, and the only obstacle to their wealth accumulation was a group of gullible Seljuqs from Ghaz who did not smoke incense to earn a living. And if they have lost the government in the cities, at least by giving up the world of politics, at least they can eat a piece of bread from their grazing interests, and the possibility of leaving Iran and returning to their green lands in Turkestan in the middle of Asia was not possible, because with the policy of the Indian Company Eastern and their former Turkic settlements and the former Qara of Turkestan and the Mongolian tribes of Uzbekistan, such as the Qangarat people, etc., and the unfortunate Ghaz Seljuk people who fled to the mountains of southern Iran and had neither the way to go forward in the Safavid era? nor the way to go back? And at the head of these Ghaz tribes who escaped from the Mongols and went to the southern mountains of Iran and "Shamla Afshar" or "Shamla Oshar Ghaz" of the Seljuk period, who was called "Atabak Shamla Ghaz Seljuqi" and according to Ibn Athirke's complete book and his book of history It has been mentioned or there are four other historical documents and there are in the book Farsnameh of Naseri, and they all call him Atabak "the second Seljuk king" in Khuzestan, and he was Atabak from the tribe of Ghaz "Oshar: Mangashlaq plain of Khwarazm, which was later called "Oshar" and "Oshar" Afshar is transformed!Or in the government of Aq Qoyunlu and Waj, there is a book written by Ghaz Oshari of that tribe in the Qashlaqi plain of Khuzestan for two centuries, or in the Seljuk government, they took the pastures of the Khuzestan plain as their fiefdoms and paid taxes to the central government, and in addition, the pastures of the mountains of Giluyeh from the Elb side. It was given to Arslan or Malik Shah or by the Khwaja of Nizam al-Mulk and to their vassals, and for this reason, they always sent their Qashlaqi and Vilaqi herds and taxes to Isfahan and Hamdan, the capital of the Seljuks, and all of them were from Tirah, clans and descendants of Shamla Afshar, or all of them were from the remnants of the people of Shamla Afshar. They are in Khuzestan and they were called "Ata Bekan Selghari of Lorestan and Khuzestan" during the Ilkhanate period, but during the Ilkhanid period, this region did not write its ethnic written history, and during the Timurian period, there were no Qara Qoyunlu or Aq Qowinluhm and Lor clans in those places, especially Lor Kekiloyeh and it. The area of Ekhta and Sivarghal did not have an ilkhanate from the government, and probably a small group of "Shabankare clan" or "Shol and Shulestan clan" lived in that area, which was a small group of Ler tribes of Boyer Ahmadi (who live in Mamsani, Chesaran, and Dogonbadan areas). They said that Tarikh al-Muzaffar or Majam al-Ansab or the books of the Timurid era and that region called Boyer Ahmadi and the area "Shulistan Timurid" that "the people of Ler Shul" also lived in that small area and not in Kohgiluyeh which was throughout the Safavid period or in all kinds of historical books. The Safavids are mentioned only from the Afshari tribe of Gilouye (and not from the Lor tribe of Gilouye), which does not exist in the historical sources of the Safavid era and the Sandi in this regard!Or after the departure of the Afshars from Kahgiluyeh, or after they came back to Qazvin plain, Kharghan, Sultaniyeh, Waqidar, Vaijroud, and Mahashan Vast, at the end of the Safavid government, the people of Ler Shulistan went to the same high and depopulated areas as Kahgiluyeh, and in addition, during the Seljuk period, they also had a fiefdom from Malik Shah Seljuk. And in the Ilkhanate government, "Atabek Selgharghz" had taken the areas of Lorestan and Khuzestan to Sivarghal from the Halakukhan family, which is called Atabek of Lorestan and Khuzestan in historical sources, and the philosophy of the departure of the Afshars from Kahgiluyeh and in the Safavid period is clear that the tribes of Ghaz Afshar - Seljuk and to help the Safavid government, they left Kahgiluyeh and Khuzestan and returned to Qazvin plain and Soltanieh plain, and later "Ler Shul people" also came to the pastures empty of the former population of Ghaz Seljuk Ushars and settled in those high places and the people of Ler Estan And it is centered on Khorramabad and Broujard, and during the 300-year rule of the Mongols and Timurids, it has an obscure history, and in the said historical periods, the said area was called the Atabakan region of Lorestan and Khuzestan, and it is not clear why these two provinces are considered a single province in the 300-year history, which is a " Biglar had a single "Beigi" and for this reason its new name was changed in the Qajar period and the name of the mentioned region to "Lor Kochuk" and "Lor Bozor" and Kankash Pezohshi shows that the Lorestan clans of Khorram Abad and possibly part of the migration of the old clans of Shabankareh and that area around Khorram Abad Although there are brief historical sources about the Shabankare tribe, including the book Majam al-Ansab, etc., which was written during the Mongol and Timurid periods, and it is not clear which of the Fazluyeh family or Atabek Tekle Ghaz belongs to this clan and the clans of the Lor group of the region and the old half Iranian people. Kurds or did they rule during the Mongol period? And probably at the beginning of the Safavid period, a group came from the Shabankare region of Fars and to the present Lorestan region, and they are called the Ler people, and in later periods, the Lek Kurds came to their region, or Ler Mafi, or Ler Fili, or Ler Navai. Or "Lor Khazal", which were separate groups, but were added to their region, and it is assumed that the inhabitants of Shahresin, Kermanshah, which has a large water spring, are from Lak Kurdish tribes, or the Noorabad area of Lorestan is also from "Kurd Lak clans", or they are from Cherdavel region and south of Malairham, and from There are "Lor Khazal" tribes that have racial differences with other Lors of the region, or they are called "Lor Fili" in the books of the Nader Shahi period and the said region, and numerous and small Lormafi or Lor Navai and Kurd Lek or Lor Khazal or Lor Zand have been added to the mentioned areas. After the murder of Nadershah and Hamgi, they came between Ilam and Khorramabad and settled there, and the people of Lor Bakhtiari came from Syria, or according to the book written by Khanin Bakhtiari, they came from the Safavid period, from Jebel al-Samaq, Aleppo, Syria, or they came to the mentioned mountains (source of Tarikh Bakhtiari, authored by Sardar) Asad) and the naming of the tribes of the Elamite mountain range was also found from the Qajar period, and the people who live in the western mountains behind the Cherdavel river, or live around the Shahr valley or in the western mountains of the Karkh river, and migrate to the warm lands of Iraq for their Qashlag. And they went around the Tigris or they went to their Qashlagi area and the Amara area of Iraq and their area too.Previously, it was called "Lor Pusht Kohi" and until 1335 AD when the city of Ilam did not exist, but only a village called Qoriya (or Deh Hossein Abad) and because the location of "Hussein Khan Pusht Kohi Castle" was in that area and It was called Hossein Abad, or the current city of Mehran didn't even exist, but it was called Mansoor Abad village, which was built by a person named Mansoor Khan Lor, on a hill, and the city of Dehlran can also be seen from its name, which was called De Leran, and it was near the Abbas plain. But during the period of Pahlavi rule, some people and the Pahlavi period academy decided to use old or Persian words in the naming of cities, provinces, and for example, in the naming of the village of Gilangharb and because of the forests of Gilan, a castle of Khan Kalhor, this area was called "Gilangharb". Or the name "Hassan Abad Kalhor" Rawshahr "Shah Abad" and in the government naming "Hussein Abad Village" Ilam Province also used the word Ilam (or Elam of ancient civilization) and used it for the new province of the Pahlavi period. Should these four Lor provinces of Iran be related to the Elamite civilization 3200 years ago, or should they be considered as one of the ancient Aryan tribes, which has caused differences between the Lor tribes of the four provinces? It is not "current Ilam province", but it is in the hill of Chagha Zanbil, Khorestan. Another promise of Ler writers is that the center of the "old Elam people" is in the mountains of Kohgiluyeh? And the fourth group of Ler also believes that Nakhir is the center of old Elam in Iran and in Ler region. It is the Bakhtiari tribe that Sardar Asad Bakhtiari has announced in his book Tarikh Bakhtiari! But none of them have their own documents in their historical claims, and they don't even know what the history of their Lor kings and kings are? Or they don't follow the history of their Lor people. do And for this reason, from the history of Khorramabad era of Khorramabad Shah Abbas and their ancestors until the past history, who is the first leader of Islam or during the Sassanid, Achaemenid, and Achaemenid period, and who is unknown? Or since the history of Jahangir Khan Bakhtiari in their Safavid period and even the history of the reign of the Assyrian kings of Nineveh is unknown, the last Elamite king of the Lernshin region killed them? Is it unknown in the clan of Lern Anan? Or is it unknown during the last 3200 years of Iran? Or in the documents of the document Their history does not exist! Is it a claim that the intelligent people of the Pahlavi era have put in their mouths, or have they claimed the ancient Aryan civilization or the former Elamite civilization of the Iranians? But the genealogy of the ancestors of Hossein Khan Pushtkohi do not know who he is? And in the written historical documents of the last 14 centuries, there is no one who can find it, or the genealogy of Jahangir Khan Bakhtiari of their Safavid era is unknown. He is mentioned in the book of Ari Abbasi's science, and it does not exist until the era of the Assyrian kings of Nineveh and 3200 years ago!Or is it not known in the historical sources? Who is the father of those Khanin Bakhtiari of the mentioned region? Or Jed Ler Pushtkohi or Jed Ler Abbasi Khorram Abad Anan and during the past 3200 years who is unknown? Or the mentioned Khan and what tribe was he and it is unknown? And while the names of the ancestors of the Turks of Ghaz Afshari are common, and the historical history of the Gonduz tribe of Shushtar and Mahrez or Duraq (Shadgan) of Khuzestan and Mehmigi is known! Who are they? Vansel Ander Nasl has been mentioned in the historical books of the Safavid, Timurid, Ilkhanid, and Seljuk eras, and it extends to the "Shamla Afshar" era of the Seljuk era! Or it exists in reliable historical sources such as Ibn Athir's complete book, and in addition, on pages 246, 247, and 249 of Naseri's Farsnameh, the author of that book writes that in 1000 years ago and in the ancestral tree, "Atabek Shamla Yaqoob Turkmani is Ghaz Khuzestan, or his descendants and "Kahkiluyeh Province" is also found in 50 volumes of books of the Safavid era! There is a document of him from the generation of "Salghari" who laid the foundation of the Seljuk dynasty of Lorestan and Khuristan It has been given the title: "Wanader Shah Afshar is also one of their descendants, or the founder of the Afshari civilization, and the descendants of the same Selghurians, and the ancestral history of Shamle Afshar is also known, or his ancestors are in the plains of Turkestan, Kharazim, and the Ghazneshin region." It was Qobchag, which is the largest and most fertile plain in Asia, and after the Mongols, it was called Kazakhstan, Vazbekistan, and Turkmenistan, but before it was only called Turkestan Asia, and the towns and villages of that land were also nicknamed with the Turkish word "Kand" and "Tashkend" or "Samar" for example. "Kand" or Samarkand) and in the historical sources of the era of Ibn Fadlan's travelogue in the 3rd and 4th centuries, and in the history of Zafar, Yazdi's book, etc., it is mentioned how their descendants reached "Ghaz Khan Turk" and the Qabchag Plain of Turks? But the founders of contemporary Iranian-Aryan civilization and It is impossible to present the genealogy of the various and numerous ethnic groups of contemporary Iran, which in the past 14 centuries and the inhabitants of its cities came from the four corners of the world or came to the soil of contemporary Iran, and the inhabitants of each city are in a different country, they have different or conflicting cultures and "ethnic roots". single" or "single ethnic history" or "they do not have a single cultural descent" that have cultural and economic compatibility! Or they have not shown themselves in the last 14 centuries!Every two hundred years, an ethnic grouping and peoples of the previous centuries have become extinct and have replaced the previous ones, and in this way, they have changed the ethnic composition of the cities, and like mosaic seeds, each nation has an ethnic conflict with blood, which does not exist in the history of different societies of the world. There are peoples who for a long time, their water does not go away, but each of them wants to impose their political persecution and other peoples under the title of "Iranian civilization" or "Aryan peoples" and their acute ethnic desires? They make "undocumented distortions" which are also abused by the western countries, which distort their history and culture and exploit them for their own material gain!And the fate of the Ghaz Seljuk people, the herdsmen of Khuzestan and Kahgiluyeh, is similar to the fate of their pastures in the Qobchag plain of the 4th century, which was taken out of their hands. It is similar to the fate of the Seljuq Qawridians of Kerman, that the British did not leave an Armenian in Fars with the help of Al Hord Khan, or did not leave an Indian Sikh in Kerman with the help of Ganj Ali Khan, or did not leave an Indian Sikh in Kerman with the help of Sheikh Khazal, the owner of the oil wells of the Silman Mosque, Shushtar, Heftgol, and the Shashasians of Haweza, who at least had a simple herdsman's livelihood. provinces and pursue them, and with various tricks they expelled them from several mentioned provinces, and in addition, they left the last grandson of Qawroud Seljuq in the governorship of Hormuz Island and gave him to Imam Qoli Khan, an Armenian Safavid, or gave him to Moin al-Tajjar, an Arab Bushehri, or the British, and the last Iranian element who is a descendant of Atabak Saad was Fars and was left out of Bahrain, while according to the book Farsnameh of Naseri and Fateh of Bahrain, he was the same Atabak Saad Seljuqi from Persia, and Nadershah also built a sea ship after the Arab invasion of Hola to Iran through Kish, Khanj, Bastak, and Bahrain and the Emirates and a large part of Oman. but after his murder, he killed the British, Abdul Taif Khan and the representative of Nader Shah in Bahrain, and brought several small tribes from Arabia, and established the states of Al Thani, Al Khalifa, Al Nahyan, Al Sabah, Bahrain, Emirates, Qatar, Kuwait, and Oman, and in addition, the Arab clan of Bani Ka'b during the Zandiya period. and brought from Arabia] and settled in Khuzestan, or with the connivance of Khan Hakim Zandiyeh in the city of Basra, through the river and entered Mahmra and Abadan (the former village of Abadan) or Ramhormoz Duraq, which Abbasi scholar Arai writes, was from the villages of the Afshar people of Khuzestan, or the lands of Sosangard and Hamidihodasht They removed the former Meysan from the Arshlo Ganduzla tribe of Khuzestan and made it the agricultural property of Sheikh Khazal, so as to make the Al Khazal family similar to Al Khalifa or Al Nahyan on this side of the Persian Gulf, and similar to them, and similar to the Arab clan of Abu Shahr, brought from Arabia, and in Bushehr and Bandar Ganges. etc. include that historical documents write that some Arab traders from Bushehri and Hamads with the East India Company brought several thousand loaded camels from the shores of Bombay and brought them to the interior of Iran through Bushehr and Marg Bushehr caravansaries, or they were Arab traders from Bushehr and Hamads who were "certain Al-Tajjar Bushehri Arab "with the help of the British telegraph office in Bushehr and the tax-exempt customs office in Bushehr, with the help of the English merchant in Bushehr, the Indian soldiers, with the help of the English ships in Bushehr, and through the customs officials of Bushehr, which Nasseruddin Shah or Muzaffaruddin Shah and Wamtiazulgha had sold to the British. In addition, the Qajar governors and officials affiliated with the British also had in Bushehr, such as Nizam al-Sultanah, etc., and they used to fatten it up, and then through many Arab merchants of Bushehr and Moin Al-Tajar Bushehri, an Arab of Abu Shahri descent, came to Lale Zart Street in Tehran, which is the location of Moin Al-Tajar Bushehari Trade House. It was in Tehran, and then through him it was broadcasted in the Tehran market in the era of Ahmad Shah or Reza Shah, and it reached the Arab merchants of Yazdi descent, who were the owners of the Tehran bazaar, or it reached the Arabs of Isfahan descent, who were the owners of the Tehran bazaar, and it was broadcast. Or through them tooAnd it went to the caravans of Malik al-Tajjar of Mashhad or reached the hands of Malik al-Tajjar of Zanjani or Malik al-Tajjar of Rashti and was distributed, and only their English and Arab civilization had only one big political obstacle, and also the settlement of the unfortunate Ghaz Seljuk Turks, Rameh Daru, fled from the Mongol army and went to those plains. which were located in the villages of several provinces of Kerman, Fars, and Khuristan, and unfortunately, all the commercial goods of the west also passed by the roads and in the villages next to the settlements, which happened during the Safavid period with the emergence of the East Indian trading house in Isfahan, Shiraz, Wizd, Jask Bandar, Lange Bandar, Bushehr Bandar, Khorramshahr, Tejat Road, and Faqat. It was the same way and until the period of the emergence of the new Pahlavi era merchants who were considered to be an obstacle to world trade or a great obstacle to the world trade of British ships entering Iran or on their road routes, and unfortunately all these trade roads were The route of the villages and pastures of the Turkish tribes of Ghaz, Qashqai, Afshariyeh, Gulf of Bayat, Warshlo, Ganduzlouchand were located in the southern province of Ghazni, Seljuk, and then they were connected to the internal markets of Iranians, and although the Turks were naive and unlucky, they were not trying to confiscate European goods, but their settlement in the area of Mazboro He gave it to the likes of smart Arab traders of Yazdi origin to complain to them constantly, or the Arab traders of Isfahani descent, who were like that, or the Arab traders of Mashhad descent, or the Arab traders of Birjandi, Kashmiri, and Kashani descent, and they also made such an idea, and from the Seljuk period, they started The Ismaili sect has shown that they do not accept the presence of the Seljuk or Afshari herdsmen in their country, and therefore, due to various political and cultural reasons, they should have been removed from the route of the commercial roads in the south.They accept it and therefore it should be that due to various political and cultural reasons, they were also removed from the route of the commercial roads in the south, and the philosophy of its occurrence in the province of Khuzestan and Kahgiluyeh was also the same.They accept it and therefore it should be that due to various political and cultural reasons, they were also removed from the route of the commercial roads in the south, and the philosophy of its occurrence in the province of Khuzestan and Kahgiluyeh was also the same.

Afshar tribe and five major ethnic groups in different cities of Iran.(Part II).  Dr. Mohammad Khale

Afshar tribe and five major ethnic groups in different cities of Iran.

(Ethnic changes of Iranians in the 14th century)

(Part II)

by Dr. Mohammad Khaleghi Moghadam,

specialized in ethnology from Tehran University

And for this reason, I must remind you that, as mentioned in the book Fatuh al-Baldan, in the early Islamic centuries, all over the plain of Khuzestan belonged to the Sassanid Iranians, and later its villages or cities fell into the hands of the Arabs, but they, like the Iranian villagers living in Khuzestan, were hard workers. They were not farmers, nor were they shovelers in the Shushtar, Mishan, Haweza, and Ibadan plains, and they were not dredging the rivers branched off from Karun, Karkheh, Jarhari, and Marun Handijan. to live and the Umayyads did not accept it, and he needed it for his noble expenses, and this caused a difference between them and the Bani Umayyad caliphs, whose governors were in Basra, and the middle city was built by Hajjaj bin Yusuf Thaqafi, and both cities were in the neighborhood of Khuzestan, and therefore the Arabs of Khuzestan for two and a half centuries and There was a battle with Westiz and the Umayyad troops in the garrisons of Basra, Wasit, and Baghdad, and at the same time, there was an uprising of the Zangians in southern Iraq, where the said Arabs used to water the trees or for Chinese dates from the trees of Mahmarra, Abadan, Basra, Wasit, and Nasiriyah, and a number of Zangians were African skinned. They had brought them, and they used to work from them, or they picked their dates, or they used to clean the rivers of Khuzestan, Basra, Wasit, Amara, and Nu'maniyah, which often got muddy and needed frequent cleaning in the excruciating heat of Iraq and Khuzestan, but the same slave The unfortunate people didn't get food and death from their Arab kings, so they also started a rebellion of their black slaves in these days, which caused the further weakening of the Abbasid caliphs, or after 250 AH, and these days also coincided with the uprising of Yaqub Laith Safari in It was Iran that opposed the Arabs and Abbasid caliphs and marched to Khuzestan and wanted to go and capture Baghdad, but he died due to some diseases or air pollution or the extreme heat of Khuzestan, and he also died outside Dezful, Khuzestan, and now his grave is in the same area, followed by his brother. Amr Leith Safari followed his work and the Arabs of Khuzestan became more afraid and fled from Khuzestan, and in the later stages, Val Boyeh marched from Shiraz to Khuzestan and made the Arabs of Khuzestan flee more, and from there he marched to Baghdad and captured Baghdad, and as a result of this many incidents In the first few centuries, the Arabs of Khuzestan left this province and went to the cities of South Khorasan, or they turned to the desert cities of Isfahan, Kashan, Vizd, Vardestan, Wardestan, etc. They came with their clans to Khuzestan and Kahgiluyeh, and because of the numerous floods of rivers and streams and the filling of streams, and also because of the excruciating heat, all the villages of Khuzestan were ruined in the fourth century, or all its fields were empty of people, and the city of Ahvazham, which was built by Ardeshir Babkan, was completely ruined, and the Seljuks And the center of the government of Khuzestan itself was the fortress of Salas Shushtar, which was a strong and barbarous fortress on a hill by the river, and next to it there were several dams of the Sassanid era or several water mills of the Karun river, or wheat storage warehouses or other facilities, and several holes also connected to the roaring Shushtar river. It used to turn some calm streams and channels into Shushtar, and the meaning of Shushtar is greener city than ShushIt used to be located next to Karkheh, and from where the Turkish Seljuk people were hardworking people, and during the two-century rule of the Seljuks and Khwarazmshahs, and like the days of their hard work, they worked in the plains of Khwarazm and Jihun, and cultivated the fertile plains of Khwarazm and Bukhara with the same style of education. He restarted the former culture and agriculture in the ruined villages of Khuzestan and took the tax deduction from the Seljuk King and Divan of Isfahan, and started to rebuild the ruined villages of Khuzestan after the year 433 and took them with the Arabs who fled from Khuzestan. From the intense heat of Khuzestan and most of the summers, they used to go to the high and forested mountains of Kahgiluyeh and the east of Khuristan, and during the autumn and low temperatures, they would come to the fertile lands of Khuzestan for their cultivation and their readings. And they explain how Shushtar or Izeh and Ahramz and Doroq and its green fields and its Mangesht and castles and forests belonged to the two great clans of Arshlu Afshar and Gondoluz Afshar of Khuzestan, and also the book of summary of al-Tawarikh or Alam Arai Abbasi is full of documents about the arrival of some of the Khans of Afshar who are from Giluyeh and Khuzestan. And to the Safavid government court in Qazvin, or some of them migrated to the Shal grape-growing plain, Kharghan and Auj plains of Qazvin, who formed the Afshar Bakshloi branch of Qazvin during the Safavid period, or migrated to the Abhar plain, Sultaniyeh, and Saujblag, where the Afshars of Arshlo, Osanlu, Amirlu, and Anlanloi of the Abhar plain and Jasjas They formed the Sultanate during the Safavid era, and in addition, the participation of the Afshars who migrated to the south in the early 100-year wars of the Safavid era with the Ottomans, the Uzbeks, and North Aras, and the authentic historical records of the Safavid era are full of documents related to the "Oshar clan" of Khuzestan, Kahgiluyeh, Kerman, Wizd, and Persia. All of which are many in the written historical sources of the Safavid era, but unfortunately, due to the lack of development of the science of historiography or anthropology in Iranian universities, so far, all these historical documents have not been used for analysis? And when Giloy left and came to the Qazvin and Soltanieh plains, or they came back to Takab and Shahin Dez plains next to the Simine river, and all the documents of the Safavid era state how the Kurds, Bakhtiaris, Armenians, Circassians, Georgians, and many foreign countries entered Iran with the support of the Shah. Abbas settled in Northern Khorasan or settled in Kurdistan, Gros, Kermanshah, Mazandaran, Gilan and Bakhtiari, on the contrary, 8 large Turkish tribes or the builders of the Safavid state left Iran and took refuge in the Ottoman soil again, such as Teklo, Rumlu, Dzul Qadr, Shamlu, and Turkoman in the second period of Safavid rule and under the rule of Shah Abbas. They fell in and all the numerous clans of the same 8 Turkish tribes left the cities of Iran and the country and gave it to the newly arrived and new tribes of the contemporary cities, including the old tribe of the Afshars, were removed from the government of all the cities of Iran and their properties were taken from them and many others. They were slaughtered and the status of livestock farming in Verma Daishan was also uncertain. The history of the second Safavid period is similar to the Mongol period in Iran, when the Mongol tribes settled in the Seljuk villages, or it is the Nadir era of Qaraqvinlu, when the Mongol tribes left and the Turks settled in the Shahs, or similar to the early centuries.Islam is Islam that the Arab peoples replaced the Iranian peoples and became the Sassanids, and the Safavid era is the fourth period of transformation of the Iranian peoples, when many Kurds, Bakhtiaris, Armenians, and Georgians came to Iran, but it has not yet been anthropologically and historically analyzed, and the remaining Afshar people of Khuzestan and in front of the Shah Abbas and his Safavid government stood up, and he tried to take Vakhagiluyeh from the Afshars with the help of Al-Hordi Khan Armenian and his son, or with the help of a Khan Bayat and the fortress of Shushtar Rao, he took Gondozlubi from the hands of the Khans of Afshar and gave it to Sayyid Mubarak, who was Khan Arab of the small plain of Haweiza, and the aforementioned Batrfand. And Khuzestan fell into the hands of Mashashi'i clan, who was a supporter of Safavids, and the story of it is mentioned in the books of the Safavid era, and when Nader Shah came to power, many of the Afshars of Azerbaijan, Khuzestan, Kahgiluyeh, Fars, Kerman, Wizd, Vezjan, and Qazvin gathered in his army, and almost all the remnants of the old Seljuk army gathered. At this time, Nader Shah was in the north of Baghdad and was busy fighting with the largest Ottoman army, and the Ottoman commanders and the Arab family of Khuzestan learned that he started a big rebellion in the city of Shushtar, or with the help of Muhammad Khan Baloch, and lost control of the fortress of Shushtar, or lost control of Khuzestan. Afshar's Genduzlovi tribe had left Afshar and fell into the hands of the Arabs, and Naderi's army called Afshar Gundozlovi reminded him that he should put aside the war with the Ottomans for the time being and control the rebellion of the Arabs and Baluchs in Shushtar so that Khuzestan does not fall from their hands, and Nader Shah also followed their advice. After controlling the Shushtra rebellion, he again went to war with the Ottoman army in the north of Baghdad and defeated them, and also the Arabs of Fars and the likes of the city of Shira and with the help of the same Muhammad Khan Baloch and the same Arabs of Lar, Khanj and Bastak of Fars. Nader Shah controlled them and then pursued the Arabs of Hola and Muhammad Khan Baloch, who all left Persia and went to the other side of the Persian Gulf, and most of this type of material is found in the history books of Naderi's world, or in Jahangeshari Naderi's book, or in "Dare Naderi" and so on. But later Nader Shah's murder happened, or did it happen with the conspiracy of some agents of East India and Nader Shah's military attack, who wanted to go and take China? So one of the Khanins of Gondoz Lu Afshar, with the help of four other Khans, colluded with Afshar and killed Nader, or with 70 The soldiers who were guarding Nader Shah's tent and Nader Shah was also killed and his children were also massacred, and this time for the "fifth time and another change" in Iranian tribes, or another deep transformation took place in Iranian tribes, and the fate of the Afshar tribes of Khuzestan was also disrupted, or like the rest of the Afshar tribes and It was completely messed up, and then the British saw that the small Arab tribe of Khuzestan did not have that much fighting population or the supply to dominate all the villages and cities of Khorestan, so they decided to move a large Arab tribe called the Bani Ka'b tribe to Muhamra, Ibadan, Duroq, and Sosungard, and then some They moved the small Arab tribe to Khuzestan in the period of Zandiya and Fatal Shah Qajar, or in order to gain power for Sheikh Mazal in Khuzestan and in the period of Muhammad Shah Qajar, they built a government castle for him outside Muhammara, and later on the pretext of the siege of Herat by the Qajar and their warships to Bushehr and Muhammara. They also brought new rifles to Sheikh Mazal or his son Sheikh Khazaal, and then the Arab soldiers.They increased Sheikh Khazal and with the help of English riflemen, they built another Khani fort in Khafajieh (or in the current Sosengard) for him, and probably they were also built in Hamidiya, but they built a Khani castle bigger than Mahmarah Castle on the side of the Karun river in Ahvaz for Sheikh Khazal, or they built it in Nasiriyah, Ahvaz. And the city of Ahwaz did not exist at that time, but a Naseri town belonging to Naser al-Din Shah was located in that area, and later they told Moin al-Tajjar of Bushehri's Arab descent to build a facility in the same Nasirieh of Ahvaz, and they brought the English Lynch brothers to start a small boating company. From Ahvaz and Shushtar, the boats from Ahvaz to Shushtar should be taken over by Wazira, who in the upper course of Karun and there were large stones in the bed of the Karun river that large English commercial ships could not bring a large commercial ship above Nasiriyah, and in addition, during the late Mozaffari era, William Knox's oil wells An English Darcy had been discovered, or it had been discovered in Suleiman Mosque, which was the only crossing of the main road, which connected to the city of Shushtar, which was the center of power of the Afshar chiefs of Gondozloi in Khuzestan, and therefore the rest of the Afshar Turks of Shushtar or Kohgiluyeh were also victims of the connivance of the Khanin Arabs of Bani Kaab. Khanin became Bakhtiari that the oil wells were at the end of their clans domain, and they gave Sardar Asad and his brother a share of the oil wells of Masjid Suleiman and an oil share, and in addition, with the cooperation of Moin Al-Tassari and Shahri and the Lynj brothers, he was involved in the transportation of boats on the Shushtar route, and in addition, the oil pipeline route from Silman Mosque to Abadan Either it passed through Lali and Heftgol wells behind Shushtar, Hamoz, through the villages of Shushtar, the Afshar region of Turkey, and then it reached the English oil refinery of Abadan, or it reached the end of Duraq (or the present-day city of Shadgan), which was part of the Afshar's pastures since ancient times. He also acknowledges that issue and the Qajar rulers of Isfahan and Khuzestan also interpreted the country divisions of the city and the province or the state after the Nasrid era and Zel Sultan, the brother of the Shah or with Motamed al-Doleh, an Armenian Georgian who in this sensitive historical period and Biglar Beygi was the four new provinces of Larnace. Khuzestan and Isfahan were combined and they were all administered as one big province of Biglar Begi, Khuzestan, Valrestan, and Isfahan, and therefore the lands of the remains of the Seljuk Ghazs of Shushtra and the lands of the Gonduzlu of Afshar Khorestan were also an obstacle to this commercial and regional goal, so they had to be removed and the remnants of the Afshar province Zanjan and Sultaniyeh or Dasht Takab also had a similar fate, or in the era of Naser al-Din Shah Qajar, there were bones in their throats, and because of this goal, "European trade routes to Tehran" and they all became victims. I must add that apart from the establishment of the Seljuks in the plains of Kerman, Fars, and Khuzestan, the largest group of Seljuk Ghaz Turks settled in the pastures of Azerbaijan during the Seljuk Tughrel period, especially after the arrival of Barkiarq to Sejas or after the arrival of Sultan Tughrel II from Isfahan to Zanjan or Azerbaijan or with The help of Atabig Ildgez Seljuqi in Dartbriz, when Atta Beg Sultan Tughrel II had become a Seljuk, and this matter intensified the settlement of Seljuk Turks in Azerbaijan and Savojablag city of Rio and Urmia, and later under the leadership of Atabig Shams al-Din Ildgez and his Pahwan children in Azerbaijan, Tabriz, Wenzjan, and Hamdan, Ata Beg Tughrel II was accompanied. And so the settlement of the Ghazs was also in AzerbaijanIt was intensified that it had a wide area of ​​semi-quality pastures, and the plains of Ray and Sajjabla, Karaj, and the Abhar plain and Shrovyaz (or the old Soltanieh) or the Urmia plain of Azerbaijan, where the Ghazs settled in those plains for herding and farming, and the Arabs of the Ravadians or the remnants of the Vahsudanis. Those areas were expelled by the Arabs or the descendants of Harun al-Rashid, who held the lands of Tabriz, Maragheh, and Janjan, and Taram, and his Arab servants had ruled the said areas for four centuries, and they had killed the Iranians of the Sassanid era, or the Arabs, or the Arabs, or the Arabs of Bani Abbas, and the villages Azerbaijan had dominated Vezjan and with the first move of the Seljuks and all the Arabs fled and the Seljuk Ghazs from Rio and Urmia did not find any obstacles in their way, but in the use of the pastures of Urmia, Salamas, and Khovi, they faced the Byzantine Christian army, and therefore in the battle of Malazgerd, they were the Christians of Romanus. Either the Roman emperor defeated me and entered the territory of Turkey, Syria, and Iraq, or they entered the cities of Shirvan, Shamakhi, Baku, and Ganja Azar Bayjan, north of Aras, which were in the hands of the Arabs and the family of Harun al-Rashid, or they entered Rumia Turkey and went as far as the city of Ankara, Turkey (or the former Anqura). It was the way that "Seljuqs formed Rome" or "Seljuqs of Sham" or "Seljuqs of Erbil and Mosul" or "Seljuqs of North Azerbaijan" or they established "Shirvan Azerbaijan" with the center of city Shirvan or Tabriz and on both sides of Ars. It was under the rule of Atabig Ilde Ghasseljuqi, and at that time there were no "Kurds" in the territory of Iran, Turkey, and Armenia. All the mentioned areas and centuries belonged to the "Armenian population of Byzantium Rome" and probably a small group of Kurds in that historical period and only in the area of ​​the cities of "Sinjar" and "Aleppo". and Homs "lived, and the Kurdistan of Turkey, Iraq, and Iran did not exist, and those Kurds of Aleppo, Homs, and Sinjar were not Muslims for several centuries, but were probably under the Byzantine rule and were definitely "Christian Kurds" so that they could live in the area under the Christian Roman Empire or be allowed to live in The Byzantine government should live and live, and in this historical period, the Arabs of northern Syria were also Christians, but this time they surrendered to the military actions of the Turkish Seljuks and all the Christian settlements in Turkey, that the villages of the Christian governments of the four countries of Northern Syria, Byzantine Turkey, Armenia, and Northern Azerbaijan were (or the Baku region) that were opened or conquered, but on the contrary, it had the opposite result, and after that, the opening of the country by the Seljuks and the Christian governments of France, England, and Spain did not sit quietly and rose up against the Seljuks, and this time for about a hundred years, the Christian nations of Europe wanted to take back their lands. Christian co-religionists were liberating Byzantium and frequently plundering the Turkish Seljuk government in Turkey, Syria, and Iraq, and it is during this historical period that the Kurdish peoples of northern Syria became Muslim, and then they formed the "Kurd Ayyubid State" in Syria, Palestine, and Egypt with the Shafi'i religion. From the disintegration of the Seljuk government in Iran and by the Mongols and also with the defeat of Ghazan Khan and Uljaito in the areas of Syria, this time "the peoples of the area of ​​Syria" became more populated, either to the lands of northern Iraq, to ​​the Mamluks of Egypt, or to the south of Seljuk Turkey during the aforementioned period, and in addition, in the periodThe Safavids also came to the territory of Iran, or they came in the second half of the Safavid period, when most of them were able to leave and were stuck with the government of Shah Abbas, and they also turned to the Kurdish tribes, and the historical documents of the second Safavid period say that, and for this reason, the book Tabaqat Sultans of Islam Stanley Lane Poole is silent about Kurdish local governments, and he has researched about the local governments of the Islamic world, and on pages 124 and 125 of his book, he mentions only a small Kurdish ethnic group inside Iran, and they are also called "Kurds of Bani Hasnawieh Dinur" who are in Between the years 348 and 406, the governor of Dinur Kermanshah or some lands near Nahavand were entrusted to them, and he was called "Hasnawieh bin Hossein Kurd Barzkani" and he had a local government in "Sarmaj Castle of Kermanshah" and his son or grandson also lived there until 405 AH. But later "Shams al-Dawlah al-Boyeh Dilmi" killed them or the local government made them extinct, and the Arabs did not want their own government in Iranian Kurdistan or Azerbaijan to fall into the hands of "Kurds", so in the period of Albuyeh and two provinces of Kermanshah or Kurdistan did not exist as it does today, but in the Sassanid period, these areas were part of the Iranian Zoroastrian region, and it was also the western Arab region for three centuries, and later it became the Turkic region of the Seljuk Turks, Erbil and Mosul, and only until El Boyeh or the Seljuks, and the rule of those regions by the rulers The Arabs were ruled from the middle of the Qaraqvinluvia period, and the Kurdistan region of Turkey and Iran was formed, but there were Kurds in the north of Syria, and for this reason, in historical documents, such as the book Tabaqat Sultans of Islam and the Ayyubid Kurds of Syria, it is mentioned from the year 564, the governor of 648, and therefore because of the invasion. The Crusades and the government of the Ayyubid Kurds in Syria, Aleppo and Hamas are formed, and Salah al-Din Ayyubi Kurd is also one of the Kurds in the army of Nour Al-Din Zangi Seljuk in Syria, and he became independent after the attack of the Crusaders, and he gathered the various Kurds of Syria, west of the Euphrates, etc., around him, and then the government The Ayyubids led the Kurds to Palestine, Hajar and Egypt, and during the rule of the Ilkhanids and Timurids, when the Mongols and Khaq in Turkey were weakened, the Kurds took the opportunity to come to Turkey, northern Iraq, and inside Iran, and read the book of Sharafname Badlisi or the book of Sheikh Mardukh or Rashid Yasmi, and even though the diversity of ethnic groups He has mentioned the Kurds well, but he does not provide a type of analytical writing and the actual history and time of their settlement in different regions of the Middle East, and the Kurds are the same in Ilam province, or the Ler Fili tribes of Lorestan have been in Iran since the second half of the Safavid era, which the documents The history of Arai Abbasi and shows it or the history of Bakhtiari compiled by Ali Qali Khan Sardar Asad Bakhtiari and on pages 24 and 63 etc. of his own book and he writes that the Bakhtiaris came from Jabal al-Samaq, Aleppo, Syria and came to Iran, Indonesia p. 1086 Alam Arai Abbasi and by Khalil Khan son of Jahangir Khan Bakhtiari mentions that during the reign of Shah Abbas, and in addition, the Ler tribes of Kehiloyeh used to only have the pastures of Boyer Ahmad south of Kehiloyeh, but the Afshars came to the mountain pastures of Giloyeh from the Seljuk period and in the summers and to the Shushtar, Varahzamz, and Doroq plains of Khuzestan. In the first hundred years of the Safavid government, the Afshar tribes left the village of Kekiloyeh and moved again to Qazvin and Soltanieh fields, and then by Al-Hordi KhanArmenians and the ruler of Shiraz and the rest of Afshar clans and the lands of Gliwieh were expelled, or the Gendzlovi tribes of Afshar were expelled from Shushtar by Khan Bayat with the help of the Safavids, and the lands of Kliwieh were given to the old tribes of Shul or the old Shabankare, or the lands of Khorestan and to Sheikh Mubarak Arab Mashashai and the ruler of Hawiza. And the support of Shah Abbas is given, or Lorestan is also a branch of old tribes that were under the control of "Al Fazluyeh" and later, the great and small Lore tribes started in the Qajar period, and it is for these historical reasons that the same page of the book of Alam Arai Abbasi or its other pages and thirty The governor of Chihl Khan Kurds or Kurdish clans obeyed Shah Abbas and mentions in his book that they came from the Kurdish areas of Iraq, Turkey, Syria and western Iran, or they migrated to North Khorasan, or as Khorasani Kurds, Chegini or Pazuki, or Karachurlu Kurds, or Shadlu Kurds, Amarlu Kurds, and Kurds. Chamsghazak and Siah Mansoori Kurds replaced the Mongolian tribes of Jani Ghorbani or Yesavari or the Taghatimori, Garaili, and Joghtai tribes of Northern Khorasan. Before him, the kings of the Turkic government of Aq Qoyunlu or the kings of the Qara Qoyunlu government, as well as the Mongolian tribes of Northern Khorasan and the Gorgan Valley, were taken from the cities of Tus and Meru by Qochan. And Channaran, Shirvan, Wasferain, and Jnoward and had been driven out for this reason and in the beginning of the Safavid government, either the reason for the attack of the Uzbeks, or Ubaidullah Khan, or Shibak Khan of the Uzbek, and the protection of the Mongol tribes in the aforementioned areas, or the attack of the Sunni Turkomans of Sain Khan and the land of North Khorasan was due to these reasons, or Their attack on Mashhad at the beginning of the Safavid period was due to the return of the lands of the former Mongol and Jaghtai tribes, or their return to their own cities in the North Khorasan area, and there is still a village in the south of the city of Esfrain called "Jaghtai village" that Uzbek Obaidullah Khan has visited Esfrain several times. He attacked that Kurds settled after the era of Shah Abbas, or on other pages of the same page, 1086, he writes the book Alam Arai Abbasi, or other books of the Safavid era also show that the arrival of "Kurd Ardalan" from Kurdistan and into Iran happened in the second half of the Safavid era. Shah Abbas was forced to drag the Kurds into Iran because of the rebellion of the 8 rebellious tribes of Teklu, Rumlu, Dzul Qadr, and the Turkmen of Azerbaijan, or the Rumlu tribe, and was forced to force the Kurds into Iran, or because of the three bloody wars of Sain Qala and Tabriz and his engagement with the Turks and inside the Qazvin Palace, which stood in front of the Safavid court. He brought Hasmail II to power and needed the support of the Kurds, or after a year when Shah Ismail II died early, and some of the leaders of the same Turkish tribes killed some of the Safavid princes, and they did not want Shah Abbas to come to power, or they wanted another prince. and their trusted ones to power, and Shah Abbas, on the other hand, with the advice of the British, like the Shirley Wright brothers, etc., removed the same 8 Turkish warrior clans from the government of the cities, or from the fortresses of all Iranian cities, and then the rule of all the armies or the rule of all the cities He gave Iran to the hands of Armenian houses or Georgian houses or Circassian houses or Lezgi houses or Indian Zik houses and with their support he established the first East Indian trading houses in Kerman, Shiraz, Isfahan, Jask, Bushehr, Bandar Abbas, Hormuz, Bandar Lange and Shahr Lar Fars and then Ahed printing houses. The Seljuks named Vetimuri as "Shah Abbasi Caravanserai" and monopolized the tradeHe gave the Iranian caravans to Armenian or European merchants or then with the support of the same Armenian and Georgian khans who ruled the important cities of Mashhad, Shiraz, Isfahan and Farahabad and instead of the rule of Turkish people in Iranian cities, he submitted to at least 30 khans and removed himself from the territory of Turkey or Iraq. Or he brought it into Iran's territory, and for this reason, he caused a great demographic change or a great ethnic change in Iran and Iranian cities, even though the purpose of those Georgian and Circassian ethnic groups coming to Iran, or the population of the Armenian tribes into Iran, or the purpose of the Kurds of Turkey and Iraq to Iran The agricultural lands belonged to their own people, and for this reason, after achieving the agricultural benefits of the new vermiculture, they sat quietly and did not support or help Iran against the violent invasion of the Safavid government, the Afghans, the Ottomans, the Uzbeks, and the Russians, and finally, the entire land of Iran fell, or even the heart of the capital, Isfahan, and so on. For several years, the nation of Iran did not have a "single nationality" or a "single ethnicity" or a "single capital" and, for example, according to pages 1086 to 1089, Alam Arai Abbasi and Shah Abbas Safavi and "Avatar Sultan Pazouki" were brought from outside the country and ruled the cities of Khawar. Vasmanan and Damavand and Firouz Koh were brought from abroad, or "Youssef Sultan Chamshakzak" was brought from abroad, and the ruler was "Khubushan and Qochan" or "Ashur Khan Chegini was brought" and "Hakim Marv Shah Jahan" was brought or "Ahmed Sultan Chegini was brought" and Hakim Sabzevar" or "Imam Qoli Khan Siah Mansour" was Kurdish and "Hakim Esfrain" was Kurdish or "Reza Qoli Khan was Kurdish Siah Mansour" and "Hakim Qala Bast Zamin Davar" or "Biram Ali Sultan Sufi was Kurdish" He came and settled in the district of Gilan and in order to put pressure on the small local rulers of Gilan and Dilman, most of his local rulers had the nickname "Kar Kia" and they did not obey the Safavid government until the small khan Amira Sasan put pressure on the city of "Kasgar" or "Amira Debaj of Rasht and Fomen" put pressure on Vashft, or put pressure on the small Khan of Rostamdar region, or the small Khan of Rouz Azan region, or the small Khan of Marashi Sari and Amal, or the small Khan of Chalavi region, or the small Khan of Kabud Jameh, south of Gorgan, and put some of the districts of Gilan and Bud Jameh under pressure. He gave Gorgan Raham to his relative clan and the Stajlu clan, and he gave some to Farhad Khan, his Armenian slave, and he also brought the Kurds of Ardalan to the west of Iran, who were previously only settled in "Zor city" north of Baghdad, and during the reign of Shah Abbas, from Zor city to Saqqez region. And then from Saqqez they also came to Sane Dej (or Sanandaj Castle) and the Tar Yaq book of Hadaiq al-Akhbar Naseri also refers to the Kurdish history of Ardalan from the era of Shah Abbas to the era of Naseri, and there are also documents about their stay in Sandaj during the era of Agh Quyulu or Mongols or Seljuks. Does it not exist, or according to the same book of Arai Abbasi and the arrival of Khwanin Kurds, Grossi and Bijar and Qarwah are also Vaznimeh of the second Safavid period and the age of Shah Abbas, that he brought "the soul of Sultan Grossi", who was the ruler of "Lak Fortress of Baghdad" and its vassals, to Iran, or Zanganeh tribe. Some of the Kurds of Iraq or Turkey moved and brought to the south of Kermanshah, and some of the Zanganeh leaders became ministers of the next Safavid kings, or, as quoted on p. 1087, and to suppress the Afshar clans of Zanjan, and to control Zanjan.He gave "Gedai Sultan Kolani Kurd" or gave it to "Doltyar Khan Siah Mansoor Kurd" who did a lot of cruelty to the people of Afshar, Zanjan, Jajas, Sehrward, and Sayin Qala, or to end the influence of the Turks of Aq Quvinlu, Qaraqvinlu, Afshari Turks, and Seljuq Turks in Azar Baijan and "Maqsud Satan" He brought "Denbali Kurds of Turkey" to the Khoi region of Azar, and during the reign of Nader Shah, because there were many Denbalis and Takht Vets, and they used to visit the internal tribes of Azar, and the book of Alam Arai Naderi has at least 20 pages and about "Denbali Kurds of Turkey" or by Nader Shah Afshar Vahman. The Turkish Kurds were sent to the middle of the Ottoman territory, and there are some documents in the book of Alam Ara Nadiri, or Shah Abbas, in order to put pressure on the Turks of Azerbaijan and the Kurdish tribe, he brought Shaghaqi to the middle lands, and for a long time they had property and land disputes with the Turkic villages of other regions, or "Qalandar Sultan". He dragged the headstrong Kurds to other parts of Azarbaijan and in addition some other Kurds came to Azarbaijan with the support of Ottoman Yeni Cheri generals, which is documented in the book Alam Arai Abbasi, and like Chagal Oghli, Osmani supported the Kurds of Turkey and brought them into Iran. Or, with their support, the Ottomans came to the land of Azer Baijan, and due to the long-term presence of the Ottoman army and the people of Azer Baijan, and the Kurds also found a permanent residence in the land of Safavid Iran, like the "Mohammedan Kurds" that appear on pages 678 and 687, etc. "Bradust Kurd tribe" of Azerbaijan who came to Iran during the Safavid period and some pages of Alam Ara Abbasi mentions them and Faraza p. 695 of the book Alam Ara Abbasi and in the first year of the reign of Shah Abbas mentions how Chagal Oghli, the Ottoman prime minister or his general They came with their Ottoman soldiers and soldiers to conquer Tabrir during the Safavid era, and in the said Ottoman army, there were also a large number of Kurdish soldiers and "Kurds of Bradost", "Mahmoudi Kurds" and "Hakkari Kurds of Turkey" as well as "Kurds of Berkshat" in Azar Bayjan as well. and after that history, some of them remained permanently in the soil of Iran or became part of the current ethnic groups of Iran, but today this ethnic diversity has created many ethnic groups and various ethnic cultures or a collection of several large ethnic groups in Iran, and each of them has their own regional interests and Political currents demand the entry of various Circassian tribes into Iran, where their first ruler was appointed, or the entry of Georgian or Armenian tribes, Indian Zik tribes, Circassians and Kurdish branches, or the Alvar Bakhtiari tribe and the Qajar tribe into Strabad during the Safavid era, and the fourth important ethnic grouping in Iran created a great ethnic transformation and after the era of Shah Abbas, a special cultural system was formed in Iran, which fosters cultural diversity, and the history of this fourth group's residence in Iran is 400 years old, and a transformation such as the three groupings of the Arab tribes of South Khorasan or It created the desert areas of Iran, and although the first group has lived in Iran for 1400 years, and the Turks have lived in Iran for 1400 years, and the second group includes the Seljuk, Khwarazmshahi and Bayat tribes, who have lived in Iran for 1000 years, and the third ethnic group, such as The Mongols, the Jagghatai, the Wetimuri, the Qaraqoyunlu, and the Qunlu are the third grouping of the ethnic groups living in Iran, and the deep influences onThey have the cultural system of the cities and villages of Iran, and although this people lived in Iran for about 350 years, some of them left Iran, and some of their individual families or clans exist in Iran, such as the Baharlu people of Hamedan or the Jagirlu people of Azerbaijan, but they have changed. There are many ethnic groups in the Safavid era, and they created different and conflicting ethnic groupings in Iran, and this ethnic grouping is the fourth and 400 years old in Iran, and in addition, during that historical period, many ethnic groups were forced to leave Iran, and vice versa, such as the Taklu and Rumlu people of Zul Qadr. And a lot of Kurdish or Bakhtiari peoples came to the territory of Iran, and the Turkic peoples of Azerbaijan, Mazandaran, Gilan, Vezjan, Qazvin, and Hamdan lost their ethnic unity or an artificial ethnic group was formed in them. He formed Azar Bayjan from 32 different Turkic tribes, who were previously called "Il Atuz Iki" which means "Thirty-two small clans" and Shah Abbas brought these thirty-two small groups to Azar Baijan from Karabagh Turks or from He collected the mentioned area and raised a large ethnic group and then moved them to the city and villages of Maragheh, Azar Baijan, or moved some of them to the villages north of Soltanieh and north of Abhar. Nader Shah helped, but according to Gulshan Murad's book, when Karim Khan lived and wanted to take the city of Urmia, the Afshar settlement of Turks, and the Moghadam tribe of his neighbor and themselves withdrew from the battle. They were staged or in the attack of the Russians on the territory of Azar Baijan and they remained without difference. Another artificial and non-blooded tribe is the "Turkish tribe of Qara Papaq Naghdeh" which was formed in the era of Shah Abbas and replaced the former Mongol tribe of Soldoz Naghdeh and is a Turkish ethnic group but different from the Turks. They are Karabagh and today they have their own special problems against the Kurds of Ashnoye and others, and they do not benefit from the support of other Azar Bayjan tribes, and Shah Abbas gave the government of some of the "Turkic peoples of Arsabaran Vaher" to the Karaja Daglu family, after the assassination of Nader Shah and when Karim Khan Zand had marched to Urmia, and according to the book of Gulshan Murad and Kazem Khan Qarajeh, Daghi Ahar and himself withdrew and let Karim Khan Zand conquer Urmia or kill the Afshar tribe of Arshlavi of that city, and in addition, the "Turk Bayat Mako Group" of Azar Baijan is also the same. With such a policy, Shah Abbasi was formed and it must be said that the Bayat clan of Iran was a group that during the period of Sultan Jalaluddin Khwarazmshah and his companions came to Iran from Turkestan and fought with him. He brought some of them to Mako and took another part to Neishabur, and the Bayats joined his army during the period of Nader Shah and were loyal to him and fought with him. By Nader Shah, the government of Neishabur and Shirazuzenjanrud was entrusted to the "Bayat clan", but after the murder of Nader Shah and the government of Shiraz, The Bayat tribe was removed, or the government of Neishabur was entrusted to the Afghan Gholjais, and in addition, the same Gholjais settled in Sabzevar, Tarbat Jam, and Taybad, and they are also from the Afghan Hazara tribe.After the murder of Nader Shah, a number of them settled in the northern villages of Mashhad, and some of the inhabitants of Khorasan, Razavi, and the Timurid tribe, are Afghan Jamshidis in the Zandiye and Qajar period, and in addition, the Arabs of Kaab Khuzestan and Handijan, or the Arabs of Bushehr, Wakhsh, Vakish, Velar, Bastak, Khanj, and Bandar Lange are also in the period. Zandiye came to Iran after the assassination of Nader Shah, when there was no strong government in Iran, and these types of people are Afghans or Arabs of the Persian Gulf and the new Arabs of the recent 250-year-old immigrants, and they have formed the fifth ethnic grouping in Iran. They have come to Fars, and there is information about them in the book Farsnameh of Naseri or other books of the Qajar era, or in travel letters and documents, or about the culture, folklore, and different ethnic ways of these five great Iranian ethnic groups, and among these numerous ethnic groups, there is a special Afshar and Sham tribe. But today, there are unknown tribes in contemporary Iran, and their place in the development of Azerbaijan region is not clear, and the people who used to be called the Seljuk people were called Afsharia during the Safavid era, during their 200-year rule, and the Seljuk rule and their Shah Khwarazm, they established a suitable type of government. It was for the Iranians and it was accepted by the Iranians to a certain extent, and the people of Iran went to achieve relative prosperity in the government, but later the Mongols came, and of course, the Seljuk civilization was not the product of the Seljuk Ghaz Turks themselves, but rather the product of the wise thoughts of Iranian thinkers, such as Nizam al-Mulk Tusi or his teachers. Was it the intellectual product of his other ministers and his Iranian court clerks, and Nizam al-Mulk formed it during his 30 years of ministry in the early Seljuk era, and then the result of the administrative wisdom of dozens of literate sons of Nizam al-Mulk, and those children who were appointed to important jobs by other wise later Seljuk kings They were assigned to the ministry and the product of that intellectual flow was a type of wise two hundred year old Seljuk government in Iran, which many European and Iranian writers acknowledge the reasonableness of the Seljuk government and its relation to other governments in Iran!And later, their wise thoughts and about the administrative affairs of the people of Iran, and later by Khwaja Nasir or Khwaja Jovini or Khwaja Rashiduddin Fazlullah, they were taught to the Mongols, Timurids, Qarqoyunlu, and yes, the Seljuk Turks in the plains of Turkestan and advanced civilization or a complex administrative system. They didn't know, but they had a simple herdsmanship and a simple Illyrian lifestyle, but the Seljuk Ghaz Turks, unlike the Arabs of the first four centuries, were thoughtful people, and they had special psychological characteristics that they learned the wise words of administration from Iranian thinkers and easily and without resistance. After hearing or thinking about it, they would accept it and apply it to the way of reasonable ruling of the cities, or use it in the construction of commercial caravans, or in the construction of military scientific schools, and none of them with a winning sword in their hand. According to the suggestions of the city dwellers, like the Arab culture, it did not rely on the sword or bow and arrow to create the prosperous civilization of the Seljuk era, and the result of this kind of moral characteristics and the way of ethnic education of the Seljuk people, and also this way of their wise government and the ethics of Ghazan Khan. The Vetymurians also made their way, but the anthropological characteristics of the Arab peoples in the first four centuries were against this method, and they did not hear or accept any constructive administrative proposals from anyone, except for carrying out the demands of the Arab chiefs in all the cities, but after they saw that the Turks were successful in their raids. By accepting the wise administrative order and little by little accepted by other Iranian peoples, they decided to think of a solution and after the death of Malik Shah Seljuqi and by launching the Ismaili movement of the Arabs and trying to assassinate Nizam al-Mulk, Sadr al-Azam and his children, they assassinated some of their administrative clerks. On the other hand, they and Nasser Caliph, the Abbasid Arab, or other influential Arabs of Iranian cities, wrote a letter to Genghis Khan and asked them to come to Iran and eradicate the remaining Seljuk and Khwarazmshahi governments in Iran! They also came to Iran in 617 and destroyed many cities and killed a number of Seljuks or Khwarizmshah soldiers, and the rest of the villagers or professional citizens also fled and resumed simple herding in the mountains of Zagros, west and south of Iran, and the rest of the Ghaz villagers also surrendered. They stayed in the countryside of Iran and agreed to only do agriculture and have nothing to do with politics or militarism and only pay agricultural taxes to the Mongols, but later, due to the tax pressure of the Mongols and those permanent villages, they also abandoned their agricultural villages and, like the rest, moved herds in the mountains. Iyan and Ahed Ilkhani and Ahed Atabakan of Iran, and why it is clear from the content of the multi-volume book Jame al-Tawarikh or other books that until Ghazan Khan and the text of "Yasa's new land tenure letter" and reading the Mongols and taking care of the rural farmers, they did not take orders Sivarghal, one of the early kings of Ilkhani, harassed the villagers and did not respect the reasonable agricultural laws of land ownership!And sometimes, when visiting a village, they would collect agricultural tax from the inhabitants of the same village several times, which disturbed the teachings of Nizam al-Mulk's land tenure, while he had introduced this reasonable land tenure during the 200 years of the Seljuk rule, and it was short-lived even for the villagers of Iran. have or are willing to produce in the remaining villages!But the early Mongolian houses did not observe this method and sometimes they collected agricultural tax from the inhabitants of a village several times, or they collected it in one year, or they collected multiple commercial taxes from caravans and city professionals, or they sent various emissaries to the villages, and various kinds of "coins, servsat, and kharj" They took the "Yamkhanahs" and therefore they disrupted the bureaucratic order created by Nizam al-Mulk and the administration of land in the countryside of Iran, and unfortunately, many of the villagers of the Ilkhanid era abandoned their agriculture, production, and urban professionalism and turned to the mountains for herding, and again Khwaja Rashid al-Din Fazalullah and Ghazan. Khan emphasized to stop this kind of behavior of the Mughal rulers and created new reforms in the Administrative Court of Zamindari and Production and Welfare of Iranians. They left the simple agriculture in the village and went to the high mountains for herding. Later, the Ilkhanate government collapsed and the Timurid government came to Iran, and the same reforms of Ghazan Khani were accepted by Vatimur Lang or his son Shahrukh, and he used land management as suggested by his wise ministers and in the land management system. It was used or implemented by the Timurid Yarligh mechanism and the villages were settled again and prosperity returned to the Iranian cities or the professions and writers were formed in Iran, but the wise government of the Timurids did not last and once again faced the ethnic differences of the Karakowinlu that Timur He wanted to bring them back to Turkestan, they and the rest of the Jaghtai tribes under Timur did not leave Iran, but later and in a shorter period of time, they faced the ethnic opposition of the Agh Qoyunlu and finally both governments were extinct, so during these 380 years, the governor of 400 years, many tribes The Seljuk Ghaz left the city life, or left their professions in the cities, or abandoned agriculture settled in the villages of the Seljuk era, and in the mountains of Kerman, Fars, Kahgiluyeh, Vizd, and Mahshan, Azar Bayjan, they continued their former herding life as the Afshar people. And they had the learned culture and civilization of the Seljuk period in their mentality and memory, and because Ild Gaz Atabek of Azar Bayjan and Atabek of Shamla of Khuzestan had close relations with each other, most of the clans of Ghaz Ramedar during the Seljuk period were forged and obeyed the chiefs and read the descendants of Shamla Ushar Seljuk as "part of their political culture" They did or in order to keep their tribe unified and all over Iran, they used the name of the Afshar single tribe instead of the Seljuq tribe, or they used it all over Iran, so from the period of Aq Qoyunlu, they called themselves with the name of the Afshar single tribe or with the branches. They are called different tribes and keep their ethnic unity all over Iran and show it in different provinces, and this is the reason why Mansour Bey Afshar, who died in 904 and 908 in Soltanieh, or his presence in the late age of Agh Quyunlu, is mentioned as one of the descendants of It is "Shamla Ushar" whose name is mentioned in the books of "Khald Berin" or "Kitab Diyar Bakriyeh" of that era, and also the name of all the poets of the Turkic tribe of Ghaz, or in 50 volumes of books of the Safavid era, or in dozens of provinces of Iran, with the name of Khan Afshar. The province is mentioned and the names of the families of Afshar and the 25-year wars are writtenThe Nadiri era is also the same, or it is mentioned in the books of Arai Nadiri, or Jahangasha Nadiri, or in the valley of Nadiri, etc., and the title "Afshar's Houses" is also mentioned in most of the books of the Zendiyeh era, such as Golshan Murad's book, or Giti Gosha's book, Majamal al-Tawarikh, or Restal al-Tawarikh, etc. In the Qajar era, the names of Afshar readers appeared in most of the written books of the Qajar era, such as Naskh al-Tawarikh or Marat al-Baldan or Afzal al-Tawarikh or Mangbat al-Tawarikh etc. and this is a topic that cannot be seen in other Iranian readings, but still in terms of anthropology, no one knows the origin or What is the reason for naming this great clan? Or why the same word Afsharou is mentioned in all historical books? Or what was their way of life in the past 1000 years? And that some of their clans after Abash Khatun era of Ilkhani, which ended the political life of Atabakan It is Fars, or the beginning of the Mongol Khan's work is here and in Shiraz, and its social life continued, or it did not end with the beginning of the Arab rule of Al-Muzaffar in Yazd, or it did not end with the end of the work of the Seljuk Qawrudians in Kerman and at the hands of the Mongol Khans of Nikodri, Germani, and Ughani, and this barrow with the name of The term "Oshar tribe" persisted, and the people who went to the plains of Kerman or Jiroft, and on the contrary, they came to the mountains of Kerman for summer, and the Ghaz Seljuk tribes of Fars did not die with the end of the work of the Atabakans of Fars, and the name "Oshar tribe" went to the plains of Bowanat and Dasht. They used to go to Firoz Abad and Dasht Sabz Kazron, and the people of Yazd also went to the heights of Shirkuh Yazd for summer, or they went to Abarqavi Plain behind Yazd and for their Qeshlaq, and it is the same in Khuzestan, or after the end of the work of Ilkhans in Soltanieh or the termination of the work of the Selgharians of Lorestan and Khuzestan and the people of Ghaz Seljuq with the name "Ushar Tribe" and in the summers they went to the cool mountains of Giloyeh and in the winters they came to the Sabz Dasht of Shushtar and the Green Dasht of Hormuz and Doroq, whose documents are in the book of Alam Arai Abbasi and in Azerbaijan and Vezjan and the people of Ghaz Seljuq and the summers. And they went to the heights of Takht Suleiman Mahnshan, and in the winters they came to the warm plains of Ijroud and Kedar villages or to Takab and Shahin Dej villages and along the Simine River, Wazirine River or Nazlo Chai Urmia, and although people from different tribes of Afshar were not all of the "Shamle Afshar race", but rather their descendants. And there were other people, but the heads of all Ghazwaz clans and clans were chosen by the descendants of Shamla Afshar, or during 380 years, all of the descendants of Shamle Afshar were elected, and from the point of view of the political culture of Qayila Afshar, the people of the family of Shamle and the group were considered to be the example of the presidency (family within a group or Urugh They had Afshar inside their family and the members of their subordinate clans outside the family were called Ulus Afshar, and only the head of the clan was chosen from among the descendants of Shamle Afshar, and in addition, the selection of clan chiefs was based on their merit, fighting power and bravery in It was a hard time for the clan, and the rest of them and "Olus" Wail were the same Khan Afsharvaz, the other families of their ancestors. Koch Ili or their support and the pastures under the control of their presidency showed or the territory of Koch on the special side of his clan.or the sheep grazing territory of one tribe of Afshar indicated that another group should not go to the grazing territory of another tribe of Afshar, so the division of their tribal work was the same, or the heads of all clans and tribes and good management and such kind of use of tribal pasture They used to do this and solve grazing disputes, and if other tribes entered their pasture ownership area, they would defend their own pasture area collectively or collectively, so from the year 617, which is the year of the Mongols' attack on the Seljuk people, until the year 907 AH. which is the year of the collapse of the government of Agh Qoyunlumi, and the Seljuk people had such an ethnic lifestyle for about 300 years, but the historical documents show that they called themselves "the single tribe of Oshar Ghaz" or scattered in several different provinces of Iran with the name The single tribe of Osharghaz and herds were herding, and at the time of Timur Lang's death, neither himself nor his powerful khans, and all of them, were from the Turk tribe in the Tirmaz region and Shahr Kash of Turkestan, but his subordinate clans were from the Joghtai clan, and because of his marriage and son-in-law's connection with the important Mughal Joghtai family, he Gor Kani or Damad Joghta were called, and there were various clans of Joghta and his soldiers, and then the Toli and Joji people became part of his army, and he used Iranian thinkers and artisans in the construction of the great bureaucracy of his era, and that is why the largest empire of the Turks in Asia was created by Wetimur Lang, and that is why The Europeans felt the danger and inevitably tried to divide his great empire and turn into three groups of Turks opposing each other in Asia, which included the division of his empire into "Ottoman Turks" and in Istanbul, the second group was the formation of the "Iranian Turks" government. It was headed by the Safavid dynasty in Isfahan, and the "third group" also refers to the formation of the remnants of the old Turkestan tribes in the area of ​​Jihun and Sihun, and it was headed by the Uzbek dynasty in Samarkand, which after 907 AH and their old Turkestan region was changed to "the word Uzbekistan". The cause of the collapse of these three Turks was the Turks of Asia or the heterogeneous empire of Agh Quyunlu, the birthplace of the ancestors of all the families of Agh Quyunlu was in the land of old Turkestan, but their place of residence or the place of their government was in the territory of Turkey, and it created a type of unstable government for 34 years. They were and Turks continued from Istanbul, Turkey to Samarkand, but they did not have a strong cultural and religious system to unify the various Turkic tribes of Asia, so the political or administrative unity of the many Asian Turkic tribes quickly collapsed or collapsed during their 34-year rule, while political rationality Timur forced the Turks to be weak and on the contrary, they gathered them around a big empire of Asian Turks, but with the political skill of the Europeans and this big empire, they had to be transformed into three groups of Turks opposing each other, so they fought each other for years and even the East India and Asia Company. to take shape and the "propagandists of European ideologies" arranged for the dervish family of Sheikh Safiuddin Ardabili and the management of 8 large and belligerent groups of the Turkish people to take over the reins of power in Iran, and the assumption of these 8 belligerent Turkish groups was which was made up of 1- the Turkmen people of Tabriz or Azer Baijan, which were the remnants of the allied tribes, the Turks of Qaraq, Yunlu and Azar Baijan, and all of them were with the Turkic tribes of Aq.Qoyunlu were enemies who had overthrown their government in Azerbaijan 34 years ago, and this time 7 to 8 previous groups had gathered around a new warlike nation called "Azerbaijan Turkmen" and they fought to overthrow the government of Agh Qoyunlumi or became war allies of the Safavid dynasty and some houses. And like Amir Khan, they had Turkmens, etc., who was the ruler of Tabriz, etc., and they remained allies of the Safavid dynasty for about 100 years, and later they got involved with the Safavid dynasty, and Shah Abbas Safavid also left them aside at the beginning of his reign. Seljuqs were in different provinces of Iran, and during the Seljuqs government, with hundreds of wars, he had formed a big empire for himself, and with the arrival of the fierce Mongol people in Iran, they abandoned the political scene or abandoned them for 380 years, and during that time, they lived in the mountains and tropical plains of Iran. They used the name of "the name of Ushar tribe" and because of the acquaintance of one of the Afshar tribe and Sheikh Heydar, the father of Shah Ismail in prison, both of them were in the prison of Astakhar Fars Castle and the prisoners of Sultan Murad Aq Qoyunlu, and they got to know each other and planned a war necessary to overthrow the government of Aq. They fought in Iran, and then the heads of dozens of great Afshar tribes participated in various wars with the Ottomans and Uzbeks in the Safavid era, or the administration of the forts and roads in Iran was also in the hands of the Afshar tribe for about a hundred years in the Safavid government, similar to the Turkmen people of Azerbaijan and the Sain Qala war. Zanjan and Safavid were cut off and they were overthrown by the Safavids and the government of the cities was handed over to Armenian, Sikh, Georgian, Circassian, Kurdish, Nasuri, or Zanganeh Khanians, etc. They lived in the Mediterranean in the Agh Quyunlu state, and they were a great people, and for this reason they were called the Teke Alu or Teklo people, and the ancient origin of their life was in the old Turkestan of Asia. Or they used to camp in the meadows there, and then they became Safavid with the propaganda of the Safavid dynasty and the united kingdom and came to the interior of Iran, because they didn't like the government of Aq Quvinlu, and on the other hand, they didn't want to build an Ottoman establishment with the new government, so their group was called " Shah Qoli Baba Teklo "and to get a new Ili Marte and for himself and united the Safavid family and a large group of Turkish people brought Teklo from the territory of Turkey and to the territory of Iran and he remained a Safavid united for about a hundred years, and the book of Al-Tawarikh or Alam Arai Abbasi or Takmulah Al-Akhbar Vasami mentions dozens of Teklo Khans who participated in various wars or were with the Safavids, but they, like the Turkmen Turkmen of Tabriz, were caught in the battle of Sain Qala with the Safavid army of Shah Abbas, and Shah Abbas brought 7000 Kurds to Turkey to fight them. Finally, they were forced to leave Iran and returned to their former place in Turkey, and the Ottoman government forgave them and gave them a new refuge, and the Teklo Turkish people and a small group in the "Toisarkan villages" left the rest of Iran. 4- Rumlu Turkish tribe:And this people was the same as Taklu tribe and their original origin was in Turkestan in the middle of Asia, and during the time of Halakukhan, they came from Turkestan to the "Sivas and Tuqat and Masiya" region of Turkey, and they had summer pastures and pastures there. In Iran, some of them came from the Ottoman Roman territory to Iran and took part in the administration of some Iranian cities, and Hasan Bey Rumlu or the author of the book Ahsan al-Tawarikh is also from the Rumlu tribe, and they, like the Taklu tribe, were involved with the Safavids. And they left Iran again and went to the Ottoman territory. 5- The fifth group of Turks is also the "Shamlou" who lived in Aleppo for a while and came to Iran with the Safavid campaigns and participated in the administration of different cities of Iran. that they were trying not to get involved with the Safavids like the others, and in this way they had obtained dozens of government positions, but finally the Safavids left them aside, and today only a few villages and a few villages are left in the Malay District called "Shamlud District" In Bezine River village of Zanjan or Garmab, it has survived under the name "Bigdali Shamlu", but in the books of the Afshariya, Zandiya, and Qajar era, there is less mention of a Khan Shamlu. Or they lived in "Marash and the provinces of Turkey" and later "Dede Abdal Bey Zul Qadr" came from Turkey with his family and joined Shah Ismail, and the names of the Zul Qadr Khans are also mentioned in the books of the Safavid era, and Safaviyyah had appointed several Zul Qadr Khans in Shiraz, Vajeram and Fassa, or pastures. He had given it to the Zul Qadr tribe, and the last of them was "Yaqub Khan Zul Qadr" or the ruler of Shiraz, and finally, Shah Abbas, and he used Yaqub Khan Zul Qadr or their ethnic group to overthrow the Afshar Khans of Yazd, Bargu, and Karman at first, and then he killed them and established the East India Trade House. In Shiraz, after him, he gave the affairs of the cities of Shiraz, Velar, Bandar Abbas, and Hormuz to the hands of Imam Qoli Khan, an Armenian. The seventh ethnic group is the half-Mongolian Qajar, whose great-grandfather was also a Naseri administrator and "Qachar Nuyan" and came to Asia Minor with the army. The Mongols also had a new military position, and Haluk Khan placed them in the western plains of Armenia and east of the city of Ganja, and their historical sources, pastures, and ethnic life were in the same area, and they did not participate in the first conflicts of the Safavid government, but Shah Abbas, who in his rule and for the construction of a mosque He had gone to the city of Ganja and got to know them, and he brought a small group of them to Agh Qala, east of Estrabad, who had 6 small Qajar families and two Ashagheh or Yokhari settlements, and their settlement was in the west of Estrabad, like the Kurds of North Khorasan, which was in front of Takht and Taz. Take the Uzbeks to Northern Khorasan or Gorgan and include a small number of the Qajar tribe in Ganja Raham and the city of Merv, which was a Turkmen city, they were Sunnis, and they are known as Marvi to the Qajar, and some of them traveled like "Mihrab Khan Qajar" and the ruler of Mashhad and Tabas settled in Arab 8- Il The eighth one is Vail Stajlu, and they lived in Turkey like other tribes, although they were not as big and populous as the rest of the tribes, but most of them belonged to the Safavid family or among the rest.and they also had a few clans of Stajlo, which the Safavid family had more confidence in, so during the war of Chaldran, Shah Ismail and the command of other Turkic tribes, they had given only Mohammad Khan the leadership of the Turks. and some of them had fattening positions in the Safavid court, but there are no tribes of their clans in the countryside of Iran, and only a few families belong to them, and finally, it must be said that the second period of the Safavid rule, which begins from the time of Shah Abbas I until the era of the next four Safavid kings, and profound ethnic transformations and changes occur in the cities of Iran, because at the beginning, the 8 great Turkic tribes and their territories were either the police force or the elements of fortresses, or they ruled the Iranian cities or the countryside of Iran. In the middle of the Safavid government, most of them got involved with the Safavid family, so they distanced themselves from the Safavid government, or left Iran and went to Turkey, or returned to Syria, and thus a huge vacuum of political and military power was formed in the cities of Iran, while the armies of the two Ottoman and Uzbek governments Both sides were putting pressure on Iran's borders, so Shah Abbas was forced to bring 8 great Turkish warriors and a large number of Kurdish tribes to Abran or bring them from the cities of Turkey and Iraq to Iran to fill their place. They had Ottoman fanatics, so the Kurds of Turkey and Iraq settled in the provinces of North Khorasan, Kurdistan, Gros, Kermanshah, Gilan, and Mazandan, and in addition, they brought a large number of Ler Bakhtiari tribes from Jabal al-Samaq to Syria and settled in the "Kurdish city" near their capital, Eshan, or a number of Armenian tribes. He brought from Armenia and settled in Jolfa Ars and Jolfa in Isfahan, and he settled some Armenians in the city of Tabriz, Varmiya and Shiraz, and he also brought some Armenian Georgians and settled in Faridan, near Isfahan, or the Kurdish tribe settled in Zanganeh and Ker Manshah, or some Among the Kurds, he settled Lak in Lorestan and fought with the authority of the Abbasid rulers of Khorramabad and gave the government of some cities like Kerman or Kandhar to Indian Sikhs, like Ganj Ali Khan, a Sikh who was in Kerman, or his son who was in Kandhar, or some Circassian houses. He imposed Volzgi and Georgian rule on the Iranian cities, the khans or army chieftainships were also handed over to Armenian khans, such as Allahvardi Khan, Qarchagai Khan, or Farhad Khan, Garhehad, and in the cities of Azer Baijan, leaving aside the strong Turkmen people of Tabriz, and the 32 scattered people of Karabagh and an artificial Turkic people named Moghadam. He placed the Maragheh made by Waqa Khan Moghadam at the head of it, or made of 2,000 Turkish people from Harj and Marj Talab in Turkey and an artificial Turkish group named "Silspor Tribe" in Azerbaijan, or he named the Stajlu tribe in Najjawan and the name of the Jawanshir Kangerlu tribe, or the fate of the tribes He should leave Ahar Warsabaran in the hands of the Qaraja Daglu family, who do not have any sensitivity to the fate of Azerbaijan, even after settling in Iran and offering defense of Iranian cities, and therefore in 100 years after the era of Shah Abbas, all Iranian cities were attacked The foreigners fell all over the place and only the people of Afshar ate its wood.Heydar Safavi and one of the "chiefs of the Ushar tribe" who were in the prison of Sultan Murad Aq Qoyunlu in Ishtakhro Castle, and the members of the great Afshar clan were united with the Safavids, and it is quoted on page 131 of the book Summary of Al-Tawarikh Wiki of the chiefs of the Afshar tribe and the name "Sultan Ali Mirza Afshar" and the people under his command. He participated in the Chaldaran war, and then other people from the Afshar family, such as "Shahrukh Sultan Afshar", were in the Herat war or in the war with the Uzbeks, etc., which is mentioned in chapter 40 of the same book and other historical sources, or from "Rostam Khan Afshar" in the war with the Uzbeks, and in the year It was mentioned in 962 AH durin

قوم افشار و پنج گروه قومی عمده شهرهای مختلف ایران .( بخش اول ) از دکتر محمد خالقی مقدم

قوم افشار و پنج گروه قومی عمده شهرهای مختلف ایران .
(تحولات قومی 14 قرنی ایرانیان)
( بخش اول )
از دکتر محمد خالقی مقدم
تخصص در قوم شناسی از دانشگاه تهران

چند شهردر شرق استان زنجان ودر دشتی حاصل خیز قرار دارند که تحولات قومی 1000 ساله دارند وهمانطوریکه ومن در مقاله قبلی ام ودر مورد شهر صائین قلعه وقبلا نوشته بودم که شهری بود که از دوران سلجوقیان باقی مانده است ویکی از قلاع مهم سلجوقیان بود وبعلاوه در دوره صفویه هم وقلعه مرکزی گذر گاه (ایل را ه قوم افشار )بود وشهر هیدج ویا صائین قلعه هم وهر دو ودر این ناحیه قرار دارند وبا چهار دژ جنبی آن شهر ها ومتعلق به ارتش سلجوقیان بودند ویکی از آنها هم وقلعه صائین قلعه بود که حمدالله مستوفی ودر کتابش نزهت القلوب ومی نویسد که "قلعه قهود "نامیده می شد ودر فترت مغول تخریب گردید وقلعه دیگر هم در جنوب آن ناحیه است که سلطان محمد خوارزمشاهی ودر فرار از مقابل ارتش مغول ویک هفته ودرآن (قلعه سرو جهان ) پناهنده بود و قلعه سوم نیز (قلعه حسینیه )ودر شمال هیدج ودیگری هم و(قلعه حسن اباد ) در جنوب شرقی هیدج می باشد ودر این مقاله هم وقبل از انکه به تحولات قومی سلجوقی به قوم افشار ودر دوره صفویه بپردازم که به درگیریهای قومی مختلف منجر گردید ودر مقدمه مقاله ام به تحولات قومی 1000ساله این دشت واقوامش می پردازم وباید بگویم که در چهار قرن اول هجری وبرخی اقوام کنگریان طارم ودر این ناحیه بودند واز حدود ساله 428 هجری وگروه بزرگی از طوایف غز سلجوقی به این دشت آمدند ویا همراه طغرل وبرادر زاده اش الب ارسلان سلجوقی واز مرتع زار های اطراف دریاچه خوارزم ویا دشت قبچاق جنب آن به این ناحیه آمدند ویا به نواحی دیگر زنجان وآذربایجان آمده ودر آنجا ها ساکن شدند وزیست گاههای شهری قروه وابهر ویا صائین قلعه وسروجهان وسجاس وسهرورد وزنجان واق کند ویا کاغذ کنان وغیره دوره سلجوقی را بوجود آورده ویا صنایع حرفه ای در آن شهر ها شکل داده وعده ای از آنان هم بنامهای مشاهیر ابهری ویا سهروردی وسجاسی وزنجانی وبا کمک نظام الملک طوسی ودرمدرسه نظامیه بغداد درس خواندند ویا به مشاغل مهم اداری و دیوانی ونظامی 1000 ساله گذشته رسیده ویا در دولت سلجوقی ویا در منطقه خودشان رسیدند ویا عده ای هم ودر مزارع ومراتع ییلاقی وقشلاقی منطقه وبه رمه داری معیشت خود مشغول بودند واسامی رجال منطقه مزبور ودر انواع کتابهای تاریخی عهد سلجوقی ویا اوایل عهد ایلخانی وجود دارد ومثلا کتاب نزهت القلوب واز اتابک انوشتکین سلجوقی ابهر یاد می کند ویا می نویسد که بهاء الدین حیدر ونوه انوشتکین شیر گیر و"قلعه ابهر" را ساخته بود ویا از از خرابی صائین قلعه غرب ابهر ودر حمله مغول یاد می کند ویا کتاب دیگرهم واز (اثیر الدین ابهری ریاضی دان)ودر ا واخر عصرسلجوقی یاد می کند وبعلاوه کتاب دیگرهم واز "سعد الدین ابهری" نام می برد که مدتی در فاصله سالهای 568 والی 598 ه وزارت تکش خان بن قزل ارسلان راو بعهده داشت که توسط فرقه اسماعیلیه ترور شد وحدود دو قرن هم زیستگاههای شهری وروستایی ویا مرتع داری اقوام غز سلجوقی وجود داشت ویا در منطقه ابهر وصائین قلعه ویا در زنجان ویا در قلعه کیانی سجاس ومسجد جمعه سجاس ودوام داشت ویا در سهرورد ویا در مسجد جمعه قروه ابهر دوام آورد ولی در پایان دو قرن مزبورورق برگشت ویا در فرایند سه حمله مغولان وهمه این زیست گاهای عصر سلجوقی استان زنجان ومتلاشی شدند یا رو به نابودی گذاشتند ویا شهر ها خراب شده ویا سکنه اش فرار کرده ویا اقوام وتیره های مغولی جایگزین انان شدند ویا جایگزین تیره ها وطوایف سلجوقی قدیمی شدند وحمله اول مغول در سال 617 هجری اتفاق افتاد که سلطان محمد خوارزمشاه واز خوارزم فرار کرده وبه منطقه ابهر ودشت ساطانیه آمده بود ودر "قلعه سرو جهان شرق" سلطانیه مخفی شده بود وسه لشکر بزرگ مغولی هم وبا رهبری جبه وسوبتای وتغاجار ودر تعقیب وی بودند به این منطقه اقوام سلجوقی نشین آمدند ودهات وشهر ها وبناهارا خراب کرده ویا در مسیر خود تخریب کردند وحمله دوم به زنجان ویا اذر بایجان هم وبعد از مرگ چنگیز ودر سلطنت اوگتای قا آن اتفاق افتاد که جانشین چنگیزبود ودر سال 628 هجری اتفاق افتاد که سلطان جلال الدین خوارزمشاه وبعد از فراراز مقابل ارتش مغول واز رودخانه سند گذشت ویا با اسبش گذشته وبه هند رفته بود وبعد از مرگ چنگیز خان واز هند وبه خاک اذربایجان آمده بودواقوام سلجوقی وخوارزمی را ودر آذربایجان ودور خودش جمع کرده بود ومقاومت می کرد ولذا در سال 628 هجری وپنج لشکر بزرگ مغولی دیگر هم وبه تعداد 50 هزار نفرسرباز وبا رهبری "جرماغون نویان" و سردار مغولی امدند که بیشترین تخریب شهر ها ویا دهات زنجان ویا ابهر وسجاس ویا صاین قلعه سهرورد واقکند ویا ستورلیق (ایجرود )ودر این دوره تاریخی اتفاق افتاد ویا حمله دوم مغولان وبه استان زنجان اتفاق افتاده است ویکسال بعد از ان تاریخ وسلطان جلال الدین خوارزمشاه ودر فرار به کوهستانات کرکوک عراق وبدست افراد کرد کشته شد ودر حمله دوم مغول و زنجان شهری بود که بکلی تخریب شد که یکی از پادگانهای مهم سلجوقی در زنجان بود واحتمالا طرفداران میاجق خوارزمشاهی وان پادگان زنجان را واداره می کردند وحمدالله مستوفی وبه خرابی زنجان ودر حمله دوم مغولان اشاره کرده ویا خرابی قلعه شهر ویا نابودی سکنه شافعی زنجان که در مسجد جمعه اش کشته شدند ویا به تخریب قلعه اردشیر بابکان ساسانی در زنجان اشاره دارد که قلعه دوهزار گامی ویا مستطیل شکل بود وبقایایش در میدان راه آهن وجنب زنجان رود قرار دارد که از دوره اردشیر بابکان باقی مانده بود ومالیات راهداری واز مسافران وکاروانها ی تجاری می گرفت ودر دویست سال حکومت سلجوقیان نیز ومقر اقامت حکمرانان سلجوقی بود ویا مکان حکمرانی افرادی مثل قفشود وجاولی وآیدوغمش ومنگلی واوغلمش ومیاجق وغیره بود وبقایای تخریب شده اش را وحمدالله مستوفی دیده بود ویا اندازه وسعت قلعه بابکان را در سفرش به زنجان را اندازه کرفته وبا گامهایش سنجیده بود ودرشهر سجاس نیز یلتگین سلاحدار وبوغا خان حاکم پادگان کیانی سجاس بود ند ودر سهرورد نیز و"قره قوش خان "واز پهلوانان ترک قرلق خوارزم مقاومت کرد ویا حاکم پادگان سهرورد بود ودر ابهر هم وقلعه ساخته بهاء الدین حیدر ونوه انوشتگین شیر گیر سلجوقی تخریب می شود که از بقایای قلعه دوران هخامنشی بود که حمدالله مستوفی به آن قلعه در دوره سلجوقی اشاره می کند وبعلاوه حمداله مستوفی وبه خرابی قلعه قهود (صایئن قلعه )وسروجهان وقلعه فرزین اطرافش ودر فترت مغول اشاره می کند ودفعه سوم حمله مغول به استان زنجان ویا آذر بایجان هم ودر سال 654 هجری اتفاق افتاد که در دوره قوبیلای قآن بود ووی هلاکو خان ویا نوه چنگیز خان راو روانه ایران ویا آذربایجان نمود وتا بقیه اثار تمدنی وقومی سلجوقی ویا خوارزمشاهی را ودر منطقه پاکسازی بکند که مقاومت در برابرارتش ودولت مغولان در ایران وخاورمیانه بوجود می آورد و بعلاوه در حمله سوم مغولان نیز و آنها مستقیما به استانهای دیگر ایران نرفتند وبلکه مستقیما به آذربیجان آمده وابتدا چند سال در مراغه آذربایجان رحل اقامت افکنده و سپس به مدت 200 سال مرکز حکومت مغولان و برای چند کشور خاورمیانه وتنها در تبریز وسلطانیه استان زنجان بود ونیز در لشکر کشی سوم مغولان به اذربایجان نیز وبه نقل کتاب منتظم ناصری وحدود 600 هزار نفر ودر لشکر هلاکوخان بودند که تغییرات عظیم جمعیتی ودر بافت قبایل واقوام ایرانی بوجود آورد ووتغییرات عظیم قومی دیگر هم در دوره شاه عباس صفوی اتفاق افتاد ودر دوره مغول ژئو پلیتک آسیای مرکزیعوض شد از سوی دیگر وسکنه ترکستان غربی ویا ترکستان شرقی اسیای مرکزی خالی از ترکان گردید وقومهای ترکان مختلف آن وروانه اسیای صغیر شدند وبعد از ان تاریخ و"ترکستان قدیمی "وبه "ازبکستان کنونی "تبدیل گردید که اغلب از شاخه های مختلف اقوام مغول می باشند ومثلا عده ای از آنان وبه داخل خاک ایران آمدند و"تحول قومیت در اقوام ایرانی "را پدید آوردند ومثلا اقوام اقوام مغولی مهاجر به ایران واز اقوام کرائیت ونایمان وتولی وقتلغی وایلکانی وبعلاوه قوم مغولی سولدوز(یعنی اقوام مغولی منطقه سابق نقده بودند ) ویا قوم چوپانیان وقوم ال جلایر ویا قوم عجب شیری ودر شهر های آذر بایجان مستقر شدند ویا قوم اوریادیهای ودر ماهنشان وقوم نیک پی هم در زنجان رود مستقر شد وبجای اقوام سلجوقی سابق زنجان جایگزین شدند ونیز اقوام مغولی جانی قربانی هم وبه اطراف طوس ومشهد وقوچان رفتند ویا به بیرجندامده ویا اقوام مغولی یساوری ویا قوم جغتایها به ناحیه اسفراین رفتند ویا اقوام مغولی طغا تیموری به گرگان امد یا اقوام اوغانی مغولی ویا قوم جرمانی وقوم نکودری به کرمان امدند وبرخی از ان سه قوم مغولی هم وبه دهات یزد رفتند که در دوره ایلخانی ها به ایران آمده اند وکتاب آل مظفر ویا کتب دیگر عصر تیموری هم وشرحی از آن سه قوم داده است وبعلاوه قوم مغولی "آل اینجو "هم به فارس رفتند وهمگی جایگزین اقوام قدیمی ایرانی شدند وهمه این اقوام مغولی وبمدت دو قرن تمام ودر داخل ایران بودند وتا ظهور دولت ترکان قرا قوینلولوویا آق قوینلو در داخل ایران باقی ماندند وبعدا بوسیله فشار نظامیان این دو دولت ترک قرا قوینلو ویا آق قوینلو وبرخی از ان قومها واز ایران خارج گردیدند وبه اوزبکستان وافغانستان وهندوستان رفتند وبعلاوه باید گفت که هر یک از اقوام مغولی مزبور نیز با ریاست یک "نویان بزرگ "ویا سپهسالار بزرگ آمدند وبرخی از ان نویان های مغولی وبا همدستی اقوام مغولی مزبور وحافظ به قدرت رسیدن شاهان ایلخانی بودند ویا عامل نگهداری قدرت 17 شاه مغولی وایلخانی ودر ایران بودند ومثلا "امیر طغا جارنویان "وبا کمک طایفه مغولی خود وسپهسالار مغولی دوره گیخاتوگردید ویا "امیر سونجاق نویان"هم وسپهسالار عصر اباقا گردید ویا "امیر قتلغشاه مغولی " ویا "امیر چوپان مغولی "وسپهسالار عصر غازان خان بودند ویا "امیر طوغان مغولی" وسپهسالار عصر سلطان محمد خدابنده بودند ویا امیر چوپان و"امیر سونج مغولی "ودو سپهسالار عصر سلطان ابو سعید ایلخانی بودند والبته مغولان از برخی از اعراب ایرانی طرفدار خودشان ودر حفظ امنیت راهها ویا در قراولی برخی بیابانهای کویری ایران واستفاده می کردند ومثلا "محمد آل مظفر" ویا بزرگ خاندان ال مظفر که از اعراب خواف خراسان بود وبا 300 نفراز اعراب خراسان ودر بیابان میبد یزد گماشته بودند وتا امنیت جاده کویری شیراز وابرقو وبه یزد وبه به طوس ومشهد را برقرار بکنند وخود وی هم مدتی در سلطانیه بود وبعد از مرگ سلطان ابوسعید وبه میبد رفت ویا با فروپاشی دولت مغولان در سلطانیه وهمان محمد آل مظفر هم واز سلطانیه فرار کرده وبه میبد وابرقو رفته بود و با کمک همان اعراب خراسان ویا با کمک اقوام باصری فارس وبا یاری برخی از اقوام مغولی کرمان ویزد ودولت کوچک آل مظفر را به راه انداخت ویا در یزد ومیبد واردکان وابرقو وکرمان واصفهان وشیراز تشکیل داد وشرح ماجرایش ودر "کتاب ال مظفر" ویا در "کتاب شاه شجاع "باستانی پاریزی ذکر شده است وبرای مشروعیت یافتن دولت عربی ومغولی جدید خودش هم ووی با خلیفه عباسی بیعت کرد ولی دولت کوچک آل مظفر نیز در سال 795 هجری وتوسط "دولت ترک تیموریان "ویا طایفه ترک برلاس ترمذ وشهر کش ترکستان آسیای مرکزی ومنقرض شد و70 نفر از سران آل مظفرهم کشته شده ویا در اطراف قمشه اصفهان ودر سال 795هجری کشته شدند وسپس تیمور لنگ وبعد از گرفتن مناطق مزبورو سرنوشت استانهای خوزستان وفارس وکرمان راو بدست پسرش عمر شیخ داد ولی یکسال بیشتر زنده نماند وزیرا در سال 796 هجری ترور شد ویا بعد از وی ویا سرنوشت منطقه ویا سرنوشت حکومت شیراز وکهگیلویه بدست شاهزاده ابراهیم میرزا نواده اش افتاد ویا در تمام مدت 200 ساله حکومت مغولان ویا تیموریان ترک که داماد ویا گورکان خانواده جغتائیان بود همه اقوام ترک سلجوقی فرار کرده از دشت های سلطانیه در کوهستانهای پنج استان جنوبی ایران بودند ویا ترکان سلجوقی فرار کرده از دشت ساوجبلاغ کرج وشال ورامند واوج وخرقان قزوین در جنوب بودند یا اقوام سلجوقی فراری از دشتهای سجاس وسهرورد وزنجان واقکند وماهنشان وتکاب وارومیه ودر چهار استان جنوبی ایران بودند ومثلا مدتی در کوهستانهای خوزستان وکهگیلویه ولرستان وفارس رمه داری می کردند که از اراضی اقوام ترک سلجوقی شمله افشار اتابک سلطان ملکشاه دوم در خوزستان بودند ویا به کوهستهای زاگرس استان فارس وبه دشت بوانات ودشت فیروز آباد آباد رفتند وهنوز هم (قشقایی های ترک استان فارس وازآن جمله ترکان سلجوقی فراری به فارس هستند ویا ترکان قاچ قایی های فیروز اباد می باشند )وهمگی از اقوام سلجوقی فراری از مقابل مغولان وبه دشت ها وکوهستانات فارس بودند که پایه گذار دولت کوچک اتابکان فارس ویا "بوزابه سلجوقی "ویا اتابک سعد سلجوقی می باشد یا به منطقه اتابکان سلجوقی کرمان فرار کردند مدتی در کوهستانهای جبال بارز استان کرمان بسر می بردند ورمه داری در کوههای جبال بارز کرمان می کردند ویا به دشت های شهر بافت کرمان رفتند که دهات ترک نشین دارد ویا به دشت گرم جیرفت ودر جنب دریاچه جزموریان ورودخانه جزموریان رفتند که حکومتش در دست نوادگان قاورد سلجوقی بود که هنوز هم اغلب اقوام دهات شهر بافت کرمان ویا شهر بردسیر ویا دهات اطراف جیرفت وهمگی از "طایفه افشار های ترک کرمان "هستند که بقایای دولت نیمه مستقل قاورد سلجوقی بودند وسیزده نوه سلجوقی اش و در شهر کرمان حکومت می کردند ولذا اقوام فرای از اذربایجان وری وخراسان ویا بقیه السیف ترکان غز سلجوقی ودر حکومت 200 ساله دولت مغولان وتیموریان وهمگی در این چند استان جنوبی ایران بودند واز سیاست دست برداشته وصرفا در در کوهستانات زاگرس ویا در دشتهای اطرافش رمه داری می کردند ومثلا در دوره هلاکوخان مغول دولت و"اتابکان لرستان وخوزستان "وبا ریاست تکله سلجوقی ونیمه مستقل از دولت ایخانی ها محسوب می شد ویا بعدا "دولت نیمه مستقل اتابکان فارس "نیز چنین بود ویا با ریاست اتابک سعد سلجوقی ودر فارس ویا در سال 658 هجری بود وویهم ویا پدرش ابوبکر بن سعدنیز وبرای نشان دادن اطاعتش از هلاکوخان مغول وبهمراه همان هلاکوخان ایلخانی وبه بغداد خلیفه عباسی لشکر کشیده بودندوتا هلاکو حکومت نیمه مستقل آنا ن را در فارس بپذیرد واخرین حاکم سلجوقی فارس هم و"ابش خاتون سلجوقی "دردوره ایلخانی در شیراز بود که در سال 684 هجری وبه تبریز وجهت محاکمه مالی اش دعوت کردند ویا درقصورش ودر دادن مالیات به دولت مغولان فرا خوانده شد وسپس حکومتش را وبه "خاندان مغولی آل اینجو" در شیراز دادند وخاندان مغولی اینجو هم در شیراز واز سال 684 هجری والی 758 هجری ودر فارس حکومت می کرده ویا مالیات رمه داری را واز اقوام فراری سلجوقی به دشتهای بوانات وفیرواباد ودشت کازرون فارس می گرفت وبه دربار مغولان ودردیوان استیفاء تبریز وسلطانیه می فرستاد وبعد اهم ودرسال 758 هجری وبا کشته شدن سلطان ابوسعید مغول در سلطانیه آل اینجو به خطر افتاد وبا نابودی هفدهمین شاه مغول در سلطانیه وحکومت بدست "اقوام چوپانی مغولان "در سلطانیه وتبریز افتاد واشرف چوپانی وبرای گرفتن مالیات به شیراز رفت ولی موفق نبود و"دولت مغولی چوپانی "دوام نیاورد وسپس حکمرانی بدست اقوام مغولی دیگر ویعنی بدست ال جلایر در سلطانیه وتبریز افتاد ولی در شیراز ویا در یزد ودولت کوچک ویا عرب تبار آل مظفر وکم کم قدرت گرفت ویا بعد از مرگ سلطان ابوسعید مغول وخودشان را وکمتر از حکومت ال چوپان نمی دیدند ویا کمتراز آل جلایر مغولی نمی دیدند ولذابا زور شمشیر همه مالیاتهای زراعی دهات استان کهکیلویه واستان فارس واستان کرمان ویزد واستان اصفهان را می گرفتند وتنها به دیوان استیفای میبد یزد می فرستادند ویا به نارین قلعه ان شهر که ال مظفردر دست داشت وبعلاوه اغلب کارمندان دیوان استیفاء ویا ممیزی مالیات گیری آنان هم و از اقوام عرب خواف وزوزن انتخاب شده بودند و یا همان مالیات زراعی ودامداری دهات منطقه مزبور را به دولت ال جلایر ویا به چوپانیان نمی فرستادند وصرفا جهت تقویت دولت ال مظفر وبرای ارتش آل مظفر ارتش ویا برای ثروت اندوزی 70 خانواده متفذ ال مظفرو در شهر یزد ومیبد صرف می کردند واین در حالی بود که سکنه اغلب دهات ومراتع فارس وکرمان واستان یزدوابرقو وبوانات وهمگی از اقوام سلجوقی فراری ولی سرکش ترکان غز بودند واسناد تاریخی نشان می دهد که برخی از همان ترکان غز وجهت ییلاق به ارتفاعات شیر کوه یزد رفته وقشلاق زمستانها هم وبه ابرقومی رفتند وبعلاوه ترکان سلجوقی کرمان که هم چنین بودند که همراه قاورد سلجوقی و به دهات کرمان ویا به بافت وبردسیر رفته بودند وبرای ندادن مالیات رمه داری خود وبه دولت مرکزی ایلخانی ودر دشت ری وهمدان وبا سربازان مغولی درگیر جنگی شده بودند که در منابع تاریخی عصر ایلخانی آمده است وقبلا هم ان ترکان غز سلجوقی وبرای ندادن مالیات زراعی رمه داری اضافی خود وبه دولت سامانی وبا آنان در گیرشدند و یکبار هم در عصر سلطان مسعود سلجوقی اتفاق افتاد ونهایتا با وی ودر جنگ دندانقان سرخس در گیر شده وناچارا دولت غزنویان را برانداختند وبا انکه مایل به انقراض همان غزنویان هم نبودند ولی آن مالیات گیری اضافی باعث شد وچرا که آن ترکان غز سلجوقی و معیشت رمه داری بخور ونمیر داشتند وبالاخره این قوم ترک غز را ووادار به شورش ودر برابر دولت غزنویان نمود وبعلاوه همین نوع از مالیات گیری اضافی از رمه داری ترکان غز ویکبار دیگر هم ودر حکومت سلطان سنجر سلجوقی اتفاق افتاد وغز های فقیر ودر جنگ قطوان وبخاطر مالیات اضافی در گیر شدند وچندین سال وسلطان سنجر ودر دست ترکان غز سلجوقی واسیر بود وبا انکه وی را نمی کشتند و بعنوان سلطان خود وقبولش داشتند ولی حاضربه دادن مالیات اضافی رمه داری به وی نبودند! ولذا چندین سال وی را ودر اسارت توام با احترام خودنگه داشته ویا درمنطقه خراسان نگه داشته بودند ولی اقوام عرب تبار ال مظفرودر دست ابرقو وکرمان وطور دیگر با آنان برخورد می کردند ودر طول حکومت سالهای 759 والی 795 هجری آل مظفر واین شیوه باجگیری مالیات زراعی ویا رمه داری وبر ترکان غز سلجوقی تحمیل شد وچندان مورد قبول این نوع ترکان سلجوقی فراری به این 5 استان جنوبی ایران نبود وتا اینکه حکومت 5 استان مزبوربدست تیموریان افتاد که معقول تر عمل می کردند ویا بعد از انقراض ال مظفر ویا بعد از سال 595هجریو بدست فرزندان ونواده های تیمورلنگ افتاد که فرهنگ ورسوم قومی را می شناختند ویا نحوه مالیات گیری از اقوام فقیر غز دشتهای ترکستان آسیارا می دانستند وتا پایان حکومت تیموریان و در هرات وبه حاکم های خودشان و در شیرازوفارس ویا در شوشترخورستان وکهگیلویه سپرده بودند ویا در یزد وکرمان سپرده بودند که فشار مالیاتی زیاد وبه اقوام رمه دار غز سلجوقی نیاورند ویا در پنج استان مزبور نیاورند وتا سرکشی آنان را وبدنبال خودش نیاورد! ویا در مالیات گیری از طوایف سلجوقی کرمان عاقلانه عمل کرده وهمانطوریکه آخرین نوه قاوردسلجوقی ودرمورد رعایای رمه دار غز کرمان وعمل می کرد ویا 13 حاکم سلجوق وی در کرمان ورعایت قومی می کرد که همگی از نواده های قاورد سلجوقی در کرمان بودند وبعد از انکه حکومت کرمان در سال583 وبدست براق حاجب ترک افتاد که گماشته خوارزمشاه بود وانان هم و7 حاکم در کرمان داشتند وهمگی از قراختائیان ترک کرمان بودند وبعدا هم اطاعت از شاهان مغول ودرتبریز و سلطانیه می کردند ویا تا سال 714 هجری ودرکرمان حکومت کردند وهمگی رعایت رمه داران فقیر استان کرمان را می کردند وتا اینکه دولت سلطان ابو سعید در سلطانیه منقرض شد وحکومت کرمان هم بدست طوایف مغولی اوغانی وجرمانی ونکودری افتاد ووبعدا هم بدست ال مظفر عرب تبار افتاد و ودر این دوره وفشار بیشتری براقوام ترک غز سلجوقی کرمان وارد می شد ویا سال 795 هجری تحمیل می شد واز سال مزبورو سیاست تیمور ودر یرلیغ دادن اراضی عادلانه عمل می کرد ویکی از خانهای معقول طایفه برلاس را حاکم سی جان وکرمان نود وتا مالیات گیری رمه داری را ودردهات کرمان وسیرجان کنترل بکند وتا اینکه در سال 850 هجری و جهانشاه قراقوینلو سر کار امد که از ترکان منطقه ترکستان آسیای مرکزی بود ودر برابر تیموریان قیام کرد که می خواستند انان را وبه ترکستان سابق برگردانند ونهایتا سلطانیه ویخزانه انرا از دست دولت تیموریان پس گرفت ویا اقوام مغولی را از سلطانیه وتبریز ومرند ومغان بیرون راند ویا از سلدوز نقده واز عجب شیر بناب ویا از قراچمن وزنجان وابهر وهمدان وطارم وگاورود بیرو ن راند ویا در گزین وقزوین وخرقان وساوه بیرون کرد وتحول قومی دیگر را در ایران آغاز کرد انگاه چندین قوم ترک آغا جاری وغیره را وبا هم متحد نمود ( یعنی اقوام ترک اغاج ایری ِویا درخت کج ) را وبجای اقوام مغولی ودر دهات همدان مستقر کرد ویا اقوام ترک "جاجیلو" ویا "بهار لو" را ودر همدان جانشین نمود ویا اقوامی که به ریاست علیشکرترک بودند ویا در دهات بهار همدان و ساکن نمود وتا دوره افشاریه واین منطقه همدان راو" قلمرو علی شکر" می نامیدند ویا اقوام "ترک جاگیرلو" را ودر مغان نشاند ویا در اطراف اردبیل مستقر کرد وبجای طوایف مغولی و ساکن نمود ویا اقوام ترک دوخارلو ویا قرامانلو ویا سعد لورا در خلخال واردبیل مسقترکرد وویا وم ترک الپاوت وبایبردلو را در ارسباران مستقر کرد ویا قوم سلدوزمغولی را واز نقده ویا قوم مغولی عجب شیر را ازبناب بیرون کرد ویا اقوام مغولی چوپانی را از قراچمن وآبادی ترکمن چای بیرون کرد ویا از دهات دیگر آذربایجان بیرون کرد وبجایش اقوام ترک دیگر را جایگزین نمود ولازم به ذکر است قوم ترک قره قوینلو ویکی از اقوام ترک می باشد که در هنگام امدن هلاکوخان به ایران وجزو 600000لشکر وی بودند که برخی از انان وجزو اقوام ترک اویغوری ترکستان آسیا بود ند وقسمت بزرگی از لشکر هلاکوخان هم واز اقوام مغولی شمال چین بودند ویا از اقوام مغولی اطراف سیبری بودند ودر ان موقع وطایفه ترک قرا قویونلو ودر مراتع شمال بغداد ساکن گردیدند وبرای قشلاق خود وبه اطراف رودخانه ارس ودر دشت نخجوان ومغان می آمدند ولی در دوره تیمور لنگ وقوم مزبورومرتبا سرکشی می کردند ولذاتیمور لنگ و به نقل کتاب ظفر نامه یزدی وکتب دیگر وتیمور لنگ تصمیم گرفت وبه فرماندانش گفت که ان اقوام سرکش ترک قره قوینلو را و دوباره به دشتهای ترکستان ودر وسط آسیا وکوچ معکوس بدهند ویا تیره های اقوام وطوایف مزبور را واز مراتع خود وجمع آوری نموده وبا کنترل نظامی ودوباره به ترکستان کوچ بدهند که باعث در گیری قرا یوسف قرا قوینلو وپسرانش وبا ارتش تیموریان شد ولی بعد از مرگ شاهرخ تیموری وهمان طوایف ترک متحد قرا قوینلو وقیام کرده وطوایف مغولی را واز غرب ایران بیرون کردند ومثلا طوایف مغولی جانی قربانی ویا جغتایی ویا یساوری را از گرگان وخراسان شمالی وسمنان بیرون کردند ولی با شکست یافتن دولت قراقوینلو واز دولت اق قویونلو ودر سال 872 هجری واین بار "دولت اق قوینلو" ودر تبریزو بر سر کار آمد که چندین شاه انان هم 36وحدود سال دوام آوردند ویا تا سال 908 هجری ودر ایران حکومت کردند وانان هم وبخشی از اقوام مغولی را از شهر های ایران بیرون کرد بجایش بخشی از طوایف ترک را جایگزین نمود ومثلا اقوام ترک پورناک ویا بایبردلو وموصللووقراجه داغلو را در دهات ارسباران آذربایجان ساکن نمودند وبرخی از اقوام کوچ کرده غزکه 300 قبل وبه استانهای جنوبی ایران کوچیده بودند ودوباره بر گشتند ویا در دوره مزبورو متحد دولت اق قویونلو شدند وبر گشتند وفرضا برخی بنام قوم افشار اینانلو بود که برگشت وبه دشت ابهر دوباره باز امد وبرخی هم بنام قوم افشار الپائو ویا قوم اغمالو بود که به دهات طارم برگشت ودر هر حال همه حکام تیموری ویا قرا قویونلو ویا آق قوینلو وتا سال 907 ه ورعایت حال اقوام سابق غز سلجوقی را ودر دهات پنج الی 6استان جنوبی ایران را می کردند ومالیات اضافی رمه داریاضافی واز اقوام غز سلجوقی وخوانین ان طوایف غز نمی خواستند وآنان هم حدود 300 سال ودر کوههای بلند زاگرس ویا در دشتهای گرم جنوب ورمه داری می کردند که از نظر حاصلخیزی ونظیر مراتع ییلاقی وقشلاقی سابق انان ودر ترکستان قبلی بود ویا نظیر مراتع اطراف دو روخانه سیحون وجیحون واطراف خوارزم بود ولی وسوسه قدرت وشرکت در تاسیس دولت ویا وسوسه کاهش مالیات گیری اضافی از آنان ودوباره انان را به دشت سلطانیه وابهر وطارم وایجرود وتکاب وماهنشان برگردانید که در اطراف رودخانه قزل اوزن وشعبات آنواقع بود واین بار قوم سلجوقی مزبور وبا "نام جدید اقوام افشار" آمدند ویا در ابتدای دولت صفویه آدند ویا در سال 908 هجری برگشتند که دولت صفویه شکل می گرفت ولی این برگشت طایفه ای به مراتع سابق خودشان در اذربایجان وزنجان وخوش یمن نبود وچراکه از نیمه دوم حکومت صفویه ودوباره مورد غضب 5 شاه بعدی صفویه واقع شدند ونهایتا باز هم واراضی مرتعی خود را از دست دادند ویا از حاکمیت اغلب شهر ها هم حذف شدند ونهایتا احساس خسران می کردند وتا اینکه در دوره نادرشاه وبه دور نادرشاه افشار قرخلو جمع شدند ودولت جدید نادرشاه را بوجود آوردند وآنگاه خاک ایران را وازبیگانگان پاک کردند ومثلا از افاغنه وعثمانی ها ویا از اعراب ان سوی خلیج فارس واز روسهای مسلط بر گیلان که پس گرفتند ولیکن طمع کاری خوانین مهم افشار وهمه چیز را خراب کرد وچند تن از انان که نگهبان خیمه وخزانه ویا توپخانه بزرگ نادرشاه بودند وبخاطر طمع کاری خودشان ونادر وفرزندانش را کشتند ویا همه خزانه وتوپخانه نادر را ودر اردوی نظامی فتح آباد قوچان غارت کرده وبه آذر بایجان آوردند ونهایتا دو گروه افشار به انتقام گیری از یکدیگر پرداختند ویا بخاطر قتل نادر وفرزندانش وبه جنگ با یکدیگر پرداختند ویا در دشت سامان ارخی شرق زنجان وغرب سلطانیه وهمگی در گیر جنگی شدند ونهایتا حدود 100 هزار ارتش افشاریه در جنگ سامان ارخی وبجان هم افتادند وهمدیگر را کشتند وآنگاه حکومت ایران بدست طایفه کوچک زند وطایفه قاجار افتاد وقاجاریه هم در دوره حکومت 112 ساله خود وهم دوبار ه ونظیر عهد مغول عمل کرد ودوباره همه اراضی ویا مراتع آنان را در ابهر وهیدج وسلطانیه وزنجان وه وتکاب وماهنشان واز دستشان خارج نمودند وجزو املاک خالصه قاجارکردند وتاریخ یکبار دیگرهم در مراتع استان تکرار شده بود ودر ادامه مطلبم وبه کوچ دوباره قوم غز سابق وبه دشت سلطانیه وزنجان از پنج استان جنوبی ایران می پردازم ویا در دوره تاریخی 230 ساله حکومت صفویه می پردام که چگونه اتفاق آفتاد؟ویا روند تحولات قومی مزبور را ودرایام صفویه ومختصرا شرح می دهم که به شرح ذیل می باشد که از مستندات 50 جلد کتب تاریخی عصر صفویه اخذ شده است ویا استخراج قوم نگارانه واز مستندات آن دوره تاریخی شده است :وباید بیفزایم که در 14 قرن اخیر وچندین دوره وتحولات عمیق قومی ودر تحولات اقوام شهر های ایرانی بوجود آمده ویا در نژاد های ایرانی رخ داده ویا در بافت قومی شهر ها ودهات ایران اتفاق افتاده است !ولی تابحال وهیچوقت از دیدگاه علم مردم شناسی ویا قوم نگاری مستند وبه شاکله کنونی اقوام ایرانی نگاه نشده ویا به استخوان بندی قومی ملیت معاصر ایرانی ونگاه نشده است !وچرا که از دوره پهلوی که مدرسه رفتن ویا نشر کتاب ویا نشریه ویا پدیده تلویزیون درایران شکل گرفت واین نوع انحراف شکل گرفت وچراکه همیشه این چند عنصر رسانه ای ویک نوع دیدگاه عوامانه ویا غیر مستند واز شاکله ملیت ایرانی رواج داده است که در 100 سال اخیرو تحت آموزه های سیاسی عصر پهلوی می باشد که همه ایرانیان وخودشان را از نزاد اریایی می پندارند وآن اموزه عوامانه چنین است که همه اقوام کنونی وهمگی ساکن در ایران بوده ویا همگی از نژاد اقوام آریایی 2500سال قبل می باشند! ودر حالیکه علم جدید مردم شناسی چیز دیگر می گوید که در 170 سال اخیر شکل گرفته است !ویا مستندات تاریخی وچیز دیگر می گوید که در ایام 1400 ساله اخیرو نوشته شده اند وهمه مستندات می گویند که از اقوام قدیمی آریایی وکسی در ایران معاصر وجود ندارد ویا از عهد ساسانی وغیره وچیزی جز برخی از اشیا و بناها ودیگر چیزی باقی نمانده است ویا براثر درگیریهای سیاسی واغلب مردم ان دوران مرده اند ویا شهرها ودهات خود را وبه اقوام دیگر واگذار کرده اند ویا هر قوم هم ودر دوره تاریخی خودش رخسارههای فرهنگی والگوهای فرهنگی عصرخودش را دارد وبا عوض شدن قومیت ها همان رخساره های فرهنگی ان منطقه هم وعوض می شود ویا به رخساره فرهنگی قوم آتی انتقال می یابد وبهمین دلیل اقوام موجود ایرانی و"چندین دفعه "تحول قومی "یافته اند ویا در شهر های خودشان یافته اند وبهمین دلیل وامروزه اقوام آریایی قدیم ودر ایران وجود ندارند! ویا تمدن زرتشتی وفرهنگ آنان وجود ندارد! ویا زبان قدیم پهلوی دیگر نیست !ویا نظم سیاسی ومدنی وفرهنگی آن عصر ودر ایران معاصر وجود ندارد! وبرعکس وهمه اسناد تاریخی می گویند که اولین گروه قومی که در ایران معاصر زندگی می کنند و"اقوام عرب "می باشند که در 14 قرن قبل وارد خوزستان شدند وبخاطر درگیری شدیدی که با حاکمان بنی امیه ویافرماندارانش داشتند ویا در شهرهای نظیر واسط ( که حجاج بن یوسف ثقفی ساخته بود ) وبا اعراب مهاجر به خوزستان در گیر شدند ویا با فرمانداران بصره وکوفه در گیر شدند وبدنبلش بصورت اقوام عرب خوارج درآمدند ولذا عربها ناچارا ودر طول حکومت 132 ساله بنی امیه واز خوزستان ومجبور به کوچ شدند وبدنبالش رهسپار استانهای فارس وکرمان وسیستان شدند ولذا در آن سه استان هم وبراثر درگیری با دولت ال بویه به شهرهاودهات خراسان جنوبی رفتند ویا به شهر ها ودهات چهار سوی کویر لوت وکویر نمک رفتند ویا به شهر های شرق استان یزد وبه شهرهای شرقی استان اصفهان ویا به قم واستان سمنان رفتند وبتدریج زبان فارسی را یاد گرفتند ولی اغلبشان از اولین گروه نژادی وقومی عرب ساکن در مناطق شرقی وکویری ایران می باشند که از حدود 14 قبل وتا کنون در ایران زندگی می کنند وبقیه اقوام ایرانی وبعدا امده اند ویا بعد از انان به خاک ایران وشهر های ایران آمده اند واغلب منابع تاریخی مختلف هم به ریشه قومی ان اقوام عرب ایرانی پرداخته اند ویا به نحوه آمدنشان به شهر های ایرانی ویا به دهات مزبورکه نشان می دهد که تعلق اشان به کدام قوم عرب می باشد؟ ویا نقش اشان ودر ادوار دولتهای سابق ایرانی ومستقر در 14 قرن اخیر چیست ؟ ومثلا کتابهای مستندی مثل فتوح البلدان می گوید ویا تاریخ طبری ویا تاریخ یعقوبی ویا تاریخیمینی ویا تاریخ قم در قرن چهارم هجری می گوید ویا تاریخ نیشابورحاکمی ویا تاریخ مشاهیر اصفهان ودر قرن چهارم می گوید ویا تاریخ کاشان وهمگی آنرا بیان می کنند وبعلاوه در قرون اخیرهم و تاریخ گلشن مراد عصر زندیه هم واز وجود اقوام عرب در شهرهای خراسان جنوبی سخن می گوید ویا تاریخ محمدی عصر آقا محمد خان قاجارنیز می گوید ویا تاریخ مرات البلدان عصر ناصری می گوید وهمگی ریشه های قومی سکنه شهرها ویا دهات استان خراسان جنوبی را بیان می کنند ویا تاریخ خوانین ورجال عربی آن مناطق شرق ایران را بیان می کنند ویا مستندات تاریخ سکنه اقوام یزدرا بیان می کند ویا تاریخ قومی شهرهای شرقی استان اصفهان را می گوید وبعلاوه چونکه مهاجرت عمده اراب وشهر های حومه اش هم هم به شهر اصفهان بوده ولذا گرایشات فرهنگی اشان را ودراین شهر بزرگ نشان می دهد ویا درادوار مختلف تاریخی نشان می دهد ! ویا مستندات همه کتب گذشته مربوط به آنست ویا در صفحات مختلفش آنرا نشان می دهد که سکنه شهرهای مزبور واغلب از نژاد های عرب خزیمه در بیرجند می باشند ویا از قوم عرب طاهری ویا از قوم عرب مقصودی کاشمر هستند که دکتر اقبال ونخست وزیر عهد پهلوی وازان قوم عرب کاشمر واز فرزندان خوانین ان شهر است ویا رئیس شرکت نفت انگیسی سابق واز این نوع اقوام عرب خراسان جنوبی می باشد ویا از اقوام عرب میش مست طبس ویا گناباد هستند که کتاب گلشن مراد وطوایف انها را می گوید ویا به نقل کتاب عالم آرای نادری که از اعراب ان منطقه سخن می گوید ویا برخی از این اقوام عرب میش مست خراسان جنوبی ویا عرب خزیمه بیرجند وصرفا بخاطر برخی از اهداف سیاسی خود ووارد ارتش نادری در خراسان شدند ولی بعددر تداوم حکوت نادر در مشهد وبا نوه های او نساختند بعلاوه به نقل کتاب مجمل التواریخ وجزو 14 خان عرب خراسان جنوبی ویا کرد خراسان شمالی بودند که از خزانه بزرگ غارتی نادرشاه وبهره زیاد بردند وسپس با کور کردن نوه نادرشاه در مشهد وبا آقا محمدخان قاجارساختند ویا با دولت انگلیس ساختند وتا خزانه بزرگ نادری را وصرف زمین داری بزرگ خود شان ودر سه استان خراسان مزبور بکنند واین مطلب را وکتاب گلشن مراد ویا کتاب تاریخ محمدی ویا تاریخ مرات البدان هم می گوید ویا تاریخ کاشان عصر زندیه ویا قاجاریه ویا تاریخ ده هزار مایل در ایران هم می گوید ودر همه آن کتابها به نقش خوانین عرب در خراسان عهد زندیه اشاره شده است ویا به نقش طوایف عرب زنگویی ویا طایفه عرب لالوی شهر های خراسان جنوبی پرداخته است ویا به نقش عرب میش مست طبس وگناباد ویا به نقش عرب بسطام ویا عرب مقصودی وعرب طاهری کاشمر وبدسکن ویا به نقش عرب نخعی بیرجن وقاین وعرب طبسی ویا به نقش عرب بهلولی ترشیز اشاره دارد وهمگی در شهرهای طبس وگناباد وقاین وتون وکاشمر وخواف وزوزن هستند که اشاره می شود ویا تاریخ قم نیز در قرن چهارم هم وبه اعراب اشعری ودر قم وتفرش اشاره دارد وهمچنین ص 835 کتاب خلاصه التواریخ هم واز دو طایفه "عرب سعیدی" و"عرب نمیری" ودر منطقه قمرود وقمصرونراق یاد میکند ویا در سال 999هجری یاد می کند! وبعلاوه صفحات مختلف تاریخ کاشان وغیره هم وبه نقش (قوم عرب عامریهای) شهر های کاشان ویا زواره واردستان ونایین وانارک پرداخته ویا به اعراب ورامین وخوارو گرمساراشاره دارد ویا ص 290 کتاب عالم ارای عباسی هم وبه قوم (عرب عماری سمنان )اشاره دارد وهمچنین فارسنامه ناصری نیز ودر صفحات 1577و1578و1579 کتابش واز دهها گروه طایفه عرب ویا وتیره اعراب ودر شمال فارس سخن می گوید که اغلب در ابادیهای ونزدیک آبادههستند ویا درغرب منطقه یزد یاد میکندوبعلاوه فارسنامه ناصری می نویسدکه ان اعراب فارس ودر دوره بنی امیه به این ناحیه آمده اند وازقوم "اعراب جباره" ویا از "اعراب شیبانی" هستندوبعلاوه در کتابش واز 57 تیره آن اعراب فارس نام می برد! وفرضا در ص 1576 کتابش از" شفیع خان امیر مهدی خان عرب شیبانی "ویا خوانین دیگر این قوم عرب یاد می کند وبعلاوه همان کتاب فارسنامه ناصری هم ودر صفحات 1576و 1577کتابش واز "ایل عرب باصری "فارس یاد می کند که تا اواخر عصر قاجار در دهات اطرف سروستان شیراز وبلوک ارسنجان وآباده ان دیار ییلاق وقشلاق می کردند که تا اراضی اطراف سیرجان می رفتندوخانواده قوام شیرازی انان را تحت عنوان "ایل خمسه" در عصر قاجار وپهلوی سازمان دادند ودر مقاصد مختلف سیاسی از انان استفاده می کردند ونیز در نزدیکی یزد واردکان ومیبد هم اعراب ال تمیم واعراب خفری واعراب خواف وغیره هم و در منابع تاریخی ذکر شده است واعراب ناحیه خنج وبستک ولارفارس ویا در جنوب ایران هم وجای خودش را دارد که اغلب از "اعراب هوله وغیره" هستند
و"دومین اقوامی "که به ایران آمده اند و"اقوام تر ک آذربایحان "هستند که عمر اقامتگاهی 1000 ساله درخاک ایران وشهر های ایران دارند واز نظر تاریخ ورودشان به ایران هم و دومین گروه مهاجر از خارج می باشند ولی همین اعراب نواحی شرقی ایران وبا ورود انان مقاومت کردندوبعلاوه برای مقاومت فرهنگی وسیاسی در برابر دولت های ترک سلجوقی ویا خوارزمشاهی ویا مغولی وتیموریان هم کوشیدند که سومین گروه قومی مهاجر به ایران هستند ودر بر ابرآنان و اعراب نواحی شرقی ایران وچندین قرن مقاومت کردند ویا جنبش اسماعلیه هفت امامی رابراه انداختند ویا بعد از مرگ ملکشاه سلجوقی ترک براه انداختند !واسنادش همان نوشته های مورخین مختلف است که حداقل 15جلد کتاب و در مورد "قلاع اسماعیلیه "آنان نوشته اند ویا در مورد "جنبش اسماعیلیه "نوشته اند وحداقل از 150 قلعه نظامی منطقه قهستانات خراسان جنوبی یاد می کنند وبرخی هم ودر منطقه الموت قزوین وشمال ابهربود که یاد می شود وهمگی اسناد می گوید که اعراب خراسان جنوبی وآن قلعه ها را ودر کوههای دامغان وتا کوههای بیرجند وتا قاینات تاسیس کرده بودندکه از دوره سلطان محمد سلجوقی وتا دوره هلاکو خان مغول وجود داشت که بوسیله آن قلعه ها وعملیات نظامی هدایت می شد وبعدا هم با عناوین جنبش حروفیه ویا ویا جنبش سربداریه سبزوار ویا جنبش نوربخشیه گنابد وبا سلطه تیموریان ترک ودر شهر های ایران مخالفت می شد ویابا جنبش حروفیه وبا دولت ترک قرا قوینلوومخالفت می شد ویا بر حکمرانی شهر های ایرانی ومبارزه می کردند ویا با سلطه دولتی سلجوقیان ترک ومغولان وتیموریان ترک وقرا قوینلو واق قویونلو ترک مخالف بودند! ویا در فرایند تشکیل دولتشان و مبازره می کردند که اسناد فراوانی ودر منابع تاریخی ایران ودر این مورد وجود دارد و آخرین حرکت جنبش اسماعلیه هم ودر دوره محمد شاه قاجار وبوسیله آقا خان محلاتی انجام گرفت و به در گیری در کرمان وغیره منجر شد وهمانطوریکه "دومین گروه قومی "که امروزه در خاک ایران وشهر های کنونی کنونی زندگی می کنند ویا عمر اقامتگاهی 1000 ساله در ایران دارند و"اقوام ترک "می باشند و آنان هم از دشتهای آسیای مرکزی به ایران آمده اند وآنان نیز خودشان را برخلاف شعارهای عصر پهلوی و جزو اقوام اریایی نمی دانند و بلکه اقوام ترک غزترک سلجوقی دشتهای ترکستان وسط آسیا می پندارند که قبل از 1000 پیش ودر دشت ها ومراتع ترکستان وسط آسیا ورمه داری می کردند ویا تشکیل دولت ویا ایجاد دیوانهای اداری را نمی داستند وبعدا با کمک خواجه نظام الدین طوسی وبا ساخت بازار ویا کاروانسرا ویا با قوانین تاسیس مدرسه نظامیه آشنا شدند ویا با کتابت امور اداری ویا با تاسیس کتابخانه آشنا شدند ویا با مدل حکمرانی بر اقوام دیگر شهر ها آشنا شده وبکار بستند ویا با نحوه قضاوت در امور اختلافی اقوام ویابا قوانین زمین داری وتقسیم محصول زراعی بین تولید کنندگان وابواب جمعی اش آشنا شدند وآن "الگوهای فرهنگی متمدنانه" را با "رمه داری ومعیشت سابق" خود ودر خاک ایران عجین کردند واین الگوهای فرهنگی واداری توام با "کار بلدی وپشتکار " را تنها از فرهیختگان ایرانی طوس وجوین ونیشابوراموختند ومثلا از خواجه نظام الملک طوسی ویا از عمید الملک کندری نیشابوری ویاد گرفتند وبعدا هم با مهارت تمام ودر دولت های بعدی خود بکار گرفتند ویا جزو معلومات فرهنگی وشیوه حکمرانی جدید آنان گردید ویا در شیوه زندگی رمه داری ساده انان رسوخ کرد ولی درزندگی اطراف دو رودخانه سیحون وجیحون واین "ماثر فرهنگی "نبود ! ویا در محل زندگی ساده آنان ودر نزدیکی "قلعه منقشلاغ آنان" ودرحوزه خوارزم وبخارا نبود !که قبلا زندگی رمه داری ساده ودر ان دیار داشتند ولی همان ترکان غز سلجوقی ساده زیست وبخاطر فشار حقوقی ونظامی که فرمانداران عصر سامانی وغزنوی ایرانی برآنان وارد می کردند وعاصی شدند ویا در مراتع اشان وبرمعیشت سخت آنان وارد می کردند ویا انواع مالیات گیری سخت بر آنان وارد می کردند ولذا عاصی شده ودر جنگ دندانقان وغیره وارتش عظیم دولت غزنوی را وشکست دادند ووارد خاک ایران شدند واز انجا که در اطراف طوس ومرو ونیشابورهم ومراتع خوب وجود نداشت وهمه اش بیابان بود وکویر ولذا امکان زندگی ومراتع رمه داری غنی وجود نداشت !وناچارا بیابانهای خراسان را رها کرده وبه غرب ویا جنوب ایران روی آوردند ویا برای حفظ "معیشت سابق رمه داری" خود وبخشی از همان قوم سلجوقی وبا رهبری "قاورد سلجوقی" وبه کرمان وکوهستانات جبال بارز آن استان ودشت گرم بافت ویا جیرفت واطراف دریاچه جزموریان رفتند وبعلاوه از دوره قاورد سلجوقی هم وبخاط کثرت یافتن اقوام ترک غز در کرمان وحداقل 30 حاکم سلجوقی ویا ترک قراختایی واز میان آن "اقوام ترک غز "وانتخاب برای حکومت در کرمان می شد ویا ازمیان حاکمان ترک خوارزمی ویا ترک افشاری می شد که همگی از دوره سامانی وتا دوره صفویه وافشاریه وبرکرمان حکومت بومی می کردند ووصفویه حاکمان ترک افشاری را برداشت و"حاکمان سیک مذهب "بر کرمان گذاشت در دوره نادر شاه دوباره حاکمان افشاری بر کرمان گذاشت وبعد از قتل نادرشاه افشار که وی برخی از حکام افشاری را وبراداره نواحی کرمان گمارده بود عوض شد وحکومت کرمان ودر دوره کریم خان زندو بدست برخی از خانهاو مثل تقی خان درانی وغیره افتاد وسپس بدست خوانین قاجار ومثل ابراهیم خان قاجار وفرمانفرما وغیره افتاد ونیز در دوره سلجوقیان بخشی ازهمان طایفه غز سلجوقی که از ماء وراء النهر حرکت کرده بودند و بطرف استان فارس حرکت کرده که کوههای بلند ییلاقی زاگرس را داشت ویا دشت های مناسب برای رمه داری داشت وبا حمایت بوزابه سلجوقی وبه طرف دشت های فارس رفته ویا بطرف دشتهای حاصل خیز بوانات وکازرون وفیروز اباد استان فارس رفته به وتا دوره دولت صفویه ودر ان دیار بودند وحکومت محلی انان هم واغلب از میان اتابکان فارس انتخاب می شد که ریاست تیره های غز سلجوقی استان فارس را در دست داشتند ویا با نوادگان اتابکان سلجوقی استان فارس بود که مورخین عصر صفویه وزندیه وقاجاریه وعمدامیزان نفوذ ایلی آنان را ودر استان فارس ذکر نکرده اند !ویا در کتاب نویسی درباری خود وذکر نکرده اند وابراهیم میرزای تیموری ترک ویا پیر بوداق قرا قوینلوترک ویا الوند میرزای آق قویلو ترک هم با سکنه غز استان فارس مماشات می کردودر طول حکومت صفویه هم چندین خان ترک ذوالقدر وبر حکومت فارس گماشته بودند که در شیراز وجهرم وگرمسرات آن ناحیه وبا همان ترکان های ترک غزفارس در شیرازودیوانهای اداری اش مماشات می کردند وبعدا شاه عباس وآخرین خان ترک ذوالقدرو بنام "یقعوب سلطان ذوالقدر" را هم کشت وبرای پا گرفتن "تجارتخانه هند شرقی" درشیراز وبوشهر ولارستان وهمه حکومت فارس وهرمز گان وبوشهر وهرمز را به "امامقلی خان ارمنی "داد وتا وی راه را وبرای تجارت کشتی های هند شرقی واز راه بنادر خلیج فارس وتنگه هرمزباز بکند ویا مسیر جاده تجاری لار وشیراز وتا شهر اصفهان پایتخت وامن بشود !وبرای باز شدن این نوع راه تجاری اروپایی در فارس هم وقربانی هایش وهمان ایلات غز سلجوقی فراری از مقابل مغول بود ویا ایل قشقایی ترک فارس بود ویا ایل بیات ترک شیراز ویا طایفه افشار ترک کازرون ویا کهگیلویه بود که اخرین خانهای کازرون ویا کهگیلویه هم ودر دوره صفویه وابتدای قاجاریه واز خوانین افشار بودند که اسامی انان ودر کتاب فارسنامه ناصری آمده است ویا قربانیانش وطایفه ذوالقدر ترک بود که حذف شدند ویا تیره های مختلف حاکمانش ودر شهر های شیراز وجهرم وفسا ومدتی حکومت می کردند ویا قربانی هایش و"طایفه بیات ترک استان فارس بود که نادر شاه ویا فرزندش شاهرخ وهمان صالح خان بیات ترک را وبه حکومت شیراز گماشته بود وبا جایگزین شدن حکومت کریم خان زند ویا فرزندانش دایم الخمرش در شیراز و همگی بجای امامقلی خان ارمنی نشستند ودر دوره قاجاریه حکومت فارس بدست ژنرال سایکس انگلیسی افتاد ویا بدست خانواده قوام ویا بدست پلیس جنوب ایران افتاد وهمگی با کمک سربازان هندی وافسران انگلیسی وایل عرب خمسه و با واسطه حاکمان وابسته به استعمار انگلیس ومثل فرمانرما ویا نظام مافی ودر عصر قاجار افتاد وفقط دعوا سر لحاف ملا نصرالدین بود وآنها هم وترکان غز سلجوقی ویا ترکان افشاریه ویا ذوالقدر ویا قشقاقی های ترک مخالف در سر راه تجارت کشتی های اروپایی ها بود ومثل پرتقالیها ویا هلند یها ویا انگلیسیها وتجارتشان با اعراب اصفهان بود وترکان رمه دار بدوی دوره سلجوقی در کرمان وفارس وخوزستان وبا بدویت عشایری خود واین مسیر تجارت انگلیسی ها وبا اعراب اصفهان وکاشان وبیرجند ویزد را بسته بودند! ومی بایست که حذف می شدند ویا با اید ئولوژی تراشی های مختلفعصر صفوی وقاجاریه این مسیرراه تجاری باز می شد ! وتا کالاهای اروپایی در دوره قاجارواز بنادر انگلیس از بوشهر وبندر عباس وبندر لنگه وبندر خرمشهر وبه کاروانسراهای قشربندی جدید تجارعرب اصفهان می امد ویا به کاروانسراهای عرب عامریهای کاشان می رفت ویا به کاروانسرهای عرب ال مظفری یزدمی رفت که خاندانهای پر نفوذش و از دوره صفویه وبیشترین تجارت را با بمئی هندشرقی داشتند و یا به جیب عرب خزیمه بیرجند می فت خنواده اسدالله علم عرب واز انان است وچندین قرن تجارت بیرجند ومشهد را اداره می کرد ند وقلعه حکومتی خوانین عرب میر علم خزیمه هم در بیرجند واز کاشمر وتا دهات زابل را اداره می کرد ودست کمی از ثروت حکام عرب ال نهیان وال ثانی نداشتند ویا خانواده عرب مقصود ی دکتراقبال کاشمری بود که خوانین عرب پدری اش وچندین قرن ودر اقتصاد مشهد ونفوذ مالی عمیق داشت وبعد از قتل نادرشاه وکور کردن نوه اش شاهرخ وتمدن عمیق عربی -انگلیسی وبا کمک رسانه ها ی حقوق بگیرخود ودر شهر های شرقی ایران براه انداخته بودند وفقط مزاحم ثروت اندوزی اشان وگروهی از سلجوقیان ساده لوح غز بود که جهت امرار معاش رمه داری بخور نمیرشان ودر مقابل تهاجم خشن مغولان و به مراتع چرای کرمان وفارس و خوزستان وکوههای بلند کهگیلویه سرازیرشده بودند وتا اگر حکومت در شهر ها را از دست داده اند وحداقل با دست برداشتن ازدنیای سیاست وحداقل بتوانند از منافع چرای خود ویک لقمه نان بخورند وامکان خروج از ایران وبرگشتن به اراضی سر سبز خود در ترکستان وسط آسیا هم ومیسر نبود وبخاطر انکه با سیاست کمپانی هند شرقی وآبادیهای ترک نشین سابق آنها ودرقرای سابق ترکستان وبه اقوام مغولی اوزبکستان ونظیر قوم قنقرات وغیره داده شده بودوآری قوم غز سلجوقی بدبختی که در فرار به کوهستانهای جنوب ایران ونه راه پیش رفتن در عصر صفوی را داشتند ؟ونه راه پس رفتن را ؟ و سر دسته این اقوام غز فراری از مقابل مغولها وبه کوهستانهای جنوبی ایران هم و "شمله افشار"ویا "شمله اوشار غز" دوره سلجوقی بود که "اتابک شمله غز سلجوقی "نامیده می شد وبه نقل کتاب کامل ابن اثیرکه از وی ودر کتاب تاریخش نام برده است ویا چهار سندتاریخی دیگر هم و در کتاب فارسنامه ناصری وجود دارد وهمگی او را اتابک "ملک شاه دوم سلجوقی "ودر خوزستان می نامند ووی اتابکی از طایفه غز "اوشار : دشت منقشلاق خوارزم بود که بعدا "لفظ اوشار" وبه "لفظ افشار"تبدیل می شود ! ویا در دولت آق قویونلو ورواج کتابتی می یابد وخوانین غز اوشاری آن طایفه هم ودر دشت قشلاقی خوزستان وبمدت دو قرن ویا در دولت سلجوقیان ومراتع دشت خوزستان را به اقطاع خود گرفته بودند ومالیات به دولت مرکزی می دادند وبعلاوه مراتع کوههای ییلاقی کهگیلویه هم واز سوی الب ارسلان ویا ملکشاه ویا از سوی خواجه نظام الملک وبه اقطاع آنان داده شده بود وبهمین دلیل ودایما هم ومالیات رمه داری قشلاقی وییلاقی خود را وبمدت دوقرن وبه اصفهان وهمدان پایتخت سلجوقیان می فرستادند وهمگی ازتیره وطوایف و نوادگان شمله افشار بودند ویا همگی از بقایای قوم شمله افشار خوزستان می باشند ودر دولت ایلخانی هم و"اتا بکان سلغری لرستان وخوزستان "نامیده می شدند ولی در دوره ایلخانی واین منطقه وتاریخ مکتوب قومی خود را ننوشته است ودردوره تیموریان ویا قرا قویونلو ویا آق قوینلوهم وطایفه لر در آن نقاط نبود ومخصوصا لر کهکیلویه ودر آن منطقه اقطاع وسیورغال نداشت ویا از سوی دولت ایلخانی نداشت واحتمالا گروه کوچکی از "طایفه شبانکاره "ویا از "طایفه شول وشولستان ودر آن منطقه زندگی می کردند که گروه کوچکی از اقوام لر ناحیه بویر احمدی بودند (که در نواحی ممسنی وگچساران ودوگنبدان )وزندگی می کردند که تاریخ ال مظفر ویا مجمع الانساب ویا کتب عصر تیموری وآن منطقه بویر احمدی را وناحیه " شولستان تیموری "می نامید که "قوم لر شول"هم ودر آن ناحیه کوچک زندگی می کردند ونه در کهگیلویه که سرتاسر دوره صفویه ویا در انواع کتب تاریخی صفویه وفقط از اقوام افشاری کهگیلویه یاد می شود (ونه از اقوام لر کهگیلویه )که در منابع تارخی عصر صفوی وسندی در این باره وجود ندارد !ویا بعد از خروج افشار ها واز کهگیلویه ویا بعد از آمدن مجدد انها به دشت قزوین وخرقان وسلطانیه وقیدار وایجرود وماهنشان واست در پایان دولت صفویه واقوام لر شولستان به همان نواحی مرتفع وخالی از جمعیت کهگیلویه رفته اند وبعلاوه در دوره سلجوقیان هم واقطاع از ملکشاه سلجوقی داشتند ودر دولت ایلخانی هم و"اتابک سلغرغز" وان نواحی لرستان بزرگ وخوزستان را به سیورغال از خانواده هلاکوخان گرفته بود که در منابع تاریخی اتابک لرستان وخوزستان نامیده می شود ووفلسفه خروج افشارها واز کهگیلویه هم و در دوره صفویه هم روشن است که طوایف غز افشار – سلجوقی وبرای کمک به دولت صفویه وازناحیه کهگیلویه وخوزستان خارج شده وبه دشت قزوین ودشت سلطانیه و دوباره برگشتند وبعدا "اقوام لر شول "نیز وبه مراتع ییلاقی وخالی از جمعیت سابق اوشار های غز سلجوقی می آیند ودر ان مکانها ی مرتفع مستقر می گردند وواقوام لر ستان وبه مرکزیت خرم اباد وبروجرد نیز ودر دوره حکومت 300 ساله مغولان وتیموریان وتاریخ مبهم دارد ودر ادوار تاریخی مزبور و ناحیه مزبور را منطقه اتابکان لرستان وخوزستان می نامیدند ومعلوم نیست که چرا این دو استان ودر تاریخ 300 ساله یک استان واحد محسوب می شده که یک "بیگلر بیگی واحد" داشت وبهمین دلیل نامگذاری جدیدش در دوره قاجاریه ونام منطقه مزبور به "لر کوچک" و"لر بزرگ "تغییر می یابد وکنکاش پزوهشی نشان می دهدکه طوایف لرستان خرم اباد واحتمالا بخشی از کوچ طوایف قدیمی شبانکاره وبه آن ناحیه اطراف خرم اباد می باشد وهر چند در مورد طایفه شبانکاره ومنابع تاریخی مختصری وجود دارد واز جمله کتاب مجمع الانساب و غیره که در دوره مغولان وتیموریان نوشته شده ومعلوم نیست که کدامیک از خاندان فضلویه ویا اتابک تکله غز براین تیره وطوایف گروه لر منطقه وقوم نیمه قدیمی ایرانی حکمت می کرده ویا در دوره مغولان حکومت می کردند؟ واحتمالا در ابتدای دوره صفویه وگروهی از ناحیه شبانکاره فارس وبه منطقه لرستان کنونی امده اند که قوم لر نامدیه می شوند ودر ادوار بعدی هم "کرد های لک "به منطقه انان امدند "ویا "لر مافی "ویا "لر فیلی "ویا "لر نوایی "ویا "لر خزل "که گروهای متفرق بودند ولی به منطقه آنان اضافه شدند وفرضا سکنه شهرسین کرمانشاه که چشمه اب بزرگ دارد واز اقوام کرد لک است ویا ناحیه نوراباد لرستان هم واز "طوایف کرد لک "هستند ویا منطقه چرداول وجنوب ملایرهم و از "تیره لر خزل "هستند که با لر های دیگر منطقه وتفاوت نژادی دارند ویا در کتب دوره نادرشاهی ومنطقه مزبور و"لر فیلی "نامیده می شود واقوام متعدد وکوچک لرمافی ویا لر نوایی وکرد لک ویا لر خزل ویا لر زند وبه نواحی مزبور اضافه شده وبعد از قتل نادرشاه وهمگی به مابین ایلام وخرم آباد آمده واسکان می یابند واقوام لر بختیاری هماز شام امده است ویا به نقل کتاب تالیفی خود خوانین بختیاری واز دوره صفویه واز جبل السماق حلب شام آمده اند ویا به کوهستانات مزبور آمده اند ( ماخذ تاریخ بختیاری تالیف سردار اسعد ) ونامگذاری اقوام لر پشتکوهی ایلامی هم از دوره قاجاریه پیدا شد واقوامی که در کوهستانات غربی پشت رودخانه چرداول زندگی می کنند ویا در اطراف دره شهر ویا در کوههای غربی رودخانه کرخهزندگی می کنند و برای قشلاق خودشان وبه طرف اراضی گرم عراق وکوچ روی می کنند وتا اطراف دجله رفته ویا به ناحیه قشلاقی خود ودر ناحیه عماره عراق می رفتند ومنطقه آنان نیز وقبلا و"لر پشت کوهی" نامیده می شد وتا سال 1335 شمسی که شهر ایلام وجود نداشت وبلکه تنها یک آبادی وبنام قریه ( یا ده حسین اباد )نامیده می شد وچونکه مکان و محل "قلعه حسین خان پشتکوهی "در ان ناحیه بود و"حسین اباد "نامیده می شد ویا شهر مهران کنونی هم ووجود نداشت وبلکه "قریه منصور اباد" نامیده می شد که فردی بنام منصور خان لر پشتکوهی آنرا ساخته بود وشهر دهلران هم واز نامش پیداست که ( ده لران ) نامیده میشد ودر نزدیکی دشت عباس بود ولی در دوره حکومت پهلوی وعده ای از افراد ودر فرهنگستان دوره پهلوی تصمیم گرفتند که در نامگذاری شهرها ویااستانها واز واژه های قدیمی ویا فارسی استفاده بکند ومثلا در نامگذاری قریه گیلانغرب وبخاطر جنگلهای شبه گیلان یک قلعه خان کلهر این ناحیه را وشهر "گیلانغرب "نام نهاده ویا اسم "قلعه حسن اباد کلهر" راوشهر " شاه اباد"نامیده ودر نامگذاری دولتی "قریه حسین آباد "استان ایلام نیز واز واژه ایلام (یا عیلام تمدن باستانی ) استفاده کرده وبرای آن استان جدید دوره پهلوی استفاده نمودندوبا این واژه سازیهای صرفا لغوی وتمدن این چهار استان لر نشین ایران را وبه تمدن عیلامی 3200 سال قبل ربط بدهند و یا انان را جزو اقوام قدیمی آریایی جلوه بدهند که باعث اختلاف بین اقوام لر چهار استان شده است ؟وچراکه لرهای استان دیگر هم ومعتقدند که "مرکز تمدن عیلام قدیمی" وهمان "استان ایلام کنونی" نیست وبلکه درتپه چغا زنبیل خورستان می باشد وعده ای دیگر از نویسندگان لر هم معتقدند مرکز "قوم عیلام قدیمی" ودر کوههای کهگیلویه می باشد ؟!وگروه چهارم لر نیزو معتقد ند که نخیر و مرکز عیلام قدیمی ایران ودر ناحیه لر نشین بختیاری می باشد که سردار اسعد بختیاری ودر کتاب تاریخ بختیاری اش آنرا اعلام کرده است !ولی هیچکدام از انها هم ودر ادعاهای تاریخی خودسند ندارند وتاریخ خوانین و شاهان لر خودشان را هم نمی دانند که چیست ؟یا گذشته تارخ قوم لر خود را تعقیب نمی کنند؟ وبهمین دلیل از تاریخ عصر خوانین لر عباسی خرم اباد دوره شاه عباس وتا تاریخ گذشته اجدادی آنان در صدر اول اسلام چه کسی است ویا در دوره ساسانی واشکانی وهخامنش وتا شاهان عیلامی چه کسی است ومجهول است ؟ ویا اززمان تاریخ جهانگیرخان بختیاریو در دوره صفویه آنان وتا تاریخ دوران سلطه شاهان آشوری نینوا مجهول است آخرین شاه عیلامی منطقه لرنشین انان را کشته است ؟وهمگی در طایفه لر انان مجهول است ؟ویا در طی 3200 سال گذشته ایران مجهول است ؟ویا در مکتوبات سند تاریخ نویسی آنان وجود ندارد ! وادعایی می باشد که افراد زرنگ فرهنگستان عصر پهلوی وبه دهان آنان گذاشته است ویا انان را مدعی تمدن آریایی قدیم ویا تمدن عیلامی سابق ایرانیان نموده است ؟ولی شجره نامه اجدادی حسین خان پشتکوهی خود را نمی دانند که چه کسی می باشد ؟ ودر اسناد تاریخی مکتوب 14 قرن گذشته هم وجود ندارد که کسی بتواند پزوهش بکند ویا شجره نامه جهانگیر خان بختیاری عصر صفویه آنان مجهول است کهدر کتاب علم اری عباسی از وی یاد شده است وتا عصرپادشاهان آشوری نینوا ودر 3200 قبل هم وجود ندارد ! ویا در منابع تاریخی ومعلوم نیست ؟که پدر بزرگان آن خوانین بختیاری منطقه مزبورکیست ؟ ویا جد لر پشتکوهی ویا جد لر عباسی خرم اباد انان ودر طی 3200 سال قبل کیست ومجهول است ؟ ویا خان مزبور وازچه طایفه ای بوده ومجهول است ؟ودر حالیکه اسامی اجداد ترکان غز افشاریوهمگی وجود دارد وفرضا سابقه تاریخی طایفه گوندوزلوی شوشتر ورامهرمز ویا دورق ( شادگان )خوزستان وهمگی معلوم است !ویا تارخچه "افشار های ارشلوی کهگیلویه "معلوم است که از فرزندان چه کسی می باشند ؟ونسل اندر نسل در کتابهای تاریخی دوره صفویه وودوره تیموری ودوره ایلخانی وسلجوقی امده است وتا عصر "شمله افشار عصر سلجوقی" امتداد می یابد! ویا در منابع تاریخی معتبر ومثل کتاب کامل ابن اثیر وجود دارد وبعلاوه در صفحات 246 و247 و249 کتاب فارسنامه ناصری هم وجود دارد وفرضا نویسنده آن کتاب می نویسد که در1000سال قبل وشجره اجدادی "اتابک شمله یعقوب ترکمانی غز خوزستان می باشد و یا نوده هایش هم ودر "استان کهکیلویه "چه کسی بوده ودر 50 جلد کتب عصر صفوی هم وجود دارد ! وودر یک سند اورا از نسل "مودود سلغری" می داند که پایه اتابک سلجوقی سلغریان لرستان وخورستان را گذاشته بود ! وهمچنین در منابع تاریخی دیگر هم وبه آنان اتابکان سلغری عنوان داده شده است ! ونادر شاه افشار قرخلوهم واز نوادگان انهاست ویا پایه گذار "تمدن افشاری "هم واز نوادگان همان سلغوریان واز" نژاد شمله افشار" است ونیز تاریخ اجدادی شمله افشار هم معلوم است ویا اجدادش در دشت های ترکستان خوارزم ومنطقه غز نشین دشت قبچاق بود که بزرگترین وحاصل خیز ترین دشت آسیاست وبعد از مغول وانرا قزاقستان وازبکستان وترکمنستان نامیدند ولی قبلا فقط با نام ترکستان آسیا نامیده می شد ودهات وقصبه های آن دیار هم وبا واژه ترکی "کند"ملقب بود ومثل آبادی "تاشکند" ویا "(سمر کند" ویا سمرقند) ودر منابع تاریخی عصر سفرنامه ابن فضلان در قرن سوم وچهارم امده است ویادر تاریخ ظفر نامه یزدی وغیره آمده است که چگونه نزادشان به "غز خان ترک" ودر دشت قبچاق ترک می رسید ؟ولی پایه گذاران تمدن ایرانی _آریایی معاصر واز ارائه شجره نامه اقوام گوناگون ومتعدد ایران معاصر عاجزند که در 14 قرن گذشته وسکنه شهر هایش واز چهار گوشه جهان امده اند ویا به خاک ایران معاصر آمده اند وسکنه هر شهر ش واز یک کشور مختلف می باشدوفرهنگهای متفاوت ویا متضاد با یکدیگر دارند و"ریشه قومی واحد" ویا "تاریخ قومی واحد "وِیا " تبار فرهنگی واحد ندارند" که سازگاری فرهنگی واقتصادی باهم داشته باشند !ویا در 14 قرن گذشته هم از خود نشان نداه اند !وبلک از هر دویست سال ویک گروه بندی قومی واقوام قرون قبلی را منقرض کرده است وجانشین قبلی ها شده واز این راه ورخساره قومی شهر ها را عوض نموده است ومثل دانه های موزائیک هرقومش ستیز قومی با بلاد دیکر دارد که در تارخچه جوامع مختلف جهان وجود ندارد واقوامی هستند که مدتها وآب اشان هم بیک جوب نمی رود وبلکه هرکدام می خواهدکه تحت عنوان "تمدن ایرانی "ویا " اقوام اریایی" وامیال قومی حاد خود را تعقیب سیاسی وبرقوم دیگری تحمیل بکند ؟ونیز برای تحمیل این خواسته قومی خودش هم وتاریخ گذشته ایرانی راو"تحریف غیر مستند" می کنند که مورد سوء استفاده دول غربی هم می باشد که از این تاریخ نگاری وفرهنگی تحریف امیزآنان ونهایت بهره برداری را می کند ویا بسود مادی خود می کند ! وسرنوشت قوم غز سلجوقی رمه دار خوزستان وکهگیلویه هم ونظیرسرنوشت مراتع انان در دشت قبچاق قرن قرن چهارم است که از دستشان خارج شد ویا نظیر مراتع دشت سلطانیه وصائین قلعه قرن ششم است بدست مغولان افتاد وسرنوشت قوم ترک غز فاری به حوزه اتابکان فارس وشیرازویا خوزستان است ویا نظیر سرنوشت قاوردیان سلجوقی کرمان است که انگلیسی ها وبا کمک الهوردخان ارمنی در فارس نگذاشتند ویا با کمک گنجعلیخان سیک هندی ودرکرمان نگذاشتند ویا با کمک شیخ خزعل صاحب چاههای نفت مسجد سیلمان وشوشتر وهفتگل وومشعشعیان حویزه نگذاشتند که حداقل معیشت رمه داری ساده انان هم ییلاقات این سه استان وتعقیب بکنند وبا ترفندهای مختلف وانان را از چند استان مزبور هم اخراج کردند وبلاوه اخرین نوه قاورود سلجوقی را در فرمانداری جزیره هرمز کنار گذاشتند وآنرا بدست امامقلی خان ارمنی صفویه دادند ویا بدست معین التجار عرب بوشهری دادند ویا انگلیسی ها واخرین عنصر ایرانی راکه از نوادگان اتابک سعد فارس بود واز بحرین کنار گذاشتند ودر حالیکه به نقل کتاب فارسنامه ناصری وفاتح بحرین همان اتابک سعد سلجوقی از فارس بود ونادرشاه هم وبعد از حمله اعراب هوله به ایران واز طریق کیش وخنج وبستک ودوبار ه کشتی دریایی ساخت وبحرین وامارات وقسمت بزرگی از کشور عمان را گرفت ولی بعد از قتل وی انگلیسها وعبدالطیف خان ونماینده نادر شاه در بحرین را کشته وچندین قوم کوچک از عربستان را آورده ودولتهای آل ثانی وآل خلیفه وآل نهیان وآل صباح بحرین وامارات وقطر وکویت وعمان را تاسیس کرده ووبعلاوه طایفه عرب بنی کعب را در دوره زندیه واز عربستان آورد] ودر خوزستان نشاندند ویا با همدستی خان حاکم زندیه درشهر بصره واز طریق رودخانه اروند و وارد محمره وعبادان کرده ( قریه سابق آبادان )ویا رامهرمز دورق را که عالم آرای عباسی می نویسد که از قشلاقات قوم افشار خوزستان بود ویا اراضی سوسنگرد وحمیدیهودشت میسان سابق را از اقوام ارشلو گندوزلوی خوزستان خارج کرده ووجزو املاک زراعی شیخ خزعل نمودند وتا خاندان آل خزعل را هم ونظیر آل خلیفه ویا آل نهیان را ودر این سوی خلیج فارس بسازند ووشبیه آنانهم ونظیر طایفه عرب ابوشهر است از عربستان آورده ودر بوشهر وبند ر گنگ وغیره گنجانید که اسناد تارخی می نویسد برخی از تاجران عرب بوشهری وهمدست با کمپانی هند شرقی وبا چندین هزار شتر بارومحموله و از سواحل بمبئ آورده واز طریق کاروانسراهای بوشهر وگمرگ بوشهر وبه داخل خاک ایران می اوردند ویا تاجران عرب بوشهری هم وهمدست انان بودند که "معین التجار بوشهری عرب " وبا کمکتلگرفخانه انگلیسی در بوشهر وگمرگ معاف از مالیات بوشهر وبا کمک وکار دار انگلستان در بوشهروسربازان هندی ان وبا کمک کشتی های انگلیسی در بوشهر وواز طریق کارمندان گمرگ بوشهر که ناصر الدین شاه ویا مظفر الدین شاه وامتیازلغو مالیاتش را به انگلیسها فروخته بود وبعلاوه فرمانداران وحکام قاجاری وابسته به انگلیس هم در بوشهر داشتند ونظیر نظام السلطنه مافی وغیره هم وآنرا کار چاق کنی می کردند وسپس از طریق تجارمتعدد عرب بوشهر وتا تجارتخانه معین التجار بوشهری عرب تبار ابوشهری وبه خیابان لاله زارتهران می آمد که محل ومکان تجارتخانه معین التجار بوشهری در تهران بود وسپس از طریق وی نیز ودربازار تهران عصر احمدشاه ویا عصر رضا شاه پخش میشد وبدست تجار عرب تبار یزدی می رسید که معین التجارهای بازارتهران بودند ویا بدست عرب تبار های اصفهانی بازار تهران می رسید که ملک التجارهای بازار تهران بودند و پخش می شد ویا از طریق انان هم ودر کاروانسرهای ملک التجار مشهدی می رفت ویا بدست ملک التجار زنجانی ویا ملک التجار رشتی رسیده وپخش می گردید وفقط تمدن انگلیسی وعربی آنان وفقط یک مانع بزرگ سیاسی داشت وانهم استقرار همان ترکان غز سلجوقی بدبخت رمه دارو فرار کرده از مقابل ارتش مغول وبه ان دشتها بود که در دهات چند استان کرمان وفارس وخورستان اتقرار یافته بودند وبدبختانه همه محمولهای تجاری غرب هم ازکنار جاده هاو دهات جنب سکونت گاهی آنان می گذشت که از دوره صفویه وبا پیدایش تجارتخانه هند شرقی در اصفهان وشیراز ویزد وبندر جاسک وبند لنگه وبندر بوشهر وخرمشهر ومسیر تجات وفقط همان راه بود وتا دوره پیدایش ملک التجار های جدید عصر پهلوی که مانع تجارت جهانی محسوب می شدند ویا مانع بزرگ تجارت جهانی کشتی های انگلیسی وبه داخل خاک ایران ویا در مسیر های جاده ای آنان محسوب می شدند ومتاسفانه همگی این جاده ها ی تجاری هم ودر مسیر دهات وچراگاههای اقوام ترک غز وقشقایی وافشاریه وخلج وبیات وارشلو وگندوزلوچند استان جنوبی وغز نشین سلجوقی واقع شده بودند وسپس به بازار های داخلی ایرانیان وصل می شدند وهر چند ترکان ساده لوح وبدبخت غزمزبور ودر صدد مصادره ان کالاهای اروپایی نبودند ولی استقرار انان در منطقه مزبوروبهانه ای به دست امثال تاجران زرنگ عرب تبار یزدی می داد که دائما از انان شکایت بکنند ویا تجار عرب تبار اصفهانی هم که چنین بودند ویا تجار عرب تبار مشهدی ویا عرب تبار بیرجندی ویا کاشمری وکاشانی نیز وچنین پندار بافی می کردند واز دوره سلجوقیان هم ویا راه اندازی فرقه اسماعیله خود ونشان داند که حضور ان رمه داران سلجوقی ویا افشاری را ودر بلاد خودشان نمی پذیرند ولذا می بایست که به حیل مختلف سیاسی وفرهنگی واز مسیر جاده های تجاری جنوب مزبورهم وحذف می شدند وفلسفه وقوعش ودر استان خوزستان وکهگیلویه هم وچنین بود

قوم افشار و پنج گروه قومی عمده شهرهای مختلف ایران .  ( بخش دوم ) از دکتر محمد خالقی مقدم

قوم افشار و پنج گروه قومی عمده شهرهای مختلف ایران .
(تحولات قومی 14 قرنی ایرانیان)
( بخش دوم )
از دکتر محمد خالقی مقدم
تخصص در قوم شناسی از دانشگاه تهران

وبهمین دلیل است که باید یاد آوری بکنم که همانطوریکه کتاب فتوح البلدان ذکر کرده است ودر قرون اولیه اسلامی وسرتاسر دشت خوزستان ومتعلق به ایرانیان ساسانی بود وبعدا قریه ها ویا شهر هایش به دست اعراب افتاد ولی آنان ومثل روستائیان ایرانی ساکن در خوزستان واهل حرفه های سخت کشاورزی نبودند ویا اهل بیل زدن در دشتهای شوشتر ودشت میشان ودشت حویزه ودشت عبادان نبودند واهل لایروبی سخت نهرهای انشعاب یافته از کارون وکرخه وجراحی ومارون هندیجان نبودند وفقط از خلفای بنی امیه می خواستند که مالیات وخراج اسلامی بیشتر از بقیه ایرانیان گرفته وبه انها بدهد که براحتی زندگی بکنند وبنی امیه هم نمی پذیرفت وبرای مخارج اعیانی خودش لازم داشت وهمین امر وباعث اختلاف آنان وبا خلفای بنی امیه شد که فرماندارانش ودر بصره بودند وشهرنظامی واسط هم وساخته حجاج بن یوسف ثقفی بود وهر دوشهرهم در همسایگی خوزستان بودند ولذا اعراب خوزستان ودو قرن ونیم ودر گیری وجنگ وستیز وبا نظامیان بنی امیه ودرپادگان بصره وشهر واسط وشهر بغداد داشتند ودر همان ایام هم وقیام زنگیان جنوب عراق اتفاق افتاد که اعراب مزبور برای ابیاری درختان ویا جهت خرما چینی از درختان محمره وآبادان وبصره وشهر واسط وناصریه وتعدادی از زنگیان سیا پوست آفریقا یی را اورده بودند وبعنوان بیگاری از انان کار می کشیدند ویا خرمای آنان را می چیدند ویا نهرهای خوزستان وبصره وواسط وعماره ونعمانیه را ونهر روبی می کردند که مرتبا گل می گرفت ونیاز به لای روبی مکرر ودر گرمای طاقت فرسا ی عراق وخوزستان داشت می کردند ولی همان برده های بدبخت واز ملکان عربی خود ونان بخور ونمیر نمی گرفتند ولذا انان هم ودر این ایام وشورش بردگان زنگی سیاه پوست خود را براه انداختند که باعث تضعیف بیشتر خلفای عباسی شد ویا بعد از سالهای 250 هجری شد واین ایام هم مصادف با قیام یعقوب لیث صفاری در ایران بود که با اعراب وخلفای عباسی مخالف بود وبه خوزستان لشکر کشید ومی خواست که برود وبغداد را بگیرد ولی بدلیل برخی از امراض ویا الودگی هوا ویا گرمای شدید خوزستان فوت کرد وآنهم در بیرون دزفول خوزستان فوت کرد واکنونه م قبرش ودر همان ناحیه است وبدنبالش برادرش عمرو لیث صفاری هم دنبال کارش را گرفت واعراب خوزستان بیشتر ترسید ه واز خوزستان فرار کردند ودر مراحل بعدی هم وال بویه از شیراز به خوزستان لشکر کشید واعراب خوزستان را بیشتر فراری داد واز انجا به بغداد لشکر کشید وبغداد را گرفت ودر نتیجه این نوع حوادث متعدد بود اعراب خوزستان ودر چند قرن اول واز این استان خارج شده وبه شهرهای خراسان جنوبی رفتند ویا به شهر های کویری اصفهان وکاشان ویزد واردکان واردستان وزواره وغیره روی آوردند وبخاطر همین حوادث بود که وقتی سلجوقیان آمدند ویا شاخه غز سلجوقی ومثل مودود سلغری ویا اتابک شمله اوشار وبا طوایفش و به خوزستان وکهگیلویه آمدند ووبخاطر طغیان متعدد رودخانه ها وسیلابها وپر شدن نهر ها ونیز بعلت گرمای طاقت فرسا ی وهمه قرای خوزستان در قرن چهارم خراب بود ویا همه مزارع آن خالی از جمعیت بود وشهر اهوازهم که ساخته اردشیر بابکان بود وکلا خراب شده بودولذاسلجوقیان ومرکز حکومت خوزستانی خود راوتنها قلعه سلاسل شوشتر قرار دادند که قلعه مستحکم وبربالی یک تپه کنار رودخانه بود ودر کنار ان چندین آب بند عهد ساسانی ویا چندین اسیاب ابی رود کارون وجود داشت ویا انبارهای ذخیره گندم ویا تاسیسات دیگر وچندین حفره هم رودخانه خروَشان شوشتر را وبه چند نهر آرام ودر مجرای شوشتر تبدیل می کرد ومعنی شوشتر هم یعنی شهر سبز تر از شوش قدیم بود که در کنار کرخه قرار داشت واز انجاییکه قوم سلجوقی ترک هم وقومی زحمتکش وساعی بودند ودرایام دولت دوقرنی سلجوقیان وخوارزمشاهیان ونظیر ایام زحمتکشی ورمه داریخودشان در دشت خوارزم وجیحون عمل می کردند وبا زحمت زراعت دشتهای حاصلخیز خوارزم وبخارا را انجام داده ولذا با همان سبک تربیت فرهنگی سابق وزراعت درروستاهای خراب شده خوزستان را دوباره راه انداخته واقطاع مالیاتی آنرا واز ملکشاه سلجوقی ودیوان استیفائ اصفهان گرفته وشروع به عمران روستاهای ویران شده خوزستان وبعد از سال 433 کردند ودر گیری هم وبا اعراب فرار کرده از خوزستان نداشتند برای دامداری خودشان هم ویا جهت پرهیز از گرمای شدید خوزستان واغلب تابستانها وبه کوههای بلند وپر جنگل کهگیلویه ودر شرق خورستان می رفتند ودرایام پاییز ودمای پائین هم جهت زراعت خود وبه قرای خود در اراضی حاصلخیز خوزستان می آمدند واسناد کتاب عالم آرای عباسی ویا خلاصه التواریخ ویا تکمله الاخبار وبرخی از کتب سفرنامه ها وبیان می کنند که چگونه شوشتر ویا ایذه وراهرمز ودورق ومزارع سبز آن ووکوه منگشت وقلاع وجنگل هایش متلق به دو ایل بزرگ ارشلو افشار وایل گوندولوز افشار خوزستان بود وهمچنین وکتاب خلاصه التواریخ ویا عالم ارای عباسی وپر است از اسناد واز آمدن برخی از خوانین افشار کهگیلویه وخوزستان وبه دربار حکومتی صفویه در قزوین ویا کوچ برخی از انان به دشت انگور خیز شال ورامند ودشت خرقان واوج قزوین که شاخه افشار بکشلوی قزوین را در دوره صفویه را تشکیل دادند ویا کوچ به دشت ابهر وسلطانیه وساوجبلاغ که افشارهای ارشلو ویا اوصانلو وامیرلو واینانلوی دشت ابهر وسجاس وسلطانیه را در دوره صفویه تشکیل دادند ووبعلاوه شرکت ان افشارهای مهاجر ت کرده به جنوب در جنگهای 100 ساله اولیه دوره صفویه وبا عثمانی ها واوزبک ها وشمال ارس واسناد تاریخی معتبر عصر صفوی وپر است از اسناد مربوط به "طایفه اوشار" خوزستان وکهگیلویه وکرمان ویزد وفارس که همگی در منابع تاریخی مکتوب عصر صفویه بسیار است ولی متاسفانه بدلیل عدم رشد علم تاریخ نویسی ویا مردم شناسی در دانشگاههای ایران وهنوز تا بحال واین همه اسناد تاریخی ومورد استفاده تحلیلی قرار نگرفته است ؟چگونه در عصر صفویهو تعدادی زیادی از خوانین وطوایف افشار واز خوزستان وکهگیلویه خارج شده وبه دشت قزوین ودشت سلطانیه آمدند ویا به دشت تکاب وشاهین دز کنار سیمینه رود وارومیه باز آمدند ویا همه اسناد دوره صفویه بیان می کند که چگونه کردها وبختیاریها وارمنی ها وچرکس ها وگرجی هی وواز چند کشور خارجی وارد خاک ایران شده وبا حمایت شاه عباس ودر خراسان شمالی استقرار یافته ویا در کردستان وگروس وکرمانشاه ومازنداران وگیلان وبختیاری استقرار یافته وبرعکس 8 قبیله بزرگ ترک ویا سازنده دولت صفویه از ایران خارج شده ودوباره به خاک عثمانی پناه اوردند ومثل تکلو وروملو وذوالقدر وشاملو وترکمان در دوره دوم حکومت صفویه وبا حکومت شاه عباس در افتادند وهمگی طوایف کثیر همان 8 قبیله ترک از شهرهای ایران وکشور خارج شده وجایش را به اقوام تازه وارد وجدید شهر ها ی معاصر داد وواز جمله قوم قدیمی افشارها هم واز حکومت همه شهر ها ی ایران کنار گذاشته شده واملاکشان از دستشان گرفته شده وسران خیلی از آنها همکشته شده ووضعیت دامداری ورمه دایشان هم وبلاتکلیف گردید ووتاریخ دوره دوم صفوی نیز نظیر دوره مغولدرایران است که اقوام مغول ودر روستاهای سلجوقی سکن شدند ویا نضیر عصر قراقوینلو است که اقوام مغول رفتند واقوام تر ک ساکن شه ها شدند ویا نظیر قرون اولیه اسلامی اسلامی است که اقوام عرب وجایگزین اقوام ایرانی ساسانی شدند وعصر صفویه هم چهارمین دوره تحول اقوام ایرانی است که خیلی از کردها و بختیاریها وارمنی ها وگرجی ها به ایران امدند ولی تابحال تحلیل مردم شناسی وتاریخی نشده است وباقی مانده قوم افشار خوزستان هم ودر مقابل شاه عباس ودولت صفویه وی ایستادند واو هم سعی کرد که بوسیله الهوردیخان ارمنی وپسرش وکهگیلویه را از افشارها بگیرد ویا با کمک یک خان بیات وقلعه سلاسل شوشتر راو از دست خوانین افشار گوندوزلوبیرون اورده وبدست سید مبارک مشعشعی بدهد که خان عرب دشت کوچک حویزه بود وتا باترفند مزبور وخوزستان بدست طایفه مشعشعی بیفتد که طرفدار صفویه بود وشرح ماجرایش ودر کتب عصر صفوی آمده است وزمانی که نادر شاه وبه قدرت رسید وبساری از افشارهای آذربایجان وخوزستان وکهگیلویه و فارس وکرمان ویزد وزنجان وقزوین هم ودر ارودی لشکری وی جمع شدند که تقریبا همه بقایای ارتش سلجوقیان قدیم بودند ودر این زمان که نادر شاه ودر شمال بغداد ومشغول جنگ با بزرگترین لشکر عثمانی بود وسرداران عثمانی هم وبه خانواده اعراب مشعشعی خوزستان اموختند که شورش بزرگی در شهر شوشتربراه اندازد ویا با کمک محمدخان بلوچ براه اندازد وتا کنترل قلعه سلاسل شوشتر ویا کنترل خوزستان واز دست طایفه گندوزلوی افشار خارج شده وبدست اعراب بیفتد وخوانین افشار گوندوزلوی ارتش نادری هم وبه وی یاد آوری کردند که که جنگ با عثمانی را وموقتا کنار نهاده وبه کنترل شورش اعراب وبلوچها در شوشتر بپردازدوتا خوزستان از دستشان خارج نشود ونادر شاه هم به توصیه آنان عمل کرد وبعد از کنترل شورش شوشترودوباره به جنگ با ارتش عثمانی ودر شمال بغداد رفت وآنها را شکست داد ونیزاعراب هوله فارس هم ونظیر همین شورش شهری را و در شهر شیرازبراه انداختند ویا با کمک همان محمد خان بلوچ وهمان اعراب هوله شهر لار وخنج وبستک فارس براه انداختند که دوباره نادرشاه وانرا هم وکنترل کرد وسپس به تعقیب اعراب هوله ومحمد خان بلوچ پرداخت که همگی از فارس خارج شده وبه آن سوی خلیج فارس رفتند واغلب این نوع از مطالب ودر کتب تاریخ عالم آرای نادری ویا در کتاب جهانگشاری نادری ویا در "دره نادری" وغیره آمده است ولی بعدا قتل نادرشاه رخ داد ویا با توطئه برخی از عوامل هند شرقی ودر ارودی نظامی نادر شاه رخ داد که می خواست برود وچین را بگیرد ؟ولذا یکی از خوانین گوندوز لو افشار وبا کمک چهار خان دیگر افشاروهمدست شدند ونادر را کشتند ویا با 70 سرباز که نگهبان خیمه نادرشاه بودند ونادرشاه هم کشته شد وفرزندانش هم قتل عام شدند واین باروبرای "بار پنجم وتحول دیگر" در اقوام ایرانی رخ داد ویا دگرگونی عمیق دیگر ودر اقوام ایرانی شکل گرفت وسرنوشت اقوام افشار خوزستان هم بهم خورد ویا مثل بقیه طوایف افشار و بکلی بهم خورد وبعدا انگلیسی ها دیدند که طایفه کوچک عرب مشعشعی خوزستان آن قدر جمعیت جنگجو ندارد ویا عرضه برای تسلط بر کلیه دهات وشهرهای خورستان را ندارد ولذا تصمیم گرفتند که یک طایفه عرب بزرگ وبنام قبیله بنی کعب را به محمره وعبادان ودورق وسوسنگرد بکوچانند وسپس چند طایفه کوچک عرب را هم ودر دوره زندیه وفتعلشاه قجار به خوزستان کوچانیدند و یا برای قدرت یابی شیخ مزعل درخوزستان هم ودر دوره محمد شاه قاجار و در بیرون محمره وقلعه حکومتی برای وی ساختند وبعدا به بهانه محاصره هرات توسط قاجاریه وکشتی های جنگی خودرا به بوشهر ومحمره آورده وبعلاوه اسلحه های تفنگ جدید هم به شخ مزعل ویا به فرزندش شیخ خزعل دادند وسپس سربازان عرب شیخ خزعل را زیاد کرده وبا کمک تفنگداران انگلیسی ویک قلعه خانی دیگر در خفاجیه (ویا در سوسنگرد کنونی ) وبرای او ساختند واحتمالا در حمیدیه هم ساخت باشند ولی یک قلعه خانی بزرگتر ازقلعه محمره و در کناررود کارون اهوازوبرای شیخ خزعل ساختند ویا در ناصریه اهواز ساختند وچراکه شهر اهواز در ان موقع وجود نداشت وبلکه قصبه ناصری ومتعلق به ناصر الدین شاه در ان محوطه بود وبعدا نیز به معین التجار عرب تبار بوشهری گفتند که تاسیساتی در همان ناصریه اهواز بسازد وبرادران لینچ انگلیسی را هم آوردند وتا شرکت قایق رانی کوچک براه اندازد ویا از اهواز وتا شوشتر وقایق رانی از اهواز تا شوشتر بعهده بگیرد وزیرا که در مسیرفوقانی کارون وسنگهای بزرگی در بستر رودخانه کارون وجود داشت که کشتیهای تجاری بزرگ انگلیسی ونمی توانستند بالاتر از ناصریه وکشتی تجاری بزرگ بیاورند وبعلاوه در دوره اواخر عهد مظفری هم وچاههای نفت ویلیام ناکس دارسی انگلیسی کشف شده بود ویا در مسجد سلیمان کشف شده بود که تنها معبر جاده اصلی جاده اش وبه شهر شوشتر وصل می شد که مرکز قدرت سران افشار های گوندوزلوی خوزستان بود ولذا بقیه ترکان افشار شوشتر ویا کهگیلویه هم و قربانی همدستی خوانین عرب بنی کعب وبا خوانین بختیاری شدند که چاههای نفت درانتهای حوزه طوایف انان بود وناچارا سردار اسعد وبرادرش را هم واز سهم چاههای نفت مسجدسلیمان وسهم نفتی دادند وبعلاوه با همدستی معین التجاربوشهری وبا برادارن لینج در حمل ونقل قایقهای مسیر شوشتر همراه بود وبعلاوه مسیر لوله نفت از مسجد سیلمان وتا ابادان ویا از چاهای لالی وهفتگل پشت شوشتر هم اوز طریق دهات شوشتر افشار نشین ترک می گذشت وسپس به پالایشگاه نفت انگلیسی آبادان می رسید ویا در انتهای دورق ( یا شهر شادگان کنونی )می رسید که از قدیم الایام وجزو مراتع قشلاقی افشارها بود وکتاب عالم ارای عباسی نیز به آن موضوع اذعان دارد وخوانین قاجار حاکم بر اصفهان وخوزستان هم وتقسیمات کشوری شهر وبخش ویا ایالت را تفسیر می کردند بعد از عصر ناصری وبا ظل السلطان برادر شاه ویا با معتمدالدوله گرجی ارمنی بود که در این دوره تاریخی حساس وبیگلر بیگی چهار استان لرنشین جدید وبا ترکیب خوزستان و اصفهان شده بودند وهمگی بعنوان یک استان بزرگ بیگلر بیگی خوزستان ولرستان واصفهان اداره می شدند ولذا اراضی بقایای غز های سلجوقی شوشترویا اراضی گوندوزلوهای افشار خورستان هم ومانع این هدف تجاری ومنطقه ای بود ولذا می بایست که حذف می شدند وبقایای سکنه افشار استان زنجان وسلطانیه ویا دشت تکاب هم چنین سرنوشتی داشتند ویا در در عصر ناصرالدین شاه قاجار واستخوان در گلو بودند وبخاطر همین هدف "جاده های تجاری اروپا به تهران" وهمگی قربانی شدند که ترکان افشاری زنجان هم در مسیر تجاری این راه نوین اقتصادی ومعضل بودند وبعلا وه باید بیفزایم که بغیر از استقرار سلجوقیان در دشت های کرمان وفارس وخوزستان وبزرگترین گروه بندی ترکان غز سلجوقی ودر دوره طغرل سلجوقی ودر مراتع آذربایجان مستقر شدند ومخصوصا بعد از آمدن برکیارق به سجاس ویا بعد از آمدن سلطان طغرل دوم واز اصفهان وبه زنجان ویا آذربایجان ویا با کمک اتابیگ ایلدگزسلجوقی درتبریز که اتا بیگ سلطان طغرل دوم سلجوقی شده بود واین امراستقرار ترکان سلجوقی در اذربایجان وازساوجبلاغ شهر ری وتا ارومیه شدت گرفت وبعدا هم تحت هدایت اتابیگ شمس الدین ایلد گز وفرزندان پهاوانش در اذربایجان وتبریز وزنجان وهمدان وری همراه شد اتا بیگ طغرل دوم شده بود ولذا اسکان غز ها هم در اذربایجان شدت گرفت که یک ناحیه گسترده از مراتع نیمه مرغوب داشت وازدشت ری وساوجبلاع کرج وتا دشت ابهر وشرویاز (یا سلطانیه قدیم ) ویا دشت ارومیه آذربایجان بود که غز ها وبرای رمه داری وزراعت خود در آن دشت ها اسکان یافته واعراب روادیان ویا بقایای وهسودانیان را واز آن نواحی بیرون کردند که اعراب ویا فرزندان وزنان هارون الرشید واملاک تبریز ومراغه وزنجان وطارم را در دست خود داشت ونوکران عربش را وچهار قرن بر نواحی مزبور سلطه داده بودند وآنها ایرانیان عصر ساسانی را کشته بودند ویا وروادیان عرب ویا اعراب بنی عباس را وبرآن قریه های اذربایجان وزنجان مسلط کرده بودند وبا اولین حرکت سلجوقیان وهمه اعراب فرار کرده وغز ها ی سلجوقی از ری وتا ارومیه ومانعی بر سر راه خود نیافتند ولی در استفاده از مراتع ارومیه وسلماس وخوی وبا ارتش قویروم بیزانس مسیحی روبرو شدند ولذا در جنگ ملازگرد هم وارتش مسیحی رومانوس ویا امپراطورروم راهم شکست داده ووارد وخاک ترکیه وشام وعراق شدند ویا وارد شهرهای شیروان وشماخی وباکو و گنجه آذر بایجان شمال ارس شدند که در دست اعراب وخانواده هارون الرشید بود ویا وارد ترکیه رومیه شدند وتا شهر انکارای ترکیه ( یا انقوره سابق ) وجلو رفتند وبا این شیوه بود که "سلجوقیان روم "را تشکیل دادند ویا "سلجوقیان شام "ویا "سلجوقیان اربیل وموصل" ویا "سلجوقیان اذربایجان شمالی "را تشکیل دادند ویا با مرکزیت شهر "شیروان آذربایجان "را تاسیس کردند که هر دوشهر شیروان ویا تبریز ودر دوسوی ارس وتحت حاکمت اتابیگ ایلد گزسلجوقی بود ودر ان موقع و"اقوام کرد " درداخل خاک ایران وترکیه وارمنستان نبودند وزیراکه همه مناطق مزبور وقرنها متعلق به "قرای ارمنی بیزانس روم "بود واحتمالا گروه کوچک قوم کرد ودر ان دوره تاریخی وفقط در ناحیه شهرهای "سنجار وحلب وحمص "زندگی می کردند وکردستان ترکیه وعراق وایران وجود نداشت که آن کردها ی حلب وحمص وسنجار هم وچندین قرن مسلمان نبودند وبلکه احتمالادر تحت حکومت بیزانس مسیحی وحتما"کرد مسیحی" بودندوتا بتوانند در منطقه تحت امپراطوری مسیحی روم وزندگی بکنند ویا اجازه داشته باشند که در حکومت بیزانس مسیحی وزندگی بکنند وبعلاوه در همین دوره تاریخی هم واعراب شمال سوریه نیز وهمگی مسیحی بودند ولی این بار در مقابل اقدامات نظامی سلجوقیان ترک وهمه آبادیهای مسیحی نشین ترکیه تسلیم شده که قریه های دولتهای مسیحی چهار کشور سوریه شمالی ویا ترکیه بیزانس ویا ارمنستان واذربایجان شمالی بودند ( ویا منطقه باکو)که گشوده شدند ویا تسخیر گردیدند ولیکن برعکس ونتیجه معکوس داد ودر تعاقب آن کشور گشایی سلجوقیان و دولتهای مسیحی فرانسه انگلستان واسپانیا هم ساکت ننشسته وبه مقابله با سلجوقیان برخاسته واین بار حدود صد سال اقوام مسیحی اروپا را برای پس گرفتن اراضی هم دینان مسیحی خود وازاد کردن بیزانس ومرتبا حکومت سلجوقیان ترک را در ترکیه وشام وعراق وتحت غارت قرار می دادند ودر این دوره تاریخی است که اقوام کرد نواحی شمال سوریه ومسلمان گردیدند وسپس "دولت کرد ایوبیان "شام وفلسطین ومصر را وبا مذهب شافعی تشکیل دادند وبعد از متلاشی شدن دولت سلجوقیان در ایران و توسط مغولان ونیز با شکست غازان خان واولجایتو ودر نواحی شام واین بار "اقوام کرد ناحیه شام "ورشد جمعیتی بیشتر یافته ویا به اراضی شمال عراق ویا به ممالیک مصر ویا به جنوب ترکیه سلجوقی دوره مزبورآمده وبعلاوه در دوره صفویه هم به داخل خاک ایران آمدند ویا در نیمه دوم دولت صفویه آمدند که اکثر قابل ترک وبا دولت شاه عباس در گیر شده بوند واو هم به اقوام کرد روی اورد وهم اسناد تاریخی دوران دوم صفویه وانرا بیان می گوید وبهمین دلیل هم کتاب طبقات اسلاطین اسلام استانلی لین پول و در باره دولت های محلی کرد ساکت است واو که در مورد دولتهای محلی جهان اسلام تحقیق کرده ودرص 124 و125 کتابش وتنها از یک گروکوچک قومی کرد ودرداخل ایران یاد می کند که انها هم بنام "کردان بنی حسنویه دینور "است که در فاصله سالهای 348 والی 406 وحکوت دینورکرمانشاه ویا برخی اراضی جنبی نهاوند وبه انها سپرده شده بودو"حسنویه بن حسین کرد برزکانی "نامیده می شد ودر "قلعه سرماج کرمانشاه "وحکومت محلی داشت وپسر ویا نواده اش هم وتا سال 405 هجری ودر انجا زندگی می کردند ولی بعدا "شمس الدوله ال بویه دیلمی" وانها را کشته ویا حکومت محلی انان را ومنقرض کرده واقوام عرب هم وتا قرن پنجم مایل نبودند که حکومت خودشان در کردستان ایران ویا اذر بایجان وبدست "اقوام کرد "بیفتد ولذا در دوره آلبویه ودو استان کرمانشاه ویا کردستان ومثل امروز وجود نداشت وبلکه در دوره ساسانی وواین نواحی وجزو منطقه زرتشتی نشین ایرنی بود ونیز سه قرن هم وناحیه عرب نشین غرب بود وبعدا هم منطقه ترک نشین ترکان سلجوقی اربیل وموصل گردید وصرفا تا قبل از ال بویه ویا سلجوقیان وحکومت همان مناطق مزبور وبوسیله روسای عرب اداره می شد واز اواسط دوره قراقوینلوویا اق قوینلو ومنطقه کردنشن ترکیه وایران شکل می گیرد ولیکن در شمال سوریه کردانی وجود داشتند وبهمین دلیل ودر مستندات تاریخی ومثل کتاب طبقات سلاطین اسلام وحکومت کردان ایوبی شام ذکر شده از سال 564 والی 648 می باشد ولذا بدلیل تهاجم جنگهای صلیبی وهمان حکومت ا"یوبیان کرد شام ودرحلب وحماص شکل می گیرد وصلاح الدین ایوبی کرد هم ویکی از کردان نظامی ارتش نورالدین زنگی سلجوقی درشام بود وبا حمله صلیبی ها مستقل شد وکردان متفرقه شام وغرب فرات وغیره راو به دور خود ش جمع کرد وسپس حکومت ایوبیان کرد راراه انداخت و به فلسطین وحجار ومصر هم کشاند ودر دوره حکو مت ایلخانیها وتیموریان که مغولها وخاک در ترکیه ضعیف شده بودند وکردها فرصت یافته به ترکیه وشمال عراق وداخل ایران آمدند وکتاب تا ریخ شرفنامه بدلیسی ویا کتاب شیخ مردوخ ویا رشید یاسمی وهرچند تنوع اقوام کرد را خوب ذکر کرده است ولی یک نوع نوشته تحلیلی واز تاریخ واقعی وزمان استقرار آنان ودر مناطقمختلف خاورمیانه ارائه نمی کند وبدست نمی دهد واقوام کرد لک استان ایلام چنین است ویا اقوام لر فیلی لرستان هم از نیمه دوم عصر صفویه در ایران می باشند که اسناد تاریخی عالم ارای عباسی وآنرا نشان می دهد ویا تاریخ بختیاری تالیف علیقلی خان سردار اسعد بختیاری ودر صفحات 24 و63 وغیره کتاب خودش وآنرا می نویسد که بختیاری ها واز جبل السماق حلب شام وبه ایران امده آمده اندونیز ص 1086 عالم آرای عباسی واز خلیل خان ولد جهانگیرخان بختیاری ودر ایام دولت شاه عباس یاد می کند وبعلاوه اقوام لر کهکیلویه هم قبلا تنها مراتع چراگاهی بویر احمد جنوب کهگیلویه را داشتند ولی افشار ها واز دوره سلجوقیان وتابستانها وبه مراتع کوهستانی کهگیلویه می آمدند وزمستانها هم وبه دشت شوشتر ورامهزمز ودورق خوزستان می آمدند وبعد از انکه اقوام افشار ودر صد سال اول دولت صفویه واز قرای کهکیلویه خارج شده ودوباره به اطراف قزوین ودشت سلطانیه کوچ کردند وآنگاه توسط الهوردیخان ارمنی وحاکم شیراز وبقیه طوایف افشار هم وازخاک کهگلیویه اخراج شده ویا اقوام گندزلوی افشار هم وتوسط خان بیات وبا کمک صفویه واز شوشتر رانده شده واراضی کهکلیویه هم به اقوام قدیمی شول ویا شبانکاره قدیمی داده می شود ویا اراضی خورستان هم وبه شیخ مبارک عرب مشعشعی وحاکم حویزه وطرفدار شاه عباس داده می شود ویا لرستان هم وشاخه ای اقوام قدیمی هستند که زیر نظر" آل فضلویه "بودند وبعداهم اقوام لر بزرگ ولر کوچک در دوره قاجاریه پا می گیرد وبهمین دلایل تاریخی است که همان ص کتاب عالم ارای عباسی ویا صفحات دیگرش واز سی والی چهل خان کرد ویا طوایف کرد مطیع شاه عباس ودر کتابش یاد می کند که ازنواحی کرد نشین عراق وترکیه وسوریه وبه غرب ایران آمده بودند ویا به خراسان شمالی کوچانده شده بودند ویا بعنوان کرد خراسانی چگینی ویا پازوکی ویا کرد قراچورلو ویا کرد شادلو وکرد عمارلو وکرد چمشگزک وکرد سیاه منصوری جایگزین قومهای مغولی جانی قربانی ویا یساوری ویا قوم طغاتیموری وگرایلی وجغتایی خراسان شمالی شدند وزیرا قبل از وی هم شاها دولت ترک اق قویونلو ویا شاهان دولت قرا قویونلو هم وان اقوام مغولی خراسان شمالی ودشت گرگان را را از شهر های طوس ومرو قوچان وچناران وشیروان واسفراین وبجنورد و بیرون کرده بودند وبهمین دلیل ودر اوایل دولت صفویه ویا علت حمله اوزبکان ویا عبیدالله خان ویا شیبک خان اوزبک وبه خاک خراسان شمالی وحمایت از اقوام مغولی نواحی مزبور بود ویا حمله ترکمنهای سنی صاین خانی وبخاک خراسان شمالی وبخاطر همین دلایل بود ویا حمله اشان به مشهد ودر اوایل دوره صفویه وبخاطر برگرداندن دوباره اراضی همان اقوام مغولی وجغتایی سابق بود ویا باز گردندنشان به شهر های خودشان ودرناحیه خراسان شمالی بود وهنوز هم در جنوب شهراسفراین ودهستانی وبنام "دهستان جغتایی "وجود دارد که عبیدالله خان اوزبک وچندین بار وبه اسفراین حمله کرد که بعد از عصر شاه عباس وکرد نشین شده است ویا صفحات دیگر همان ص 1086 کتاب عالم ارای عباسی می نویسد ویا کتب دیگرعصر صفویه هم ونشان می دهد که آمدن "کرد اردلان"کردستان وبه داخل ایران ودر نیمه دوم عصر صفویه اتفاق افتاده که شاه عباس وبخاطر تنها ماندنش ودر برابرشورش 8 قوم سرکش تکلو وروملو وذوالقدر وترکمان اذربایجان ویا قوم روملو وافشارومجبور به کشاندن کردان به داخل ایران شد ویا بخاطر سه جنگ خونین صاین قلعه وتبریز ودرگیری اش با اقوام ترک ودر داخل قصر قزوین که مقابل دربار صفویه ایستاده بودند وشا هاسماعیل دوم را وبه قدرت رسانده وحمایت از کردان را لازم داشت ویا بعد از یکسال که شاه اسماعیل دوم و زود فوت کرد وبرخی از سران همان اقوام ترک وبا کشتن برخی از شاهزادگان صفویه ونمی خواستند که شاه عباس به قدرت برسد ویا می خواستند که شاهزاده دیگر ومورد اعتماد خودشان را به قدرت برسانند وشاه عباس هم متقابلا وبا مشاوره انگلیسی ها ومثل برادران شرلی رایت وغیره وسران همان 8 طایفه جنگجوی ترک را واز حکومت شهر ها برداشت ویا از قلعه داری همه شهر های ایرانی برداشت وسپس حاکمیت همه ارتش ویا حکومت همه شهر های ایرانی را به دست خانهای ارمنی ویا خانهای گرجی ویا خانهای چرکس ویا خانهای لزگی ویا خانهای زیک هندی داد ونیز با حمایت انها ونخست تجارتخانه ها ی هند شرقی را ودر کرمان وشیراز واصفهان وجاسک وبوشهر وبندرعباس وهرمز وبندر لنگه وشهر لار فارس وتاسیس نمود وسپس چاپازخانه های عهد سلجوقی وتیموری را وبنام "کاروانسرای شاه عباسی" نامگذاری کرده وتا انحصار تجارت کاروانهای ایرانی را وبدست تجار ارمنی ویا اروپایی بدهد ویا سپس با حمایت همان خانهای ارمنی وگرجی که حاکم شهر های مهم مشهد وشیراز و اصفهان وفرح اباد ساری کرده بود وبجای حکمرانی اقوام ترک در شهرهای ایرانی وحداقل 30 خان مطیع کردخودش را از خاک ترکیه ویا عراق اورد ویا به داخل خاک ایران کشاند وبهمین دلیل تغییر جمعیتی بزرگ ویا تغییر قومیتی بزرگی ودر ایران وشهر های ایرانی بوجود آورد وهر چند هدف آمدن آن اقوام گرجی وچرکس وارمنی به ایران ویا سکنه جلفای ارمنستان به داخل ایران ویا هدف کردهای ترکیه وعراق به ایران وجهت بدست اوردن اراضی زراعی وجهت قوم خودشان بود وبهمین دلیل وبعد از دستیابی به منافع زراعی ورمه داری جدید خودساکت نشستند ودولت صفویه را ودر برابر تهاجم خشن افاغنه وعثمانی واوزبکها وروسها به ایران وحمایت ویا یاری نکردند ونهایتا سرتاسر خاک ایران سقوط کرد ویا تا قلب پایتخت اصفهان وسقوط کرد ولذا چندین سال ملت ایران وویک نوع "ملیت واحد "نداشت ویا "قومیت واحد" نداشت ویا "پایتخت واحد "نداشت ومثلا به نقل صفحات 1086الی ص1089عالم آرای عباسی وشاه عباس صفوی و"اوتار سلطان پازوکی کرد" را واز بیرون کشور اورد ووحاکم شهر های خوار وسمنان ودماوند وفیروز کوه کرد ویا "یوسف سلطان چمشکزک کرد" را از خارج آورد وحاکم "خبوشان وقوچان "کرد ویا "عاشور خان چگینی کرد "را آورد و"حاکم مرو شاه جهان" کرد ویا "احمد سلطان چگینی کرد "را آورد و"حاکم سبزوار" کرد ویا "امام قلی خان سیاه منصور کرد" را آورد و"حاکم اسفراین" کرد ویا "رضا قلی خان کرد سیاه منصور" را آورد و"حاکم قلعه بست زمین داور" کرد ویا "بیرام علی سلطان صوفی کرد "را اورد وبرای زیر فشار گذاشتن حکام کوچک محلی گیلان ودر ناحیه دیلمان سکونت داد که اغلب حکام محلی اش ولقب "کار کیا "داشتند واز دولت صفویه اطاعت نمی کردند وتا خان کوچک امیره ساسان شهر "کسگر" را زیر فشار بگذارد ویا "امیره دباج رشت وفومن وشفت"را زیر فشار بگذارد ویا خان کوچک "منطقه رستمدار "ویا خان کوچک منطقه روز افزون را ویا "خان مرعشی ساری وآمل " ویا خان کوچک منطقه "چلاوی" ویا خان کوچک منطقه کبودجامه جنوب گرگان را وزیرفشار بگزارد وبرخی از نواحی گیلان وکبود جامه گرگان راهم ویا به طایفه خویشاوندش وطایفه استاجلوها داد وبرخی را هم به فرهاد خان ارمنی غلامش داد ویا در غرب ایران هم و کردهای اردلان را آورد که قبلا فقط در "شهر زور "شمال بغداد مستقر بودند ودر عهد شاه عباس واز شهر زور به ناحیه سقز آورد وسپس از سقز هم به سنه دژ ( یا قلعه سنندج ) آمدند وکتاب تار یخ حدایق الاخبار ناصری هم وبه تاریخ کرد اردلان واز عصر شاه عباس وتا عصر ناصری اشاره دارد وهمچنین اسنادی در مورد اقامت آنان ودر سندج عصر آق قویولو یا مغولی ویا سلجوقیان وجود ندارد ویا به نقل همان کتاب عالم ارای عباسی وآمدن خوانین کرد گروسی وبه بیجار وقروه نیز وازنیمه دوم صفویه وعصر شاه عباس است که وی "نفس سلطان گروسی "را که حاکم "قلعه لک بغداد" وتوابع آن بود وبه ایران آورد ویا طایفه کرد زنگنه را هم از کردهای عراق ویا ترکیه کوچانید ه وبه جنوب کرمانشاه آورد وبرخی از سران زنگنه هم وزیر شاهان بعدی صفویه شد ویا به نقل ص 1087 وبرای سرکوب طوایف افشار زنجان هم وحاکمیت زنجان را به "گدایی سلطان کولانی کرد" داد ویا به "دولتیار خان سیاه منصورکرد " داد که ظلم زیادی وبه اهالی افشار زنجان وسجاس وسهرورد وصاین قلعه نمود ویا برای پایان دادن به نفوذ ترکهای عهد آق قوینلو وقراقوینلو وترکان افشاری وترکان سلجوقی در آذر بایجان و"مقصود ساطان کرد دنبلی ترکیه" را به به ناحیه خوی اذر بایجان اورد ودرحایکه عهد نادر شاه وچونکه دنبلی ها وتاخت وتز زیادی وبه اقوام داخلی آذر بایجان می کردند وکتاب عالم ارای نادری حداقل 20 صفحه و در مورد "کرد دنبلی ترکیه "دارد ویا توسط نادرشاه افشار وهمان کردهای دنبلی ترکیه وبه وسط های خاک عثمانی فرستاده شدند ومستندا در کتاب عالم آرای نادری وجود دارد ویا شاه عباس وبرای زیر فشار گذاشتن ترکان اذربیجان وطایفه کرد شقاقی را به اراضی میانه کشاند ومدتها اختلافات ملکی وارضی با دهات ترک نشین دیگر مناطق داشتند ویا "قلندر سلطان کله گیر کرد" را به نقاط دیگر اذر بایجان کشاند وبعلاوه برخی از کردهای دیگر آذر بایجان هم وبا حمایت سرداران ینی چری عثمانی آمدند که در کتاب عالم ارای عباسی مستندا ذکر شده است ومثل چغال اوغلی عثمانی واز کردهای ترکیه حمایت کرد وبه داخل خاک ایران آورد ویا با حمایت ان عثمانی ها وبه خاک اذر بایجان آمدند وبدلیل باقی ماندن طولانی مدت ارتش عثمانی ود رخاک اذر بایجان وهمان اکراد هم واقامت دائمی ودر خاک ایران عهد صفوی یافتند ومثل "اکراد محمدی "که در صفحات 678 و687 وغیره عالم آرای عباسی آمده است ویا "طایفه کرد برادوست "آذربایجان که در دوره صفویه وبه ایران آمده اند و برخی از صفحات عالم ارا عباسی واشاره به آنان دارد وفرضا ص 695 کتاب عالم ارای عباسی ودر سال اول جلوس شاه عباس واشاره می کند که چگونه چغال اوغلی وزیر اعظم عثمانی ویا سردارش وبا جنودوسربازان عثمانی خود وبرای تسخیر تبریر عصر صفوی می امدند ودر ارتش عثمانی مزبور هم وتعداد زیادی سرباز کرد واز "قبایل کرد برادوست" و"کرد محمودی" و"کرد حکاری ترکیه "هم وجود داشت ونیز "طایفه کرد برکشاط "اذر بایجان هم چنین است وبعد از آن تاریخ وتعدادی از انان ودر خاک ایران دایمی ماندند ویا وجزو اقوام کنونی ایران شده اند ولی امروزه این تنوع قومی کثیر وفرهنگهای گوناگون قومی یافته ویا مجموعه چند گروه بزرگ قومی در ایران بوجود اورده است وهرکدام نیز منافع منطقه ای خاص خودشان را ودر جریانات سیاسی طلب می کنند وبعلاوه ورود اقوام گوناگون چرکس به ایران هم که اولین حاکم انان ودرکا شان منصوب شد ویا ورورد اقوام گرجی ویا ارمنی ویا اقوام زیک هندی وچرکس ودههاشاخه کرد ویا قوم الوار بختیاری وقوم قاجاریه به استراباد عصر صفویه وچهارمین گروه بندی قومی مهم در ایران بوجود آورد وتحول قومی بزرگی وبعد از عصر شاه عباس ودر ایران شکل گرفت ویا نظام فرهنگی خاصی بوجود آورد که چند گانگی فرهنگی را دامن می زند وسابقه اقامت این گروه چهارم هم درایران وعمر 400 ساله دارد ووتحولی نظیر سه گروه بندی اقوام عرب خراسان جنوبی ویا نواحی کویری ایران را بوجود آورده وهرچند اقامت گروه اول در ایران وعمر بیشتر از اقوام دیگر دارد واقامت 1400 ساله در خاک ایران دارند وترکان هم وگروه دوم بود ه وشامل اقوام سلجوقی وخوارزمشاهی وبیات است که عمر 1000 ساله اقامت درایران دارند وگروه سوم قومی نیز ونظیر ورود اقوام مغولی وجغتایی وتیموری وقراقویونلو واق قونلو است که سومین گروه بندی اقوام ساکن در ایران هستند وتاثیرات عمیق در نظام فرهنگی شهرها ودهات ایران دارندو وهرچند عمر اقامت این قوم در ایران وحدود 350 سال بود وبعدا برخی از اان از ایران بیرون رفتند وبرخی از خانواده های منفرد ویا طایفه های منفرد از انان ودر ایران وجود دارد ومثل قوم بهارلوهای همدان ویا اقوام جاگیرلوهای اذربایجان ولی تحول قومی عصر صفویه بسیار زیاد است وانواع گروه بندی قومی مختلف ومتضاد در ایران بوجود اورده واین گروه بندی قومی چهارم وعمر 400 ساله در ایران دارند وبعلاوه در ان دوره تاریخی خیلی از اقوام ترک ومجبور شدند که از خاک ایران خارج بشوند ومثل قوم تکلو وروملو ذوالقدر برعکس وخیلی از اقوام کرد ویا بختیاری به داخل خاک ایران آمده وقومهای ترک آذربایجان ومازندران وگیلان وزنجان وقزوین وهمدان ووحدت قومی خود را از دست دادند ویا در آنها وگروهاهی قومی مصنوعی شکل گرفت ومثلا قوم مقدم مراغه آذربایجان چنین است که شاه عباس صفوی این گروه بندی قومی جدید را واز 32 قوم متفرقه ترک اذر بایجان شکل داد که انان را قبلا "ایل اتوز ایکی "می نامیدند که بمعنی قوم ترک وبا "سی ودو طایفه کوچک "است وشاه عباس واین سی دو گروه کوچک را وقبلا از ترکان قراباغ آذر بایجان آورد ویا از منطقه مزبور جمع آوری کرده ویک گروه قومی بزرگ نمود وسپس آنان را به شهر ودهات مراغه اذر بایجان کوچانید ویا برخی از انان را هم وبه دهات شمال سلطانیه وتا شمال ابهر کوچانید وهرچند قوم ترک مقدم مزبور وبه نقل عالم ارای نادری ودر بیرون کردن عثمانی ها وبه نادرشاه کمک کردند ولی به نقل کتاب گلشن مراد وقتی کریم خان زند ومی خواست شهر اورمیه افشار نشین ترک را بگیرد وقوم مقدم همسایه اش وخودشان را از معرکه کنار کشیدند ویا در دوره قاجارها وبارها به ضرر مردم تبریز وزنجان عمل کرده ویا به نفع خاندان قاجاریه ووارد صحنه شدند ویا در حمله روسها وبه خاک آذر بایجان وبی تفاوت ماندند وقوم مصنوعی وغیر همخون دیگر هم و"قوم ترک قره پاپاق نقده "می باشد که در عصر شاه عباس شکل گرفت وجایگزین قوم مغولی سولدوزنقده سابق شد ویک گروه قومی ترک ولی متفرقه از ترکان قراباغ هستند وامروزه هم ومشکلات خاص خودشان را در برابر کردان اشنویه وغیره دارند واز حمایت سایر اقوام آذر بایجان هم بهره مند نیستند ونیز شاه عباس وحکومت برخی از "اقوام ترک ارسباران واهر" را وبدست خاندان قراجه داغلو دادکه بعد از قتل نادر شاه ووقتی که کریم خان زند به ارومیه لشکر کشیده بود وبه نقل کتاب گلشن مراد وکاظم خان قراجه داغی اهر وخودش را کنار کشید وگذاشت که کریم خان زند وارومیه را فتح بکند ویا طایفه افشار ارشلوی ان شهر را بکشد بکشد وبعلاوه "گروه ترک بیات ماکو" اذر بایجان نیزچنین است وبا چنین سیاست شاه عباسی شکل گرفته داشت وباید گفت طایفه بیات ایران وگروهی بود ند که در دوره سلطان جلال الدین خوارزمشاه وهمراه وی واز ترکستان وبه ایران آمدند و همراه وی می جنگیدند وبعدا بخشی از انان ودر گنجه وچخور سعدوگنجه اسکان یافتند وبعدا هم شاه عباس قسمتی از انان را به ماکو آورد وبخش دیگری هم به نیشابور برد وبیاتها در دوره نادرشاه به ارتش وی پیوستند ووفادار به وی بوده وهمراه وی می جنگیدند وتوسط نادرشاه حکومت نیشابور وشیرازوزنجانرود وبه "طایفه بیات "سپرده شده بود ولی بعداز قتل نادر شاهو حکومت شیراز واز از دست طایفه بیات خارج شد ویا حکومت نیشابور هم به دست غلجاییهای افغانی سپرده شده وبعلاوه همان غلجایها در سبزوار وتربت جام وتایباد هم ساکن شدند وهمچنین از قوم هزاره افغانی ها هم بعد از قتل نادر شاه وتعدادی در نواحی دهات شمال مشهد ساکن شدند وبرخی هم از سکنه دهات خراسان رضوی واز طایفه تیموری هاویا جمشیدیهای افغانی ودر دوره زندیه وقاجاریه هستند وبعلاوه اعراب کعب خوزستان وهندیجان ویا اعراب بوشهر وقشم وکیش ولار وبستک وخنج وبندر لنگه هم در دوره زندیه ویا بعد از قتل نادرشاه به ایران امدند که دولت قوی در ایران نبود وواین نوع اقوام افغانی ویا اعراب حاشیه خلیج فارس واعراب جدید المهاجر 250 ساله اخیر می باشندوگروه بندی قومی پنجم را درایران شکل داده اند ووبرخی از اعراب بنادر وجزایر ایران که به جنوب خلیج فارس امده اند ودر کتاب فارسنامه ناصری ویا کتب دیگر عصر قاجاریه ویا در سفر نامه ها و مستندا مطالبی در مورد آنها وجود دارد ویا در مورد فرهنگ وفلکور وشیوه قومی متفاوت این پنچ گروه قومی بزرگ ایرانی وجود ودر میان این اقوام متعدد وقوم افشار وسهم خاص دارد ولی امروزه قومی مجهول الهویه در ایران معاصر می باشند وجایگاهشان نیز در توسعه منطقه آذربایجان مشخص نیست وقومی که قبلا قوم سلجوقی نامیده می شدند وار عصر صفویه نام افشاریه یافتند در دوره حکومت 200 ساله خود وحکومت سلجوقیان وخوارزمشاهشان ترک را براه انداختند که یک نوع حکومت مناسب برای ایرانیان بود و تا حدودی هم ومقبول ایرانیان قرار گرفته بود ومردم ایران می رفتند که در دولت به رفاه نسبی برسند ولی بعدا مغولان امدند والبته تمدن سلجوقی ومعلول اندشه خود ترکان غز سلجوقی نبود وبلکه محصول افکار عاقلانه متفکران ایرانی بود ونظیر نظام الملک طوسی ویا معلمانش بود ویا محصول فکری سایر وزرایش وکاتبان باسود ایرانی دیوانی اش بود ونظام الملک ودر طی 30 سال وزارت تام خودش در عصر سلجوقیان اولیه انرا شکل داد وبعدا هم نتیجه تعقل اداری دهها فرزند باسوادنظام الملک وانرا تکمیل کردند وفرزندانی که بوسیله سایرشاهان عاقل بعدی سلجوقی وبه مشاغل مهم وزارت گماشته شده بودندومحصول آن جریان فکری یک نوع حکومت عاقلانه دویست ساله سلجوقیان در ایران بود که بسیاری از نویسندگان اروپای ویا ایرانی وبه معقول بودن دولت سلجوقی ونسبت به دولت های دیگر ایران واذعان دارند !وبعدا هم تفکرات عاقلانه انان و در مورد امور اداری مردم ایران وبعدا توسط خواجه نصیر ویا خواجه جوینی ویا خواجه رشید الدین فضل الله تعقیب شد به مغولان وتیموریان وقرقویونلو واق قویونلو اموزانده شد و وآری قبلا ترکان سلجوقی ودر دشتهای ترکستان وتمدن پیشرفته ویا نظام اداری پیچیده را نمی شناختند وبلکه زندگی ساده رمه داری ساده ومعیشت ساده ایلیاتی داشتند ولی همان ترکان غز سلجوقی وبرخلاف اعراب چهار قرن اولیه وانسانهای اندیشه ورز بودند ووبهمین دیل خصایص خاص روانشناختی داشتند که سخنان عاقلانه اداری را واز اندیشه ورزان ایرانی وبراحتی یاد گرفته وبکار می بستند ویا بدون مقاومت می پذیرفتند وبعد از شنیدن ویا تعقل در مورد ان وهمه مواردش را در مورد شیوه حکم رانی معقول شهر ها وبکار می می بستند ویا در مورد ساخت کاروانسرهای تجاری بکار برده ویادر شیوه ساخت مدارس علمی نظامیه وهیچ کدام نیز با داشتن شمشیر برنده ودر دست خود ودر مورد پیشنهادات سازنده سکنه شهر ها ومثل فرهنگ اعراب وجواب متکی به شمشیر ویا تیر وکمان نمی داد که تمدن رفاه آور عصر سلجوقیان را بوجودآورد ونتیجه این نوع از خصایل اخلاقی واز شیوه تربیت قومی ان سلجوقیان بود وبعدا هم این شیوه حکومت عاقلانه انان وبه اخلاقیات غازان خان وتیموریان نیز راه یافت ولی خصایص مردم شناسی اقوام عرب ودر چهار قرن اول برخلاف این روش بود وجزدر پیش بردن خواسته روسای عرب ودرهمه شهرها ودیگر هیچ پیشنهاد سازنده اداری را واز هیچ کس نمی شنیده ویا نمی پذیرفتند ولی بعد از انکه دیدند ترکان رمه دار غزوموفق هستند وبا پذیرش نظم اداری عاقلانه وکم کم مورد پذیرش اقوام دیگر ایرانی وقرا ر می گیرند ودر صدد چاره اندیشی برآمده وبعد از مرگ ملک شاه سلجوقی وبا راه انداختن جنبش اسماعلیه اعراب ودر صدد ترور نظام الملک صدر اعظم وفرزندانش برامدند ویا برخی از کاتبان اداری انان را ترور کردند واز سوی دیگرهم و ناصر خلیفه عرب عباسی ویا سایر اعراب متنفذ شهر های ایرانی وبا نوشتن نامه به چنگیز خان واز آنان خواستند که به ایران آمده وبقای دولت سلجوقی وخوارزمشاهی در ایران را ریشه کن بکنند! وانان هم در سال 617 به ایران امدند وبسیاری از شهر هارا ویران کردند وتعدادی از سلجوقیان ویا خوارزمشاهیان نظامی را هم کشتند وبقیه روستائیان ویا شهروندان حرفه ای هم فرار کرده ودر کوهستانهای زاگرس وغرب وجنوب ایران ودوباره به رمه داری ساده قبلی پرداختند ووبقیه روستائیان غز هم تسلیم شده ودر دهات ایران ماندند وحاضر شدند که تنها زراعت کشاورزی بکنند وکاری به سیاست ویا نظامی گری نداشتهباشند وفقط به مغولان مالیات زراعی بدهند ولی بعدا بخاطر فشار مالیاتی اقوام مغول وهمان روستاهای دائم الاسکان زراعی خودشان را هم رها کرده ومثل بقیه به رمه داری متحرک در کوهستانها ی ایان ودر عهد ایلخانی وعهد اتابکان ایرانی پرداختند وچرا که از فحوای کتاب چند جلدی جامع التواریخ ویا کتب دیگر برمی آید که تا قبل از غازان خان وومتن "یاسا نامه جدید زمین داری اش "وخوانین مغول ورعایت حال زارعان روستایی را نمی کردند وبا گرفتن فرمان سیورغال از شاهان اولیه ایلخانی وبه اذیت روستائیان پرداخته وقوانین زراعی معقول زمین داری را ورعایت نمی کردند! وگاهی هم در مراجعه بیک روستا وچندین بار مالیات زراعی واز سکنه همان روستا می گرفتند که تعالیم زمین داری اقطاع گونه نظام الملک را بهم می زد ودر حالیکه وی این شیوه زمین داری معقول را ودرطی 200 ساله حکومت سلجوقیان وبراه انداخته بود وتا روستایان ایران ومختصر درآمد داشته باشند ویا حاضر باشند که در روستاها باقی مانده وتولید بکنند! ولی خانهای اولیه مغولی و این شیوه را ورعایت نکرده وگاهی از سکنه یک روستا وچندین بار مالیات زراعی می گرفتند ویا در یکسال می گرفتند ویا مالیات تجاری متعدد واز کاروانسالا ران وحرفه مندان شهری می گرفتند ویا ایلچی های مختلف وبه دهات فرستاده وانواع "تمغا وسیورسات وخرج یامخانه ها" را می گرفتند ولذا نظم دیوانسالاری ساخته نظام الملک را ودر اداره زمین داری دهات ایران بهم ریختند وناچارا بسیاری از روستائیان عصر ایلخانی وزراعت وتولید وحرفه مندی شهری خود را رها کرده وبه کوهها جهت رمه داری روی اوردند ودوباره خواجه رشیدالدین فضل الله وبه غازان خان تاکید کرد که جلوی این قبیل از رفتارهای خوانین مغول را بگیرد واصلاحات جدید در دیوان اداری زمینداری وتولید ورفاه ایرانیان بوجود آورد که رئوس این اصلاحات ودر کتاب جامع التواریخ ویا کتاب "منشات غازانی "آمده است ولی کار از کار گذشته بود وبسیاری از روستائیان وهمان زراعت ساده در روستا را رها کرده وبرای رمه داری وبه کوههای بلند رفتند که بعدا دولت ایلخانی فروپاشید ودولت تیموریان به ایران آمد وهمان اصلاحات غزان خانی را هم وتیمور لنگ ویا فرزندش شاهرخ پذیرفت ودر زمین داری بکار بست وبا یا پیشنهاد وزرای عاقلش ودر نظام زمین داری بکار بست ویا در مکانیزم " یرلیغ " تیموریا ن پیاده کرد ه ودوباره روستا ها استقرار یافته ورفاه دوباره به شهر ها ی ایرانی برگشت ویا قشر های حرفه ونویسندگان درایران وشکل گرفتند ولی دولت عاقلانه تیموریان هم دوام نیاورد ودوباره با اختلافات قومی قراقوینلو روبرو شد که تیمور می خواست انها را وبه ترکستان دوباره برگرداند وانها هم ومتقابلا بقیه اقوام جغتایی تابع تیمور را واز ایران بیرو نکرده ولی بعدا ودر کمتر مدت وبا مخالفت قومی آق قویونلوها روبرو شدند ونهایتا هر دودولت منقرض شدند ولذا در طی این 380 سال والی 400 سال ویسیاری از اقوام غز سلجوقی وزندگی شهریرا رها کرده ویا زندگی حرفه های خودرا در شهر ها رها کرده ویا زراعت اسکان یافته در روستای دوران سلجوقیان خود را ورها کرده ودر کوهستانهای کرمان وفارس وکهگیلویه ویزد وماهنشان ویادر آذر بایجان وبه زندگی رمه داری سابق خودوبا عنوان قوم افشار ادامه می دادند وفرهنگ وتمدن آموخته دوران سلجوفی را هم ودر ذهنیت وحافظه خود داشتند وبخاطر آنکه ایلد گز اتابک اذر بایجان واتابک شمله خوزستان وروابط صمیمانه با همدیگر داشتندواغلب طوایف غز رمه دار دوره سلجوقی مزور واطاعت از روسا وخوانین نواده شمله اوشار سلجوقی را و"جزو فرهنگ سیاسی" خود کردند ویا برای یکپارچه نگهداشتن قبیله خود ودر سرتاسر ایران و"نام قبیله واحد افشار" را بجای "قبیله سلجوقیان و"برخود اطلاق می کردند ویا در سرتاسر ایران واطلاق می کردند ولذا از دوره آق قویونلو خودشان را بانام قبیله واحد افشارنامیده ویا با شاخه ها وتیره های مختلفش نامیده وتا یکپارچگی قومی خود را ودر سرتاسر ایران نگه بدارند ودر استانهای مختلف نشان بدهند وبهمین دلیل است که منصور بیگ افشار که در سال 904 و908 ودر سلطانیه دیه شده ویا حضور او ودر اواخر عصر آق قویونلو ذکر شده است ویکی از نواده های "شمله اوشار "است که نام وی در کتابهای"خلد برین "ویا "کتاب دیاربکریه" آن عصر ذکر شده است وبعدا هم نام همه خوانین ایل ترک غز مزبور ویا در 50 جلد کتاب عصر صفویه ویا در دهها استان ایران وبا نام خان افشار آن استان وذکر مکتوب شده است وبعلاوه اسامی خانهای افشار ودر جنگهای 25 ساله عصر نادری هم چنین است ویا در کتابهای عالم ارای نادری ویادر جهانگشای نادری ویا در دره نادری وغیره آمده است ونیز عنوان "خانهای افشار" ودر اغلب کتابهای عصر زندیه ومثل کتاب گلشن مراد ویا کتاب گیتی گشا ویا مجمل التواریخ ویا رستوالتواریخ وغیره هم امده است ویا در دوره قاجاریه هم واسامی خوانین افشار ودر اغلب کتابهای مکتوب عصر قاجارامده ومثل کتاب ناسخ التواریخ ویا مرات البلدان ویا افضل التواریخ ویا منتخب التواریخ وغیره امده است وموضوعی است که در موردخوانین دیگر ایرانی دیده نی شود ولی هنوز از نظر مردم شناسی وکسی نمی داند منشاء ویا علت نامگذاری این ایل بزرگ چیست ؟ویا به چه دلیل همان واژه افشارو در کتب همه تاریخی ذکر شده است ؟ویا شیوه زندگی آنان ودر 1000 ساله گذشته چه بوده ؟وایلی که برخی از طوایف آنان وبعد از ابش خاتون عصر ایلخانی که خاتمه حیات سیاسی اتابکان فارس است ویا ابتدای شروع کار خان مغولی اینجو ودر شیرازاست وحیات اجتماعی اش دوام آورد ویا با شروع حکومت عرب تبار المظفر در یزد هم وخاتمه نیافت ویا با خاتمه کار قاورودیان سلجوقی در کرمان وبدست خوانین مغولی نکودری وجرمانی واوغانی وخاتمه نیافت واین بارو با نام و"واژه قبیله اوشار" دوام یافت وقومی که به دشت مرغوب بافت کرمان ویا دشت جیرفت می رفتند وبرعکس برای ییلاق به کوههای جبال بارز کرمان می آمدند وتیره های غز سلجوقی فارس هم وبا خاتمه کار اتابکان فارس نمردند وبا "عنوان قبیله اوشار" به دشت بوانات ودشت فیر وز اباد ودشت سبز کازرون می رفتند وافشار های یزد هم با خاتمه کار "اتابکان یزد "وبه ارتفاعات شیرکوه یزد وجهت ییلاق رفته ویا به دشت ابرقوی پشت یزد هم وبرای قشلاق خود می رفتند ودر خوزستان هم چنین است ویا بعد از خاتمه کار ایلخانان در سلطانیه ویا خاتمه کار سلغریان لرستان وخوزستان واقوام غز سلجوقی وبا نام "قبیله اوشار" وتابستانها به کوهساران خنک وییلاقی کهگیلویه رفت وزمستانها هم به دشت سبز شوشتر ودشت سبزرامهرمز ودورق می آمدند که اسنادش در کتاب عالم ارای عباسی وجود دارد ودر اذربایجان وزنجان هم واقوام غزسلجوقی وتابستانها وبه ارتفاعات تخت سلیمان ماهنشان رفته وزمستانهاهم به دشت گرم قشلاقات ایجرود و قیدار ویا به قشلاقات تکاب وشاهین دژ ودر کنار سیمینه رود وزرینه رود ویا نازلو چای اورمیه می آمدند وهرچند افراد تیره های مختلف افشار وهمگی از "نژاد شمله افشار" نبودند وبلکه اعقاب واجدادغز آنان وافراد دیگرس بودند ولی روسای همه تیره ها وطوایف غزواز نوادگان شمله افشار انتخاب می شد ویا در طی 380 سال وهمگی از نوادگان شمله افشار انتخاب می شدند واز نظر فرهنگ سیاسی قییله افشارو افراد خانواده شمله وگروه نمونه ریاستی حساب می شدند ( خانواده درون گروهی ویا اروغ افشارودر درون خانواده خود داشتند ) محسوب می شدند واعضای تیره های تابع ان ( برون خانواده اولوس افشار نامیده می شد که فقط ریاست تیره وراست اغب طوایف وازمیان نوادگان شمله افشار انتخاب می شدند وبعلاوه وانتخاب روسای طایفه هم براساس لیاقت وقدرت جنگی وبروز رشادت آن ها در ایام سختی طایفه بود وبقیه هم و"اولوس "وایل" همان خان افشارواز خانوده های دیکر اجداد خود بودند هر طایفه بزرگ ویا ریس یک تیره کوچک افشار هم یک قلعه ریاست ودر منطقه تحت مدیرت خود داشت ویا یک قلعه خانی بزرگ ویا کوچک داشتند که قلمروی کوچ ایلی ویا دشتبانی آنان ودر مراتع تحت کنترل ریاستی آنان را نشان می داد ویا قلمرو کوچ روی خاص طایف وی را نشان می داد ویا قلمروی چرای گوسفندان یک تیره افشاررا نشان می داد که گروه دیگر وبه حریم چراگاهی تیره دیگر افشار نرود ولذا تقسیم کار ایلی آنان همو چنین بود ویا روسای همه تیره ها وطوایف هم ومدیریت خوب وبه چنین نوع از استفاده از چرا گاه ایلی را وانجام می دادند وتا اختلافات چرای دامی را و حل بکنند ودر صورت ورود قوم دیگرهم به حوزه مالکیت چراگاهی آنان وهمگی ویا دسته جمعی اوز حوزه چراگاهی ملکی خود دفاع می کردند ولذا از سال 617 که سال حمله مغولها به قوم سلجوق است وتا سال 907 ه که سال فروپاشی دولت اق قویونلومی باشد وقوم سلجوقی وحدود 300 سال وچنین شیوه زندگی قومی وپنهان از اذهان داشت ولی اسناد تاریخ نشان می دهد که دران تاریخ وهمگی خودشان را و"قبیله واحد اوشار غز" نامیده بودند ویا در چندین استان مختلف پراکنده ایران وبا نام قبیله واحد اوشارغز و رمه گردانی می کردند ودر زمان مرگ تیمور لنگ که خودش ویا خانهای صاحب قدرتش وهمگی از قبیله ترک برلاس منطقه ترمذ وشهر کش ترکستان بود ند ولی طوایف تابعش واز ایل جغتایی بودند وبخاطر ازدواج وصلت ودامادی با خاندان مهم جغتایی مغول و او را گور کانی ویا داماد جغتا می نامیدند وانواع تیره های مختلف جغتایی ه وسربازش بودند و سپس قوم تولی وجوجی همو جزو سربازان ارتش وی شدند واز متفکران وصنعتگران ایرانی هم ودر ساخت دیوانسالاری بزگ عصر خود استفاده کرد ولذا بزرگترین امپراطوری ترکان آسیارا وتیمور لنگ بوجود آورده بود ولذا اروپایی ها اوحساس خطر کردند وناچارا در صدد تقسیم امپراطوری بزرگ وی بر امدند وتا به سه دسته ترکان متضاد با یکدیگر ودر اسیا تبدیل بشوند که شامل تقسیم امپراطوری وی وبه "ترکان عثمانی "ودر استانبول بود دسته دوم هم به شکل گیری حکومت "ترکان ایران" وبا ریاست خاندان صفویه ودر اصفهان بود و"دسته سوم" نیز به شکل گیری بقایای اقوام ترکستان قدیم در حوزه جیحون وسیحون وبا ریاست خاندان اوزبک ودر سمرقند بود که بعد از سال 907 هجری ومنطقه ترکستان قدیمی آنان وبه "واژه اوزبکستان" تغییرلفظ می یابد ووکاتا لیزور فروپاشی این ترکان سه گانه ترکان اسیا ویا امپراطوری ناهمگون آق قویونلو بود که زاد گاه ا ولیه سران همه خاندان آق قویونلو در خاک ترکستان قدیم بودند ولی محل زیست خودشان ویا محل حکومت تشکیل دادنشان ودر خاک ترکیه بود ویک نوع حکومت 34 ساله ناپایدار بوجود آورده بودند واز استانبول ترکیه وتا سمرقند ترک ادامه داشت ولی نظام فرهنگی ودینی واداری مستحکم وبرای یکدست کردن همان قبایل ترک مختلف اسیا را ونداشتند ولذا اتحاد سیاسی ویا اداری قبایل ترک متعدد آسیایی وبسرعت فرو ریخت ویا در دوره حکومت 34 ساله انان وفرو پاشید ودر حالیکه عقلانیت سیاسی واداری تیمور لنگ ترک وبرعکس بود وانان را به دور یک امپراطوری بزرگ ترکان آسیایی جمع کرده بود ولی با شگرد سیاسی اروپایی ها واین امپراطوری بزرگ می بایست که به سه دسته ترکان متضاد با یکدیگر وتبدیل بشوند ولذا سالها با همدیگر جنگیدند وتا کمپانی هند شرقی ودر آسیا شکل بگیرد و"مبلیغین ایدیولوژی ساز اروپایی" هم ترتیبی دادند که خاندان درویش گونه شیخ صفی الدین اردبیلی ومدیریت 8 گروه قوم ترک بزرگ وجنگی را بدست بگیرد ویا افسار تسخیر قدرت در ایران را وبدست بگیرند وفرضا این 8 گروه جنگ جوی ترک واولین اش عبارت بود که از 1- قوم ترکمان تبریز ویا اذر بایجان که از بقایای اقوام ائتلاف کرده ترکان قراقویونلو ودر آذر بایجان تشکیل شدهبود وهمگی با اقوام ترک اق قویونلو دشمن بودند که 34 سال قبل وحکومت انان را ودر آذربایجان سرنگون کرده بود واین بار 7 الی 8 گروه قبلی ووبدور یک قوم جنگی جدید وبنام "قوم ترکمان اذربایجان "جمع شده بودند وبرای سرنگونی دولت آق قویونلومی جنگیدند ویا متحد جنگی خاندان صفویه شدن وبرخی خانها ومثل امیر خان ترکمان وغیره داشتند که حاکم تبریز وغیره بود وحدود 100 سال هم متحد خاندان صفویه باقی ماندند وبعدا با خاندان صفویه در گیر شدند وشاه عباس صفوی هم وانان را در ابتدای سلطنت خود وکنار گذاشت 2- دومین قوم بزرگ وجنگجوی افشاراست که بقایای قوم غز سلجوقی ودر استانهای مختلف ایران بود ودر دولت سلجوقیان وبا صد ها جنگ وامپراطوری بزرگ وبرای خودش تشکیل داده بود وبا امدن قوم خشن مغول به ایران وصحنه سیاست رارها کرده ویا بمدت 380 سال رها کرده بودندودر ان مدت ودر کوهستانهای ودشتهای گرمسیری ایران ورمه داری می کردند یا با نام "عنوان قوم اوشار" ورمه داری می کردند وبخاطر اشنایی یکی از ران قوم افشار وبا شیخ حیدرو پدر شاه اسماعیل در زندان که هر دو در زندان قلعه استخر فارس وزندانی سلطان مراد اق قویونلو بودند وباهمدیگر آشنا شده وطرح جنگی لازم برای برانداختن دولت اق قویونلو ودر ایران کشیدند وسپس سران دهها قوم بزرگ افشارهم ودر جنگهای مختلف با عثمانی واوزبکها ودر عصر صفویه شرکت کرده ویا اداره قلعه ها ویا جاده های ایران هم وحدود صد سال اولیه ودر دولت صفویه ودر دست قوم افشار بود ونظیر قوم ترکمان اذربایجان ودر جنگ صائین قلعه زنجان واز صفویه بریده وصفویه هم وآنان را برانداخت وحکومت شهرها را وبدست خوانین ارمنی ویا سیک وگرجی وچرکس وکرد سیا همنصوری ویا زنگنه وغیره داد 3-قوم سوم نیز هم قوم ایل تکلو ترک است که مدتی در خاک ترکیه ودر ا"یالت تکه ترکیه "ونزدیک مدیترانه ودر دولت اق قویونلو زندگی می کردند وقوم بزرگ بودند وبهمین دلیل آنانرا وقوم "تکه الو"ویا تکلو می نامیدند ومنشائ قدیمی زندگی انان هم در ترکستان قدیمی اسیا بود که همراه هلاکوخان به آسیای صغیر آمده بودند وبا اجازه هلاکوخان ودر ایالت تکه ترکیه واقامت کرده ویا در مراتع انجا ییلاق وقشلاق می کردند وسپس با تبلیغات خاندان صفویه ومتحد خاندن صفویه شده وبه داخل خاک ایران آمدند وبرای انکه از دولت آق قوینلو هم خوششان نمی آمد واز سوی دیگر هم ونمی خواستند با دولت جدید التاسیس عثمانی بسازند ولذا سر گروه آنان وبنام " شاه قلی بابا تکلو " وبرای بدست آوردن مارتع جدید ایلی وبرای خودش ومتحد خاندان صفویه شده وگروه زیادی از قوم ترک تکلو را واز خاک ترکیه وبه خاک ایران آورد وحدود صد سال هم ومتحد صفویه باقی ماند وکتاب خلاصه ا لتواریخ ویا عالم ارای عباسی ویا تکمله الاخبار واسامی دهها خان تکلو را ونام می برد که در جنگهای مختلف شرکت کرده ویا همراه صفویه بودند ولی آنها هم ونظیر قوم ترک ترکمان تبریز ودر جنگ صائین قلعه وبا ارتش شاه عباس صفوی در گیر شده وشاه عباس هم و 7000نفر کردرا وازخاک ترکیه وبرای جنگ آنان اورد وبالاخره مجبور به ترک ایران شدند وبه محال سابق خود ودر خاک ترکیه برگشتند ودولت عثمانی هم وانها را بخشیده وپناهندگی جدید به انها داد واز قوم ترک تکلو وگروه اندکی ودر "دهات تویسرکان "باقی مانده اندوبقیه از ایران خارج شدند 4- ایل ترک روملو :واین قوم هم ونظیر ایل تکلوبود ومنشائ اولیه آنان هم در ترکستان وسط آسیا بود ودر زمان هلاکوخان واز ترکستان به منطقه "سیواس وتوقات واماسیه "ترکیه آمده ودر مراتع آنجا ومراتع ییلاقی وقشلاقی داشتند ودر ابتدای حکومت صفویه هم وگول انها را خورده وبرای بدست آوردن مراتع جدید در ایران وبخشی از آنان واز خاک روم عثمانی وبه خاک ایران آمده ودر اداره برخی از شهر ها ی ایران شرکت کردند وحسن بیگ روملو ویا نویسنده کتاب احسن التواریخ هم واز "قوم روملو"می باشد وانان هم ومثل "قوم تکلو"وبا صفویه درگیر شده ودوباره از خاک ایران خارج وبه خاک عثمانی رفتند 5-گروه ویاایل پنجم ترک نیز و"ایل شاملو"ست که بخاطر آنکه مدتی در خاک حلب شام زندگی می کردند وبا تبلیغات صفویه هم به ایران آمده ودر اداره شهر های مختلف ایران هم شرکت کردند وبا انکه سعی می کردند که مثل بقیه وبا صفویه درگیر نشوند ودر این راه هم دهها پست حکومتی بدست آورده بودند ولی بالاخره صفویه انان را هم وکنار گذاشت وامروزه از "قوم شاملو "وتنها برخی دهات ودر دهستان ملایروبنام "دهستان شاملو "باقی مانده وچندین ده هم ودر دهستان بزینه رود زنجان ویا گرماب وبا نام "بیگدلی شاملو "باقی مانده است ولی در کتابهای عصر افشاریه وزندیه وقاجاریه هم کمتر به یک خان شاملو اشاره شده است 6-وششم " ایل ترک ذوالقدر"است و مثل بقیه ایها ومدتی در خاک ترکیه بودند ویا در ناحیه "ماراش ویوزقات ترکیه" زندگی می کردند وبعدا "دده ابدال بیگ ذوالقدر "واز ترکیه وبا ایل خودش آمد ومتحد شاه اسماعیل شد واسامی خانهای ذوالقدرهم ودر کتب عصر صفویه آمده است وصفویه چندین خان ذوالقدر را ودر شیراز وجهرم وفساء گماشته بود ویا مراتع آنجا را وبه طایفه ذوالقدر داده بود وآخرین آنان هم "یعقوب خان ذوالقدر" ویا حاکم شیراز بود ونهایتا شاه عباس وبرای برانداختن خانهای افشار یزد وابرقو وکرمان ابتدائ واز یعقوب خان ذوالقدراستفاده کرد ویا تیره قومی آنان واستفاده کردوسپس وی راهم کشت وبرای پا گرفتن تجارتخانه هند شرقی در شیراز وبعد از وی هم امورشهر شیراز ولار وبندرعباس وهرمز را وبدست امامقلی خان ارمنی داد گروه قومی هفتم نیز وایل نیمه مغولی قاجار است که پدر بزرگ آنان هم وبه نقل کتاب منتظم ناصری و"قاچار نویان "بوده وهمراه هلاکوخان وبه آسیای صغیر آمده ودر ارتش مغول هم و سمت نظامی نویانی را داشت وهلاکوخان آنان رادر دشت غربی ارمنستان وشرق شهر گنجه جای داد ودر منابع تاریخی هم ومراتع چراگاهی وزندگی قومی انان ودر همین منطقه بود ودر درگیریهای اول حکومت صفویه شرکت نداشتند وولی شاه عباس که در حکومت خود وبرای ساخت یک مسجد ودر شهر گنجه رفته بود وبا آنان آشنا شده وگروه کوچکی از آنان را به آق قلعه شرق استر آباد آورد که 6 تیره کوچک قاجار ودر دو محله اشاقه نشین ویا یوخاری نشین داشتند واسکان انان در غرب استراباد ومثل اسکان کردان خراسان شمالی بود که جلوی تاخت وتاز ازبکها را وبه خراسان شمالی ویا گرگان بگیرند وتعداد کوچک از قوم قاجار گنجه راهم ودر شهر مرو گنجانید که شهر ترکمن نشن اهل سنت بودند وبه قاجار یه مروی مشهورند وبرخی از انان راهم ونظیر "محراب خان قاجار "وحاکم مشهد وطبس عرب نشین کرد 8- ایل هشتم نیز وایل استاجلواست ومثل اقوام دیگرو در ترکیه زندگی می کردند وهر چند نظیر بقیه اقوام بزرگ وپر جمعیت نبودند وبلکه بیشتر تبلیغات چی خاندان صفویه بودند ویا در میان بقیه بودند وومعدودی تیره استاجلو هم داشتند که خاندان صفویه واعتمادبیشتر به آنان داشت ولذا در جنگ چالدران وشاه اسماعیل و فرماندهی سایر اقوام ترک را تنها به محمد خان استاجلو داده بود وبعد از جنگ صائین قلعه زنجان هم عده ای از آنان وبه گیلان رفتند وتا مالکیت دهات گیلان را وبدست اورند وبرخی هم در دربار صفویه وسمت های کار چاق کنی داشتند ولی از طایفه انان وامروزه تیره وطوایفی در دهات ایران وجود ندارد وتنها خانوده های معدودی واز آنان است وودر نهایت باید گفت که دوره دوم حکومت صفویه که از زمان شاه عباس اول آغاز می شود وتا عصر چهار شاه بعدی صفویه هم ودر برمی گیرد وتحول وتغییرات عمیق قومی ودر شهرهای ایران بوجود می آید وبخاطر انکه در ابتدا 8قوم بزرگ ترک وجزوارتش ویا نیروی پلیسی ویا عناصر قلعه داری بودند ویا حکمرانی شهر ها ی ایرانی را ویا دهات ایران را داشتند وادر اواسط دولت صفویه واغلب با خاندان صفویه در گیر شدند ولذااز دولت صفویه فاصله گرفته ویا از خاک ایران خارج شده وبه خاک ترکیه رفتند ویا به شام برگشتند ولذا خلاء عظیم قدرت سیاسی ونظامی ودر شهر های ایران شکل گرفت ودر حالیکه ارتش دو دولت عثمانی واوزبک هم اوز دو طرف وبر مرزهای ایران فشار وارد می اوردند ولذا ناچارا شاه عباس وناچار گردید که برای پر کردن جایگاه آن 8 قوم بزرگ جنگجوی ترک وتعداد زیادی از اقوام کردبه ابران بیاورد ویا از شهر های ترکیه وعراق ووارد ایران بکند که تضاد نژادی در خاک عثمانی وبا ترکهای متعصب عثمانی داشتند ولذا ان کردهای ترکیه وعراق راهم در استانهای خراسان شمالی وکردستان وگروس وکرمانشاه وگیلان ومازندان ساکن نمود وبعلاوه تعداد زیادی از اقوام لر بختیاری را واز جبل السماق شام آورده ودر" شهر کرد" ونزدیک پایتخت اصهان خود ساکن نمود ویا تعدادی از اقوام ارمنی را از ارمنستان آورده ودر جلفای ارس وجلفای اصفهان ساکن کرده وبرخی از ارامنه را هم ودر شهر تبریز واورمیه وشیراز ساکن نمود ونیز بخشی از گرجی های ارمنی را آورده ودر" فریدن "نزدیک اصفهان ساکن نمود ویا ایل کرد زنگنه را ودر کر مانشاه ساکن کرد ویا برخی از کردهای لک را ودر لرستان ساکن کرده وتا با حاکمیت لرهای عباسی خرم اباد وبجنگد ویا حکومت برخی شهر ها ومثل کرمان ویا قندها ررا بدست سیک های هندی داد ومثل گنجعلیخان سیک که در کرمان بود ویا پسرش که در قند هار بود ویا برخی از خانهای چرکس ولزگی وگرجی را برحاکمیت شهرهای ایرانی تحمیل نمود ووخانهای ویا سپهسالاری ارتش را هم بدست خانهای ارمنی ومثل اللهوردیخان ویا قرچقای خان ویا فرهاد خان غیرهداد ودر شهرهای اذر بایجان هم وبا کنار گذاشتن قوم قوی ترکمان تبریز واز 32 قوم پراکنده قراباغ ویک قوم ترک مصنوعی وبنام قوم مقدم مراغه ساخته واقاخان مقدم را در راس آن قرار داد ویا از 2000نفر از افراد ترک هرج ومرج طلب ودر خاک ترکیه ویک گروه مصنوعی ترک وبنام "قوم سیل سپور" در اذربایجان ساخت ویا قوم استاجلو را در نججوان وبنام قوم جوانشیر کنگرلو نام داد ویا سرنوشت اقوام ترک اهر وارسباران را بدست خاندان قراجه داغلو بدهد که که هیچ گونه حساسیتی وبه سرنوشت اذربایجان نداشته باشند وان افراد هم وبعد از استقرار در ایران و عرضه دفاع از شهر های ایرانی را نداشته ولذا در 100 سال بعداز عصر شاه عباس وهمه شهر های ایرانی وبا هجوم بیگانگان وسرتاسر سقوط کرد وتنها چوبش را وقوم افشار خورد ند که بعد از بیرون کردن بیگانگان از ایران وخودشان هم وبا توطئه های مختلف واز هم پاشیدند آری بعد از ملاقات شیخ حیدرصفوی وبا یکی از "سران ایل اوشار "کهگیلویه در زندان سلطان مراد اق قویونلو در قلعه اصطخرو واعضای ایل بزرگ افشارو متحد صفویه شد ند ووبه نقل ص 131 کتاب خلاصه التواریخ ویکی از سران طایفه افشارهم وبنام "سلطان علی میرزا افشار" وبا قوم زیر دستش ودر جنگ چالدران شرکت کرد وسپس افراد دیگاراز ایل افشارهم ومثل "شاهرخ سلطان افشار "ودر جنگ هرات ویا در جنگ با ازبکها وغیره بودند که درص 40 همان کتاب و منابع دیگر تاریخی آمده است ویا از" رستم خان افشار" ودر جنگ با ازبکها ودر سال 962 هجری ودر دوره شاه طهماسب یاد شده ( ماخذ ص 108 و109 )ویا از "شاه قلی سلطان افشار" وولد خلیل خان افشار ( ماخذ : ص 73 )ومن جهت اختصار مطلب وخیلی ها را ذکر نمی کنم ومدتی بعد ودر جنگ شاه اسماعیل با عبیدالله خان اوزبک و در منطقه فراه افغانستان ویا در نزدیک شهر تربت جام ایران وجنگ اتفاق می افتد وبه نقل ص 141 کتاب خلاصه التواریخ وشاه اسماعیل در آن تاریخ و"احمد سلطان افشار" را وبا طایف اش وحاکم فراه کرده بود ووینیز که جزو افشار های غز ساکن کهگیلویه بود واز طوایف دیگر افشار کهگیلویه وکمک می خواهد ولذا حدود 10خان افشار کهگیلویه وبا طوایف خود وبه کمک وی ودرشهر فراه می ایند ودر ان جنگ سخت هم وعبیدالله خان ازبک وبا همه کثرت لشکرش وشکست می خورد وبر می گردد وبعد از ان تاریخ وشاه اسماعیل وحاکمیت اغلب شهرهای تربت جام ویا سبزوار ویا اسفزار ویا نیشابورو ابیورد را به خوانین افشار می دهد ومثلا "جعفر سلطان افشار" را به حکومت سیستان گماشته ( ص )478ویا حاکمیت شهر تون را وبدست خوانین افشار دیگر می دهد ونیز "خسرو سلطان افشار" در خراسان گماشته ویا "علی یار خان افشار" را در قندهارگماشته ( ص92 )ویا" یکان سلطان افشار" را در فراه می گمارد ( ص 140 ) ویا "علی سلطان افشار" را هم وحاکم ترشیز می کند ویا "حیدر ساطان افشار" را وحاکم نیشابورکرده که همگی از نژاد "شمله افشار" بودند تا آنان هم وجلوی حمله خشن اوزبک ها وبه خراسان را بگیرند وتنها شهر هرات ودر دست طایفه شاملوها بود واسامی اغلب انان ودر منابع تاریخی عصر صفویه آمده است وبعدا هم به نقل ص 254 عالم ارای عباسی و"مراد بیگ افشا"ر وبا تیره وطوایف خود وحاکم اسفزار شده ویا مراد سلطان افشار هم ودر دوره شاه طهماسب وحاکم منطقه فراه می شود ونیز در دوره مزبور و"ندرخان افشار "مهر دار دربار صفویه می گردد ( ماخذ ص 425 و501 و عالم ارای عباسی )ویا "یعقوب سلطان افشار" حاکم کرمان ( وبه نقل ص 140 وغیره ) ونیز ولی خان افشارو به نقل ص 227 وغره حاکم کمان ونیز بکتاش خان افشار هم ( به نقل ص 145 همان ماخذ )وحاکم کرمان شده بودند ویا یوسف خان افشار وحاکم ابرقوشد ( ص 287) ویا محمد خلیفه افشار ویوسف خان افشار وبعنوان داروغه وحاکم یزد ( ص354 )ویا اسماعیل سلطان آرد پلو افشاردر کرمان ( ص 1076 خلاصهالتواریخ )ویا "حسن خان افشار" ویا "خلیل خان افشار" و"الوند سلطان افشار" و"اسکندر خان افشار "ومحمود خان" وهمگی به عنوان خانهای حاکم برنوحی مختلف کهگیلویه بودند ودر دوره شاه طهماسب هم و"امیر اصلان خان افشار ارشلو" وحاکم اصفهان بود وبا دوهزار قوم خود وقلعه داری اصفهان را می نمود ونیز به نقل کتاب تاریخ اصفهان دکتر لطف الله هنر فرو وی نهرهای زیادی در اصفهان کشیده بود ولی با آمدن شاه عباس از دارالسلطنه قزوین به اصفهان وبه فرهاد خان غلام ارمنی خودش دستور داد که وی ویا دوهزار طایفه وی را ودر اصفهان بکشد ویا خانها های انان راخراب بکند ونیز کتاب عالم ارای عباسی واز حاکمیت "محمودخان افشار در ساوه" یاد می کند ( ماخذ ص 140 ) وِیا از حاکمیت ابوالفتح خان افشار در شوشتر ( ص 524)وشاهوردیخان افشار در حکومت شوشتر ( ص 500 )ویا از "کچل مصطفی افشار" در تبریزیاد کرده ( ص325 ) ویا از "قاسم سلطان ایمانلو افشار" حاکم ارومیه دوره صفویه ( 661 وغیره )یاد می کند ونیز فرزندش "کلب علی خان افشار قاسملو" هم وحاکم اورومیه دوره صفویه بود (ص 1035) ویا "مهدی بیگ سلطان افشار" هم در حکومت فارس بود ودر شهر قزوین هم و"شهسواربیگ افشار" وبرادر" طهماسب قلی افشار" ودر دوره سلطان محمد صفوی وبا تیره افشاری خودو قاپوچی دربار بودویا "آقا جان بیگ افشار" هم ودر دوره سلطان محمد صفوی وجزو قورچیان دولت خانه صفوی بودند و"جبار قلی بیگ "هم وبرادر زاده قورچی باشی بود و"بشارت بیگ افشار" هم ودر دوره سلطان محمد صفوی وایشک اقاسی باشی بودوبعلاوه "اسماعیل سلطان الپلو افشار" هم ودر دوره سلطان محمد صفوی وصاحب منصب در دربار قزوین بود ونیز ص 235 کتاب خلاصه ا لتواریخ اهم ز "الوند سلطان افشار "یاد می کند که وی بخشی از افشارهای کهگیلویه را آورده ودر منطقه سلطانیه زنجان ساکن کرده بود ووقتی عثمانی ها به سلطانیه می آیند ومقابل ارتش وی می ایستند ولی همان "الوند سلطان افشار" ودر دوره شاه طهماسب وبخاطر یک مسئله وبا شاه صفوی در گیر شده ولذا شاه طهماسب هم واورا خلع کرده والکای قومی واراضی اولوس وی ویا ریاست قشون وی را به "محمد بیگ افشار "وولد "حسن سلطان افشار" وپسر زاده "منصور بیگ افشار" می دهد ودر اوایل دوره صفویه هم بیشتر طوایف افشار ودر منطقه کهگیلویه وخوزستان بودند که "قلمرو شمله افشار" دوره سلجوقی بود وفرضا به نقل ص 140 عالم ارای عباسی و"خلیل خان افشار" ودر آن موقع وحدود "ده هزار خانوار "از طوایف ایل افشار را وریاست ایلی می کرد واز افرد دیگر مهم ودر دوره ابتدای حکومت صفویه هم " سوندوک بیگ افشار" است که در دوره شاه طهماسب وبخشی از نیروها طوایف افشار را به منطقه سلطانیه وقیدار وخرقان آورده بود وخودش ]م در قزوین ریاست قورچی باشی را داشت وبرای امور نظامی به قزوین می رفت وجهت اداره دامداری طوایف افشار زیر دستش هم وقلعه خانی مهمی ودر اطراف سلطانیه ساخته بود وشاید هم قلعه قهود خراب شده دوره سلجوقی وبوسیله مغول را هم وی دوباره احیا کرده بوذ ویا مقر حکمرانی ایل افشارخود کرده باشد! وشاه طهماسب هم اورا وبا 20 هزار نیروی نظامی وبا همراهی چند خان طوایف دیگر وجهت آرام کردن اذربایجان شمال ارس ویا منطقه شیروان میفرستد ودر 90 سالگی هم فوت کرده ودر مشهد دفن می کنند واو با طایفه ذوالقدر وبرسر مراتع افشار ها ودر ناحیه فارس وکهگیویه واختلاف داشت وبرای حل آن مسئله هم وبارهابه دربار شاه طهماسب رفته بود ( ماخذ ص 316 خلاصه التواریخ )و"حسن سلطان افشار" هم وفرزند سوندوگ بیگ افشار می باشد و"سوندوگ بیگ افشار" دیگری هم ودر سلطانیه زنجان وجود داشت ویا در دوره شاه صفی صفوی ووجود داشت که اولئاریوس سیاح اروپایی ووی دیده است ولی وبا سوندوگ بیگ بزرگ وفرق دارد که وی در دوره شاه طهماسب زندگی می کرد واز افراد دیگرهم "حمزه بیگ افشار" و"خمیس بیگ افشار" است که ص 473 کتاب خلاصته التواریخ آنرا ذکر می کند ویا "ولی بیک سلطان افشار" است ویا "یعقوب بیک افشار " است که داروغه تبریز ودر دوره صفویه بود ویا "سنجاب سلطان افشار" و"دورتغوت افشار" دوره صفوی است (صفحات 201 و395 :تاخلاصه التواریخ ) ویا "افشار آقا "( ماخذ ص 1004 خلاصه التواریخ ویا "فتح بیک افشار"( ص967))اوز افراد دیگرهم "شاه قلی سلطان افشار" وولد خلیل خان افشار می باشد و"خلیل خان افشار" هم مدتی در قزوین زندگی می کرد ویا "حسین بیک افشار" وفرزند سوندوک بیگ افشار است واحتمالا قلعه حسن اباد ویا قلعه حسینیه دو سوی هیدج وصائین قلعه ویا جنب خرمدره را وفرزندان سوندوگ بیگ ساخته اند واز افراد دیگرهم و"طهماسب قلی سلطان افشار ارشلو "وفرزندش "زهر مار سلطان افشار "است که در منطقه اطراف سلطانیه عصر صفوی زندگی می کرد ووی نیز فرزند "امیر اصلان خان افشار ارشلو" بود که پدرش را وشاه عباس در اصفهان کشته بود وبخاطر اینکه امیر اصلان خان افشار وطرفدار شاه اسماعیل دوم بود که تنها یکسال حکومت کرد وخودشهم در منطقه سلطانیه ویا احتملا در صائین قلعه سلطانیه وزندگی می کرد وبعدا نادرشاه افشارو نوه هایش وبنام "بیستون خان افشار" و"پروخان افشار"ویا "عاشور خان افشار ارومی "را به حکومت تبریز واورمیه می گمارد ونوه هایش هم حکومت اورمیه را در دوره کریم خان زند داشتند وبنام "فتحلیخان افشار" بود وبا دوفرزندش وبوسیله کریم خان زند کشته می شود واحتمالا عسکر خان افشار ارومی ودر دوره فتح علیشاه قاجار ودر جنگهای ایران وروس هم شرکت کرده ازنوادگان وی می باشد وبا سر کار امدن شا عباس ووی با حیله های مختلف وسران افشار شهر های مختلف را وعزل می کند ویا یوسف خان ذوالقدر را وبا خوانین افشار یزد وابرقو وکرمان درگیر می کند وبعد از کشتن انها هم وحکومت شیراز ویزد وکرمان را وبه خانهای ارمنی وسیک داده ویا به اللوردیخان ارمنی دستور می دهد که ریشه طایفه افشار ارشلو وگوندوزلو راو در خوزستان برکند ویا طایفه اغاجای ترک را که از طوایف متحد قرا قوینلو بود ودرشهر آغاجاری وامیدیه خوزستان وبیرو ن بکند ونیز شوشتر را از "طایفه گونوزلو افشار" گرفته وبیک خان قرا بیات بدهد ویا منطقه دورق خوزستان ویا رامهرمز را هم که محل گرمسری طوایف افشارارشلو وگوندولوزی خوزستان بود وبه سید مبارک مشعشعی بدهد که وی رئیس یک قوم کوچک عرب ودر جنوب بغداد بود وبا طرفداری از شاه عباس وبه حویزه خوزستان آمده بود ودر استان زنجان وسلطانیه هم که "طایفه افشار ارشلو "ریشه دوانده بود و"خلیل خان سیاه منصور" و"دو لتیار خان سیاه منصور" و"شاه قلی سیاه منصور" را از کرد های ترکیه آورده وحاکم زنجان وسجاس وصائین قلعه وانگوران ماهنشان میکند ووبخشی از اقوام ترک قراباغ و با سی دو تیره پراکنده را ویک قوم بنام مقدم ساخته وبا حکم خوش انان را قوم مقدم نامیده وهمان آقا خان مقدم را بعد از دولتیارخان کرد وحاکم زنجان نمود ووسپس قسمتی از طایفه مقدم وی را وبه دهات شمال سلطانیه کوچانیده وتا ایل افشار ارشلو را ودر شمال ابهر وخرمدره وصائین قلعه وتحت فشار بگذارد وایل مزبور هم در دوره قاچار نام خود را از "طایفه مقدم "وبه "طایفه میر شکار قاجار" تغییر دادند ولی نبی خان مقدم میرشکار ویا مصصفی خان میر شکار ومرتبا به دهات افشار صاین قلعه وهیدج وقلعه حسینیه وخرمدره می تاختند ووبالاخره کاری کردند که بسیاری از دهات سلطانیه ابهر واز چنگ طایف افشار خارج شد هوجزو خالصجات دربار قاجاریه گردید ودر زنجان دوره ناصری هم 30 فوج نظامی ارتش قاجاریه آمده ووحدود 11 ماه تمام و15 قلعه خانهای افشار را وبه توپ بست ویا ویران کردند وبدین طریق وفاتحه قوم افشار وباقی مانده از عصر سلجوقی خوانده شد ویا در چند استان مختلف ایران وخوانده شد ووچیزی که شاه عباس صفوی شروع کرده بود وناصرالدین شاه قاجار وانرا تکمیل کرد وبعلاوه در کتاب عالم ارای عباسی ودرچند جا واز "افشار فارس" و"افشار یزد" و"افشار کهگیلویه" و"افشار خوزستان "یاد شده است ویا در صفحات همان کتاب عصر صفوی ودر ص 334 واز "افشار امیرلوی" دشت سلطانیه زنجان "یاد شده آست که بعدا وبه "ایرلوافشار "تبدیل شد ومرکزش هم قلعه قولتوق بود ونیز در ص 1085 ان کتاب واز "افشار اوصالو ویا اوصانلو ودر دوره صفویه یاد شده که به نقل همان کتاب وامام قلی سلطان اوصانلو وحاکم این تیره افشار ودر گاورود بود ووبعد از مرگ نادرو شاه پناه خان اوصانلو وحکم قلعه پری ماهنشان وریاست انان را داشت وبعد ا پسرش "عبدالله خان افشار اوصانلو" ]م ودر زنجان حاکم بود وقلعه داشت وایل اوصانلوی مزبور هم واز طیق سجاسرود وتا نزدیکی هی صاین قلعه می رفتند ونیز کتاب عالم ارای عباسی ودر ص 935 کتابش واز ایل اینانلو ابهر نام می برد که شاخها ی از ایل افشار بود ودر دوره نادرشاه وی "ابوالحسن خان افشار ا"ینانلورا وحاکم اصفهان کرده بود وبعلاوه در ص 1085 واز الپلو افشار زنجان نام می برد ودر ناحیه اورمیه وتکاب هم واز ایمانلو افشار ویا در ص 38 هم از ایل بزچلو یاد شده است که همان طایفه افشار قراپشتلو ویا بوزجلو و زنجان وتا قریه اقکند است که حدود 70 روستا دارند وخان آنان هم و"نصراله خان افشار" در زنجان بود وقلعه خانی ومسجد ومدرسه وحمام هم ودر زنجان ساخته بود وپدرش نیز ومجوره خان افشار است که در ابادی جوره خان قراپشتلو وقلعه خانی داشت در عالم ارای عباسی یاد شده است ویا در ص 334 کتاب مزبور یاد شده است که شاه عباس دستور دادکه که ایل اوصانلو وامیر لوی زنجان وبرای چرای دامهای خود وبه مراتع اطراف قزوین نروند ویا در ص 666 همان کتاب وذکر شده است که وقتی شاه عباس وبه منطقه زنجان واذربایجان امد واغلب طوایف آن منطقه وبا همه ایل واویماقات خود وبه قشلاقات رفته بودند.

Sa'in Qala Zanjan and the pressures of its gorge -  Dr. Mohammad Khaleghi Moghadam

Sa'in Qala Zanjan and the pressures of its gorge

(The central fortress of Il Afshar Kochroi route)

part 1

From Dr. Mohammad Khaleghi Moghadam

Specialization in Ethnology from University of Tehran

The geographical geography of Zanjan province, in the form of different urban or rural habitats (in the past, it was the center of the Afshar people's location), and I have described it in my book called Zanjan, the land of the Afshar peoples. It is possible that they lived in Sain Qala and Hidaj, and the majority of the population of Abhar city or its suburbs were also from the "Inanlu Afshar branch" that Nader Shah Qarakhlu Afshar had made Abhari and (Abul Hasan Afshar) the ruler of Isfahan after expelling Afaghaneh from Isfahan. In the book of Abbasid scholars of the Safavid era, the Inanlu tribe of the region is also mentioned, and most of the inhabitants of Zanjan were from the "Irlu Afshar branch", which are the remnants of the Turks of the Seljuk and Khwarazmshahi periods, or the Seljuk Amir Shirgir, the ruler of Abhar, or his grandson, Amir Bahauddin Haidar. who built the Abhar castle (source: p. 58 Nazhat al-Qulob) and he was his grandson, and the inhabitants of the villages of Sejas River were also mostly from the Afshars of Osanlu, who were also in the Mongol attack, and "Qara Ghosh Khan was a Turk and the military commander of Suhrvard, or Yaltgin, a gunner, and the commander of the garrison of Sejas and It was the period of the Mongols, and in addition, the Turkish Sultan Muhammad Khwarazmshah escaped from the Mongols and spent a week in the Qohud Castle (or in Sain Castle of Zanjan and Saru Jahan-Junb Fortress) and was a refugee from it. The same book and the military guards of Qahud Castle in Zanjan were killed against the Mongol army, or Qahud Castle, or Sain Qala, or (their iron castle) was also destroyed! So the Seljuk Turks or Khwarazmshahi were forced to leave politics, or they abandoned the administrative system of the cities, or They abandoned it for 300 years, and this time they turned to the pastures of the mountains and plains outside the cities, or to the willow herds .And this time, the Mongols and Timurids came to work, and they had kept only two important forts in "Sain Qala", and during their period, there was no important urban center in these areas, but European tourists in the year 1082 AH and once again from "Sur and Bari" were again populated by Sain. Zanjan Castle discusses! And I don't know if their new castle was built during the Turkish government of Qaraqvinlu, who expelled the Mongols from Sultanate in the year 850, 860 AH? It was on pages 376 or 740 of Khalid's book and at the beginning of the Safavid era, he talks about "Mansur Beyk Afsha" in these areas, and this is at the beginning of the Safavid rule, or it is beginning in Iran, that several Turkic clans, including Shamlu or Rumlu Wataklu and Dzhul Qadr also came from Turkey, Rum, Sham, etc. and came to Iran and became part of the military members of the nascent Safavid government. The great Afshariya people were from the Seljuk period or 500 years ago and they were in Iran during the Seljuk period (Shamla Afshar) (source of history) Ibn Athir) and the tribes of Turks were warriors and warriors who tried to collapse the government of Agh Quyunlu, and some of them were cut off from the new Ottoman government and came to Iran. The Seljuks of Ankara (Ankara, Turkey) and the Turks of Ankara (Turkish Turks) and the Timurids in Herat or the Turks of Samarkand and the Uzbek Turks would form three hostile governments together so that the East India Company could establish itself in the middle of Asia. Therefore, the bloody war of these three warring Turkish tribes of Asia started and continued for about 230 years, or seven Turkish tribes were warriors, and they must have been among the military companions of Iran or became military disciples of dervishes born to Sheikh Safi, and even the military barracks of this dervish family had the name of Ardabili and a suspicious family. They were educated with their Armenian women by suspicious European missionaries, or by merchants and caravan owners of European countries, and among the illiterate tribes and shepherds, they found an Asian profession and a charismatic personality, so that their government would stand up, or the son of this monastery or Sheikh Safiuddin Ardabili would stand up! And the family that did not have a kashkul or anything else, or did not have a sword or money, or riding a horse, or attacking and fleeing, and they did not have anything to form a government in Iran or anything else in the same monastery of Ardabil! And recently it was not known whether Shah Abbas is the same Sheikh Safi with the tricks of the British and Fazzandan? Or was it Turkish and Dagestan in Asia? Or is it from Legazi clan etc.? whose relatives also knew Turkish! Or the one who moved to Iran with 400 families and Arab scholars or replaced the old missionary scholars of Iran! who had different thoughts about the "institution of religion" or about the "land ownership of Iranian peoples" and Iranian clans, tribes, and Iranian families. Therefore, the same family of Sheikh Safi and 400 families of Arab clerics moved from Jebel Amel Lebanon to Iran, or they settled in different cities of Iran, or among the army. Shepherd was his fledgling profession and they were promoting "Shah Soni" in his favor!And because before, none of the old clerics of Iran were willing to accept this type of royal family, or it was not their government model, so that it would be established in different cities of Iran and the "East Indian trading house", so in this historical period, the Europeans and Mortaba and the court of Isfahan and different cities of Iran They came, or there were a lot of European travelers or Armenian immigrants from Jolfa, Tabriz, and Rumiyya, etc., who traveled back and forth, but they did not exist during the old regimes, or they stayed for a long time, or they were all kinds of European conspiratorial tourists who learned politics or punished the city of Vandan and the Safavid kings. They were either giving modern European weapons through the "Moscow Company" to Shah Tahmasab or Shah Abbas, or they were the English Shirley Wright brothers who taught them modern weapon-making training in the workshops of Isfahan! But until now, real historical documents are not offered in Iran? Or has it been kept hidden until now! Therefore, there are few Iranian historians who have dared to abandon Iranian demagoguery and this time to introduce the real nature or the real face or the real function of the Safavid government in Iran! And because the nature of the faculties This is how history or history books are written in Iran! So the historical facts are dragged into the mud! But the "false ideology" of the Safavid era at that time and for the construction of such a new political institution in Iran or for its political institutionalization among the Iranian peoples and for a long time It didn't last! And soon after the disgraceful defeat of Chaldran, Shah Ismail fled to the Kharghan Plain and became a heavy drinker, and then as a result of that drinking in his youth, he died, and then his son came, and the dispute between these seven tribes of Turkish warriors and the Safavid royal family became fierce. The dispute and the military engagement became acute! And therefore, the 50 years of Shah Tahmasb's rule in Qazvin was accompanied by controversy, or it was accompanied by mass complaints and gatherings outside the Safavid palace, or it was accompanied by shooting at each other in the presence of the king and so on! Or was his urban governance method questionable? Or was it about the system of land ownership and the ownership of the aforementioned tribes? So, about the ideology of governance, his associates gathered in Iranian cities and the same people! Or about the class system ruling the cities and the same people, they were drawn into a dispute, and finally his military army clashed with Shah Tahmasab was killed! Especially in the three wars of 927 AH, which happened near the city of Sain Qala Zanjan, which was near his palace in Qazvin, and another occurred in the bloody war of 994 AH, which led to the action of the same Turkish groups and the defeat of the Shah. Ismail became the second, who had a different ideology from Shah Ismail the first, or his father Shah Tahmasab's ideas and had a difference in political beliefs!Therefore, his father was imprisoned for a while and the "Third War" occurred at the beginning of Shah Abbas's period, when the political differences became deeper, and Shah Abbas could not stay there due to the growth of his opponents in the city of Qazvin and was forced to go to the city of Isfahan, and the result of these three The bloody war was also because the Turkish tribe of Romelu or the Teklo Turkish army left Iran and could not stay in Iranian cities and left Iran again or took refuge again in their fatherland and Ashmani soil, and the Ottoman government also accepted them and gave them shelter. There is only one tribe and only one small tribe is left in the suburbs of Toisarkan! Or the Turkish family of Zul Qadrham, and first went to Shiraz, Vajeram, and took control of the mentioned cities, and then their heads were killed during the Shah Abbas era, and their place of government was also transferred to Armenian Khans, such as the Armenian Allahvardi Khan, or the Armenian Imam Qoli Khan, in Shiraz, or Lar, Bandar Abbas, Bandar Jask, and Bandar. Bushehr and Hormez were given to establish all kinds of East Indian trading houses in those cities in the south of Iran! Or the government of the cities of Isfahan, Wizd, and Kerman, or Baft, Bezwar, Tarbat, Jam, Kazon, Wiasuj, Shushtar, and Shadgan of Khuzestan, which were in the hands of Khanin Afshar, whose ancestors were the Atabakans of Fars, or the Atabakans of Yazd and Khuzestan, or Hamedan, or the Atabakans of Lorestan, and at the beginning of the Safavid period, they were also called "descendants of Shamla." During the Seljuq era, Afshar was the governorship of all of them, or he had asked them for help in the administration of the cities, and Shah Ismail had also asked them for help, so first the administration of the said cities, after the meeting of Shah Ismail I, was in the hands of the same great relatives of Afshar, or he was given in the same area as the guards of the castle. Whether they are the same cities, or they are road guards, or they are the guardians of the security of the people of the cities and at night, or they are as city guards!But later, he was accompanied by Shah Abbas I and all of their leaders were killed in the mentioned cities, and the clans and ethnic groups under their supervision resumed their old herds in their own villages, and 50 volumes of the book written by Safavid era, Vanboh, are among the names of this type of Afsharie Khans. Is it or does it state that they were killed at the hands of Shah Abbas I, after their assassination and the government of Kerman, Baft, and Jiraft fell into the hands of Ganj Ali Khan, an Indian Sikh, while his villages were full of Afshari Turkic villages in Baft, Vajiraft, and Bardsir, or the administration of Kandahar was given to the Sikh Khans of the Indian religion. Gurgin Khan was given Georgia and like Ganj Ali Khan, he was an Indian Sikh who was installed in the government of Kerman, or he built Ganj Ali Khan's square or bath in the city of Kerman, so that the East Indian trade house could be opened in the market of Kerman, and his son also became the ruler of Kandahar, who followed the rebellion of the Gholjais of Kandahar, or the administration Some of the above-mentioned cities were given to the Georgian rulers, such as Gorgin Khan, or Farhad Khan, etc., who were from the Lezgi or Circassian rulers, and the administration of the cities of North Khorasan, such as Esfrain, Qochan, Shirvan, and Jnoord, were given to the Kurds, and in addition to the region Bijar and Qorwa of Sandaj, Shah Abbas and a large group of black men brought Mansour to Iran, all of whom were Kurds from Turkey. And they did it to the people of Iran, either the Kurdish tribe moved Zanganeh from Turkish Kurdistan, or they brought it with the policy of the British and made the governor of Kermanshah, Sahne, etc., and made some of them the ministers of Shah Abbas II and Shah Suleiman, so that the East India Company could be thrown away from the Shirin Palace and the administration of the cities. South Khorasan, where most of the Arabs were Khazima and Birjand, or the Arabs of Mish Mast, Tabas and Gonabad, or the Arabs of Laluvi, or the Amir Arabs of Kashan and Zavara, or the Ash'ari Arabs, or the Maqsodi Arabs of Kashmir, or the Arabs of Bastam, etc., were the Arabs of the early centuries who migrated to South Khorasan! The names of their tribes are also mentioned in Golshan Murad's books, or in Muhammadan history, or in Murat Baldan, etc., and they made the headship of all their villages fall into the hands of Khanin Khazima Arab, who had a big castle in Birjand, Kashmir, and Zabul, under the supervision of Mr. Asadullah's grandfather. Alam Khuzima was English and Arab, or his fathers were Arab, Dr. Iqbal was the British Prime Minister, who was an Arab from Kashmir, or the head of Iran Oil Company, or the first influential person in Mashhad! And the Stajlu tribe, who had a strong interest in money, property, and possessions, tried to separate the unhappy Turks from the rest of the tribes and sent them only to own some villages in Gilan and Talesh Khalkhal, which are still English-speaking areas in these areas for several centuries! And only a small part of the Shamlu tribe remained in "Shamulu Malair village" or a small population called "Bigdali Shamlu" and remained in some villages of Bezine River or Garmab Khamsa.From the "Qajar people" only a small population remained in the "Gorgan Castle" and the rest returned to their ancestral pastures in the territory of Armenia and west of the city of Ganja. He was a general or one of the commanders of Helako Khan, and Helako Khan had included them in the same land system of eastern Armenia and western Ganja for several centuries, and therefore, with the design of the Europeans, the entire forced military structure of Iran was changed during the Safavid era, and Shah Abbasi caravansaries appeared on the roads. Only the name had been changed, and previously all Yamkhanehs were Genghis era or Mughal or Timurid era chaparkhanehs, but during the era of Shah Abbas, they changed the name of all of them, and this time they named it Shah Abbasi Caravanserai, so that the trade monopoly of Iranian cities is only in the hands of the same Armenian merchants. Otherwise, it was the Shah's own authorizations, and in addition, there was the creation of a military vacuum in this vacuum that disrupted the structure of Iranian society, but again his European advisors taught Shah Abbas that because the Iranian Kurds in the west of the country and the Sunni religion will not abandon themselves, or only a part of them. And the name of the Ardalan family with the Shafi'i religion and the fortress of San Dej (Sanandaj) and Saqqez remained, but they gave large parts of that area that belonged to Ata Bekan Sanghar and were given to the Black Khans of Mansour Mohajer, who displaced about 7 thousand families from Turkish Kurdistan and fought alongside. Sain Qala Zanjan took part to fight in favor of Shah Abbas or to fight with 7 Turkish clans, all of whom were old Turkish tribes and disaffected with Iran, or all of them were against the Safavid government! Therefore, about 10 thousand Turkish warriors participated in the third war of Sain Qala Zanjan. They fought with the army of Shah Abbas and Wami, but he was alone and had sent only a few hundred troops from Isfahan, and for this reason, the policy demanded that about 7 thousand Turkish Kurdish families act instead of the internal Turks, or they were brought into Iran, and a part of them went as Kurds. Siah Mansour moved to the Afshar lands of Zanjan, Gros, and Qorwa of Kurdistan, and a small part was called Kurd Zanganeh, and they moved to the south of Kermanshah, and they chose some of their Safavid ministers from among the Kurds of Zanganeh, such as Sheikh Ali Khan Zanganeh, who was the minister.Therefore, about 10 thousand Turkish warriors had participated in the third war of Sain Qala Zanjan, or they fought with the army of Shah Abbas and Wemi, but he was alone and had sent only a few hundred troops from Isfahan, and for this reason, politics required that about 7 thousand Turkish Kurdish families Do the internal Turks act or have they been brought into Iran, and a part of them moved to the lands of Afshar, Zanjan, Gros, and Qorwa of Kurdistan as the Black Kurds of Mansur, and a small part of them moved to the south of Kermanshah as Zanganeh Kurds, and some of their Safavid ministers also came from among the Kurds of Zanganeh. They chose someone like Sheikh Ali Khan Zanganeh who was a ministerTherefore, about 10 thousand Turkish warriors had participated in the third war of Sain Qala Zanjan, or they fought with the army of Shah Abbas and Wemi, but he was alone and had sent only a few hundred troops from Isfahan, and for this reason, politics required that about 7 thousand Turkish Kurdish families Do the internal Turks act or have they been brought into Iran, and a part of them moved to the lands of Afshar, Zanjan, Gros, and Qorwa of Kurdistan as the Black Kurds of Mansur, and a small part of them moved to the south of Kermanshah as Zanganeh Kurds, and some of their Safavid ministers also came from among the Kurds of Zanganeh. They chose someone like Sheikh Ali Khan Zanganeh who was a ministerAnd some of them were brought to the cities of Esfrain, Jnoord, Shirvan, Qochan, Chenaran, etc.that Khorasan is also mentioned in the historical book of the Kurdish migration, and that subject is mentioned, so that they too will not come to Mashhad against the attacks of the Uzbeks or Turkmens of the Sunnis, or stop the attack on the cities on the edge of the desert of Iran, so that they do not attack or take the property and girls of those cities. But those Turkish Kurds wanted only their own interests, or their only goal was to become Shiites, or to come to the pastures of North Khorasan and acquire free lands, whose inhabitants had fled for years, or to abandon their lands and pastures against the bloody attack of the Uzbeks, such as Obaidullah Khan Uzbek, etc. The Kurds had left the lands of Esfrain, Guochan, and Shirvan and moved inside Iran, and therefore the war confrontation with the Sunni Uzbeks was not the goal of those new immigrant Kurds, they were only looking for their own interests or their own land, and for this reason, they did not have much sensitivity in preventing the Uzbek attack. Or because of the attack of Hanafi Sunni Turkomans, they did not have religion, they came from this side of the border and this side of the border, or they acted in Takht and Taz on the soil of Iran, so Shah Abbas I was forced to choose a small branch of Qarkhlu Afshar and the region of Takab Afshar, which is the bravest They were a branch of the Afshar tribe and they moved to the villages of Kalat or Dergz, or the Turk tribe migrated to Bayat from Azarbaijan and to Neishabur, so that they too could stop the attack of the Uzbeks on the city of Mashhad, and in addition to that, the inhabitants of the southern cities of Khorasan were also indifferent Arabs, or as in the Jacobite history and the history Yamini and others have come and before, most of them were from the Khawarij Arab tribes of the Umayyad era, who came to Sistan and South Khorasan, and later, together with Abu Muslim Khorasani, they became pro-Bani Abbas Arabs and put Bani Abbas to work, but with the arrival of the Seljuk Turks inside Iran, who were a brave people and more numerous than the Arabs of Khorasan, and with the selection of Isfahan as the capital by the Seljuqs, who bordered the villages of Khorasan Arabs, or with the wrong proposal of Khwaja Nizam al-Mulk, who was Tusi, and the Arabs of Khorasan felt threatened that they were closer to the areas under their control, and so They changed their ideology again and this time the Arabs of Khorasan and Shia Haft became Imami or in the Qahestan area which was famous for the mountains of Qaynat and was a historical source and it continued from Birjand and Damghan and they built about 100 Ismaili military castles and numerous books of Ismaili castles in Iran or other books of this era. They refer to the Arabs of this area of ​​South Khorasan, and some of them bordered with Isfahan and in the areas of Nain, Kashan, Wardistan, Wardkan, etc., most of them were the descendants of Amir and Ash'ari Arabs, etc., which the book of Qom history refers to in the fourth century, and their emigrants were mostly to Isfahan, and in addition In the mentioned cities, there are also the names of famous and well-known Arabs who express their history, culture, and artistic tradition in the names of the streets or villages or the title of the owners of elegant houses. It was in the east, so from the mentioned period, Seljuqs, Khwarazmshahs, and Timurids fell in with the Turks, who had seized power, and for this reason, the movement of assassination of Seljuk leaders was used, or the assassination of Seljuk employees or Iranian scientists who were writing in the Seljuk or Timur administrative courts, and many documents were released. The history of Iran is the assassination of the children of the TimuridsTimur Turk governors in Iranian cities and by disaffected Arabs of South Khorasan, which existed for several centuries, or by following the military sect of the Ismaili caliphs of Egypt, or by various kinds of assassinations by Seljuk ministers or Turkish soldiers of Khwarazmshahi, and for example, some of Timur's children Turks and them suffered a blow or even the assassination of Shah Rukh Timur who was assassinated with a dagger by the Arabs of South Khorasan and in the city of Herat, but he recovered after the treatment of his stomach wound, and therefore the Arabs of South Khorasan or the cities on the edge of the desert became Shiites, or they converted from the Haft Imami Shiites to Shiites 12 Imami was expedient and the only goal of some of them was to visit the Safavid court in Isfahan or to collect money from the treasury of Isfahan, whose men were mostly from the cities of Kashan, Wardistan, Na'in, and Yazd Arabs. It shows that all of the men of this type were from South Khorasan, which has not been analyzed historically, so during the reign of Shah Ismail I, the same political goal was pursued towards the city of Tabas, etc. They gave up the religion of the seven imams of the former Ismailia, and this time they gave up the fourth religion and changed their religion, or the expedient Shiites became subordinate to the Safavid court, so that they all attached themselves to the Safavid court and paid taxes in the treasury of the unfortunate Iranian subjects!But the same Arabs of South Khorasan or the Arabs of Yazd, Vanain, Kashan, and Wardistan at the same time when the Sunni Afaghenes from across the border wanted to come to Iran, or they used to pass through those villages and cities of South Khorasan and came to Kerman, Yazd, and Isfahan until the Safavid Shiite government. And in Isfahan, they did not subvert their thoughts or cooperate with the Sunni Afaghaneh, nor did they show military sensitivity during the 6-month siege of Isfahan by the Afagheneh, nor did they bring Azooqah and wheat from hundreds of cities in South Khorasan, or from Nain and Kashan, where Shah Abbas's grave is also in that city, and in the same way. They didn't send the capital of the Shias to fall, while the closest Iranian cities were to Isfahan, so the ideology of expediency or benefit of becoming Shia has such a function, and they acted like the Kurds of North Khorasan, so except for the Turks of Azerbaijan and the sensitivity to the attack of the Sunnis and the Shia capital, or to the Imam's Mashhad. They were not satisfied, because the Arabs living inside Isfahan were the same as the Alab remained part of the Ismaili sect, and for example, in the era of Sultan Hossein Safavi and the fortress of Isfahan, it was the Arabs of Isfahan that fell, but they hated the Iranian civilization, or the Iranian civilization created by the Khwaja administrative system. Nizam al-Mulk Tusi were pessimistic and looked at the administrative culture of Khwaja Nasir Tusi or Khwaja Jovin Khorasani with hatred, who taught the Mongols the correct administrative culture or the correct culture of zamindari, or taught them to respect the rights of the farmers' subjects, or the urban civilization or the architecture created by the civilized Turks. They were pessimists in Isfahan, and they still did not believe in Isfahan during the Seljuk period, and for this reason, the tombs of several Abbasid caliphs in Isfahan are still their favorite, or the Arab market of Isfahan, which Nasser Khosrow discusses with him, and therefore after the assassination of Khwaja Nizam al-Mulk Tusi, it is owned by the same Ismaili sect. Isfahan, who were nested in Isfahan mountain fortress, and a few months later, the death of the Seljuq King and the movement of the Isma'ali sect of Isfahan occurred, and this was accompanied by the burning of Isfahan Jame Mosque, or the burning of the 100,000-volume library of Isfahan, which they undertook, or the burning of Isfahan's Nizamieh, or They started to set fire to the palace of Malik Shah Seljuq and the door of Isfahan, until Barkiarq Seljuq and Sultan Muhammad fled from Isfahan and came to Sajas and Hamdan to continue the rule. Or the employees of the Seljuk government were killed in Isfahan, or they were killed while passing through the alleys and by the people of Isfahan, or they were assassinated at night, and then they dragged their bodies and took them inside their homes, and then threw them in the well of their homes, and their inscriptions were unknown to their families, so these are the Arabs. The city of Isfahan, where most of them were immigrants from the villages of South Khorasan or Arabs from the desert cities near Isfahan, and Isfahan also had a large population, and they have preserved their family culture for years, and when they saw that Sultan Jalaluddin Khwarazmshah was going to enter Isfahan, they wrote letters. They asked the Mongols to rule Isfahan instead of the Turks of Khwarezmshahi and the Mongols themselves!Also, the cultural heritage of Isfahan still has a way of thinking, after centuries, and is not willing to revive Isfahan's army as a cultural heritage of Iranians, or is not willing to revive the tomb of Khwaja Nizam al-Mulk, the unfortunate in Isfahan. Either he has a strong interest in the Baha'i sheikh of Arab origin, and therefore the English and Arabic civilization of Isfahan is deceiving all the people of Iran, or the choice of the Persian language by them is a political ploy more than the civilization of all Iranians who speak Persian, and they only accept this way, but they do not speak Barzban. They bring or the Turkish language of 50 million people of Iran, or they don't accept their thousand-year administrative civilization, or they don't accept the Kurdish language, and in addition, after the Ilkhani era, they also accepted the "civilization of Al-Muzaffar" that several governors of Isfahan and Al-Muzaffar were of Arab descent and pledged allegiance to the Abbasid Caliph. or they accepted the civilization of Al-Muzaffar as higher than the advanced civilization of the Timurids, and because of the defense of the governors of Al-Muzaffardar, Isfahan and many of the people of Isfahan were put in danger against the army of Timur, while most Europeans or writers of the world consider the civilization of the Timurids to be the highest Asian civilization, but the local Arabs The people of Isfahan, whose second language is Persian, and they did not accept it, and the Arab-speaking neighborhoods of Isfahan have been resistant to Timurlang and historical documents, so there was resistance during the rule of the Timurid governors in Isfahan, or during the rule of the Turks, Qara Quvinlu or Aq Quvinlu, and the city government. Isfahan was like that, and the culture of obeying the appointees of those governments was not there in Isfahan, and therefore the governors of the aforementioned periods faced hundreds of problems, which historical sources refer to, and for this reason, it was also the same in the Safavid period, and Allah Vardikhan, an Armenian, ruled over Isfahan and was better than Amir Aslan. Khan Afshar was considered a Muslim by the Turks, and the wise Khan who had been appointed by Shah Ismail I to rule Isfahan, or the head of this clan, had taken Afshar's warrior from "Sain Qala Sultaniyeh" to the city of Isfahan, and in order to protect the safety of the people of the city, he did not go to Isfahan to be angry with them. Or, according to the same book by Dr. Lotfollah Hanarfar, which he wrote and the types of drinking water streams he had drawn to the urban areas of Isfahan, but after the Sain war, he ordered Zanjan Castle and Shah Abbas and "Farhad Khan" to destroy the houses of two thousand soldiers of the "Afshar Arshlo clan of Isfahan". that Shah Ismail and Anan had taken as the defenders of the Isfahan castle, or as guards of the city and the streets, and they had not gone to Isfahan on their own, but the same kind of disaster was brought to the heads of the castle keepers and Afshari defenders of the Yazd, Kerman, Sabzvar, and Torbat Jam castles. Or, according to most historical sources, it was a genocide of the Afshar tribes during the Safavid period, when the father of Barzag Safavid took them and his family to the military protection of different cities of Iran in order to gain power, but with this kind of ugly behavior towards the Shia Afshars who guarded the castle. They preferred that the Afshars and only Ganj Ali Khan, an Indian Sikh, replace the Afshari ruler of Kerman and install his bronze statue in the same square that is the symbol of an Indian Sikh khan in the Shiite city of Kerman today? Or so-and-so Georgian Khan, or Legazi Khan, or Armenian Khan, and replace them in the cities of Iran, and the Sikh Khans of Armenians and Legazis in the Afaghaneh attack on Isfahan and no supplyThey didn't have a war against Afghanistan, so they handed over Iranian cities to Afghanistan and the Ottomans. After that, the bitter incident of the killing of Amir Aslan Arshlo in Isfahan, and I still don't know if Isfahan was saved from the hands of Afaghaneh by Nader Shah, and by a Khan of Afshar. Abhari and instead of the rule of "Ashraf Afghani" over Isfahan, was Nader Shah Afshar's right action or was it one of Nader Shah's wrong actions? To be like the past days, the inhabitants of Isfahan and none of them were willing to accept a kind of civilized urban governance from the Afshari Turks, but rather they accepted or preferred the corrupt and patriotism of the Safavid or Qajar rulers, so the model of governance of the Qajar rulers of Isfahan was that of the Zandiye or Qajar era. It is a type of cultural type and it should be added that "civilized political acculturation of cities" is not mandatory, but requires the cultural acceptance of the inhabitants of the cities so that they do not cover the intentions behind the scenes of the members of their neighborhoods or hide their political conformity and dreams from the central government, while acculturation Politically in Iranian cities, it is the opposite, and every influential group in a city is interested in taking away another Iranian nation's land, property, life or land at the necessary opportunity or after relying on power. After the murder of Nader Shah, all the Afshari Khans of Azerbaijan or its people were killed, and their mistake was due to their deep ignorance, which instead of trying to take all the indifferent Iranian tribes, alone or on behalf of the others, they wanted to take all the rest of the lands from the hands of the Afghans and the Ottomans, and to the same indifferent tribes of the cities. So they gave up, and in the end, the opposite happened to their wages, and they were quickly angered by all the Iranian tribes, and after that, all their lands and the population of Azerbaijan were taken away from them, with the secret support of the British, and it fell into the possession of the same small Iranian tribes, who were smart enough to reveal their political culture and to achieve this goal. Secretly or underground, Vakhilis were killed in the cities of Azerbaijan or in the last 250 years, which shows the political culture of smart Iranian peoples, that today they are all talking about democracy, and I only know that if Nader Shah Afsharagar had stopped making mistakes or attacking He would take the land of India or China, which was coveted by the British, and he would be satisfied with his own rule in the land of Iran, and he would choose the city of Tabriz and Sultaniyeh as his capital, and not Mashhad, which was made Turkish by 14 corrupt Arab or Khanin Khans. They were administered and Mashhad was the most dangerous city to continue the rule of his Afshari family and because there was no "Afshari army" in the city and for the "survival of his government" and the whole fate of the city was in the hands of 14 khans who were traitors to the great treasury of Nadir Shah or the family of Nadir Shah and by "gang politics" They were "administered" and probably in the absence of these political mistakes, he would have survived and his children or grandchildren would not have been killed. Khorasan and Fathabad of Qochan were corrupted by 14 khans, or the Arabs of North and South Khorasan would not have been looted, as the documents of Majamal al-Tawarikh refer to that issue, and in addition, the rare treasury that had been brought from 20 Asian countries would not have been looted, and the power of the Arab Khans of Birjand or Tabas would not have been looted.And Kashmir, Gonabadu, Quchan, and Jnoord could not be destroyed, and by looting the treasury of Nader Shah and the cities of Khorasan, they established all kinds of wealth and land holdings for themselves, and finally, in order to preserve those riches, they blinded the descendants of the Shah, and for the survival of the usurped property, they built and lost with Agha Mohammad Khan Qajar or Fatal Shah. agree and cause that with their support, all the Qajar troops marched and during the 112 years of the Qajar rule, they completely destroyed all the cities of Azerbaijan, or killed the inhabitants of most of the villages of Azerbaijan, or seized and usurped their villages by force, or became the Khalsa of the Qajar court or its rulers? And the disgraceful history of Great Azerbaijan after the murder of Nadershah and his children is such that all his armies and villages or cities of Azerbaijan were great, and the history records of Alam Ara Naderi or Jahangasha Naderi etc. indicate the birthplace of the Azerbaijanis of Nader Shah's army, but with the conspiracy of 14 khans of Arab descent or Kurdish descent from Turkey It did not continue in Khorasan and its government, or on the contrary, in the last 25 years, the population of Great Azerbaijan was endangered, and it was for this reason and political considerations that Khorasan thinkers Halakukhan, Timur, or Tughrel Seljuq preferred to bring their own government to the cities of Tabir and Sultaniyeh instead of Nishabur, Tus, and Jawin and those kings. And when one of the Seljuq or Ilkhanid kings died, and the many Arab residents of those cities did not conspire and destroy the continuation of the rule of the children of that state? If Nader Shah had not made such a mistake, and perhaps the "civilization of his Afsharia government" would have lasted, like the civilized Seljuk government, or like the Timurid government, he would have lived for at least 170 years! In addition, the cities of Azerbaijan, Karaj, and Urmia were blessed by the treasury of Nadir. It would have been prosperous if the accumulation of treasury had become rare, or it would have been more prosperous than the current era because of the work of its wise employees! In addition, all other Iranian ethnic groups also benefited from the benefits of a civilized and prosperous government instead of the corrupt rulers of Zandi and Qajar and they all benefited from the blessing of the wise and powerful administrative system of Afsharia (and instead of the unsupplied Zandi and Qajar) and all Iranians benefited materially, scientifically, technically and artistically, and Afshariya government and its wise employees were going to last because unlike all the Iranians and the Safavid government, whether alive or Qajar, they were all harmed, either because of their superstitions or administrative ruthlessness, and all the Iranian peoples were only hurt, or because of the corrupt government of these three completely British governments, and all of them only They suffered financial loss, or during the last 400 years of Iran, thousands of Iranian citizens were killed, or they were often destroyed, or their farms were destroyed, or they were caught in a war with the inhabitants of other Iranian tribes!In addition, they were hurt by the unsupplied government of Zandiyeh, and the family that was from a tribe of 300 families of Zandiyeh, which was not accepted by the 4 major clans of Iran's Ler, until the ruler and capital of Karim Khan Zand and the land of Lorestan or Khorramabad, or with the acceptance and support of most of the Ler and their government. The rest should either be located in Kurd city and in the lands of Bakhtiari, so that it would have a greater position of acceptance of Ili, and because the documents show that the Khanin of Bakhtiari were more than anyone else and opposed to Zandiyeh, or their capital would be in the city of Yasuj and the valleys of Kahgliviyeh, they would find a higher position as a minister. Which of the Ler Iranian clans or the Ler Iranian clans or the Iranian Ler Khans were not in favor of the Zandiyeh government or did not accept the Zandiyeh clan of 300 households and they knew them and they knew very well that Nader Shah and the small Zandiyeh clan had been exiled because of their banditry on the roads or others exiled from the south of Malair to Neishabor (quoted from Jahangashai Naderi's book) and it was for this reason that the various leaders of Iran made good political submissions to Zandiyeh and it was for this reason that finally the British, who supported them, had to choose Shiraz as their capital. It was close to the Persian Gulf, and by providing modern artillery, etc., they operated in Shiraz, or they were near the British commercial and warships in the Persian Gulf, or they brought their British agents to power in the city of Shiraz. Agha Muhammad Khan Qajar allowed him to enter their capital, or the treasury of Shiraz was taken from Shiraz by the same influential agents, and in Shiraz, from the hands of corrupt and eternally drunken kings, and in the hands of Agha Muhammad Khan Qajar and Fethlish Shah Qajar, who were more corrupt than him, or a small, Mongolian family of Qajar descent was also like this, and in one They were located in a small town called Agh Qala, east of Gorgan, and the small tribe was composed of 6 small clans, and they were not like the great Persian clans of the Afshar clans, which consisted of hundreds of clans and warrior clans. In addition, the second Qajar king was also the last Safavid king, or the likes of Sultan Hossein Safavid and Shah Ayash Waz Bareh. There were different types of harems, or both of them had the art of politics and power, and only the art of harem breeding to build the multi-faceted palaces of Isfahan, which is the cultural heritage of Isfahan, and only shows the urban corruption of the rulers of Isfahan, or in the said city. Instead of creating security facilities to protect the homeland and protect the city, they only had numerous harem facilities, or they managed their own 1,000-woman crew, and Tehran was a capital city similar to Isfahan during the Qajar era, and for this reason, the Qajar kings had built hundreds of pleasure palaces in Tehran, or had harems. They had done or they had stopped exploiting the poor Iranian subjects! Like Ishrat Abad Palace or Sahib Qaranieh Palace or Sultan Abad Palace or others.And the book Marat al-Buldan is full of this type of palaces and it has listed at least 50 types of palaces and harems in Tehran, and while in order to maintain the sovereignty and only, other Iranian tribes were sent to the war of other nations, and they themselves were busy in the harems of Tehran. Afshar, Qort, Biglo, Sain Qala, were sent to the battle of Bushehr, or they were sent to repel the British ships, or the Afshar tribe of Inanlu Abhar was the same, or the Afshar tribe and Sanlu Sejas were sent to Zanjan to ward off the conflicts of Garmsar and Mazandan, or they were only used to serve their Qajar objectives. And they didn't allow them to live in Abhar or Sain Qala, Khormadreh, livestock, and healthy agriculture, or in their ancestral land, and because of their majesty, they gave their agricultural lands in Abhar to the inhabitants of other Iranian cities. Instead, the mentioned tribes were forced to fight in the cities of Varamin, Garmsar, Jnoord, Mazandan, and the enemies of Qajar, and vice versa. The small tribe of Mafi was brought from Ilam and Arazi angered them, or with the connivance and leadership of the British Mafi monarchy, and instead of raising healthy livestock, they took them from the villages of Ilam and were busy exploiting the people of Bushehr in the lands of Bushehr. And others did what the tribes of other regions had encroached on the lands of native inhabitants in the north of Abhar or Khorramdara, and at least during the Pahlavi period, they brought Jaf or Salar Jaf to the north of Khorramdara, or the tribes of Jaf, who were Iraqi Kurds, brought them to the ground with their conflict policies. They moved the people of North Khorramdara so that the farming and industry company of Khorramdara or North Hedge would be given to them, or they established the farm of Professor Shams, who was a senator of Asr Pahlavi, and they did not let Afshar, a native of Abhar or Khorramdara, take their destiny into their own hands. The Afshar people of Inanlu or Qort Biglo did it by themselves and instead they gave it to the Kurds of Jaff Dar Ha Shiler, Iraq, and the same thing that Shah Abbas did, and due to not having a place among the Afshar clans of Azerbaijan, he was left alone, so the Kurdish people dragged Turkey to the soil of Khamsa or called it " "Black Mansu" brought them from the territory of Ottoman Turkey and brought them to Zanjan, which, according to the historical sources of the Safavid era, Khalil Khan Siah Mansour, or Dalutyar Khan Siah Mansour, and the ruler of Zanjan, Angoran, Wasjas, and Sain Qala Zanjan, or Khan Zanganeh, Khan Kolani, or Safi Qoli Khan Gamasht and Anan also oppressed the city of Zanjan during the Safavid and Chenan period, which turned Zanjan into a ruin, and if during the period of Shah Tahmasb and the city of Zanjan, according to European travelers, there was only one town with 2000 households, but at the end of the Safavid government, it became less or during the rule of several Khans. The black Kurds of Mansour or Zanganeh and Kolani in Zanjan or Bar Sajas and Sehrvard and the population of Zanjan decreased so much or they killed so much that the population of Zanjan changed from a population of two thousand households to a population of 800 people, and at the end of the Safavid government, it was transformed into tribes. I advise the various and numerous people of Afshar country to learn from their past bitter historical experiences, or I remind them to learn from the history of the great people who have spread from Karaj and Aru in different cities, so I remind them of the people. I know that they should give the adventures of the country open like the Seljuk era or the Qara Quyunlupayan era orThey should stop the mistakes of the Afshariya model and not be proud that they were able to overthrow the European civilization of Byzantine Christianity in Turkey, because the result is that the European countries acted mutually and killed the small Iranian peoples, just like during the Seljuk period, the power seeking revenge He took it by launching 100-year crusades from abroad and in the lands occupied by the Seljuks in Syria and Iraq and defeated their power, or internally by launching the terrorist Arab sect of Isfahan, Naqainat and Alamut, and the same Turkish people and the rulers of the cities of the Seljuk government. He forced, or, by starting the thesis of changing the territories of the provinces during the Safavid era, he moved a lot, or by bringing the immigrant Kurds from the territory of Ottoman Turkey and into their country, he caused the lives of the unfortunate inhabitants of Afshar, Urmia, Takab, Zanjan, Sehrvard, Vasjas, and Angoran, which caused many crimes or destroyed houses. The actions of Dolutiyar Khan Siah Mansour and ruling over Zanjan are so many, or he was so many in dominating the cities of his suburbs and Zanjan, that finally Shah Abbas Safavi was forced to replace Dolutiyar Shah Mansour and other Kurdish khans in Zanjan! And this is the same type of adventure of the Afshariya leaders and in the attack on the Indian soil, either the British government forced them to kill Nadir Shah by giving money etc. scatter them and the Turks will fall out of use and besides Shah Nader Shah and his family will be killed innocently! Or they will be killed by his bodyguard officers and later the same Khanin Afshar will kill each other in the bloody war of Saman Arkhi, 10 kilometers west of Zanjan, or about 100 thousand A soldier or an officer of the Afshariya army killed each other, or because of revenge for Nader Shah's bloodlust, or because of taking possession of his looted treasury, they killed each other, and then the political power was removed from their hands, or Nader Shah's looted treasury was given to Khoranian Arabs of Khorasan, or to the Kurds of North Khorasan, or to some others. Arab traders of Isfahani descent and residents of Zanjan, some of them stayed in Zanjan by deception or settled after the Saman Arkhi war, but they still do not give up their claims or write books against the city and claim that they are descendants of Khaled bin Wold Arab, and sometimes They also claim that they are supporters of the continuation of the Safavid dynasty and that Nadershah was a usurper, or that the Safavid government was better in Isfahan, and that they consider it their pride in the brilliant history of their family and the ownership of 1300 villages in Zanjan province, or that they have written several volumes of books on this subject. Their writings have extracted the opposite result and condemn the inhabitants of the city that they fought with Nader Shah and Afaghaneh, and it is not clear that the Safavid sultan Hossein's rule and its extinction by Mahmud Afghan Gholjaee are Sunnis? Or by Nader the Shiite king who usurped the Safavid government? Vanader, the Shiite king who expelled Afaghaneh, and on the other hand, had worked gold in the shrine of Razavi or in the shrines of Karbala and Jaf, and now he is called a usurper.Naderi's opinions show it (but these Arab court writers of Isfahan or some Iranian scholars have written to tell others that Nader Shah wanted to re-spread the Sunan religion in Iran, and therefore he was a usurper against the Safavid kings or Has an Armenian of Safavid descent been oppressed? Therefore, his government was not legitimate and it was good that he was killed, and they also brought several Russian writers with them, or the Freemason history professors of Iranian colleges also repeated the same points in their books. Israel is with them and he curses Nader Shah, and Jalal Al-Ahmadi, who traveled to Khark Island with the money of an English oil company, or owned a villa with the money of an English oil company in Islam Talash, but in his writings such comments are disgusting or offensive and about Nader. Is there a king? And there is a king whose conscience would not allow him to let the whole of Iran be in the hands of foreigners? And if it wasn't for the same Nader Shah, now "De Orazan" and the birthplace of Jalal al-Ahmad, in the Taleghan region, would have remained in the hands of the Sunnis, and he himself could not have been in the university. To study in Tehran, Iran, but he was forced to complete his writing in Kabul University? In addition, this type of unscrupulous writings also exists in the case of Jahanshah Afshar of Zanjan province!And the unfortunate Khan, who was the largest Afshar khan in Zanjan province, relatively healthy, and for about 90 years had provided the security of all the villages or cities of Zanjan province, or was it in the shadow of his authority and "Afshari education", because even though he had some disadvantages, his khan's authority was different. Or in terms of rural sociology or his ownership and style of ruling over the lands and his tribes, etc., it was not like the model of Khani Sheikh Khazal in Khuzestan, or like the model of Ismail Khan Samiqud in West Azerbaijan, or like the model of Farmanfarma in Kerman and Fars, or like the model of the rule of shares of Al-Dawlah, and He was not the ruler of North Khorasan, and besides his cruelty and brutality to the subjects under his rule, and as they write, he was not so severe that everyone hated him, but some people exaggerate it, and he implemented a kind of khanate system with the culture of the Afshar people in the hardships of Kedar. Kard said that it was a "type of ethnic patriarchal government and education or is it in the process of agricultural production and maintaining the security of the region" and his "authority model of Khan's government" can be recognized by "scientific mechanism" and only sociologists understood it, but it is unknown to others? "For this reason, during the 90 years of Khan's patriarchal rule, he did not lose sight of himself, but he was always supported by the Afshar clans under him, and he behaved socially in such a way that he was successful in the conflict with his neighboring rival clans, and he was often greedy for the Afshar villages of the province. They had Zanjan, but none of their rivals in the region could, they had men or weapons, but they could not implement their demands, or the 43 corrupt Qajar rulers of Zanjan wanted to, but they could not, or the courtiers of Tehran did not dare to act on the villages under his control. do or have personal material plans to rule the minister, in which case he could mobilize two thousand armed warriors and violent Afshari supporters in the shortest period of time, or neutralize the opponent's plans, and if he oppresses his subjects a lot, he is supported by the military of his clans.

Sa'in Qala Zanjan and the pressures of its gorge- Dr. Mohammad Khaleghi Moghadam

Sa'in Qala Zanjan and the pressures of its gorge

(The central fortress of Il Afshar Kochroi route)

part2

From Dr. Mohammad Khaleghi Moghadam

Specialization in Ethnology from University of Tehran

It was not there, and therefore he had mixed the culture of "politics and land ownership" together, which is one of the characteristics of the education of an Afshari khan who inherited from his predecessors, or in the past 1000 years of Iran, he had shown himself to be culturally adaptable, and it was these characteristics or the special system of education of the Khans that The performance of an "Afshari Khan" and a "Qajari Khan" differed in that the special role of his character was different from the "training of the character of a simple subject" which was necessary for a social system and its continuation, and in that case "assigned roles" or "role" According to the researchers, "that society would have been realized, and if it were not for their ethnic practice, it would have been messed up with the character and practice of the corrupt Qajar khans of Zanjan and the conditions of the region! And because the way of education of the 43 Qajar khans of Zanjan was chaotic, or the characteristics of Fatalishah's descendants in Zanjan and the way that There was no way they could establish the security of the city or the security of the province or the security of agricultural production or the security of the roads of the province!! And even the generals of the Russian army or the British army could not and they had many forces or people or weapons in Zanjan for many years, but from providing this The type of political goals were impossible!And for this reason, at the end of Ahmad Shah's government or at the end of the First World War or the famine caused by it, the economic prosperity of the province was in such a state of disarray that all of them, despite their inner desire, were forced to punish him for four years instead of the Qajar rulers and rulers, or from 1334 and 1339 so that the security of Iran or Zanjan is maintained or it does not fall apart at the end of the turbulent era of Ahmad Shah! Finally, two Russian and British ambassadors or two generals of their army were terrified of his authority, and Balatov and the commander of the Russian army confiscated about 1000 guns and five arrows from Jahanshah Afshar's men during an incident, and the commander of the British army also agreed that they had landed in Zanjan. Either the military forces were stationed outside the city of Zanjan, or the British planes were constantly coming to that airport, but the British ambassador also confiscated a number of weapons and only agreed to return only 250 weapons, or take them from the Russians and give them to Jahanshah Afshar again so that he could With the help of his small arms and the regional military power of Zanjan, the two Russian and British ambassadors were afraid of him and finally put pressure on Reza Khan Pahlavi and said that in order to prevent their authority from falling apart inside Iran and by the same Jahanshah Afshar, and therefore to Reza Shah They emphasized that he should be deported to Najaf!And in 1307, his old son Vayam died in Najaf and his second son, who survived after his father's death, but he had seen the performance of Reza Shah and the Russians and the British with his father, or he had seen the process of killing the son of Farmanfarma Waqtal Khan Bozor Bakhtiari, or during the period of Reza Shah He had seen or heard that he humbly agreed to build a school in "Krasaf" and named it as Sohrvardi School, and probably Pahlavi High School, which is the first high school in Zanjan, and was established in 1312, and today it is called Dr. Shariati High School, and during the four years of his rule in Zanjan It was his house, or the new architectural house of Muhammad Hassan Khan Afsharou is in Zanjan, and in addition, there is a model of his house in Kersaf, or there was a large aqueduct flowing in that building, where the people of Zanjan drank its water for years, or there was a big garden in it. Below the Rasht gate of Zanjan and Nazir, there were 15 other khans of Zanjan, which continued to the laundry room, and after his death, fearing for his son, they confiscated the Pahlavi estates, which were the same Qajar families, or they confiscated it through administrative tricks, or they cut his big garden in Zanjan into pieces. And each of them built a house for themselves in that fragmented garden, and they created the same kind of disaster on the Khanin Angoran garden and on the other side of the Rasht gate, or they did something that was done in the Zanjan urban land administration of the Pahlavi era or in the Pahlavi era's document registration, and the document is called They wrote it themselves, or it was the document in the name of their immigrant families from other cities of Iran that they registered, and in addition, his village had 400 villages in the arable land administration, and the Zanjan Agricultural Bank was a former Russian lending bank, or with the introduction of the British and American land reform plan in In January 1341, he and Muhammad Hassan Khan Afshar and Faru Tananeh attended the office of Mr. Ardabili's land registry office in the current Imam Square of Zanjan and handed over the villages inherited from his father to the farmers of Zanjan with his own signature and the rest of his family members did the same. In the presence of Mr. Zand, who was also the head of the Zanjan Land Reforms Department or Pahlavi High School, it was registered to be handed over to the chiefs of Kedar and others, but after the signing of the handover of his villages, Farrand Jahanshah and Mahshoud Khan Afsharut were given to Pahlavi by Savak, and some of his villages were also donated to the University of Tehran. I don't know what the Qur'anic meaning of owning land or real estate and endowment or handing over to deprived farmers? Instead of handing over to the deprived villages of Kedar, etc., and those villages, the endowment of the University of Tehran or Sepahsalar School of Tehran has been done. Is it obligatory to give waqf to the villages of Kedar, or is it obligatory to give it to the unfortunate workers of Afshari, the same Kedar? Or is it necessary to show the benefits of that endowment and for the prosperity and development of the region? Or is it obligatory for the poor and unfortunate villagers of Kedar, Jajas, and Sahrvard? And the interpretation is with the professors of Tehran University, who show interest in Suhrvardi or his philosophical school in order to secure their rights and income from the endowment lands of Kedar or Suhrvard? Or will they participate in the Zanjan Sehrvardi seminar or in the Gangreh Sejas Shana Zanjan? Therefore, by writing this content, I only want to teach a historical lesson to the people of Majarjo province, and I do not want to arouse the ethnicism of the people of Zanjan province so that they suffer from the past troubles, but my goal is to remember It is a bitter part of the historical events of their past that this Turkic people of GhazDuring the last 1000 years, Iran has been subjected to Seljuq and oppression, either they have lost their property, or other Iranian tribes have captured them, or they have been easily taken out of their grip, or others have destroyed the city of Zanjan many times under various pretexts. have done! Or have they been taken or taken out of their hands by the ice web and various rulers of Zandiyeh and Qajariyah with the slogans of smart people and property and wealth and they laugh at them and they do not even send mercy to Nader Shah for liberating the land of the people of Iran? Will he give them back the many sacrifices and efforts? Rather, in all Iranian letters, he said to Nader Shah Afsharbad and Virah, either they are cursing the end of his life in 1160 Hijri, or they are calling him a power-seeking king. Did he want to take all the properties of Iran into his own ownership? In addition to Nader Shah, they are also pessimistic about the people of Zanjan and the rest of the Afshar tribe, so all the Iranian tribes want to take Nader Shah's revenge only from the people of Zanjan during the Qajar period, and for this reason, they sent Hasan Ali Khan Grossi, who had served in London, or they said Shah Qajar, and this Khan Grossi He sent and killed three thousand women and children of Afshar tribe in Zanjan and in Alimardan Khan Afshar Zanjan castle where they had taken shelter or sent 30 regiments of artillery from different cities to Zanjan and in addition to Alimardan castle in Afshar and all the houses of Zanjan people. Within 11 months, they want to destroy it, or Shah Qaja Roya, who claims the Shiite religion, or Majdal-Dula, the uncle of Naser al-Din Shah, or the ruler of Zanjan, and Hasan Ali Kha Negrosi, who is a Sunni, wants to come to Zanjan and kill at least 23,000 inhabitants of Zanjan, or throw the bodies of his daughters in a ditch south of the city. If it rains, or they keep Voznjan in ruins for 50 years, or the city of Kedar was not considered a city until 1348, and it was left as a ruin, or Sahrord, Vesjas, and the surrounding areas of Abhar were also destroyed, and Varshad did not have a city, but today everyone curses Nader Shah Afshar or Jahanshah Afshar or attributing oppression to his subjects and the only endowment income of his villages and instead of giving it to the same poor subjects and villagers in Kedar and to some rich people of the Pahlavi era or the Qajar era! All of them were from other cities in Iran? Or will the income of the same villagers be confiscated and instead of educating the children of Khan Kedar village, will it be spent on the endowment of rich professors of Tehran University? Or will it be spent on the teachers of Sepahsalaro school next to the parliament? They are not the ones who fight only for the interests of other small Iranian tribes, or in this way have all kinds of violent conflicts with the Mongol people and get no results in return, or the conflict with the Byzantine Christian civilization, which has shown courage and others take its fruits, or the conflict with the violent Ottoman civilization is like this. ? Or the bloody conflict with the Uzbek tribes during the Safavid period, or the conflict with the violent Afghanistan and the rescue of Isfahan during the Afshariya period, or the conflict with the cunning civilization of England, or the conflict with the Russian army and the Iran-Russian wars, where only the inhabitants of Khamsa went and died, and only the same tribes benefited from it. The profiteers of other Iranians won, or the clever stratification of those tribes won, and the only loss was tasted by the adventurous Turks of Great Azerbaijan!Therefore, today they should learn a lesson and sit down and think or think wisely like others and defend their special regional interests so that they do not become usurped like the past 1000 years when their properties or properties or their cities and villages are destroyed or their properties are destroyed like the smart government of England. taken and given to others, or taken by the Mongol government and not benefited from it, or taken from them by the Ottoman government, and their agricultural lands be undecided for 230 years, or given to small and colorful Iranian tribes, and then they themselves too, and ridiculed by other historians, or by the people The writers of the same small tribes should be ridiculed? Yes, only thinking and thinking about the economic development and their own region or their own region is better than thoughtless adventure, so they should think about the land and residence of the thousand-year-old Seljuk, and the raw or new writers of the mentioned cities too. And learn to preserve their ethnic politics well! Avoid writing public or undocumented material and about the history of their cities or localities in order to avoid the livelihood of the youth of their region and their neighbors! And think of bitter experiences Avoid yours! Or just thinking about their intentions! And don't risk doing anything that their writings will cause the intelligent strata and the geography of their lives to be questioned , or the durability of their jobs and professions and agricultural and urban income will be taken out of their grasp and the share of the few strata of others. They will do it, and then they will put themselves in the hands of the corrupt Qajar tribe or other smart tribes of today, and they will also take the village of Zanjan province in 1300 with the secret support of England, except for the lands of the Qajar dynasty, or they will give it to the families of Hedayat Elah Khan Gilani, who rely on the corrupt Qajar family and make various claims. As for the villages of Gilanksheh or Gilvan Tarem, or the Kakavand family of Il Mafi or Nizam al-Sultaneh, Freemason Mafi and other provinces, some of whom were involved in the attack on the villages and Afshar-inhabited areas of North Khorramdara, or the Zarang families of Isfahani, Vizdi, or Amarloi of Qochan, will have the traditional market trade. They had seized Zanjan, or it should be spent on non-native families of the city, and they would only take agricultural tax from the villagers of Zanjan countryside, and on the contrary, spend its income on the development of other cities. The meaning of the land survey of the Qajar period or the Pahlavi era is so vulgar, but it is accompanied by the arrogance of smart people. Or it is accompanied by the fake document creation of the smart strata in Zanjan, that some smart people and their illegal wealth accumulation lead to the establishment of a private hospital in Zanjan, but because they are non-native, and in the same private hospital, the blood of the city's people is diverted to urban treatment. They don't have any ideas, so its establishment in Zanjan is not beneficial to the current state of the city's inhabitants, whether it is the case of establishing clinics or private doctors' buildings, whether it is the case of taking a share of the province's endowments, or the establishment of private arcades or the income of traditional caravanserais, or the establishment of restaurants. Traditional or established private school? And such incidents of unjustified ethnic ownership happen, and while in the old days there was a "reasonable thesis" and each tribe respected the territory and interests of other tribes in Asia, it acted contrary to the current model of English ownership in Asia, and for this reason there were severe ethnic tensions. And it does not create conflicts among the neighboring tribes, and therefore the responsibility of each nation in the beneficial use or exploitation of its lands was clear. And they had to comply with the welfare of the hardworking people, but the corrupt Qajar or Safavid families and this kind of development model openly disturbed every Iranian nation! Or they created problems between the provinces, such as the document registration system of the Pahlavi period, or the functioning system of the organization of the Pahlavi period, and so on, and today, the unconscious continuation of such "unfair regional development methods" has been pursued by the inexperienced managers of the Islamic Republic, and ultimately a tragedy. It has created greatness for all provinces or it is fueling cultural conflict in all provinces

In the continuation of my article, I will explain more about the lands of the villages of "Afshar Qort Bigloi, Sa'in Qala Zanjan" and I should add that the word Qort Biglo or the name of its Afshari Khans has been mentioned in history, or the names of some villages of the Qort Biglo Sain Qala Zanjan are also the same. which has been repeated many times in historical sources, and for example, during the 112-year rule of the Qajar dynasty, it can be seen in Zanjan, Sain Qala, etc. It has been written since the era of Agha Muhammad Khan Qajar, and it has been mentioned until the era of the selected chronicles of the era of Ahmad Shah Qajar! But in the Pahlavi period and the establishment of the Civil Registry The era of Reza Shah changed, or it was changed by the policy of the Pahlavi government, that everyone had left their ethnic name and obtained their birth certificate, and could only choose their family name, their father's name, or other personal titles! Or it was associated with the policy of non-native families that They were moved by the Qajar or Pahlavi to the cities of Abhar, Akher Madra, etc., and their special interest was in eliminating the past ethnic identity of the inhabitants of those cities, who would find a place among the inhabitants of the city, and because despite that old ethnic system, they could not separate themselves from the rest of the inhabitants of the city. They were going! And the Qajar and Pahlavi governments had given the management of the same villages and towns in the Abhar region to a certain family, and it was this type of Pahlavi policy that the ethnic titles of Afshar Qort Biglo or Afshar Inanlo were removed, and a variety of inconsistencies were formed from different or colorful names. Or with different goals and interests, and behind that family title and replaced by the issue of regional interests, for example, the name of Inanlui Abhar, which can be seen from the books of the Safavid era until the year 1324 A.H., or it is still abundant in the historical sources of Iran, and the ethnic interests of the inhabitants of this region became clear. The region helped, or their influence in the development of the region was great, or the settlement of a neighborhood and the management of a native person of that neighborhood was great, or their influence was in serving the people of their own region and it was visible or transparent to everyone, because everyone could easily understand or know who and for what. That neighborhood or city has been useful, but this trend was changed during the Pahlavi period and in the cities of Sain Qala or Khormadreh, Hidaj, Abehar, and Vezjanjan, and it is a great policy to show the influence of a person in an urban neighborhood or in the countryside, and only by installing that person's name in an alley or street. And the "magnificence" of a city was seen by all of them easily, or by seeing the same big painting, and they only refer to him, which was contrary to the criteria of choosing useful or selected people and suitable for the management of a clan and clans! But it was a phenomenon that in the period Pahlavi became popular, but it was not known how much that person's service to the said city is? Or how many members of that family are there in the said city? Or how many of the inhabitants of the city are from the neighborhood? For example, during the Pahlavi period, the word "Noah Street" was named in Abhar and the surrounding cities as a street in this city, but it was not known how many percent of the residents of Abhar are from the Noah family, or in the villages of Abhar and how many family members there are. Do they live in Nuhi? Therefore, the installation of personal titles in the places of Sain Shahr and the removal of the name of Qort Bigloh in the second Pahlavi era was also in such a situation!In addition, I must add that the inhabitants of Sain Qala during the Safavid period were Afshar, and the only term Afshar Qort Biglo has been customary in this region since the beginning of the Qajar period, and because various historical documents show that during the Safavid period, the city of Sain Qala and the place "the central fortress of the tribe" Arshlu Afshar had become "Arshlu Afshar" and the tribe that headed the rest of the clans was the Afshar tribe of Vera region, so most of the different branches of the Afshar clans and the surrounding areas would come to Burj Castle and Baro Dar Sa'in Qala and Martaba and went to the Hall of the Great Khan of Arshlu Sa'in Qala and there the meeting was held. They used to take or carry out Qorilatai and then take the final decision of the tribal leaders among their tribes and surrounding areas and create ethnic unity in the region, or among the large Afshari tribe with scattered branches in the mountains and keep them as well, and this is why it is in This Safavid historical period, according to Sharden and Sa'in, the castle had a large castle and a well-built tower, or the castle was full of people, and the new Afshari Khans had rebuilt and created the new castle, or Khan Bezag Afshar also lived in "the new fortified and fortified castle" in Durham. "The old ruins" were built during the time of the Mongols, and in addition, they were in the Ili culture and the small khans of Afshar and were their political subordinates, even though they were sitting in different areas of Soltanieh, Dasht Kharghan, Auj, Vesjas, south of Qazvin, or in Kedar and Vaijrud, and they had their problems with Khan Bezag. Ail raised and then the way of grazing their livestock and crops or the problems of livestock and their livelihood in the Mezboro area or they raised the problems of the route they needed and then they made collective decisions and that is why the city of Sayin Qala Zanjan or during the Safavid period and "Central Qala" It had become them to seek advice from Ili! In addition, each of them also had a "small castle" in their grazing area, or they had their clan's livestock on the way, and also in the same ethnic meeting, and the path of their Afshar tribe, and the subject of exploration, consultation and opinion. They wanted not to cause differences between different clans! Or why they are not bred by different clans? In addition, they also proposed the limits of their cattle pastures or Afshari pastures, on which date or within a few days they should move from Urmia Afshar to the Afshar pastures of Savjblag Karaj, or on the banks of the Karaj River or the gardens of Shahriar Karaj and Fashapoyeh, and Yayaftabad of Tehran and Dasht Ri and Chand. They should continue their day and pasture, and for example, citing historical sources, the dark pasture and the Qort Biglo tribe and Yafet Abad pasture in Tehran were determined, which the book of Nasir al-Din Shah's Memoirs refers to!It is for this reason that the long route of the Koch Ilagaki has been measured over a long distance and started from the good and long lands in the south of the four provinces, which belonged to the summer and spring pastures of the four provinces of West Azerbaijan and the pastures of Takab and Qara-Aghaj or in Zanjan province and the pastures of Ejro and Chaman Soltanieh pastures. Or Sain Qala grass pasture or Farsjin grass had water, and in addition, there were many fields where special guards were assigned to irrigate and care for them, or this was also the case in the south of Qazvin province and the Kharghan desert, or in the mentioned villages and Shal Varamand cemeteries of Qazvin, which belonged to the Afshari tribe of Bekshloi Qazvin. It was that they kept a seasonal watch among the people of Afrid, and then moved through the lands of Buin Zahra, or from the point of view of Abad Afshar, passed the settlement of Karaj and went to the good villages of Shahriar, south of Karaj, which was called Saujblakh, and belonged to the Pilaghi pastures of the great tribe of Afshar and its numerous tribes. Was it the most populous clan of Iran since the Seljuq period, or the largest Iranian Turkic tribe, or the Afshari khans also in the administration of the cities or villages of their people and had successful family administrative experience, or different tribes that the khans of different Iranian tribes did not have the same experience and organization. In addition, Khan Afshari belonged to each clan and the Afshar clan had a special political culture, they were not elected, and in addition, the place of each Khan or his grazing place in the division of Ili work was also clear, and each head of a clan had a special residence of his own house, such as a small castle or The headship had its own clan and clan members as large as it was, and in addition to having good lands and a migration route, it had been determined and specified since the era of Al-Arslan Seljuq that they had their own "support system" or "tribal grazing permit" and provided for their tribal crops. And this culture has been observed until now and during the thousand-year history of the Turks of Ghaz, and the "types of clans" that have become "settled villages" today, and this type of ethnic production customs have still been preserved, or it is part of the ethnic customs and culture of their historical land. In the historical period, there has been a brief geographical or technical change, and in different days, when a small tribe or a ruler wanted to encroach on their ancestral lands, all the different clans or clans of Afshar united with special political tact and showed their solidarity or in the same direction. They preserved and then defended the nation, and in this way they defended the properties of the small khans of each Afshar tribe, or they defended their ancestral lands and pastures, and the "head of most of the Afshar tribes" was also during the 25-year government of Nader Shah, with the headship of the Garakhlo tribe of Afshar, or in Sayin. Takab Castle was located in West Azarbaijan, or the headship of most of them was during the Safavid era and it was headed by "Arshloi Afshar" or it was in Sain Castle, east of Zanjan, which was located in the middle of the long road of the pastures of Urmia and Karaj, which overlooks the excellent pastures of Shahriar Karaj and Dasht Ray. It was also included, and it is for this reason that Hamdaleh Mustofi writes in his book "Nuzhat al-Qulub" that all the Turks of Ghaz tribe and the family of Izz al-Din Qafchag, Turks of Ghazdar, Urmia, and the Ghazhai of Saujblag, Karaj, and their pasture taxes, gave to Malik Tughrel Shahr Ray, which was the largest Khan's castle. He had Ra and Shahr Ray who was at the end of Shahyar or lived in the fortress of "Tabarak Ray Castle" and later because of the request of Nizam al-Mak, his vizier and the place of Khan's residence.The Seljuk leader changed himself and moved to Isfahan or the seat of his ethnic rule from Tabarak Castle to Isfahan and before coming to Iran, the same system was in place and the seat of their rule or their movement was in the two-faced mountains of Jihun and Wasihun, and their Qashlaq place was also in It was by the lake of Khwarazm, or it was around the "Fort of Manqashlaq" in the north of Khwarazm, or at the end of the roaring Sihun river, where the fertile Qabchaq plain of the Ghaz Turkmen people was in that area, and their ethnic culture was also written by Tughrel and Ibn Fadlan in his travelogue. It mentions in detail and it seems that the choice of the new place of rule of Arshlo Afshar's tribe and Sain Qala was the new Zanjan and "Riyast Mansour Beg Afshar" who was probably the "grandson of Shamla Afshar" and happened in the years 904 and 907, whose name is in Vol. It is mentioned in the second book of Khaled Brin, and for about 130 years, he was the head of the Arsholi tribe of Afshar family, or in the middle of the large pasture of Ili, they had built the new Qahud Khani fortress or the new fortress of Sa'in, and in this way, he was also the head of the rest of the Afshari clans and clans. They were self-occupied and ruled it for several generations, until three wars between the Safavid family and the seven Turkish tribes occurred near the city of Sa'in Qala Zanjan, or the conflict between the ownership of several ethnic groups or with the Safavid family became severe, and as a result of the three The said war and a number of Turks were killed, and the rest of the clans, such as Taklu, Rumlu, and Dzhul-Qadr clans, and as a result of the Westiz war with the Safavids, they went back to Ottoman territory or returned to their previous pastures in Ottoman territory, but for 80 years, there is still war and capture between the people of Afshar and Tirehai. There were different types of it in different parts of Afshar, and it is during these days that Shah Abbas, in order to take revenge on their lands, brought three large Kurds, Chegini, Siah, Mansour, Zanganeh Kurds, or branches of Khorasan Kurds into Iran, or brought parts of them to Zanjan. Vesjas and Angoran Castle were brought by Doiran to Afshar and Vaijrud (Storliq Castle) to destroy those areas or to change the name of Qezel Gachilo Afshar Castle to the Black Castle of Mansour. In this historical period, the Safavids and some of the Kurds of Turkey also attacked Urmia and wanted to take it. but Qasim Khan Afshar of Urmia resists or defends with the bravery of the Afshar clans of his own region and this Afshar city of Urmia. After that date, the Afshars of Urmia became known as "Afshar Qasimlu" and also during the era of Shah Safi Safavi. Olearius writes or mentions Sunduk Bey as "Afshar Sataniyeh Vaznjan" who lived in Soltanieh but had a big garden in Zanjan which he used to visit sometimes, because Shah Abbas or Shah Safi and various other Khans, or he brought Maragheh, or the names of "Aga Khan Moghadam" "Maragheh" or Safi Qoli Khan was assigned to the government of Zanjan, and for this reason, he also avoided Sunduk Bey Afshar, and spent most of his time in his own castle and Soltanieh Castle of the Safavid era, and only some days he went to his government garden and above the Revolution Square in Zanjan. He came and later his grandsons named "Abbasqali Khan Afshar" or "Alimardan Khan Afshar" built a castle in Zanjan, or they built it on both sides of Saadi Street in the middle of Zanjan, or in the big garden of their ancestors in Zanjan.They built that both Muzboro castles were destroyed in the rain cannon during the era of Naseruddin Shahi and in addition 48 other collective fortifications of Zanjan were also destroyed. Either Khan Afshar Tarimi or Khan Ijroud were in Zanjan, and in addition to this, the book of the Summary of Safavid Era also mentions Chacha Rachman and Zarastan pastures in Zanjan, which were the pastures of the Afshari people, including Soltanieh grass, on page 88, or Sain Qala lawn, on page 1060 of the same book, or It was Chaman Farsjin in Abhrudar on page 190 or it was Chaman Makhor Saujblag on pages 178 or 222 and it should also be said that the emergence of this Soltaniyeh grass also had a special philosophy in the large plain of Soltaniyeh and it was because of its boiling water and the land of Soltaniyeh had a special status in this area. The ground was boiling and rising, so in this area, it was getting close to the roots of plants and grass in Soltanieh, and it was causing the growth and growth of plants in the Soltanieh field! Afshar and Mongol peoples also used the growth of grass, or they used it for cattle grazing, or they used it for the war horses of the Afshar people, and in addition, the amount of boiling water from the Soltanieh plain was so great that the origin of the two rivers "Zanjan" "River" and "Abhar River" and therefore it went to both sides of the western and eastern route of the province, and in addition, it was located on the route of the Afshari tribe, or in the Sain Qala plain or Hedge Khormadreh, there were also many types of water springs or mouths of canals. Water boiled from each and several rocks and the flow provided many streams of fresh water, and in addition, there were dozens of dams in the Khorramdara valley and along the path of the great water, it was spread in the side streams and caused many pastures or fresh water to be created in this area. And to create livestock for drinking or grazing the livestock of the Afshar people, so that they can feed their Afshar sheep and graze, and in addition, their "Afshar ram breed" was also a breed that was resistant to movement and long distances, or sometimes they had twins, and in addition, they had suitable wool. They also had, as well as the mentioned plain.Afshar and Mongol peoples also used the growth of grass, or they used it for cattle grazing, or they used it for the war horses of the Afshar people, and in addition, the amount of boiling water from the Soltanieh plain was so great that the origin of the two rivers "Zanjan" "River" and "Abhar River" and therefore it went to both sides of the western and eastern route of the province, and in addition, it was located on the route of the Afshari tribe, or in the Sain Qala plain or Hedge Khormadreh, there were also many types of water springs or mouths of canals. Water boiled from each and several stones and the flow provided many streams of fresh water, and in addition, there were dozens of water dams in the Khormadreh valley and along the path of the great water, it was spread in the side streams, and it caused many pastures to be created in this area or fresh water. And to create livestock for drinking or grazing the livestock of the Afshar people, so that they can graze their Afshar sheep, and in addition, their "Afshar ram breed" was a type that was resistant to movement and long distances, or sometimes they had twins, and in addition, they had suitable wool. They also had, as well as the mentioned plain.Afshar and Mongol peoples also used the growth of grass, or they used it for cattle grazing, or they used it for the war horses of the Afshar people, and in addition, the amount of boiling water from the Soltanieh plain was so great that the origin of the two rivers "Zanjan" "River" and "Abhar River" and therefore it went to both sides of the western and eastern route of the province, and in addition, it was located on the path of the Afshari tribe, or in the plain of Sain Qala or Hedge Khormadreh, there were also many types of water springs or mouths of canals. Water boiled from each and several rocks and the flow provided many streams of fresh water, and in addition, there were dozens of dams in the Khorramdara valley and along the path of the great water, it was spread in the side streams and caused many pastures or fresh water to be created in this area. And to create livestock for drinking or grazing the livestock of the Afshar people, so that they can feed their Afshar sheep and graze, and in addition, their "Afshar ram breed" was also a breed that was resistant to movement and long distances, or sometimes they had twins, and in addition, they had suitable wool. They also had, as well as the mentioned plain.Their Afshari tribe had soft or stoneless soil in Soltanieh and Sa'in lawns, castles and rivers, and even the good lands of the Farsjin Plain, with the pleasant weather of the Toam region, or the Ramand Plain, or the Shawl in the south of Qazvin. It creates suitable crops for the people of Afshar, but in the past few decades, tribal settlements started, and unfortunately, most of the above-mentioned Mezghob lands were turned into high-quality vineyards, after the Qazvin plains and Buin Zahra plains, which Jalal Al-Ahmad and Katabi wrote about. The contents of the book "Marat al-Buldan" also specify the route of movement of the cattle of the Afshar tribe of Inanlu Abhar and the Boyin Zahra plain, and then they went to the plains of Saujbalag and Shahriar, the Garm Feshapoyeh plain or the South Ray plain, and other historical sources also mention the pasture grass of Sajas, which It had a historical hill or a summer house, which were all the summer residences of Mongol or Timurid rulers, or during their 100-year rule, and also in the past, it was the place of residence for small villages of the small Mad civilization.It was a settlement of Parthians and Sassanids, so there are several "Mad Abad villages" in the mentioned route, and in addition to the grasslands of the Afshar tribe, it is located in the south of Kedar city, or the pastures of Ijroud city, or the pastures of Qara Aghaj city, or the pastures of Takab city, Azerbaijan, and finally There were also good pastures around Urmia that belonged to the Afshar people of Urmia, and therefore historical documents show that all these lands and pastures did not belong to the Kurdish people, or during the beginning of the Seljuk rule or the rule of El Arslan Seljuk, his ministers, the said lands were not occupied by the war with Romanus and the Roman emperor. It was taken by Byzantium, or it was taken from the Christian tribe of the Romans, and it was not taken from the Kurds, and later it was named the city of "Iranian Urmia" and against "European Erzurum" on the other side of the border, which was called Eastern Rome. Selmas is also predominantly of the Turkish tribe, and it was called Shahpur in the past during the Pahlavi government, and the Shapur statue was also located in that area during the Sassanid period, so it belongs to the Sassanid civilization and the Sassanid people, and for these reasons, it was not part of Kurdistan's lands historically, and on the contrary, the Seljuks considered the Turks and Selmas to be among the remnants of the tribes. The invading Arabs had invaded Iran, and another historical document is also found on page 198 of the History of Seljuk Princes and Kings, which reads as follows: Seljuk Sultan Tughrel and 50 thousand Turkmen of Ghaz along with "Ezzeddin Hasan Qobchak" and the Song of Four Cities (Ashneh, Urmiyah, and Khoi Walsamas) Therefore, the aforementioned historical documents show that at the beginning of the Seljuk government, even the Kurds on both sides of the West Azerbaijan border did not live in this area, nor did there exist Christians in Byzantium Rome that was part of their Kurdistan, because before the Seljuk Al-Aslan attack and the territory of the Eastern Roman Emperor or its conquest Diyaro up to the city of Ankara (or the city of Angora) and all the villages of Byzantium Turkey and all the peoples were Christians, and for this reason, there were no Sunni Kurdish peoples in those areas during the mentioned historical period or at the beginning of the Seljuk era, and it is possible that the majority of "Kurds" were found in that area or later. The mountains of the four mentioned cities, Oceanuyeh, Urmia, Selmas, and Khoi, came after the fall of the Seljuk government, or after the fate of Sultan Jalal al-Din Khwarazmshahi ended, when various Kurds came to the mentioned areas, or it may have happened during the reign of the Mongols, but for several centuries. Then, Shah Abbas I, who came and lost his Turkish supporters inside Iran, or had a war with several large Turkish tribes, so his government was left alone, and for this reason, he tried to force many Kurds into the territory of Turkey. Iran will move! Or he will go to the barren lands of Sehrvard and Govarud and take a severe revenge on the disgruntled Turkish people of Afshar, or endanger their "nomadic ancestral pastures"!It is also necessary to remember that the leadership of Afshar Arashlo's family, both in the city and in "Sain Qala Zanjan Castle" also started from the period of Mansour Bey Afshar and it was the period of Nader Shah's appearance, who came to "Sain Qala" in order to save Azerbaijan and expel the Ottomans from the territory of Azerbaijan. Abhar" came to defend the "old pastures" of the Afshars, so according to the quote on page 159 of the book Alam Arai Naderi, with the arrival of Nader Shah and Abhar Soltanieh, or with the conversation with the heads of the Afshar tribe in Arshlwooder, the city of Sain Qala Zanjan, what had happened and they all cooperated with each other until the end. Azar Baijan should be taken back from the Ottoman army! The same type of Nader Shah's journey is also mentioned on page 159 of Alam Arai Naderi, and after that historical period, "the chiefs of the Afshar Arshlu clan" or the branches of the clans and clans under their supervision lived in Sain Qala Zanjan. Kurds and had a war consultation with each other and made a decision, so most of their subordinate clans in the same historical period have joined the Afshariya Nader army, and a small number of them remained in Sain Qala and Tire Qort Biglohs and replaced them, or they all took part in the 25-year wars of Naderi, and it has been a "habit" since ancient times. The culture of the Afshar tribes or its clans was such that they were supposed to be a herd of warriors, and therefore they trained their own children as a military force, so as soon as the aforementioned meeting was held in the consultation room of the central forts of Sain Qala and the people of each region immediately Many of the inhabitants of the Afshar villages gathered in Urmia, or Afshar Ijrud, or Afshar Takab, and were prepared, and finally, they created a large force for military conflict, and there were no such war characteristics in other Iranian tribes that could be "immediately organized" in this way, but Afshar They were different from the Seljuk era, the Turks and Nadir Shah's era, and all of them had tribal cells or knew how to organize a war. "deep" in the organization of their tribe and finally they reached the rank of "Khan Soltaniil" from the position of "Maqam Yavari" of the tribe or "Bigi of the clan" or it was with this way of organization for Afshar clans that the accumulation of 1000 years of family experience creates. And Khanin Atabek in Fars or Yazd, Volrestan, Hamdan, and Azerbaijan were completed and reached the age of experiences of Nader Shahi era, and with these historical experiences, they were successful in Nader's government and participated in at least 300 major wars, and they were successful in all those wars. There is an army in the world, and the only example of the above-mentioned organization is found in Timur's army, or it exists in the Seljuk period! In addition, on the same page 159, it is mentioned that Nader Shah and "Probig Afshar" or the son of "Biston Bey" in that meeting and The ruler of Urmia "does well the arrangements or organization of the clans under his supervision, and prepares the necessary plan, or with good management and his preparation, captures the city of Urmia from the Ottomans, or takes back the Ottomans' Yeni Cheri army and the pastures of the Afshars of Urmia, or To take it back from the invading Kurds to Iran? And "Biston Bey Afshar" appoints himself the General Commander of Azerbaijan and the city of "Tabriz"!But the same book of Alam Ara does not specify that Probig Afshar or Bistun Bey Afshar are from which tribe of the Afshar tribe? However, Gulshan's book has made it clear, or he mentions in the pages of his book and Fatali Khan Afshar Arshlo and "or the ruler of Urmia" that after the bloody war of Saman Arkhi Zanjan, he survived and was still the ruler of Urmia for a while, but later Vahman Khan Arshalvi of Urmia and his two children. and they were killed by Karim Khan Zand or they were killed near Isfahan, and also the matching of this type of historical documents shows that with the appearance of Nader Shah Qarakhlo and the Afshar Sain clan, Zanjan Castle was transferred from this city to the center of Afshar in the city of Urmia, and on the contrary, the remains of The Afshar people of Ghasemlui Urmia also appear in the cities of Takab or Kedar and finally I say that although I have prepared a 47-page research on the historical developments or the localities of Sain Qala, I have written about the city of Sain Qala or its changes since 904. I have the current era, but I will refrain from mentioning them due to the brevity of the article, and I will only mention the change of ethnic location of Sain Qala and the "Arshlo tribe" to the Qort Biglo tribe, which was formed during the rare meetings of Nader Shahi and later evolved during the Qajar period, and the tribe that lived in the surrounding villages Sayin Qala lived in Zanjan, and for example, p. 1982 of the book Marat Al-Buldan and the village of "Chale Magar" around Sain Qala and as "the settlement belonging to Shahsun Qort Biglo" is mentioned by Afshar on p. Shahsun Ghort Biglo mentions or on page 272 of the selected book of al-Tawarikh he mentions "the head of the Ghort Biglo clan" or he mentions "Saware Il Ghort Biglo" and also pages 521 and 2005 of the book of the Naseri administrator also mentions "the heads of this clan Afshar Ghort" Bigelow "says and speaks" and in addition, pages 1252 and 1391 of the book Naskh al-Tawarikh also speaks of the sending of "the tribe of Afshar Qort Bigelow" and the war with the British and the way of Kazeroon.Also, pages 1253, 986, 1239, and 1405 of Naskh al-Tawarikh book also mentions "Qort Biglo clan" and its "riders", and in addition, pages 57 and 59 of Nasir al-Din Shah's memoirs discuss "Qort Biglo clan and its leadership" and also page 1269 of Naseri book He also mentions "Yuz Bashian" and "Rahmatullah Khan Qort Biglo" in the discussion, and on page 352 of Naseruddin Shah's book, he also mentions "Abadi Kuloj", an area that belonged to "Saran Il Qort Biglo" or on page 355 The settlement is called Saru Jahan, which belonged to the head of the Qort Biglu clan, and in addition, during the Seljuk period, this settlement was Saru Jahan and a strong Seljuk fortress, and therefore, for a week, Sultan Muhammad Khwarazmshah had become "Dajseru Jahan" against the attack of the Mongols and its refuge. In military affairs, the "Khort Biglo clan" formed an independent military regiment during the Qajar period, which is mentioned in most historical sources and this "military regiment of the mentioned clan", for example, on page 1185 of the book Marat al-Buldan, which in 1270 AH, the mission He gives "Saware Shahson Shahson Qort Biglo" to Khorasan and a historical report, or it is also mentioned in the daily memoirs of Naser al-Din Shah and the travel book of Gilan, and he mentions "Qort Biglo's Qashlaqat" which was found in Abad Tehran and the place of their Qashlaqat, or p. 108 of the Book of Selected Chronicles In the year 1271 AH, you mention their sending to Agh Darband Sarkhas, page 1253 of Naskh al-Tawarikh also refers to the same thing, or on page 1201, Marat al-Boland and confronting the Turkmen outside of Iran, when the Turkmen attack Iran from Ashgabat, and as a result Suraran Qort sent Biglo and also on page 1405 of Marat al-Buldan and discussing their sending to Fars province and in addition on page 143 of the selected book of al-Tawarikh or p. 1556 of the book of Marat al-Buldan and about them as "independent military cavalry" and in addition in 1284 AH and The book Marat al-Buldan also mentions on page 1555 of the same book about their dispatch and the encounter with the rebel group in "Atraf Bojnord" and also on page 1391 of Naskh al-Tawarikh about the military encounter between the Qort Biglous and the British army in Bushehr, in which the war between the British and And they had installed 66 cannons or mortars in their ships, and in addition, on page 115 of the biography of Abbas Mirza Malik, he also mentions "Il Qort Biglo" or writes that Shahson's people surrounded Voznjan from three sides and they are four tribes. And that is, it is the Duiran tribe of Afshar or the Inanlu tribe or the Afshar tribe of Kedarami, and also in the following years, that is, in the years 1276 and 1291 Hijri or 1297 or 1310 Hijri, the same "Saware Qort Biglo" appears in the field of military affairs, or it is mentioned on page 1284 of the book Marat al-Buldan It has been mentioned on page 1952 of Naseri's "Regulatory book" or on page 2400 of Marat al-Buldan or on page 172 of the selected book of al-Tawarikh by Qort Biglo and it is discussed and sometimes in the same historical sources he has mentioned the "military force of Qort Biglo" or from "Jamaat Shahsun Qort Biglo is mentioned on pages 20, 91, 1246, and 521 of the book of the Naseri administrator, and also in the year 1297 AH, the book Farsnameh Naseri mentions the mission of the "Qort Biglo clan" in the region of "Kasht Fars", and in addition, page 986 of the Nasakh al-Tawarikh book. Riding 300The member of the "Qort clan of Afshar Bigloi" discusses a military mission, and today this clan and Takhteh have been captured, but in the past they had a successful history and gained good combat experience and the position of brigade commander, so they often had important military experience and correspondence. Reza Qoli's Nizam al-Sultaneh or Sepehsalar's telegraph book also discusses the "Qort Biglo tribe" and its ethnology.

صائین قلعه زنجان  وافشارهای قورت بیگلوی آن (قلعه مرکزی مسیر کوچروی ایل افشار)-دکتر محمد خالقی مقدم

صائین قلعه زنجان وافشارهای قورت بیگلوی آن

(قلعه مرکزی مسیر کوچروی ایل افشار)

از دکتر محمد خالقی مقدم

تخصص در قوم شناسی از دانشگاه تهران

جغرافیای ارضی استان زنجان ، وبه صورت زیستگاههای شهری یا روستایی مختلف(ودرگذشته کانونهای مکان گزینی اقوام افشار بود ) و اینجانب در کتابم و بنام زنجان ، سرزمین اقوام افشار آن را تشریح کرده ام ویکی از شاخه های این ایل مهم ایرانی هم وشاخه قورت بیگلو افشار می باشد که در صایین قلعه وهیدج زندگی می کردند و اکثریت جمعیت شهر ابهر ویا دهات حومه اش نیزو از" شاخه اینانلو افشار" بودند که نادر شاه قرخلو افشار وبعد از بیرون راندن افاغنه از اصفهان و(ابوالحسن افشار ابهری )را وحاکم اصفهان کرده بودویا درکتاب عا لم آرای عباسی دوره صفویه هم واز ایل اینانلو منطقه یاد شده است ونیز اغلب سکنه زنجان هم واز "شاخه ایرلو افشار" بودند که بقایای ترکان دوره سلجوقی وخوارزمشاهی می باشند ویا امیر شیر گیر سلجوقی حاکم ابهر و ویا نواده اش امیر بهاء الدین حیدر که قلعه ابهر را ساخته بود(ماخذ :ص58 نزهت القلوب ) ونوه وی بود ونیز سکنه دهات سجاس رود هم واغلب از افشار های اوصانلوبودند که در حمله مغول نیز و"قره قوش خان ترک وحاکم نظامی سهرورد بود ویا یلتگین سلاحدار هم وحاکم پادگان سجاس ودر دوره مغولان بود وبعلاوه سلطان محمد خوارزمشاه ترک هم ودر فرار از مقابل مغولان ویک هفته در قلعه قهودبود ( ویا در صاین قلعه زنجان ودژ سرو جهان جنب )و پناهنده آن بود ومولف کتاب نزهت القلوب هم وبه مطالبی در این باره اشاره کرده است وآری به نقل همین کتاب وحافظان نظامی قلعه قهود زنجان ودر برابر ارتش مغول کشته شده ویا قلعه قهود ویا صاین قلعه نیز ویا (قلعه اهنین آنان )هم وویران گشت !ولذا ترکان سلجوقی ویا خوارزمشاهی آن مجبور به ترک سیاست شدند ویا نظام اداری شهر ها را رها کرده ویا بمدت 300 سال رها کردند واین بار وبه مراتع کوهها ودشت های بیرون شهرها روی آورده ویا جهت رمداری صزف روی آوردند واین بار مغولها وتیموریان سر کار امدند وتنها دو چاپا رخانه مهم در "صاین قلعه "وهیدج نگه داشته بودند ودر دوره آنان ومرکز شهری مهم در این نواحی نبود ولی شاردن سیاح اروپایی ودر سال 1082 هجری ودو باره از"سور وباروی "پرجمعیت مجدد صائین قلعه زنجان بحث می کند! ومن نمی دانم که قلعه جدیدآنان و آیا در دوره دولت ترک قراقوینلو ساخته شده است که مغولان را وازسلطانیه ودر سال 850 والی 860 هجری بیرون کرد ؟ویا در اواخر دولت ترک آق قویونلو بازسازی شده است که در سالهای 904 و907 هجری می باشد دوباره ساخته شده بود که صفحات 376 و یا 740کتاب خلد برین ودر ابتدای دوره صفویه واز "منصور بیک افشا ر"ودر این نواحی صحبت می کند واین در حالی است که تازه اوایل حکومت صفویه می بشد ویا در ایران آغاز می شودکه چند ین طایفه ترک شاملو ویا روملو وتکلو وذوالقدرهم وازخاک ترکیه وروم وشام وغیره هم وبه خاک ایران آمده وجزو اصحاب نظامی دولت نوپای صفویه می گردند وقوم بزرگ افشاریه هم واز دوره سلجوقیان بودمد ویا 500 از سال قبل ودر ایران بودند وبزرگشان هم در دوره سلجوقیان و(شمله افشار) بود ( ماخذ تاریخ ابن اثیر) وعشایر رمدار ترک وجنگجویی بودند که برای فروپاشی دولت آق قویونلو اقدام کردند وبرخی هم از دولت جدید عثمانی بریده وبه ایران آمده بودند وترکان رمه داری که با ائده ئولوژی تراشی اروپائئان زرنگ وسازماندهی تبلیغاتی شده بودند و یا برای دو دسته کردن ترکان آسیا وآماده می شدند وترکانی از سلجوقیان انقره ( آنکارای ترکیه )وتا (ترکان برلاسی زیر نظر تیمور لنگ )ودر هرات تیموریان ویا ترک سمرقند وترک اوزبک که می بایست و سه دولت متخاصم وبا یکدیگر تشکیل می دادند وتا کمپانی هند شرقی بتواند ودر وسط خاک آسیا وپا بگیرد ولذا جنگ خونین این سه قوم ترک متخاصم آسیا پا گرفت وحدود 230 سال ادامه داشت ویا هفت قوم ترک جنگجوهم ومی بایست که جزو اصحاب نظامی ایران بوده ویا مرید نظامی درویش زادگان شیخ صفی می شدند وتا پادگانهای نظامی این خانواده درویش صفت اردبیلی پا بگیرد وخاندان مشکوکی که با زنان ارمنی اشان وبوسیله مبلغان مشکوک اروپایی آموزش داده می شدند ویا بوسیله تاجران وکاروان داران دول اروپایی وتا در میان اقوام بیسواد وچوپان پیشه آسیا وشخصیت کریسمایی بیابند وتا دولت اشان پا بگیرد ویا فرزند ان این خانقاه نشین ویا شیخ صفی الدین اردبیلی وپا بگیرد! وخانواده ای که جزء کشکول داشتن وچیز دیگری نداشتند ویا جزء ورد خواندن وحتی شمشیر وپول نداشتند ویا اسب سواری ویا حمله وگریز و برای تشکیل حکومت دادن ودر ایران ودیگر چیزی ودر همان خانقاه اردبیل نداشتند ! وتازه معلوم نبود که آیا شاه عباس هم وبا ترفند همان انگلیسی ها واز فززندان همان شیخ صفی باشد ؟ ویا ترکی واز دیار داغستان آسیا بوده باشد؟ ویا از طایفه لگزی وغیره باشد؟ که اقوام آنها هم وترکی بلد بودند! ویا وی هم که با 400 خانواده واز علمای عرب به ایران کوچانید ویا جایگزین علمای مبلغ قدیمی ایران نمود ! که تفکرات دیگری واز" نهاد مذهب ویا از" زمینداری اقوام ایرانی" وطوایف وتیره وخانواده ایرانی "داشتند ولذا همان خانواده شیخ صفی و400 خانوار از روحانیون عرب را از جبل عامل لبنان وبه ایران کوچانید ویا در شهر های مختلف ایران اسکان داده ویا در میان ارتش چوپان پیشه نوپای وی وتبلیغ "شاه سونی "وبه نفع وی می کردند ! وچراکه قبلا وهیچ کدام از روحانیون قدیمی ایران وحاضر به قبول این نوع از خانواده سلطنتی نبودند ویا مدل حکومتی آنان نبود وتا در شهر های مختلف ایران وانواع "تجارتخانه هند شرقی "راه بیفتد ولذا در این دوره تاریخی واروپائیان ومرتبا وبه دربار اصفهان وشهر های مختلف ایران می آمدند ویا انبوه ازمسافران اروپایی ویا مهاجران ارمنی جلفا وتبریز وارومیه وغیره بود که رفت وآمد کرده ولی در ادوار قدیمی حکومت ها نبود ورواج نداشت ویا اقامت طولانی می گرفتند ویا انواع سیاحان توطئه گر اروپایی بودند که درس سیاست ویا تنبیه شهر وندان وبه شاهان صفوی یاد می دادند ویا اسحه نوین اروپایی وبوسیله "کمپانی مسکوی" وبه شاه طهماسب ویا به شاه عباس می دادند ویا برادران شرلی رایت انگلیسی بودند که آموزش اسلحه سازی نوین ودر کارگاههای اصفهان وبه آنها یاد می داد ! ولی تا بحال اسناد تاریخی واقعی در ایران عرضه نمی شود؟ و یا تا بحال وپنهان نگهداشته شده است !ولذا کمتر تاریخ نویس ایرانی است که جرئت کرده باشد که عوام فریبی ایرانی را رها کرده واین بار به شناساندن ماهیت واقعی ویا چهره واقعی ویا کارکرد واقعی دولت صفوی ودر ایران بپردازد!؟وچرا که ماهیت دانشکده های تاریخ ویا کتابهای تاریخ نویسی در ایران چنین است !ولذا حقایق تاریخی به لجن کشیده می شود !ولیکن "ایدئو لوژی تراشی دروغین " آن موقع صفویه وبرای ساخت وسازچنین نهاد جدید سیاسی در ایران ویا برای نهادیه شدن سیاسی اش ودر میان اقوام ایرانی ومدت زمان طولانی دوام نیاورد! وبلا فاصله بعد از شکست ننگین چالدران که شاه اسماعیل وبه دشت خرقان فرار کرده وبه مشروب خواری حاد روی آورد وسپس بر اثر آن مشروبخواری هم ودر ایام جوانی ومرد وآنگاه پسرش آمد وجروبحث بین این هفت قوم ترک رمه دار جنگجو وبا خانواده سلطنتی صفویه وشدت گرفت وبه اختلاف ودر گیری نظامی حاد کشیده شد !و لذا 50 سال حکومت شاه طهماسب در قزوین وبا جنجال همراه بود ویا با شکایت دسته جمعی وتجمع در بیرون قصر صفویه وهمراه بود ویا با تیر اندازی به همدیگر ودر حضور پادشاه وتوام بود ! ویا شیوه حکمرانی شهری وی هم و مورد سوال بود؟ ویا در مورد نظام زمین داری ومالکیت اقوام مزبورهم ومورد سوال بود ؟ولذا در مورد ایدئولوژی حکمرانی منسوبینش ودر شهرهای ایرانی وهمان مردم تجمع می کردند !ویا درمورد نظام طبقات حاکم برشهر ها وهمان مردم به اختلاف کشیده می شدند وبالاخره ارتش نظامی وی به در گیری با شاه طهماسب کشیده شد !ومخصوصا در سه جنگ سال 927هجری که در نزدیک شهر "صاین قلعه زنجان" روی داد که نزدیک قصر وی ودر قزوین بود ودیگری هم ودر جنگ خونین سال 994 هجری رخ داد ومنجر به اقدام همان چند گروه ترک ودر بقدرت رساندن شاه اسماعیل دوم شد که تفاوت ادئولوژی با شاه اسماعیل اول داشت ویا با عقاید پدرش شاه طهماسب وتفاوت مرام سیاسی داشت! ولذا مدتی زندانی پدرش شده بود و"جنگ سوم نیز" و درابتدای دوره شاه عباس رخ داد که اختلافات سیاسی وعمیقتر شده بود ولذا شاه عباس هم وبه علت رشد مخالفان زیادش درشهر قزوین ونتوانست در آنجا بماند ومجبور به رفتن به شهر اصفهان شد ونتیجه این سه جنگ خونین هم وآن بود که ایل ترک روملو ویا ارتش تکلو ترک هم ایران را ترک کرد ونتوانست در شهر های ایرانی بماند و دوباره از ایران خارج شده ویا دوباره به اراضی پدری خود ودر خاک عشمانی پناهنده شدندودولت عثمانی هم وعذر آنان را پذیرفت وپناهشان داد واز تیره تکلوهم وفقط یک تیره کوچک در حومه تویسرکان باقی مانده است ! ویا ایل ترک ذوالقدرهم و ابتداء به شیراز وجهرم رفته واداره شهر های مزبور را بدست گرفتند وسپس سرانشان هم ودر دوره شاه عباس کشته شده ومحل حکومت آنان هم وبه خوانین ارمنی ومثل اللهوردیخان ارمنی ویا امامقلی خان ارمنی ودر شیراز ویا لار و بندر عباس وبندر جاسک وبندر بوشهر وهرمز داده شدو تا انواع تجارتخانه هند شرقی را ودر آن شهر ها ی جنوب ایران وتاسیس بکنند ! ویا حکومت شهر های اصفهان ویزد وکرمان ویا بافت وسبزوار وتربت جام وکازون ویاسوج وشوشتر وشادگان خوزستان هم که در دست خوانین افشار بود که قبلاپدرانشان اتابکان فارس بودند ویا اتابکان یزد وخوزستان ویا همدان ویا اتابکان لرستان نامیده می شدند ودر ابتدای دوره صفویه هم و"نواده شمله افشار"دوره سلجوقی وریاست همه آنان را وبعهده گرفته بود ویا در اداره شهر ها وشاه اسماعیل هم از انان کمک خواسته بود ولذا نخست اداره شهرهای مزبور هم وبعد ازجلوس شاه اسماعیل اول وبدست همان اقوام بزرگ افشارافتاد ویا در همان منطقه داده شده بود که محافظان قلعه هما ن شهر ها باشند ویا قراولان جاده ها ویا حافظ نظم امنیت مردم شهر ها ودر شب ها باشند ویا بعنوان عسس شهری باشند ! ولی بعدا وبا حلیه گریهای مختلف و توسط شاه عباس اول همراه شد وهمگی سرانشان ودر شهر های مزبور کشته شدند وطوایف وتیره های قومی زیر نظرشان هم دوباره به رمه داری قدیمی ودر دهات خودشان پرداختند و50 جلد کتاب تالیفی عصر صفویه وانبوه از اسامی این نوع خوانین افشاریه است ویا کشته شدنشان وبدست شاه عباس اول را بیان می کند وبعد از ترور انها وحکومت کرمان وبافت وجیرفت وبدست گنجعلیخان سیک هندی افتاد ودر حالیکه دهاتش انبوه از دهات ترک افشاری در بافت وجیرفت وبردسیر بودند یا اداره قندهارهم وبه خوانین سیک مذهب هندی داده شد ویا بدست گرگین خان گرجی داده شد ومثل گنجعلیخان سیک هندی بود که در حکومت کرمان نصب شده بود ویا میدان ویا حمام گنجعلیخان را هم ودرآن شهرکرمان ساخته بود وتا تجارتخانه هند شرقی راهم ودربازار کرمان راه بیاندازد وپسرش نیز وحاکم قندهارشد که شورش غلجاییهای قندهار را بدنبال داشت ویا اداره برخی شهرهای مزبور هم ودر شهر های شمالی ایران هم و به خوانین گرجی ومثل گرگین خان گرجی افتاد ویا فرهاد خان ویا غیره داده شد که از خوانین لزگی ویا چرکس بودند واداره شهر های خراسان شمالی هم ومثل اسفراین وقوچان وشیروان وبجنورد وبه کردها داده شد وبعلاوه منطقه بیجار وقروه سندج هم وشاه عباس وگروه بزرگی واز خوانین سیاه منصور را آورد ویا به ایران کوچانید که همگی از کردهای ترکیه بودند ووی به ایران کوچانید ویا حاکم شهرهای مزبور کرد که حداقل نام 20 حاکم خشن سیاه منصور ودر کتابهای عصر صفویه آمده است که ظلم فراوان وبه مردم ایران کردند ویا طایفه کرد زنگنه را هم واز کردستان ترکیه کوچانید ویا با سیاست انگلیسی ها آورده وحاکم منطقه کرمانشاه وصحنه وغیره کرد وبرخی را هم ووزیر شاه عباس دوم وشاه سلیمان نمودند وتا کمپانی هند شرقی را واز راه قصر شیرین وبراه بیندازد واداره شهر های خراسان جنوبی هم که اغلب اعراب خزیمه ودر بیرجند بودند ویا اعراب میش مست طبس وگناباد ویا اعراب لالوی ویا اعراب عامری کاشان وزواره ویا اعراب اشعری ویا اعراب مقصودی کاشمر ویا اعراب بسطام وغیره بودند که اعراب قرون اولیه مهاجربه خراسان جنوبی می باشند! واسامی قوم های آنان هم ودر کتابهای گلشن مراد ویا در تاریخ محمدی ویا در مرات بلدان وغیره آمده است وکاری کردند که ریاست همه دهات آنان بدست خوانین خزیمه عرب بیفتد که قلعه بزرگی ودر بیرجند داشت واز کاشمر گرفته وتا زابل ودر زیر نظر پدر بزرگ آقای اسدالله علم خزیمه انگلیسی وعرب تبار بود ویا پدران عرب تبار دکتر اقبال نخست وزیر انگلیسی بود که عرب کاشمر ویا رئیس شرکت نفت ایران ویا نفر اول متنفذ مشهد بود ! وطایفه استاجلو هم که علاقه شدیدی به پول ومال ومنال وملک داشتند وسعی کردند که از بقیه طوایف ترک ناراضی جدا بکنند وآنان را هم فقط به تملک برخی دهات گیلان وطالش خلخال فرستادند که هنوز چندین قرن خوانین انگلیسی این نوع مناطق می باشند ! واز طایفه شاملو هم وتنها بخش کوچکی در "دهستان شاملو ملایر "باقی مانده اند ویا جمعیت اندکی هم وبنام "بیگدلی شاملو"ودر چند روستای بزینه رود ویا گرماب خمسه باقی مانده اند وبقیه ایل شاملوها و دوباره به مراتع شام وسوریه خود برگشتند !واز "قوم قاجار"هم وتنها جمعیت اندکی ودر "اق قلعه گرگان "باقی ماندند وبقیه اش وبه مراتع اجدادی خود ودر خاک ارمنستان وغرب شهر گنجه برگشتند ونیز به نقل کتاب منتظم ناصری و"قاچار نویان مغولی "وپدر بزرگ آنان بود ودر ارتش هلاکوخان مغول سردار بود ویا یکی از امرای هلاکوخان بود وهلاکوخان هم وچندین قرن آنها را ودر همان سامان اراضی شرق ارمنستان وغرب گنجه گنجانیده بود ولذا با طراحی اروپایی ها وهمه ساختار نظامی واداری کشور ایران ودر عصر صفویه عوض گردید وکاروانسراهای شاه عباسی هم ودر جاده ها پدید آمد که فقط نامش عوض شده بود وقبلا همگی یامخانه ها عصر چنگیز بودند ویا چاپارخانه های دوران مغول ویا تیموریان بود ولی در دوره شاه عباس ونام همه انها را وعوض کردند واین بارو نام کاروانسرای شاه عباسی گذاشتند وتا انحصار تجارت شهر های ایرانی وتنها بدست همان تاجران ارمنی باشد ویابا مجوزدهیهای خود شاه باشد وبعلاوه در این خلا آفرینی نظامی بود که ساختار جامعه ایران را بهم ریخت ولیدوباره مشاوران اروپایی وی وبه شاه عباس یاد داد ند که چونکه کردان ایرانی غرب کشور و دین اهل تسنن خود را ورها نخواهند کرد و یا تنها بخشی از انان وبنام خاندان اردلان وبا مذهب شافعی ودر قلعه سن دژ( سنندج ) وسقز باقی مانده ولی قسمت ها ی بزرگی از ان منطقه را که متعلق به اتا بکان سنقر بود وبدست خوانین سیاه منصور مهاجر بدهند که حدود 7 هزار خانوار واز کردستان ترکیه کوچانیده ودر جنگ جنب صائین قلعه زنجان شرکت دادند که به نفع شاه عباس بجنگند ویا با 7 طایفه ترک بجنگند که همگی اقوام ترک قدیمی وناراضی ایران بودند ویا همگی ومخالف دولت صفویه شده بودند !ولذا حدود 10 هزار نفر ترک جنگجو ودر جنگ سوم صائین قلعه زنجان شرکت کرده بود ویا با ارتش شاه عباس ومی جنگیدند ولی وی تنها بود وفقط چند صد نفر نیرو از اصفهان فرستاده بود وبهمین دلیل سیاست ایجاب می کرد که حدود 7 هزار خانوارکرد ترکیه ای وبجای ترکان داخلی عمل بکنند ویا به داخل ایران آورده شده وبخشی از انان راهم و بعنوان کردان سیاه منصور وبه اراضی افشار زنجان وگروس وقروه کردستان کوچانیدند وبخش کوچکی را هم وبعنوان کرد زنگنه وبه جنوب کرمانشاه کوچانیدند وبرخی از وزرای صفوی خود را هم واز میان همان کرد زنگنه انتخاب نمودند که مثل شیخ علیخان زنگنه که وزیر بود وقسمتی هم بعنوان کردان عمارلو ویا قرا چورلو وشاد لو وغیره آورده شده به شهر های اسفراین وبجنورد وشیروان وقوچان وچناران وغیره فرستادند که در کتاب کوچ تاریخی کرد به خراسان هم و به آن موضوع اشاره شده است وتا آنان هم ودر مقابل حملات اوزبکان ویا ترکمنهای اهل تسنن به مشهد بیایستند ویا جلوی حمله به شهرهای حاشیه کویری ایران بایستند که حمله انجام نشود ویا اموال ودختران آن شهرها را نبرند ولی آن کردان ترکیه هم تنها منافع خودشان را می خواستند ویا هدفشان فقط وتنها از شیعه شدن ویا آمدن به مراتع خراسان شمالی وبدست آوردن اراضی مفت بودکه سالها وسکنه اش فرار کرده ویا در برابر حمله خونین اوزبک ها ومثل عبیدالله خان اوزبک وغیره ودهات ومراتعشان را رها کرده ویا درخاک اسفراین وقوچان وشیروان رها کرده وبه داخل ایران کوچیده بودند ولذا مقابله جنگی با اوزبکان اهل تسنن وهدف آن نوع کردان تازه مهاجر هم نبود وصرفا بدنبال منافع شخصی خود ویا زمین داری خودشان بودند وبهمین دلیل حساسیت چندانی هم ودر جلو گیری از حمله اوزبکان نداشتند ویا بخاطر حمله ترکمنهای اهل تسنن حنفی مذهب نداشتند که از ان سوی مرزووبه این سوی مرزومرتبا می آمدند ویا در تاخت وتاز به خاک ایران عمل می کردند ولذا دو باره شاه عباس اول ناچار گردید که شاخه کوچکی از قرخلو افشار را وازناحیه تکاب افشارگزیده که شجاع ترین شاخه قوم افشار بودند وبه دهات کلات ویا درگز بکوچاند ویا طایفه ترک بیات را واز آذربایجان وبه نیشابور بکوچاند تا آنان هم وبلکه جلوی حمله اوزبکان وبه شهر مشهد را بگیرند وبعلاوه سکنه اقوام شهر های خراسان جنوبی هم عرب بی تفاوت بودند ویا همانطوریکه در تاریخ یعقوبی وتاریخ یمینی وغیره امده آست و قبلا اغلب از از اقوام عرب خوارج دوران بنی امیه بودند که به سیستان وخراسان جنوبی آمده بودند وبعدا هم وبا همراهی ابو مسلم خراسانی وبه اعراب طرفدار بنی عباس تبدیل گشتند وبنی عباس را سر کار آوردند ولی با آمدن ترکان سلجوقی به داخل ایران که قومی سلحشور وبا تعداد کثیرتر از اعراب خراسان بودند و با انتخاب پایتختی اصفهان بوسیله سلجوقیان که هم مرز با دهات اعراب خراسان شده بودند ویا با پیشنهاد اشتباه خواجه نظام الملک طوسی بود واعراب خراسان واحساس خطر کردند که به مناطق تحت سلطه آنان نزدیکتر بودند ولذا دوباره تغییر ایدئو لوژی دادند واین باروهمان اعراب خراسان وشیعه هفت امامی گردیدند ویا در ناحیه قهستان که به کوهستانهای قاینات ودر منبع تاریخی مشهوربود واز بیرجند وتا دامغان ادامه داشت وحدود 100 قلعه نظامی اسماعیلیه زده بودند وکتابهای متعدد قلاع اسماعلیه در ایران ویا کتب دیگر این عصر وهمگی به اعراب این ناحیه خراسان جنوبی اشاره دارند وبرخی هم هم مرزبا اصفهان ودر نواحی نائین وکاشان ووزواره واردستان واردکان وغیره بودند که اغلب ازنوادگان اعراب عامری واشعری وغیره بودند که کتاب تاریخ قم در قرن چهارم به انها اشاره دارد ومهاجر فرستی انها هم بیشتر به اصفهان بود وبعلاوه در شهرهای مزبور هم واسامی مشاهیر وخوانین عرب انان وجود دارد که بر نام کوچه ها ویا دهات ویا عنوان صاحب منزلهای شیک تاریخی وفرهنگ وهنرسنتی اشان هم وآن موضوع را بیان می کند وحسن صباح هم و یک عرب اهل مرو خراسان بود ولذا سر دسته سیاسی ان اعراب شرق بود بود ولذا از دوره مزبور وبا سلجوقیان وخوارزمشاهیان وتیموریان ترک در افتادندکه قدرت را بدست گرفته بودند وبهمین دلیل جنبش ترور سران سلجوقی بکار افتاد ویا ترور کارمندان سلجوقی ویا دانشمندان ایرانی که در دیوانهای اداری سلجوقیان ویا تیموریان کارکتابت می کردند وبراه افتاد که اسناد زیاد در تاریخ ایران دارد ویا ترور فرزندان تیموریان ویا فرمانداران تیمورترک ودر شهر های ایرانی و بدست اعراب ناراضی خراسان جنوبی براه افتاد که چندین قرن وجود داشت ویا با تبعیت از فرقه نظامی خلفای اسماعلیه مصربراه افتاد ویا انواع ترور های مختلف از وزرای سلجوقی ویا نظامیان ترک خوارزمشاهی نمودند وبراه انداختند ومثلا برخی از فرزندان تیمور لنگ ترک واز انان ضربه دید ویا حتی ترور شاهرخ تیمور ی که با خنجر اعراب خراسان جنوبی و درشهر هرات ترور شد ولی با معالجه زخم شکمش وخوب گردید ولذا شیعه شدن آن اعراب خراسان جنوبی ویا شهرهای حاشیه کویری ویا تبدیل شدنشان از شیعه هفت امامی وبه شیعه 12 امامی مصلحتی بوده وصرفا هدف برخی از آنان وخزیدن به دربار صفویه در اصفهان بود ویا مال اندوزی از خزانه اصفهان بود که رجالشان اغلب از شهرهای کاشان واردستان ونائین واعراب یزدبودند ونگاهی به اسامی رجال درباری اصفهان دوره بعد از شاه عباس ومیزان ثروت اندوزی آنان در اصفهان واغلب آنرا نشان می دهد وهمگی ازرجال این نوع مناطق خراسان جنوبی بودند که تابحال تحلیل تاریخی نشده است ولذا در هنگام حکت شاه اسماعیل اول به طرف شهر طبس وغیره وهمین هدف سیاسی تعقیب شد وبا مختصر دعوت شاه اسماععیل از روسای عرب ودر شهر طبس وفورا اغلب انان هم دست از مذهب هفت امامی اسماعیلیه سابق برداشته واین باروبرای دفع چهارم وتغییر مذهب دادند ویا شیعه مصلحتی تابع دربار صفویه شدندوتا همگی خودشان را به دربار صفویه بچبانند ولفت ولیس در خزانه مالیات گیری از رعیت بدبخت ایرانی بکنند !ولی همین اعراب خراسان جنوبی ویا اعراب یزد ونائین وکاشان وزواره واردستان هم وزمانی که افاغنه اهل تسنن واز آن سوی مرز می خواستندکه به داخل ایران بیایند ویا ازهمان دهات وشهرهای خاک خراسان جنوبی عبور نظامی می کردند وبه کرمان یزد واصفهان می آمدند وتا دولت شیعی صفویه را ودر اصفهان براندازندوهم فکری ویا همراهی با طنی با افاغنه اهل تسنن داشتند ویا در طی 6 ماه محاصره اصفهان هم وتوسط افاغنه وحساسیت نظامی نشان ندادند ویا اذوقه وگندم واز صدها شهر خراسان جنوبی ویااز نائین وکاشان نیاوردند که قبر شاه عباس هم در آن شهر است وبه همان پایتخت شیعیان نفرستادند که سقوط بکند ودر حالیکه نزدیکترین شهر هاودهات ایرانی به اصفهان بودند ولذاایدئولوژی مصلحتی ویا منفعتی شیعه شدن وچنین کارکردی دارد ونظیر کردان خراسان شمالی وعمل می کردند ولذا بجز از ترکان آذربایجان وحساسیت در حمله افاغنه اهل تسنن وبه پایتخت شیعه ها ویا به مشهد امام رضا نداشتند وچرا که اعراب ساکن داخل اصفهان هم وچنین بودند که اعلب جزو فرقه اسماعلیه باقی مانده بودندومثلا در عصر سلطان حسین صفوی وقلعه داری اصفهان هم وبا همان اعراب اصفهان بود که سقوط کرد ولی از تمدن ایرانیان نفرت داشتند ویا به تمدن ایرانی آفریده نظام اداری خواجه نظام الملک طوسی بدبین بودند وویا به فرهنگ اداری خواجه نصیر طوسی ویا خواجه جوین خراسانی وبا دیده نفرت نگاه می کردند که به مغولان فرهنگ صحیح اداری ویا فرهنگ صحیح زمینداری اموخت ویا رعایت حقوق رعایا ی کشاورز را آموزانید ویا به تمدن شهری ویا معماری افریده ترکان متمدن در اصفهان بدبین بودند واز دوره سلجوقیان هم وهنوز درشهر اصفهان اعتقاد نداشتند وبهمین دلیل هنوز مقبره چند خلیفه عباسی ودر اصفهان ومورد علاقه آنان است ویا بازار اعراب اصفهان که ناصر خسرو واز ان بحث می کند ولذا بعد از ترور خواجه نظام الملک طوسی وبدست همان فرقه اسماعیه اصفهان که در دژ کوه اصفهان لانه گزیده بودند وچند ماه بعد مرگ ملکشاه سلجوقی وجنبش فرقه اسماعلیه اصفهان رخ داد واین باربا آش زدن مسجد جامع اصفهان همراه بود ویا آتش زدن کتابخانه 100 هزار جلدی بزر گ اصفهان که در پیش گرفتند ویا آتش زدن نظامیه اصفهان ویا اتش زدن قصر ملک شاه سلجوقی و در اصفهان را شروع کردند وتا برکیارق سلجوقی وسلطان محمد از اصفهان فرار کرده وبرای دوام حکومت به سجاس وهمدان آمدند ویا به نقل کتاب تاریخ اصفهان که نوشته دکتر لطف الله هنر فر است ومی نویسدکه درایام مزبور وهزاران کاتب بدبخت سلجوقی ویا کارمند دولت سلجوقی ودر اصفهان کشته شدند ویا در هنگام عبور از کوچه ها وتوسط سکنه اصفهان کشته شدند ویا شبانه ترور شدند وسپس جنازه آنها را کشیده وبه داخل منزل خود برده وآنگاه در چاه منزل خود انداختند وتاسرنوشتشان وبرای خانواده اشان هم ونامعلوم باشد ولذا همین اعراب شهر اصفهان هم که اغلب مهاجرانی ازدهات خراسان جنوبی ویا اعراب شهر های کویری ونزدیک اصفهان بودند ودر اصفهان هم کثرت جمعیت داشتند وفرهنگ خانوادگی خود را هم سالها حفظ کرده اند وزمانی هم که دیدند که سلطان جلال الدین خوارزمشاه ومی خواهد وارد اصفهان بشود وهمگی با نوشتن نامه به مغولان واز آنها خواستند که بجای ترکان خوارزمشاهی وخود همان مغولان وبر اصفهان حاکم بشوند! ونیز هنوز میراث فرهنگی اصفهان هم طرز تفکری دارد وبعد از قرنها وحاضر به احیای نظامیه اصفهان وبعنوان میرث فرهنگی ایرانیان نیست ویا حاضر به احیائ مقبره خواجه نظام الملک بدبخت در اصفهان نسیت وفقط علاقه شدید به مسجد شیخ لطف الله دارد که یک عرب جبل عامل لبنان دارد ویا علاقه شدید به شیخ بهایی عرب تبار دارد ولذا تمدن انگلیسی وعربی شهر اصفهان وهمه مردم ایران را وفریب می دهد ویا انتخاب زبان فارسی هم توسط انان ویک شگرد سیاسی است بیش از تمدن همه ایرا نیان فارسی زبان وتنها این شیوه را قبول دارند ولی برزبان نمی آورند ویا زبان ترک 50 میلیون مردم ایران ویا تمدن اداری هزار ساله انان را قبول ندارند ویا زبان کرد را قبول ندارند وبعلاوه بعد از عصر ایلخانی هم و "تمدن ال مظفر"را قبول کردند که چندین فرمانداراصفهان واز ال مظفرعرب تبار بود وبیعت با خلیفه عباسی کرده بود ویا تمدن ال مظفر را بالاتر از تمدن پیشرفته تیموریان قبول داشتند وبخاطر دفاع از فرمانداران ال مظفردر اصفهان وخیلی از مردم اصفهان را ودربرابر ارتش تیمور به خطر انداختند ودر حالیکه اغلب اروپائیان ویا نویسندگان جهان وتمدن تیموریان را بالاترین تمدن اسیایی می دانند ولی اعراب محله های اصفهان که زبان دومشان وزبان فارسی می باشد وآنرا قبول نداشتند ومحله های عرب زبان اصفهان مقاوم در برابر تیمورلنگ ودر اسناد تاریخی امده است ولذا در طول حکومت فرمانداران تیموریان در اصفهان هم مقاومت وجود داشت ویا درایام حاکمیت ترکان قرا قوینلو ویا آق قوینلو ودر حکومت شهری اصفهان هم چنین بود وفرهنگ اطاعت از گماردگان ان دولتها در اصفهان نبود ولذا فرمانداران ادوار مزبور وبا صد ها مشکل روبرو بودند که منابع تاریخی به ان اشاره دارد وبهمین دلیل هم در دوره صفویه هم چنین بود وحکومت الله وردیخان ارمنی بر اصفهان را وبهتر از امیر اصلان خان افشارترک مسلمان می دانستند وخان عاقلی که شاه اسمعیل اول وبرای حکومت بر اصفهان گمارده بود ویا رئیس این طایفه جنگجوی افشار را واز "صایین قلعه سلطانیه وبه شهر اصفهان برده بودوبرای حفظ امنیت مردم شهربرده وآنها وسر خود به اصفهان نرفته بود وتا مورد غضب قرار بگیرند ویا به نقل همان کتاب دکتر لطف الله هنر فر که نوشته وانواع نهر های اب آشامیدنی وبه نقاط شهری اصفهان کشیده بود ولی بعد از جنگ صایین قلعه زنجان وشاه عباس وبه "فرهاد خان "دستور دادکه خانه های دو هزار نظامی "طایفه افشار ارشلو اصفهان" را خراب بکنند که شاه اسماعیل وآنان بعنوان حافظان قلعه اصفهان برده بود ویا بعنوان قراولان شهر وکوچه ها برده بود وسر خودی به اصفهان نرفته بودند ولی همین نوع از بلا را وبر سرانواع قلعه داران ومحافظان افشاری قلعه های یزد ویا کرمان وسبز وار وتربت جام آورده شد ویا به نقل اغلب منابع تاریخی یک نو،نسل کشی از اقوام افشاردر دوره صفویه بود که پدر برزگ صفویه وی وآنان را وبرای به قدرت رسیدنش وبه حفاظت نظامی شهر های مختلف ایران برده بود ولی با این نوع از رفتارهای زشت با افشار های شیعه محافظ قلعه های خودشان وترجیح دادند که بجای ان افشار ها وتنها گنج علی خان سیک هندی را و جایگزین حاکم افشاری کرمان بکنند ومسجمه وی را هم با برنز ودر همان میدان نصب بکنند که در شهر شیعه نشین کرمان امروزی وی سمبل یک خان سیک مذهب هندی است ؟ ویا فلان خان گرجی ویا خان لگزی ویا خان ارمنی را وجایگزین آنان ودر شهر های ایران بکنند بکند ووهمان خوانین سیک وارمنی ولگزی هم در حمله افاغنه به اصفهان و هیچ گونه عرضه جنگی مقابله با افاغنه را نداشتند ولذا شهر های ایرانی را دودستی تقدیم افاغنه وعثمانی ها نمودند وبعد ازان واقعه تلخ کشته شدن امیر اصلان ارشلو در اصفهان ومن هنوز نمی دانم که آیا نجات اصفهان واز دست افاغنه اهل تسنن توسط نادر شاه ویادادن اصفهان وبدست یک خان افشار ابهری وبجای حاکمیت "اشرف افغانی "بر اصفهان وآیا کار صحیح نادر شاه افشار بود ویا جزو اعمال غلط نادرشاه می باشد بود؟ که مثل ایام گذشته بشود وچراکه سکنه اصفهان وهیچکدام حاضر به قبول یک نوع حکمرانی شهری متمدنانه از ترکهای افشاری نبودند وبلکه حکومت فاسد ووطن فروشانه صفویه ویا قاجاریه را بهترقبول داشته ویا ترجیح می دادند ولذا مدل حکومت حاکمان قاجاری شهر اصفهان عصر زندیه ویا قاجایه هم واز همین نوع تیپ فرهنگی است وباید افزود که "فرهنگ پذیری سیاسی متمدنانه شهر ها "اجباری نیست وبلکه پذیرش فرهنگی سکنه شهرهای را هم طلب می کند وتا مقاصد پشت پرده اعضای محله های خود را نپوشانند ویا همنوایی سیاسی واز همدیگرویا از حکومت مرکزی نپوشانند وودر حالیکه فرهنگ پذیری سیاسی در شهر های ایران برعکس است وهر گروه متنفذ دریک شهر علاقه دارد که در سر فرصت لازم ویا بعد از تکیه به قدرت وملک وجان ویا اراضی قوم دیگر ایرانی را واز وی بگیرند ؟وبا این نوع از نظام فرهنگی مخوف شهر های ایرانی بود که بعد از قتل نادرشاه همه خوانین افشاری آذربایجان ویا مردمش کشته شدند واشتباهشان هم بخاطر آن نادانی عمیقاشان بود که می خواستند بجای کوشش همه اقوام بی تفاوت ایرانی وبه تنهایی ویا از طرف بقیه وهمه اراضی بقیه را واز دست افاغنه وعثمانی ها بگیرند ووبه همان اقوام بی تفاوت شهرها پس بدند بدهند ونهایتا دستمزدشان هم برعکس اتفاق افتاد وبسرعت مورد غضب همه اقوام ایرانی قرار گرفتند وبدنبالش همه اراضی خودشان ویاهمه سکنه آذربایجان از چنگشان خارج گشت وبا حمایت پنهانی انگلیسها وبه تصرف همان اقوام کوچک ایرانی زرنگ افتادکه فرهنگ سیاسی خود را برملا بکنند وبرای تحقق این هدف پنهانی ویا زیر زمینی وخیلی ها در شهرهای اذربایجان ویا در250 سال گذشته کشته شدند که فرهنگ سیاسی اقوام زرنگ ایرانی را نشان می دهد که امروزه همه اشان از دموکراسی دم می زنند وفقط می دانم که اگر نادرشاه افشاراگر دست از اشتباه برمی داشت ویا از حمله به خاک هندوستان ویا چین برمی داشت که مورد طمع انگلیسی ها بود وبه حکومت خودش در خاک ایران بسنده می کرد وانهم مثل هلاکوخان وتیمور شهر تبریز وسلطانیه را به پایتختی خودش برمی گزید و(نه مشهد را )که توسط 14 خان فاسد عرب ویا خوانین کردترکیه ای اداره می شدندومشهد برای تداوم حکوت خانواده افشاری وی وخطرناکترین شهر بود وچرا که دران شهر هیچ گونه "لشکر افشاری"وبرای "بقای دولتش"وجود نداشت وهمه سرنوشت شهر در دست 14 خان خائن به خزانه بزرگ نادر شاه ویا خانواده نادرشاه بود وتوسط "سیاست باندی انها "اداره می شد واحتمالا در صورت عدم این اشتباهات سیاسی وهم خودش زنده می ماند وهم فرزندانش ویا نوه هایش نیز کشته نمیشدند وبعد از مرگ خودش خودش هم وحکومت ودولتش ومثل بقیه دولتهای ایرانی ودر خانواده اش باقی می ماند ویا همه خزانه اش هم در کلات خراسان وفتح آباد قوچان وتوسط 14 خان فاسد کرد ویا عرب خراسان شمالی وجنوبی غارت نمی شدکه اسناد کتاب مجمل التواریخ به آن موضوع اشاره دارد وبعلاوه خزانه انبوه نادر هم وغارت نمی شد که از 20 کشورآسیایی اورده بود وصرف راه افتادن قدرت خوانین عرب بیرجند ویا طبس وکاشمر وگنابادو قوچان وبجنورد نمی شد وتا با غارت خزانه نادرشاه ودر شهر های خراسان انواع ثروت اندوزی وزمین داری وبرای خودشان تاسیس بکنند ونهایتا هم برای حفظ آن ثروتها وشاهرخ نواده شاه را هم کور بکنند وبرای بقای اموال غصبی وساخت وباخت با آقامحمد خان قاجار ویا فتعلیشاه هم موافقت بکنند وباعث بشوند که با حمایت انها وهمه فوجهای قاجاریه راه افتاده ودر طول 112 ساله حکومت قاجاریه وهمه شهر های آذربایجان را یکسره ویران کرده ویا سکنه اغلب دهات آذربیجان را بکشد ویا دهاتشان با زور تملک وغصب کرده ویا خالصه دربار قاجاریه ویا حکامش بشود ؟ وتاریخ ننگین آذربایجان بزرگ وبعد از قتل نادرشاه وفرزندانش چنین است که همه لشکریانش واز دهات ویا شهرهای آذربایجان بزرگ بودند واسناد تاریخ عالم آرای نادری ویا جهانگشای نادری وغیره حاکی از زاد گاه اذربایجانیهای ارتش نادرشاه دارد ولی با توطئه ان 14 خان عرب تبار ویا کرد تبار ترکیه ای در خراسان ودولتش تداوم نیافت ویا برعکس در0 25 ساله اخیر وسکنه آذربایجان بزرگ به خطر افتادوبهمین دلیل وملاحظات سیاسی بود که متفکران خراسانی هلاکوخان ویا تیمور ویا طغرل سلجوقی ترجیح دادند که بجای نیشابور وطوس وجوین وهمان شاهان مزبور وحکومت خودشان را وبه شهر ها تبریر وسلطانیه بیاورند وتادر هنگام مرگ یکی از شاهان سلجوقی ویا ایلخانی وسکنه کثیر اعراب ان شهر ها توطئه نکرده ودوام حکومت فرزندان آن دولت را هم منقرض نکنند؟ واگر نادر شاه هم وچنین اشتباهی نمی کرد وشاید عمر "تمدن دولت افشاریه اش "دوام می آورد ونظیر دولت متمدن سلجوقی دوام می آورد ویا نظیر دولت تیموری وحداقل عمر 170 ساله می یافت !وبعلاوه شهر های آذربایجان واز کرج گرفته وتا اورمیه واز برکت خزانه نادری آباد می شد که عمل انبوه شدن خزانه نادری شده بودند ویا از کارکرد کارمندان عاقلش آباد تر از دوران کنونی می گردید ! وبعلاوه همه اقوام دیگر ایرانی هم وبجای حکام فاسد زندیه وقاجاریه واز" منافع یک دولت متمدن وکار امد وهمگی متنفع می شدند واز برکت نظام اداری عاقلانه ومقتدر افشاریه (وبجای دولت زندیه وقاجاریه بی عرضه ) وهمه ایرانیان نفع مادی ونفع علمی ونفع فنی وهنری و(از دوام دولت افشاریه وکارمندان عاقلش )می بردند وچرا که برعکس همه ایرانیان واز دولت صفویه ویا زنده ویا قاجاریه وهمگان وفقط آسیب دیدند ویا بخاطر خرافات پروری ویا بی عرضگی اداری آنان وهمه اقوام ایرانی وفقط ضربه خوردند ویا بخاطر دولت فاسد این سه دولت کاملا انگلیسی وهمگی فقط به خسارت مالی دچار شدند ویا در طول 400 سال گذشته ایران ویا هزاران شهروند ایرانی کشته شده ویا اغلب ویران گشتند ویا مزارعش خراب شد ویا با سکنه اقوام دیگرایرانی ودر گیر جنگی شدند ! وبعلاوه از دولت بی عرضه زندیه هم صدمه دیدند وخاندانی که از یک طایفه 300 خانواری زندیه بود که مورد قبول 4 طایفه بزرگ لر ایرانی نبودند وتا حاکمت وپایتخت کریم خان زند ودر خاک لرستان ویا خرم اباد باشد ویا با پذیرش وحمایت اغلب لرها وحکومت شان مورد پذیر بقیه هم قرار بگیرد ویا پایتختش در شهر کرد ودر خاک لر های بختیاری باشد وتا جایگاه پذیرش ایلی بیشتر داشته باشد وچراکه اسناد نشان می دهد که خوانین بختیاری وبیشتر از همگان و با زندیه مخالف بودند ویا پایتختشان در شهر یاسوج ولرهای کهگلیویه باشد جایگاه بیشتر بیابند وزیراهیچ کدام از اقوام لر ایرانی ویا طوایف لرایرانی ویا خوانین لر ایرانی هم موافق دولت زندیه نبودند ویا طایفه 300 خانواری زندیه را قبول نداشتند و آنها را می شناختند وبخوبی می دانستند که نادر شاه وطایفه کوچک زندیه وبخاطر راهزنی اشان در جاده ها وتبعید کرده بود یا وانان را از جنوب ملایر به نیشابورتبعید کرد ( ماخذ کتاب جهانگشای نادری ) ووبهمین دلیل بود که لرهای مختلف ایران هم واز زندیه وتبعت سیاسی جانانه نکی کردند وبهمین دلیل بود که نهایتا انگلیسی ها که پشتیبان آنها بود وناچار شد که پایتخت آنان را وشهر شیراز انتخاب بکند که به خلیج فارس نزدیک بود وتا با دادن توپخانه نوین وغیره ودر شیرازعمل کرده ویا در نزدیکی کشتی های تجاری وجنگی انگلیس در خلیخ فارس باشند ویا با ترفند عوامل انگلیسی خود ودر شهر شیراز وخاندان را به قدرت رساندندوبعدا هم همان خانواده ها متفذشیراز وکلید قلعه شیرازرا گرفته وبه اقا محمد خان قاجار دادند که وارد پایتخت انان بشود ویا خزانه شیراز هم وبوسیله همان عوامل نفوذی مزبور و درشیراز وازدست شاهان فاسد ودائم الخمر زندیه گرفته شده وبدست آقامحمد خان قاجاروفتحلیشاه قاجارداده که فاسد تر از وی بودند ویا خانواده کوچک ومغولی تبار قاجارهم چنین بودند ودر یک قصبه کوچک بنام اق قلعه شرق گرگان مستقر بودند وطایفه کوچکمرکب از 6 تیره کوچک بودند ومثل قوم افشاروایل بزرگ ایرانی نبودند که از صدها تیره وطوایف جنگجو متشکل شده باشند وبعلاوه دومین شاه قاجار هم ونظیرآخرین شاه صفوی بود ویا نظیر سلطان حسین صفوی ویک شاه عیاش وزن باره بود وانواع حرمسرا ها داشت ویا هردو نفرشان هم از هنر سیاست وممکت داری وفقط هنر حرم سرا پروری را داشتند که قصر های متعد داصفهان راه بیاندازند که میراث فرهنگی اصفهان به آن می نازد وفقط فساد شهری آن حاکمان اصفهان را نشان می دهد ویا در شهر مزبورهم وبجای ایجاد تاسیسات امنیتی حفظ وطن وحفظ شهر وفقط تاسیسات حرم سرا ی متعدد داشتند ویا تاسیسات استخدام خدمه 1000 زن خود را ومدیریت می کردند ودر تهران عصر قاجارهم ونظیر پایتختی مدل اصفهان بود وبهمین دلیل شاهان قاجارنیز وصدها قصر عیاشی ودر تهران دایر کرده بودند ویا حرمسرا دایر کرده بودند ویا از استثمار رعیت بیچاره ایرانی ودایر کرده بودند! ونظیر قصر عشرت آباد ویا قصر صاحبقرانیه ویا قصر سلطنت اباد ویا غیره ..و کتاب مرات البلدان پر است از این نوع از قصرها وحداقل نام 50 نوع قصرها و حرم سراها ی تهران را شمرده است ودر حالیکه برای حفظ ممکتداری وفقط اقوام دیگرایرانی را وبه جنگ قوم دیگر می فرستادندوخودشان در حرمسرای تهران مشغول بودند وفرضا بعنوان مثال میگویم ونظیر قوم افشار قورت بیگلو صاین قلعه را وبه جنگ بوشهرفرستادند ویا به دفع کشتی های انگلیس می فرستادند ویا قوم افشار اینانلو ابهررا هم چنین است و یا قوم افشاراوصانلو سجاس زنجان را وبرای دفع درگیریهای گرمسارومازندان می فرستادند ویا آنان را فقط در خدمت مقاصد قاجاریه خود وقرار داده بودند ونمی گذاشتند در ابهر ویا صاین قلعه وخرمدره ودامداری وکشاورزی سالم ویا در خاک اجدادی خود بکنند وبرعس ماللیت اراضی کشاورزی اشان در ابهر را به سکنه شهر های دیگرایرانی داده بودند بجایش اقوام مزبور مجبور بودند که در شهر های ورامین وگرمسار وبجنورد ومازندان وبا دشمنان قاجاریه بجنگند وبرعکس قوم کوچک مافی را از ایلام اورده واراضی انان را غضب کده بود ویا با همدستی وریاست نظام السلطنه مافی انگلیسی وبجای دامداری سالم واز دهات ایلام برده ودر اراضی بوشهر مشغول استثمار مردم بوشهربودند ویا قاجاریه هم با آوردن عده ای از اقوام کاکا وند وغیره وبه قاقازان ابهر وغیرهکاری کردند که اقوام منطقه دیگر وبر اراضی سکنه بومی در شمال ابهر ویا خرمدره دست انداخته بودند وحداقل در دوره پهلوی وسر دار جاف ویا سالار جاف را به شمال خرمدره آوردند ویا اقوام جافی که از کردهای عراق بودند وبا سیاست ها ی درگیری آورو انها به خاک واراضی شمال خرمدره کشاندند تا شرکت کشت وصنعت خرمدره ویا شمال هیدج بدست انها داده بشود ویا مزرعه پروفسور شمس را تاسیس کردند که سناتور عصر پهلوی بود ونمی گذاشتند که سکنه افشار بومی ابهر و یا خرمدره وسرنوشت خودشان را بدست خودشان بگیرند وکشت وکار بومی را ودر منطقه افشارنشین اینانلو ویا قورت بیگلو خودشان انجام داده وبجایش بدست اقوام کرد جاف در ه شیلر عراق می دادند وهمان کاری که شاه عباس هم نمود وبدلیل جایگاه نداشتن در بین طوایف افشار آذربایجان وتنها مانده بود ولذا قوم کرد ترکیه را به خاک خمسه کشاند ویا بنام "کرد سیاه منصو"روآنها را از خاک ترکیه عثمانی آورد وبه خاک زنجان کشاند که به نقل منابع تاریخی عصر صفویه وخلیل خان سیاه منصور ویا دولتیار خان سیاه منصور را وحاکم زنجان وانگوران وسجاس وصاین قلعه زنجان نمود ویا خان زنگنه ویا خان کولانی ویا صفی قلی خان را گماشت وآنان هم در حکومت بر شهر زنجان در دوره صفویه وچنان ستم کردند کهزنجان را بیک ویرانه تبدیل نمودند واگر در دوره شاه طهماسب وشهر زنجان وبه نقل سیاحان اروپایی وتنها یک قصبه 2000 خانواری بود ولی در پایان دولت صفویه کمتر شد ویا در دوران حکومت چند خان کرد سیاه منصور ویا زنگنه وکولانی برزنجان ویا بر سجاس وسهرورد وسکنه زنجان چنان کم شد ویا آنقدر کشتند که جمعیت زنجان واز جمعیت دو هزار خانواری وبه جمعیت 800 نفره تبدیل گردید ونهایتابه یک کوره ده ودر پایان دولت صفویه تبدیل گشته بودوبهمین دلیل است که اینجانب به طوایف وتیره های مختلف ومتعد دقوم افشارکشور توصیه می کنم که از تجربیات تاریخی تلخ گذشته اشان عبرت بگیرند ویا به آنها یاد آوری مینمایم که از تاریخ درس عبرت بگیرند واقوام بزرگی که از کرج وتا ارو میه ودر شهر های مختلف گسترده شده اند ولذا به آنها تذکر قوم شناسانه می دهم که به ماجراجویی های کشور گشایانه ومثل عصر سلجوقی ویا عصر قرا قویونلوپایان بدهند ویا به اشتباهات مدل عصر افشاریه خودوپایان بدهند وافتخار نکنند که توانسته بودند که تمدن اروپایی بیزانس مسیحی را ودر ترکیه براندازند وچرا که نتیجه اش آن می گردد که دول اروپایی هم ومتقابلا عمل کرده واقوام کوچک ایرانی را بجان انها می اندازد وهماطوریکه در دوره سلجوقیان قدرت طلب انتقام گرفته وبا راه اندازی جنگ های صلیبی 100 ساله از خارج ودر اراضی تحت تصرف سلجوقیان ودر شام وعراق وقدرت انان را وشکست داد ویا در داخل هم با راه اندازی فرقه اعرا ب تروریست اصفها ن وقاینات و الموت وهمان مردم ترک وحکام شهر های دولت سلجوقیان راوبه تزلزل واداشت ویا ویا با راه اندازی تز تغیراراضی اقوام استانها ودر دوره صفویه وملک خیلی را جابجا نمود ویا با آوردن کردهای مهاجرواز خاک ترکیه عثمانی وبه داخل کشور آنها به جان سکنه بدبخت افشار اورمیه ویا تکاب ویا زنجان وسهرورد وسجاس وانگوران انداخت که جنایات زیاد ویا خانه خراب کنی های دولتیار خان سیاه منصور ودر حاکمیت بر زنجان چنان زیاد است ویا در تسلط بر شهرهای حومه اش وچنان چندش آور بود که بالاخره شاه عباس صفوی ومجبورشد که بجای دولتیار شاه منصور و خانهای دیگر کرد را وبرزنجان بگمارد! و همین نوع از ماجرا جویی سران افشاریه و در حمله به خاک هندوستان هم چنین است ویا دولت انگیس را وادار کرد که با دادن پول و غیره ویا با تحریک چهار خان محافظ جان نادر شاه ووی را بکشند ویا خزانه اش را خالی کرده ویا توپخانه اش را پراکنده بکنند وتا ترکان واز حیز انتفاع بیفتند وبعلاوه خودنادر شاه وخانواده اش هم وبیگناه کشته بشوند !ویا توسط افسران محافظش کشته بشوند و بعدا هم همان خوانین افشار کشور گشا ودر جنگ خونین سامان ارخی ودر 10 کلیومتری غرب زنجان وهمدیگر را بکشند ویا حدود 100 هزار سرباز ویا افسر ارتش افشاریه وهمدیگر را بکشند ویا بخاطر انتقام خونخواهی نادرشاه ویا تصاحب خزانه غارتی اش وهمدیگر را وبکشند وبعدا هم قدرت سیاسی از دستشان خارج شده ویا خزانه غارت شده نادرشاه را هم وبدست خوانین عرب خراسان داد ویا بدست کردهای خراسان شمالی داد ویا بدست برخی تاجران عرب تبار اصفهانی وساکن زنجان داد که برخی هم با فریبکاری در زنجان ماندند ویا بعد از جنگ سامان ارخی ساکن شدند ولی هنوز از ادعاهای خود دست برنمی دارند ویا کتاب برعلیه شهر می نویسند وادعا می کنند که از نسل خالد بن ولد عرب می باشند وگاهی هم ادعا می کنند که از طرفداران ادامه سلطنت صفویه می باشند ونادرشاه غاصب بود ویا حکومت صفویه در اصفهان بهتر بود وطوریکه در تاریخ نویسی درخشان خاندان خود وتصاحب املاک 1300 روستای استان زنجان را افتخار خود می دانند ویا چندین جلد کتاب در این مورد نوشته اند واز نوشته هایشان نتیجه برعکس استخراج کرده وسکنه شهر محکوم می کنند که همراه نادر شاه وبا افاغنه جنگیدند ومعلوم نیست که حکومت سلطان حسین صفوی وانقراض اش توسط محمود افغان غلجائئ اهل سنت است ؟ ویا توسط نادر شاه شیعی که حکومت صفویه را غصب کرد؟ ونادر شاه شیعی که افاغنه را بیرون کرد وبرعکس در حرم رضوی ویا در عتبات کربلا ونجف هم طلا کاری کرده بود واکنون غاصب خوانده می شود ( واسناد کتاب عا,لم آرای نادری انرا نشان می دهد )ولی این نویسندگان درباری عرب تبار اصفهان ویا از برخی علمای ایران دست خط گرفته اند که به بقیه بگویند که نادر شاه می خواست که دین تسنن را در ایران دوباره رواج بدهد ولذا غاصب بودویا در حق شاهان صفویه ویا ارمنی تبار صفویه ظلم کرده است ؟ولذا دولتش مشروعیت نداشته وخوب شد که کشته گردید وهمچنین چندین نویسنده روسی را هم با خود همراه کرده اند ویا استادان تاریخ فراماسون دانشکده های ایرانی هم در کتابهای خود وهمین نکات را تکرار کرده اندوحتی جلال ال احمد سفر کرده به اسرائیل وهمفکر با انان است وبه نادرشاه فحش می دهد وجلال ال احمدی که به جزیره خارک وبا پول شرک نفت انگلیسی سفر کرده بود ویا با پول شرکت نفت انگلیسی ودر اسالم طالش صاحب ویلا شده بود ولی در نوشته هایش چنین نظر موطن ویا زننده ودر مورد نادر شاه دارد ؟ونادر شاهی که وجدانش نمی گذاشت که بگذارد تا سراسر ایران ودر دست بیگانگان باشد ؟واگر همان نادر شاه نبود واکنون "ده اورازان" وزادگاه جلال ال احمدهم ودرمنطقه طالقان ودر دست افاغنه اهل سنت باقی مانده بود وخودش هم نمی توانست که در دانشگاه تهران ایرانی درس بخواند وبلکه مجبور می گردید که نویسندگی اش را ودر دانشگاه کابل تکمیل بکند؟ وبعلاوه این نوع از نویسندگیهای ناجوانمردانه ودر مورد جهانشاه افشار استان زنجان هم وجود دارد !وخان بدبختی که بزرگترین خان افشار نسبتا سالم استان زنجان بود و حدود 90 سال تمام وامنیت دهات ویا شهرهای استان زنجان را تامین کرده بود ویا در سایه اقتدارواتوریته و"تربیت افشاری" وی بودوزیرا با آنکه برخی معایب هم داشت ولی اقتدار خانی وی طور دیگر بود ویا از نظر جامعه شناسی روستایی ویا مالکیت وطرز حکومتش بر اراضی تیره وطوایفش وطور دیگر ونظیر مدل خانی شیخ خزعل در خوزستان نبود ویانظیر مدل اسماعیل خان سمیقود در آذربایجان غربی نبود ویا نظیر مدل فرمانفرما در کرمان وفارس نبود ویا مدلی ونظیر مدل حاکمیت سهام الدوله کرد ودر بجنورد خراسان شمالی نبودوبعلاوه ظلم واجحافش هم وبه رعایای تحت سلطه اش وآنچنان که می نویسند چنان حاد نبود که همه از وی متفر باشند وبلکه عده ای در آن مورد اغراق می کنند و وبلکه وی یک نوع نظام خانی وبا فرهنگ قوم افشار را ودردهات قیدار پیاده می کردکه یک "نوع حکومت وتربیت پدر سالارانه قومی بود ویا در فرایند تولیدات زراعی وحفظ امنیت منطقه می باشد " و"مدل اتوریته حکومت خانی "وی با "مکانیزم علمی "قابل شناخت است وفقط جامعه شناسان سر در می آوردند ولی برای بقیه ناشناخته است ؟ "بهمین دلیل وهم در طول 90 سال حکومت خانی پدر سالارانه خود واز نظر ها نیفتاد وبلکه همیشه مورد حمایت طوایف افشار زیر دستش بود وطوری رفتاراجتماعی کرده بود که در درگیری با اقوام رقیب همسایه اش وموفق باشد ورقبایی که اغلب چشم طمع وبه دهات افشار نشین استان زنجان داشتند ولی هیچ کدام از رقبای منطقه اش نتوانستند که ادم ویا اسلحه داشتند ولی نمی توانستند که خواسته هایشان را پیاده بکنند ویا 43 حاکم فاسد قاجاری شهر زنجان هم می خواستند ولی نمی توانستند ویا درباریان تهران هم جرات نمی کردند که درمورددهات تحت تصرف وی عمل بکنند ویا نقشه های شخصی مادی حاکمانه داشته باشند وزیر ا که در آن صورت وی می توانست و در کمترین مدت ودو هزار جنگجوی مسلح واز طرفداران خشن افشاری خودبسیج کند ویا نقشه های حریف را وخنثی بکند واگر به رعیتش ظلم زیادی می کرد وچنین موردحمایت نظامی طوایفش نبود ولذا وی فرهنگ "سیاست و زمین داری "را باهم عجین کرده بود که از ویژگهای تربیت یک خان افشاری می باشد که از گذشتگان خودارث برده اند ویا در1000اگذشته ایران وفرهنگ پذیری شخصیی ومنش خود کرده بودن وبا همین خصایص ویا نظام خاص تربیت خانها بود که عملکرد یک "خان افشاری "وبا"خان قاجاری "فرق داشت که نقش ویژه شخصیت وی و از "تربیت شخصیت یک رعیت ساده "متمایز می شد که برای یک نظا م اجتماعی ودوامش ضروری بود ودر ان صورت "نقش های محول" ویا"نقش های محقق "آنجامعه تحقق می یافت واگرچنین رویه قومی ایشان نبود وحتما با منش ورویه خان های فاسد قاجاری زنجان واوضاع منطقه و بهم می ریخت !وچرا که شیوه تربیت همان 43 خان قاجاری زنجان آشوب زا بود ویا خصایص نواده های فتعلیشاه در زنجان وطوری بود که بهیج وجه نمی توانستند که امنیت شهر ویا امنیت استان ویا امنیت تولید زراعی ویا امنیت جاده های استان را وبرقرار بکنند!!و حتی ژنرالهای ارتش روسیه ویا ارتش انگلیس هم نمی توانست وسالها در زنجان نیرو داشتند ویا آدمها ویا اسلحه فراوان داشتند ولی از تامین این نوع هدفهای سیاسی عاجز بودند! وبهمین دلیل ودر پایان دولت احمد شاه ویا در خاتمه جنگ جهانی اول ویا قحطی ناشی از آن طوری بود که شیرازه اقتصادی استان بهم ریخته بود وهمگی وعلی رغم میل باطنی خود و ناچار شدند که چهار سال هم وی را وبجای حکام قاجاری وحاکم زنجان بکنند ویا از سال 1334 والی 1339 ق بکنند وتا امنیت ایران ویا زنجان برقرار بماند ویا در اواخر عصرآشفته احمد شاه واز هم نپاشد! وبالاخره دو سفیر روس وانگلیس ویا دو ژنرال ارتش آنان از اقتدار وی به وحشت افتادند وبالاتف وفرمانده ارتش روسی حدود 1000 اسلحه پنج تیرواز چنگ ادمهای جهانشاه افشار ودر طی یک حادثه ای مصادره کرد وفرمانده ارتش انگلیس هم وموافق آن بود که در زنجان فرود گاه زده بودند ویا نیروی نظامی در بیرون شهر زنجان داشتند ویا دائما هواپیماها ی انگلیسی وبه آن فرودگاه می آمدند ولی سفیر انگیس هم از ان تعداد اسلحه مصادره ای وفقط حاضر شد که تنها 250 اسلحه را برگرداند ویا از روسها گرفته ودوباره به جهانشاه افشار بدهد وتا وی بتواند وبا کمک همان اسلحه اندک اش وقدرت نظامی منطقه ای زنجان را ونگه بدارد و بالاخره دو سفیر روس وانگلیس واز وی ترسیده ونهایتا به رضا خان پهلوی فشار آوردند وگفتند که برای اینکه اقتدار آنان ودر داخل خاک ایران وتوسط همان جهانشاه افشار واز هم نپاشد ولذا به رضا شاه تاکید کردند که وی را وبه نجف تبعید بکند ! واوهم در سال 1307 ش وایام پیری خودش ودر نجف فوت کرد وپسر دومش که بعد از فوت پدرش زنده مانده بود ولی عملکرد رضاشاه ودو لت روس وانگلیس را با پدرش دیده بود ویا فرایند قتل فرزند فرمانفرما وقتل خان بزرگ بختیاری را دیده بود ویا در دوره رضاشاه دیده بود ویا شنیده بود وبا فرو تنی می پذیرد که مدرسه ای در "کرسف "وبنام مدرسه سهروردی بسازد واحتمالا دبیرستان پهلوی هم که اولین دبیرستان زنجان است ودر سال 1312 ش تاسیس شده وامروزه دبیرستان دکتر شریعتی خوانده می شود ودر چهار سال حکومت وی در زنجان ومنزل وی بود ویا منزل معماری شده جدید محمد حسن خان افشارو در زنجان می باشد وبعلاوه مدلی از منزل خانی وی ودر کرسف می باشد و یا قنات بزرگی هم در آن بنا جاری بود که اهالی شهرزنجان وسالها از اب آن می آشامیدند ویا باغ بزرگی هم در پایین دروازه رشت زنجان ونظیر 15 خان دیگر زنجان داشت که تا رختشویخانه ادامه داشت وبعد از مرگ وی وبا ترس فرزندش وساواکی های عهد پهلوی مصادره کردند که همان فامیل های قاجاریه بودند ویا آنرا با ترفندهای اداری مصادره کرده ویا آن باغ بزرگش در زنجان را وتکه تکه کرده وهر کدام هم منزلی وبرای خودشان در ان باغ تکه تکه شده ساختند وهمین نوع از بلا را بر سر باغ خوانین انگوران ودر آنطرف دروازه رشت درآوردند ویا کاری کردند که در اداره زمین شهری زنجان عهد پهلوی ویا در ثبت اسناد عهد پهلوی انجام شد وسند بنام خودشان زدند ویا سند بنام خانواده های مهاجرشان واز شهر های دیگر ایران بود که ثبت کردند وبعلاوه در اداره زمین های زراعی روستای وی هم 400 روستا داشت و بانک کشاورزی زنجان وهمان بانک استقراضی روس سابق می باشد ویا با راه افتادن طرح اصلاحات ارضی انگلیسی وامریکایی در دیماه سال 1341 ش هم ومحمد حسن خان افشار وفرو تنانه در دفتر خانه ثبت اسناد ملکی اقای اردبیلی ودر میدان امام کنونی زنجان وحضور یافت وروستاهای به ارث رسیده از پدرش را وبا امضای خودش وبه کشاورزان زنجان واگذار نمود و بقیه اعضای خانواده اش هم وچنین کردند ویا با حضور اقای زند که رئیس اداره اصلاحات ارضی زنجان ویا دبیرستان پهلوی هم بود وبه ثبت رسانده شد وتا به روسائیان قیدار وغیره واگذار بشود ولی بعد از امضای واگذاری دهاتش وفررند جهانشاه ومهشود خان افشاروتوسط ساواک عهد پهلوی وترور شدند ووبرخی از روستاهای وی هم وقف دانشگاه تهران شده است من نمی دانم معنای قرانی زمین داری ویا ملکی ووقف ویا واگذاری به کشاورزان محروم چیست ؟که بجای واگذاری به روستایئان محروم قیدار وغیره وآن روستا ها و وقف دانشگاه تهران ویا مدرسه سپهسالار تهران شده است وآیا در نظام وقف دینی و گرفتن حقوق اساتید دانشگاه تهران وازدر آمد وقف روستاهای قیدار واجب است ویا دادن به زحمتکشان بدبخت افشاری همان قیدار واجب می باشد ؟ ویا تسبیل فواید آن وقف وبرای رفاه وتوسعه منطقه ای همان سکنه قیدارضروری است ؟ ویا روستایان فقیر وبدبخت قیدار وسجاس وسهرورد واجب می باشد ؟وتفسیرش با اساتیددانشگاه تهران می باشد که بخاطر تامین حقوق خود واز درامد اراضی وقفی قیدار ویا سهرورد وعلاقه به سهروردی وویا مکتب فلسفی وی نشان می دهند؟ ویا در سمینار سهروردی زنجان ویا در گنگره سجاس شنا سی زنجان شرکت می کنند ؟ولذا اینجانب با نوشتن این مطالب تنها می خواهم که درس عبرت تاریخیبه سکنه مجرجوی استان بدهم ونمی خواهم قومیت گرایی سکنه استان زنجان را برانگیزم تا دچار دردسرهای گذشته بشوند وبلکه هدفم یاد اوری تلخی از حوادث تاریخی گذشته آنان است که این قوم ترک غز ویا سلجوقی وافشار ودر طول 1000 سال گذشته ایران وبه آن دچار شده اند ویا در این راه واملاکشان از دست رفته ویا قومهای دیگر ایرانی تصرف کرده ویا به آسانی ودهات آنان را از چنگاشان بیرون آورده شده د ویا دیگران وبا بهانه های مختلف وشهر زنجان را بارها ویران کرده اند ! ویا در هردروه تار یخی وحکام مختلف زندیه وقاجاریه وبا شعار های افراد زرنگ واملاک ودرامد آنان را گرفته ویا از دستشان خارج کرده اند وبه رش اشان می خندند وحتی به نادرشاه هم رحمت نمیفرستند که خاک مردم ایران را آزاد کرد ؟ویا اراضی دهات ایران را وبا ایثاروزحمات فراوان به انان باز گرداند ؟ وبلکه در همه مکتوبات ایرانی وبه نادر شاه افشاربد وبیراه گفته ویا به پایان زندگی اش در سال 1160 هجری فحش می دهند یا وی را شاه قدرت طلب می خوانند می خواست همه املاک ایران را وبه مالکیت خودش دربیاورد ؟ علاوه از نادرشاه به مردم زنجان وبقیه اقوم افشار هم بدبین هستند ولذا همه اقوام ایرانی می خواهند که انتقام نادرشاه را تنها ازمردم زنجان دوره قاجاریه بگیرند وبهمین دلیل است حسنعلی خان گروسی را که در لندن دوره دیده بود فرستادند ویا شاه قاجار را گفتند واین خان گروسی را فرستاد و سه هزارنفر زن وبچه بدبخت قوم افشار زنجان ودر قلعه علیمردان خان افشار زنجان کشت که به آن قلعه علیمردان پناه برده بودند ویا 30 فوج توپخانه های شهر های مختلف هم به زنجان فرستادند وتا علاوه از قلعه علیمردان افشار وهمه خانه های مردم زنجان ودر عرض 11 هاه خراب بکنند ویا شاه قاجا رویا مدعی دین شیعه ویا مجدالدوله دایی ناصر الدین شاه ویا حاکم زنجان هم واز حسنعلی خا نگروسی واهل تسنن می خواهد که به زنجان آمده و حداقل 23000 سکنه شهر زنجان را بکشد ویا جنازه دخترانش را ودر خندق جنوب شهر بریزد ویا 50 سال هم وزنجان را ویران نگه بدارند ویا شهر قیدارهم چنین وضعی داشت وتا سال 1348شهر محسوب نمی شد وهمچان بصورت یک ده ویرانه باقیمانده بود ویا سهرورد وسجاس واطراف ابهر هم ویران شده بود وورشد شهری نداشت ولی امروزه همگان با فحش دانشگاهی دادن به نادر شاه افشار ویا جهانشاه افشار ویا نسبت دادن ظلم به رعیتش وتنها درامد وقفی روستا هایش وبجای داده شدن به مساعده همان رعیت وروستا ئیان بدبختش در قیدار وبه یک عده افراد پولدار عهد پهلوی ویا دوره قاجاریه داده بشود! که همگی از شهر های دیگر ایران بودند؟ و ویا درامد همان روستائیان مصادره شده وبجای آموزش یافتن فرزندان همان روستای خان قیدار وصرف وقف اساتید پولدار دانشگاه تهران بشود ؟ویا صرف اساتید مدرسه سپهسالارو جنب مجلس بشود؟وآری تذکر من در مورد شمردن انواع طوایف قوم افشار استان زنجان ودامن زدن به قومیت گرایی شدید آنان نیست که صرفا بخاطر منافع اقوام دیگر کوچک ایرانی بجنگند ویا در این راه انواع درگیریهای خشن وبا قوم مغول بیابندودر عوض ثمری بدست نیاورند ویا در گیری با تمدن بیزانس مسیحی رشادت بخرج داده وثمره اش را دیگران ببرند ویا در گیری با تمدن خشن عثمانی چنین است ؟ ویا درگیری خونین وبا اقوام اوزبکان در دوره صفویه یافته ویا درگیری با افاغنه خشن ودر نجات اصفهان دوره افشاریه ویا در درگیری یا تمدن حیله گر انگلستان ویا در درگیری با ارتش روسیه و در جنگهای ایران روس که فقط سکنه خمسه رفتند ومردند وفقط سودش را همان اقوام منفعت طلب دیگر ایرانی بردند ویا قشر بندیهای زرنگ آن اقوام برده اند وتنها ضررش را وتنها همان ترکان ماجراجوی آذربایجان بزرگ چشیدند! ولذا امروزه باید عبرت گرفته وبنشینند وفکر بکنند ویا مثل بقیه وعاقلانه بیندیشند واز منافع خاص منطقه ای خود و دفاع بکنند وتا مثل1000 سال گذشته نشده ویا مورد غصب واقع نشوند که اموال ویا املاک ویا شهر هایشان وروستا هاشان را خراب شده ویا املاکشان ونظیر دولت زرنگ انگلستان گرفته شده وبه دیگران داده بشود ویا توسط دولت مغول گرفته شده ونفعی نبینند ویا توسط دولت عثمانی واز چنگ انان گرفته و230 سال اراضی زراعی اشان بلاتکلیف باشد ویا به اقوام کوچک وزرنگ دیگر ایرانی بدهند وبعدا هم خودشان نیز ومورد ریشخند تاریخ نویسان بقیه باشند ویا توسط قوم نگاران همان اقوام کوچک دیگر مسخره بشوند ؟وآری تنها اندیشه و فکرکردن به توسعه اقتصادی ومنطقه ای خاص خودشان ویا منطقه خودشان بهتراز ماجرا جویی بی اندیشه است ولذا باید به به فکر سرزمین واقامتگاه هزار ساله سلجوقی خودشان باشند ونویسندگان خام ویا نوپای شهر ها ی مزبور هم وعلم حفظ سیاست قومی خود را وخوب یاد بگیرند! واز نوشتن مطالب عوامانه ویا غیر مستند و در مورد تاریخ شهر ها ویا محلات اشان بپرهیزند تا معیشت جوانان منطقه خودشان واطرافیانشان اجتناب بکنند ! و به تجربه های تلخ فکر بکنند های خود بپرهیزند! ویا صرفا به فکر مقاصدشان !وهمه , و وبه خطر نیادازند ان باشند که کاری نکنندکه نوشته های انان باعث بشود قشر های زرنگ وجغرافیای زندگی آنان را به زیر سوال برده ویا دوام شغل وپیشه ودرآمد زراعی وشهری آنان را واز چنگشان بیرون اورده ونصیب قشرهای اندک دیگران بکنند وازاین خودشان را الت دست قوم فاسد قاجاریه ویا دیگر اقوام زرنگ امروزی بکنند وتا آنان هم و1300ه روستای استان زنجان را وبا حمایت مخفی انگلستان ووجزو اراضی خالصه قاجاریه بکنند ویا نصیب خانواده های هدایت اله خان گیلانی بکنند که با تکیه به خاندان فاسد قاجاریه وادعای مختلف درمورد دهات گیلانکشه ویا گیلوان طارم داشت ویا نصیب خانواده کاکاوند ایل مافی ویا نظام السلطنه فراماسون مافی واز سایر استانها بکنند که برخی هم در حمله به دهات ومناطق افشارنشین شمال خرمدره ودست داشتند ویا نصیب خانواده های زرنگ اصفهانی ویزدی ویا عمارلوی قوچان بشود که تجارت بازار سنتی زنجان رابدست گرفته بودند ویا صرف خانواده های غیر بومی شهر بشود وصرفا مالیات زراعی واز روستائیان دهات زنجان بگیرند وبرعکس درآمد آنرا صرف توسعه وشهر های دیگر خوشان بکنند که معنای امایش سرزمینی دوره قاجار ویا عهد پهلوی چنین مبتذل است ولی با هوچیگری افراد زرنگ همراه می شود ویا با سند سازی تقلبی قشر های زرنگ ودر زنجان همراه می شود که عده ای زرنگ وبا ثروت اندوزی غیر شرعی خود منجر به تاسیس بیمارستان خصوصی در زنجان می شوند ولی چونکه غیر بومی هستند ودر همان بیمارستان خصوصی هم وخون مردم شهر را می مکندوبه درمان شهری انان اعقاد ندارند ولذا تاسیس اش درزنجان هم فایده ای به حال سکنه کنونی شهر ندارد ویا در تاسیس درمانگاه ویا ساختمان پزشکان خصوصی چنین است ویا در سهم بردن از موقوفات استان چنین است ویا در تاسیس پاساژهای خصوصی ویا درامد کاروانسراهای سنتی چنین است ویا در ایجاد رستورانهای سنتی ویا درتاسیس مدرسه خصوصی ؟ وچنین اتفاق های مالکیت غیر علدلانه قومی اتفاق می افتد ودر حالیکه در قدیم "تز معقولانه" وجود داشت وهر قوم ومحدوده اراضی ویا منافع قوم دیگر در آسیارا رعایت می کرد ولذا برخلاف مدل مالکیت کنونی انگلیسی در آسیا عمل می نمود وبهمین دلیل هم تنشهای شدید قومی ودر میان اقوام همسایه بوجود نمی آورد ولذا تکلیف هر قوم ودر استفاده مفید ویا در بهره برداری از اراضی اش مشخص بود" وونظام قدرت کشور هم ناظربیطرف بودوتا محدوده مالکیت هرقوم همسایه وتوسط قوم دیگر زیر پا گذاشته نشود ویا نصیب درآمد دیگران نشود ومعیارها هم مشخص بود وهم مجبور به رعایت بودند تا صرف رفاه همان قوم زحمت کشنده دریک ده بشود بشود ولی خاندانهای فاسد قاجاریه ویا صفویه واین نوع مدل توسعه عالانه هر قوم ایرانی را بهم زدند! ونهایتا باعث مصیب عمیقی ودر اشتغال افرینی استانها شدند ویا همبستگی درون استانی را بهم زدند ویا معضلات بین استانها را بوجود آوردندکه سیستم ثبت اسناد دوره پهلوی چنین است ویا سیتم کارکرد سازمان برنامه دوره پهلوی وچنین است و امروزه ادامه نا آگاهانه آن نوع "روش های توسعه ناعادلانه منطقه ای" وتوسط مدیران کم تجربه جمهوری اسلامی هم تعقیب شده و نهایتا مصیبت بزرگی وبرای همه استانها بوجود آورده است ویا ستیز فرهنگی را ودر همه استانها دامن می زند

ودر ادامه مطلبم ودر مورد اراضی دهات "افشار قورت بیگلوی شهر صائین قلعه زنجان" وتوضیح بیشتر می دهم وباید بیفزایم که لفظ قوم قورت بیگلو ویا نام خوانین افشاری آن ودر تاریخ زیاد آمده است ویا اسامی برخی از دهات قوم قورت بیگلوصائین قلعه زنجان هم چنین است که بارهادر منبع تاریخی تکرار شده است ومثلا در طول حکومت 112 ساله قاجاریه وبر زنجان وصاین قلعه ومرتبا دیده می شود !واز عصر اقا محمدخان قاجارنوشته شده وتا عصر کتابت منتخب التواریخ عصر احمدشاه قاجارو ذکر شده اند !ولی در دوره پهلوی وبا تاسیس اداره ثبت احوال عصر رضا شاه ودگرگون شد ویا با سیاست دولت پهلوی عوض شد که هرکس نام قومی خود را ودر اخذ شناسنامه اش رها کرده بود وفقط فامیل خود ش را وبنام پدرش ویا با سایر عناوین شخصی خودش وانتخاب بکند !ویا با سیاست خاندانها غیر بومی همراه بود که توسط قاجاریه ویا پهلوی به شهرهای ابهر ویاخرمدره ویا غیره کوچانیده شده بودند ومنافع خاص انها در حذف هویت قومی گذشته سکنه ان شهر ها بود که جایگاه دربین سکنه شهر بیابند وچراکه با وجود ان سیستم قدیم قومی و نمی توانستند واز بقیه سکنه شهر ولفت ولیس بکنندوفورا لو می رفتند! ودولت قاجاریه وپهلوی هم با چنین هدفی اداره همان دهات وشهای آن منطقه ابهر را وبدست یک عده خانواده خاص داده بود وبا این نوع از سیاست پهلوی بود که عناوین قومی افشار قورت بیگلو ویا افشار اینانلو حذف شدند وانواع ناهماهنگی از اسامی متفرقه ویا رنگا نگ شکل گرفت ویا با اغراض ومنافع متفاوت ودر پشت ان عنوان فامیلی وجایگزین آن مسئله منافع منطقه ای گردید ومثلا نام اینانلوی ابهر که از دوره کتابهای عصر صفویه وتا سال 1324 ش دیده می شود ویا همچنان در منابع تاریخی ایران فراوان آمده است وبه شفاف شدن منافع قومی سکنه این منطقه کمک می کرد ویا تاثیرشان در توسعه منطقه زیاد ویادر آبادکردن یک محله وبا مدیریت فرد بومی آن محله زیاد بود ویا تاثیرشو در خدمت به مردم منطقه خودش وبرای همگان قابل رویت ویا شفاف بود وچرا که همگان وبراحتی پی می بردند ویا میدانستند که چه کسی وبرای آن محله ویا شهر ودهات مفید عمل کرده است ولی این روند در دوره پهلوی ودر شهرهای صائین قلعه ویا خرمدره وهیدج وابهر وزنجان عوض گردید وسیاست بزرگ نشان دادن تاثیر یک فرد ودر یک محله شهری ویا در دهات وفقط با نصب اسم ان فرد ودریک کوچه ویا خیابان و"بزرگ نمایی "شهری می شدوتا همگان وی راحتما بزرگ دیده ویا با دیدن همان تابلو بزرگ دیده شده وفقط به وی مراجعه بکنند که با معیارهای انتخاب افراد مفید ویا برگزیده ولایق برای مدیریت یک تیره وطوایف مغایر بود !ولی پدیده ای بود که در دوره پهلوی رواج یافت ولی معلوم نبود که میزان خدمت ان فرد به شهر مزبور چقدر است ؟ویا اعضای ان خانواده ودر شهر مزبورچند نفر هستند ؟ ویا چه اندازه از سکنه شهرودران محله هستند ؟ومثلا در دوره پهلوی واژه "خیابان نوحی" ودر ابهر وشهرهای اطرف برعنوان یک خیابان این شهر ونامگذاری شده بود ولی معلوم نبود که چند در صد سکنه شهرابهر از خانواده نوحی هستند ویا در دهات ابهر وچند عضو خانوداه نوحی زندگی می کنند ؟ولذا نصب عناوین شخصی وبرمحلات صائین شهر وهیدج ویا حذف نام قورت بیگلوه در عصر پهلوی دوم نیز ودچار چنین وضعی بود! وبعلاوه باید بیفزایم که سکنه صائین قلعه ودر دوره صفویه واز قوم دیگر افشار بودند وتنها اطلاق قوم افشار قورت بیگلو واز دوره ابتدای قاجاریه دراین منطقه مرسوم شده است وچراکه اسناد تاریخی مختلف نشان می دهد که در دوره حکومت صفویه وشهر صاین قلعه ومحل "قلعه مرکزی قوم ارشلو افشار" شده بود وطایفه ای که ریاست بقیه تیره ها قوم افشار منطقه ورا بعهده داشتند ولذا اغلب شاخه های مختلف طوایف افشارهم واز نواحی اطراف هم وبه قلعه برج وبارو دار صائین قلعه ومرتبا می امدند وبه تالار خان بزرگ ارشلوصائین قلعه رفته ودر آنجا جلسه ایلی می گرفتند ویا قوریلتای انجام داده وسپس تصمیم گیری نهایی سران قومی را به میان قوم وتیره های خود ودر مناطق اطراف می بردند وتا وحدت رویه قومی را درمنطقه پدید آورده ویا درمیان ایل افشاری بزرگ وبا شاخه های پراکنده در کوهستانها وهمچنان نگه دارند وبهمین دلیل است در این دوره تاریخی صفویه وبه نقل شاردن وصائین قلعه ودارای قلعه بزرگ وبرج باروخوب ویا قلعه پر جمعیت بود که خانهای جدید افشاری ان صاین قلعه جدید را باز سازی کرده وپدید آورده بودند ویا خان بزگ افشار هم ودرهمان "قلعه آبادشدهو قهود جدید" می نشست که بر"خرابه های قهود قدیمی" وخراب شده در دوران مغولان ساخته بودند وبعلاوه در فرهنگ ایلی وخانهای کوچک افشارهم و تابع سیاسی انها بودند وهرچند در مناطق مختلف سلطانیه ویا دشت خرقان وآوج وسجاس ویا جنوب قزوین ویا در قیدار وایجرود نشسته باشند ومشکلات خود را با خان بزگ ایل مطرح کرده وسپس نحوه چرای دام وزراعت خود ویا مشکلات دامها ومعیشت خودرا ودرمنطقه مزبورو مطرح کرده ویا معضلات مسیر مورد نیاز خود را مطرح کرده وسپس تصمیم سازی دسته جمعی می کردند وبهمین دلیل است که شهر صاین قلعه زنجان ویا در دوره صفویه و"قلعه مرکزی مشورت خواهی ایلی "آنان شده بود !وبعلاوه هر کدام نیزو یک "قلعه خانی کوچک" ودر منطقه چراگاهی خود داشتند ویا در مسیر کوچ دامی طایفه خود داشتند ونیز درهمان جلسه قومی هم ومسیر " ایل راهی قوم افشار ی خود را و موردکنکاش و مشورت ونظر خواهی می کردند که باعث اختلافات تیره های مختلف نشوند! ویا در چرای دامها وتوسط تیره های مختلف ایل نشوند ؟ بعلاوه محدوده چراگاههای دامی ویا مرتع زار های افشاری خود را هم مطرح می کردند که در چه تاریخ ویا درطی چند روزه از ارومیه افشار ها وتا مراتع افشارهای ساوجبلاغ کرج حرکت بکنند ویا در کرانه رود کرج ویا باغات شهریار کرج وفشاپویه ویایافت اباد تهران ودشت ری وچند روزو مرتع قشلاقی خود را ادامه بدهند ومثلا به نقل منابع تارخی ومرتع تیره وقوم قورت بیگلو ها ودر چراگاه یافت آباد تهران معین شده بود که کتاب یادادشتهای ناصر الدین شاه وبه آن اشاره دارد ! وبهمین دلیل است که مسیر طولانی کوچ ییلاقی خود را ودر طول یک مسافت طولانی سنجیده واز اراضی خوب وطولانی جنوب چهار استان شروع کرده که متعلق به چراگاه تابستانی وبهاره چهاراستان اذربایجان غربی ودرمرتع تکاب وقره آغاج بود ویا در استان زنجان هم ومرتع زار های ایجرودومرتع چمن سلطانیه ویا مرتع چمن صاین قلعه ویا چمن فارسجین ابهر داشتند وبعلاوه که قلمستانهای متعدد که نگباهای خاص وبرای ابیاری ومراقبت آنها می گماشتند ویا در جنوب استان قزوین هم ودشت خرقان چنین بود ویا در دهستانهای مزبور وانگورستانهای شال ورامند قزوین قرار داشت که متعلق به قوم افشاری بکشلوی قزوین بود که مرقب فصلی ازمیان افرد قوم می گذاشتند وسپس از طریق اراضی بوئین زهرا حرکت کرده ویا از نظر آباد افشار نشین کرج گذشته وتا دهات مرغوب شهریار جنوب کرج رفته که ساوجبلاخ نامیده می شد وتعلق به مراتع پیلاقی ایل بزرگ قوم افشار وتیره ها وطوایف متعدد آن داشت وایلی که از دوره سلجوقیان پر جمعیت ترین ایل ایران بود ویا بزرگترین قوم ترک ایرانی می باشد ویا خوانین افشاری آن هم ودر اداره شهرها ویا دهات قوم خود وتجربه اداری موفق خانوادگی ویا ایلی مختلف داشتند که خوانین ایلهای مختلف ایران وان تجربه وتشکیلات دهی را نداشتند وبعلاوه خان افشاری متعلق به هر تیره وطایفه افشار هم وفرهنگ سیاسی خاصی داشت دیمی انتخاب نمی شدند وبعلاوه محل هر خان ویا محل چراگاهی وی در تقسیم کار ایلی هم مشخص بود وهر سرپرست یک طایفه هم ویک اقامتگاه خاص خانی خودرا داشت ومثلا یک قلعه خانی کوچک ویا بزرگ ریاست وبه اندازه وسعت اعضای تیره وطایفه خود را داشت وبعلاوه اراضی خوب ومسیر کوچ روی آنان هم واز عصر الب ارسلان سلجوقی تعیین ومشخص شده بود که "نظام دشتبانی" خاص خود را داشتند ویا "اجازه چرای قومی "وزراعت قومی خود را تامین می کردند واین فرهنگ وتا کنون هم وبمدت تاریخ هزار ساله ترکان غز رعایت شده و"انواع تیره ها "که امروزه بصورت "دهکده های اسکان یافته درامده اند واین نوع رسوم تولید قومی خود را همچنان حفظ کرده اند ویا جزو رسم قومی وفرهنگ سرزمین تاریخی آنان می باشدکه در ادوارتاریخی هم وتحول جغرافیایی ویا فنی مختصری یافته است ودر ایام مختلف هم که یک قوم کوچک ویا حاکمی خواسته بود که به اراضی اجدادی آنان وتجاوز قومی بکنند وهمه تیره ها ویا طوایف مختلف افشارمتحد وبا درایت سیاسی خاص وهمبستگی خود را نشان داده ویا در یک راستا حفظ کرده وسپس دفاع قومی میکردند وبدین طریق از املاک خوانین کوچک هر طایفه افشار دفاع کرده ویا از اراضی اجدادی ومراتع اجدادی خود ودفاع می کرد ند و"ریاست اغلب طوایف افشار" هم ودر دوره دولت 25 ساله نادرشاه وبا ریاست تیره قرخلو افشاربود ویا در صاین قلعه تکاب آذربایجان غربی واقع ویا ریاست اغلب آنها هم ودر ایام دولت صفویه وبا ریاست "ارشلوی افشار "بود ویا در صاین قلعه شرق زنجان بود که وسط کوچ گاه مسیر طولانی مرتعهای ارومیه وتا کرج قرار داشت که مرتع زار های مرغوب شهریار کرج ودشت ری را هم دربر می گرفت وبهمین دلیل است که حمداله مستوفی ودر کتاب نزهت القلوب خود می نویسد که همه ترک های قوم غز واز خاندان عزالدین قفچاق ترک غزدر اورمیه وتا غزهای ساوجبلاغ کرج ومالیات مرتع داری خود راو به ملک طغرل شهر ری می دادند که بزرگترین قلعه خانی را ودرشهر ری داشت که در انتهای شهریاربود ویا در دژ "قلعه طبرک ری" زندگی می کرد وبعدا هم بخاطر درخواست نظام المک وزیرش ومحل اقامت خان بزرگ سلجوقی خود را وعوض کرده وبه اصفهان ویا مقر فرمانروایی قومی خود را واز قلعه طبرک ری وبه قلعه طبرک اصفهان برد وقبل از آمدن به ایران هم وهمین سیستم برقرار بود ومقر فرمانروائی آنان ویا حرکت آنان ودرمسیرکوهستانهای دو روخانه جیحون وسیحون بود ومکان قشلاقی آنان هم ودر کنار دریاچه خوارزم بود ویا دراطراف "قلعه منقشلاق" شمال خوارزم بود ویا در انتهای رودخانه خروشان سیحون که دشت زرخیز قبچاق قوم ترکمن غز در آن ناحیه بود وفرهنگ قومی آنان را هم وصدسل قبل از طغرل و"ابن فضلان" نوشته است ویا در سفرنامه اش مفصلا ذکر می کند وبه نظر می رسد که انتخاب محل جدید فرمانروایی قوم ارشلو افشارهم ودر صائن قلعه جدید زنجان وبا "ریاست منصور بیگ افشار" بوده باشد که احتمالا "نوه شمله افشار "بود ودر سالهای 904 والی 907 اتفاق افتاده باشد که نامش در جلد دوم کتاب خلد برین ذکر شده است وحدود 130 سال هم وریاست طایفه ارشلوی افشاروخانواده اش بعهده داشت ویا در وسط چراگاه بزرگ ایلی خود وقلعه خانی جدید قهود را ویا صائین قلعه جدید را ساخته بودند واز این راه ریاست بقیه اقوام وتیره ها ی افشاری هم را بعهده خودگرفته بودند وچندین نسل هم انرا اداره می کردند وتا اینکه در سه جنگ میان خاندان صفویه وبا قومهای هفت گانه ترک ودر نزدیکی شهر صائین قلعه زنجان رخ داد ویا در گیری میان مالکیت اقوام متعدد بوجود آمده ویا با خاندان صفویه شدید شده بود و براثر آن سه جنگ مزبور و تعدادی از ترکان کشته شده وبقیه طوایف هم ونظیر طایفه تکلو ویا روملو وذوالقدرهم وبراثر جنگ وستیزبا صفویه و دوباره به خاک عثمانی رفته ویا به مرتع های قبلی خود در خاک عثمانی برگشتند ولی مدت 80 سال هم وهنوز جنگ ودرگیری ومیان قوم افشار وتیره های مختلف آن ودر نقاط مختلف افشار وجود داشت ودر این ایام است که شاه عباس وبرای اننقام گیری از اراضی انان وسه قوم بزرگ کرد چگینی ویا سیاه منصور ویا کرد زنگنه ویا شاخه های کرد خراسان و وارد ایران می کند یا قسمتها ی از آنان را به زنجان وسجاس وقلعه انگوران دویران افشار وایجرود ( قلعه ستورلیق ) آورده وتا آن نواحی را ویران بکنند ویا نام قلعه قزل گچیلو افشار را وبه قلعه سیاه منصور کرد تبدیل بکنند ودر این دوره تاریخی صفویه وقسمتی از کرد های ترکیه هم وبه ارومیه حمله کرده ومی خواهند که آنرا تصرف بکنند ولی قاسم خان افشاراورمیه ای مقاومت می کند ویا با جانبازی طوایف افشاری منطقه خودش واز این شهر افشاری اورمیه ودفاع می کند وبعد از ان تاریخ هم وافشار های اورمیه وبه " افشار قاسملو " معروف شده بودند ونیز در دوره شاه صفی صفوی هم وسفر نامه اولئاریوس می نویسد ویا از سوندوک بیگ "افشار ساطانیه وزنجان "نام می برد که در سلطانیه زندگی می کرد ولی باغ بزرگی در زنجان داشت که گاهی به می آمد وچونکه شاه عباس ویا شاه صفی وانواع خان کرد ویا مراغه را آورده ویا بنامهای "آقاخان مقدم مراغه ای" ویا صفی قلی خان را وبرحکومت زنجان گماشته بود وبهمین دلیل هم وسوندوک بیگ افشار نیزاجتناب می کرد واغلب اوقات خود را ودرهمان قلعه خانی خودش ودرقلعه سلطانیه عصر صفوی صرف می کرد وتنها برخی از ایام وبه باغ حکومتی خودش ودر بالای میدان انقلاب زنجان می آمد وبعدا هم ونوه هایش بنام "عباسقلی خان افشار" ویا ""علیمردان خان افشار"ودو قلعه خانی ودر زنجان ساختند ویا در دوسوی خیابان سعدی وسط زنجان ساختند ویا درباغ بزرگ اجدادی خود ودر زنجان ساختند که هردوقلعه مزبورو در توپ باران عصر ناصرالدین شاهی خراب شد وبعلاوه 48 سنگر دسته جمعی دیگر زنجان هم وخراب گردید که به نقل ناسخ التواریخ وهمگی متعلق به خوانین قره پشتلوی زنجان بود ویا متعلق به خان اصانلوی زنجان ویا خان قلعه قولتوق زنجان ویا خان انگوران زنجان و یا خان افشار طارمی ویا خان ایجرود زنجان بودند وبعلاوه کتاب خلاصه التواریخ عصر صفوی هم واز چها رچمن و مرتع زاراستان زنجان نام می برد که چراگاههای قوم افشاری بودند وشامل چمن سلطانیه ودر ص 88 بود ویا چمن صاین قلعه ودر ص 1060 همان کتاب بود ویا چمن فارسجین ابهرودر ص 190 بود ویا چمن مخور ساوجبلاغ ودر صفحات 178 ویا 222 بود ونیز باید گفت که پیدایش همین چمن سلطانیه هم در دشت بزرگ سلطانیه و فلسفه خاصی داشت وبخاطر آن بود که زه آب جوشش آب واز زمین سلطانیه وضع خاصی داشت ودر این ناحیه زمین می جوشید وبالا می آمد ولذا در این منطقه به ریشه علوفه های رویشی گیاه ودر چمن سلطانیه نزدیک می شد وباعث رشد ونمو گیاه ودردشت سلطانیه می گردید ! واقوام افشار ومغولی هم واز رویش چمن استفاده می کردند ویا برای چرای دامها یشان بکار می بردند ویا برای چرای اسبا ن جنگی ایلات کوچروی افشاری خود بکار می بردند وبعلاوه مقادیر جوشش اب از زمین دشت سلطانیه هم وبقدری فراوان بود که منشائ پیدایش دو رودخانه "زنجان رود" و"ابهر رود" می شد ولذا به دو طرف مسیر غربی وشرقی استان می رفت وبعلاوه در مسیر ایل راه قوم افشاری قرار داشت ویا در دشت صاین قلعه ویا هیدج خرمدره وابهر نیزو انواع چشمه ها ی آب ویا دهنه قنوات متعدد وجود داشت و از هرکدام وچندین سنگ آب می جوشید وجریا ن نهرهای اب شیرین فراوان فراهم میکرد وبعلاوه در دره خرمدره هم دهها بند اب ودر مسیر آب کبیر رود وابهرود بودودر نهر ها ی فرعی پخش می شد وباعث می گردید که مراتع زیاد ودر این منطقه بوجودبیاید ویا اب شیرین وبرای آشامیدن دام ویا چرای دامهای ایلات افشار بوجود بیاورد وتا آن ها بتوانند که گوسفندان افشاری خود را وبچرانند واب بدهند وبعلاوه "نژاد قوچ افشاری "آنان هم وطوری بود که مقاوم به حرکت ودر میسر های طولانی بود ویا گاهی دوقلو زایی هم داشتند وبعلاوه پشم مناسب هم داشتند وهمچنین دشت مزبور" ایل راه افشاری آنان" وخاک نرم ویا بدون سنگ در چمن سلطانیه وصائین قلعه وابهر داشت وتا اراضی مرغوب دشت فارسجین ابهرادامه داشت وبا هوای مطبوع منطقه توام بود ویا دشت رامند ویا شال جنوب قزوین هم چنین بود که قلمستانهای متعدد بوجود می آورد ویا همه نوع علوفه زایی مناسب وبرای ایلات افشار بوجود می آورد ولیکن چند دهه گذشته واسکان قبایل پا گرفت وناچارا اغلب اراضی مزغوب مزبور وهمگی به باغهای انگور مرغوب تبدیل شدند وبعد از دشت شال قزوین هم ودشت های بوئین زهراشروع می شد که جلال ال احمدوکتابی در مورد آن نوشته است ویا مطالب کتاب مرات البلدان هم ومسیر حرکت دامهای ایل افشار اینانلو ابهر را ودر آن دشت بویین زهرا مشخص می کند وبعدا هم بطرف دشتهای ساوجبلاغ وشهریارودشت گرم فشاپویه ویا دشت جنوب ری می رفتند و منابع دیگر تاریخی هم واز چمن های مرتعی سجاس نام می برند که 70 تپه تاریخی ویا ییلاقی داشت که همگی محل و منزل ییلاقی خوانین مغول ویا تیموری وآل جلایربودند ویا در طول حکومت 100 ساله آنان بود ونیز در گذشته هم ومحل اقامت گاهی ویا دهکده های کوچک تمدن ماد کوچک بود ویا محل سکونتگاهی اشکانی وساسانی ها بود ولذا چندین "روستای ماد آباد"هم ودرمسیر مزبور وجود دارند وبعلاوه چمن زار های قشلاقات قوم افشار هم ودر جنوب شهرستان قیدارقرار دارد ویا مراتع مرغوب شهر ایجرود ویا مراتع شهرستان قرا آغاج ویا مراتع شهرستان تکاب آذربایجان ودر نهایت هم ومراتع خوب اطراف ارومیه بود که متعلق به قوم افشار ارومیه بود ولذا اسناد تاریخی نشان می که همگی این اراضی ومراتع متعلق به قوم کرد نبود ویا در دوره آغاز حکومت سلجوقیان ویا حکومت الب ارسلان سلجوقی نبود وزیرا وی اراضی مزبور وتوسط جنگ واز رومانوس وامپراطور روم بیزانس گرفته بود ویا از طایفه مسیحی رومیان گرفته بودواز کرد ها نگرفته بود وبعدا هم ونام آنرا شهر "اورمیه ایرانی" ودر برابر "ارضروم اروپایی"آن سوی مرز گذاشت که روم شرقی نامیده می شدوطایفه ترک قبچاق را ه در شهر اورمیه مکان داد وبعلاوه شهر سلماس هم واغلب طایفه ترک دارد وقبلانیز در دولت پهلوی هم وشهر شاهپور نامیده می شد واز دوره ساسانی نیز ومجسمه شاپورهم در ان ناحیه مستقر بود ولذا متعلق به تمدن ساسانیواقوام ساسانی می باشد وبهمین دلایل تارخی جزو اراضی کردستان نبود وبرعکس سلجوقیان ترک وسلماس را واز بقایای اقوام عرب مهاجم به خاک ایران گرفته بودند وهمچنین سند تاریخی دیگر هم ودر ص 198 تاریخ امرائ وپادشاهان سلجوقی آمده است که چنین می نویسد :سلطان طغرل سلجوقی وبا 50 هزار ترکمن غز وبهمراه "عزالدین حسن قبچاق" وآهنگ چهار شهر (اشنه واورمیه وخوی وسلماس) می کنندولذااسناد تاریخی مزبور نشان می دهد که در ابتدای دولت سلجوقیان وحتی کردان دوسوی مرز اذربایجان غربی هم دراین ناحیه زندگی نمی کردند ویا در بیزانس روم مسیحی وجود نداشتند که جزو کردستان انها باشد زیرا قبل از حمله الب اسلان سلجوقی وبه خاک امپراطور روم شرقی ویا تسخیر آن دیارو تا شهر آنکارآ (ویا شهر انقوره) وهمگی دهات ترکیه بیزانس وهمگی ا قوام مسیحی بودند وبهمین دلیل هم ودر دوره تاریخی مزبور واقوام کرد سنی درآن نواحی نبود ویا در ابتدای عصر سلجوقیان نبود واحتمالا کثرت یافتن "اقوام کرد" ودر آن ناحیه هم ویا درپشت کوهستانهای چهار شهرمزبور اوشنویه ویا اورمیه ویا سلماس وخوی وبعد از سقوط دولت سلجوقیان آمده باشند ویا بعد از پایان یافتن سرنوشت سالطان جلال الدین خوارزمشاهی می باشد که کردهای مختلف وبه نواحی مزبور آمده اند ویا احتما لا در دوره حکومت هلاکوخان مغول رخ داده باشد ولی چند قرن بعدو شاه عباس اول که آمد وطرفداران ترک خود را ودر داخل ایران واز دست داد ه بود ویا دچار جنگ وبا چند قوم بزرگ ترک شده بود ولذا دولتش تنها مانده بود وبهمین دلیل هم واین بارو سعی کرد که بسیاری از کردان خاک ترکیه را وبه داخل خاک ایران بکوچاند! ویا بطرف اراضی بیجار وسجاس وسهرورد وگاورود بکشاند وتا انتقام شدید واز قوم ترک وناراضی افشار بگیرد ویا "مراتع اجدادی کوچروی" آنان را وبه خطر بیندازد! ونیز لازم به یاد آوری است که ریاست تیره افشار ارشلو هم وبر شهر و"قلعه صاین قلعه زنجان "نیز واز دوره منصور بیگ افشار شروع شده وتا دوره ظهور نادر شاه بود که برای نجات آذربایجان وخارج کردن عثمانی ها واز خاک اذربایجان وبه "صائین قلعه ابهر" آمد که از "مراتع قدیمی افشار" ها دفاع بکند ولذا به نقل ص 159 کتاب عالم آرای نادری وبا آمدن نادرشاه و به ابهر سلطانیه ویا با صحبت وبا سران طایفه افشار ارشلوودر شهر صاین قلعه زنجان که اتفاق افتاده بود وهمگی باهمدیگروهمدست شدند وتا خاک آذر بایجان را واز ارتش عثمانیها پس بگیرند !وهمین نوع از سفر نادر شاه ودرصفحه 159 عالم آرای نادری نیز آمده است وبعد از آن دوره تاریخی می باشد که "سران طایفه افشار ارشلو"ویا شعبات تیره ها وطوایف زیر نظر شان ودر صایین قلعه زنجان زندگی کرده ومشورت جنگی باهمدیگر کرده وتصمیم گرفتند ولذا اغلب طوایف تابعه آنان ودرهمان دوره تاریخی وبه ارتش افشاریه نادر پیوسته اند وتعداد کمی از آنان در صائین قلعه باقی مانده وتیره قورت بیگلوها وجایگزین انها شدند ویا همگی در جنگهای 25 ساله نادری وشرکت یافتند واز قدیم هم "عادت فرهنگی اقوام افشار" ویا تیره های آن وطوری بود که می بایست که یک قبیله رمه دارو جنگجو باشند ولذا فرزندان خودشان را هم ویک نیروی نظامی تربیت می کردند ولذا به محض جلسه گرفتن مزبور ودر اتاق مشورت قلعه های مرکزی صائین قلعه وافراد هر منطقه وفورا تعدا دکثیری از سکنه های دهات افشار نشین اورمیه را جمع کردند ویا افشار ایجرود ویا افشار تکاب ومهیا گردیدند ونهایتا ونیروی بزرگی وبرای درگیری نظامی بوجود می آوردند وچنین خصلت های جنگی ودر قبایل دیگر ایرانی وجود نداشت که به این صورت و"سازماندهی فوری" بشوند ولی افشار ها وطور دیگر بودند واز دوره سلجوقیان ترک وتا دوره نادرشاه ترک وطوایفش وهمه سلولهای قبیله ای داشته ویا سازماندهی جنگی را بلد بودند واز سوی دیگرو نهاد قدرت یابی آنان هم طوری بود که کسی به مقام ریاست تیره ویا طوایف تیره افشار می رسید که قبلا "تجربه های عمیق" در سازماندهی تیره خود داشته باشد ودر نهایت از "مقام یاوری" تیره ویا "بیگی طایفه وبه درجه "خان سلطانی ایل" می رسیدند ویا با این طرز تشکیلات مخصوص طوایف افشاربود که انبوه شدن تجربه خانوادگی 1000 ساله آنان را بوجود می اورد ودر خوانین اتابک فارس ویا یزد ولرستان وهمدان وآذربایجان تکمیل شده وبه عصر تجربه های عصر نادرشاهی می رسید ووبا این تجربه های تارخی بود که در دولت نادری هم موفق بودند وحداقل در 300 جنگ بزرگ شرکت کرده بودند ودر همه آن جنگها هم موفق بودند که در کمتر ارتش دنیا وجود دارد وتنها نمونه سازماندهی مزبور ودر ارتش تیمور لنگدیده می شود ویا در دوره سلجوقیان وجود دارد !وبعلاوه در همان ص 159عالم آرای نادری ذکر شده است که نادرشاه و"پروبیگ افشار" ویا فرزند "بیستون بیگ "را ودر آن جلسه و"حاکم اورمیه "می کند وتا تدابیر ویا سازماندهی طوایف زیر نظر خودش را خوب انجام بدهدونقشه لازم را تهیه بکند ویا با مدیریت خوب واماده اش وبه تسخیر شهر اورمیه از عثمانی ها بکند ویا از ارتش ینی چری عثمانی ها ومراتع افشار های اورمیه را پس بگیرد ویا از دست از کردهای مهاجم به خاک ایران وپس بگیرد؟ وخود"بیستون بیگ افشار "راو سردار کل اذربایجان ودر شهر "تبریز" تعیین می نماید ! ولی همان کتاب عالم آرا مشخص نمی کند که پروبیگ افشار ویا بیستون بیگ افشار واز کدام تیره قوم افشار می باشند؟ ولیکن کتاب گلشن مرادروشن کرده است ویا در صفحات کتاب خود واز فتعلیخان افشار ارشلو و"یا حاکم ارومیه "یاد می کند که بعد از جنگ خونین سمان ارخی زنجان زنده مانده بود ومدتی هم همچنان حاکم اورمیه بود ولی بعدا وهمان خان ارشلوی اورمیه وبهراه دو فرزندش وبدست کریم خان زند کشته می شوند ویا در نزدیکی اصفهان کشته می شوند وهمچنین تطابق این نوع از اسناد تاریخی نشان می دهد که با ظهور نادر شاه قرخلو و همان طایفه افشار صاین قلعه زنجان واز این شهر وبه مرکزیت افشار شهر ارومیه انتقال می یابد وبرعکس بقایای قوم افشار های قاسملوی ارومیه هم ودر شهر های تکاب ویا قیدار ظهوربعدی می یابند ودر نهایت می گویم که اینجانب وگرچه پژوهش 47 صفحه ای ودر مورد تحولات تاریخی ویا محلات صائین قلعه تهیه کرده ویا چگونگی شهر صائن قلعه را نوشته ام ویا تغییراتش واز سال 904 والی عصر حاضر را دارم ولی از ذکر آنها بدلیل اختصار مطلب خوداری می کنم وتنها به ذکر تغییر مکان قومی صائین قلعه واز" قوم ارشلو "وبه قوم قورت بیگلو می پردازم که درملاقات نادر شاهی شکل گرفت وبعدا در دوره قاجاریه تحول یافت وقومی که در دهات اطراف صائین قلعه زنجان زندگی می کردند و مثلا ص 1982کتاب مرات البلدان واز آبادی " چاله مجار" اطراف صائین قلعه وبه عنوان" آبادی متعلق به شاهسون قورت بیگلو "افشار یاد می کندویا در ص 1965 کتاب مزبور و از آبادی " چالچق " وبه عنوان مسکن ایل شاهسون قورت بیگلو نام می برد ویا ص 272 کتاب منتخب التواریخ واز "ریاست طایفه قورت بیگلو" یاد کرده است ویا از "سواره ایل قورت بیگلو" وسخن به میان می آورد ونیز صفحات 521 و2005 کتاب منتظم ناصری هم واز "سران این طایفه افشار قورت بیگلو "وسخن بمیان می آورد !وبعلاوه صفحات 1252 و1391 کتاب ناسخ التواریخ هم واز اعزام" طایفه افشار قورت بیگلو" وبه جنگ با انگلیسی ها واز راه کازرون وسخن می گوید! ونیز صفحات 1253 و986 و1239 و1405کتاب ناسخ التواریخ هم واز "طایفه قورت بیگلو" و"سواران "آن یاد می کند وبعلاوه صفحات 57 و59 کتاب خاطرات ناصر الدین شاه هم واز "طایفه قورت بیگلو وریاست آن "بحث می کند وهمچنین ص 1269 کتاب منتظم ناصری هم ودر بحث " یوز باشیان " واز " رحمت الله خان قورت بیگلو "یاد می کند وبعلاوه ص 352 کتاب ناصر الدین شاه هم واز " آبادی کولوج "منطقه نام می برد که متعلق به "سران ایل قورت بیگلو" بود ویا در ص 355 واز آبادی " سرو جهان " نام می برد که به رئیس طایفه قورت بیگلو متعلق بود وبعلاوه در دوره سلجوقیان هم وهمین آبادی سرو جهان ویک قلعه محکم سلجوقی بود ولذا یک هفته سلطان محمد خوارزمشاه هم ودر برابر حمله مغولان وپناهنده آن "دژسرو جهان "شده بود وبعلاوه در امور نظامی هم و"طایفه قورت بیگلو " ویک فوج مستقل نظامی را ودر دوره قاجاریه تشکیل می داد که در اغلب منابع تاریخی وبه این "فوج نظامی طایفه مزبور" اشاره شده است ونظیر ص 1185 کتاب مرات البلدان که در سال 1270 هجری که ماموریت "سواره شاهسون شاهسون قورت بیگلو" را وبه خراسان وگزارش تاریخی می دهد ویا در یاد داشتهای روزانه ناصر الدین شاه ودر سفرنامه گیلان هم آمده واز " قشلاقات قورت بیگلو " یاد می کندکه یافت اباد تهران ومحل قشلاقات انان بود بود ویا ص 108 کتاب منتخب التواریخ هم ودر سال 1271 هجری واز اعزام آنان وبه آق دربند سرخس یاد می کندونیز ص 1253 ناسخ التواریخ هم وبه همین مطلب اشاره دارد ویا در ص 1201 مرات البلدان ودر مقابله با ترکمانان خارج از ایران ووقتی که ترکمانان واز عشق آباد وبه ایران حمله می کنند ونتیجتا سوراران قورت بیگلو را می فرستند وهمچنین ص 1405 مرات البلدان واز اعزام آنان به استان فارس بحث می کند وبعلاوه ص 143 کتاب منتخب التواریخ ویا ص 1556 کتاب مرات البلدان واز آنان وبه عنوان " سواره نظامی مستقل " یاد می کند وبعلاوه در سال 1284 هجری ودر کتاب مرات البلدان هم ویا در ص 1555 همان کتاب واز اعزام آنان ودر برخورد با تراکمه یاغی ودر "اطراف بجنورد "یاد می کند وهمچنین ص 1391ناسخ التواریخ واز برخورد نظامی قورت بیگلو ها وبا ارتش انگلیس ودر بوشهر یاد می کند که در آن جنگ وانگلیسی ها و66 توپ ویا خمپاره در کشتی خود نصب کرده بودند وبعلاوه در ص 115 کتاب شرح حال عباس میرزا ملک آراء هم واز " ایل قورت بیگلو " یاد می کند ویا می نویسد که ایلات شاهسون واز سه سمت وزنجان را احاطه کرده اند واین ها چهار طایفه اند ویعنی ایل دویران افشار ویا ایل اینانلو ویا ایل افشار قیدارمی باشد ونیز در سالهای بعدی هم ویعنی در سال 1276و1291 هجری و یا سال 1297ویا سال 1310 هجری هم وهمان " سواره قورت بیگلو ودر عرصه امور نظامی ظاهر می شود ویا در ص 1284 کتاب مرات البلدان ذکر شده ویا در ص 1952 کتاب منتظم ناصری ذکر شده ویا در ص 2400 مرات البلدان ذکر شده ویا در ص 172 کتاب منتخب التواریخ واز قورت بیگلو وبحث می شود وگاهی هم در همان منابع تاریخی و از "فوج نظامی قورت بیگلو" یاد کرده است ویا از "جماعت شاهسون قورت بیگلو ودر صفحات 20 91 و1246 و521 کتاب منتظم ناصری یاد می شود وهمچنین در سال 1297 هجری هم وکتاب فارسنامه ناصری واز ماموریت "طایفه قورت بیگلو" ودر منطقه "خشت فارس" یاد می کند وبعلاوه صفحه 986 کتاب ناسخ التواریخ هم واز سواره 300 نفره "طایفه قورت بیگلوی افشار "ودر یک ماموریت نظامی بحث می کند وامروزه هم این طایفه وتخته قاپو شده اند ولی در گذشته تاریخ موفق داشته وبا کسب تجربه های جنگیخوب ومقام سر تیپی را هم بدست آورده بودند ولذا اغلب تجربه های نظامی مهم داشتند وبعلاوه مکاتبات رضا قلی نظام السلطنه ویا کتاب تلگرافات سپهسالار هم واز "طایفه قورت بیگلو "وقوم شناسی آن بحث می کند

زنجان و تحول  قلعه خوانین افشاریه اش  به محلات شهری کنونی- بخش اول - دکتر محمد خالقی مقدم

زنجان و تحول قلعه خوانین افشاریه اش به محلات شهری کنونی
(تحول مالکیت وقومیت واقتصاد در زنجان )
بخش اول
پژوهش از : دکتر محمد خالقی مقدم
تخصص: مردم شناس اقوام آسیایی
وجامعه شناس محلات شهری

از قدیم هریک از اقوام ایرانی دهات ویا املاک ومراتع خاص خود را داشتند که سرزمین قومی آنان بود ونظیر سرزمین کردستان ویا بلوچستان وتاجیکستان وگرجستان ویاارمنستان وغیره که اراضی متعلق به قوم خود را داشتند واقوام افشار ویا سران ایل افشار هم ودر استان زنجان ساکن بودند ویا در استانهای همجوارش واملاک ومراتع خاص ایلی خود شان را داشتند ولی در اواخر دوره صفویه بین دو "ایل افشار وایل قاجار" وبرسر تصاحب قدرت سیاسی وکشمکشهایی بوجود آمد وتا اینکه ایل افشار که جمعیت ویا اقتدار بیشتری داشت وجلو تر افتاد ودر دوره "دولت 25 ساله نادر شاه افشار "وتصاحب قدرت در ایران را بدست آورد وحکومت را بدست خود گرفت ولی بدلیل حمله به خاک هندوستان وچین ومورد خشم دول غربی قرار گرفت که در دست کمپانی هند شرقی بود که عواملشان در اردوهای متحرک لشکر کشی نظامی نادرشاه افشار ودر حمله به 20 کشور آسیایی نفوذ کرده بودند ویا در میان خوانین نظامی قوم افشار نادرشاه هم نفوذ کرده واز طریق وسوسه پول پرستی ویا قدرت طلبی شخصی در آنان بوجود آوردندکه ارتش ودولت تازه تاسیس وی را بهم بزنند ولذا با ترفند های سیاسی مختلف وهمه ارودی نظامی وی ودر فتح آباد قوچان بهم ریخت ویا بزرگترین توپخانه وزنبورک خانه وخزانه اش غارت شد که آماده حمله به خاک چین می شدوچینی که تازه بدست کمپانی هندشرقی افتاده بود ودر این راه خودش و فرزندانش کشته شدند ویا حتی نوه هایش هم بدست چهار "خان خائن افشار"وبا همدستی برادر زاده اش کشته شد ویا با همراهی 70 سرباز افشارزیر دستانشان کشته شد که محافظان نادر بودند ویا جزو افسران نظامی محافظ خیمه نادرشاه بودند(ماخذ مجمل التواریخ وعالم آری نادری وجهانگشای نادری ) وبقیه دیگر خوانین نظامی افشار هم که در اردوی بزرگ نظامی فتح آباد قوچان حضور داشتندوبه وسوسه غارت خزانه وتوپخانه وی افتادند واسامی صدها خان نظامی افشارهم که اسامی اشان ودر صفحات چند کتاب عالم آرای نادری وجهانگشای نادری ویا " دره نادری ویا مجمل التواریخ وغیره آمده است که توسط نادرشاه قرخلو افشاروبه استخدام ارتش افشاری وی در آمده بودند و نیز براساس مستندات تاریخی و همان خوانین افشارهم ودر دوره حیات وی بصورت حاکمان صدها شهر آسیایی تبدیل شده بودند ویا فرهنگ وهنرخاص در ایران شکل داده بودند ویا حرفه ویا کتابت افشاری بوجود آورده ویا نظام اداری وکارمندی خاص شکل داده ویا تشکیلات نظامی وقضایی خاص بوجود آورده بودند و یا نظام مدنی وحرفه ای ویا شهری خاص شکل داده بودند ویا تمدن خاص ترکان افشار آسیایی را بوجود آورده بودند ولی با آن "خیانت قومی "خودوهمگی متلاشی شد که تداوم تمدن ومدنیت خاص ترکان سلجوقی آسیایی بود ونادر شاه هم یکی از نوادگان همان ترکان سلجوقی واز شاخه ترکان اوشار (افشار ویا قوم پرواز کننده در واژه ترکی آن بود ) وبقیه خوانین افشار هم وبدلیل طمع کاری خود و "حق السهم سکوت "خودرا ازو آن چهار نفر قاتلش گرفتند وهمراه جواهرات مزبور روانه اوطان خود ویا روانه قلعه های قدیمی خانی خود ودر دهات آذربایجانی بزرگ خود شدند و20 نفر از آن خوانین ارتش بزرگ افشار هم وهمراه جواهرات وتوپخانه غنیمتی روانه استان زنجان شدهودر "قلعه های خانی قولتوق زنجان"مرکز قوم ایرلوی افشار استان زنجان مستقر شدند ودیگری هم در " قلعه کرسف قیدار زنجان "ومرکز قوم افشار قاسملوی زنجان" و یا دیگری هم در "قلعه صائین قلعه زنجان "ودر جنب شهر هیدج ومرکز قوم "افشار قورت بیگلوی زنجان" ودیگری هم در قلعه ابهر ویا مرکز قوم اینانلو افشار زنجان ویا برخی هم در "قلعه پری ماهنشان " زنجان ویا در مرکز منطقه ای قوم اوصانلو افشار زنجان ویا برخی هم در "قلعه انگوران ماهنشان زنجان" ومرکز "قوم دویران افشار که 54 تیره قومی دویران ودر 54 دهات کوهستانی وییلاق نشین انگوران اداره می کرد ویا ساکن بودند وبرخی نیز" قلعه درام طارم "وویادر "قلعه ایجرود" ویا در قلعه بزینه رود جنوب زنجان وطوایف زیر دستان انها هم "یوز باشی ها" ویا "اون باشی های" قوم افشار بودند وبجای محاکمه آن 4 نفر قاتلان نادر شاه قرخلو افشارویا سوال کردن از آن چهار خان افشار قاتل که چرا بجای محافظت از جان نادر شاه وهمدست شده واو را کشتید؟ وانها هم با گرفتن حق السهم سکوت از آن چهار نفر و به غارت گنجهای خزانه متحرک نظامی اش پرداختند ویا در اردوی نظامی فتح آبادقوچان پرداختند ویا در خزانه ثابت وبزرگش ودر قلعه کلات که مورد غارت خود قرار دادند وبا این اعمال مورد تعجب ویا انتقاد ودر گیری با افغانی های موجود در اردوی نظامی نادر شاه شدند ولذا مدتی به درگیری با آنان پرداخته شد وبه آنان گفتندکه شما چه گونه قومی می باشید ؟ که" رییس وبزرگ قوم افشاری خود را می کشید"که ایران را نجات داده است ؟ ویا اسلحه پادگان ویا گنجهایش را غارت می کنید؟ وبه شهر هاودهات افشار نشین خود می برید ؟ ولذا به نقل دو صفحه آخرویا جلد سوم کتاب عالم آرای نادری ویا به نقل ص 16 کتاب مجمل التواریخ که مستندا نوشته است که در عرض چهار ساعت وهمه خزانه ویا خیمه وخرگاه و اثاثیه پادشاهی نادر ویا توپخانه وسیعش غارت شد ویا در صفحات 389 و390 کتاب مجمل التواریخ هم ویا در صفحات 183 الی ص189 کتاب رستم التواریخ هم به خیانتهای مالی مختلف دیوان استیفایش پرداخته شده ویا در استانهای مختلف ایران اشاره شده است که بعدا درآمد خزانه ویا مالیات روستایی اش را به قومهای دیگر ویا دشمن با افشار ها دادند! ولذا بعدا صد ها خان نظامی قوم افشارواز قلعه های خانی استان آذربایجان غربی گرفته وتا استان البرز کرج که ازنژاد قوم ترک افشار بودند وبعد از آن غارت تاریخی خود وبخاطر پولپرستی شدید خود وهمدیگر را کشتند ویا بخاطر قدرت طلبی شخصی خود و به درگیری شدید با یکدیگر پرداختند وبهمین دلیل در عرض 20 الی 30 سال بعد از قتل نادرو همگی هم ومحو تاریخی وفرهنگی شدند ویا همان خوانین افشار ویا پیروانشان هم ودر اغلب در گیریها وکشته شدند ویا همه اسلحه غارتی ویا خزانه غارتی اشان هم واز چنگشان بیرون آمد ویا املاکشان ودهاتشاتشان هم مصادره شد ویا ریاست شهری ویا تاریخی منطقه ای ویا سابقه قومی اشان هم واز دست رفت ودر قومیت های کوچک دیگر مستحیل شدند ویا عناوین کوچه ها ویا خیابانهای تاریخی اشان هم واز دستشان خارج گشت ! وحتی سابقه فرهنگی وفرم لباس قومی آنان هم نابود شد ویا حرفه های شهری سابق اشان وبه اضمحلال رفت ویا صنعت دستی دیرینه خود شان هم وازدستشان ربوده شده واین بار بعد از گذشت 1000 سال سابقه تمدنی اشان ودر ایران وبا ان همه از نظام سازی اداری وفرهنگی وتمدن شهری سابق خود وبه "عصر چوپانی ورمه گردانی سابق 1000 ساله قبلی خود برگشتند؟ که امروزه فرهنگ وتاریخ وهویت ندارند !وصرفا بصورت عناصربی هویت شرکت های گلد کوئیستی وشرکتهای هرمی خارجی ودر شهر های ترک نشین ایران می لولند که در شهرهای تبریز وارومیه وتکاب وزنجان وقزوین وکرج وساوه وابهر وقیدارمی لولند ویا با آرایش موهای بیتلی ویا با شلوار های پاره وپیراهنهای وبا متون انگلیسی ویا با اسامی مغازه های انگلیسی وعربی می لولند ونمی دانند که شاخه های از قوم بزرگ ترک افشار قرخلوهستند ؟ ویا از شاخه قاسملو ویا شاخه ایر لو واوصانلو وقورت بیگلو وبکشلوقزوین ویا قره پشتلو واینانلوابهر ویا گوندوزلواورمیه وشوشتر ویا ارشلوی اصفهان ویا چاپشلومشهد وکلات وغیره هستند که زمانی از فرهنگ رمه گردانی وچوپانی دست برداشته بودند ویا صحراها یمرتعی ترکستان وسط آسیا را رها کردند ودرایران "مدنیت خاص اداری- حرفه ای ترکان سلجوقی را بوجود اوردند ویا با کمک متفکرانی مثل خواجه نظام الملک وعمید الملک کندری یاد گرفتند وبه مدت 160 سال ومدنیت خاص ترکان سلجوقی را بوجود آوردند ویا به اقوام دیگر ایرانی هم یاد دادند ویا آنان را هم وفرهنگ پذیرخود کردند ومدتی هم "تمدن خوارزمشاهی "راشکل دادند ویا به مدت 60 سال شکل دادند ویا جزو استخوان بندی فرهنگ اقوام دیگر ایرانی کردند ومدتی هم ومدنیت ترکان قراقویو نلو را وبه مدت 50 سال شکل دادند ویا در برهه های بعدی تر هم "مدنیت ترکان افشاری "را بوجود آورده وبه مدت 25 سال تشکیل دادند ولی امروزه "مدنیت خاص "خاص گلد کوئیستی " دارند ویا هویت تاریخی ندارند ویا ترکانی بی مسئولیت درحرفه کارخانه داری خود هستند ؟ ویا در حرفه "بیمارستان داری "و"محله داری" خود هستند ! ویا شناختی از حرفه بازار سنتی ندارند ویا بی ضرربودن آن وبرای دیگران ندارند؟ ویا شناختی از نظام اداری صحیح ومفید بودن آن برای دیگران ندارند ؟ ویا شناختی از پاساژداری وکارکرد مفید اقتصادی آن ندارند ویا در بازارهای سنتی پر ازمدار بسته چینی – _واروپایی ندارند وترکانی صرفا با پیراهن های خارجی ویا با لباسهای فرم اروپایی ویا صرفا با حروف انگلیسی در جلوو عقب پیراهنشان ویا با شلوار های سنگ سابیده شده وگران قیمت خارجی ویا پاره شده در تن پوش خود ویا بی تفاوت به تاریخ وفرهنگ ومدنیت خودشان هستند! ویا بی مسئولیت وبی قید در شغل وحرفه جدید خودهستند !وصرفا در عصر جدید چوپانی خودشان بسر می برند ولی در قرن 21زندگی می کنند واز این راه عمر خود را طی می نمایند! وآری طمع کاری بیش از حد ودر غارت خزانه نادری این عواقب را دارد که برای کشورداری جمع کرده بود وبرای ثروت اندوزی فلان خان قولتوق زنجان بدست نیاورده بود ویا برای ثروت اندوزی خان بکشلوی قزوین ورامند وشال ؟ ویا آوردن خزانه نادر شاهی به شهرهای زنجان واورمیه وتبریزوخلخال واردبیل وطارم و تکاب وقیدار وابهروقزوین وشال قزوین ویا نظر ابادوساوجبلاغ کرج چه معنی دارد ؟ویا به ساوه وخرقان و مشهد ودر گز وکرمان ویا به بافت وکازرون وشوشترکه افشار نشین بودند؟ ودر حالی بود که اغلب خوانین اشان نیز از قوم افشارترک طمع کار بودند و یاحداقل سکنه 20 الی 80 در صد این شهر ها هم واغلب از قوم ترک افشاریمی باشند که بزرگترین قوم ترک ایرانی می باشند ولی بخاطر طمع کاری شدید خود و در فاصله اندک وهمه قدرت ویا دولت وفرهنگ وتاریخ خود را باختند! ویاز دست دادند ! واز اینرو در سال 1160 هجری به بعد وهمه "دولت افشاریه"وبا همه اقتدارش وفروپاشید! وبخاطر "فساد اخلاقیات سران قومی خودش " واز درون متلاشی گشت ! ونهایتا سر زمین واراضی قوم افشاری خودشان را هم ودر دهات ویا شهرهایشان را هم وازدست داد ند! ویا عناوین قومی کوچه ها ویا محله ها ویا آب انبارها ومساجد خود را هم واز دست دادند؟ وامروزه اغلب اماکن شهرهای مزبورآنان و با نام خوانین قاجارنامیده می شود ویا با عناوین مساجد قاجار ویا با عناوین کوچه هاوکاروانسرهای ساخته خوانین قاجار ملقب شد ه است؟ ونیزشاهان قاجاری که با کمک افسران انگلیسی نظیر لیندسی وغیره قدرت یافتند ویا با کمک توپخانه وتفنگ انگلیسی ونظیرتفنگ ورندیل ویا توپ ماکسیم وشیندلرقدرت یافتند ویا با خط مشی دهی مشاوران انگلیسی ودر دربارهایشان قدرت گرفته وبراغلب اقوام ایرانی وغلبه یافته بودند واز این راه بود که اقوام افشار وقدرت سیاسی خود را ازدست داد ویا این بار "ایل قاجار"واعیان وعوامل تجاری آنان پا گرفتند وبازار های سنتی ایران را وبه زیر استثمار خود بردند ویا با زد وبند سیاسی وافرادی مثل ملک التجار وامین التجار شدند !ویا در زد وبند با پرسنل وکارمندان کنسول گریهای خارجی ودر شهر های ایرانی رشد کردند ویا در تماس تلفنی وتلگرافی با آنان وثروتمند می شدند! ویا در تماس با دول خارجه ودر حوادث سیاسی بعد از عصر ناصر الدین شاهی وتوانسته بودند که قدرت سیاسی شهرهای ایرانی را وبدست بگیرند؟ ویاکنترل دولت ایرانی را ویا نماینده به مجلس فرستادن را وبدست قاجار هارا بدهند ! وهرچند در دوره دولت سه شاه اولیه قاجاردر استان زنجان وهنوز مماشات با "قوم افشارها " انجام می گرفت وزیرا قدرت حذف اقتدار منطقه ای افشارها راو در زنجان نداشتند واستانهای دیگر نداشتند! ویا قدرت سلب مالکیت منطقه ای "اراضی اقوام افشار "ایران را در نداشتند وچراکه بعد از دوره قتل نادر شاه افشاردر سال 1160 هجری وتا دوره حکومت ناصر الدین شاه قاجار وهنوز سرکوب سکنه افشار زنجان ودیگر استانها هنوز رقم زده نشده بود! وتنها بعد از سال 1266رقم زده شد ونیز در فاصله حکومت دو شاه افشاری وشاه قاجاری بود که "فترت سیاسی وفرهنگی "درزنجان و به مدت 95 سال وجود داشت ودر این مدت هم عملا حکومت شهر زنجان ویا حکومت 7 شهرستان افشارنشین اطراف خمسه ویا زنجان وبا فرهنگ زمین داری وصنف شهری افشاری انجام می گرفت !ویا سرنوشت سازی زمین داری ان وهنوز با فرهنگ قومی اولیه افشار ها مغایرت نداشت ویا درامد 1300 دهات افشار نشین زنجان هم در همان 95 سال اولیه وهنوز با 9 خان افشاری مستقر در زنجان همخوان بود وچرا که خوانین پراکنده در منطقه وبعد از نادرشاه در زنجان گرد هم امدند وهرکدام یک "قلعه خانی مستحکم" در زنجان برای خود ساخته بود ند ولذا قلعه های خانی پراکنده خود در دهات پری وقولتوق وکرسف را رها کرده ویا قلعه درام وانگوران وقلعه جوره کندی قره پشتلوی زنجان را واز مناطق اطراف زنجان به شهرزنجان آوردند وهرچند یک نوع نظام اداری وتجاری نیمپخته ونیم بند در زنجان شکل داده بودند ولی هنوز بدلیل نداشتن تجربه اداری ونداشتن مشاوران باسوادونظیر مشاوران عهد سلجوقی وعهد نادرشاهی واین بار معلومات اندک در ادره منطقه قومی خود داشتند! ویا تجربه اندک از نظام اداری وفرهنگی شهرهای افشار نشین خود داشتند! ویا تجربه خام از "منطقه داری"دهات واقتصاد بهینه ان داشتند ویااز "مدنیت سازی اقتصاد بازار شهرزنجان " داشتندولی حداقل در همان 95 سال نخست هم وحاکمیت استانی انان و " مدیریت بومی "داشت ویا با مدیریت بومی منطقه ای اداره می گردید وبا با منافع اکثریت قومهای استان عجین بود !واغلب حاکمان افشاری شهرهای مزبورودرافکار عمومی زنجان تعیین می شدند! که یک نوع " دموکراسی قومی " مدل آتن واسپارت " بود ویا اداره زمین داری واداره فرهنگی سکنه منطقه تحت اداره اشان واز فرهنگ قدیمی اشان فاصله نداشت واز میان قوم اجنبی ویا دشمن قاجاریه وتاجران جیره خوار ووابسته به آنان منشائ نمی گرفت که منجر به قتل عام سکنه استان بشود ویا در طول حکومت 112 ساله قاجاریه ها بگردد ؟ ویا بوسیله سیاست احمقانه وحاکمیت 43 نوه حکمران فتح علیشاه ودر "داروغه خانه حکومتی زنجان ویا در زندان وتوپخانه سبزه میدان زنجان تعیین بشود (ومدل خاصی ازتیپولوژی استانداری مدل قاجاریه در علوم سیاسی بود ) ویا با هوی وهوس کارمندان قاجاری مقیم محله سرچشمه زنجان تعیین بشود که 43 حکمران واستاندار قاجاریه وان کارمندان غیر بومی را از شهر های کاشان وگیلان وگروس وبحرین وعراق واصفهان وقوچان بودند ویا از اعراب بیرجند بودند ویا فامیل های اسدالله علم خزیمه عرب بیرجند ویا نوه اسماعیل خان خزیمه عرب دوران نادرشاهی بودند ویا از فامیل های امیر خان میش مست عرب قاینات بودند که توپخانه نادری ویا خزانه نادری وبعد از مرگش وبدست او افتاده بود وبعد از جنگ خونین سمان ارخی زنجان ویا در آبادی بناب زنجان ودر این شهر مانده اند وواز جواهرات نادری نهایت سود تجاری را بردند که بدست خاواده آنان افتاده بود واجدادشان برخی از کاروانسراهای زنجان را در دوره ناصری وبا خزانه غارتی جنگ سامان ارخی زنجان ساخته اند که اغلب تاجران دوره ناصری زنجان وشجره نامه خودشان را واز" نژاد میرزا عرب "می دانند که دربرخی اسناد و شجره نامه اشان راآورده اند ویا از کردهای عمارلوی قوچان بودند که در غارت خزانه نادرشاهی وهمدست با خوانین افشار طارمی وقاتل نادر شاه ودر فتح آباد قوچان بودند وهمراه اوبه طارم امده بودند ! ویا همدست با حکمرانهای ظالم قاجاریه شده و"مدیریت بومی ناشیانه" وبر قوم افشاربدبخت استان تحمیل کردند ولذا باعث گردید که 95 سال وبقایای حکوت خوانین افشاردر زنجان باشد وخوانینی که از جنگ خونین سامان ارخی جان بدر برده وبر منطقه خمسه حاکم مانده بودند ولی درحکومت برمنطقه ایلی خود یک نوع تسامح قومی با یکدیگر داشتند و تسامحی که با مقداری اختلاف وبا بقیه اقوام افشار استان وهمراه بود که باعث می شد که گردش نخبگان در حاکمیت بر طوایف افشار زیر دست خود ودر میان روسای افشار تامین شود ویا نظیر استانهای دیگر وهمه حاکمان زنجان وهمگی فقط از نژاد ذوالفقارخان افشار باشند ویا بوسیله خانهای منطقه قراپشتلو وکنار گذاشته نشوند ویا همه حاکمان 95 ساله زنجان وفقط از "نژادپناه خان افشار اوصانلوی قلعه پری" وبرگزیده بشوند ویا همه حاکمان زنجان وفقط از نژاد موسی خان افشار طارمی باشند واین نوع "دموکراسی قومی "که در میان خانهای اردلان کرد سنندج وجود نداشت که از دوران صفویه وتا دوره ناصری وهمگی از نژاد اردلان خان بوده وحاکم بر سنه دژ( نام قدیمی سنندج) بودند ویا برخلاف رویه قومی حاکمان قوم بختیاری شهرکرد که هم"ی روسا یش واز یک نژاد بودند وبهمین دلایل سیاسی بود که باعث شد که حکومت موسی خان افشارایرلوی طارمی بر زنجان دو الی سه سال بیشتر دوام نیاورد ویا دوران حکومت ذوالفقارخان افشارایرلو قولتوق برزنجان واز سال 1176 الی 1193 باشد وتنها 6 سال هم حاکمیت مطلق وبر زنجان وبقیه خمسه بیابد که جد خاندان ذولفقاریها می باشد وچراکه با مخالفت بقیه اقوام افشاراستان با وی واز حاکمیت کل استان افتاد وتنها اداره "افشارهای قوم ایرلوی "خود را ودر دست نوادگانش باقی گذاشت ویا دوران حکومت علیخان افشار ایرلو هم به مدت 14سال بود ومدت اندکی هم "محمد سلیم خان قراسانلو افشار" حاکم زنجان گردید که خان منطقه غنی بیگلوی زنجان بود ونیز ذوالفقار خان افشارهم با مخالفت فرج اله خان افشار سعد لو ویا با مخالفت پسر عمویش در قره پشتلو روبرو شد ویا توسط آنان دستگیر شده وتحویل خاندان زندیه گردید وبعدا هم ودر طول حکومت آغا محمد خان قاجار و"عبدالله خان افشار اصانلو" وپسر پناه خان افشار اوصانلو وبر زنجان حاکم گردید ویا تا زمان حکومت فتحعلیشاه قاجار بر زنجان حکومت نمود وتا اینکه با مشاورت سفارت انگلستان با فرزندیازدهم فتح علیشاه وفرزندش بنام "عبدالله میرزا" وبر حکومت زنجان گمارده شد و"عبدالله خان افشار اوصانلو "هم واز حاکمیت زنجان برداشته گردید وبجایش "نصرالله خان افشار"نشست که نایب الحکومه عبدالله میرزای 13 ساله بود ونصرالله خان افشار و پسر محمد جوره خان افشار قره پشتلوبود وبه نایب الحکومتی زنجان گماشته گردید وزیرا که عبدالله میرزاقاجار ویا فرزند یازدهم فتعلیشاه ودر حاکمیت بر زنجان کودک بود وبعلاوه جنگ ایران وروس هم وبراه افتاده بود و بهمین دلیل و دربیشتر ایام حکومت فتعلیشاه قاجار واغلب نصرالله خان افشار ویا خان برزگ منطقه قره پشتلوزنجان وزنجان را اداره می کرد ویا اغلب "نایب الحکومه زنجان وخمسه "بود وبعدا مدتی هم "امان الله خان افشار"بر زنجان حاکم گردید ووی نیزو به نقل منابع تاریخی ویا برخی سفر نامه ها و مربی عبدالله میرزا قاجاربود وبعلاوه اغلب نیز وی مسئول ارسال نیروی نظامی افشارمنطقه زنجان وبه جبهه های جنگ 30 ساله ایران وروس بودوهمچنین امان الله خان افشار ویا پدرش فرج الله خان افشار بودند به نقل برخی ار سفرنامه های دوره مزبور وخان منطقه ارمغان خانه زنجان بود وبعلاوه خان برخی از دهات دیگر ودر ناحیه پشت صاین قلعه وهیدج زنجان بود که مراتع ودهات افشار های قورت بیگلوهم در آن منطقه واقع بود واحتمالا"مدیریت افشار های اینانلو ابهر" وقروه را هم واز شاهان قاجار گرفته بودندوزیرا برخی از اسناد آنرا نشان می دهند وبعلاوه در کتب دوره صفویه هم واسامی قوم افشار اینانلو ابهر وجود دارد که بقایای قوم سلجوقیان ابهر می باشند که به نقل ص 59 کتاب نزهت القلوب که می نویسد وقلعه ابهر راهم و بهاء الدین حیدرویا فرزند اتابک شیر گیر سلجوقی ساخته بود ویا مسجد سلجوقی قروه ابهررا ویا مسجد جمعه سجاس ویا قلعه صائین قلعه که قبلا دژقهود نامیده می شد ( ماخذ نزهه القلوب ) ویا دژ سرو جهان هیدج که قبلا سلطان محمد خوارزمشاه ودر برابر ارتش مغول به آن قلعه سلجوقی هیدج وپناه برد ودر بالای کوههای شهر هیدج واقع بود واز قراولان قنقلی ترک خوارزم ومحافظان ان قلعه هیدج بودند ولذا ابتدا سلطان محمد خوارزمشاه ودر برابر حمله مغول وبه آن "دژسرو جهان" هیدج پناه برد ویا به نقل ص 115 کتاب جهانگشای جوینی وبکتکین سلاحدار ویا کوچ بوقا خان که از سرداران ترک سلطان ترک محمد خوارزمشاه بودند ودر" پادگان قلعه سجاس" زنجان مستقر بودند وبا لشکر مغول درگیر می شوند وتعداد زیادی کشته می شوند وقبر شهیدانش ودر کنار مسجد جامع سلجوقی سجاس قرار دارد وهنوز سنگ قبر دارند ویا به نقل کتاب سیرت مینکبرنی وسرداران سلطان جلال الدین خوارزمشاه هم ودر پادگان زنجان مقاومت کرده ویا قلعه اقکندوکاغذ کنان وکلهرودسلجوقی وبا ارتش مغول در گیرمی شوند ومدتی اقوام ترک سلجوقی ویا غز وافشاریه ویا قنقلی خوارزم ودر دوره مغول وتیموری در دهات اطراف زنجان رمه داری صرف کرده وروسای طوایفش هم ودر همان دهات مزبور وامور تیره هایخود را سروسامان می دادند وتا اینکه در ترکان آق قویویونلو و بقایای ترکان سلجوقی واوشار ودر منطقه صائین قلعه ویا شهر هیدج سلطانیه وبا پیوستن "منصور بیگ افشار" وبه دولت آق قوینلو وخودشان را بنام قوم افشار قورت بیگلووغیره نامیدند ویا اقوام ترک سلجوقی وترک قنقلی دهات ابهر همو خودشان را "افشار اینانلوی ابهر" نامیدند ولذا ازقوم افشار اینانلو ودر کتاب های صفویه وعصر شاه عباس زیاد یاد شده است ودر ایام بعدی نیز ابوالحسن خان افشار اینانلو ابهری است که در دوره نادر شاه وبه حکومت اصفهان گماشته می شودوکتاب عالم ارای نادری وبه حکومت وی در اصفهان عصر نادر شاهی اشاره می کند واعضای خانواده نادرشاه افشارهم اصالتا واز "افشار های قرخلو"منطقه تکاب وقره آغاج بودند ومتصل به دهستان قشلاقات قیدار می باشد ومن در کتاب "زنجان سرزمین اقوام افشار" وبه مناطق ییلاقی وقشلاقی آنان اشاره کرده ام وبعلاوه به نقل همان کتاب عالم آرای نادری که می نویسد:وآن شاخه قرخلو افشار ومدتی در کوههای تخت سلیمان تکاب مستقر بودند ودر دوره شاه عباس صفوی وبرای محافظت پاسگاههای مرزی خراسان اعزام می شوند ویا جهت جلو گیری از حمله اوزبکان به خراسان ومشهد ونیشابورو به قلاع نظامی مرزی واقع درکوههای شهرستان در گز وکلات خراسان مامورمی گردند که با فساد دولت صفویه وهمه خاک ایران واغلب در معرض تاخت وتاز بود وبعدا هم چندین قوم همسایه افغانی وعثمانی ویا اوزبکها وروسها ویا عربها ی جنوب خلیج فارس وبه خاک ایران حمله کرده وهمه خاک ایران را اشغال کردند وتنها قوم افشار بودکه انها را از خاک ایران بیرون کرد ولی اقوام دیگر ایرانی ودر بیرون کردن آنها وازخاک ایران ونقشی نداشتند! ولذا به نقل ص 63 کتاب نزهت القلوب و افشار های نظر آیاد کرج ویا ساوجبلاغ کرج هم از نژاد سلجوقیان هستند ویا افشار های بکشلوی مناطق شال ورامند قروین ویا خرقان وساوه وآوج واشتهارد وبوئین زهرا هم که قبلا ناحیه ساوج بلاغ کرج نامیده می شد وهمگی از افشارهای بقایای سلجوقیان می باشند که به نقل نزهه القلوب ومالیات به طغرل سلجوقی ودرشهر ری می دادندونیز به نقل ص 66 همان کتاب نزهت القلوب که نویسنده با سواد عصر مغول در سلطانیه است وسکنه آبادیهای کاغذ کنان وخونج هم ویا افشار های سعد لوی خلخال هم از قوم افشار هستند ونیز به نقل کتاب گلشن مرادعصر زندیه هم که از افشار های دهات خلخال یاد می کند ویا افشار های طارم وغیره هم از بقایای سلجوقیان هستند ومثلا به نقل کتاب نزهت القلوب وسکنه کاغذ کنان خلخال ودر دوره سلجوقیان و"امیر میشود زنجانی" بود (ویا امیر قفشود زنجانی و حاکم آنها بود) ویا به نقل کتاب گلشن مراد در دوران زندیه هم و افشار های سعد لوی این ناحیه کاغذ کنان ویا دهات خلخال ودر شمال غربی زنجان واغلب در گیری با ذوالفقارخان افشار ایرلو ودرشهر زنجان داشتند ونهایتا ذوالفقار خان افشار را دستگیر کرده وتحویل علی مراد خان زند می نمایند ونیز در منابع تاریخی ویا در مستندات قوم نگاری ومردم شناسی دوره صفویه وافشاریه وزندیه هم عنوان قوم افشار زیاد آمده است واز جمله شهر اورمیه واز قوم افشار ها می باشند ویا دهات آنانهم واغلب از افشار های "قاسملو افشار" ویا "افشار های ارشلو "و"گوندوزلوی افشار اورمیه" بودند که با خیانت های مختلف وهمان شهر ارومیه ودر برابر آزاد خان افغان سقوط کرد ویا در برابر ارتش کوچک کریم خان زند سقوط کرد ودهات انان هم واز چنگ افشار ها خارج گشت وبدست اقوام کوچک مناطق دیگر افتاد واخرین آنها عسکر خان افشار اورمی بود که از سوی فتحعلیشاه وبه همراه فرزندان عیاش قاجار وبه فرانسه اعزام شده بود وحکومت شهر تبریز در دوره نادرشاهی در دست چند خان قدرتمند افشار ومثل" بیستون خان افشار" و"یا "امیر اصلان خان افشار ویا ساروخان وغیره ه بود که ترکهای عثمانی را واز تبریز بیرون کردند ولی در دوره قاجار وبدست خانهای کرد دنبلی ویا کرد گروس ویا روسها افتاد ولذا امروزه از نام وفرهنگ وقومیت ترک آنها ودر کتب تاریخی خبری نیست ویا در دانشکده های مردم شناسی وشهر سازی ویا فرهنگشناسی وفولکولورشناسی ایرانیان خبری نیست ویا در عناوین کوچه هایشان هم ویا در عناوین محلاتشان ویا در اسامی دهاتشان هم خبری نیست ودر حالیکه اسامی ترکی کوه ها ویا رودها یی منطقه ویا دشت هایشان واغلب اسامی ترکی چهار دوره تاریخی می باشد که از فرهنگ نامگذاری دوره سلجوقی ویا خوارزمشاهی وقراقویونلو و وافشاریه اخذ فرهنگی شده است ومثلا اسامی "قرا چمن" ویا "قرا چای" ویا شهر "قرا آغاج "آذر بایجان واز فرهنگ وفولکولور دوران ترکان قراقونلومی باشد ولی نام عجب شیربناب وعنوان فرمانده دوران تیموری است یا اسامی قوم قره گوزلوی همدان ونظیر آنست یا اسامی مختلفی ونظیر دهات قره بوته ویا آبادی قره چریان و یا قره گل ویا قره سعید ویا قره تپه وقرا بولاغ یا وقریه آغاجاری(یعنی آغاج ایری ویا قریه درخت کج ودر جنوب شهر سلطانیه زنجان وهمگی فرهنگ وفولکولور نامگذاری تیره های قومی قراقویونلو های ترک استان زنجان وغیره است که در پرچمهای نظامی آنان وعلامت گوسفند سیاه را درج می کردند ویا اسامی کوههای "گچی قیران" وی "کوه صندوق سندیران" کوههای ماهنشان وحاکی از آن واژه های ترکی است که قوم ترک مزبور وبرعنوان کوهها وروها ی ودهات قومی منطقه خود داده است ودر گذشته هم صنعت گران حرفه ای در چاقو سازی وشمشیر سازی ویا در ساختن بیل وگاو اهن کشاورزی وقیچی وشانه فرشبافی ویا در ابزار سازی آهنی اتصالات درب چوبی ساختمانها داشتند ویا مهارت در قفلسازی ومسگری داشتند که جایگزین صنعت سفال شکننده اقوام قدیمی کرده بودندویا ابزار سازی 50 نوع ظروف مختلف مسی ومفرغی را ودرسابقه قومی خود دارند ولذا صنعت حرفه ای این نوع تیره های قومی ترک غز ویا افشار ودر زنجان ویا در سجاس ویا در بازار اهنگری سلطانیه و ومثلا حدود 1000 سال قبل وتحول صنعت اهنگری را شروع کرده ویا تعدد ابزار سازی آهنی ودر بازار اهنگران زنجان دوره سلجوقی متولد شد ولذا نسبت به اقوام دیگرایرانی و قدمت شغلی ویا مهارت حرفه ای شغلی ویا هنر حرفه ای 1000 ساله سلجوقی ودر بازار بالای اهنگران زنجان دارند ویا در بازار پائین زنجان هم وسابقه 600 ساله ودر در دوره فرمانداری جهانشاه قراقویوینلو برزنجان یافته اند که اغازفرمانداری اش برزنجان و از سال 829 هجری وتا سال 878 هجری ودر بازار پائین زنجان بود ودر این دوره تاریخی وجهانشاه قراقویولو وحدود 400خانوار صنعتگر دهات سجاس ویا سهرورد وسلطانیه پایتخت را وبه دکانهای بازار پائین زنجان کوچانده بود وتا شهر ویرانه زنجان عصر تیموری را و"باز سازی شهری" بکند ویا "باز سازی حرفه ای "بکند ویا خانه هایی برای آنان ودر دوسوی همان بازار پائین زنجان بسازد ومحل فرمانداری اش هم و در همان بازار پائین زنجان واقع بود ویا در همان بازارپائین قیصریه کوچک ساخته بود ویا مسجد جمعه قرا قوینلوساخته بود ویا چهار نوع آب انبار ویا چند کاروانسراساخته بود ویا راسته بازار گوشت فروشی ویا میدانچه ساخت چاقو ویا مس ویا فروش میوه ساخته بود ویا دکانهای آهنگری ساخته بود که انواع داس آهنی برای کشاورزی دهات بسازند ویا بیل وگاو اهن ویا نعل بندی کرده ویا ساخت خنجر وشمشیر بسازند ویا ابزارآلات ساخت قیچی فرش ویا ساخت شانه زنی فرش بافی ویا ساخت تیغ برش نخهایش را بسازند یا میخهای اهنی درب چوبی بسازند ویا ساخت قفل آهنی وبرای درب خانه ها را ویاد بگیرند !ویا میدانچه ساخت ظروف متعدد را بیاموزند ولی حاکمان صفوی زنجان وهمه ان معارف حرفه ای را برباد دادند ووبا ویران کردن زنجان وتبدیل کردن آن بیک قصبه زنجان 800 الی 2000 خانواری وترتیبی دادند که زنجان سابقه تاریخی حرفه اهنگری ویا جولاهی ویا صباغی ومسگری خود را فراموش بکند و وتنها عشایر بی مغز وشاه پرست ویا شاهسون باقی بمانند وتا پشتوانه حرفه تاریخی آنهاوبر باد برود ویا حرفه تاریخی سکنه شهر ودر 600 سال قبل ویا در 1000قبل و برباد برود ولذا بعد گذشت 600 الی 1000 ساله تاریخ حرفه ای انان ودر دو دو بازار بالا وپائین زنجان واین بار عوام گرایی برقشرهای روستایی این بازار حاکم شدهاند ولذا عنوان تاسیس کنندگان 600 سال قبلی آن را فراموش کرده اندوعمدا از روی جهل گلد گوئیستی خود ویا بخاطر طمعکاری شغلی خود ونام بازار مزبور را وبازار دهاتی ها ی زنجان ویا باز متعلق به عصر قاجاریه می نامند ودر حالیکه ص 28 کتاب دارالعرفان خمسه بر عکس آنرا می نویسد ویا صفحات مختلف کتاب مرات البلدان وغیره هم وسابقه تارخی مسجدجمعه همان بازار ویا حمام سنتی ان بازار ویا ساخت میدانچه ها یش ویا راسته های انرا وبه سال 888هجری برمی گرداند وهمانطوریکه عنوان "بازار وکیل شیراز" دوره زندیه را نشان میدهد وسکنه شیرازو عمر انرا انکار نمی کنند ویا عنوان بازارومیدان وحمام گنج علیخان کرمان نیز چنین می باشد ویادگار ساخت بازار کرمان ودر عصر صفویه را وبیان می کنند ولی ساخت بازار پائین دوره قراقوینلوزنجان برعکس نشان داده می شود وزیرا حاکم زنجانی شاه اسماعیل صفویه ودستور داد ه بود که همان 400 صنعگر بازار پائین راهم بکشند ویا خانه هایشان را هم مصادره کرده وبه سند ملکی چند خاندان وابسته به صفویه وسند ملکی بزنند ووفرهنگ وهنرهم ودر شهر های دیگر آذر بایجان و چنین وضعی دارد ویا در دوره بعد از فحتعلیشاه قاجار هم چنین وضعی پیش آمد وحدود 43حاکم قاجاری زنجان وچنین دستوری را دادند وحاکمانی که همگی فرزندان ونوادگان فتععلیشاه قاجار بودند واز حکمرانی شهری وفقط تکثیر زاد ولد قاجار زادگان خود را یاد گرفته بودند ویا به نقل 60 صفحه از کتاب ناسخ التواریخ وفقط به ذکرعنوان 2000نفرو نام زنان وفرزندان فتعلیشاه قاجار ودرآن کتاب اختصاص دارد وبقیه حاکمان قاجار هم و در طول 112ساله حکومت قاجاریه وفقط زن گرفته اند ویا 43 حکمران زنجانی آنان هم ومرتبا توپخانه ودر بالای عمارت قاجاری سبزه میدان زنجان خود گذاشته بودند ومرتبا مردم زنجان را می کشتند ویا در محل زندان وداروغه خانه اشان ودر سبزه میدان زنجان گذاشته بودند ویا به نقل دهها جلد کتاب دوره قاجاریه ویا به نقل 50 نفر سفرنامه نویسان اروپایی ودر دوره قاجار وحداقل در دوره حکومت دایی ناصر الدین شاه وشهر زنجان به مدت 11 ماه زنجان وتوپ باران وخمپاره باران شدید می شد که بدتر از شهر غزه شده بود ویا به نقل همان اسناد تاریخی وحداقل 30 فوج توپخانه شهر های مختلف ایران راو آورده بودند وتوپشان ودر همان سبزه میدان زنجان گذاشته همه مردند ویا 11 ماه تمام تمام وشب وروز وهمه خانه مردم افشاری زنجان را وتوپ باران می کردند و نهایتا 23 هزار سکنه شهرزنجان را وکشتند ویا همه خانه ها و کاروانسراها ی شهر را خراب کردند ونیز به نقل منابع تاریخی وحتی تیرسقف خانه هاومغازه خالی وخراب شده شهرزنجان را کنده وبردند ویا همان سربازان قاجاری هم وبعنوان غنیمت برده وفروختند ویا در همان سبزه میدان زنجان وحداقل 2000نفر زن وبچه راشکم پاره کرده ویا سربازان اهل تسنن حسنعلی خان گروسی بیجاروآنها را و سر بریده وبه خندق جنوب شهرزنجان ریختند ویا دختران وبچه ها را اسیر کرده ودر شهر های دیگرایران وفروختند یا به نقل اغلب همان کتاب سفرنامه ها ودر طول حکومت 50 ساله ناصرالدین شاه قاجاروهمه شهر زنجانو ویران باقی مانده بود وآباد نمی کردند ودر حالیکه ناصر الدین شاه وبرای چاپیدن 1300 روستای استان وفقط حدود 19 نفر حاکم قاجاری وبر زنجان ویرانه گماشته بود ولی آن حاکمانشهم وکاری وبه ویرانه ها ویا به فقر مردم شهرزنجان نداشتند ولذا اسناد تاریخی مختلف می گوید که مهاجرین جدید به شهرزنجان ویا باقی ماندگان از گذشته واز شدت فقر ویا بدبختی وفقط پهن گاوو گوسفند می خوردند ویا از مسافران شهر های دیگر وفقط گدایی می کردند وبهمین سبب وسال 1288هجری ودر دوران حکومت ناصرالدین شاه و"سال مجاعه" نامیده شده است ویا به نقل اغلب سفرنامه ها ودر طی 9 ماه سال مزبور وفقط از یکی از دروازه های شهرزنجان وتنها 5630 جنازه مردم شهر را وبه قبرستان بیرون شهر بردند ویا از دروازه دیگر شهر هم وحدود 5000 جنازه دیگر راخارج کردند ودفن کردند که روزانه 60 نفرو بر اثر قحطی ویا وبای ناشی از آلودگی شهر ویا ویرانی عمیق شهرومی مردند! وفقط محله کارمندان قاجاری اعیان نشین اطراف سرچشمه زنجان باقی مانده بود که 197 باب خانه قاجاریان همان محله در رفاه بودند وبعلاوه برای تامین رفاهشان هم وبا کندن 185 حلقه چاه قنات وازآبادی دیزج زنجان وتا محله اعیان نشین قاجاری آنان وآب سرچشمه ودر پشت سبزه میدان راآورده ویا با میلونها تومان هزینه وقنات سازی طولانی کردند وافرادی که اغلب کارمندان 9 اداره قاجاری ودر زنجان بودند ویا اغلب هم از شهر های دیگر آمده بودند ولی در ظلم به مردم شهرزنجان ودست کمی از همان 43 حکمران خونریزقاجاری نداشتند ویا دست کم از نواده های فتعلیشاه نداشتند ومثلا در اداره مالیه ویا عدلیهاین شهر ویا در اداره فرهنگ ومعارف واوقافش ویا در تلگرفخانه شهر ویا در اداره غله دوره قاجاری وهمگی دست داشتند ویا در اداره پیشکاری ومنشی باشیگری شهر ویا بصورت موثق دیوان قاجاری بودند ویا افرادی که فراشخانه حکومتی را واداره می کردند ویا افرادیبودند که داروغه خانه شهری راو اداره می کردند ونظیراسدالله بیگ داروغه که تکیه اسداله بیگ قاجاریزنجان را تاسیس کرده بود ویا امین اعتماد قاجاری که اداره ثبت اسناد ویا ثبت احوال شهری را بعهده داشت ویا افرادی نظیر خانواده های وزیریها که نایب الحکومه شهر بودند ویا خانواده خدیوی ها ویا مستشیریها ویا بهجت نظام ها وشجاع نظامها ویا ناصر نظامها که برخی از کوچه های زنجان هم و بنام آنان بود یا خانواده عطایی ها ورهبریها ویا بحرینی ها ویا گیلگ ها ویا مظفریها ویا فخیم الدوله ها ویا مسعود الحکماء ویا خانواده معین التجار ها ویا امین التجارها بودند ویا ملک التجار قا جاری بودندویا خانواده های غیر بومی دیگری بودند که نوادگان حکمران فتحلیشاه وآنها را ازکشورهای بحرین ویا عراق وگیلان وناحیه گیلک آورده بود وریشه در خانواده هدایت الله خان گیلانی رشت داشتند ویا خانواده لطف علی بیگ استاجلو ویا سازنده تکیه لطفعلی بیگ ودر پائین بازارزنجان که از طایفه استاجلوهای فومن وشفت بود ویا مستوفیان ومنشیانی از مازندران وکاشان وهمدان واصفهان وقزوین وگروس واردبیل آورده بودند وچرا که حکمرانهای قاجاری وبرعملکرد کارمندان بومی زنجان ویا خانواده های بومی سکنه زنجان واعتمادنداشتند و بعلاوه در دوره محمد علی شاه قاجار هم یکبار دیگر و600 ارمنی را آورده ویا با سرگردگی یپرم خان ارمنی و200 سرباز بختیاری راهم آوردند ویا با پشتبانی 1200 سرباز جهانشاه افشارهم که به زنجان آورده بودند وهمه سکنه زنجان را سرکوب کردند وتا خان مزبور هم تعداد روستاهایش را در قیدارافزایش بدهد ویا از 100 واحدروستا وبه 400 واحد بالا ببرد که از چنگ طوایف خرده مالک افشار بیزینه رود ویا جوقین وایجرود وسجاس وقزل گچیلو وبیرون بیاورد! وبعلاوه حاجی بازاریهای وابسته به قاجاریه هم که با کمک بانک استقراضی روس ودر زنجان شکل گرفته بودند وبیداد می کردند ویا با کمک بانک شاهنشاهی انگلیس ودر زنجان شکل گرفته بودند وهمگی با کمک قزاق های روسی در زنجان واز روستا ئیان بدبخت چندین برابر مالیات زراعی می گرفتند ویا با کمک کارمندان فاسد اداره پیشکاری مالیه زنجان ودر دوره قاجاریه وهمه املاک 1300 دهات افشار نشین خمسه را واز چنگ خرده مالکان قومی افشار بیرون آوردند واین بار بصورت املاک خالصه ناصر الدین شاه ویا مظفر الدین شاه ومحمد علیشاه واحمد شاه تبدیل کرده بودند ویا بصورت املاک فرزندان عبدالله میرزا وفرزندانش اسحاق میرزا وشکرالله میرزا ویعقوب میر زا تبدیل کرده بودند و یا بصورت املاک حکمرانها و نواده های فتعلیشاه که 43 حکمران زنجان بودند ومثلا در دهها سند تاریخی واملاک قوم افشار را سندملکی وبنام حکام قاجارتنظیم کردند ویا املاک تاجران قاجاری ووابسته به خودشان کردند ویا در طی فرمان های حکومتی ویا تیول حاکمان قاجار وحکم اداری زده بودند که دراداره مالیه زنجان وجود دارد ویا در اداره عدلیه ودیوان انشائ وطغرانویسی دربار قاجارو رقم حکومتی تیول خالصه شاهان قاجار زده بودند که اسناد آنها ودر چند جلد کتاب فرامین حکومتی قاجاریه ودر دار السعاده زنجان واخیرا انتشار داده شده اشت ! و نظیر اسناد رسمی دهات که بنام املاک امین السلطان بود ویا املاک سپه سالارصدر اعظم قاجار ویا املاک امین الضرب ویا املاک سالار الدوله قاجارودر زنجان بود که فرزند مظفر الدین شاه بود ویا املاک نظام السلطنه مافی بود که حکمران قاجاریه ودرشهر زنجان بود ومستندا در اسناد دهها سفرنامه ناصر الدین شاه ویا در سفر نامه مظفر الدین شاه ویا سفر نامه ولایت خمسه مسعود سالورآمده است ویا در اسناد سفرنامه بصیر الملک آمده است ویا در کتب مرات البلدان وکتاب خاطرات عین السلطنه آمده است وهمگی تغییر سند مالکیت 1300 روستای افشار نشین خمسه است که بنام شاهان قاجار سند زده شده بود ویا اسناد تغییر مالکیتش و بنام املاک خوانین 43 گانه حکمرانهای قاجاربود ویا تغییر مالکیت وبه نفع املاک تاجران وابسته به قاجاریه می باشد وهمگی "سند ملکی "خورده است ونیز به نقل ص 209جلد اول ناسخ التواریخ ویا به نقل صفحات اکسیر التواریخ ویاصفحات 27 و28 کتاب "سفرنامه ولایت خمسه" وهزینه ساخت دارالحکومه عبدالله میرزا هم ودر سبزه میدان زنجان واز جیب خزانه فتحعلیشاه نبود ویا هزینه ساخت مسجد سید موقوفه عبدالله میزرا در سبزه میدان هم از جیب عبدالله میرزا نبود که میراث فرهنگی زنجان وواژه مغفور ومبرور ویا جنت مکان ویا طاب ثراهرا بر عنوان عبدالله میرزا زده است ویا بر در سردرب همان مسجد زده است واز پول شخصی عبدالله میزرا نبود که ثوابش را ببرد ویا از پول فتعلیشاه هم نبود ویا از پول شخصی سید سیردانی طارمی نبود که عبدالله میرزا واورا از طارم سفلی آورده بودتا درآن مسجد سید ونماز جمعه دولتی بخواند وزیراکه هیچ کدام از روحانیون قدیمی زنجان وحکم فتح علیشاهی را وبرای امام جمعگی وی در شهرزنجان را قبول نداشتند وچرا که بعد از مرگ نادر شاه واغلب مردم شهرزنجان ونماز جمعه خود را وفقط بمدت 95 سال وتنها در مسجد ولی عصرکنونی می خواندند وبه مسجد سیدوساخته فتحعلیشاه ویا در سبزه میدان نمی رفتندوبعلاوه هزینه ساخت بازار قیصریه زنجان هم ومتعلق به پول عبدالله میرزا نبود ویا از جیب پدرش فتعلیشاه قاجارهم ساخته نشده است وزیرا به نقل همان سه کتاب تاریخی فوق الذکر ودر دوره سال 1226 هجری بود که سال ساخت همان مسجد سید زنجان می باشد ویا سال ساخت دارالحکومه قاجار ویا بازار قیصریه زنجان است وخزانه ساطانیه پیدا شده است وزیرا ص 209کتاب ناسخ التواریخ نوشته است که موشی وانواع سکه های طلا راو از سوراخی در کوههای پشت سلطانیه بیرون می آورد ه ونیز به نقل کتب مزبور ودر آفتاب می چیده ویا همان موقع یک چوپان گوسفند چران هم که آنرا دیده بود وبه خزانه طلاجات صد ساله سلطانیه پی می برد! و لذا کوه را کنده ومقداری از آن طلاجات رابه خانه فقیرانه خودبرده بود وهمگی در مقبره پنهان ارغونشاه وغازان خان ووبرادرش اولجایتوبود ویا جزو خرانه پسرش ابوسعید ایلخانی وخواهرشان اولجای خاتون بود وزمین را کنده ومی برد ولی جاسوسان اطراف روستا وخبررا به عبدالله میزرا وحاکم زنجان می برند واز این رو و چوپان مزبور را دستگیر کرده وبهمین دلیل و خزانه های صد ساله سلطانیه را شکافته وبخشی از آنراهم و صرف ساخت مسجد سید کرده ویا صرف ساخت قیصریه زنجان شده ویا جهت ساخت دارالحکومه قاجاری سبزه میدان می شود ولی هنوز مردم گلد کوئیست زنجان وعبدالله میرزای زاده فتععلیشاه را ومرحوم ومغفور وجنت مکان می خوانند؟ وآری تاریخ وفرهنگ ودر میان سکنه کنونی زنجان مرده است! که وفقط به پول می اندیشند ویا به موبایل بانک خود ویا به ماشین شیک خود می اندیشند که حتی زباله منزلشان را هم و با همان ماشین شیک خود بیرون می برند وتوجه ندارند که سکنه قدیمی زنجان وبارها وبدست حکام قاجار کشتار شده اند ویا از دوره فتح علیشاه تا دوره حکومت احمد شاه قاجار وهمه مردم شهر وچندین نسل مرده اندآ ویا شهرشان وشهر اجداشان هم ودر دوره آنها وبارها وبارها ویران شده است ؟ وبعلاوه سکنه کنونی زنجان که تازه از اطراف به شهر آمده اند ویا بعد از سال 1342 شمسی آمده اند ویا بعد از اصلاحات ارضی و به شهر زنجان آمده اندونیز امروزه در 52 محله شهری زنجان زندگی می کنند ویا در بازار سنتی آن مکان گزینی کرده اند ولذا بیگانه از تاریخ وفرهنگ چند هزار ساله زنجان می باشند ! ویا نظیر 15 خان افشار پول پرست سال 1160ه فکر می کنند که خزانه نادر شاهی را غارت کرده وبردند ویا حداقل 15 خان افشاری همان روزگار وبا غارت خزانه نادر شاهی وبرای ساخت 15 قلعه خان نشین افشاری خودو در زنجان اقدام کردند ویا در15 محله زنجان وبعد از قتل نادر شاه و"قلعه خانی" ساختند ولی هنوز تاریخ نویسان ویا معماران شهر سازی وبه فلسفه این نوع "قلعه سازی خوانین"و این15قلعه خانی زنجان وپی نبرده اند؟ ویا به محله سازی 15 محله "قلعه باغ گونه زنجان" وبعد از قتل نادرشاه پی نبرده اند ؟ که حدود 95 سال واین نوع تعدد قدرت خوانین افشار زنجان وجود داشت ویا اقتدار در همان قلعه های تجمع یافته در محلات 15 گانه زنجان ووتکثر اجتماعی داشت ولذا حاضر به پذیرش اقتدار خوانین قاجارهم نبودند ویا در مرکز شهروسبزه میدان شهرهم وخوانین قاجار حکومت می کردند وبعلاوه خوانین حاکم قاجاری وتکیه داده به تفنگ ویا توپ ویا مشاوره انگلیسی ها بودند ولذا برای استحاله قومی وفرهگی قوم افشارمی کوشیدند وبعلاوه در تمدن انگلیسی قاجاریه ومفاهمه فرهنگی وبا قوم افشارهم منطق نداشت وبهمین دلیل مرحله به مرحله واقتدار انگلیسی خود را ودر قالب "حکم رانی قوم قاجاریه" وبر قوم مغرورافشاریه تحمیل می کردند! وزیر لب وبه انها می خندیدند !! وزیرا افشاریه قومی بودند که تنها به قدرت بازوی خود متکی شده بودند ویا در تخیلشان فقط به قدرت شمشیرنی زنی قوم افشاری خود وتکیه کرده بودند ! وهر چند قوم قاجار ودر 95 ساله اولیه ویا بعد از مرگ نادرشاه وودستاورد فرهنگی واداری خاص نداشتند ویا نمی توانستند که اقتدار 15 خان شهری افشاریزنجان ومختلف العقیده با همکدیگر را بزدایند! ویا به یکباره وکنار بگذارند؟ وزیرا "قدرت تئوری قومگرایانه افشارها زیاد بود ویا در همان 95 سال اولیه وزیاد بود !"وهر چند "قدرت محلی وزارتخانه ای برای اداره امور خود نداشتند "ویا قدرت اجتماعی اداره تیره ها وطوایف تابع خود را وتنها با قدرت تشکیلات دهی مدنی واداری بهم نیامیخته بودند ویا در مخیله اداری انان وهنوز پا نگرفته بود! ویا قدرت فرهنگی ومذهبی عدم مشروع نشان دادن تملک اراضی قوم افشار مزبور را هم وبروزنداده بودند!وبتدریج وبعد از سرکوب 11 ماهه زنجان بروزیافت ویا این هدف اقتصادی وبروز داده شد! ومثلا انتخاب شهر تهران وبعنوان پایتخت قوم قاجار وبجای "شهر گرگان قاجار نشین "وفلسفه خاصی داشت !که همسایگی دو قوم قاجار وافشار ودر دوسوی رودخانه کرج باشد! ویا برای کنترل این قوم خشن ایرانی باشد که نویسنده کتاب آقامحمد خان قار به آن موضوع اشاره کرده است واقتداری می باشد که هضمش برای قوم کوچک وناتوان قاجاری وقابل هضم نبود! ونیز همانطوریکه "سفرنامه ژوبر "فرانسوی هم ذکر کرده است وبه قدرتمندی قوم افشاردر زنجان اشاره می کند ویا به مسلح بودن آنان در زنجان "ویا به خرید باروت وساچمه وتفنگ آنان اشاره کرده است که ازحجره های "چهار سوی بازار زنجان" واسلحه می خریدند ویا در سفرنامه اوژن فلاندن هم ومردم شناسی وبه خوی سرکشی سکنه زنجان اشاره دارد ویا در اخلاقیات قومی آنان ویا در سبک وسیاق قومی آنان ودر ابتدای دولت فتحعلیشاه قاجار و دولت محمد شاه قاجاراشاره می کند اخلاقیات خاصی داشتند که اقدام به کشتن اشرف خان ماکویی وحاکم شهر محمد شاه قاجار ودرشهر زنجان میکنند که بیک زن افشاری زنجان وتجاوزناموسی کرده بود ودر کتاب ناسخ التواریخ هم وبه آن موضوع اشاره شده است! وهمین نوع از قدرتمندی قومی ویا باقیماده فرهنگی از گذشته تاریخی آنان وباعث می شد که سیاست حفظ املاک ویا دهات خود را هم وتا مدتی حفظ بکنند! ویا "مدیریت محلی" بکنند ویا اقتصاد قومی خود را هم ودر محدوده استان زنجان وخودشان اداره کرده و "مدیریت بومی" بکنند! ولی بعد ها قوم قاجارتوانستند و با حیله های سیاسی مختلف وهزمونی را از دست آنها گرفتند ویا نظام اداری وکارمندی خاص دها ت ویا شهرهای کوچک آنانرا هم وبهم زدند ! وبهمین دلیل هم و همگی سکنه اش ودر ابتدای امرو نظیر سایر استانها ی دیگر ایران و"حاکم بومی "داشتند ومثلا تنها از 8خان بزرگ افشاری قوم خود اطاعت می کردند ویا در تضمین منافع اقتصادی خود وتنها حفظ نظام منافع خود واز همان سران قوم خود و" تبعیت سیاسی"و" تبعیت قومی "وتبعیت فرهنگی می کردند تا تضمین منافع اقتصادی خودرا بدست آورند وهر چند دل خوشی ازآن خوانین افشاری زنجان هم نداشتند ولی بهتر از حکمرانهای قاجاری شهر می دانستند وبهمین دلیل ودایما وحدود 95سال بعد از مرگ نادرشاه افشار وهچنان از سران مختلف ومتعدد قوم افشاری خودو تبعیت می کردندوتن به حاکمیت سران قاجاری نمی دادند وبهمین دلیل هم واین چند نفرخوانین شهر ویا روسای قوم افشاری شهر ومدتی هم وحاکم خمسه باقی ماندند وبرعکس محافظ اراضی ومراتع تیره های افشاری خود هم بودند ! ویا چنین "مدل حکمرانی بومی" ویا سبک وسیاق قومی واز دوران سلجوقیان ودر میان آنان باقی مانده بود! وجزو اخلاقیات قومی ویا سبک فرهنگی آنان شده بودویا این نوع از "مدل نهاد سیاسی "واقتصاد بومی را وهمچنان داشتندویا باعث حفظ منافع قومی ویا منافع خانوادگی آنان می شد ویا حافظ "اقتصاد منطقه ای" آنان می شد وبعلاوه با تربیت خاص فرزندان خودوروش خاص خود را وتداوم تاریخی می دادند ویا در دوران قدیم ویا ماقبل سلجوقیان هم وآن نوع از منافع گروهی ومنطقه ای خود را وحفظ منطقه ای می کردند وهمچنین مضرات وصدمات زیر حکومت قاجارها را هم می دانستند ویا هنوز برایشان روشن نشده بود که چیست ؟ وبعلاوه مدل وزارتخانه ها ی مدل انگلیسی دولت قاجاریه راهم وهنوز نمی شناختند؟ویا نمی دانستند که چه نوع مکانیزم پر خطری دربر دارد ؟ ویا برایشان دارد ؟که "عادت پذیری" ویا" فرهنگ پذیری " به چنین نهادهای سیاسی اجنبی اروپایی وفقط زندگی آنان را وسیاه خواهد نمود؟ ویا ممکن است که پذیرش مشروعیت اداری آن "شیوه ها ویا الگوها "ودر قاره آسیا را وبخوبی نمی شناختند ویا نمی دانستند که چه ضررهایی وبرایشان دارد ؟که چنین روشی و تنها قوم اجنبی پرست قاجاریه وقبول داشت !ویا فقط اقتباس کننده فرهگی واداری آن شیوه رفتار های غربی بود! ویا در میان 100 قوم کوچک وبزر گ ایرانی مرسوم نبود ! وفقط از طریق "هژمونی قوم قاجاریه" می خواستند که به فرهنگ جوامع دیگر آسیایی هم وتزریق بکنند؟ ویا فقط قوم قاجاربود که مروج "مدل انگلیسی " مزبوربود و درقاره آسیا گردید ولی بقیه نمی خواستند که بدلیل صدمه آفرینی شدید "کارکردهای دولتی اش" وخطر ناک تلقی می شد !وبه گروه خونی بقیه اقوام آسیایی نمی خورد! وآری شناخت کافی در این راه نداشتند! ویا تجربه لازم واز نزدیک نداشتند ! ویا به این نوع از مدل سیاسی واداری زمین داری انگلیسی – قاجاری وفهم لازم نداشتند! وهرچند قبلا ویکبار دیگر هم ودر دوره اسکند رمقدونی و دیده بودند ویا این نوع از مدل سیاسی فاسد اروپایی را چشیده بودند !ویا قبلا دیده بودند!وهر چند تنها و در طی 80 سال بعد از مرگ اسکندر وپشمان شده ونهالش را از قاره آسیا برچیدند ویا آن نوع از شیوه سیاسی واداری را وبیرون انداختند! ودیگر در تیپولوژی 56حکومت مدل ایرنی ندیده بودند! ویا در پذیرش فرهنگی دولتهای قدیمی ایران ندیده بودند! ویا این نوع از مدل فاسد اداری واقتصادی راو نپذیرفته بودند !وهرچند هنوز خیلی از نویسندگان اروپایی وتا بحال وهنوز نمی دانند که وقتی ایرانیان ومدل دولت وادارات سلجوقیان را پذیرفتند ویا مدل تشکیلات مغولی را وپذیرفتند وابتدا به عقلانی بودن آن ایده دولتی اندیشیده بودند ولذا بمدت 500 سال وهمان دولت ها ی مغولی ویا تیموری را و پذیرش سیاسی وفرهنگی نمودند ویا نیمه راضی از ان مدل تشکیلات اداری وزمین داری بودند وبه اصطلاح جامعه شناسان وجامعه پذیری در مورد ان مدل تشکیلات مغولی وتیموریداشتند وتنها بخاطر عاشق بودن وبه چشم وابروی هلاکوخان نبود ویا عشق به طغرل سلجوقی نبود وبلکه می دانستند که آنان وبرخلاف انگلیسها ویا قوم جیره خوار شان قاجاریه عمل می کنند ویا آنقدر سواد وفرهنگ لازم را داشتند که مردم این قاره بزرگ را ومثل وزارتخانه ها ویا مدل عصر بر بریت وبرده داری 5000 قبل ودر دوره تیموریان اداره نکنند ؟ ولی مارکس یهودی و به انگلیسی ها ودر همان عصر قاجاریه و توصیه کرده بود که مردم آسیا را ونظیر "کمون نهایی بردگی و"اداره بکنند که شبیه "مدل کمون اولیه برده داری" 5000سال قبل مصرباستان بود ویا نظیر برده داری بابل قدیم باشد وبا همه ادعای فلسفه دانی آلمانی خود وتصور می نمود که مردم باسواد آسیا هم ونظیر اقوام وحشی ملانزی ویا پلی نزی هستند ویا فاقد فرهنگ وسواد می باشند ویا از هیچ چیزی سر درنمی آورند؟ ولذا می توانند که انها را به عصر برده های 5000 سال قبل برگردانند ؟ ویا با عناوین فریبنده ونظیر "نهاد های دولتی ومدرنیته قاجاریه" برگردانند؟ ولی مردمی که در عصر سلجوق زندگی می کردند ویا عصر مغول را دیده بودند ویا روشهای سیاسی آن دوران را می دانستند یعنی عصر 1000 الی 800قبل را می شناختند ویا عصر پیشرفته ترین نهاد های اداری واقتصادی پلیسی بشری را هم ودر آسیا چشیده بودند ویا دیده بودند! ولی بقیه مردم چهار قاره دیگر جهان وهنوز آن نوع از مدل اداری غلط را نیآزمودهبودند و بهمین دلیل است که لندن ودر 200 سال گذشته وتنها نتوانسته بودومفهوم محیط زیست را بفهمد ویا "فرهنگ اداری وشهری نیمه متمدن بیابد که فرضا در عدم وجود فاضلاب شهری لندن ودر 200 سال گذشته دیده شده و این نوع از عقب ماندگی شهری دیده می شود ؟ وآری برخلاف متفکران سیاسی اروپا ویا برعکس مهندسان کامپیوتر ویا سازندگان موبایل اروپایی ویا هوش مصنوعی وفلسفه فرهنگ پذیری سیاسی مردم ایران واز دولت مغول را وهنوز برای خیلی ها شفاف نبست وچرا که اطاعت سیاسی از انان وبفقط خاطر مقدس دانستن سران این نوع قومها ی چوپان پیشه نبود!وبلکه بخاطر عقل ودرایت تاریخی طبقه رعیت بود که در تشکیلات اداری اشان نشان دادند ولی برخلاف ودولت قا جاریه و این نوع از درایت سیاسی را نداشت ! وچراکه مغولها واز ادمهای باسواد وپخته وروش تشکیلات اداری وروش معقول زمین داری را پرسیده بودند ! ویا فرق ادارات مفید ویا غیر مفید را پرسیده بودند؟ وسپس "نهاد سازی دولت "خود را فراهم کرده بودند !و برخلاف نخست وزیران ویا کارمندان ونشریات عصر قاجار بودند که اغلب نپرسیده اند ؟ویا هنوز نمی دانستند که فرق "اداره یک وزارتخانه بشری " ویا "فرقش وبا اداره میمون های برده گرفته از یک جنگل "چیست ؟" ودر حالیکه مکانیزم دولتهای 56 قبلی ایرانیان وچنین زندگی شیرین آنها راو تلخ نکرده بود ویا چنین آنان را و"به بردگی وفقر "نکشانده بود! ویا مکانیزم چنین نهاد سیاسی وبرای قوم افشار هم وناشاخته بود وباعث گردید که آنها هم گول بخورند! ونهایتا مالکیت صدها روستای افشار ی آنان واز چنگشان بیرون آورده شد وتا همگی وبه ثروت قومی خوانین فاسد قاجارعادت کرده و وبرده انان بشوند ؟ که در مقاله بعدی ام واسناد مستند آنرا وارائه خواهم داد ولی مردم ساده لوح قوم افشارنیز ودر ابتدا فکر می کردند که دولت وقوم قاجاریه وهدفش فقط "تشکیل دولت ملی " می باشد ولذا صدمه اقتصادی وبرای همه اقوام دیگر ایرانی نخواهند داشت ویا به مصادره املاک قومی آنان ونخواهند پرداخت ؟ ویا تنها وحق تصمیم گیر ی سیاسی عمومی وبرای سرنوشت 31 استان ایران را دارند! وبرعکس وحق اقتصادی مصادره اموال اجدادی آنانرا ندارند که قران وآنرا "غصب دولتی "می داندولی فتعلیشاه هم وبا ریش درازش وقران را قبول نداشت! و حتی دولت مغول هم واز آنان نگرفت ویا زمین قومی بقیه را نگرفته بود وتا درگیری وبا خودش را وبوجود بیاورد ؟ وبر عکس وقوم قاجاریه از آنان گرفت! وزیرا خوانین قاجاریه وبه اعضای قبیله افشاریایران ومثل دشمن نگاه می کرد وبهمین دلیل هم اراضی دامداری وزراعی قوم افشار را هم ومثل ملک پدری ویا حق خانواده قوم قاجارخود تلقی می کرد ! وبرعکس وبه انان ومثل دشمن نگاه می کرد ! وبهمین دلیل و هنوز بعنوان یک شهروند ملی ویا صاحب حق اقتصادی ویا صاحب حقوق شهروندی نگاه نمی کرد! ویا در جغرافیای 31 استان قومی قدیمی ایران ونگاه نمی کرد؟ ویا نظیرمدل ریاست جمهمورهای جدید وبا مدل پست چهار ساله ملی نگاه نمی کرد! که بی تفاوت ویا منصف وبه منافع بقیه اقوام باشند! وبهمین دلیلهم "دولت قاجاریه " ومثل یک "دولت ملی و بیطرف "نبود ویا نسبت به اقوام زیر دست خودش نبود وتا تشکیل دولت ملی بدهد ؟ویا "مجلس ملی مشروطه تشکیل بدهد! ویا دموکراسی مابانه" وتشکیل بدهد؟ وبلکه دولت آنان ومثل "پادشاهی قومی جابرانه" وبر"بقیه اقوام ایرانی بود که توسط انگلیسیها و برای دولت سازی ایرانیان وتحمیل شده بودند ولی در پشت پرده وانگلیسها وبرای اینکه خراب نشوند وسعی می کردند که یک مجلس فرمایشی مشروطه نیز وجهت آنان بسازند ! ویا جهت فریب دادن افکار عمومی ایرانیان بسازند! ویا برای آنان وصله وپینه بکنند! تا بعنوان یک دولت کاملا ملی وجلوه داده بشوند! ویا با عنوان مجلس کاملا ملی وهمه راو فریب بدهند ! ولی هنوز در پشت پرده وباید گفت که در "مقام مالکیت" ویا در جغرافیای کل ایران وفقط "قوم قاجار" وحق زندگی وحق مالکیت وحق انحصاری دستور دادن را داشتند و وبقیه ایرانیان این حقوق را نداشتند ! وتا با غصب املاک ودهات حداقل 100 قوم بزرگ وکوچک ایرانی وعمل کرده ودیگر هیچ قوم دیگر ایرانی وحق مالکیت خانوادگی هم نداشته باشند؟ ویا بعد از مصادره اراضی دهات افشاریه زنجان ویا اراضی قشقائها ویا اراضی کردها ی کرمانشاه ویا اراضی قبایل بلوچ ویا بختیاری ویا کرمانی هم عمل کرده ومصادرهاانجام گرفت ! ولذاقوم افشاریه خمسه که اخلاقیات دیرینه داشتند و یا یکنوع شالوده قومی وسیاسی – فرهنگی 800 ساله قدیمی ساده لوحانه داشتند ولذا تا سال 1265هجری وفاسد بودن قاجاریه را نمی شناختند وچرا که با عضو پذیری ویا جامعه پذیری خاص قبیله ای خود تربیت شده بودند ویا با تربیت قومی خاص و تربیت یافته بودندوفکر می کردند که بقیه اقوامها هم ونظیر انان فکر می کنند وعمل خواهند کرد ویا در 800 ساله دوره قومیت وتربیت خودشان ورویه خاص داشتند وبهمین دلیل و نهاد سیاسی قومی افشارها وبا این اسلوب فرهنگی قدیمی ویا با سبک فرهنگی اجدادی خود ودائما فرزند آوری کرده ویا تربیت سیاسی خاص می یافتند ولذا این سبک فرهنگ قومی هم ودوام داشت (ویا توسط قوم اوشار های غز ویا توسط فرهنگ افشاریه قدیمی وحفظ تاریخی می شد )وفرهنگی که ابن فضلان ودر نزد آنا ن ودیده بود ویا در قرن چهارم هجری دیده بود وبعلاوه این نوع از "سبک فرهنگی آنان "را هم ودر سفرنامه خودش وذکر کرده است !ولی افشار ها وبعد از آمدن به ایران وتنها با پذیرش "آموزه های سالم دین اسلام "تربیت شدند و"بعلاوه با آموزش یافتن نزد متفکران ایرانی سلجوقیان وتربیت سالم سیاسی یافته بودند ویا نظم اداری خاص یافته بودند ویا تربیت مدنی وقومی خاص یافته بودند ویا تو سط " خواجه نظام الملک طوسی وغیره تربیت یافته بودند ویا مطالب اداری ومدنی سالم واز وی وکارمندان منظبش ویاد گرفته بودند ! ولذا ساختار قومی سنتی افشاری وسلجوقی انان ومستحکمتر شده بود وبا گذشته فرهنگی اشان ومختصر تغییر اداری مختلف یافته بود واین نوع از سبک فرهنگ وسبک وسیاق قومی وتا قبل از مرگ ناجوانمردانه نادرشاه وتوسط خوانین پول پرست ادامه داشت ویا در طی 800 مزبور وکمتر تفاوت یافته بود ونتیجتا "فرهنگ قومی اشان باقی مانده بود ویا اندکی پیچیده تر" از گذ شته شده بود که قبلا در ناحیه "منقشلاق خوارزم "زندگی می کردند ویا رهبر قومی اوشار های غزترک هم ودر "قلعه نظامی قشلاقی "منقشلاق ودر کناره دریاچه خوارزم ومستقر بود که آنرا قلعه " منقشلاق خوارزم " می نامیدند وتیره های متعدد قوم ترک مزبور هم وتنها همان رئیس مستقر در قلعه منقشلاق را قبول داشتند ومثل دوره زندیه و15 خان متفرقه افشاریه رانداشتند ویا در شهر زنجان نداشتند که فرهنگ متضاد ویا متفرقه با یکدیگر داشته باشند! ولذا همگی تیره های قوم ترک ودر ایام قدیمی ودر برهه زمستانها واز نواحی ئیلاقی وکوههای بلند آسیای مرکزی می آمدند که منشائ آبریز های رودخانه های خروشان سیحون وجیحون بود ودر تابستانها هم ومراتع پراکنده قومی مختلف خود ودر کوهها ی بلند خود را داشتند وبعلاوه تجمع قومی اوشارها وتنها در یک مکان واحد بودکه "وحدت قومی" به انها می داد ویا تجمع افشارهای غز و تنها زمستانها و"مجتمع "بود وآنهم تنها در مراتع زمستانی اشان اتفاق می افتاد ویا در اطراف قلعه منقشلاق شمال خوارزم بود که رهبرشان هم ودر داخل قلعه حکومتی مزبورو زندگی می کرد ولی بقیه اقوام اش ویا در چادرهاواوبه های تیره هاوطوایف اوشار غزبودند ویا در اطراف همان فلعه قومی مزبوربودند وبه مدت چندین ماهو زمستان گذرانی کرده ویا در مراتع اطراف دریاچه خوارزم بسر می بردند ویا در یک "شهرچادری بزرگ زمستانی ویا موقت وهمان غز های اوشار"وزندگی جمعی سالم داشتند که یک شهر قومی بدون کوچه ودیوار خویشاوندی بود ونیز در کناره دریاچه زیبای خوارزم بود که در ناحیه قشنگ آسیا واقع بود ویا پر از مرتع زار های زمستانی بود ولی درایام بهاری ودیگر کسی ودرهمان شهر چادری باقی نمی ماند ویا در اوبه های قلعه منقشلاق باقی نمی ماند وبلکه همه تیره ها ودوباره به مراتع کوههای بلند رفته ویا کوچ تابستانی می کردندومتفرق می شدند ولذا همانطوریکه در منابع تاریخی هم آمده است که وقتی سلجوقیان غزو و"دولت غزنویان" را شکست دادند وتنها توانسته بودند که خراسان را تسخیر بکنند وزیرا جمعیت تیره سلجوقی غزو اندک بود وبهمین دلیل هم وبرای تسخیر بقیه نقا ط امپراطوری خودشان واز بقیه اقوام غزوکمک خواستند ویا در ناحیه اطراف دریاچه خوارزم وترکستان آسیای مرکزی ویا در دشت قبچاق ترک وکمک خواستند ویکی از آن قومها ترک هم که همراه الب ارسلان سلجوقی وبه ایران آمدوقوم "اوشارهای غز بودند ویا در دوره سلجوقی ورهبرشان هم وشخصی بنام شمله اوشار ویا قفشود ( قفچق )ترک بود ویا در جنگ با امپراطور روم شرقی شرکت کرد ند وهمان افراد هم و لشکر امپراطور روم شرقی را سکست داده ویا در جنگ ملازگرد ترکیه شکست دادند ویا شخص امپراطور روم شرقی را ودستگیر کرده وبه حضور الب ارسلان سلجوقی آوردند وهمگی قوم قفچق( قفشودغز ) ویا قوم اوشار غز بودند که قبلا در اطراف دریاچه خوارزم بودند وقوم شجاع ویا سلحشور وزیبایی که مولود هوای ملایم ومعتدل خوارزم آسیایی بود ولذا کتاب آثار البلاد قزوینی هم در دوره سلجوقی نیز واز زیبایی اقوام زنجان ودر کتابش یاد کرد ه است که قبلا ترکستان آسیا نامیده می شد وبعداز مهاجرت ترکها به غرب آسیا ویا با استقرار شاخه ای از مغولها واین بار نام اوزبکستان به اراضی سابق انان اطلاق گردید وبعلاوه غز ها ی ترک واز بچگی هم وطوری تربیت خشن می یافتند که کسی در تیر اندازی ویا در تیر وکمان کشیدن وحریف آنان نبود ویا در سوارکاری با اسب وحریف آنان نمی شد ! وبه همین دلیل هم وبه سلطان مسعود غزنوی گفته بودند که اگر انگشت سبابه بچه های ترک غز را نبرید که تیر کمان راو با مهارت تمام می کشند وقطعا باید بدانی که شکست خواهی خورد !وبعلاوه در منابع تاریخی دیگر هم آمده است که ملکشاه سلجوقی ودر ازای پاداش این نوع از شکست دادن دولت روم شرفی وتوسط انان ویا بخاطر دستگیری امپراطور روم شرقی وتوسط آنان واین بار مراتع تابستانی وزمستانی کوهستانهای دو سوی رودخانه قزل اوزن را به آنها داد که شامل مراتع کوهستانهای طارم وماهنشان و ابهر رود وزنجانرودبود که اغلب شعبات رود قزل اوزن می باشد که به این قوم ترک اوشارغز داده شدوتا تیره وطوایف انان وچراخوری در آن مراتع استان بیابند ویا به قوم قفشود غز داده شد وتا مراتع قزل اوزن را وجایگزین مراتع سابق ایلی زمستانی وتابستانی دو سوی سیحون وجیحون سابق بنمایند وتا در زیست گاه قومی جدیدشان وبتوانند که معیشت دامداری ویا زراعی سابق خود راو احیاء کرده واین بار واز دست ندهندوهرچند اراضی زنجان و مثل مرغوبیت وزیبایی اراضی سابقشان ودر اطراف خوارزم نبود ویا از مراتع ایران کنونی بهتر بود وبعلاوه خواجه نظام الملک سلجوقی هم وبرای پاداش دادن کارشان ودر تسخیر خاک بیزانس شرقی ودر ترکیه ودر مدت سی ساله وزارت خودودر دولت سلجوقیان ویا دردوره وزارت الب ارسلان وملکشاه واین بار "بازار سلجوقی زنجان" را وبرایشان ساخت ویا درمحوطه بالای قلعه ساسانی زنجان وبرایشان ساخت که قبلا یک صحرای خاکی بیرون قلعه ساسانی بود ویا در محله زیر امام زاده زنجان هم وخانه های گلین ساختند که زنجان این بار وزمستانهای سردی را داشت ونیز آنها هم و متقابلا ودر ایام جنگها ی سلجوقی وبمدت 164 سال وهمراه شاهان سلجوقی بودند ویا در همه جنگها ی دوره سلجوقی وشرکت داشتند ویا صنعت چاقو سازی وشمشیر سازی ونعلبندی ومسگری وحرفه های اداری وشهری خود را ودر دوران سلجوقی زنجان یاد گرفته و تکامل دادند که کتاب اثار البلاد قرن پنجم وبه تکامل حرفه ای ومدنی ومشاهیر آنان ودر قرن پنجم زنجان اشاره دارد وبعدا نیز که شاهان خوارزمشاهی ودر دوره تکش خورزمشاهی وبه ایران آمدندکه شاخه ای از از ترکان غز وترک قنقلی شمال خوارزم بودند وبرخی از سردارنشان هم وا زشاخه ترکان قنقلی خوارزم بودند ودر مقابله با مغول ها واز ناحیه اطراف خوارزم وبه زنجان وآذربایجان آمدند وبا ترکان سلجوقی غز متحد شده ویا با هم اتحاد یافته واین بار چند دهه هم وازآ نان وکمک گرفتند ورهبرشان هم در این دوره تاریخی سلجوقی ویا خوارزمشاهی وافرادی نظیر فرزندان قفشود ویاشمله افشار بودویا افرادی ونظیر جاولی ویا آیدوغموش ویا اوغلمش ویا منگلی وغیره بودکه اسامی اشان وترکی می باشد ویا در منابع تاریخی هم اسامی سرانشان امده است ولذا در طی این 800 سال مزبور و"قلعه زنجان "وقلعه مرکزی آنان بود ویا همان "قلعه سابق زندیگان ساسانی" که در لبه زنجانرود واقع بود ولی چهار قرن تمام ودر دست اعراب بود ویا در دولت های تابعه آنان قرار داشت ولی از ابتدای حکومت الب ارسلان سلجوقی وبدست این ترکهای غز افتاد وجایگزین "قلعه منقشلاق خوارزم"سابق شد که جغرافیای مرکزیت جدیدشان زنگان هم وطوری بود که راههای مواصلاتی همه دهات اطراف قزل اوزن ویا همه شهر های دیگر ایران وهمگی ومجبور به عبور از مقابل "قلعه زنجان" بودند که از دوره اردشیر بابکان ساسانی واستقرارداشت وبا این تفاوت که این بار ویک قلعه مستحکم زمستانی بود ونیز به نقل کتاب حمداله مستوفی واردشیر بابکان هم وهمان قلعه ساسانی چند هزار گامی خود را ودر لبه رود خانه زنجانرود ساخته بود که مالیات راهداری واز اغلب کاروانهای جاده ها بگیرد !که فقط مجبور به عبور از جلوی همان قلعه ساسانی زنجان بودند ویا در لبه زنجانرودودر تپه جنوب خیابان سعدی جنوبی کنونی ومستقر بود واکنون هم وهمه کامیونها ی ایران ویا همه قطار ها ویا ماشین های سواری صدها شهر ایرانی نیز و مجبورند که از همین ناحیه شهری زنجان وعبور بکنند وآری مکان تجمع قومی جدید تیره ها وطوایف مختلف افشاروبه این مکان زنجان واسباب کشی نمودند که تحول مالکیت وقومیت ونظام فرهنگی افشار ها را از نظر "علم مردم شناسی" نشان می دهد ویا در طی 800 سال گذشته وتا سال 1266هجری نشان می دهد واز" قلعه منقشلاق خوارزم آسیایی "آمده ویا به "قلعه زنجان آسیایی" وتغییر مکان جغرافیایی "داده بود ند وبا این تفاوت که در منقشلاق زمستانی سابق وبا هوی گرمش وفقط یک قلعه داشتند ولی بعد از مرگ نادرشاه افشار و15قلعه نظامی در زنجان داشتند ویا حدود 15 خان افشارشهرستانهای مختلف ویا اطراف زنجان هم وشهر مرکزی اشان وزنجان قرار داده بودند وهرکدام نیز یک قلعه نظامی ودرشهر مرکزی زنجان ودر ایام زندیه درست کرده بودند که عمارت نظامی آنان بود ویا در مکان مرکزی استقرار قومی افشار ها بود ویا دو طرف خیابان زینبیه کنونی بود ویا در دو طرف خیابان سعدی وسط زنجان ساخته بودند ونهایتا این 15 قلعه نظامی خانهای افشاری مختلف زنجان و95 سال دوام سیاسی آورد ویا سکنه اطرافش هم وازطوایف تیره های مختلف افشاربودند ویا محله گزینی در زنجان کرده بودند وهرکدام نیزو یک مسجد قومی ومثل مسجد عباسقلی افشار زنجان داشتند ویا مسجد نصرالله خان افشار زنجان ویا مسجد عبداله خان افشار زنجان ودرمحله درواز ه ارک زنجان را داشتند وبعدا حدود 23 هزارنفر سکنه افشاری زنجان واز جمله زن ومرد ویا کودک زنجانی وبمدت 11 ماه تمام وودر مقابل قاجاریه مقاومت کرده وبجای زندگی در خانه خشتی خوددر شهر زنجان که مقاوم در برابر توپهای انگلیسی قاجاریه نبود وتنها در این 48 سنگر جمعی زندگی می کردند ویا در همان قلعه ها ی 15 گانه ویا در 48 سنگر مقاوم وزندگی جمعی ودفاعی یکساله داشتند ونظیر مقاومت "تیمور ملک "که خان شجاع قنقلی ترک شهر خجند بود ویا در برابر مغول ها ومقاومت کرده بود که همه مورخان انرا وحماسه نوشته اند ونهایتا هم به نقل "کتاب جنگ زنجان" وهمگی زن ومردزنجانی مردند ویا بدون تسیلم شدن ویا بدون خیانت به همدیگر وکشته شدند ودر نهایت وبا قتل همه آنان واین بار "خان بزرگ قاجاری زنجان "و پیروزگشت ! ویا با کشتن "اغلب سکنه افشار ی زنجان "وبر کل شهرها ودهات استان زنجان وحاکم گردید ویابر کل دهات استان دست انداختند ویا همگی را وصاحب شد ند که در مقاله بعدی ام ومکانیزم آنرا می نویسم ویا اسناد آنرا ودر مقاله بعدی ام وارائه خواهم داد ولذا اسنادتاریخی نشان می دهد که کل دهات استان ویا مراتع آنان وبه تملک قاجار ها درآمد ! وآنگاه تابلواغلب کاروانسرا ها ویا کوچه ها عوض می گردد ویا تابلو مسجد های زنجان هم وعوض شد ه ویا اسامی مالکین دهات افشاریزنجان هم عوض شده وهمگی بعنوان "ملک قاجاریه" ثبت می گردد ولی هنوز نتوانسته اند که اسناد تاریخی آنرا وعوض بکنند ! وآری تا دوره ناصرالدین شاه قاجار وعملا"همه والی هاویا حکمرانهای قاجار"ودرزنجان کم قدرت بودند ویا گمارده های سه شاه قاجارو بر خمسه زنجان وابهر وقیدار وطارم وماهنشان وزنجانرود .کم قدرت بودنویا هنوز قدرت چندانی ودر استان زنجان نداشتند !ویا امام جمعه ها ویا شیخ الاسلامهای قاجاری هم واقتدارمذهبی ودر زنجان نداشتند ویا ملاباشی های گمارده آقا محمدخان قاجارویا فتعلیشاه ویا محمد شاه هم وبرزنجان وقدرت مطلقه مذهبی در زنجان نداشتند ولذا مدت 70 سال وکسی از زنجانی ها ودر پشت سر امام جمعه منصوبی فتعلشاه قاجار ودر زنجان ونماز جمعه نمی خواندند وبلکه همگی وبه نقل کتاب ناسخ التواریخ ویا کتب دیگرتاریخی وهمگی مسلحانه ودر پشت سر "امام جمعه افشاری زنجان"نمازجمعه میخواندند ویا در مسجد حجت زنجان ونماز می خواندند که قبلا و در دوره سلجوقی هم ومسجد جمعه قدیمی زنجان بود و یا در ایام مزبورهم و کسی از گمارده های مالیاتی فتحلیشاه قاجار ویا محمد شاه قاجارو در زنجان را وکسی تحویل نمی گرفت !ویا در دهات زنجان هم وقدرت اخذ مالیات زراعی را نداشتند ومثلا دو تن از حاکمان قاجارزنجان هم وبخطر تجاوز به زنان افشاری ودر زنجان وکشته شدند ولی بعد از سرکوب مزبور وهمه چیز عوض می شود ولذا تاریخ فرهنگ ویا زبان ویا تاریخ بنا ها ویا سوابق شهر شان نیز وعوض میگردد ودیگر مورد قبول میراث فرهنگی قاجاریه نبود ویا مورد قبول منبرها ویا رسانه ها وآموزش پرورش تازه تاسیس قاجاریه نبود ویا مورد قبول دانشکده های تاریخ کشورینبود که اغلب اساتیداولیه اش و از خویشاوندان قاجار هستند ویا در مدرسه دارالفنون قاجاریه ودرس خوانده بودند ویا در موسسه پژوهشی و تاریخ شناسی قاجاریه خیابان فلسطین کنونی هم وموسسه مطالعاتی زده اند ویا تابحالهم 140نیز جلد کتاب نیز وبه نفع خوانین حاکم قاجارو کتاب چاپ کرده اند ولذا تاریخ قدیمی زنجان ویا افشار ها و مورد قبول کارمندان کنونی زنجان نیست که بقایای عناصر وزارت فرهنگ ومعارف واوقاف ساخته عصر ناصر الدین شاه هستند ویا حکم گرفته های مظفرالدین شاه ویا احمدشاه ودر نظام فرهنگی زنجان ودبیرستانهایش, ویا , کارمندان ومیراث فرهنگی استان هستند که تاریخ زنجان ویا تاریخ دهات وطوایفش را برعکس نوشته اند ویا برمبنای اسناد وفرامین حکومتی قاجاریه ویا عقد نامه های حکومتی قاجاریه وتفسیر تاریخی وخانوادگی می کنند ودر حالیکه خانواده این نوع افراد نفوذ یافته در اداره ارشاد ویا میراث فرهنگی ویا سکونتشان در محلات اعیان نشین قاجاریه وتنها به دوره ناصرالدین شاه برمی گردد که اکثر مردم افشاری زنجان را کشتند و یا اسناد ویرانه کارونسراها ویا خانه های ویران شده را واز طریق وزرات عدلیه ویا دیوان استیفای زنجان عصر قاجاریه وسند ملکی وبنام افراد پدر بزرگان خود این نوع خانواده های اولیگارش زنجان زده اند ویا در دوره قاجاریه و سند ملکی زده اند ویا سند وقف نامه ای زده شد ه است ونسل سوم ویا چهارم پدر بزرگان انها هم واغلب خانواده هایی بودند از شهر های دیگرایران هستند ویا از کشور های دیگر وبه محلاتکنونی زنجان ویا به ایران امده بودند ویا همگی جزو اداره های فرهنگ وهنر واوقاف ساخته عصر میرزا حسین خان سپه سالار گردیده بودند ویا با احکام چهار شاه بعدی قاجار وحکم دولتی امین التجار ویا ملک التجار ویا معین التجار گرفته اند وبعلاوه سواد تاریخی آنرا هم ندارند ویا نمی دانند که ارباب جمشید تاجر یزدی که ثروتمند بود ویا معین التجار بوشهری ویا حاج امین الضرب ویا خانواده تومانیانس تبریرویا حاج حسین ملک تاجر مشهدی وعصر قاجار ی و پولدار تر از معین التجار زنجانی بودند ویا پولدار تراز حاج عبدالحسین تاجر زنجانی بودند ویا پولدار تر ازاشرف الملک خمسه ای بودند ویا پولدار تراز سازنده کاروانسرای حاج ابراهیم ویا حمام حاج ابراهیم سرمدی در بازار زنجان بودند ویا پولدار تراز خانواده های رهبری ویا عطایی ورستم خانی وبحرینی بودند ویا همان افراد وپولدار تراز صاحب کاروانسرای علیقلی زنجانی عصر مظفری بودند ولی بدلیل انکه آنها هم واز بانک استقراضی روس وام گرفته بودند ویا بدلیل انکه از بانک شاهنشاهی انگلیس ووام بانکی گرفته بودند ویا جهت ساخت کاروانسرای خودشان ودر تهران ووام گرفته بودند وورشکست شدند یا جهت اجناس تجارتخانه خودشان ووام گرفته بودند ویا جهت خرید ملک دهات زنجان ومثل حاج امین الضرب ویا نظام السلطنه ووام گرفته بودند ولی چونکه اصل وفرع بهره آن وامهای بانکی را ونمی توانستندکه بدهند ولذا همگی ودر دوره احمد شاه ورشکسته شدند ولذا اسناد ورشکستگی آن نوع تاجران شهر های دیگر ایرانی ودر کتاب تاریخ بانک اسقراضی روس درج شده که پژوهش مظفر شاهدی می باشد وهمگی وجود داردولی امروزه پرسنل پژوهشگر اداره ارشاد ومیراث فرهنگی ویا اداره اوقاف زنجان وبا اغراق در ثروت اجدادی وواقعی مالکین کاروانسرهای زنجان می کوشند ویا مفهوم وقفی که به عقدنامه نامه های زنان گذشته تاجران زنجان درامده است وتفسیر شرعی غلط واز "وقف" ویا "اداره اوقاف" عصر ناصری می کنند ودر حالیکه در قران "ومفهوم وقف "چیز دیگری می باشد وودر طول 14 قرن حکومت اسلامی و"وزارتخانه وقف اراضی بزرگ و فقط ساخته"ذهنیت شاه عباس صفوی وذهنیت عصر ناصری می باشد وچیزی است که در دولت های گذشته ایران نبود ویا در دیوانهای گذشته ایران وجود نداشته وحتی در دیوانهای خلفای راشدین ویا خلفای اموی وعباسی هم وجود نداشته است وفقط خانواده مسیحی نژاد صفویه این نوع مفهوم را بوجود آورد که اراضی مزروعی ودامداری اغلب اقوام ایرانی راو بالا بکشد که با مخالفت عمیق اقوام ایرانی روبرو گردید که منجر به سقوط دولت صفویه گردید ولذا صفویه با ساختن "مفهوم وزارتخانه صدر" ویا "نایب صدر" ویا با مفهوم سازی "صدر العلما ء"وسعی کرد که مفهوم وقف راودر بلاد اسلامی وبصورت یک مفهوم "اراضی بزرگ وابسته به کلیسای پرسبریترین ملکه الیزابت اول" ودر دوره صفویه در بیاورد ویا اراضی وقفی وابسته به وزارتخانه صدر شاه عباسی پابگیرد وفقط در حوزه اراضی محدود شهری پیاده گشت ودر خارج از شهر ها که املاک ومراتع اقوام بزرگ ایلی بودوبا مخالفت اقوام مسح افشار وشاملو وتکه لو وذوالقدر وکرد ها ولرها وبلوچها روبرو شد ودوباره انگلیسی ها ودر دوره صدر اعظمی میرزا حسن حان سپهسالار ویا طی قرار دارد رویتر انگلیسی وسعی کردند که مفهوم قاجاری وقف را ودو باره احیاء کرده ویا با ساختن "وزارتخانه اوقاف ومعارف وفرهنگ" عصر صدر اعظم سپهسالار قزوینی و سعی کردند که دوباره مفهوم وقف را ودر عرصه اراضی مرتعی ودیمی وآبی 66 هزار روستای ایران هم ودوباره "پیاده سازی اداری "بکنند ولی با مفهوم "مالکیت اقطاع عصر سلجوقی تفاوت ماهوی داشت ونیز با "مفهوم سیورغال عصر ایلخانیان" وتفاوت اداری داشت ونیز با" مفهوم یرلیغ "عصر 170 ساله دولت تیموریان هم. و"تفاوت مالکیتی داشت ولی در دوره صفویه واین نوع مفهوم مذهبی وقف وبا شعارهای شبه مذهبی صفویه دامن زده می شد که عنوان "رقم حکومتی" ویا "فرامین حکومتی "اراضی نامیده می شد وچیزی که تنها در مورد اراضی محدود شهرهای کوچک ایران و"کاربرد مالکیتی یافت ولی با مخالفت عمیق 7 قوم بزرگ بزرگ افشار و شاملو وروملو و تکلو وغیره روبرو شدکه مالکیت اراضی بزرگ قومی ویا مرتع زار خود را ودر خطر می دیدند ولی گول خورده وخاندان کوچک شیخ صفی اردبیلی را وبه قدرت رسانده بودند واقوام کرد وبلوچ وترکمن ویا لرستان نیزو با آن "مفهوم مالکیت صفویه " مخالف بودند که بیشرین اراضی دامداری ویا اراضی دامداری ویا اراضی زراعت دهات اقوام ایرانی را به خطر می انداخت! ویا کل مفهوم بقای معیشتی ودرآمد کوچک روستایی آنان را به خطر می انداخت ویا معیشت اندک دامداری تیره ها وطوایف کل اقوام ایرانی را وبه خطر می انداخت ولذا بخاطر همین "مفهوم من درآوردی واختراعی مالکیت " ودر دولت صفویه بود که اقوام ایرانی واز آنان روی بر گردانیدند ویا همه اقوام ایرانی ویا سکنه روستاها ودامداران سنتی واز آنان بیزاری جستند ولذاهر روز از دولت صفویه فاصله می گرفتند وبهمین دلیل هم تنفر ازدولت صفویه ودر نزد اقوام ایرانی اوج گرفت وطوری شد که اقوام 5 کشور همسایه هم وسرتاسرخاک ایران را وبه تصرف خودشان در بیاوردند وحتی اقوام اسلامی عرب بنی عباس ویا بنی امیه نیز که به ایات قران بیشتر از خاندان مسیحی نژاد آشنا بودند و این نوع از مفهوم "مالکیت مدل صفوی" را قبول نداشتند وتا اینکه با "ظهور دولت افشاریه "مفهوم مالکیت ودر نزد اقوام ایرانی ویا در نزد تیره ها وطوایف آنان و به مفهوم "اقطاع ملکی عصر سلجوقی "برمی گشت که شاهان مختلف وبا مفهوم اقطاع اسلامی وتنها از طوایف ایران مالیات دولتی می گرفتند ودامداران تیره ها وطوایف هم وفقط خرده مالکی خود را برمراتع وکشتزارهای دهات نشیمن گاهی خود را حفظ می کردند بعلاوه دیوان استیفا عصر سلجوقی وتیموری وافشاریه هم وبا مفهوم "وزارت دارایی مدل انگلیسی عصر قاجاریه "فرق داشت ویا با کارمندان فاسد آن دوران وتفاوت کارمندی ودربررسی اسناد املاک واشخاص وسندهای خزانه داری دولت داشتند وخودشان را در اداره مالیه عصر قاجار وکارمندان مالک الرقاب همه مردم ایران نمی دانستند ونمونه اش واشرف الملوک خمسه ای ویا رئیس اداره دارائی عصر مظفرالدین شاه زنجان است که با همکاری امین السطان صدر اعظم قاجار وهمه املاک بیچاره ایران را به نفع خود وفرزندانش در زنجان وسند ملکی زده بود ولی بخاطر فساد کارمندی اش ومظفر الدین شاه وفرزندش سالارالدوله حاکم زنجان وشبانه اورا در کوچه حسینیه کشتند وفردایش منزل وی را توقیف کرده واز خانه اش مقدار زیادی طلاجات ویا اسناد ملکی دهات زنجان را بردندوبه ماجرای کارمندی وی ونحوه عملکردش ودر دیوان مستوفی گریقاجاره ویا اداره دارایی زنجان وکتاب خاطرات احتشام السلطنه وکتاب مرات الوقایع وویا خاطرات حاج سیاح وکتب دیگر اشاره کرده اند ولی این نوع از دیوان استیفاء ومدل کارمندی فاسد قاجاری وتاثیرش در غصب اراضی شهری واراضی اقوام کوچرو ایران ودر عهد شاه عباس صفوی پایه گذاری شده بود وتا مفهوم مالکیت را در ایران را ودگرگون بکنند ویا بوسیله عناصر کمپانی هند شرقی پایه گذاری شده بود که در دولت صفویه ودر ایران زیاد شدند ویا در انواع شهرهای اصفهان وشیراز وکرمان وجاسک وبندر لنگه وبوشهر ولار وغیره وشعبه تجارتخانه هند شرقی را تاسیس کرده بودند ودر دوره شاه سلیمان صفوی وشاه حسین صفوی هم زیاد شده ودرعصر نادری هم ودر برخی از مستوفیان عصر نادر شاهی نفوذ عمیق یافته بودند وبعلاوه در نزد تاجران فاسد وشبه مذهبی اصفهان وشیراز ولار وبوشهرو کرمان هم ونفوذ عمیق یافته بودند ولی پاگرفتن دولت نادر شاهی وبا اقتدار یابی تیره ها وطوایف خرده پای افشار را ومخالف "مفهوم مالکیت مدل انگلیسی خود" می دانستند ولذا با تطمیع نظامیان افشارمحافظ خیمه نادری وبا توطئه کشتن وی وفرزندانش و سعی کردند که دوباره "مفهوم مالکیت اراضی " ویا دامداری اقوام ایرانی را وبه مفهوم مالکیت عصر شاه عباسی ایران برگردانند!! که نژاد ایرانی بودن شاه عباس هم مشکوک است ویا در منابع تاریخی مشکوک است که بدلیل کور بودن پدرش ویا بدلیل مردن مادرش ویا بدلیل تربیت شدنش در خارخ از دربار قزوین! ویا بدلیل تربیتش ودر نزد دایه مجهول ا لهویه حاکم هرات ویا برعکس حاکم مشهد( یعنی کدامیک که نامعلوم است؟ ) ویا بدلیل به قدرت رساندنش ودر عهد پدر کورش که هنوز سلطان محمد خدابنده خوانده میشد ولی هنوز سلطنتش تمام نشده بود! وهمچنین بدلیل تغییر مکان سلطنت وی واز شهر قزوین وبه شهر اصفهان که بعد از تاجگذاری اش اتفاق افتاد وتا سابقه ایرانی بودنش ویا غیر ایرانی بودنش ودر نزد سکنه قزوین نپیچد ؟که خانواده اش 70 سال در آن شهر زندگی کرده بودند وتا مورد سوال همسایگانش نباشد ویا مورد سوال خدمه دربار نباشد ! وانهم فردی که ایرانیان واو را شاه خطاب می کردند ولی در عصری که مدرسه وکتاب نبود ویا در عصر ودورانی است که همه مردم ایران و پیشه چوپانی ویا رمه داری داشتند ! ومی بایست که شاهسون ویا دوستدار شاه باشند !ویا سوال از نژاد ویا سابقه دودمان وسوابق شاه خود نداشته باشند که شاه مزبورو از چه نژادی است ؟ویا واقعا فرزند چه خانواده ای می باشد ؟ وآنهم در دورانی است که تعویض شاهان یک کشور وتوسط عناصر کشور دیگر ودر اروپا رواج داشت !ومثلا نظیر تعویض شاه دانمارک ویا شاه هلند ویا ایتالیا که در تاریخ مستند اروپای قرون روشنگری اروپا ونمونه هایش وفراوان می باشد و تا نتایج سیاسی واقتصادی خاص وبرای نظم سرمایه داری جدیداروپا وآسیا داشته باشد وتا در علم سیاست ماکیاولی آنان وبرای تغییرات اقتصادی جامعه ونیاز به اصلاح تفکرات عامیانه مردم آنکشور ونیاز نداشته باشند وبا این روش سیاسی ماکیاولی است که تعویض شاهان یک کشور وبا عنصر کشور دیگر "ودر دنیای سیاست اروپا ورواج فرهنگی یافته بود ونهایتا هم به تغییرات عمیق اقتصادی اروپا منجر گردید! ولذا اروپایئهای معاصر وتجربه های فراوان ویا تجربه عمیق ودر این راه وروشهای سیاسی دارند ویا در این نوع از سیاست بازیها وتجربیات لازم را و دارند !ودر ایران نیز با ظهور ملکه الیزابت اول وتغییر مذهب دادن وی ووقرار گرفتن شخص شاه ودر" راس دولت ومذهب"وهمچنین در راس مذهب واداره کلیسای انگلستان وتحولات ارو پا شروع شد وتحولات دوره صفویه هم بوجود آمد وهمین نوع از تغییرات اداری وسیاسی نیزدرایران وتغییر تجارت وزمین داری ایرانیان را بوجود آورد و یا با ظهور شاه عباس اول و آغاز گشت که قبلا از عهده شاه طهماسب وشاه اسماعیل برنیامده بود که تنها مادرش و بنام مارتا وغیره وزن مسیحی بودکه به عقد ازدواج یک درویش اردبیلی در آورده بودند وتا خیلی از اقوام رمه دار ویا چوپان پیشه ایرانی را وگول ایرانی بزنند ویا با این ترفند سیاسی بودکه بسیاری از روسای افشار ارشلو واز حاکمیت شهر اصفهان کنار گذاشته شدند وتا شاه عباس ودر راس حکومت شهری اصفهان وقرار بگیرد ویا خانهای افشار واز شهرهای یزد وکرمان وکازرون ولارو جهرم وتربت جام وساوه وطارم غیره برکناربشوند که خانهای ذوالقدر ویا ارمنی ویا خان سیک ودر راس حاکمیت ان شهر ها قرار بگیرند وتا مانع پا گرفتن تجارتخانه های کمپانی هند شرقی ودر ان شهر ها ی جنوبی وشرقی ایران نشوند وبعلاوه اسناد کتاب خلاصه التواریخ ویا کتاب عالم ارای عباسی ویا 50 کتاب عصر صفوی وانبوه از این نوع اسامی خانهای افشار در دوره صفویه وکنار گذاشتن آنها واز راس حکمرانی شهری دوره صفویه می باشد وتا در امور سیاسی شهر های مهم ایران ودخالت سیاسی وتجاری نکنند! وبرعکس وحاکمان همان شهر ها واز افراد سیک مذهب هندی انتخاب بشوند که درشهر های کرمان وقندها وخراسان جنوبی به قدرت رسیدند ویا حاکمان ارمنی باشند که درشهر های شیراز وبندر عباس وبوشهر ولار وبندر لنگه وجاسک وهرمز واقتدار یافتند ویا حاکمان گرجی ویا چرکس ویا لزگی بودند که به شهر های مختلف ایران وفرستاده شدند ویا به اداره پادگانهای ایران وفرستاده شدند وتا درانواع شهر ها وانواع کاروانسرهای مدل شاه عباسی بسازند وتا فقط تاجران ارمنی وکاروانسالارآن مکانها باشند وتا مدل قدیمی کاروانسرا ی اسلامی ودر ایران وبرچیده بشود ولذا ملاحظه این نوع از سیاست های قومی ویا تجاری شاه تهاسب ویا شاه عباس بود که از چشمان تیز بین سران ایل بزرگ افشارومخفی نبود وبهمین دلیل متقابلا سعی کردند که در اجتماع وجلسه روسای اقوام متعدد افشار ودر شهر سلطانیه وگرد هم آمده واین بار شاه اسماعیل دوم را وسر کار بیاورند که سیاست اداری وزمینداری دولت صفویه راو دگرگون بکند ولی حامیان اقتدار یابی شاه عباس وزود جنبیده وسیاست سران افشار وتکلو شکست خورد ونهایتا با تحکیم قدرت دولت صفویه وافشارها خودشان را ازسیاست کنار کشیدند که سرتاسر کتب دوران صفویه ومطالب زیاد ی در این مورد دارند ویا در طی 50 کتاب تالیفی عصر صفویه و پر از عزل اسامی خوانین افشارمی باشد ویا از شهر های مختلف ایران وکنار گذاشته می شوند که هنوز مورد توجه دانشکده های مردم شناسی ویا علوم سیاسی ایران قرار نگرفته است که شیوه تفکرات قومی ویا تفکرات اداری ویا اقتصادی این قوم تاریخی ایرانیان را وپژوهش بکنند؟ ویا درروال تشکیلات اداری وفرهنگسازی نوین ایرانیان بدانند که چیست ؟ونهایتا با زوال دولت صفویه واقوام افشار وبا سردمداری نادر شاه قرخلو وسران طوایفش وبه قدرت 25 ساله رسیدند ولی زود افول یافتند و گرچه در سال 1160 نادر شاه وفرزندانش مرد ویا نوه ایش به قتل رسیدند ویا در جنگ سامان ارخی زنجان ویا در اطراف سمنان وبسیاری از سران افشاریه هم وهمدیگر را کشتند ولی هنوز در شهر های افشارنشین ایران و هنوز " تئوری اداری واقتصادی دولت نادر شاهی" از بین نرفته ونیمه جان است وزیرا ریشه در تفکرات اداری واقتصادی وآموزشی خواجه نظام الملکطوسی دارد که تفکرات خاص مذهبی و از مفهوم مالکیت آسیایی داشت ویا تفکرات خاص ودر مورد تشکیلات مناسب خزانه داری ودیوانهای اداری آن داشت ویا مناسب بودنش وبرای زمین داری ودرامد ومشاغل مفید ایرانیان و برای اقوام آسیایی داشت !وبهمین دلیل هم وحدود 95 سال و بعد از مرگ نادرشاه وهنوز در نزد اقوام افشاری زنجان واورمیه وکرمان وغیره وهنوز نمرده بود وتا اینکه بالاخره و بعد از گذشت 95 سال ودوباره احیائ تفکرات مالکیت عصر صفویه ودوباره بوسیله اطرافیان ناصر الدین شاه احیاء شد ویا رابطه اش با معیشت اقوام ایرانی وبا پول تاجران انگلیسی شهر تبریز احیائ شد که با کنسول گری تبریزوتماس دائم داشتند وآن تاجران تبریزی ووابسته به دولت انگلیس ومقدار کثیری پول وبرای به قدرت رساندن ناصر الدین شاه وبه امیر کبیر دادند که با پول آن تاجران تبریزی ونوه فتح علیشاه قاجاررا در ایام نوجوانی اش واز تبریز حرکت داده واین بار درشهر تهران به اریکه قدرت برساند ویا با آن پولهای تاجران تبریزی وامیر کبیر نظام و 10 هزار سر باز استخدام کرده ویا با آن پولها وبه خرید تفنگ انگلیسی ویا توپخانه وخمپاره انگلیسی پرداخته ویا در چند ینسال صدر اعظمی سال وپول سربازان صد ها فوج نظامی شهرها راو تامین میکرد ویا به مدت یکسال تمام وشهر زنجان را به توپ بشت ویا چندین ماه شهرهای نیریز ویا شهر بارفروش وشهر بشروییه خراسان ویا سایر شهرهای ایرانی را به توپ بست وچرا که قوم قاجار و6یا طایفه کوچک آن در در "یوخاری محله" ویا"اشاقی محله" قصبه اق قلعه گرگان وافراد ایثار گرویا جان نثارچندانی نداشتند که بدون پول وپله ویابدون دستمزد نظامی خود ودر راه "سلطنت یابی شاهان قاجار" وبرای آنها بجنگند ولذا آن پولها ی تاجران تبریزی و باعث شد که وی بعد از نشستن بر تخت سلطنت تهران و صدها فوج سربازاز گروس ویا از فراهان ویا از گنگاور ویااز شقاقی میانه ویا از خرقان ویا اصفهان اسنخدام کرده ویا به عنوان سربازان مزدوروحقوق بگیر استخدام کرده به سرکوب مردم زنجان ویا بارفروش ویا نیریز وکاشمر وجهرم غیره بفرستدودر عوض برای باز پس دادن همان قروض سیاسی خودش هم ویا در راه قدرت یابی شاهانه خودش و"قرار داد رویتر" ویا "قرار دادرژی" ویا قرارداد دارسی وغیره را و با لندن نشینان ببنددوبرای پوشاندن وابستگی خود به بیگانگان ونظیرخاندان صفویه وپوشش دروغین مذهبی وبه دار ودسته خود بدهد ولی کسروی در تاریخ آذربایجان ویا مشروطیت خود وبه ماهیت واهداف پشت پرده تاجران تبریزی نپرداخته است که با چه انگیزه ای وپول قدرت یابی ناصر الدین شاه را دادند؟ ونیز نویسنده کتاب منتظم التواریخ قاجار هم ودراواخر کتابش واز صدها فوج نظامی عصر ناصری نام می برد که هیچ کدامشان وعضوی از 6 شاخه طایفه قاجار نبودند وبلکه وهمگی سربازان مزدور شهر های مختلف بودند که بعنوان فوج خلج ویا فوج گنگاور ویا فوج فراهان وغیره در ازای پول وبرای سلطنت شاه قاجار می جنگیدند ودر حالیکه پرسنل وایدئولوژی ویا هدف سیاسی سازنده ارتش سلجوقی ویا تیموری ویا افشاریهچنین نبود وبا ایدئولوزی ومنبع حقوق مزدوران فوجهای نظامی عهد قاجار فرق داشت وبهمین دلیلهم بود که قانونا نمی توانستند وبرای پست جنگجویی خود ودر راه شاهان سلجوقی ویا شاهان افشاریه ویا شاهان تیموری واز درامد مالیات زراعی روستائیان ایران وباج بگیرندویا توقع مالی داشته باشند ؟ ویا سهم بری نظامی داشته باشند؟ ویا از طریق فساد اداری ونظام کارمندی دیوان استیفای عهد سلجوقی راو اداره بکنند که اداره دارایی عهد قاجاریه وبرعکس آن بود و"یا نمی توانستند وسهم بری نظامی "خود را واز زارعان و کشاورزان ویا دامداران بدبخت ایرانی بگیرند؟ ودر دولت قاجاریه رابطه مالی وتامین حقوق ارتشیان برعکس بود ویا نظام کارمندی واداره دارایی برعکس بود وویا دستمزد گیری زحمت کشان امور فلاحت وتجارت وصنعت برعکس بود واز ایات وقواعد مالی قران استخراج نشده بود و وبلکه از تئوری "مالکیت مدل انگلیسی "اخذ شده وبر وبرملت ایران تحمیل شد ه بود وهیچ کدام از فقیهان مدارس شافعی نظامیه های 16 گانه ایران ودر عهد سلجوقی وچنین نمی اندیشیدند ویا فقیهان حنفی عصر ایلخانی ووتیموری هم ودر هرات وبخارا وسلطانیه وایات قران ویا احادیث نبوی را وتفسیر غلط در زمین داری ومالکیت آن نکرده ویا" امور مالکیت رعیت " را ونظیر شیخ الاسلامهای حکم گرفته ازدست فتعلشاه قاجار و"تفسیر مذهبی غلط "نمی کردند ولذا به تحریف دیوان استیفائ ایر انی منجر نشده بودند ویا تفسیر غلط ودر تجاوز به حقوق خرده مالکان طوایف ویا تیره های ایرانی زارعان ودامداران ایرانی را ودر نظام تولید نمی پسندیدند ویا مثل عصر ناصری وعصر قاجاری نبود ولذا با قدرت گیری نادر شاه وبا شرکت طوایف ایرانی در قدرت یابی دولت نادری واین بار احیائ دوباره تئوری مالکیت مدل انگلیسی ودر ایران وبا شکست روبرو گردید ودوباره در دولت قاجاریه احیاء گردید ویا شیوه مالکیت ضد مردمی قاجاریه ویا تشکیلات اداری فاسد آن احیائ شد وباز هم انزجار اقوام ایرانی را وبدنبال خود داشت ویا تنفر از نهاد سیاسی ودوباره بوجود آمد ! ونهایتا ناچار شدند که دوباره وبا زهم وبا کنار زدن دولت احمد شاه قاجار وباز هم به "عقیم بودن تئوری مالکیت مرحله دوم انگلیسی خود "ودر ایران پی ببرند ویا پایان بدهند واین بار مدل سوم از مالکیت مدل انگلیسی را وبعد از سر کار اوردن رضا شاه ودر ایران پیاده بکنند! ولی هنوز نقایص زیادی ومن در تنگناهای تئوری مالکیت مدل انگلیسی می بینم ویا در نارسا بودن آن برای اقوام آسیایی می بینم ویا بررسی پژوهشی کرده ام که بدانم نظام سرمایه داری جدید در ایران ویا آسیا چه نقایصی دارد؟ ویا از چه نارسایی ها یی رنج می برد؟ وهرچند به این این عیوب کثیرش ویا تنگناهایش در امور تولید ومعیشت اشنا هستم ولی هنوز نظام بانک داری جدید غربی در ایران وهنوزنمی خواهدکه به حل ان بپردازد !وبهمین دلیل من نیز نمی توانم بیش از این به پیگیری موضوع بپردازم وزیرا در نظام بانکداری جهانی کنونی ونقشی ندارم که پیشنهاد رفع نقص هایش را من بدهم وبهمین دلیل هم ودر ادامه مطلبم فقط به تحولات محلات تازه تاسیس زنجان می پردازم که حداقل 15 خان ارتش نادر شاهی وبه فرم دهی این نوع محلات جدید زنجان ودر دوره زندیه پرداخته بودند وخانهایی که ادعای برز گ مالکی در شهر وروستا های اطراف داشتند ؟ ویا چگونه قلعه های خوانین افشاریه که در جنگهای نادرشاهی بودند وبا تاسیس15 قلعه خانی در زنجان ومحلات جدیدکنونی را شکل دادند ؟ ویا با تاسیسس 4 قلعهچه تاجرنشینی در زنجان شکل گرفت ؟که تاجران مزبور هم ومثل خوانین قدیمی ودر منزل بزرگ خود ونوکران تفنگ بدست ورندیل داشتند !وتا از یغمای امواشان وتوسط افراد محله های دیگر شهر وجلو گیری بکنند! که هزینه اولیه ساخت آن قلعه ها ویا قلعه چه های دوران قاجار زنجان هم واغلب از غارت خزانه نادرشاهی شکل گرفته بود! ویا این نوع از "قلعه های اربابی" را وبرای خودشان در شهر ساخته بودند ووثروتی که نادرشاه مثل کوه نور ویا دریای نور واز هندوستان آورده بودوبه نقل نویسنده کتاب اقا محمد خان قاجارکه نوشته است ومدتی آن جواهرات وبدست خوانین افشار قیدار افتاده بود وبعدا اقا محمد خان قاجار واز انان گرفت ویا به نقل کتاب عالم آرای نادری که نوشته است ونادر شاه وفقط 40 خمره پر از طلا ودر شهر "خیوه آباد" وبدست آورده بود که تیمور لنگ ودر کوههای خیوه آباد ودر غاری پنهان کرده بود که امروزه هزینه طراحی کالبد محلات جدید شهر را بوجود آورده است ولی اغلب افراد معاصر وبدلیل عدم آشنایی با پژوهش ویا با منابع تاریخی مستند آن در تاریخ شهر زنجان واز آن بی خبرند ویا فلسفه محله ریزی های شهری زنجان عصر صفوی را نمی دانند ویا یا فلسفه محلات عصر زندیه زنجان را نمی دانند ویا عصر قاجاریه وعصر پهلوی زنجان را نمی دانند ؟ وبهمین دلیل هم ومطالب غیر مستند ودر کتابهای اخیر الچاپ تاریخ زنجان خود ونوشته اندولذا اینجانب هم که مقاله ای پژوهشی در باره زنجان دوره صفوی نوشته بودم که مطالبش متکی به مستندات حداقل 50 کتاب عصر صفوی می باشد ویا مطالب مستند ش را واز گزارشهای کتاب سیاحان اروپایی اخذ کرده ام ویا از گذر کنندگان از شهر زنجان ودر عصر صفوی اخذ کرده ام ودراغلب این دوره تاریخی از حکومت صفوی 230 ساله زنجان وغور وبررسی کرده ام وزنجان در دوره صفویه وبعنوان یک قصبه ویران محسوب می شد وبا دوهزار خانوار جمعیت که داشت ولذا محلات بالای خیابان امام زنجان ودر آن ایام تاریخی وجود نداشت ویا در سفرنامه دیگر ومربوط به اواخر صفویه هم واز 800نفر جمعیت وخانوارزنجانی ودر دوره شاه سلطان حسین یاد شده است ونیز سفرنامه سوم هم می نویسد که زنجان در دوره صفویه دیواره قلعه شمالی نداشت ومن در ادامه مقاله ام ودر بخش دوم مقاله ام وبه تحولات محلات زنجان وبعد از عصر صفویه خواهم پرداخت که با "عنوان تحول مالکیت وقومیت واقتصاد درمحلات خوانین افشار زنجان "است

تحول مالکیت وقومیت واقتصاد در محلات خوانین افشار زنجان- بخش دوم-دکتر محمد خالقی مقدم


(تحول مالکیت وقومیت واقتصاد در محلات خوانین افشار زنجان )
بخش دوم
پژوهش از : دکتر محمد خالقی مقدم
تخصص: مردم شناس اقوام آسیایی
وجامعه شناس محلات شهری

وجمعیت و,وهمانطوریکه در مقاله قبلی ام گفتم و کتب دیگرعهد صفویه هم ودر مورد محلات زنجان ویا اقتصاد ویا در مورد حکام زنجان نوشته اند که اغلب حاکم های صفوی زنجان ودر دوره صفویه واغلب از اقوام کرد سیاه منصوربیجارانتخاب شده ویا از حاکمان کرد زنگنه کرمانشاه ویا اقاخان مقدم مراغه ای وغیره تعیین شده بودند ولیکن خوانین افشار استان زنجان ناچار بودند ویامی بایست که در حومه پیرامونی شهر رمه داری کرده وحق ورود به شهر زنجان را نداشتند که از آن جمعیت اندک مستقر در شهرزنجان هم وبرخی از نیروهای نظامی حکام صفویه بودند ودر منازل اندک شهر وبرای کنترل منطقه وحضور داشتند ووبرخی کتب نوشته اند خوانین محلی افشار استان وبدلیل حمایت از پادشاهی شاه اسمعیل دوم ودر دوره صفویه وحق آمدن به شهر زنجان ویا حق دخلت در امور سیاسی وتجاری زنجان را نداشتند وامور قومی طوایف زیر خود راهم می بایست و در همان خارج شهر ودهات حومه اش حل می کردند وتا حداقل دخالت را ودر سیاست اداره زنجان داشته باشند ویا در طول 230 سال مزبور را ونداشته باشند واحتمالا در طول این مدت طولانی حکومت صفویه وبرخلاف امروز اقوام رمه دار اطراف شهر وحتی برای نعلبندی اسبان خود شان هم به زنجان نمی آمدند ویا جهت فروش میوه خودهم وبجای زنجان وتنها به شهر سلطانیه مراجعه می کردند که حاکم بزرک افشار منطقه وانجا بود واز جمله منزل "سوندوک بیک افشار"که خان بزرگ اغلب اقوام وتیره های افشار استان در انجا مستقر ومثلا سلطان سوندوک افشار عصر سلطان صفی صفوی وبجای شهر زنجان وصرفا در سلطانیه مستقر بود ودرشهر زنجان وفقط یک باغ حکوتی بیرون شهر داشت که امروزه بنام نوه اش مسجد ویا کتابخانه ویا آب انبار "عباسقلی خان افشار نامیده می شود وباغش در بلای میدان امام زنجان بود اجدادش هم در دوره صفویه وسمت "قور چی باشیگری ودر جنگهای صفویه را داشت ویا در جنگ با ارتش عثمانی را وبعهده داشت واز اولئاریوس اروپایی هم ودر سلطانیه ودر دوره شاه صفی پذیرایی کرده بود ( ماخذ سفرنامه اولئاریوس ) وبعلاوه اینجانب وبا توجه به اسناد تاریخی مختلف وبازار زنجان را ودر طول حکومت 230 ساله صفویه ویا در دوره سلجوقی ویا دوره قراقویونلو ودوره آق قویونلو ودوره تیموری زنجان را بررسی پزوهشی کرده ام بدانم که بازار چگونه در دوره صفویه وکاملا اضمحلال یافته بود ومثلا چگونه صنعتگران قدیمی اش و اغلب مرده ویا مهاجرت کرده بودند؟ وسفرنامه ها نشان می دهدکه جمعیت شهر زنجان ودر دوره مزبور وصرفا صنف کشاورز یا باغدار بودند که در چهار ناحیه اطر اف شهرباغداری ویا امرار معاش می کردند ویا جمعیت نظامی وقراول بودند که کنترل راهها را بعهده داشتند ویا پرسنل فراشی ویا خدمه حکام صفویه در زنجان بودندکه جمعا 800 الی 2000خانواررا در برمی گرفت ویا در در ایام مزبور ودر قصبه زنجان ودر خانه های کوچک وگلین آن دوران زندگی می کردند وتجارت هم صفر بود وزیرا با توجه به اینکه در طول حکومت صفویه واغلب شهرهای آذر بایجان ویا ترکیه ودر اشغال ترکیه ودستان نظامیان عثمانی بود که با ایرانیان دشمنی داشتند وبهمین دلیل هم وکاروان تجاری واز شهر های آذر بایجان هم اندک بود وویا کاروان ترکیه وباکو اندک بود وازشهر زنجان نمی گذشت وتا قشر بندی تجاری بازار زنجان ورشد بیابد بر عکس اغلب متاع تجاری شهرهای ایران واز طریق بندر هرمزمی آمد ویا از بندر عباس وجاسک وبندر لنگه می آمد ویا بوسیله پرتغالیها وانگلیسها وهلندیها تامین دریایی می شد ولذا زنجان "قصبه کوچک "باقی مانده وودر این دوران کتب مختلف واز زنجان وبعنوان قصبه یاد می کنند ولذا دچار یک نوع بن بست تجاری بود وبهمین دلیل هم از 6 والی 7کاروانسرای زنجان ودر عهد صفویه یاد می کندومثلا "کتاب دارالعرفان خمسه" وتنها از سه کاروانسرای متعلق به شاه رخ تیموری وشاه طهماسب صفوی وشاه عباس صفوی در زنجان یاد می کند ونیز از دو کاروانسرای متروک در حوالی دروازه تبریز که متعلق جهانشاه قراقویونلو در زنجان بود ویا ساخته سلطان یقعوب آق قویونلو در سال 888 هجری بود ودر دارالعرفان خمسه یاد کرده است وبه نقل وی هر دو کاروانسرا هم متروک بود ویک کاروانسرای دیگر هم واز دوره تیموری ودر دروازه قزوین زنجان باقی مانده بود ویا به نقل کتاب مزبور ومتعلق به شاهرخ تیموری بود که اکنون مکانش وپاساژ مجتمع نورزنجان شده است وبعد از جنگ جهانی دوم وامریکایی ها هم درآن مکان وامتدادش کارخانه آردممتاز ویا خمسه را ساخته بودندودو انبارگندم سیلو هم ودر خیابان بعثت زنجان ساخته بودند که گندم دهات را جمع آوری می کرد و هر سه امروزه از کار افتاده اند وبه ساختمان مجتمع نور تبدیل شده ودر کتاب دارالعرفان وتنها دوکاروانسرای متعلق به عصرصفوی بود که اولی متعلق به شاه طهماسب صفوی ودر "دروازه گروس زنجان "بودکه ذکر می شود ودیگری هم و"کاروانسرای سنگی شاه عباس "است ودر کنار دروازه همدان زنجان قرار داشت ونیز در دوره صفویه وبدلیل عدم وجود کاروانها وهردونیمه فعال تجاری بودند وبعلاوه هر دو کاروانسرا ی صفوی دوره مزبور هم ودر مسیر جاده خاکی کنار رود خانه زنجانرود ساخته شده بودند که در" سفرنامه کاتف" هم نوشته است که تنها 20 بار شتر وبا صاحب کاروان مسیحی روسی ودر کاروانسرای شاه عباسی زنجان مستقر بود که اجناس از روسیه وبه بخارا می برد ونیز در سفر نامه دیگر هم ذکر شده است و ازبرخی مسافران ارمنی اقامت گزیده در کاروانسرای سنگی زنجان یاد کرده است واحتمالا در دوره صفویه برخی از سکنه کشاورز ویا سکنه نظامی زنجانی هم وقتی می خواست که جنس بخرد ویا آگر نیاز به خرید میوه ویا گوشت داشت وتنها برخی صنوف طواف ها ویا میوه فروش وبا خورجین سیاردر زنجان بودند واز این راه نیاز اهل شهر را تامین می کردند و یا برخی طواف های میوه فروش شهر هم بودند ودر "میدان چشم بندان زنجان" زنجان محصول می فروختند که در دارالعرفان ذکر شده است واحتما لااین میدان و واقع در میدان ویا مکان حمام مرسل زنجان بود ویا درناحیه سعدی جنوبی وفعال بود که به میدان چشم بندان زنجان معروف بود ونیز احتمالا در محوطه یکی از کاروانسراهای بالای کاوانسرای سنگی قرار داشت و ودیگری هم ودر کتاب مزبور و"کاروانسرای مصطفی قلی بیک" زنجان بود و یا دیگری هم و"چهارسوی محمد خان "نامیده می شد که به نقل سفرنامه ژوبر واقوام افشار از آن چهار سو اسلحه وساچمه می خریدند ودیگری هم ومیدان سمیع بازاراست وداروغه خانه باقی مانده از عصر سلجوقی بود که امروزه پاساژ کسری نامیده می شود و پارکینگ اش هم ومحل زندان 1000 ساله عصر سلجوقی بود که مکان زندانی کردن راهزنهای جاده ها بود ویا در "میدان سمیع همان بازار" ومیدان شلاق زدن گران فروشان ویا عاملان گرانی میوه ونان بود که اکنون پاساژ کسری شده است ویا در جنب آن حمام مسجد جمعه عصر سلجوقی واقع بود که در سالهای اخیرو باشگاه ورزشی وزورخانه شده بود واخیرا هم ورستوران سنتی شده است ودر جنب آن مسجد جمعه شافعی مذهب عصر سلجوقیان است که در دوره مغولها وتیموریان ویران شده بود ومکان ویرانه اش را هم کلاویخو دیده بود وبعدا هم و به نقل ص 2012کتاب مرات البلدان ویا به نقل کتاب جنگ زنجان ودر سال 1173هجری بازسازی شده بود ویا بعد از قتل نادر شاه افشار وبوسیله یک تاجر افشاری و بنام "حاجی پیر ولی "تعمیردوباره وساخته شده بود وبه "مسجد ملا رحیم ووفرزندش ملا محمد علی زنجانی "مشهور بود که تابع مشرب سیاسی وفکری نادر شاه افشار بودند ونیز به نقل کتاب ناسخ التواریخ ویا تاریخ رجال ایران مهدی بامداد و15 هزار نفراز جمعیت بالغ شهرزنجان ویا دوسوم جمعیت شهر ومسلحانه درآن مسجد جمعه ونماز می خواندند ولی برای نماز جمعه وبه "مسجد سید"سبزه میدان نمی رفتند که فتعلیشاه ساخته بود ولی مسجد مزبور در سال 1266 هجری وبا توپ باران قاجاریه وکاملا ویران شده بود ودوباره شیخ ابراهیم زنجانی ساخت ویا در ص 145 خاطراتش نقل می کند که بعد از 50 سال ویرانی آن مسجدویمزبله کشی ویا خاکبرداری از آن مسجد کرده بود ودوباره باز سازی می کند واحتمالادراوایل حکومت مظفرالدین شاه هم بازسازی گردیده است وبعلاوه در کتاب دارالعرفان خمسه وشرحی از مقبره اخی فرج زنجانی ویا عارف قرن چهارم زنجان ودر میدان امام آمده است ولی نقل است که سربازان ناصر الدین شاه آنرا هم خراب کردند که اکنون در میدان انقلاب است ودیگر همان کتاب دارالعرفان خمسه ویا کتب دیگر عصر صفوی هم ودیگر چیزی از تاسیسات شهری زنجان ویا از محلات بالای خیابان امام زنجان ودر همان کتاب دارالعرفان یاد نکرده ویا در کتب دیگرسیاحان ومورخان صفویه هم ذکرنشده است ونشان می دهد که محدوده شهری قدیم زنجان وتا دوره نادرشاه افشار وهمگی پائین خیابان امام قرار داشت ولی محلات بالای خیابان وجود نداشتند وصرفا باغات شمال شهر بودند ویا اسنادتاریخی نشان می دهد که کالبدقدیم شهر زنجان واز دوره اردشیر بابکان وتا اواخر عصر صفویه ویا تا اواخر دولت افشاریه وتنها در همان جنوب خیابان امام باقی مانده بود ومحلات بالای خیابان امام هم نبود واز این رو امکان دارد که دولت سلجوقی ودیواره قلعه شمالی شهرزنجان راودر معبر خیابان امام کنونی کشیده باشد ونیز دروازه طارم زنجان هم در همان دیوراره قلعه شمالی وصرفا در ابتدای کوچه باشگاه زنجان بوده که تا آسیاب ابی ساسانی ودر انتهای کوچه باشگاه ومتصل به خیابان خیام امتداد می یافت ویک کوچه دوهزار ساله بوده که قبلا انرا "کوچه آسیاب آبی ساسانی ها" می نامیدند وبعدا هم در دوره سلجوقی ها و کوچه مسجد جمعه نامیده شده وبعدا هم ودر دوره پهلوی وکوچه باشگاه نامیده می شد ولی مغولان ویا دو سر دار آنان ویعنی "سوبتای وجبه "ودر حمله به شهر زنجان وابتدای دیوار قلعه شمالی شهر را خراب کرده باشند واز این راه وارد محلات شهر شده باشند .ولذا کلاویخوودر سفرنامه اش و در گذر از زنجان می نویسد :که حصار شهر زنجان ریخته وخرابی های شهر زیاد است واحتمالا حصار فروریخته مورد نظر وی هم ودر مسیر خیابان امام بوده که دیوار شمالی شهربوده ویاخندق آنرا تشکیل می داد ودیگردر منابع تاریخی و تا عصر صفوی دیواره شمالی قلعه زنجان ساخته نشده بود وسفرنامه ها از فقدان حصار خبر می دهند وتنها باغات پشت خندق برقرار بود ودر ادوار بعدی هم ودوباره تیمور لنگ وهمان دیوار شمالی واقع در مسیر خیابان امام زنجان را ودوباره خراب کرده باشد وبدنبالش تعدادی از صنعتگران زنجانی را به سمرقند کوچانده بود وبهمین دلیل کلاویخو که در سال 807 هجری از زنجان گذر کردهاست ویا سال فوت تیمور لنگ هم می باشد واز کثرت خرابی ها ی زنجان تعجب می کند ونیز می نویسد که اغلب بنا ها ومسجد ها ی زنجان ویرا ن است وشهر حصار ندارد ونیز شرحی از ویرانه های باقی مانده از عصر سلجوقی ویا عصر حکومت آل جلایر زنجان راودر سفرنامه کلاویخوی خود ذکر کرده است واما بعد از حدود 15 سال وبعد از سفر کلاویخوبه شهر زنجان وشاهرخ تیموری وکاروانسرا ی خود را ودر لبه همان دروازه ری دوره سلجوقی ساخته بود ونیز در سال 829 هجری هم که جهانشاه قرا قویونلو وحکم فرمانداری زنجان وسلطانیه خود را وازدست شاهرخ تیموری می گیرد وبه زنجان می آید ومدت 20 سال هم فرماندار زنجان بوده وبا آنکه در سلطانیه وحداقل کاخ حکومتی مجلل وبرای فرمانداری اش وجود داشت ولذا انجام وظایف فرمانداری اش ودر اتاقهای مجلل سلطانیه وبهتر از فرمانداری زنجان ویرانه بود وزیرا به نقل منابع تاریخی مختلف ودر سلطانیه مزبور وخواجه رشید الدین فضل الله صدر اعظم شا هان ایلخانی و13یا فرزند ثروتمندش وحداقل 20 کاروانسرای مجلل ساخته بودند ویا بازار مجلل ساخته بودند ویا صدر اعظمهای دیگرایلخانی هم ویا حکام ایلخانی هم ساخته بودند ویا به نقل کتاب حمدالله مستوفی که کارمند با سواد اداری آن شهر بود ویا در اداره استیفای سلطانیه شغل داشت ونوشته است که حدود 100 آبادی حاصل خیز طارم علیا ویا سفلی را ویا همه انواع میوه جات خود را وبجای زنجان وبه شهر سلطانیه می بردند ویا به کاروانسراهای آن صادرمی کردند ولی چونکه جهانشاه قراقویونلوویا فرماندار زنجان از مغولهای سلطانیه بدش می آمد ولذا ترجیح داده بود که محل فرمانداری اش از کاخ مجلل سلطانیه به زنجان بیاورد ودر حالیکه زنان ویا نواده های تیمور در آن کاخها سلطانیه بزرگ شده بودند ولی ترجیح داد که محل فرمانداری خود را وبه زنجان ویرانه بیاورد که تنها یک آبادی کوچک تابع پایتخت سلطانیه شده بود وچونکه بازاربالای زنجان همکه ساخت سلجوقیان بود و در محله یوخاری باش زنجان وکاملا ویران شده بود ولذا باز سازی آن وهزینه زیاد داشت ولذا ترجیح می دهد که محل فرماندای جدید خود را ودرمکان کنونی بانک ملی سبزه میدان قرار داده وتا دبیرستان امیر کبیر بازار پائین را بسازد ویا بازار جدید ونوساز شهر را ودر غرب شهر قرار بدهد که بانک ملی ودر جنوبش قیصریه کوچک وحمام دوقلوی آن قیصریه کوچککه اکنون خراب شده ویا مسجد جمعه قراقویونلو چهار محرابی بازار پائین در ان محوطه بسازد ویا چند راسته بازار ویا میدان ومیدانچه مسگری ویا جگرکی ویا میوه فروشی در آن بازار 600 ساله بسازد وادامه را وسلطان یعقوب آق قویونلو ودر 550قبل تکمیل کرد ولی جنوب ان بازار پائین ویا پائین حسینیه و محله قدیمی متعلق به عهد 2400ساله اشکانی است که قبلا یک دهکده کشاورزی 2400 ساله عصر اشکانیان بود وسکنه اش از کوچه های پلکانی پان محله پائین رفته ودر کناره زنجان رودو کشاورزی می کرند ولیکن محله بالای حسینیه وتا اصغریه ویک بازار با عمر 600 الی 550 ساله است ودر انتهای بازار پائین هم به دیواره غربی وخندق غربی شهر منهی می شد که یک مجرای گود دارد ودر انتهایش" دروازه تبریز "قرار دارد که به جاده کنار زنجانرود منتهی می شد واحتمال دارد که دیواره غربی شهر را شاهان اق قویونلو ساخته باشند ونیز در بازار پائین دو کاروانسرای متروک داشت وماخذ صفحات 28 وص 52 دارالعرفان خمسه وتعلق بازار پائین زنجان وبه عصر قراقویو نلو را نشان می دهد )وغیر از اینها ودیگر ذکری از بقیه تاسیسات شهری زنجان ودر بالای خبابان امام ودر کتاب دارالعرفان خمسه ویا در 10 کتاب سفرنامه عصر صفویه ویا در کتب تاریخی متعددآن دوران دیده نمی شود ولی اخیر کتابهایی در زنجان چاپ شده که درآن کتب ودر مورد محلات بالای زنجان ویا در مورد نام مالکین آن محلات زنجان ویا در مورد مالکین دهات زنجان و ادعاهای عجیب وغریبی وجود دارد که مستند به اسناد تاریخی نیست ولی اینجانب سعی دارم که در مورد مالکیت محلات زنجان ویادر مورد مالکیت دهات متعلق به تیره ها وطوایف زنجان واسنادی ارائه بدهم که تحریف تاریخ مالکیت هزار ساله قوم افشارزنجان و بر سرزمین هزار ساله قوم ترک غز ویا شاخه شمله اوشارآن نباشد (ووازه شمله اوشار از دوره سلجوقیان ودر کتاب کامل ابن اثیر وجود دارد ولی واژه افشاردر اواخر دوره اق قویونلوشکل گرفت که سردسته اش منصوربیک افشارو در استان زنجان وبه اق قویونلو پیوسته بود ( ماخذ منابع تاریخی عصر آق قویونلو) واز آن تاریخ وتاکنون ونام هزاران رئیس تیره ها ویا طوایف افشار ودر هزارا ن کتب تاریخی مستند ایران دیده می شود وبنا به اسناد تاریخی واز سال 440 هجری به بعد وبهمراه الب ارسلان سلجوقی وبه شهر زنجان آمدند ویا به دهات ومزارع ومراتع 1300روستای افشار نشین ترک استان زنجان آمدند ونیز بخاطر آمدن به ایران واستان زنجان ومراتع حاصلخیز خود راو در اطراف دریاچه خوارزم وومراتع دو سوی رودخانه سیحون وجیحون را ترک کرده بودند وبه مراتع کم حاصل خیز وسردسیر زنجان آمده بودند وبرعکس 250 سال بعد ازمهاجرت انان بود که قوم نیمه مغولی قاجار وبه همراه هلاکوخان به ایران آمدند وزیرا مولف رسمی دوران قاجارویا نویسنده کتاب منتظم ناصریمی نویسد ویا حداقل سی صفحه و شرح تاریخی قوم قاجار را مستند نوشته است ویا می نویسد که چکونه "قاجار نویان" و یا پدربزرگ ایل کوچک قاجار وبه همراه هلاکوخان مغول ودر سال 654 هجری وبا ارتش مغولان به ایران آمدویا از نواحی شمال شرقی آسیا کوچیده وآنهم نه در خاک ایران ویا زنجان ویا آذربایجان نماندند ویا در تهران وگرگان واستراباد وغیره نماندند وبلکه از هلاکوخان مغول خواسته بودند که مراتع غرب شهر گنجه وشرق ارمنستان را وبه آنها ببخشد ولذا قوم قاجارها هم وحدود 5قرن هم ودر خاک ایران نبودند وبلکه در دهات شرق ارمنستان ییلاق وقشلاق می کردند ودهها کتب عصر صفویه هم وبه اسامی حاکمان قاجاری عصر صفویه و درکوهستنهای شرق ارمنستان ومستندا اشاره دارند که قابل انکار برای نویسندگان قاجار زاده نیست که ادعای مالکیت دهات زنجان را برای قاجار ها می کنند وسندش هم وهمان اسناد فرامین حکومتی قاجار ها میدانند ویا کتاب عقد نامه های دوران قاجار می دانند ومعتقدند که چونکه شاهان قاجار ونظیر فتعلیشاه ویا ناصرالین شاه ویا مظفر الدین شاه ویا محمد علیشاه ودر طی یک رشته از احکام دولتی وسند مالکیت به آنها داده ویا برخی از دهات ویا محلات شهرزنجان را وبه خانوده های خاص قاجاری داده است ولذا آنان هم ومالکان واقعی دهات زنجان واراضی بزرگ محلات شهری هستند ولی فراموش کرده اند که بارها مردم شهرزنجان را کشته اند ویا اراضی دیگران را شاهان قاجار غصب کرده وبه اعضای خانواده خود داده است ویا به افرادی داده اند که از بحرین وعراق وگیلان آورده اند ومثلا گبلگ ها که حکمرانهای قاجار واز گیلان آورده بودند و چندین کاروانسری گلیلک ودر زنجان دارند ودر مقابل ادعای مزبور منهم متقابلا مجبورم که برای دفاع از خون هزاران سکنه قدیمی استان دفاع کنم که خونشان وبوسیله 43 حاکم قاجاروکارمندنش برزمین ریخته شده است ویا برای نشان دادن مظلومیت هزاران کشاورز فقیرروستاهای زنجان دفاع کنم که ازشدت گرسنگی وپهن گوسفد ویا گاو می خوردند ولی مالکیت 1300همان روستاها ی زنجان وطارم وابهر وماهنشان وسلطانیه وایجرود وقیدار وبزینه رود وبنام خانواده های قاجارسند زده شده است وعناوینش در کتاب سفرنامه ولایت خمسه ویا در کتاب خاطرات ناصرالدین شاه ویا خاطرات مظفرالدین شاه آورده اند ویا در کتاب خاطرات بصیر الملک آمده است که مستوفی در بار ناصری بوده ویا در سه جلد کتاب مرات البلدان که اسامی اغلب دهات زنجان را وبنام خالصه شاهان قاجار ذکر کرده وبه پیشکاران اداره مالیه زنجان گفته بودند که درامد زراعی روستائیان فقیر زنجان را وبرای عیاشی خاندانهای قاجاری بگیرند ویا جزو املاک امین السلطان صدر اعظم کرده بودند ویا بنام شاهزاده ها قاجارویا حاج امین الضرب قاجارو ثبت کتابتی کرده بودند وتا مشروعیتشان ودر غصب اموال قوم بزرگ افشار استان وبا مهر وامضای طغرا نویسی شاهان قاجار و "مشروعیت" بیابد ودر حالیکه چنین مهر وامضای طغرا نویسی در دیوان انشاء وطغرای نخست وزیر ی خواجه نظام الملکعصر سلجوقی وجود نداشت که با آن مهر ها وقوم ترک افشاری ودر استفاده ویا بهره مندی از مرتع های استان محروم بگردند؟ ودر دوره مغول وتیمور لنگ هم وجود نداشت وبلکه اقوام ترک سجقی قدرت باخته ودر مراتع استان وحق بهره برداری دامی وزراعی داشتند وفقط می بایست که به شاهان مغول ودر سلطانیه مالیات زراعی ودامی وقبچور می دادند وویا در استفاده از خانه های کوچک خرده مالکی خود ودر شهر ها ومحروم نشده بودند ویا در استفاده از حجره کوچک شغلی خود در بازار زنجان وبه تنگنای معیشت دچار نشده بودند ویا در دیوان طغرا نویسی عهد غازان خان ویا در دیوان طغرا نویسی اعطای یرلیغ تیموریان وچنین رسوم اداری ویا روش دیوان استیفائ ویا اداره دارایی نبود که قاجاریه در اداره دارایی زیر نظر خودش وبا کارمندان فاسد مالیه اش رواج داد واسناد واسامی کارمندان مالیه قاجار وجود دارد که اغب از شهر های دیگر بود ند وهدف نادر شاه هم از تشکیل حکومت در ایران ویا در تاسیس دیوان طغرا نویسی ودیوان اسیتفائ دولت نادر شاهی هم چنین نبود وویا در استفاده از خرانه حکومتی چنین نبود وبعد از نادرشاه وهمه آنخزانه بزگ نادری بدست شاهان قاجار وتاجران قاجاری وابسته به قوم قاجار ودر شهر های مختلف افتاد که به نقل ص آخر کتاب عالم ارای نادری وفقط 15 کرور پول نقد سکه در خزانه نادری بود که توسط مستوفیان ونظامیان خائن ارتش وی که وابسته به کمپانی هند شرقی بودندغارت شد ولی بعد از چند سال وبا ترفند های مختلف واز دست انان گرفتند وبه دست تاجرانقاجار ویا خوانین قاجار دادند ومثلا با کشته شدن نادر واز دست خزانه عمومی مردم ایران بیرون امد وجزو املاک بزگ خاندان پدر بزرگ اسدالله علم فراماسون گردید که از اعراب بیرجند بود وهدفش هم از عضویت در ارتش نادری وفقط غارت خزانه نادری ودر سر فرصت بود وویا هدف "امیر خان میش مست عرب قائنات" نیز چنین بود واز بعهده گرفتن ریاست توپخانه نادری چنین بود ویا در اواخر عمر نادر آن بود که سر فرصت توپخانه وی را بسوی طرفداران شاهرخ ونواده نادرشاه برگرداند وبقیه جواهرات نادری را از چنگ او در اورد ووبین خانهای عرب لالوی وعرب عامری وعرب خزیمه وعرب میش مست و عرب بسطام شهر های بیرجند وقائن وطبس وگناباد وکاشمر ویا در بین خوانین عرب اردستان وبسطام وکاشان وزواره واردکان یزد ویا ورامین وخوار اصفهان تقسیم کند که بعد از نادرشاه وبا جواهرات غارتی نادر وبزرگترین "نظام خان خانی "را در شهر های اطراف کویر براه انداختند واسامی خانهای عرب این شهرهای شرقی ایران ونحوه پولدار شدن انان ودر کتابهای "گلشن مراد" ویا "تاریخ محمدی" وبرخی هم ودرکتاب " گیتی گشا" آمده است وبعلاوه در صفحات 674 و816 کتا ب مرات البلدان وبه "اعراب نخعی" و"اعراب زنگویی "گنابا د و"بشروئیه "اشاره شده ونیز درص 674 مرات البلدان وبه خوانین "عرب مقصودی" و"عرب طاهری" کاشمروازغند اشاره شده که دکتر اقبال نخست وزیر دوره پهلوی ویا رئیس شرکت نفت ایران ویا اجداد خوانین اش واز اعراب کاشمربود ومشهد دوره پهلوی را هم آنها اداره می کردند بودند وهمانطوریکه در کتاب مجمل التواریخ وغیره امده وابراهیم خان افشار ویا برادر زاده نادرشاه ودر "جنگ سامان ارخی زنجان" وغیره وبخشی از خزانه بزرگ نادری را واز دست قاتلان نادرشاه بیرون آورده بود که اغلبش در دست خوانین افشار خائن آذربایجان بود وبه مشهد می برد که به نواده مخفی شده نادر شاه بدهد که بنام شاهرخ شاه 14 ساله بود که تنها نوه باقی مانده از کشتار خانواده نادر شاه در مشهدباقی بود ولی امیر خان عرب میش مست وواز سوی 14 خانهای کرد خراسان شمالی ویا خانهای عرب خراسان جنوبی دستور داشت که در اطراف سمنان وتوپخانه بزرگ نادری راو بسوی حاملان خزانه نادری برگرداند وتا نواده نادر شاه هم ونتواند که از بقیه خزانه غارت شده نادرشاه ودر ادامه سلطنتش ودر مشهد سود ببرد!؟ ویا با ان پولها ودر "تداوم دولت افشاریه" و درایران ادامه بدهد و بعدا هم بقیه خزانه غارت شده نادری وتوسط خاندان عرب میش مست که از خوانین انگلیسی طبس وتون وغیره بودند وبجای سپرده شدن به نوه اش شاهرخ وفقط به 14 خان کردخراسان شمالی داده شده که توسط شاه عباس وشیعه مصلحتی شده بودند وبعلاوه نقش چندانی هم در بیرون راندن افاغنه وعثمانی ها از ایران نداشتند ونظیر خوانین کرد عمارلو ویا قرا چورلوویا خوانین کرد شادلو ویا کرد زعفرانلو ویا کرد کیوانلو وکرد قرامانلو وغیره بودند که انها هم با دست یافتن به خزانه نادری ونظام رمه داری در خراسان شمالی را به "نظام خان خانی بزرگ خراسان ودر شهر های قوچان وچناران وشیر وان بجنورد واسفراین ودر دوره حکومت قاجاریه تبدیل کردند ووویا به خوانین عرب خراسان جنوبی داده شده که نظیر خوانین عرب خزیمه بیرجندبودند که اسدالله علم از ان خانواده است که از کاشمر وتا زابل "بزرگ مالکی" براه انداخته بود ویا نطیر خوانین عرب میش مست طبس وخوانین عرب عامری اردستان وکاشان زواره بودند ووبرخی هم خوانین عرب اردکان یزد ونائین وخوار اصفهان وغیره بودند وهمان خوانین عرب وبعد از تحویل گرفتن بقیه خرانه نادرشاه واز دست خوانین افشار شهر های آذر بایجان واین بار شاهرخ افشاری را وهمان 14 خان بزرگ کرد وعرب خراسان شمالی وجنوبی ودر مشهد کور کردند( ماخذ ص 440 مجمل التواریخ ) ونیز از اقا محمد خان قاجار خواستند که به مشهد بیاید وقبر نادر شاه را شکافته ونواده هایش را هم از بین ببرد وتا اغلب خزانه نادری ودر دست همان 14 خان کرد وعرب خراسان باقی مانده وچند تکه از جواهرات نادری هم ومثل کوه نور ویا دریای نور را به اقامحمد خان دادند واز طرف دیگر وخوانین طمع کار وخائن افشاریه آذر بایجان هم که قوم ترک افشاریه انان واز اورومیه وتا تا ساوجبلاغ کرج بودواین بار و"خسر النیا وخسر الاخره" شده و در جنگ خونین سامان ارخی زنجان ویا در ده کیلومتری زنجان وبجان هم افتاده بودند ویا بخاطر این خزانه غارتی نادری وبسیاری خوانین افشارویا ارتش نادر هم ودرقریه سامان ارخی زنجان کشته شدند وبعدا همه شهرها ودهات اذربایجان هم واز چنگشان خارج گشته ویا همه بلادآذربایجان بدست خوانین قاجار افتادوطوریکه این بارو "همه شاهان قاجار" ومرکز ولایتعهدی خودشان را واین دفعه در تبریز قرار داده بودند وبا این فرایند خفت بار 112 ساله قاجاریه ودرشهر تبریزاتفاق افتاد ویا با خیانت "امیر اصلان خان افشار" حاکم تبریز وچهار خان افشار رفیقش اتفاد افتاد که هر چهار نفرهم وقاتل نادر شاه بودند وبعلاوه خزانه نادری راهم غارت کرده وبه شهر های آذر بایجان آورده بودند وامیر اصلان خان افشاری که نادر شاه اشتباه کرده بود واورا "حاکم تبریز" ویا فرمانده کل ارتش آذربایجان ومحافظ شخصی نادرشاه بود ولی در جریانات جنگ خونین "سامان ارخی زنجان "ویا حوادث جنبی آن کشته شد وبعلاوه موسی خان افشار طارمی وحاکم خمسه وزنجان هم وکشته شد که به نقل عالم ارائ نادری وقاتل دیگر نادرشاه بود ونیز قوجه بیگ خان افشار اورمیه ای هم کشته شدوبعلاوه تعدادی دیگر از طرفداران ویا همدستان آنها هم ودر جنگ مزبور کشته شد ند وقسمتی از خزانه نادری هم که بدست آنان افتاده بود به مشهد می رفت وتا به شاهرخ ونوه 14 ساله وباقی مانده از خانواده اش داده بشود! ولی توسط بقیه توپخانه نادر شاه وزیر آتش قرار گرفت که فرماندهی توپخانه در دست امیر خان مش مست عرب خراسانی باقی مانده بود واو هم به 14 خان کرد شاد لو وزعفرانلو وکیوانلو شهرهای خراسان داده که در ارتش نادری وجنگهای آن شرکت چندانی نداشتند ویا به خانهای آنگلستان ودر شهر های طبس وبیرجند وقاین’ عرب بیرجند وگناباد وطبس وغیره داده شده که مرتبا با ودر اداره شهرهای خودشان وتماس داشتند ویا در دوره قاجارهم نقش صمیمانه فراماسونری برای انگلیسیهیا بازی می کردند که افغانستان را از ایران جدا بکنند وتا در دست انگلیسی ها باقی بماند ولذا "شکل جدید مالکیت اراضی شهرهای ایران" وبدین طریق ودر دوره قاجاریه پاگرفت که با "مالکیت ارضی "اقوام رمه دار سابق ایرانی" فرق داشت ویا در بلاد خراسان واصفهان وگیلان واذربایجان فرق داشت وفرهنگ ورسومش نیز فرق داشت ولذا مفهوم جدیدی از مالکیت ملکی وشهری پا گرفت ویا مالکیت اراضی روستایی ودر شهرهای خراسان شمالی وجنوبی پاگرفت وهمان 14 خراسان فرهنگ ورسوم خاصی برای مرتبه خانی خود بوجو آورده بودند وکه بعدا مورد تقلید خوانین لرستان وبختیاری وکهگیلویه وبلوچستان هم قرار گرفت برای روشن شدن مطلب به اسامی خوانین مدل انگلیسی شهرهای خراسان جنوبی ویا شمالی در کتب تاریخی دوران زندیه وقاجاریه ومراجعه بشود ویا به نحوه مالک شدن انها بردهات این منطقه به "کتب تاریخی" و"کتب قوم نگاری "مراجعه بکنید وتا شیوه رعیت داری ویا رعیت پروری انان را در جمعه شناسی روستیی بدانید ویا شیوه تقسیم درآمد زراعی بین "مالک وزارع "را در دو ععصر "قبل از نادرشاه" و"بعد از نادرشاه" راو مقایسه بکنید وآنگاه به تفاوت ماهوی عصر قاجاریه وبا بقیه "ادوار مالکیتی ایرانیان " پی خواهید بردویا نحوه برخورد با شهروندان وروستائیان ویا تفاوت جامعه شناختی اش را با "روش اداری واقتصادی خوانین قاجار" را درک خواهید کرد ویا شیوه قومی قرون قبل از نادرشاه را ودرک ماهوی ودرک مردم شناسی ویا درک اقتصاد سیاسی خواهید کرد ! ویا روش وِا منبع مالی خان شدن آنها ویا نحوه برخورش با رعایا را درک خواهید کردکه با شهروندان ایرانی ویا محلات شهری ایرانی وچگونه برخورد کردند ویا روش برخورد آنان با اموال دیگر شهروندان چگونه بود وبرخی از انها در کتابهای مجمل التواریخ ویا گلشن مراد ویا در کتاب "تاریخ محمدی" منتسب به آقامحمد خان قاجارواکسیر التواریخ آمده است وبرای هر محقق وپژوهنده مفید است که بداند تا "ایدئولوری مالکیت آن دوران "چیست وفرقشبا مالکیت عصر ساسانی ویا "عصراسلام برامکه "وعصر اسلام سلجوقی"و عصر تیموری وقره قویونلو "چیست ؟ و وفقط باید بگویم که ایدئولوژی مالکیت روستایی آنان ومنحصر به عصر قاجاریه است ودر عصر های قبلی این مدل ظالمانه وجود نداشت که "خانم لمبتون"ویا نویسنده کتاب "مالک وزارع در ایران "که کاردار سفارت انگلستان در ایران بود وهنوز به تفاوتهای قومی وفرهنگی آن نپرداخته است !

ودر ادامه مطلب باید اشاره بکنم که قسمتی از خزانه نادر ویا توپخانه آن که بعد از قتل نادرشاه ودر عرض 4 ساعت غارت شده بودونیز به نقل ص 16 مجمل التواریخ که می نویسد که " قریب به چهار ساعت دیگر اثری از خیمه وخرگاه واثاثیه پادشاهی نادرشاه ودر اروی جنگی نادرو در فتح اباد قوچان برجای نمانده بود ونیز اضافه می کند که هرفرقه ای بسوی اوطان خود رهسپارشد و به نقل صفحات مستند چهارکتاب علم آرای نادری وجهانگشای نادری ویا مجمل التواریخ ویا کتاب گلشن مراد وموسی خان افشار طارمی وسرکرده شاهسون افشار خمسه ویکی از محافظان خیمه نادرشاه وبا 70 نفر محافظ دیگر بودویا یکی از چهار کشنده نادرشاه بدبخت ویا فرزندانش بود ویا به تحریک عوامل کمپانی هند شرقی ودست وبه قتل دست زده بود وبا برادرش امیرگونه خان افشار طارمی وبخشی از خزانه ویا توپخانه نادری را برداشته به زنجان وطارم آورده شده است وبرای انکه از انتقام متقابل وتوسط هواخواهان نادرشاه هم می ترسید ولذا برای پیدا کردن همدستان دیگرو وبخشی از خزانه نادر را هم به رضاخان کرد عمارلو وفرزندش محمد حسن خان عمارلو می دهد وطایفه انها را هم به طارم می آورد که بعدا خودشان را "نژاد طارمی "می نامند و واملاک نژاد های قدیمی طارم را واز چنگشان وبا همکاری قاجاریه بیرون می آورند ودر حالیکه به نقل منابع تاریخیو طایفه عمارلو های طارم وترک زبان نبوده واز اکراد کرد قوچان ودرگز بودند که بعدابه برخی از دهات افشار نشین طارم دست انداختند ویا با کمک میرزا ابراهیم که توسط فیحعلیشاه وناصرالدین شاه وبه ریاست دوفوج نظامی خمسه رسیده بودند دست انداختند وبا کمک منشیان اداره مالیه زنجان ودر دوره قاجاریه دست انداختند ویا با امین السلطان صدر اعظم سه پاد شاه قاجار دست انداختند ویا با کمک قزاقهای روسی مستقر در زنجان وبانک اسقراضی روس در زنجان دست انداختند وقزاقهای روسی که در فوج نظامی خمسه وبا ریاست میرزا ابراهیم ویا با ریاست مظفرالدوله خویشاوند با قاجار حضور داشتند ویا برای حمایت نظامی از حکام قاجار درشهر زنجان وحومه اش طبق بند 8 قراردادترکمانچای حضور داشتند ولذا با سوئ استفاده از منصب نظامی اعطایی خود وبسیاری از املاک منطقه حومه زنجان وقراپشتلو وبزینه رود وطارم وسلطانیه وایجرود وماهنشان وابهر را بنام "املاک خالصه چهار شاه قاجار ونوکرانش" در دهات زنجانمصادره کرده وسند ملکی بنام خودشان زدند زدند وهمان کاری که نوادگان انگلیسی اسماعیل خان عرب خزیمه ویا خان بزگ بیرجند ونوه فراماسونش امیر اسداالله علم ووبا سکنه دهات خراسان جنوبی کرد ووتا قبل از انقلاب هم و"قلعه خانی بزرگی" درشهر بیرجند داشت هدف خاندان پدربزرگش "اسماعیل خان علم خزیمه آنان هم از شرکت در ارتش نادرشاهی وبیرون راندن بیگنگان از ایران نبود وبلکه تصاحب دهات ومناطق شهری خراسان وگناباد وتا زابل بود وبا این تفاوت که اغلب روستایان خراسان جنوبی واغلب از نژاد خوانین عرب ان دیار هستند ولی رعایای 1300 روستای زنجان واز نژاد کرد های عمارلوی قوچان نیستند که ساکن طارم وتا مالک بسیاری از دهات طارم بشوند واز نژ اد خانواده "میرزا میر عرب "نیستند کهکه احتمالابعد از قتل نادرشاه ودر جریان جنگ خونین سمان ارخی زنجان وجزو اعراب میش مست خراسان بوده ویا جزو اردوی نظامی امیرخان میش مست هستند که بعد از مرگ نادرشاه ودو برادر زاده نادرشاه ویعنی علیشاه افشار وابراهیم شاه افشار ودر جنگ خونین سمان ارخی وسرنوشت توپخانه نادری را بدست "امیرخان میش مست وقشون عربی "وی داده بودند وبعدا هم خانواده "میزا عرب انان ودر سلطانیه وزنجان "ساکن شده ودر دوره ناصر الدین شاه هم وخانواده انان که خودشان را تاجر می نامیدند ونظیر خانواده میر علم وبسیاری از املاک شهری را از ان خود کردند ویا اغلب املاک ترکان غزواوشار ترک را وبنا م املاک خانواده "میرزا میر عرب "وسند ملکی ودر اداره میراث فرهنگی ویادر اداره مالیه شهرو سند بنام خودشان زده اند ورفتاری که مغولان با قوم ترک الب ارسلان وسلطان جلاالدین خوارزمشاه ودراراضی آذر بایجان نکرد ویا تیموریان با جهانشاه ترک قرا قویونلو نکرد ودر حالیکه قریوسف وپسرش جهانشاه می خواست مغولان وتیموریان را مغولان را از سلطانیه بیرون بکند وامروزه "دموکراسی ومالکیت مبتی بر اداره دارا یی جدید " که قوم قاجاریه بنیانگذار این نهاد جدید مجلس واداره دارایی وخزانه داری آن در ایران است وجایگزین "خزانه داری قدیم" ویا "دیوان استیفای قدیم" و"ائتلاف اقوام سیاسی قدیم در ایران "شده است که قبلا "برنامه ریزی عادلانه منطقه ای وقومی واستانی "را بوجود می آورد ویا "تعادل مالکیت اقوام قدیم "را بهم نمی زد ویا "هویت فرهنگی وقومی سکنه هر استان را ودر محدوده استان متعلق به خودش"حفظ می کرد ولی قاجاریه با شهارهای دروغین دموکراسی ومدرنیته وهویت تاریخی ومالکیت 1000ساله سلجوقیان را در آذربایجان بهم زد وودر حالیکه "قوم قاجار واعقاب فرهنگی ورسانه ای معاصرش یک "قوم 350 ساله در ایران هستند وودیر تر از همه اقوام وبه خاک ایران آمده اند ولی در "فرهنگ دموکر اسی و"معلم همه ایرانیان "شده اند وآموزه های خاص سیاسی خودرا بزور تزریق فرهنگ "بقیه اقوام ایرانی" کرده اند که قدمتشان در ایران وبیشتر از "قوم قاجار ویا دانش اموخته های قوم قاجار" است ولذا امروزه فرهنگ دموکراسی مردم ایران وهدفش از تشکیل دولت درایران ویا تثبیت هدفهایسازمانی و فرهنگی واقتصادی اش در میان اقوام متعددایرانی ویک نوع "فرهنگ سیاسی واحد" نیست وبلکه معجون عجیب وغریب سیاسی چند قوم ناهمخوان با یکدیگر است ومثلا اقوام ساکن در اصفهان ویزد وخراسان جنوبی واقوام عربی هستند که در دوران بنی امیه به ایران آمده اند ومنابع کتب چهار قرن اول ونظیر تاریخ یمینی ویا تاریخ البلدان ویا تاریخ دینوری وآنان را اعراب خراسان می نامدیا کتاب مشاهیر اصفهان ویا کتاب مشاهیر نیشابورویا تاریخ قم قدیم وتاریخ کاشان در چهار قرن اول که تاریخ خاندانهای اشعری در قم و تفرش ویا خاندان عامریها در کاشان است وخرده فرهنگ سیاسی اشان از تشکیل دولت ویا حکومت چیز دیگری است والگوهای خوش حکمرانی ایام قدیم را برای خودشان در رسانه ها می جویند وودر دولت های ترک سلجوقی وخوارزمشاهی وتیموری ودر 100 دژ قهستان خراسان جنوبی تشکل یافته وبنام اعراب فرقه اسماعلیه جنگیده ویا مظاهر فرهنگی واداری ترکان حاکم برایران را نپذیرفتند و ویا تاریخهای جدید هم چنین است ونظیر کتاب گلشن مراد ویا تاریخ محمدی ووغیره ومعیار های فرهنگ سیاسی وفرهنگی انان را بیان می کند ورفتاری که با دولت ترک نادرشاه افشار کردند که هدفش بیرون کردن بیگانگان از ایران وهمزیستی چند قوم ودر زیر چتر حمایتی وی بود ووبا خفت وخواری نابود کردند ودر حالیکه نادرشاه قوم گرایانه با انان برخورد نکره بود ووبلکه خیلی از ان اقوام عرب خراسان ویا کرد قوچان ویا اعراب اصفهان را از سلطه افغانی ها نجات داده بود وودر ارتش وپست های ادری خودش وارد کرده بودولی در کمترین مدت راه خودشان ادولت وخزانه واحد نادرشاهی جدا کرده وهرکدام دنبال سکه اندوزی قوم خود در خراسان واصفهان افتادند وراه خودشان را از تاریخ اقوام ترک وافشار ایران جدا کردند که عمر سکونت 1000 ساله درایران دارند ووبا انکه قبل از امدن به ایران وشغل ساده رمه داری را بلد بودند وولی مثل یک دانش اموز مستعد ونظام اداری ویا شیوه حکمرانی خوب شهری ویا زمینداری ویا تقسیم عادلانه سود زراعی ودامی ویا ساخت شهر وکاروانسرا وویا تجارت مفید را از ایرانیان با سواد ومثل خواجه نظام الملک وویا خواجه نصیر ویا خوجه شمس الدین جوینی وخواجه رشی الدین وصدها صدراعظم باسواد ایرانی یاد گفتند ونظام اداری وسیاسی ومذهبی وتشکیلات سازی ایرانیان را تکامل دادند ولی هیچ وقت اعراب خراسان ونواحی کویری ایران و"مدل حکومتی انان را "پذیرا وفرهنگ پذیر" نشدند ووفرهنگ سازی سیاسی سوم ایرانیان هم توسط "قوم نیمه مغولی قاجاریه"در ایران معاصر شکل گرفته است که مفهوم ویا وازه های مجلس ویا دموکراسی ویا رای گیری وایجاد کرسی موسسسه مطالعات تاریخی ایران ویا تجمع شهزادگان بیسوادش در دارالفنون را بوجود آورده ویا برای بزرگ نمایی نقش خود درتاریخ گذشته ایران وبا پولهای کلان خان زاده های قاجار یک موسسه فرهنگی- انتشاراتی در میدان فلسطین تهران ساخت و140 جلد کتاب از مفاخر خود در انجا چاپ کرده اند ولی هدف پشت پرده اشان واز درآوردن "نشریه وقایع اتفاقیه" دوره ناصری وفقط کلاه گذاری سیاسی ویا کلاه گذاری رسانه ای در مورد قتل عام توپخانه های عصر ناصری واز مردم ایران است وویا راه اندازی نشریه های روشنفکری انان ودرایران وسرپوش گذاشتن به امتیازات خارجی است که به دول بیگانه داده اند وقومی هستند که دیرتر از همه اقوام ایرانی به ایران کوچ کرده اند ولذا عمر سکونتشان در ایران وبرخلاف اقوام دیگر ایرانی وعمر 350ساله بیشتر نیست که شاه عباس به خوست کمپانی هند شرقی شاخه کوچکی از اقوام مغولی قاجار نویان را از کوهستانهای شرق ارمنستان وبا دعوت انان به شیعه مصلحتی به قصبه آق قلعه ودر شرق گرگان کوچانید وتا در قلب ترکمن های اهل تسنن یموت وکوکلان استراباد ودو سوی رود خانه گرگان ویا زمینه درگیری وجنگ اقوام مسلمان ترکمنستان واوزبکستان وافغانستان واسیایی را بوجود آورند وهمچنین عمر فرهنگی و"تاثیر گذاری فرهنگی" وسیاسی ومذهبی قوم قاجار وبر"اقوام دیگرایرانی" هم کمترین است ویا عمر تاثیر گذاری آنان بر نظام اداری ایرانیان هم وکمترین عمرفرهنگ آفرینی دارد ویا اندشه اشان در مورد تجارت مفید ویا در احترام به مالکیت اقوام دیگر ایرانی وویا احترام به دنیای حکمرانی شهری ویا شیوهصحیح تشکیل مجلس ویا انتخابات ویا رعایت دموکراسی در بین وزرائ ومدیران استانه ویا انتشار نشریه واحترام به فرهنگ اقوام دیگر وطبقات دیگر "عمر 150 ساله احمقانه در ایران دارد"که رخساره فرهنگی سیاسی تعقل آنان و"نهادهای سیاسی واداری ومذهبی معاصر ایرانیان" را به بن بست کشیده است ودر حالیکه مهاجرت ترکان به ایران 1000 ساله بود وبعلاوه اموزش نظام اداری انان هم بهتر است ویا شیوه حکمرانی شهری انان وپیوند" فرهنگ وقومیت" انان را نشان می دهد ویا اموزه پذیری فرهنگی انان در دنیای سیاست ویا در رعایت حقوق زارع ومستاجران ویا در رعایت صنف های پائین شهری ودر دولتهای ترک سلجوقی وخوارزمشاهی وتیموری وافشاریه واموزه های و"الگوهای فرهنگی مفیدی" است که از معلمین باسواد ایرانی ودر1000 سال قبل یاد گفته اند واز مشاوران معاویه ودر حکمرانی شهری ویا از مشاوران انگلیسی قاجاریه ودر سرکوب قومیت ها یاد نگرفته بودند وبلکه از کاتبان اداری وکارمندان فهیم دربار غزنوی ویا سلجوقی ویا هزاران متفکر دوره تیموریان ترک یاد گرفته بودند شیوه تفسیرشان هم از قران وحقوق مالکیت رعایا ومصرف کنندگان در تجارت داد وستدها وعدم راهزنی در جاده ها را در نزد معلمان 16 مدرسه نظامیه ایران یا دگرفته بودند ودر حالیکه معلمین مذهبی ویا معلمین اداری حکام قاجار در 112 سال گذشته نامعلوم است وقوم جاهل بودندکه جز از شکمبارگی وزن بارگی ودر بیوگرافی قومی خود چیزی ندارند وتاسیس دارالفنون وتوسط چند معلم اتریشی ویا تاسیس گمرک را از نوزبلزیکی و یا تاسیس خزانه داری از مورگان شوسترامریکائ وتاسیس ارتش قاجاریه و از لیاخوف روسی ویا تاسیس ژاندارمری را از یک فرد دیگرسوئدی وفقدان معلمین با سواد ایرانی در نزد انان را نشان می دهد واز هنر سیاست وفقط زن بارگی دارند وفرضا 60 صفحه ناسخ التواریخ وصرف شمردن اسامی2000 زن وبچه فتحلشاه قاجار می بشد وبرخلاف تیمور لنگ ویا ملک شاه سلجوقی ویا نادر شاه ویا غازان خان مغول است که هدفش از تشکیل حکومت وفقط زن گرفتن نبودودر خانواده هایی بزرگ شده بودند که "حکومت مفید بردیگران "را از متفکران اطراف ویا شهر های دیگر یاد بگیرند وفرهنگ پذیری سیاسی خود راا بالا ببرند ویا دنبال حل کردن معضلات مردم بدبخت بودند وقت وحوصله آنرا نداشتند عمرشان را وصرف گرفتن این همه مقادیر زیاد زن بکنند وتمام نوههای فتعلیشاه هم چنین تربیت فرهنگی وتربیت قومی دارند ودرحایکه حاکم 1200 شهر ایرانی ودر 112 سال حکمرانی شهری ومنطقه ای ایران بودند ولی بزرگترین زاد ولد قومی را قاجار هادر ایران بوجود اوردند که از ویژگی قوم نگاری وعلاق قومی انان حکایت دارد وهمان حکمرانی 1200 شهر ایران هم وهمگی نواده های فتعلشاه در شهر های ایران بودند وومثل مور وملخ راد می کردند ودر شهر زنجان وفقط 43 نواده فتعلیشاه حکمرانی شهری کرده است وهر کدام نیز حداقل 20 الی 30 زن وبچه یافته اند که موسس مطالعات قاجار شناسی تهران واز ان غافل است وانگلیسی ها هم با تنطیم قرار داد ترکمنچای ودر تثبیت حکومت فرزندان فتعلیشاه ودر راس حکومت خود کاری کرده بودند که این "قوم زن باره "ودر راس حکومت 112 ساله همه اقوام ایرانی قرار بگیرند ووبرخلاف حاکمان دوره مغول عمل بکنند که اجازه گرفته مالیات زراعی ویا تجاریویا قبچور بیش از حد را نداشتند ویا کارمندانشان نمی توانستند وبیش از حد مجاز از رعیت روستایی ویا صنف شهری ومالیات بگیرند ولی شاهان قاجار وخانهای حکم گرفته از آنان ودر نظام مالکیت ورعایت حقوق زارع ومالک وهیچ نوع از مقررات قرانی ویا دینی وقانونی را رعایت نمی کردند ویا رعایت حقوق تاجر ومصرف کننده را رعایت نمی کردند ولذا ظلمی که به مردم ایران ودر عمر ننگین حکومت 112 ساله خود انجام دادند و در 56 دولت گذشته ایران وچنین مدل حکمرانی سیاسی ومذهبی وتبلیغاتی ظالمانه نبود وومتاسفانه نسل پر زاد وبلد فتعلشاه امروزه مثل موریانه فرهنگی ودر در 5000 دانشگاه ازاد ویا پیام نور ویا در اغلب نشریات واغب سمت آموزشی ویا تبلیغ فرهنگیدارند ومرتبا داد می زنندکه اجدادما واولین مجلس دموکراسی را بوجود آورد !ویا اولین دارالفنون ایران را زد! ویا اولین نشریه وقایع اتفاقیه را ونشر کرد وواین امور باعث شده است که امروزه در فرهنگ سیاسی ایرانیان و"سه خرده فرهنگسیاسی "متعارض با یکدیگر شکل بگیرد که هرکدام فرهنگ سیاسی خود را تبلیغ می کنند ولذا امروزه این "سه قشربندی مختلف فرهنگی ومذهبی "ووبا "سه نوع سابقه سکونت متفاوت در ایران" وبا "سه نوع علاقه مندی مالکیتی ویژه برای خودشان "وفرهنگ سیاسی ومذهبی ایرانیان وبه یک "فرهنگ سیاسی متضاد" کشانده اند وبعید می میدانم که این "کشمکش فرهنگی "وبه این زودیها و فروکش بکند ! وزیرا سرمایه داری معاصر ایران وبا رسانه های اینترنتی که مجبور است افکار عمومی ایرانیان یکپارچه بکند ویا برای حفظ تولید ورفاه عمومی و"یکپارچه ملی" بکند وللی با اشتباه سیاسی که در واژگونی دولت افشاریه در ایران انجام داد ووامروزه فرهنگ سیاسی وافکار عمومی ایرانیان را سه تکه کرده است وونظام خزانه داری واحد ومالکیت واحد اقوام ایرانی را متشتت کرد وصرفا به پا گرفتن تعدادی از خوانین ما ل اندوز وتجار مال اندوز در شهرهای ایرانی کمک کرد که صرفا ملوک الطوایفی تجاری وفرهنگی را در ایران دامن می زنند که بجای مصالح عمومی و"قدرت سیاسی" و"قدرت خانی" وقدرت حساب بانکی "خود را صرفا در جهت ظلم به دیگران وظلم به اقوام واقشار دیگر و"نهادینه سازی" می کنند ودر حالیکه "مفهوم مالکیت" وخزانه داری در گذشته چیز دیگر بود واستخوان بندی ساختارش طوری تفسیر سیاسی می شد که وقتی یک خان بزرگ وامکان قدرت یابی بیشتر از دیگران بدست می آورد وفرضا بدلیل داشتن طرفداران زیادش در افکار عمومی ویا بدلیل قدرت شجاعتاش وبرامور مسلط می شد مالکان وخوانین بزرگ واورا تعقیب فکری کرده ووائتلاف سیاسی با او بوجود می اوردند و خانواده ها وتیره ها ویا طوایف اقوام ایرانی را وبه ستیز با وی نمی کشاندند ویا روسای طوایف کوچ رو هم اخبارسیاسی وموفقیت های وی را دنبال می کردند ووقتی می دیدند که موازنه قدرت فردی وبالاتر می رود وافراد تیره ویا طوایف منطقه قومی ویا زیر نظر خود را دعوت می کردند که از فرد قدرتمند واصلح وپرطرفدارمزبور "تبعیت سیاسی ملی" کرده ودر عوض "حق نسق ملکی" ویا "حق سکونت در منزل خاص" ویا "حق کار وتولید در مزرعه ومرتع خاص یک منطقه قومی واز انان سلب نشود وفقط با پرداخت مقداری از درامد زراعت ویا تجارت ویا دامداری خود به آن فرد قدرتمند وارتش و"مالکیت قومیان منطقه را در بلوچستان ویا کردستان ویا ترکمنستان وبرای تیره وطوایف خود نگدارند ودر استانهای ترک نشین نیز چنین بود که از انان گرفته نشود ومفهوم واقعی دموکراسی قدیم وجدید هم چنین است ورای دادن صرف به افراد وحزب های سلطه جونیست که چشم طمع به درامد ویا املاک قومهای دیگرو در مجلس ویا در هیات مدیریت استان داشته باشد وبلکه انتخابات در دموکراسی واقع بینانه هم در جوامع معاصر چنین اقتضاء می کند ولی نظام رسانه ها که توسط گوگل ویا ماکروسافت اداره می شود وتنها تسلط یک گروه کوچکو انگل پول پرست وبرگروه کثیر زحمتکشان وتولید کنندگان را تبلیغ می کند ودر حالیکه برای حفظ نظم سرمایه داری در ایران وبایدکه در تبلیغات رسانه هاو "مدل مالکیت مدل قاجاریه ویا صفویه در ایران و "فراموش سیاسی "بکند ودر حالیکه امروزه و"فرایند فرهنگی جامعه ما برعکس است وهر کدام از این سه خرده فرهنگ وهرکدام وتفسیر خاص از تاریخ سیاسی وتاریخ شهری وتاریخ ملکی خانواده وقوم خود دارند وصرفامنافع قومی وخانوادهکوچک خودرا درآن شهرو"توسعه منطقه ای "همان استان وبه ضرر دیگران دنبال می کنند ولی برعکس در دنیای رسانه ها وهدف منفعت طلبانه خود را وتفسیر مذهبی مقدس می کنند ویا هر گروه فرهنگی وبا نوشتن کتاب ونشریه وچاپ پوستر و در نابود کردن حقوق ملکی ویا حقوق صنفی اقوام دیگر می کوشد ویا در رسانه ها دنبال می کند وبر عکس چنین چاش فرهنگی وبه روشن شدن حقایق تاریخی گذشته ایران کمک نمی کنند ولذا این چندگانگی فرهنگی ویک هدف سیاسی پشت پرده دارد که مانع صنعتی شدن ایران می شود !ویا مانع تضمین رفاه شغلی ایرانیان ودر آینده خواهد شد ویا یک" تز سیاسی ناهمگونی"می باشد که سرمایه داری انگلیسی ویا عوامل کمپانی هند شرقی به ایران آورده ویا بانکداران انگلیسی ودر ایران آنرا دامن زده اند ویا از دوره ناصرالدین شاهبه بعد وبنام بانک شاهنشاهی براه انداخته اند که امروزه بانک ملیوهمان روش بانک شاهی دوران ناصری را تعقیب می کند وبا انکه ادعا دارد که دوران رضا شاه واز بانک شاهی وسیاستهای ان خودش را جدا کرده است ووصرفا هدف ملی در ایران دارد ولی با سیاستهای پولی وبانی خود ومنافع منطقه ای متضاد اقوام گوناگون ایرانی راوبوجود می اورد ویا به نفع مادی یک قوم وخانواده کوچک مستقر در استان دیگروتولید کنندگان بینوای استان دیگررا نابود می کند وتا همگان به قطع تولید ویا رها کردن شغل وکارخانه خود وا دار شوند ولذا نظام سرمایه داری معاصرایران وبا این شیوه غلط تبلیغات فرهنگی خود وبه نتیجه نخواهد رسید!وبهمین دلیل انتشار صد ها کتاب مثل فرامین حکومتی قاجاریه در زنجان وانهم به نفع مادی یک گروه کوچکدر شهر ویا مشروعیت دادن به غصبهای آنان در گذشته ویا شفافیت در مورد معضلات مالکیتت در اقوام مختلف وتوسعه استان را به خطر می اندازد! ومانع آن می شود که افراد برسرنوشت دارایی اندک ملکی ویا خرده مالکی خود واطمینان بیابند ولذا به اصل 44 قانون اساسی خصوصی سازی هم وکمک کمک نخواهد کرد! وفقط فقر وبدبختی ویا درگیری اقتصادی اقوام ایرانی را وبدنبال خودش خواهد داشت! ودر حالیکه در جوامع گذشته جایگاه ومقام مرتبه حقوقی هر فرد در سیستم تولید ومالکیت زراعی وتجاری روشن وشفاف بود ومثلا هر فرد دهقان آگاه واشنا به "نقش محول" ویا "نقش محقق "خود درتولید ومالکیت بود ویا فرضا کدخدا ویا مباشر خان ویا کارمند ارزیابی مالیات ملک هم آگاه بود ویا فرد نظامی استخدام شده شاهان می دانستند که نباید با تیکیه به اسلحه ودرجه نظامی خود ودرامد زراع را از دستش بگیرد وتا وی هم تولید زراعی را بدلیل فقر رها بکند ولی امروزه بانک ملی وبا سیاستهای غلط بانکی خود ونظام تولید ویا نظام طبقات تولیدی جامعه را بهم زده است ویا وزیران صاحب قدرت وحکمرانهای شهری هم چنین بودند وآموزش سیاسی دیده بودند که سوء استفاده از پست اداری اشان و نمی بایست که درامد کشاورزان ویا خانواده ها را بهم بزند ویا شاه صاحب خزانهنیز چنین بود که تصمیمی در مورد خزانه عمومی کشور نمی گرفت که تولید جامعه را بهم بزند وخزانه عمومی در اختیار صدر اعظم ووزیانش بود ووشاه ونظامیان هم وفقط "خزانه خاصه شاهی" را داشتند وتمام دولت ها ی ایران "دونوع خزانه "داشتند" وفقط در وزارت اقتصاد مدل قاجاری وخزانه داری واحد وجود دارد وانهم خزانه حسابهای بانکی همه مردم ایران وفقط در اختیار مدیران ویا نمایندان مجلس است که "مدل خزانه داری انگلیسی" را برمردم بدبخت ایران تحمیل می کنند! ولی درگذشته ویا در فرهنگ سیاسی واداری تولید گذشته هر کس وبا آموزه های اداری نظام الملک وخواجه نصیر وغیره وهرکس می دانست می دانست که از سهمبری یک کشاورزاز تولیدش چقدر است ؟ ویا سهم بری یک دامدارچقدر است وحق سهم مالکان چقدر است وبیشتر از ان نمی گرفت وتا تولید را نابود نکند ویا افراد دیگر می دانستند حقالسهم قانونگذاریانان چقدر است؟ ویا حق تبلیغ منبری فرد دیگر چقدر است؟ وحقوق وحق سهم بری هرکس روشن بود وانرا در نظام طبقاتی رعایت می کرد ومثلا بیشتر از حق شاهی خود نمی گرفت! ویا حق حکمرانی شهری خود را ازدیاد نمی داد ویا از رعیت مطالبه اسلامی نمی کرد ویا در فقه شافعی نظامیه ها نمی کرد ! ولی "امروزه مدل دموکراسی انگلیسی قاجاریه "همه شفافیت ها را از بین برده واز جمله شفافیت تقسیم کاروتقسیم مناصب و مشاغل ویا در تقسیم حق سهم بری ؟وهرکس بنام حق استاندار ویا حق پرسنل سازمان برنامه ویا حق سهم مدیر بانکی ویا حق سهم تبلیغ کارمند تلویزیونی وحقوق ملکی ودرامدی همه ایرانیان را بهم ریخته اند ومعجون عجیب وغریب از آرای مردمی وواژه دموکراسی ومردمی بودن حکمراین در ایران رواج یافته که حاصل فرهنگ احمقانه رژیم سیاسی پیرو مذهب فتعلیشاهقاجار ونحله فرهنگی وی درایران معاصرمی باشد که سرمایه داری صنعتی در ایران را به افتضاح خواهد کشاند ! ومن برای روشن شدن مطلب وومکانیم بهم ریختن مالکیت وتاثیرش بر محلات شهرهای ایران وطبقات اجتماعی عصر قاجاریه وواسناد تحول محلات وماکیت وقومیت شهر زنجان در دوران قاجار را مثال می زنم ووتحول محلات ویا مالکیت شهرهای اورمیه وطبس ویزد وکرمان نیز در دوره قاجاریه هم شبیه "مدل زنجان" است وشاید نویسندگان آن شهر ها نتوانند که درست تاریخ شهری خود را تجزیه وتحلیل اجتماعی وجامعه شناختی بکنند ولی اینجانب وبا دسترسی به اسناد تارخی مستند واغلب تحولات شهری زنجان دوره قاجاریه را وبرای نمونه ذکر می کنم که تارخ زنجان دوره قاجاریه وبراساس حذف حاکمیت 15 خان افشار در زنجان ویا تبدیل" باغ قلعه" آن 15 خان زنجانی وبه اماک شهری چند نفرفرد منتفذ تجاری وهمبسته باخاندان قاجاری تحقق یافت که براساس کتاب فرمانهای حکومتی قاجاریه درزنجان ومالکیت همان باغات ان 15 خان را وبه مالکیت منازل اعیانی خود تبدل کرده ویا در 15 محله شهرزنجان تبدیل کردند واغلب محلات مزبور ودر بالای خیبان امام قرار دارند ومثل محله نصراللله خان ویامحله زینبیه ویا محله مهدیه ویا محله سرچشمه زنجان ویا محله دروازه ارگ ویا محله دروازه رشت ویا محله شوقی ویا محله سبزه میدان که سال تاسیس اش وسال شمسی 1224 هجری می باشد و اغلب این محلات ودر عصرزندیه وافشاریه و صفویه وجود نداشته اند وهمانطوریکه قبلا گفتم و هیچ کدام از 60 کتب تاریخ عصر صفویه ویا 10 جلدکتاب سفرنامه های عصر صفویه نیز به آن محله های صاحب نفوذ قاجاریه وفلسفه شکل گیری آن محله ها اشاره نکرده اند وبعلاوه همه محلات مزبورو بالای خیابان امام زنجان بوده وقبل از قتل نادرشاه وجودنداشتند وبلکه اغلب باغات بیرون شهربودند ویا باغات شمال شهر بودند که سیستم آبیاری درختانش هم واز چندمنشا قنات شمال شهرنشات می گرفت ویا با با نهر کشهای سنتی انجام می شد که امروزه که امروزه عده ای تفسیر تاریخی غلط واز ان محلات زنجان می کنند ولی من وبا تکیه به منابع تاریخی وبه فسفه شکل گیری ان محلات شمال خیابان امام زنجان می پردازم وزیرا اسناد تاریخی نشان می دهد که اولین محله جدید دوره زندیه که در زنجان پا گرفته ومحله زینبیه می باشد که ساخته موسی خان افشار طارمی ووبرادرش امیر گونه خان طارمی است ویا با کمک یک خان کرد عمار لولی قوچان است که نادر شاه وی را از قوچان خراسان وبه طارم زنجان مهاجرت داده ویا اینکه موسی خان افشار طارمی ووبعد از قتل نادرشاه انان را به طارم وزنجان آورده وبغیر از آنان وعده ای اوزبک را هم وبه "محله زینیه زنجان اورده بود که بعدا اوزبکها واز زنجان رفتند ودومی هم محله دروازه ارگ زنجان است که ساخته "پناه خان افشار اوصانلو" وپسرش عبدلله خان اصانلو افشار می باشد که مسجد دروازه ارگ هم واز دوره وی می باشد وسومی هم محله نصرالله خان افشار وپدرش جوره خان افشار منطقه قره پشتلومی باشد که از زنجان وتا اقکند جنب خلخال وحدود70 الی 80 روستا داشتند وآنها را اداره می کرد ند چهارمی نیژ "محله مهدیخان سینقی "است که به نقل ناسخ التواریخ ومتعلق به "مهدی خان خمسه ای "بوده ویا "قلعه باغ "وی در ان محله زنجان بوده وامروزه "مسجد مهدیه "در آنجاست وخان منطقه ایجرود بود وپنجمی نیز "محله عباسقلی خان افشار ومسجد ویا تکیه واب انباروی است که امروزه کتابخانه سهروردی ویا چند مجتمع ساختمانی ویا خانه ملکی ی از آن املاک ویا تا محوطه خیابان شامی واز آن باغ قلعه افشاری تفکیک ملکی شده است وششمی هم "محله قلعه علیمردان خان افشار" است وهفتمی محله دروازه رشت و"قلعه برج بدن درواز ه رشت ومسجد انست که پدر بزرگ خان افشار قیدار ودر دوره زندیه بوده وآنرااداره می کرده وهشتمی نیز قلعه باغ خان دویران افشار انگوران بوده که خان54 آبادی دهستان انگوران ماهنشان بودند ووباغ قلعه اشان ودر شمال شرقی دروازه رشت کنونی بوده که کوچه انگورانیهای شرقی ویا غربی وکوچه دویران درآنجاست ویا چند خانواده کوچک از انگورانی ها بی بضاعت ودران محل باقی مانده ودر دوره احمد شاه قاجار هم وقسمتی از باغ قلعه خوانین افشار انگوران وبه پاسگاه ژاندامری زنجان داده شد که امروزه محل پاسگاه نیروی انتظامی وبیمارستان آنست نهمی هم قلعه باغ ومحله شوقی زنجان ودر شرق دروازه رشت است ویا در پائین کوچه قلعه غربی جنوب خیابان بعثت که دیواره قلعه دران کوچه بودوهنوز هم نام کوچه قله را دارد وتا مسجد مظلوم حسن ادامه داشت که باغ قلعه امان الله خان افشار ویا پدرش فرج الله خان افشار آدخلو وانرا ساخته بودند ودهمی نیز محله جنوب میدان آهنگران وتا میدان راه اهن در دوره زندیه وقلعه باغ ذوالفقار خان افشار وخان ایرلوی قولتوق ودهات اطرافش بوده که در گذشته "قلعه اردشیر بابکان" نامیده می شد وچندین بار حاکمان گذشته زنجان انرا تعمیر کرده بودند ویا محل حکمرانی شهری خود کرده بودند ووبرمبنای اسناد تاریخی چندین حاکم صفویه انرا باز سازی وزیبا سازی وتعمیر کرده بودند وقبلا هم محل حکمرانی حکام صفویه بودوبعد از نادرشاه وبه ذوالفقارخان افشار رسیده وبرمبنای اسناد تاریخی وبعد از قتل نادر شاه ذوالفقار خان افشار ایرلو واز قلعه روستای قلتوق که خان نشین قدیمی طایفه ایرلوافشار بود آمده ویا بعد از کشته شدن موسی خان افشارطارمی واین بار وی حاکم زنجان شده است ودر در محلی که امروزه "کولوک سردار نامیده می شود وقبلا اباد بوده ومدتی در دوره زندیه و حکمرانی ذوالفقار خان افشار ایرلودرآنجا بود ونیز وی پدر بزرگ خاندان خوانین ذوالفقاری زنجان می باشد ونیز دوخان بزینه رود هم در محله مسجد دباغ ها ی زنجان وقلعه باغ ویا قنات حیدر داشتند که بنام سنگرو"قلعه میرزا فرج "ودر جریان شورش مردم زنجان دوره ناصری خراب شدونیز "قلعه داروغه خانه زنجان

Zanjan and the ethnic roots of Afshar and their migration from Mangashlaq, Kharazim to Zanjan  ( Tra


Zanjan and the ethnic roots of Afshar and their migration from Mangashlaq, Kharazim to Zanjan

( Transformation of ownership and government in Zanjan )

The first part

Research by: Dr. Mohammad Khaleghi Moghadam

Specialization: Anthropologist of Asian peoples

and rural sociologist

Since ancient times, each of the Iranian tribes had their own villages or estates and pastures, which were their ethnic lands, such as the lands of Kurdistan, Baluchistan, Tajikistan, Georgia, Armenia, etc., which had lands belonging to their own people, and the Afshar tribes or the heads of the Afshar tribes also lived in Zanjan province or in Neighboring provinces had their own tribal properties and pastures, but at the end of the Safavid period, there were conflicts between the Afshar and Qajar clans over the acquisition of political power, until the Afshar clan, which had more population or power, fell further and during the "25-year Nader government" period. Shah Afshar "gained power in Iran and took over the government, but due to the attack on the territory of India and China, he was angered by the Western countries, which was in the hands of the East India Company, and therefore he lost power with various tricks or in a short distance, and The "Afsharia government" with all its authority was disintegrated from the inside, and ultimately the people were on the groundAfshari did not lose his own and when the Afshar tribes lost their political power and this time "Il Qajar" and political conflict with foreign countries and was able to seize the political power of Iran and the control of the Iranian government fell into the hands of the Qajars, but during the period of the third government The first king of Qajar still made concessions with the "Afshar people" and the ministers did not have the power to remove the regional authority of the Afshars. Or they didn't have the power to expropriate the regional ownership of "the lands of the Afshar peoples" of Iran, and because they still didn't have the "power of ethnic theory" or "the power of local farms" or the legitimate cultural and religious power to show the ownership of the lands of the people in question, and just like "Zober's travelogue" also refers to the power of the Afshar people. "They are strong and armed" and at the beginning of the government of Fath Ali Shah Qajar, he mentions in his book that this kind of ethnic power and cultural remnants from the past of their history caused them to maintain their properties or villages for a while or the local management of their people's economy within the province. Zanjan and their own local management, but the Qajars took it from them with political trickery, or they had the special administrative system and employees of the villages and small towns! And for this reason, all of its inhabitants and at the beginning, like other provinces of Iran, and only from 5 to 6 great khans of the Afshari tribe Selfish They followed the healthy system of employees of their people, or about 102 years after the death of Nader Shah Afshar, these few people were the heads of the Afshar tribe and for some time the ruler of Khamsa and the lands and pastures of the Afshars, and in addition, they had this model of local political organization and economy since the Seljuk period. Ethnic interests or family interests or "regional economy" became theirs, and besides, they maintained their own group and regional interests by educating their children and that kind of group and regional interests, and besides, they did not know the harms and injuries of going under the Qajar rule, and they still did not know what it was? Or did they not know the model of the ministries of the English model of that government? And what a dangerous mechanism it has for them that "habituation" or "acculturation" to such foreign European political institutions will only make their lives black or even accept its administrative legitimacy. The ways and customs of the Asian continent and what are the disadvantages for them? The only people who worship foreigners are the Qajars Or was he just a forced cultural adopter of that way of behavior among 100 small Iranian tribes, or did he want to inject it into the culture of other Asian societies? Or was it only the Qajar people and promoters of the "English model" and Asia, but they did not know that due to the severe damage caused to their "government functions" and the blood group of other Asian peoples, it will not be included! And yes, they didn't have enough knowledge or the necessary close experience to force this kind of corrupt political model from the English, and even though they had tasted or seen this corrupt European political model once before in the period of Alexander the Great! They had thrown out the coercive political style and they had not accepted such a corrupt administrative and economic model in the typology of 56 old governments! But many European writers still don't know that when Iranians accepted the Seljuk and Mongol government model or accepted Sasi for 500 years, they were not Seljuks because of their love and eye brows of Halakukhan or Tughrel, but they knew that they, unlike the British and the ration-eating Qajar people, were so literate. And do they have the culture to rule the people of this great continent like the ministries or the Asr model on Britain and slavery 5000 years ago? that the Jew Marx advised the British in the same era of the Qajars to manage the people of Asia like the "ultimate commune of slavery" which was similar to the "primary commune model of slavery" 5000 years ago in ancient Egypt or similar to the slavery of ancient Babylon with all the claims of German philosophy He himself imagined that the literate people of Asia, like the wild Melanesian and Polynesian peoples, lack knowledge and do not know anything, so they can be brought back to the era of slaves 5000 years ago or with deceptive titles. "Government institutions of Qajar" return? And the people who had tasted the most advanced human administrative and economic police institutions in the Seljuk or Mongol era, that is, 1000 to 800 years ago, saw that the people of the other four continents of the world had not yet seen that administrative model, and only in the last 200 years were they able to "semi-administrative and urban culture" Will they find civilized people that can be seen in the urban sewers of London, etc.? And yes, unlike European political thinkers or computer or mobile engineers, they see themselves as the remnants of the army of Alexander the Great and in New Asia, and still 800 years ago and accepting the political government of the Mongols, they think wisely and wisely about their culture and for the holy sake. The knowledge of the leaders of this type of peoples was not that of shepherds, but they had wisdom and tact, unlike the current Qajar government, and they asked educated and mature people the difference between useful and useless offices, and then they "organize the government" or, unlike the prime ministers, employees, and publications of the Qajar era, they knew the difference. brought? In the same way, the first 450 years were against the stupid administrative order or the institution of the Arab government, and all the people of Asia stood up or resisted, like the Iranians, Turks, India, etc., and all the historical documents are proof that against the stupid model of the Arab government, there was a new type of calamity every day in Asia, etc. The Saffarian movement or the Sefid Jamgan movement or the Red Jamgan movement or the Zaidiyya movement of Tabaristan or the Asfar and Mardawij movement or Al Kakouyeh or the Hesudanians or the Jastanians or the Khawarij or the Zangians in Iraq, etc., were facing each other, and therefore their government did not have the possibility of "political institutionalization" or "the possibility of political sustainability" or They did not have the "possibility of useful political function" or "being useful for "adaptation by others or the future" which has a political or theoretical meaning" of the institution of the state and in political science and sociology, these are the 4 criteria, or were these "four special properties of the state"! And following this type of political model and the only cultural promoter of the state among Asian peoples who accepted the advanced administrative system of the Timurid, Seljuk, or Sassanid empires with these standards, or did it last for a while among Asian peoples? But at that time, there was still no government among the primitive tribes of Australia, Africa, Latin America, or even wild Europe, and even though they all had governments, they only had the model of "primitive tribal governments" and satanic centuries. They ate or like the "Inca government model" which after its collapse was no longer worth adapting or implementing in any society and "the government model or coercive ownership or administrative system - Qajar English also had such a medieval model in Asia and only with British publications." The religious deception of the members of the East India Company was dictated to the people of Asia, and it was like the "Inca government" and the disposable government model. Did the nature or the 200-year-old English masters not understand them? Ministers, the political institutions of the future world will come out of the pain of severe human suffering, or will come out of thinking about the existential philosophy of all the human sufferings of the last 30 years that Asian people have suffered with the advent of mobile phones or computers, or will come to Asian societies with the advent of cameras. It was found that they are only exploiting or abducting or enslaving Asian people or making people addicted to glass and obscenity. Asian people are being pursued or pursued by British companies, but it does not have any kind of benefit or feature for the industry or factory of any society in the last 4 years. It has led to the disruption of most of them or their professions! It has severely affected families or has led to the impoverishment of many people! Or have they just understood the "effects of the political model" in the Asian continent, or do they understand how the sweet life of 5000 old Asians has been disrupted with the emergence of the Qajar government? And while the mechanism of the previous 56 governments of Iranians did not make their sweet life bitter, or such people had not "enslaved and impoverished"! And the mechanism of such a political institution was not built for the Afshar people either, and it caused them to be deceived, and the ownership of hundreds of their Afshar villages was taken out of their hands, and all of them became the national wealth of the corrupt Qajar Khans, which I will present in my next article and documentary evidence, but the people are naive. The people of Afshar also thought at first that Qajar's goal was only to "form a national government" and they would not cause economic damage to all Iranian ethnic groups or confiscate their ethnic properties? And they only have the right to make political decisions for the fate of 31 provinces of Iran, and they do not have the economic right to confiscate their ancestral property, which the Quran calls "state usurpation", so Ali Shah accepts the Quran with his long beard, and therefore all the members of the Afshar tribe have been for at least 1000 years. They had their own ethnic lands, and the Mongols did not take them from them until they created a conflict with themselves, which was taken by the Qajars, but the Qajar Khans were given to the members of the tribe. Or are all the collective properties of all kinds of Iranian tribes and only the properties of the Qajar tribe considered, or do they also sign their selective assembly with the signatures of the Qajar king to give it to an individual or not? Although the population of the Qajars and one hundredth of the population of the rest of the tribes was not there, but by usurping the property of the rest, they could have inherited the headship of the Iranian government, or the headship of the army? They were born from the corrupt Qajar tribe, but with the corrupt publications of the constitutional democratic government and the corrupt ministries, these new cultural patterns were made by the British or the new swan worshipers, and they were given a religious cover and religious interpretation, or by the British salarymen, and it was interpreted that the Iranian book was the British salarymen or Mehdi Bammad's book or Sir Arthur Ding's book or Ismail Rayen Vasami's book have mentioned both of them in their book and the benefits and geography of life of all The Iranian people did not have any security from them, even though the governors of Zandiyeh and Qajariyeh were appointed for some time, and until the time of Naser al-Din Shah, they did not have the real power in Zanjan province, and they did not have ministers to implement the hidden goals of their government. The goals of the Qajars were "and it was because from the murder of Nader Shah Afshar in 1161 Hijri to 1266 Hijri, that is, until the beginning of the rule of Nasir al-Din Shah Qajar, it was still 102 years that the local authority of Afshar rulers of Zanjan did not disappear, that their lands or their economic interests were in the market. The cities are coveted by other Iranian ethnic groups or by the government's influential groups! In addition, stay strong in cultural affairs! In addition, at the very beginning, they were following religious and cultural followers from some important Afshari clerics who had studied in Karbala jurisprudence so as not to drag other ethnic groups into their land with their directional sermons and cultural interests! Therefore, a kind of ethnic-political-cultural foundation of the past 800 years remained until 1267 Hijri, or membership, socialization, or ethnic education became special, or they had their own ethnic period in 800 years, and in addition, the Afshar ethnic political institution with this old cultural style or with a cultural style Ancestors always had children, or they had a special political education, or this style of ethnic culture also lasted (or was preserved by the Ushar people of Ghaz or by the recent Afsharia) (a culture that Ibn Fadlan had seen with them or seen in the fourth century of Hijri) And besides, he mentioned "their cultural style" in his travelogue! They lived a collective life defensively, such as the resistance of "Taimur Malik" who bravely Khan Shuja Qangali left the city of Khojand against the Mongols, which all historians have written as an epic, and finally, according to the "Book of War of Zanjan", all men and women were killed without surrendering or betraying each other, and finally By killing all of them, and this time "the great Qajar Khan of Zanjan" won, or by killing "most of the Afshars of Zanjan", he became the ruler of all the cities of the province, and he took control of all the villages of the province, or he owned them all, which I will write about in my next article. I will present its documents in my next article, so the documents show that all the villages of the province or their pastures were owned by the Qajars! And then the signs of caravanserais or alleys are often changed, or the signs of mosques in Zanjan are changed, or the names of the owners of Afshari villages are also recorded as "Qajar property", but they have not yet been able to change the historical documents! Zanjan and its high schools are cultural, and before the government of the Afshars, there was no Ministry of Culture or Education, nor was there any cultural heritage during the period of Nadir Shah Afshar, nor was there any in Zanjan during the period of El Arslan Seljuk, or during the Turkish Aq Quyunlu, to document that cultural heritage officials are lying. that the mosques of Zanjan and Hamgi were built during the Qajar era, but at least they said that 30 mosques of Zanjan and Ghalib were built during our Turkish Seljuk governments, or the Qara Qoyunlu, Aq Qoyunlu, and Afshariyya governments, and they do not belong to the Qajar era? In addition to the documents of Clavichovia, the book of Dar al-Irfan Khamsa, and the evidence of the history of those old mosques in Zanjan! In addition, their Afshari clerics also died or were eliminated, there were about 400 clerics, or they were all massacred in the aforementioned incident, for example, the disciples of Mullah Muhammad Ali Zanjani, who were all killed, or Mullah Qurban Ali, who was later exiled to Iraq, and on the contrary, the clerics affiliated with Qajar and infiltrated In Zanjan province, they gained more preaching power in favor of Qajar and because of that, they became the owners of a number of usurped properties in the villages of Zanjan, which has come in the following documents to strengthen the political hegemony of the Qajar rulers with their mosque propaganda! Or will they be able to give Qajar orders and "religious legitimacy" to the rebellious Afshari people? They have said that they are before the Qajar era, but the Culture and Endowment Department of the Qajar era denies that it was only a Qajar manager appointed in Zanjan, and therefore they ignore the past religious and historical events of the city of Zanjan or its villages! And it has been installed on the door of all the mosques of Zanjan and "built in the Qajar era" or a cultural trend that is contrary to the text of Ayah al-Baqat Salihat, or the names of old taverns or the names of bridges, baths, and traditional water reservoirs of the city were changed, all of which were built by Muslim benefactors. The four Turkic governments were Seljuk, Qaraqinlu, Vaq Qvinlu, and Afshariyyah Turks! Therefore, in the reports of hundreds of European travel writers or historians, only the names of the Qajar rulers are recorded or they are written as the owners of Zanjan villages, which are mentioned in my next article, and I will refer to the names of those letters and reports! Or the names of the Qajar owners of the villages of Zanjan and from the same letters, it is clear that several tax auditors and documents mentioned them, or it was also written in the Qajar Court of Appeal, and in addition, the aforementioned government officials were also affiliated with the Qajar government, so in the documents, all of them or the names of all the owners of the villages Zanjan has been mentioned, or they are all registered as "Qajar owners" and "the Ministry of Finance" of the Qajar era, or they are all mentioned in the written and undeniable reports of the Ministry of Finance of the Qajar era, and it is similar to the reports of Mirza Ali Asghar Come ! Or in the reports of other important tax auditors of the Qajar era, as well as Basir al-Mulk Shibani's memoirs, it is stated that the government official sent Muhammad Khan Iqbal al-Dawlah, the general minister of Khalsaat, to the city of Zanjan. Or he used to come to the villages of Zanjan province for the benefit of the Qajar people and to collect the agricultural tax from the government. Or in the reports of Abdullah Mostofi of the Qajar court, it is mentioned in the book of my biography that he was an official employee of the finance department of the late Qajar era! I will mention the new owners of the Qajar villages in the villages of Zanjan and in the documentary letters of 20 to 30 rulers or even in their travelogues of the Qajar kings! who was supposed to be the ruler of Zanjan for a while, is it mentioned or written in some books or in memos such as the memoirs of Ehtsham al-Sultaneh and Nizam Mafi, or in his travelogue of Farangstan, Naser al-Din Shah Qajar mentions the names of the owners of Zanjan villages of his era! Or in his travelogue, Muzaffar al-Din Shah Qajar or Zahir al-Dawlah Qajar, who have letters from the villages of Zanjan, or in the memoirs of Ihtsham al-Sultaneh, ruler of Zanjan, or in the book Marat al-Badan of Wadib al-Mulk, or in the 10-volume book Ain al-Sultaneh and Sadr al-Tawarikh, it is seen that the historians of the Qajar era and I collected the documents of all of them with a lot of effort and then I made it as a research booklet called "Qajar properties and assets in Zanjan province" and edited it so that it remains for the future generations to judge, while before the era of Naser al-Din Shah "And the Qajar clan and people did not have any property in Zanjan!" Or they didn't have villages in the geography of Zanjan!


Zanjan and the transformation of ownership, government and the Afshar ethnicity in Zanjan
(conflict between the Afshar people of Zanjan and the Qajar Khans)

part two

Research by: Dr. Mohammad Khaleghi Moghadam

Specialization: Anthropologist of Asian peoples

and rural sociologist

And because the Qajar clan was the winner in the political competition between the adventurous and adventurous Doyles, the others had lost their political right with the formation of the Qajar government, and along with that, they also lost their economic right to turn over their properties, which in the theory of "English model ownership" that the contemporary Ministry of Finance administers does or privatizes and "such a model and theory exists between the "politics and economy" of a nation or a party or gang of the government and its employees and in the new capitalism, which is not possible without depriving the Afshars and others of their ethnic property rights or without destroying the family life or income of the nation Afshar Khamsa and the possibility of "political sovereignty of the Qajar people was not possible!" Or as a "modern Iranian government or its colonial ministries, or with the rest of the Iranian peoples and its regional administration" and it was not possible! The plan was that the budgets of the families of those deprived provinces would be dragged to a complete disgrace by his personal wishes and then the inflation caused by the decision of his administration would be imposed on it by the Baloch or Turkmen people or by the personal will of a few ministers or by the will of a few members of the Economic Commission of the Majlis. Let it happen! which was a completely mafia theory, whether it was taken in the province's financial administration, or in excessive taxation of the deprived population of a province, or it was taken for the benefit of an oligarchic gang of the government and governors of the province, or it was taken for the benefit of the capitalists in league with the banks! And the inspectors of the inspection are from themselves or they are taking non-optimal construction of the governorates or in the regional and agricultural development and agriculture administration of the provinces! Or this kind of poverty phenomenon was taught to the laborers that it was the creation of the theoretical thoughts of the political establishment of the Qajar state, or it was the product of the wrong teachings of the "tyrannical Qajar people" and the rest of the Iranian peoples and its population! The property that they have learned and they consider themselves to be the rightful owners of those anti-people and poor people's signatures? Or they have learned about money laundering in the cruel program in the organization, or they have learned about allocating the national budget under the deceptive title of wasting all the family budget, cruel or unnecessary, or they have learned about the intrusion and seizure of the bank accounts of 85 million Iranians, which the British called them as a new banking phenomenon. have they taught, or have they assigned only the signatures of a few employees to usurpate money and money in the pockets of all the poor people of Iran, and the people of Iran were deceived by the establishment of a bank in Iran and by the British, instead of leaving their money in the closet of their house and their only money to The bank account of this kind of employees of the Ministry of Finance has been left untrusted, or through corrupt journalists, and this kind of culture and propaganda is broadcast on TV. Finally, it has led to the deep economic misery of the Asian peoples and the current deep poverty, and people are forced to endure this exhausting type of new livelihood, or are they poverty-stricken and most of them resort to smoking drugs to forget the pains of the world or its sorrows? Either they have been forced to smoke cigarettes, hookahs and bongs after the Qajar era, which did not exist before, or they did not smoke because of their optimal livelihood, but it became popular after the Qajar era, or they will suffer from deep depression, suicides, and new obscenities in Asia, which the Mongols and in the old rural economy They didn't create the cities, or they didn't exist in the old economy, and all of them have led to the name of "modern capitalism in Asia", but it is still not discussed in the courses of economics colleges! Or at least for a while and be accepted by part of the population of Asia? But today, they are still unthought of and continue to be forced, or are they given by Google or Twitter engineers, who are also unthought of and given electronic devices? Is it because of the lack of political rationality of those Google engineers who restore such a rotten administrative system, or is it promoted as the "new electronic government" or is it called the legitimacy of political merit? And while the Qajar government did not know how to act wisely, or its dealings with all Iranian ethnic groups was stupid, but no one has read the history of their unwise interactions with the inhabitants of the cities, or they did not have a person of understanding in their government and constitutional council, or they did not form their own advisors for the government. Or didn't they have a wise minister, or didn't they do administrative work like in the past, and besides, they didn't have a history of being trusted by the rest of the tribes, so that political obedience from them would be acceptable? According to the community Religious or political liars or without administrative merit and they wanted to give orders to other Iranian ethnic groups or they wanted to be culturally superior to other Iranian ethnic groups and to rise higher in the power ladder or achieve the status of the government or become "ruler" over the rest of Iranian ethnic groups! Or bring the more populous tribes under the rule of their own ethnic group! Or are they bigger and bolder than their population in usurping the property, or are they greedy, but they could force the fake government or the fake parliament to continue their 100-year-old constitutionalism in Iran? But the British were only interested in the characteristics of such a cunning and deceitful people, or with an irrational character, and from the point of view of social psychology, they are not interested in the great people or Iranian virtues? By hiring thousands of gendarmes, Cossacks, city guards, or on the roads, they were able to keep the Qajar government from falling, or by hiring thousands of Indian soldiers and police in the south, or in all kinds of southern cities of Iran, they were able to put them at the head of power. Iran is holding back, either by relying on the British officers of its artillery or by giving them large sums of money to rob their own banks' pockets, and they were able to do so, such as the usurpation of the Shahnashahik Bank, which is now called the National Bank, and the example of the Borrowing Bank of Iran Varus, which used to be Sepeh Bank. Non-productive and continue? In addition, the survival of the Chinese government, the Russian government, the Belarusian government, or the Uzbek government is also possible in Asia and only with such a model, but the way of gaining power in the old 56 governments of Iran had a humanitarian and economic mechanism, and it was not like the mechanism of such a fraudulent and fraudulent Qajar government! but they themselves are the financial guardians of 85 million Iranians and they see their pockets of money that they approve in their own gang meetings and what kind of food rations for the people's table? By the order of the East India Company, Bombay and the building of the same parliament was built with expensive money from the sale of grain and flour, while the organization model of the Ministry of Defense was not as oppressive as the old one in Asia? Or did it not create such injustice in the eyes of Asians in the past? Therefore, the scientific comparison of the ministry of the old model of the Ministry of Finance and the exploitative model of the current Ministry of Finance shows it, or is it a sign of such a Ministry of Economy from the era of the Median government to the era of the Nasrid government, and how much "different administrative existence" has been found? Or how cruel the budgeting standards of tribes or families have become and (finally, with the said model, how many people in the cities fall into drug addiction, or how much They are sold and used to provide a meal) So, in the last 150 years, what calamities have befallen Iranians? And all the small savings of all Iranian families will be swallowed up, or the lives of 85 million Iranians will be ruined, or all of their bank accounts will be destroyed for the benefit of the personal desires of a few ministers who only have administrative desires, or it will be consolidated by the vote of confidence of a holy gang in the parliament. And they will make the trust bank accounts of corrupt people, whose accounting is with them or with the central bank, but all the people have become the general manager of the general treasury of the Ministry of Economy or the central bank, who have invented this cunning administrative method, or after Asr Naser al-Din Shah has arisen in Iran, but the poverty of the people is not important to them, and they only deceive the people who did not deposit their capital in the central bank or in the treasury of the National Bank or the Sepeh Bank instead of the personal safe deposit box of their houses. Now the money for their dinner table would not be placed in the hands of ministers or contractors or government employees, or with the aforementioned cunning mechanism, it would be placed in the hands of employees of the budget planning organization, or in the hands of stock room employees, or the decisions of members of parliament and their personal tastes, and they would be placed in their pockets. It would be safe, but nowadays they don't have the money to buy a piece of bread and the same money in their personal pockets, and it is all in the hands of a few central bank managers or in the hands of a minister in the Money and Credit Council, who wastes billions of people's money without talking to the people and for useless administrative tasks. slow, but the same people do not have the right to ask questions? Or do the same people buy their table meat for only half a million? But the same ministers or employees of the organization of the program and with the help of the military will waste 85 million Iranians with weapons in their hands and their trust money or personal bank account? Or "sometimes people's money without their permission and to the country of Venezuela And they mock that there is a possibility of wasting people's money, or is it possible in a foreign country, or is it 100% possible? And it is a model that the "Qajar government" has taught to the current ministers or to its employees, or to the concept of becoming a representative in the parliament and its economic commission! But there was nothing like it in the history of the past 5000 years of Asia! Or did this type of demagogic model and government suppression not exist or was it not in the past societies? Or was this model of gaining authority for ministers or being governors or parliamentarians and did not exist in the old days, that they waste the money in the trust pockets of the people and then do not put the necessary money for the necessary expenses of the people of Iran? Will their money be jeopardized by the ministers or MPs or by the lying reporters of the radio and television because of the philosophy of the constitution? ! But they are left helpless for their basic livelihood?! Do they do administrative work against the behavior of old relative ethnic singers? Or at least because of their kinship with them and in the old ownership system and they did not oppress their ethnic subordinates, or they did not oppress them like the model of "economic sovereignty" of the current members of the parliament, and the limits of their powers were only in the old "political institution" or only about Political issues were decided, and they did not have anything called "Economic Commission of the Khans", which, after obtaining a power of attorney, and the unfortunate subject and himself, "the client will reciprocate oppression, whether his medicine or food becomes more expensive, or there is no such thing in the verses of the Koran, and it is not called "Shari'a power of attorney" and besides. In the olden days, the concept of being a khan or the head of a clan was only in political matters, but it did not have economic options like contemporary representatives, or it did not have economic options to the detriment of the clan members, so that they could use their own political powers to be khans and not allow other Iranian tribes or strangers to have property, honor, and property. Will their relatives grab them? Or will they encroach on the lands, properties, and pastures of the people, their relatives, and their clan members? which happened during the "Qajar government" period, but with the advice of the British and these deceptive administrative models of the Qajar government became popular, or non-Sharia administrative affairs became popular, or this type of "deceptive pseudo-modern government" model was culturally popular, and they were called "the political institution of the modern state and Majlis" Or did they eat rations and argue in the press that the planning of a member of parliament is better than the traditional economy of their past? Or is it better than the decisions of Kadkhoda or Khan and is trusted by them and for the villages, or is the work of an employee of their family planning and budgeting organization more fair It is more than the former Kodkhodas, but it does not have the same employees and the air of the serfs, while the old houses in the countryside of Iran and the behavior is more humane with the peasants. And the members of their clan and give up? which happened during the "Qajar government" period, but with the advice of the British and these deceptive administrative models of the Qajar government became popular, or non-Sharia administrative affairs became popular, or this type of "deceptive pseudo-modern government" model was culturally popular, and they were called "the political institution of the modern state and Majlis" Or did they eat rations and argue in the press that the planning of a member of parliament is better than the traditional economy of their past? Or is it better than the decisions of Kadkhoda or Khan and is trusted by them and for the villages, or is the work of an employee of their family planning and budgeting organization more fair It is more than the former Kodkhodas, but it does not have the same employees and the air of the serfs, while the old houses in the countryside of Iran and the behavior is more humane with the peasants. And the members of their clan and give up? which happened during the "Qajar government" period, but with the advice of the British and these deceptive administrative models of the Qajar government became popular, or non-Sharia administrative affairs became popular, or this type of "deceptive pseudo-modern government" model was culturally popular, and they were called "the political institution of the modern state and Majlis" Or did they eat rations and argue in the press that the planning of a member of parliament is better than the traditional economy of their past? Or is it better than the decisions of Kadkhoda or Khan and is trusted by them and for the villages, or is the work of an employee of their family planning and budgeting organization more fair It is more than the former Kodkhodas, but it does not have the same employees and the air of the serfs, while the old houses in the countryside of Iran and the behavior is more humane with the peasants. Is it traditional in their past? Either it is better than the decisions made by the Kodkhoda or Khan, who are trusted by them and for the villages, or the work of an employee of their family planning and budgeting organization is better and fairer than the former Kodkhodas, but he does not have the same employee and the air of a vassal, while the old Khans of rural Iran have a more humane attitude towards the peasants. or behavior Is it traditional in their past? Either it is better than the decisions made by the Kodkhoda or Khan, who are trusted by them and for the villages, or the work of an employee of their family planning and budgeting organization is better and fairer than the former Kodkhodas, but he does not have the same employee and the air of a vassal, while the old Khans of rural Iran have a more humane attitude towards the peasants. or behavior It is better than the behavior of the village councils or the current city councils, which waste people's money and constantly take and waste taxes or city fees, or constantly prepare an oppressive city budget, and then increase the price of goods and buy and sell them in the city's fruit and vegetable market and make everything expensive and inflated. They create severe problems in the society or throw the wasteful expenses of the municipalities into the pockets of Iranians, while the policy of the "old regional administration" and the city was not so unjust, or the behavior of the heads of the old clans and the people of the cities and rural areas of Iran was not so cruel. It was better than the behavior of the mayors or the members of the current city council, who are not of the same blood and are not the inhabitants of those villages, and the spending is cruel and for that, they are serfs. Do they make you miserable? Or do they shave for his unfortunate family? "And while the old or former heads of the guilds of the cities and the neighbors were the same residents of those kinds of urban neighborhoods, and when they saw that their neighbor's child was unemployed, they rushed to help him out of the sympathy of the citizenry, or because of his neighborhood and in different ways. He helped or helped the poor and disabled people of Muzboro neighborhood, and like the current members of the parliament or like the members of the city council or the village council, they did not say what does it have to do with me? Sell ​​and make money so that I can get city tax money! Or should I get money from him for the expensive furniture of the municipal building or the city council and the assembly? And a kind of corrupt system that the British brought to Asian cities as democracy and democracy or council democracy or popularized the administration, so they changed the administrative behavior so that everyone and for their money Bringing bread to prostitution and extreme poverty, and journalists promote this type of model, or do they say that the model is better than the previous political model, and only livelihood or economy eat and die and make all people worse than the past? And because unlike the past and because none of the members of the parliament care about the misery of the people! In addition, in the formulation of the country's budgeting, the British advisers from the Qajar period have been taught anti-people administrative language to train the people to be special and kind to all kinds of poverty, so they do not know about the misery of the budget of all kinds of families or the problems of Iran's farms, villages and villages. What kind of behavior does poverty have with people? Or what is he doing with the people in terms of treatment and treatment and expensive travel expenses? Or managers who have fake university degrees and how they behave with people, or managers who are so ignorant because of the illusion of that type of fake degree that they don't know that poverty reigns over the inhabitants of 66 thousand Iranian villages. And what is it? Or what is the poverty that governs the budget of Iranian households? Or what will the ruling poverty do to housing rent and the cost of building repairs in thousands of Iranian urban neighborhoods? And why is the institution of parliament, which is an invention of the British, or a gift and invention of the British to the people of Asia, and it leads the people of the world to poverty? It dragged on and it is not clear what he is doing to the people of this great Asian continent? It is a kind of alien political theory of English that the decision-making representatives for the economy have prepared under them, or the representatives who are not of the same blood or race as their clients, and it is only one type: making the government of pharaohs by TV announcers, which is from the institution Parliament or the government in Asia are popularizing the members of the government or the parliament to meet the rational demands of the people and create a kind of pharaoh, and the leader or the two elements are "ruled by gods" or "ruled by slaves" and on television they promote God in such a way that those two people Do they have a "human difference" with each other? Wiki and the genus of gods are holy and people should give it "ministry totem" and holy respect! His ministers were from the Egyptian gods and he has an idolatrous pharaoh government without accountability, but he is always praiseworthy with all kinds of poems and praises, and in addition, all his administrative actions cannot be criticized, and only his administrative behavior is praiseworthy, so he is always praised by the media and reporters, and besides, he is innocent. And do they have it in their ministry, or is it not possible to change it because of their own political mistakes, and maybe they will be replaced, and the situation of the people will improve? Or in the parliament and change the approvals that the political theory of the British and for the globalization of the economy is "building an idol state" or in the theory of globalization, they and the "miserable Asian rulers" are a group of slaves without rights and only by gender. Are non-human slaves that can be killed or bought and sold or enslaved? Or he lacked citizenship rights, or lacked salary, or "lacked salary." Are there "little" prosperity or "ruled ones" who can be bought and sold and how many managers are there in the stock exchange room or are there in the central bank's transactions that with its decisions how many oligarchy managers and all their property should be taken out of their hands? Or be kicked out of their house! Or the model of vote of confidence in the same economic minister because he is not afraid of being fired when economic oppression is inflicted on the people? Therefore, this type of consecration of the state and the pharaohs of the government happens through the parliament, such as the vote of confidence and the right to question or the right to impeach the Egyptian priests, and in the case of "the government modeled by the pharaohs", or by giving a vote of confidence to the minister of health, who cares about the treatment of people with fair money and cost. It doesn't mean that the ministry is not responsible and in front of its own voters, or it doesn't care about treatment and cheap hospitals, and it doesn't care about the treatment and treatment of clients, but it is strengthened by the vote of confidence of the parliament, or the Ministry of Housing is also like this, and for the people who have to pay millions of tomans for housing rent and the promise of "God-like ministry" "He said, but none of his employees know that the buildings in Iran cannot be mortgaged or rented because they are expensive, or people have to pay expensive rents for sleeping in a house for a few nights? Viya Viya Minister Or is the political understanding of the past different? In the past history, such illogical interactions between the government and the people, or unfair interactions between the "ruler and political judge" did not exist in Asia, or did not exist in previous governments, or did not exist in the past 3200 years!

Zanjan and the influence of Qajar rulers

For the sake of Afshar people of Zanjan province

( Transformation of ownership and government in Zanjan )

(Part II)

Research by: Dr. Mohammad Khaleghi Moghadam

Specialization: Anthropologist of Asian peoples

and rural sociologist

or the rulers of Qajar and in a short period of time they set up a system in which all the villagers of the said villages were from the poor tribe of Afshar, so the following documentary documents speak for themselves hundreds of political points, or does it not need to be explained further how it happened? Or is this type of usurpation Were the properties of the unfortunate Iranian peoples or all their means of livelihood taken from them? Or how, through the Qajar people, this way of behavior became popular among the later governments of Asia, which was called contemporary state capitalism, and in addition, the same irrational political way of the Qajar rulers, and then with new methods and the teachings of Stalin and Mao, or to other societies It was found and caused them to learn from the corrupt Qajar government, or to learn the new coercive political model of land grabbing, or the result of the shameful approvals of the corrupt Iranian constitutional assembly, or they learned 30-40 years later, or as the sanctity of capitalism. Didn't Iranians want democracy? Vala, as a zealous and lonely Qajar man, didn't he sell the country? Or did he not make it easier in the agreement that the theology professors or teachers of Sepahsalart school in Tehran would forget him, or they still don't want to know that this kind of disgraceful act of his is condemned by the Qur'an, so they can't teach theology in that place? Or the travel book of Mirza Ali Asghar I am the head of the field and he writes about the owners of Zanjan villages: He does not write with which money, or with which hard work, or with paternal inheritance, which Qajars and those types of villages had acquired Zanjan? For example, on the same page, he writes that "Hossein Abad Village" belongs to Muzaffar al-Sultaneh, and in addition, he writes that "Sarmsaqlo Village, Zanjan" or "Yengjah Zanjan Village" is also the property of Mushir al-Mamalek, and he also writes that "Sohrin Village, Zanjan" belongs to Muzaffar. Al-Dawlah was considered or he writes that "the villages of Mohamad, Kanavand, Koze Bar village, or Bagloja village, Zanjan, or Qeshlaq village, and "Ten Qara Cheryan" or "Ten Cairo", Zanjan, or "Ten Armaghanakhane" or "Ten Dusaran" or "Abadi Jalil" Abad" and "Bagh Village" or "Uch Balag Village" or "Jorah Khan Village" or "Oghan Village" or "Saif Abad Village" and "Hossein Abad Village" or "Beh Vahl Village" or And fight until the land of Iran is freed, or the foreigners and their supporting countries are evacuated, and unfortunately, during these great and bloody wars, many people were killed, or, according to historical sources, thousands of heads of the Afshar tribe were killed, or members of different clans of the Afshar people of Iran were killed. Either they were removed by injury and again the British became greedy, or they tried to make the Qajar tribe the head of the Iranian government instead of other and great Iranian ethnic groups, and the only corrupt family, or they put them at the head of the government, which were not accepted by other Iranian ethnic groups, and even the Turkmens of Golestan and Mazandaran provinces. They hated them too, and in addition, the British tried to eliminate the rest of the Iranian Afshar tribes and again in the thirty-year wars between Iran and Russia, as well as hundreds of Afshar Khans, and were killed? But the cowardly Qajar people had fought in the wars between Iran and Russia and in the hole of the mouse, so only the chiefs of Afshar clans were in Zanjan or neighboring provinces. Or about 23,000 inhabitants of Pushari or adventurers of Zanjan were killed and so after the period of Naser al-Din Shah Qajar and the way of Qajar was paved, so with the removal or killing of most of the heads of the Afshar clans and the entire villages of Zanjan, it was taken over by the aggressive and bloody Qajar or the facilities of the cities. The surrounding areas were usurped, or the ownership of the caravanserais or mosques in Zanjan were all found a new owner, or all of them were owned by the corrupt Qajar Khans, and therefore the poor and poor peasants of this type of Khamsa villages in Zanjan became destitute, or they were considered as helpless slaves, or they were bought and sold along with the lands of their villages. They were located or they were owned by other Qajar khans along with the sale of their villages. It was with this political trick that the ethnic identity of Zanjan province was changed or destroyed, or because of their extreme adventure and deep naivety, they were the first Iranian people to lose their Afshari identity! Or did they make themselves slaves of the Qajar tribe! Or by the force of the gun and the advertisements of the printing houses, they all lost their ethnic identity! Later, he took Qajar and this type of deidentification to other Iranian ethnic groups, and this is the reason why most of the historical sources do not mention the identity of Zanjan people in travelogues, or in all historical sources or in travelogues of this historical period, and only by the name of the owners. The Qajars are arguing in the villages of Zanjan! Or they write about the names of the new Qajar owners of the caravanserais in Zanjan, Bahar, etc. And the old history of Zanjan will also be deleted! Or they teach about the villages of Zanjan and its cities! But don't they refer to different historical sources? And he has judged only with his gift books that he gave as a gift to the National Library or is their intellectual support, as he says in his quote or in the introduction of his book that he had donated tens of thousands of volumes to his library or had sent them there for the establishment of the National Library of Iran. And I am forced to mention the history again in order to express the oppression of the inhabitants of the poor villages of Zanjan, or in order not to be deceived by most students of geography or history of Iran! Or don't eat the trending political contents of Daralfanun books! Finally, I will leave the judgment to the understanding of the readers of the article, who will ask, how did the Qajar tribe have so much agricultural land in another province of Iran, which was not their habitat? Or by what method or political trick did they become owners? Or did they own all these many villages? Or the Qajar clan who were not residents of Zanjan province, but how or by what political trick did they become owners in the shortest possible time? The villages of the Afshari tribe, which were opposed to the Qajar tribe, and this is the reason why Agha Muhammad Khan Qajar and the tomb of Nadir Shah Afshar were torn apart in Mashhad and his body was dragged out for the crime of having buried Ibrahim Shah Afshar or Nader Shah's nephew, Agha Mohammad Khan Qajar. Was? And this matter is mentioned in the documented historical books of the Zandiya era, and for this reason, Karim Khan Zand had not castrated Waqa Muhammad Khan Qajar, which is a kind of historical lie, and another reason is the conflict between Afshar and Qajar.

زنجان و ریشه های قومی افشار و مهاجرت شان از منقشلاق خوارزم و تا زنجان  (تحول مالکیت ودولت در زنجان )

زنجان و ریشه های قومی افشار و مهاجرت شان از منقشلاق خوارزم و تا زنجان

(تحول مالکیت ودولت در زنجان )

بخش اول

پژوهش از : دکتر محمد خالقی مقدم

تخصص: مردم شناس اقوام آسیایی

وجامعه شناس روستایی

از قدیم هریک از اقوام ایرانی دهات ویا املاک ومراتع خاص خود را داشتند که سرزمین قومی آنان بود ونظیر سرزمین کردستان ویا بلوچستان وتاجیکستان وگرجستان وارمنستان وغیره که اراضی متعلق به قوم خود را داشتند واقوام افشار ویا سران ایل افشار هم ودر استان زنجان ساکن بودند ویا در استانهای همجوارش واملاک ومراتع خاص ایلی خود شان را داشتند ولی در اواخر دوره صفویه بین دو "ایل افشار وایل قاجار" وبرسر تصاحب قدرت سیاسی وکشمکشهایی بوجود آمد وتا اینکه ایل افشار که جمعیت ویا اقتدار بیشتری داشت وجلو تر افتاد ودر دوره "دولت 25 ساله نادر شاه افشار "وتصاحب قدرت در ایران را بدست آورد وحکومت را بدست خود گرفت ولی بدلیل حمله به خاک هندوستان وچین ومورد خشم دول غربی قرار گرفت که در دست کمپانی هند شرقی بود ولذا با ترفند های مختلف ویا در فاصله اندک وقدرت را از دست داد و "دولت افشاریه"وبا همه اقتدارش از درون متلاشی شد ونهایتا سر زمین واراضی قوم افشاری خود را هم وازدست داد ند وزمانی که اقوام افشار وقدرت سیاسی خود را ازدست داد واین بار "ایل قاجار" وبا زد وبند سیاسی وبا دول خارجه وتوانست که قدرت سیاسی ایران را وبدست بگیرد ویاکنترل دولت ایران بدست قاجار ها افتاد ولی در دوره دولت سه شاه اولیه قاجار وهنوز مماشات با "قوم افشارها " داشتند وزیرا قدرت حذف اقتدار منطقه ای افشارها را نداشتند ویا قدرت سلب مالکیت منطقه ای "اراضی اقوام افشار "ایران را نداشتند وبرای اینکه هنوز "قدرت تئوری قومی "ویا "قدرت محلیوزارتخانهای "ویا قدرت فرهنگی ومذهبی مشروع نشان دادن تملک اراضی قوم مزبور را نداشتند وهمانطوریکه "سفرنامه ژوبر "هم به قدرتمندی قوم افشاردر زنجان ومسلح بودن آنان "ودر ابتدای دولت فتحعلیشاه قاجار ودر کتابش اشاره دارد وهمین نوع از قدرتمندی قومی وباقیماده فرهنگی از گذشته تاریخ خود وباعث می شد که املاک ویا دهات خود را هم وتا مدتی حفظ بکنند ویا مدیریت محلی اقتصاد قوم خود را هم ودر محدوده استان زنجان وخودشان مدیریت بومی کنند ولی قاجارها با حیله سیاسی از دست انها گرفتند ویا نظام اداری وکارمندی خاص دها ت وشهرهای کوچک آنرا هم داشتند! وبهمین دلیل و همگی سکنه اش ودر ابتدای امرو نظیر سایر استانها ی دیگر ایران وتنها از 5الی 6 خان بزرگ افشاری قوم خودویا نظام کارمندی سالم قوم خود تبعیت می کردند ویا حدود 102سال بعد از مرگ نادرشاه افشار هم تبعیت می کردند که این چند نفر روسای قوم افشار ومدتی حاکم خمسه ومحاظ اراضی ومراتع افشارها بود وبعلاوه از دوران سلجوقیان هم این مدل نهاد سیاسی واقتصاد بومی را داشتند باعث حفظ منافع قومی ویا منافع خانوادگی ویا "اقتصاد منطقه ای" انان می شد وبعاوه با تربیت خاص فرزندان خود وآن نوع منافع گروهی ومنطقه ای خود را حفظ می کردند وبعلاوه مضرات وصدمات زیر حکومت قاجارها رفتن را نمی دانستند وهنوز نمی داستند که چیست ؟ ویا مدل وزارتخانه ها ی مدل انگلیسی آن دولت را نمی شناختند؟وکه چه مکانیزم پر خطر برایشان دارد که "عادت پذیری" ویا" فرهنگ پذیری " به چنین نهادهای سیاسی اجنبی اروپایی وفقط زندگی آنان را سیاه خواهد کرد ویا حتی پذیرش مشروعیت اداری آن "شیوه ها والگوها "ودر قاره آسیا وچه ضررهایی برایشان دارد ؟که تنها قوم اجنبی پرست قاجاریه ویا فقط اقتباس کننده فرهگی واداری آن شیوه رفتار ها ودر میان 100 قوم کوچک وبرزگ ایرانی بود ویا می خواست که به فرهنگ جوامع دیگر اسیایی هم وتزریق بکند؟ ویا فقط قوم قاجار ومروج "مدل انگلیسی " مزبور و آسیا بود ولی نمی دانستند که بدلیل صدمه آفرینی شدید "کارکردهای دولتی اش" وبه گروه خونی بقیه اقوام آسیایی نخواهد خورد! وآری شناخت کافی ویا تجربه لازم واز نزدیک وبه این نوع مدل سیاسی واداری فاسد انگلیسی نداشتند وهرچند قبلا یکبار دیگر هم در دوره اسکند ر واین مدل سیاسی فاسد اروپایی را چشیده ویا قبلا دیده بودند!والی تنها در طی 80 سال پشمان شده از قاره اسیا وآن شیوه سیاسی واداری بیرون انداخته بودند ودیگر در تیپولوژی 56پذیرش دولتهای قدیمی این چنین مدل فاسد اداری واقتصادی را نپذیرفته بودند !ولی خیلی از نویسندگان اروپایی وهنوز نمی دانند که وقتی ایرانیان مدل دولت وادارات سلجوقی ومغول را پذیرفتند ویا بمدت 500 سال پذیرش ساسی کردند وبخاطر عاشق بودن وبه چشم ابروی هلاکوخان ویا طغرل سلجوقی نبود وبلکه می دانستند که انان وبرخلاف انگلیسها وقوم جیره خوار ش قاجار وانقدر سواد وفرهنگ دارند که مردم این قاره بزرگ را مثل وزارتخانه ها ویا مدل عصر بر بریت وبرده داری 5000 قبل اداره بکند ؟ که مارکس یهودی به انگلییی ها در همان عصر قاجارها توصیه کرد که مردم اسیا را ونظیر "کمون نهایی بردگی "اداره بکند که شبیه "مدل کمون اولیه برده داری" 5000سال قبل مصر قدیم بود ویا نظیر برده داری بابل قدیم بود وبا همه ادعای فلسفه المانی خود وتصور می کرد که مردم باسواد اسیا هم ونظیر اقوام وحشی ملانزی وپلی نزی فاقد فهنگ وسواد هستند و از هیچ چیزی سر درنمی آورند ولذا می توانند انها را به عصر برده های 5000 سال قبلبرگردانند ویا با عناوین فریبنده "نهاد های دولتی قاجاریه" برگردانند؟ ومردمی که در عصر سلجوق ویا مغول را ویعنی 1000 الی 800قبل پیشرفته ترین نهاد های اداری واقتصادی پلیسی بشری را چشیده ودیده بودند که هنوز مردم چهار قاره دیگر جهان ان مدل اداری را ندیده بودند وتنها در 200 سال گذشته توانستند که و"فرهنگ اداری وشهری نیمه متمدن بیابند که در فاضلاب شهری لندن وغیره دیده می شود ؟ وآری برخلاف متفکران سیاسی ویا مهندسان کامپیوتر ویا موبایل اروپایی وخود را بقایای ارتش اسکندر مقدونی ودر اسیای جدید می بینند وهنوز800 سال قبل ودر پذیرش دولت سیاسی مغولها عاقلانه وعاقلانه می اندیشند فرهنگ پذیری اشان وبخاطر مقدس دانستن سران این نوع قومها ی چوپان نبودوبلکه عقل ودرایت تاریخی داشتند که برخلاف دولت قا جاریه واز ادمهای باسواد وپخت وفرق ادارات مفید وغیر مفید را پرسیده وسپس "نهاد سازی دولت "می کنند ویا برخلاف نخست وزیران وکارمندان ونشریات عصر قاجار می دانستند که فرق "اداره یک وزارتخانه" ویا "فرق اداره میمون های برده گرفته یک جنگل "چیست ؟"که هنوز هم مهندسان فاسد اروپایی گوگل ویا ماکروسافت وان مدل را در نظر دارند ویا بنیانگزان موبایل واینستاگرام وواتس اپ وتلگرام ویا روبیکا واز مردم آسیا واین نوع میمونهای بی مغز الکترونیک تصور دارند ویا بنام "هوش مصنوعی دولت الکترونیک" ویا بنام سامانه ها ی اداری استثمارآورش در نظر دارند وآری مردم آسیا ودر 1000سال قبل وآنقدر عقل ودرایت داشتند که معلمین دولت مغول ویا دولت سلجوق وافرادباسواد بوده تا آن نوع نظام اداری مفید را وبرایشان بسازند ویا عاقلانه ترین سیستم ومدل اداری واقتصادی و از نظام الملک طوسی وخواجه نصیروخواجه جوینی وبیهقی آموزش دیده ویا یاد گرفته وپیاده بکنند وسپس مردم آسیا را وبا آن سیستم معقول وعادلانه اداری و"ساماندهی دولتی" بکنند والا یک روز حکومت مغولها وسلجوقیان رمه داررا تحمل نمی کردند ویا در آسیا دوام نمی آورد؟ وهمانطوریه 450 سال اولیه هم در برابر نظم اداری احمقانه ویا نهاد دولت اعراب وهمه مردم آسیا ایستادند ویا نظیر ایرانیان وترکان ویا هند وغیره ومقاومت کردند وهمگی اسناد تاریخی وگواه آنست که در برابر مدل احمقانه حکومت اعراب وهر روزه دراسیا و یک نوع بلوای جدید وجود داشت ونظیر جنبش صفاریان ویا جنبش سفید جامگان ویا سرخ جامگان ویا جنبش زیدیه طبرستان ویا جنبش اسفار ومرداویج ویا ال کاکویه ویا هسودانیان ویا جستانیان ویا خوارج ویا زنگیان در عراق وغیره وروبرو بود ولذا حکومتشان وامکان "نهادینه شدن سیاسی"نداشت ویا "امکان دوام سیاسی "نداشتند ویا "امکان کارکردمفیدی سیاسی "ویا "مفید بودن برای "اقتباس دیگران ویا آیندگان" نداشتند که معنای سیاسی ویا تئوریکی " نهاد دولت ودر علوم سیاسی وجامعه شناسی این 4 معیار است ویا این "چها ر خاصیت ویژه دولت" بود! وتبعیت این نوع مدل سیاسی وتنها مروج فرهنگی دولت در میان اقوام آسیاسی بود که نظام اداری پیشرفته امپراطوری تیموریان ویا سلجوقی ویا ساسانی وبا این معیار ها پذیرفتند ویا در میان اقوام اسیایی ومدتی دوام آورد ؟ ولی هنوز در ان دوران وچنین نهاد پیسرفته دولت ودر میان اقوام ابتدایی استرالیا ویا افریقای وامریکای لاتین ویا حتی اروپای وحشی وجود نداشت ووهر چند همگی هم دولت داشتند ولی تنها مدل "دولتهای قبیله ای ابتدایی" وقرون سطایی داشتند به درد اقتباس مردم قاره های دیگر نمی خوردند ویا مثل "مدل دولت اینکا"که بعد از فروپاشی خود وودیگر بدرد اقتباس ویا پیاده شدن در هیچ جامعه ای نبود و"مدل دولت ویا مالکیت جابرانه ویا نظام اداری – انگلیسی قاجاریه هم در آسیا وچنین مدل قرون وسطایی داشت وتنها با نشریات انگلیس وبا فریب مذهبی اعضای کمپانی هند شرقی وبرای مردم اسیا دیکته می شد و لی مثل "دولت اینکا" "ومدل دولت یکبار مصرف" را دارد و یا نهاد دولت کاملا مضر ویا کاملا صدمه آفرین به زندگی بشری می باشد ویا غم وغصه فراوان ودردسر برای آسیایی ها بوجود می اورد وبخاطر همین خواص صدمه آفرینش وبرای زندگی اقتصادی ویا خانوادگی ویا شهری مردم اسیایئ ها نمی خورد ولذا مثل دولت اسکندر وروز به روزونهاد سیاسی مورد نفرت وکینه مردم اسیا واقع خواهد شد وسپس تدریجا در الگوهای رفتاری وخاصیت خود را از دست خواهد داد !ویا با رواج عقاید جدید سیاسی ویا رسانه ها ی شفاهی غیر اجنبی واستحمار اور ونظیر تلویزیون وموبایل ودیگر محبوییت خود را از دست خواهد داد لذا وشرکت انگلیسی وامریکایی گوگل ویا ماکروسافت ویا توییتر ویا نوکران جیره خوارش در چین وبیهوده سعی دارند که در تلویزیون اینترنتی وبیهوده سعی دارد به خریت دجیجالی مردم اسیا منجر بشوند وبوسیله این نوع ابزار ها ی استعمارینوین وبرای جهانی سازی اقتصاد ظالمان ومضر خود و "مدل دولت خدایگانی دولت و "بت واره فرعونی دولت " وبرای مردم اسیا "دولت الکترونیکی فرعونی" و"برده دارانه "بسازند ویا این "سیستم برده داری نوین خود را واز انتنهای دیجتتالی انگلیسی وچینی پس فترتانه قبول ویا باور بکنند پیشرفته شدنشان تنها در تکنولوزی موبایل وکامپیوتر نهفته است ویا تصور بکنند که مردم اسیا یک مشت الاغ های دم دراز هستند که هدف سیاسی وخباثت آمیز این نوع موبایل وکامپیوتر برده سازانه کشور چین پست فطرت ویا اربابان انگلیسی 200ساله آنها را نفهمند ؟ وزیرا نهادهای سیاسی آیندهجهان واز درون درد ورنج شدید بشری بیرون خواهد امد ویا از اندیشدن به فلسفه وجودی این همه رنج های انسانی 30 ساله اخیر بیرون خواهد امدکه بشر آسیایی وبا آمدن موبایل ویا کامپیوتربه ان دچار شده اند ویا با پیداش دوربین ها به جوامع اسیایی راه یافته که فقط استثمار ویا استحمار ویا برده کردن مردم آسیا ویا معتاد کردن مردم به شیشه وفحشاء مردم آسیا را تققیب می کنند ویا توسط شرکت های انگلیسی تعقیب می کنند ولی هیچ نوع خیر ویا خاصیت برای صنعت ویا کارخانه هیچ جامعه ندارد که در 4 سال اخیر ومنجر به تعطلبی اغلب انها ویا حرفه ها شده است ! وانسان در علم انسان شناسی وموجود اندیشه ورز است وبرخلاف تفکرات فاسد مهندسان سازنده کامپیوتر ویا موبایل دارای مغز اندیشه گر است ودائما به رنجهای فراوان وجان کاه خود می اندیشند که موبایل ومدار بسته ودر سی سال اخیر ودر آسیا رنج افریده است وحیوان نیستند که فلسفه کارکرد ضد انسانی موبایل را در اسیا ندانند وفقط گول تبلیغات چند خبر نگار فاسد را باور کرده وبپذیرند که رواج موبایل وکامپیوتر در آسیا وفقط برای استثمار شدید مردم اسیانبوده " ولذا 4 میلیارد مردم آسیا وبرخلاف تصورات احمقانه روسای شرکتهای الکترونیکی اروپایی وبشر داری تعقل واندیشه بود ویا داری کرتکس مغزی بزگتر از الاغ هستند که تبلیغات خبر نگاران را بور کرد وومثل بزغاله فقط بعد از شنیدن خبر وفقط سر تکان دهند وتائید کنند واری بشر آسیایی حیوان نیست که تعقل ویا اندیشه ویا گفتگوی شفاهی با یکدیگر نداشته باشد ولذا بخاطر رنج فراوان 30 ساله اخیر دوربین ها که فقط پولشویی ویا دزدی ماهرانه از مردم اسیا براه انداخته به زودی یاد خواهند گرفت که بدون موبایل هم می توانند وبه زندگی سیاسی سالم اداری وفرهنگی خودادامه دهند ووهمانطوریه 5000 سال قبل هم بدون موبایل ودورین وتلویزن در اسیا وزندگی فاقد دزدی وفاقد اندوه داشتند واز نداشتن کامیوتر ویا موبای هیچ کدام در اسی نمردند که امروز بترسند ولذا نهادهای سیاسی اینده وبدون القائات سیاسی موبایل های فاسدونجات دهنده انهاست وبدون تبلیغات سیاسی مسموم وبدون هوش مصنوعی مکارانه ان وبدون شستسوی مغزی وتلویزیون دجیتالی واینترنتی زندگی سالمی خواهن داشت که شرکتهای پول پرست اروپایی ویا انگلیسی ومردم اسیا و4 میلیارد الاغ دم دراز تصور نکند ووخیری از دولت الکترونیک انگلیسی نخواهند دید که فقط بفکر استثمار ویا برده کردن مردم هستند ویا با آن موبایلهای ظلم افرین خود وزندگی خانوادگی ورفاه ویا سفره خانگی 4میلیاردبشر آسیا یی ونابود کرده اند که قبلا همه خانوتده اش همدرد وهمنوا وهم رنج همدیگر بودند ولی بعد از ورود موبایل ویا وسایل ارتباط رسانه ای وهمه خانواده ها به استثمار ویا به بردگی جابرانه ویا به اعتیاد ویا به بی مسئولیتی ودروغگویی به همدیگر دچار شده اند ونیز مردم آسیا ویا اقوام گوناگون آن قبلا هم گول خوردند ودر ابتدای تاسیس دولت قاجاریه هم وتجربه از خواص صدمه افرین "نهاد دولت قاجاریه نداشتند "ویا از اهداف پشت پرده "تاسیس دولت قاجاریه "نداشتند ویا از "نهاد های اداری فاسد آن دولت قومی "خبر نداشتند وتنها بتدریج وبا ان سیستم های سیاسی نوپیدایش قاجاریه آشنا شدند ولی بدلیل تلخی های شدید 150 ساله اخیر خودوشدیدا پشیمانند که تاثیرمستقیم آفرینش نهاد دولت قاجاریه درآسیاست وروز به روزهم به خواص ضدانسانی چنین "دولت فاسد قاجاریه پی می برند ویا به "کارکرد ادارت فاسدترش" در آسیا پی می برند 1 ویا تجربه تاریخی اشان وهر روزه بیشتر می شود ومی فهمند که دولت ووزارتخانه های چنین قوم ضد آسیایی قاجاریه و چه صدمات شدیدی وبه خانواده ها زده است ویا به فقیر شدن انبوه مردم منجر شده است ! ویا "تاثیرات مدل سیاسی" آن را وتازه در قاره اسیا درک کرده ویا می فهمند که چگونه زندگی شیرین 5000 قدیمی آسیاییها وبا پیدایش دولت قاجاریه بهم خورده است ؟ودر حالیکه مکانیزم دولتهای 56 قبلی ایرانیان وچنین زندگی شیرین آنها را تلخ نکرده بود ویا چنین انان را "به بردگی وفقر "نکشانده بود! ومکانیزم چنین نهاد سیاسی وبرای قوم افشار هم ناشاخته بود وباعث شد که آنها هم گول خوردند ومالکیت صدها روستای افشار ی انان واز چنگشان انان بیرون امده وهمگی به ثروت قومی خوانین فاسد قاجار تبدیل گشت که در مقاله بعدیام واسناد مستند آنرا وارائه خواهم ولی مردم ساده لوح قوم افشارهم ودر ابتدا فکر می کردند که قاجاریه فقط هدفش "تشکیل دولت ملی "دادن است وصدمه اقتصادی برای همه اقوام ایرانی نخواهند داشت ویا به مصادره املاک قومی انان نخواهند پرداخت ؟ وتنها حق تصمیم گیر ی سیاسی وبرای سرنوشت 31 استان ایران را دارند د ویا حق اقتصادی مصادره اموال اجدادی آنانرا ندارند که قران وآنرا "غصب دولتی "می داندوفتعلیشاه هم با ریش درازش وقران را قبول دارد و ولذا حداقل 1000 سال هم همه اعضای قوم افشار وان اراضی قومی خود را داشتند ومغول هم از انان نگرفته بود وتا درگیری با خودش را بوجود نیاورد که قاجاریه گرفت ولی خوانین قاجاریه وبه اعضای قبیله افشارایران ومثل دشمن نگاه می کرد واراضی دامداری وزراعی قوم افشار را هم ملک پدری وخانواده قوم قاجار می دانست وبه انان مثل دشمن نگاه می کرد ولی بعنوان یک شهروند ملی وصاحب حق اقتصادی وصاحب حقوق شهروندی ودر جغرافیای 31 استان قومیقدیمی نگاه نمی کرد و نظیر ریاست جمهمورهای جدید وبا پست چهار ساله ملی وبی تفاوت ومنصف وبه منافع بقیه اقوام باشند وولی "دولت قاجاری" ویک "دولت ملی بیطرف "نسبت به اقوام زیر دست نبود وتا تشکیل دولت ملی بدهد ویا "مجلس ملی دموکراسی مابانه" تشیل بدهد وبلکه دولت انان ویا نوع "پادشاهی قومی جابرانه" بر"بقیه اقوام ایرانی بود که توسط انگلیس برای دولت سازی تحمیل شده بودند ولی در پشت پرده انگلیسها وبرای اینکه خراب نشوند وسعی کردند که یک مجلس فرمایش مشروطه هم وجهت آنان بسازند ویا جهت فریب ایرانیان وبرای آنان وصله وپینه بکنند تا بعنوان یک دولت کاملا ملی جلوه داده بشوند ویا با عنوان مجلس کاملا ملی وهمه را فریب بدهند ! ولی در پشت پرده باید که در "مقام مالکیت" ودر جغرافیای کل ایران وفقط "قوم قاجار" وحق زندگی وحق مالکیت وحق انحصاری دستور دادن داشتند و ویا حق اداره سازیوانهم با دستورات تام سفارت انگلیس را داشتند ویا مفهوم مالکیت هم ودهها قرن در آسیا وتعریف دیگر داشت واز قدیم هر قوم وحقوق مالکیت قوم دیگر را رعایت می کرد ومگر انها همه اعضای ان قوم را هم بتواند قتل عام بکند ولی مفهوم "مالکیت در آسیا "وبا ورود انگلیسها به قاره آسیا ویا با تعالیم مارکس به انها و معنای دگر اروپایی یافت وچراکه در قاموس فرهنگ سیاسی انگلیسی ها و"دولت قومی وانحصاری قاجارها ویا مالکیت انحصاری آنان وبرکل اراضی ایران وبه اراضی بقیه اقوام وبایدکه به زور تفنگ محقق بشود "وبا باید با شعار های قوم پرستانه نشریات عصر مشروطیت ویا باید با غصب اراضی بقیه اقوام وباید بزرگتر ار اراضی قبلی ان قوم شده ویا از اراضیانان در شرق گرگان باشد ووبقیه اقوام هم بعد از ان تاریخ ودیگر حق داشتن هیچ نوع اراضی اجدادی خود را نداشته باشندومگر قوم سرکش در نشریات جیره خوار قاجاریه جلوه داده می شد وتا با شعارهای انگلیسی ماب مزبور واراضی قوم قاجار وباید که بزرگتراز سابق بشود وتا با غصب املاک ودهات حداقل 100 قوم بزرگ وکوچک ایرانی ودیگر هیچ قوم دیگر ایرانی ومالکیت خانوادگی هم نداشته باشد وبلکه همگی برده شاهان پست فترت قاجاریه بگردند وبا شعارها ی انگلیسها بود که خوانین قاجار ومنافع همه اقوام را و به نفع ثروت قومی خاص قاجاراز بین بردند ویا در استان 31از بین بردند وتا منافع یک قوم قاجاری وانحصارباقی بماند ویا فقط منافع کل مردم ایران وجلوه داده بشود !ویا همه املاک دسته جمعی انواع قومها ی ایرانی وفقط املاک قوم قاجارتلقی شده ویا مجلس گزینشی انان هم وبا امضاها ی شاه قاجا ر وجیره دادن به فردی را امضاء کرده ویا نکنند ؟ وهر چند جمعیت قاجارها و یک صدم جمعیت بقیه اقوام هم نبود ولی با غصب امول بقیه می توانست ریاست کل دولت ایران را موروثا داشته باشند ویا ریاست کل ارتش را ؟ویا ریاست کل مجلس را وریاست کل قوه قضاییه وسیستمهای حقوقی ومذهبی انراداشته باشد که انحصار وفقط از قوم فاسد قاجاریه متولد شده اشند ولی با نشریات فاسد دولت دمکراسی مشروطه وواواع وزارتخانه ها ای فاسدش ی این الگوهای فرهنگی جدید سازانگلیس ویا قو پرستانه جدیدش وپوشش مذهبی وتفسیر مذهبی می شد ویا بوسیله حقوق بگیران انگلیس وتفسیردینی میشد که که کتاب ایرانی حقوق بگیران انگلس ویا کتاب یا مهدی بامداد ویا کتاب سر آرتورهار دینگ ویا کتا ب اسماعیل رائین واسامی هم انانرا هم و در کتابشان ذکر کرده است وتا از منافع وجغرافیای زیست همه اقوام ایرانی وفقط منافع یک قوم واحد قاجاریه باقی بماند ویا منافع رئیس قاجاریه باقی بمند! ویا با شعار اسکان قبایل ویا با شعار جلوگیری از سرکشی اقوام ووانفال مجلس مشروطه قومی وانواع اراضی افشار ها ویا اراضی قشقائها ویا اراضی کردها ی کرمانشاه ویا قبایل بلوچ ویا بختیاری وکرمانی ومصادره شده ویا به نفع فرمانفرما قاجار ویا نظام السلطنه ویا ظل السلطان ویا امین السلطان ویا سالارالدوله وغیره مصادر شده ویا جهت عدم اعتراض مردم بلاد وانواع ژاندارم سوئدی ویا پلیس هندی ویا قزاق روسی در جاده ها وشهر ها استخدام شده ویا مستشاربلژیکی وفرانسوی ووبرای چپاول مال مردم ودر وزارت دارایی انگلیسی وقاجاری یی استخدام شده ویا افسر اتریشی ویا قزاق روسی ودر نظمیه زور گویانه شهرها استخدام شده ویا پلیس هندی وبرمه ای را وبا خواست انگلیسها وبه انواع شهرهای جنوب اایران وتا شهر های کویری واصفهان بیاورند ویا انواع معلمین اروپایی را در دارالفنون ووزارت فرهنگ ومعارف واوقاف قاجاریه استخدام بکنند که کتابهایمنحرف ویا تدریس مغرضانه در مورد تاریخ وجغرافیای درخشان اقوام اسیایی بکنند ویا وکاتبهای منصف وزارتخانه های مردمی سابق را عوض کرده ویک مشت کارمند دغل قاجاری را در 12 وزارتنخانه زیر نظر افسران انگلیس وپلیس مخفی انگلیسی را استخدام بکنند که مرتبا اموال مردم را بالا بکشند ودر حالیکه هیچ کدام از کاتبهای اداری دوره مغول وهیچ کدام از نژاد مغول وقوم مغول نبودند ویا بضر روستائیان ایران ومالیات اجحاف امیز نمی گرفتند ویا دیوانهای عصر مغول را به دزدی وفساد اداری نکشانده بودند ولی رونشناسی اجتماعی نظام کارمندی عصر قاجاریه وبا چنین چهره زشت اش واز سوی نشریات جیره خوار همان عصر مشروطه و "دولت مدرنیته ایرانی ها "جلوه داده ویا "قانون اساسی مشروطه مدرنیته "جلوه داده می شد ولی همان دیوانهای اداری سلم مغول ویا با کاتبهای ایرانی درست کاروبا وجدان عصر مغول وتیموری وهمگی "دولت وادارات عقب مانده آسیایی "جلوه داده می شد وبر عکس چنین سیستمی را ومجلس ملی ویا ایرانی دانسته ویا نمایندگان مقدس برای رای دادن جلوه می دادند وبرعکس سلب املاک اقوام دیگر وبزور مصوبات کمیسون اقتصادی مجلس ویا دایره بودجه ریز ان وکارمندان سازمان برنامه واداری دارایی فاسد ان عصر رواج می یافت ولی وروزنامه های جیره خوار ریاست قبیگی سالم روسای قا جاریه مردم ایران وبراقتصاد منطقه ای وبومی استانها نپذیرفته " دانسته وبرعکس ارتش بومی اقوام را ارتش یاغی دانسته ولی ارتش قزاق وزندارم ونظمیه بیگانه را ارتش ملی "ارتش مدرن " ویا "قانون اساسی کاملا قبیله ای آنها"را و "دموکراسی واجب دینی "برای ایرانیان جنجال می کردند ووبا این شعارهای دروغ نشریات بود که در چاپخانه میرزا صالح انگلیسی وغیره بود وچاپ می شد واز انگلستان به خیابان پامنارتهران اورده بودوسابقه نوکری اجنبی وی هم ودر اغلب کتابهاست درابتدا قوم ساده لوح افشار ها و شعار دولت خواهی دلت سالم افشاریه را رها کرده واز دوروی خانواده ونواده های نادرشاه پراکنده شدندوتا اغلب خانواده نادرشاه وبوسیاه برخی از نگهبانان قاجاری خیمه اش ویا افراد خائن دیگر سرپرداش کشته بشوند وتا انگلیسها بتوانند دولت بعدی ایرانی را واز میان قوم قاجار برگزیند ولی نمی دانستند که از معیشت دامداری ویا زراعی 1000 ساله انان هم نخواهند گذشت ویا نخواهند گذاشت که مدیرت بومی واستانی اراضی زراعی ویا زحمتکشی در باغ ومزرعه ومرتع تاریخی اشان هم ودردست آنان باقی باشد وچراکه "قوم سطله طلب انگلیسها ویا جیره خوار قاجاری" آنان هم وهمین "مدیریت ساده کشتزار ها ی خویشاوند ی گونه آنان را هم برای همان قوم بزرگ افشار نمی پسندیدند که ازشهر ارومیه وتا کرج واز قوم بزر گ افشاربود ویا اراضی تاریخی انان بود وهرچند وتا 102 سال بعد ازمرگ نادر و وهنوز بقایای سیستم تشکیلات اداری ووزارتخانه های عادلانه وآسیایی عهد وی وهنوزباقی بود که نظیر تشکیلات اداری عصر سلجوقیان ویک نوع ووزارتخانه های مردمی بود وبعلاوه مردم ایران وبا دولت انان از استثمار انگلیسها ی اجنبی ومصون اداری بود ولی تشکیلات مردمی سابق ومورد پسند مستشاران انگیسی در دربار قاجاریه نبود ویا در نظر انان ونباید که پایس قاجاریه ونظیر داروغه های قدیمی وپادگانهای قدیمی ونظمیه قدیمی ویا وزارتخانه ها ویا گمرک ویا بانکها وروسایشان از میان اقوام ایرانی با شند وتا دلسوزی به رعیت ایرانی داشته باشد وبلکه باید که پلیس ژندارم سوئدی ویا افسر هندی پلیس جنوب ویا افسر اتریشی نظمیه ویا قزاق روسی وبا سربازان چافو کش والواط شهر ها توام باشند ولذا ارتش ویا داروغه خانه مردمی قدیمی ویا محتسب شهری قدیمی حذف شد ند ویا داروغه خانه مردمی مدل دولت تیموربان ویا دولت سلجوقی ویا دولت مغول آسیایی ویا دولت نادرشاهی حذف شد ند که همه شهرها ویا جاده ها را ودر آسیا را امن کرده بودندومستندا در کتابهای تاریخی آمده است ولی دردولت قاجاریه به درد وزارتخانه های استثمار آور انگلیسی ها ودر دولت قوم پرست قاجار یه نمی خوردند وبلکه نظمیه ای شکل گرفت که اموال ویا اراضی هیچ قوم ایرانی واز دست انان وامنیت نداشت وهرچندتا مدتی والیان گمارده زندیه وقاجاریه وهنوز تا زمان ناصر الدین شاه وقدرت واقعی دراستان زنجان وبرای پیاده کردن اهداف پنهانی حکومت خود نداشتند وزیرا هنوز "تشکل قومی افشار ها وجود داشت ویا تربیت خانوادگی انان چنین بود وتا مدتی مانع تحقق اهداف قاجارها بود "وچراکه بخاطر آن بود که از قتل نادرشاه افشارو در سال 1161هجری وتاسال 1266 هجری ویعنی تا ابتدای حکومت ناصر الدین شاه قاجاروهنوز بمدت 102 سال بود که اقتدار محلی حکام افشار زنجان از بین نرفته بود که اراضی اشان ویا منافع اقتصادی اشان ودر بازار شهر ها یشان ومورد طمع اقوام دیگرایرانی باشد ویا توسط گروههای ذینفوذ دولت ومورد طمع قرار بگیرد ! وبعلاوه در امور فرهنگی هم ومقتدر بمانند !وبعلاوه در همان ابتدا واز چند روحانی مهم قوم افشاری خودو تبعیت مذهبی وفرهنگی می کردند که درحوزه فقهی کربلا ودرس خوانده بودند وتا با وعظ های جهت گیرانه خود و منافع فرهنگی بقیه اقوام دیگر را وبه درون سرزمین آنها نکشانند! ولذا یکنوع شالوده قومی وسیاسی – فرهنگی 800 ساله گذشته وتا سال 1267هجری باقی بود ویا عضو پذیری ویا جامعه پذیری ویا تربیت قومی خاص می شدند ویا در 800 ساله دوره قومیت خودشان را داشتند وبعلاوه نهاد سیاسی قومی افشارها وبا این اسلوب فرهنگی قدیمی ویا با سبک فرهنگی اجدادی ودائما فرزند آوری کرده ویا تربیت سیاسی خاص می گردیدند ویا این سبک فرهنگ قومی هم دوام داشت (ویا توسط قوم اوشار های غز ویا توسط افشاریه اخیر وحفظ می شد )وفرهنگی که ابن فضلان ودر نزد آنا ن دیده بود ویا در قرن چهارم هجری دیده بود وبعلاوه "سبک فرهنگی آنان "را هم ودر سفرنامه خودش وذکر کرده است !ولی بعد از آمدن به ایران وتنها با پذیرش "اموزه های دین اسلام "و"بعلاوه با آموزش جدید نظم اداری خاص ویا تربیت شدن مجدد وتو سط "ویا از خواجه نظام الملک طوسی ومطالب اداری از وی یاد گرفته وساختار قومی سنتی افشاری اشان ومستحکمتر گردید وبا گذشته فرهنگی اشان و تغییراندک اداری یافت ولی هنوز در طی 800 مزبور وکمتر تفاوت یافته بود ونتیجتا "فرهنگ قومی اشان باقی بود ویا اندکی پیچیده تر" از گذ شته شده بود که در ناحیه منقشلاق خوارزم زندگی می کردند ویا رهبر قومی اوشار های غزترک هم ودر "قلعه نظامی قشلاقی "منقشلاق کناره دریاچه خوارزم مستقر بود که انرا " منقشلاق خوارزم " می نامیدند وتیره های قوم ترک مزبور هم و زمستانها واز نواحی ئیلاقی کوههای بلند آسیای مرکزی می امدند که منشائ آبریز رودخانه های خروشان سیحون وجیحون بود وتابستانها هم ومراتع پراکنده قومی مختلف ودر کوهها ی بلند داشتند ولی تجمع قومی اوشارها در یک مکان ویا افشارهای غز و تنها زمستانها و"مجتمع "بود وآنهم در مراتع زمستانی اشان ودر اطراف قلعه منقشلاق شمال خوارزم بود که رهبرشان در داخل قلعه حکومتی مزبورو زندگی می کرد ولی بقیه اقوام اش ویا در چادرهاواوبه های تیره هاوطوایف اوشار غز ودر اطراف همان فلعه قومی مزبوربود وبه مدت چندین ماه زمستان گذرانی در مراتع اطراف دریاچه خوارزم داشتند ویا در یک "شهرچادری بزرگ زمستانی ویا موقت وهمان غز های اوشار"زندگی جمعی داشتند که یک شهر قومی بدون کوچه ودیوار خویشاوندی بود ونیز کناره دریاچه زیبای خوارزم که در ناحیه قشنک اسیا بود ویا پر از مرتع زار های زمستانی بود ولی درایام بهارودیگر کسی درهمان شهر چادری باقی نمی ماند ویا در اوبه های منقشلاق باقی نمی ماند وبلکه همگی دوباره به مراتع کوههای بلند وکوچ تابستانی می کردندومترق می شدند وهمانطوریکه در منابع تاریخی هم آمده استکه وقتی سلجوقیان غزو "دولت غزنویان" را شکست دادند وتنها توانسته بودند که خراسان را تسخیر بکنند وزیرا جمعیت تیره سلجوقی غز اندک بود وبهمین دلیل وبرای تسخیر بقیه نقا ط امپراطوری خویش واز بقیه اقوام غزکمک خواسته ودر اطراف دریاچه خوارزم وترکستان آسیای مرکزی ویا دشت قبچاق ترک وکمک خواستند ویکی از آن قومها ترک هم که همراه الب ارسلان سلجوقی وبه ایران آمدو"اوشارهای غز بودند ودر دوره سلجوقی ورهبرشان شمله اوشار ویا قفشود ( قفچق )ترک بود ویا در جنگ با امپراطور روم شرقی شرکت کرد ند ویا لشکر امپراطور روم شرقی را ودر جنگ ملازگرد ترکیه شکست داده ویا شخص امپراطور روم شرقی را ودستگیر کرده وبه حضور الب ارسلان سلجوقی آوردند وهمگی قوم قفچق( قفشودغز ) وقوم اوشار غز بودند که قبلا در اطراف دریاچه خوارزم بودند وقوم شجاع ویا سلحشور وزیبایی که مولود هوای ملایم ومعتدل خوارزم آسیایی بود ولذا کتاب آثار البلاد قزوینی هم در دوره سلجوقی نیز واز زیبایی اقوام زنجان ودر کتابش یاد کرد ه است که قبلا ترکستان اسیا نامیده می شد وبعداز مهاجرت ترکها به غرب اسیا ویا با استقرار شاخه ای از مغولها واین بار نام اوزبکستان گرفت وبعلاوه غز ها ی ترک واز بچگی هم وطوری تربیت خشن می یافتند که کسی در تیر اندازی ویا در تیر وکمان کشیدن ویا در سوارکاری با اسب وحریف آنان نمی شد وبه همین دلیل هم وبه سلطان مسعود غزنوی گفته بودند که اگر انگشت سبابه بچه های ترک غز را نبرید که تیر کمان راو با مهارت تمام می کشند وقطعا باید بدانی که شکست خواهی خورد !وبعلاوه در منابع تاریخی هم آمده است که ملکشاه سلجوقی ودر ازای پاداش این نوع از شکست دادن روم ویا دستگیری امپراطور روم شرقی وتوسط انان ومراتع تابستانی وزمستانی کوهستانهای دو سوی رودخانه قزل اوزن را به انها داد که شامل مراتع کوهستانهای طارم وماهنشان و ابهر رود وزنجانروداست که شعبه قزل اوزن بود که به این قوم ترک اوشارغز ویا قفشود غز داد وتا مراتع قزل اوزن را وجایگزین مراتع سابق ایلی زمستانی وتابستانی دو سوی سیحون وجیحون سابق بکنند وتا در زیست گاه قومی جدیدشان وبتوانند ومعیشت دامداری وزراعی سابق خود را احیائ کرده واز دست ندهندوهر چند مرغوبیت وزیبایی اراضی سابقشان واز مراتع ایران بهتر بود ویا خواجه نظام الملک سلجوقی هم برای پاداش کارشان ودر مدت سی ساله وزارت خود ودردوره الب ارسلان وملکشاه و"بازار سلجوقی زنجان" را برایشان ساخت ویا درمحوطه بالای قلعه ساسانی زنجان برایشان ساخت که قبلا یک صحرای خاکی بیرون قلعه ساسانی بود ویا در محله زیر امام زاده زنجان هم وخانه های گلین ساختند که زمستانهای سردی را داشت ونیز آنها و متقابلا ودر ایام جنگها هم وبمدت 164 سال وهمراه شاهان سلجوقی ودر همه جنگها ی دوره سلجوقی وشرکت داشتند وبعدا نیز که شاهان خوارزمشاهی ودر دوره تکش خورزمشاهی به ایران آمدندوبرخی از سردارنشان وا زشاخه ترکان قنقلی خوارزم بودند ودر مقابله با مغول ها ویا دشمنان دیگروبا هم اتحاد یافته واین بار چند دهه هم وازآ نان وکمک گرفتند ورهبرشان در این دوره تاریخی وفرزندان قفشود ویاشمله ویا جاولی ویا آیدوغموش واوغلمش ومنگلی وغیره بودکه اسامی اشان ترکی بوده ویا در منابع تاریخی امده است ولذا در طی این 800 سال مزبور و"قلعه زنجان "وقلعه مرکزی انان بود وهمان "قلعه سابق زندیگان ساسانی" که در لبه زنجانرود واقع بود ولی چهار قرن تمام ودر دست اعراب بود ویا در دولت های تابعه آنان قرار داشت ولی از ابتدای حکومت الب ارسلان سلجوقی وبدست این ترکهای غز افتاد وجایگزین "قلعه منقشلاق خوارزم"سابق شد که جغرافیای مرکزیت جدیدشان زنگان هم وطوری بود که راههای مواصلاتی همه دهات اطراف قزل اوزن ویا همه شهر های دیگر ایران وهمگی ومجبور به عبور از مقابل "قلعه زنجان" بودند که از دوره اردشیر بابکان ساسانی واستقرارداشت وبا این تفاوت که این بار ویک قلعه مستحکم زمستانی بود ونیز به نقل کتاب حمداله مستوفی واردشیر بابکان هم وهمان قلعه ساسانی چند هزار گامی خود را ودر لبه زنجانرود ساخته بود که مالیات راهداری واز اغلب کاروانهای جاده ها بگیرد !که فقط مجبور به عبور از جلوی همان قلعه ساسانی زنجان بودند ویا در لبه زنجانروودر تپه جنوب خیابان سعدی جنوبی کنونی ومستقر بود واکنون هم وهمه کامیونها ویا قطار ها نیز و مجبورند ویا از همین ناحیه عبور می کنند وآری مکان تجمع قومی جدید تیره ها وطوایف مختلف افشاروبه این مکان اسباب کشی نمود که تحول مالکیت وقومیت ونظام فرهنگی افشار ها را از نظر "علم مردم شناسی" نشان می دهد ویا در طی 800 سال گذشته وتا سال 1266هجری واز" قلعه منقشلاق خوارزم اسیایی "وبه "قلعه زنجان آسیایی" تغییر مکان جغرافیایی "داده بود ند وبا این تفاوت که در منقشلاق زمستانی سابق وبا هوی گرمش وفقط یک قلعه داشتند ولی بعد از مرگ نادرشاه افشار و9قلعه نظامی در زنجان داشتند ویا حدود 9 خان افشارشهرستانهای مختلف اطراف زنجان هم وشهر مرکزی اشان زنجان بود هرکدام نیز یک قلعه نظامی ودرشهر مرکزی زنجان داشته که عمارت نظامی انان ودر مکان مرکزی استقرار قوم افشار ها ویا دو طرف خیابان زینبیه کنونی ویا در دو طرف سعدی وسط زنجان ساخته بودند ونهایتا این 9 قلعه نظامی خانهای افشاری مختلف زنجان و102 سال دوام آورد ویا سکنه اطرافش هم وازطوایف تیره های مختلف افشارومحله گزینی در زنجان کرده وهرکدام نیز یک مسجد قومی مثل مسجد عباسقلی افشار زنجان ویا مسجد نصرالله خان افشار زنجان ویا مسجد عبداله خان افشار زنجان ودرمحله و کنار قلعه خود ودر دوره زندیه داشتند ولی در سال1266 والی 1267هجری وهمگی خراب شدند ویا همگی سکنه شهرهم تنها در 48 سنگر دسته جمعی بودند که در همین سال وهمگی وبا 11 ماه توپ باران ویران شدند که ناسخ التواریخ ویا کتب دیگرتاریخی ا ز آنها نام میبردند ونیز در انها وحدود 23 هزارنفر سکنه افشاری زنجان واز جمله زن ومرد ویا کودک زنجانی وبمدت 11 ماه تمام ومقاوم کرده وبجای زندگی در خانه خشتی خوددر شهر زنجان که مقاوم در برابر توپهای انگلیسی قاجاریه نبود وتنها در این 48 سنگر جمعی زندگی می کردند ویا در همان قلعه ها زندگی جمعی دفاعی می کردندونظیر مقاومت "تیمور ملک "که خان شجاع قنقلی ترک شهر خجند ودر برابر مغول بود که همه مورخان انرا حماسه نوشته اند ونهایتا به نقل "کتاب جنگ زنجان" وهمگی زن ومرد وبدون تسیلم شدن ویا خیانت به همدگر وکشته شدند ودر نهایت با قتل همه آنان واین بار "خان بزرگ قاجاری زنجان "و پیروزگشت ویا با کشتن "اغلب افشار های زنجان "وبر کل شهرودهات استان حاکم شد ویابر کل دهات استان دست انداخت ویا همگی را صاحب شد که در مقاله بعدی ام ومکانیزم آنرا می نویسم ویا اسناد آنرا ودر مقاله بعدی ام ارائه خواهم داد ولذا اسناد نشان می دهد که کل دهات استان ویا مراتع ان وبه تملک قاجار ها درآمد ! وآنگاه تابلواغلب کاروانسرا ها ویا کوچه ها عوض می شود ویا تابلو مسجد های زنجان وعوض شد ه ویا اسامی مالکین دهات افشاری را هم وبعنوان "ملک قاجاریه" ثبت نمودند ولی هنوز نتوانسته اند که اسناد تاریخی آنرا وعوض بکنند ! وآری تا دوره ناصرالدین شاه قاجار وعملا"همه والی هاویا حکمرانهای قاجار"ودرزنجان کم قدرت بودند ویا گمارده های سه شاه قاجارو بر خمسه زنجان وابهر وقیدار وطارم وماهنشان وزنجانرود وهنوز قدرت چندانی ودر استان زنجان نداشتند !ویا امام جمعه ها ویا شیخ الاسلامهای قاجاری هم واقتدارمذهبی در زنجان نداشتند ویا ملاباشی های گمارده آقا محمدخان قاجاروفتعلیشاه ویا محمد شاه هم برزنجان وقدرت مطلقه مذهبی در زنجان نداشتند ولذا مدت 70 سال وکسی از زنجانی ها ودر پشت سر امام جمعه منصوبی فتعلشاه قاجار ودر زنجان ونماز جمعه نمی خواندند وبلکه همگی به نقل کتاب ناسخ التواریخ ویا کتب دیگرتاریخی وهمگی مسلحانه ودر پشت سر "امام جمعه افشاری زنجان" ودر مسجد حجت زنجان ونماز می خواندند که قبلا و در دوره سلجوقی هم ومسجد جمعه قدیمی زنجان بود و یا در ایام مزبورهم و کسی از گمارده های مالیاتی فتحلیشاه قاجار ویا محمد شاه قاجارو در زنجان را وکسی تحویل نمی گرفت !ویا در دهات زنجان وهم قدرت اخذ مالیات زراعی را نداشتند ودو تن از حاکمان قاجارزنجان هم بخطر تجاوز به زنان افشاری ودر زنجان کشته شدند ولی بعد از سرکوب مزبور وهمه چیز عوض گردید ولذا تاریخ فرهنگ ویا زبان ویا تاریخ بنا ها ویا سوابق شهر شان نیز وعوض شد ودیگر مورد قبول میراث فرهنگی قاجاریه نبود ویا مورد قبول منبرها ویا رسانه ها وآموزش پرورش تازه تاسیس قاجاریه نبود ویا مورد قبول دانشکده های تاریخ کشورنبود که اغلب اساتیداولیه اش و از خویشاوندان قاجار هستند ویا در مدرسه دارالفنون قاجاریه ودرس خوانده بودند ویا در موسسه پژوهش و تاریخ شناسی قاجاریه خیابان فلسطین کنونی هم وموسسه زده اند وتابحال 140نیز جلد کتاب هم وبه نفع خوانین حاکم قاجارو کتاب چاپ کرده اند ولذا تاریخ قدیمی زنجان ویا افشار ها و مورد قبول کارمندان کنونی زنجان نیست که بقایای عناصر وزارت فرهنگ ومعارف واوقاف ساخته ناصر الدین شاه هستند ویا حکم گرفته های مظفرالدین شاه واحمدشاه ودر نظام فرهنگی زنجان ودبیرستانهایش هستند وقبلا در دولت افشارها هم وچنین وزارتخانه فرهنگ ویا معارف نبود ویا میراث فرهنگی و دردوره نادرشاه افشارنیز وجود نداشت ویا در دوره الب ارسلان سلجوقی هم ویا در آق قویونلو ترک هم در زنجان نبود که سند بدهند که کارمندان میراث فرهنگی دروغ می گویند که مسجدهای زنجان وهمگی ساخته عصر قاجاریه است وبلکه حداقل می گفتند که 30 مسجد زنجان واغلب ودر دوره دولتهای ما سلجوقیان ترک ویا دولت قرا قویونلو وآق قویونلو ترک وافشاریه ترک ساخته شده اند ومتعلق به عصر قاجاریه نیستند ؟ وبعلاوه اسناد کلاویخوویا کتاب دارالعرفان خمسه هم وگواه انست ویا تاریخ آن مسجدهای قدیمی زنجان را گواهی می دهند ! وآری بعد از سرکوب شدید زنجان وفرهنگ شهر هم عوض شد ویا به ضرر مردم این شهروعوض شد ویا صرفا به نفع منافع حاکمان قاجاری و تفسیرفرهنگی ویا تفسیر تاریخی ویا تفسیر مذهبی میگردیدند ولی این امر ودر استانهای دیگر ایران وهنوز طور دیگری می باشد که قومهای دیگردارند که نظیر قوم کرد ویا قوم لرستانی ویا قوم بلوچ وترکمن ویا عرب وایلامی داشتند ویا در برخورد با آنها ویا درشیوه معیشت اقتصادی خودشان هم واندکی فرق دارند وزیرا حاکمان قاجاری ایران وبه آن استانهای دیگر ایران و مثل استان افشاری زنجان وزیاد ستم فرهنگی نکردند ویا ستم اقتصادی نکردند وبعلاوه املاک ویا دهات ومراتع قومی آن اقوام دیگر ایرانی را هم وکمتر مصادره شد ویا تا سال 1342 شمسی و یا تا دوره اصلاحات ارضی واز دستشان نگرفته بودند ! ویا مالکیت قومی اشان هم وبر اراضی مادر زادی اشان وتا اواخر دولت پهلوی نیز وهنوز نسبتا ادامه داشت ویا حداقل تا سال 1342شویا اصلاحات ارضی ادامه داشت وبرقرار بود ولی املاک ودهات اقوام افشاری زنجان وزودتر غصب گردید ویا 170 سال قبل واز دستشان بیرون رفت ویا جلوتر از همه اقوام ایرانی واز دست آن قوم افشار و خارج گشت ویا به نفع خاندان قاجاریه ومصادره گردید ویا از دوره ناصرالدین شاه قاجارومصادره گشت وبعلاوه تاریخ بنا ها ویا تاریخ مسجد ها ویا تاریخ کاروانسرهایش ویا نام مالکین قدیمی دهاتش هم وعوض شد ! ویا با سرکوب وقتل عام 23 هزار سکنه افشاری زنجان وعوض شد که توسط 11 ماه توپ باران شدید زنجان بود وهمگی مردند ویا در سال 1266 – 1267 هجری وبوسیله ناصرالدین شاه قاجار واتفاق افتاد ولذا "قومیت ومنافع شهروندی افشارهای زنجان "ومصادره گشت ویا دهات استان زنجان ویا درآمد زراعی اشان هم وصرفا وبه نفع حاکمان قاجاریه در استان زنجان ومصادره گشت و ویا کاروانسرها واملاک شهرهایش هم واز چنگ تاجران وزارعان وصنعتگران افشاری استان زنجان بیرون آمده ویا به نفع تاجران ومدیران وکارمندان گمارده قاجار وتبدیل گشت ! وبعلاوه روحانیون افشاری آنها هم ومردند ویا حذف شدند که حدود 400 نفرروحانی بودند ویا در واقعه مزبور وهمگی قتل عام شدند ومثلا شاگردان ملا محمد علی زنجانی که همگی کشته شدند ویا ملا قربانعلی که بعدا به عراق تبعید شد وبرعکس روحانیون وابسته به قاجاریه و نفوذ یافته ویا در استان زنجان قدرت وعظ بیشتروبه نفع قاجاریه یافتند ودر ازایش مالک تعدادی از املاک غصبی دهات زنجان هم شدندکه در اسناد بعدی امده است وتا هژمونی سیاسی حکمرانهای قاجاری را وبا تبلیغات مسجدی خود وتقویت بکنند! ویا بتوانندکه برقوم سرکش افشاری وامکان دستور دهی های قاجاریه را و"مشروعیت دینی "بدهند ! وبهمین دلیل هم وحدود 30 مسجد قدیمی زنجان هم وعنوانش عوض گشت ویا بوسیله اداره فرهنگ ومعارف عصر قاجاری زنجان ویا مدیر گماشته قاجاری اش وبنام ان روحانیون دولتی قاجاری تابلو گذاری شدند که حکام قاجاریه وآنها را از سایر استانها آورده بودند ویا از شهرها ی دیگر ایران ویا از بلاددیگر و به زنجان وابهروهیدج وآورده بودند ویا با سیاست آنان نیز ونام مسجد های قدیمی زنجان هم وعوض گردید ویا بنام مسجدهای ساخته قاجاریه درزنجان وعنوان گرفت وبرعکس نام مسجد های عصر سلجوقی ترک زنجان وهمگی کنده شده ویا نام مسجد های قراقوینلو ترک ویا نام مسجدهای آق قویونلو ترک وویا مسجد جمعه ساطان یعقوب اق قویونلو عوض شد وعنوان قاجاریه یافت ویا مسجد های افشاریه ترکهم وعوض شد که بالای 25 الی 30مسجد قدیمی بودند ودولت های ترک سابق ودر دوره تاریخی خودشان ودرشهر زنجان ساخته بودند وتاریخ کلاویخوویا کتاب دارالعرفان خمسه وغیره واز این مسجدهای زنجان در عصر تیموری وزندیه یاد کرده اند که قبل از عصر قاجاریه هستند ولی اداره فرهنگ واوقاف عصر قاجاریه ومنکرآنست که صرفا یک مامور ومدیر قاجاری منصوبی ودر زنجان گمارده بود ولذا آن وقایع مذهبی وتاریخی گذشته شهرزنجان ویا دهاتش را وانکار می کنند ! وتا بر سر درب همه مسجد های زنجان و"ساخت عصر قاجاریه "نصب شده ویا رواج فرهنگی بیابد که برخلاف نص ایه الباقات صالحات می باشد ویا نام کارونسراهای قدیمی ویا عنوان پل ها وحمام ها وآب انبارهای سنتی قدیمی شهر وعوض شد که همگی ساخته خیرین مسلمان چهار دولت ترک سلجوقی وقراقوینلو واق قوینلو وافشاریه ترک بودند ! ولی بعد از تخریب زنجان وبوسیله ناصر الدین شاه قاجار ویا بوسیله سربازان 20فوج نظامی اعزامی اش به زنجان وبا کمک اداره فرهنگ واوقاف قاجاری زنجان وهمگی عوض شدند وهمراهش قومیت تاریخی زنجان را وحذف فیزیکی وفرهنگی کردند ونهایتا همگی بنام کاروانسرای قاجاریه عنوان گرفت و یا بنام حمامها ی قاجاری ویا آب انبار ها ومسجد های ساخته عصر قاجاریه ونامگذاری شدند ! ولذا از دوره ناصر الدین شاه قاجاربه بعد واین نوع امحائ فرهنگی ودر زنجان ادامه یافت وبعلاوه بعد از سرکوب خشن شهر وقدرت غصب ویا قدرت تملک دهات زنجان هم وزیادتر شد که اسناد مقاله بعدی ام وگویای انست ویا بوسیله حکام قاجار ویا ماموران مالیاتی ودر اداره دارایی قاجاریه زنجان وزیادتر شد ویا برعکس واقتدار سیاسی وقدرت دستور دهی حکمرانهای قاجار هم وبر زنجان وابهر وطارم وماهنشان وزیادتر گردید وبرعکس درآمد زراعی ودامی ویا دستمزد حرفه های شهری هم کم گردید ویا درامد انواع تیره ها وطوایف مختلف افشاری استان زنجان وکاهش یافت که باعث شد که اغلب سیاحان اروپایی واز فقرزیاد مردم استان ویا از کثرت گداییها ودر شهرزنجان ودهاتش ودر دوره قاجاریه سخن می گویند ویا از مرگهای فراوان ناشی از گرسنگیها ی سکنه زنجا ن ویا دهاتش سخن می گویند ویا در آن عصر50سال سلطنت ناصری ویا بعد از ویرانی کامل زنجان سخن گفته ویا بعد از سال 1267 هجری وهمگی خبر می دهند که مستندا ودر آثارچاپ شده حداقل 20 سیاح اروپایی وآمده است که ازشهر زنجان گذشته اند وهمگی در مکتوبتشان وخبراز فقر ویرانی می دهند وبعلاوه باعث شد که "مالکیت قومی افشاری آنها هم وسلب گردید ویا بردهات ومراتع پیرامونی استان زنجان و از دستشان خارج گشت ! وتا بصورت رعیت ساده وزارعان فقیردر بیایند که تنها برده های حاکمان قاجاریه ودراستان بودند ! وبعلاوه در مکتوبات تاریخی هم وزود تر از همه و"هویت قومی خود "راواز دست دادند ! ویا جلوتر از همه اقوام ایرانی وهویت از دست دادند ولذا از این دوره تاریخی ناصرالدین شاه به بعد است که نام " مالکین همه دهات ومزارع "زنجان عوض شد ویا صاحب همه قریه های استان زنجان وعوض شد ه است !ولذا در گزارشات صدها نفراز سفرنامه نویس اروپایی ویا مورخ وفقط نام حاکمان قاجاری ثبت شده است ویا بعنوان مالکین دهات زنجان ومکتوب شده اند که در مقاله اتی ام ذیلم می باشد وبه اسامی آن مکتوبات وگزارش نویسی ها واشاره خواهم کرد! ویا اسامی مالکین قاجاری دهات زنجان واز همان مکتوبات معلوم است که چندین نفراز ممیزان مالیاتی ومستندا ذکر کرده اند ویا در دیوان استیفای قاجاری هم ومکتوب شده است وبعلاوه مامورین دولتی مزبور هم وابسته به دولت قاجاریه بودند ولذا در اسناد مستند وهمه آنها ویا نام همه مالکین دهات زنجان وذکر شده است ویا همگی بنام "مالکین قاجاری و"ثبت وزارت دارایی عصر قاجاریه شده اند ویا ثبت گردیده اند ویا همگی :در گزارشات مکتوب وغیر قابل انکار مستوفیان وزارت دارائی عصر قاجاریه ذکر شده اند ومثل گزارشات میر زا علی اصغر سر رشته داراست که آمده است ! ویا در گزارشات ممیز مالیاتی مهم دیگر عصر قاجاریه ومثل خاطرات بصیر الملک شیبانی آمده است که مستوفی دولتی اعزامی محمد خان اقبال الدوله ووزیر کل خالصات دربار قاجار یه و به شهر زنجان می باشد ! ویا جهت گرفتن مالیات زراعی دولت واز دهات استان زنجان وبه نفع قاجاریه ومرتبا به دهات زنجان می آمد ! ویا در گزارشات عبداله مستوفی دربار قاجار آمده است که در کتاب شرح زندگانی من ذکر شده است که کارمندرسمی اداره دارایی اواخر عصر قاجاریه می باشد ! ویا در گزارشات میرزااشرف که ممیز مالیاتی خمسه قاجاریه بود ونیز به نقل کتاب مرات الوقایع مظفری ومیر زا اشرف وثروت انبوهی واز این راه ممیزی دارایی زنجان وکسب کرده بود ویا در اداره دارایی خمسه وزنجان عصر قاجاریه و بدست آورده بود ویا اسامی ونام مالکین دیگر دهات زنجان هم که در سی والی چهل سفر نامه اروپایی عصر مزبور ودیده می شودکه از زنجان گذشته اند ومثل سفرنامه اوژن اوبن وغیره است که دیده می شوند ویا در مکتوبات وسفرنامه های خود شاهان قاجار آمده است وفرضا در سفرنامه مظفرین شاه وپدرش وپسرش ظهیر الدوله آمده واز فقرشدید مردم زنجان سخن می گوید ویا از بدبختی رعیت خمسه زنجان یاد کرده است ویا در سفرنامه ها واز ویرانی زنجان وخرمدره وصائین قلعه یاد شده است ویا در سفرنامه ناصری ومظفری واز اسامی مالکین قاجاری دهات زنجان ویاد کرده اند که به مستندات آنان هم اشاره خواهم کرد ویا در صفحات وگزارشهای سفرنامه حکام قاجاردر زنجان واشاره خواهم کرد ویا به اسامی مالکین جدید قاجاری وبر دهات زنجان ودر مکتوبات مستند 20 الی 30 حاکم ویا حتی در سفرنامه های خود شاهان قاجاری واشاره خواهم کرد! که فرضا مدتی حاکم زنجان بود ند ویا در برخی از کتابها ویا در یادداشت نامه ها ومثل خاطرات احتشام السلطنه ونظام مافی آمده ویا نوشته شده اند ویا در سفرنامه فرنگستان خود ناصرالدین شاه قاجارآمده است که نام مالکین دهات زنجان عصر خودش را وذکر می کند! ویا در سفرنامه خود مظفر الدین شاه قاجار ویا ظهیر الدوله قاجارهم امده است که مکتوباتی از دهات زنجان دارند ویا در خاطرات احتشام السلطنه قاجاروحاکم زنجان ویا در کتاب مرات البدان وادیب الملک ویا در کتا ب 10 جلدی عین السلطنه وصدرالتواریخ دیده می میشود که مورخان عصر قاجاریه بودند واینجانب مستندات همه آنها را وبا زحمات زیاد جمع آوری کرده وسپس بصورت یک جزوه تحقیقی درآورده ام ویا بنام " املاک ودارایی های قاجار یه در استان زنجان "و تدوین کرده ام وتا برای آیندگان باقی بماند وقضاوت بکنند ودر حالیکه قبل از عصر ناصر الدین شاه "و ایل وقوم قاجار "وملکی در زنجان نداشتند ! ویا دهاتی در جغرافیای زنجان نداشتند! ویا قوم قاجار وقبلا ساکن مراتع ودهات خمسه نبود وبلکه قومی بود که تنها ساکن دهات غرب استرابادویا آق قلعه گرگان بودند ولذا از گذشته هم ومراتع قومی خاص در زنجان نداشتند ویا دهات زراعی ودر زنجان نداشتند که مالک آن دهات خمسه بوده باشند !وبلکه اجدادا وهمه ملک دهات ومراتع اش ومتعلق به ایل افشار زنجان بود ویا همگی در پنج شهرستان خمسه وحدود 1000 سال زندگی کرده وهمگی متعلق به "قوم افشار ترک خمسه "بود ولی بعد از "هژمونی یافتن سیاسی قاجاریه بردولت ایران ودر تئوری مالکیت اروپایی ها از دولت و قوم افشار هم مالکیت خودش را وبنفع "مالکیت قوم قاجار" از دست دادند ولی حداقل 3200 سال قبل ودولت های قدیمی ایران وچنین رفتاری نمی کردند ویا در تئوری مالکیت قدیم اقوام اسیایی نبود ولی نهاد سازی جدید انگلیسها وچنین است وبرای دولت ها نومستعمره انگلیسی ودر خاک اسیا وچنین مدل احمقانه از مالکیت وجود دارد که ملک یک قوم وبراقوام دیگر در بیاید ویا در تئوری سازی از " نهاد دولت در آسیا" وچنین مدلی ساخته شده بود وهنوز هم اثرات فرهنگی این نوع مدل وتئوری دولت ویا حقوق مجلس برمردم ایران وچنین است ومورد قبول بسیاری از نویسندگان حماقت پیشه شده است که مفهوم ویا "فلسفه مشروعیت دولت" را نفهمیده اند ویا نمی دانند وبا این فلسفه سازی نوین دولت ودر مکاتب انگلیسی وطراحی گردیده است که املاک یک قوم بزرگ ایرانی ومثل قوم افشار ویا بقیه اقوام وبه سلطه چند نفر اولیگارشی ذینفود در دولت در بیاید که سر گروه شرکتهای هرمی مجلس ویا دولت هستند وبا این فلسفه بود که در دوره ناصر الدین شاه قاجارهم وهمه حقوق ملکی زنجانی ها سلب شد ویا زمین های زراعی آنان ویا مراتع دامداری اجدادی اشان ووتوسط قاجاریه سلب شد ولذا تسلط بر ملک سابق خود را وازدست دادند !"ویا از "هژمونی اداره درآمد خانوادگی واجرت کار خود ومحروم شدند که 5000 هم چنین نبود !ویا حقوق ملکی جمعی خود را ودر انواع دینهای آسمانی نیز داشتند ولی این بار با "دین سازی جدید انگلیسها "اسلب شد ز بین رفت ویا با مفهوم سازی مافیایی واز مفهوم دولت ومجلس مشروطیت "واز دست دادند "

زنجان ونحوه تحول مالکیت و دولت و قومیت افشار در زنجان (درگیری قوم افشار زنجان و با خوانین قاجاریه)  

زنجان ونحوه تحول مالکیت و دولت و قومیت افشار در زنجان
(درگیری قوم افشار زنجان و با خوانین قاجاریه)

بخش دوم

پژوهش از : دکتر محمد خالقی مقدم

تخصص: مردم شناس اقوام آسیایی

وجامعه شناس روستایی

وچراکه ایل قاجار ودر رقابت سیاسی دوایل ماجرا جو ورقیب ویکی برنده بود دیگری حق سیاسی خود را با تشکیل دولت قاجاریه از دست داده بودند وهمراه ان وحق اقتصادی چرخاندن املاک خود را هم از دست دادندکه در تئوری "مالکیت مدل انگلیسی" که وزارت دارایی معاصر اداره می کند ویا خصوصی سازی می کند و"چنین مدل ونظریه ای بین "سیاست واقتصاد "یک قوم ویا حزب ویا باند دولت وکارمندانش ودر سرمایه داری جدید وجود دارد که بدون سلب حقوق مالکیت قومی افشارها ودیگری ممکن نسیت ویا بدون نابودی زندگی خانوادگی ویا درآمدی قوم افشارخمسه ودیگر امکان " حاکمیت سیاسی قوم قاجاریممکن نبود! ویا بعنوان یک "دولت مدرن ایرانی ویا وزارتخانه های استعماری اش نبود ویا بربقیه اقوام ایرانی واداره منطقه ای اش "و ممکن نبود!ویا با تسلط کامل آن چند نفر اعضای باند حاکم دولت قاجاریه واز جمله باند شاهان ونخست وزیران قوم قاجاریه و براموال ودرامدانواع تیره ها وطوایف گوناگون افشاروممکن نبود! ویا طراحی انگلیسی اش وچنین شالوده بندی کرده ویا قدرت دولت جدید قاجاریه وبر اساس متن قانون اساسی انگلیسی مشروطه عصر قاجاریه چنین است که نظام وزارتخانه هاش پولشویی ملکی واقتصادی از بقیه بکنند ویا براساس تئوری مزبور وتدوین شده اند ویا شالوده نظم دولت یافته اند وبا ادارات جوامع سابق وفرق ماهوی دارند که مالکیت های قومی آسیا را منکر نمی شد ولی حیطه اداره سیاست ونظامیگری قاجاریه ومنفک از حیطه اداره اقتصاد ومعیشت اقوام دیگر نیست ولذا در" نظریه دولت جدید قاجاریه "وتفکیک سیاست واقتصاد ودر "نهاد سازی دولت "وجود نداشت وتنها باند کوچک قوم قاجار وبدون سلب مالکیت اقتصادی بقیه اقوام ایرانی ونمی توانست که نهاد دولت تشکیل بدهد ووفقط با سلب حقوق همه ایرانیان ومی توانست که اقتدار باند کارمندانش تحکیم کرده ویا در 31 استان قومی ایران و حفظ بکند وبدون سلب حقوق اقتصادی بقیه اقوام ایرانی وفلسفه تاسیس اداره حسابداری حاکمان قاجاری ودر وزارت دارایی جدید ساز قاجاری ممکن نبود! ویا تاسیس دیوان محاسبات مجلس مشروطه قاجاریه هم وبردرامد وبر بقیه اقوام چنین است که املاک زراعی بلوچ ها وجزو املاک قاجاریه بشود ویابا اختیارات مستشاران دیوان محاسبات قاجاریه انجام بگیرد که حق حسابرسی ویا تصمیمگیری ویا برنامه ریزی بر املاک اختصاصی قوم بلوچ در بلوچستان ویا درمنطقه کردستان ویا افشارستان زنجان وفقط با امضای شاهان قاجار مشروع می انستند که اجدادا "ملک قومی اختصاصی" داشتند ومتعلق به "دولت تازه تاسیس قاجاریه ویا کارمندان جدیدش" نبود ولی نظریه جدید دولت قاجاریه چنین نیست ویا طراحی وزارتخانه های جدید قاجاریه وبا فلسفه پنهانی اش وچنین" مدل بند تومانی "داشت که متاسفانه هنوز هم عده ای هم کم سواد ودر دانشکده های علوم مدیریت ویا در دانشکده های اقتصاد ومعناویا فلسفه ویا مشروعیت چنین "وزارتخانه های من دراوردی جدید التاسیس را نمی دانند ویا هنوز نفهمیده اند که انگلیسها ودر بندهای قانون اساسی مشروطیت وبصورت مافیایی گنجانده بودند وبه نام دمکراسی خواهی وتاسیس اداره دارایی وبرنانه ریزه بودجه ملی وصرفا براساس میل شاهان قاجار ویا پهلوی مجاز بود وبه خورد ملت ایران دادند که و"پدیده نوین ویا خاص سیاسی "بود که در تاریخ آسیایی امپراطوریهای گذشته آسیایی وهیچ وقت وجود نداشت وفقط "تئوری سیاسی جدید الخلقه واز " نهاد دولت در آسیا "بود که انگلیسها وبا دست قوم قاجاریه وبه فرهنگ ایرانیان وارد کردندوتا دخل وخرج همه اقوام ویا مردم ایران وفقط با مجوزوامضای شا هان ونوکرانش در وزارت دارای وبانک مرکزی وسازمان برنامه مجوزبیابد ویا اجازه خرج کردن دستمزد روزانه خود را داشته باشند وبدون امضای آن چند چند نفر باند دولت واجازه خرج کردن دسترنج خود را هم نداشتند ویا اموال مشروع نبود واین "تئوری فاسد استثمار"راوانگلیسها و زیرکانه در "لفاف قانون اساسی مشروطیت ایران" ولفاف بندی کرده بودندوتا حسابداری درآمد همه اقوام ایرانی واز آنان سلب شده وتنها به نفع اراده شخصی چندین شاه مشروطه قاجاردربیاید ویا با اراده نوکرانش ودر اداره دارایی ویا سازمان بودجه باقی بماند که زیرکان وبا فریب سیاسی مردم وبنام تئوری جدید دولت و"مالک کل "اموال مردم ایران بود ویا تصمیم گیر در مورد امیال ویا دخل وخرج روزانه همه مردم ایران شده بودند ویا یا به نفع مالکیت تام نماینده مجلس مشروطه آنان ودر کمیسون اقتصادی مجلس بشوند ویا با اجازه نوکران تامه اشان در وزارت دارایی ویا برنامه ریزی وجیره روازنه خود را بگیرند والا می بایست که از گرسنگی بمیرند ! واین فلسفه پنهانی واساس تشکیل وزارتخانه های جدید دولت قاجاریه است ویا اساس "حقوق ملت ودولت "بودویا اساس مشروعیت دهی جدید به مالکیت دولت قاجاریه ومجوز مالکان دولتی آن بود که در دین وقران هم وجود نداشت وتنها "یک تئوری سیاسی نوین آسیایی بودکه مردم اسیا را وبصورت یک "برده بدون حق سوال وجواب" ودر اختیار یک باند چند نفره دولت در می اورد که درازای کار طولانی وسخت روزانه خود وفقط زندگی بخور بخور ونمیرداشته ویا برای اقوام ایرانی وباقی بگذارند ویا با تبلیغات روشنفکران ورسانه ها وتئاتر چی ها وشاعر ها وبه مشروع بودن این نو سبک زندگی جدید تن بدهند ولی قبلا هیچ قوم غالب سیاسی آسیایی وچنین "شیوه جدید مالکیت" را نداشت ویا حق اتاق خصوصی سازی دولت وبربقیه را نداشت ویا حق خزانه داری انحصاری اعضای شورای پول واعتبار قاجاریه را وبربقیه مردم واعمال نکرده بودوفقط شاهان بعدی قاجارآن را تاسیس کرد ویا نخست وزیران ویا کارمندان تابعش و چنین فلسفه اداری را ومخترع بودند ویا چنین تئوری سیاسی مالکیت ویا حقوق مشروع ان را بوجود اوردند وتا ممیزان اداره دارایی قاجاریه وقدرت تصمیگری تام مالی بیابند وبربقیه اموا مردم بیابند ویا در سایه این نوع تئوری جدید و بر املاک ودارایی اقتصادی واقوام زیر سلطه خوددست درازی کرده وتسلط تام بیابند ودر حالیکه حقوق سیاسی ویژه ممیزان مالیاتی دیوان استیفای 56 دولت قدیمی ایران وچنین حقوق تامه اداری نداشت ویا در مالیات گیریزراعی واقطاع دادن وگرفتن نداشت ویا در تصمیم گیری مالی نداشتند! ویا از عصر دولت پیشدادیان وتا عصر مظفر الدین شاه قاجار نداشتند وفقط اختراع ناصر الدین شاه ومظفر الدین شاه در قانون اساسی می باشد می باشد که بخاطر عیاشیهای وسیع خودوهمه خاک ایران را ویا جنگل ها ومعادن ویا انفال آنرا هم و به انگلیسی ها ودرطی قرار داد رویتر وفروخته بودند وعصری که یک نویسنده آگاه ایرانی وآن پدیده را ودر کتابش و"عصر بی خبری" همه ایرانیان می نامد ویا بی خبری از انواع قرار دادهای ننگین وادارات ننگین لقب داده است !ولی همه شاهان قدیمی انرا انجام ندادند ویا نخست وزیران قدیمی ویا کارمندان ویا کاتبان 56 دولت سابق ایران ودر "نظریه دولت وملت " خود وانجام ندادند !ویا قبلا در حق حاکمیت مالی خود وانجام نداده بودند! وتنها مدل "دولت سازی قاجاریه ویا نهاد سازی دولت قاجاریه " بود ویا برای نهاد سازی ومشروعیت سازی سیاسی اقتدار قومی خود در تشکیلات جدید ایران وبربقیه اقوام قنون بندی کرده بود ویا این نوع از مدل جدید دولت ویا وزارتخانه هایش وساخته بودند وتا اداره دارایی زیر نظرشان وهمه اموال ان قومهای زیر سلطه خودرا وبه زیر سلطه اراده شخصی شاه در بیاورد ! که سلب حقوق اقتصادی کامل واز مردم ایران بکنند ویا ازدسترنج همه اقوام ایرانی زیر سلطه خود وباج بگیرند وتئوری خاص سیاسی و از" مفهوم دولت" که "خانم هانا آرنت"ودر دانشکده های علوم سیاسی اروپا نداده بود ویا "تئوری سیاسی ماکیاول" اروپایی واز" مفهوم دولت "وحقوق کامله آن برملت نیز و"چنین"توتالیسمی نداشت که در دانشکده های علوم سیاسی جوامع جدید اسیاسی وحقانیت دانسته شده واحمقانه تدریس می شود ویا در تلویزیونهایش وبعنوان حق سیاسی احزاب ویا حقوق سیاسی دولت ویا حقوق نمایندگان مجلس بر بودجه خانواده ها وتدریس می شود؟! واین شیوه ظالمانه غصب اموال قومهای ایرانی وتوسط قوم قاجاریه وکارمندان جدیدش رواج یافت ویا بوسیله تئوری سازی قانون اساسی مشروطه و زیر دستان ایرانی وبعدا هم و به دولت رضا خان پهلوی نیز آموزش داده شد وسپس به امریکایی های عصر پهلوی هم ویاد دادند ویا این شیوه زور گویی اقتصادی کامل ودر اشتغال ویا دستمزد دادن ویا در مسکن دادن ویا در رفاه ودرمان دادن ویا در همسر دادن به مردم وهمگی زیرکانه تدوین شد ویا یا قوانین تصویبی اش در مجلس وانهم با خواسته ها ویا میل شخصی شخصی چند نفرنماینده مجلس وبیگانه از منافع مردم تدوین شد وآنگاه " سرایت فرهنگی "داده شد ویا در اداره دارایی قومی ومنطقه ای استانها وترویج فرهنگی داده شد وسپس بعنوان "برنامه ریزی منطقه ای " و"امایش منطقه ای استانها " وتبلیخ کردندکه پروژه هایش همگی به ضرر مردم ان ناحیه بومی بود ویا دراداره ظالمانه سازمان برنامه استانها ویا با میل شخصی چند کارمند سازمان برنامه بود که بودجه خانوارهای آن استانها ی محروم وبا امیال شخصی وی وبه حیف ومیل کامل کشانده بشود وسپس تورم ناشی از ان تصمیگیری اداره خود را وبرآن قوم بلوچ ویا ترکمن تحمیل بکنند ویا با میل شخصی چند وزیرتحمیل بکنند ویا با میل چند عضو کمسیون اقتصادی مجلس وانجام بگیرد! که یک تئوری کاملا مافیایی بود ویا در اداره دارایی استانها ویا در مالیات گیری بیش از حد از سکنه محروم یک استان که گرفته بشود ویا به نفع یک باند اولیگارشی دولت ودران استان بگیرند ویا به نفع سرمایه داران همدست با بانکها بگیرند! وناظر بازرسی هم واز خودشان باشد یا درا داره عمرانی غیر بهینه فرمانداریها ویا در اداره حکمرانی توسعه منطقه ای وزراعی وکشاورزی استانها بگیرند! ویا این نوع از پدیده فقر افرین را وبرای زاعان زحمتکش و یاد دادند که مخلوق تفکرات تئوریکی نهاد سازی سیاسی دولت قاجاریه بود ویا محصول اموزشهای غلط " قوم زورگوقاجاریه وبه بقیه اقوام ایرانی وجمعیتش بود! ویا محصول اداره سازی ویا وزارتخانه سازی قاجاریه ویا مجلس سازی قوم فاسد ویا فاقد وجهه قاجار" بود ویا در نظام اداری جدید ودف پنهای دیوانهای جدید بود که ضررش را وامروزه مردم ایران وبا تورم شدید میچشدکه 12محصول این نوع وزارتخانه ها ی مافیایی واختراعی قوم قاجاریه است ودر حالی که سیستم دیوانهای قدیمی ایران ویا کاتبانش وچنین ظلمی به ایرانیان قدیمی نمیکردند که مجلس نمایندگی ظالمانه قاجاریه وطراحی نمود ویا سازمان برنامه ریزی ظالمانه اش ودر ایران اختراع اداری کرده وبعلاوه سرمایه داری غربی هم وآن شیوه های ظالمانه قومی را پسندیده وسود کامل می برد ولذا در جوامع دیگر اسیایی هم ودوست دارند که چنین مدلی ورواج بیابد ولذا انگلیسها نیز و از قوم فاسد قاجاریه وخوششان می اید ویا این نوع سیستم فاسد وزارت دارایی قاجاریه را اختراع اداری کردند ویا ساماندهی ظالمانه کردند حسابهای بانکی مردم را وبا پولشویی وبالا بکشد ویا با خوسته چند مدیر کل خزنه داری وزارت دارایی که یاد گرفته اند وخودشان را هم در آن امضاهای ضد مردمی وفقر افرینخود ومحق صاحب حق می دانند؟ ویا پولشویی در سازمان برنامه ظالمانه را یاد گرفته اند ویا با عنوان فریبنده تخصیص بودجه ملی وصرفا تلف کردن همه بودجه خانوادگی ظالمانه ویا غیر ضروری رایاد گرفته اند ویا دخل وتصرف در حسابهای بانکی 85 میلیون ایرانی را یاد گرفته اندکه انگلیسها وبعنوان پدیده بانکداری نوین وبه انها یاد داده اند ویا تنها به امضای آن چند نفر کارمند موکول کرده اند که دخل وخرج غاصبانه ودر جیب پولی و بانکی همه مردم بدبخت ایران بکنند ومردم ایران ودر تاسیس بانک در ایران واز انگلیسها فریب خوردند وزیرا بجای گذاشتن پولشان ودر کمدامن خانهخود وتنها پولشان را به حساب بانکی این نوع کارمندان وزارت دارایی غیر امین گذاشته اند ویا از طریق خبرنگاران فاسد واین نوع شیوه هم ورواج فرهنگی وتبلیغاتی تلویزنی میشود وانگلیسها بعد از ایران واین شیوه را در جوامع اروپایی نیز رواج داده ویا اداره اقتصادی معیشت جوامع دیگر اسیایی هم ورواج دادند ویا این نوع از مدلهای احمقانه وزارتخانه اقتصادی که هنوز مورد بحث دانشکده های اقتصادی جهاننشده ویا قبل از عصر قاجاریه ووجود نداشت ولی بعدا وتوسط دولت قاجاریه واختراع فرهنگی گردید ویا توسط نشریات عصر مشروطیت قاجاریه و در ایران وجا انداخته شدکه از سفارت انگلیس وپول می گرفتند وتا جزو اموزشهای اجتماعی مردم بکنند ویا جزو عادات مردم ورفتاری ادارات جدید بشود ! ونهایتا به بدبختی عمیق اقتصادی اقوام آسیایی وفقر وگرانی عمیق کنونی منجر شده است ومردم مجبورند که برای تحمل طاقت فرسای این نوع از معیشت جدید ویا فقر افرین واغلب آنان به کشیدن موادروی بیاورند که آلام دنیاویا غمهای آن را فراموش بکنند؟ ویا به کشیدن سیگار وقلیان وبنگ وبعد از عصر قاجاریه ودچار شده اند که قبلا وجود نداشت ویا بدلیل معاش بهینه اشان ونمی کشیدند ولی بعد از عصر قاجاریه رواج یافت و ویا به افسردگی عمیق وخودکشیها وفحشای جدید ودر آسیا دچار بشوند که مغولها و در اقتصاد قدیم دهات وشهر ها نیافریدند ویا در اقتصاد قدیم نبود و همگی وبنام "سرمایه داری مدرن آسیا "منجر شده است ولی هنوز در دروس دانشکده های اقتصادی بحث نمی شود! وفقط تئوری تعادل آفرینی عرضه وتقاضای چند رئیس بانک مرکزی کشورهای مستعمره وبرایشان مهم می باشد وچرا که مردم شناسی تاریخی نشان می دهد که قبلا در رفتارهای اقتصادی مردم وهیچ "قوم غالب سیاسی آسیایی"که قبلا دولت تشکیل می داد وچنین مدلهای وزارتخانه های استثمار آورایجاد نکرده بود ویا بازی کردن با معیشت وجیب مردم وجود نداشت که در دانشکده های اقتصاد ارائه داده می شود ویا دیوانهای اداری ظالمانه نبود که در دروس دانشکده های مدیریت ومدیر یت صنعتی وموسسه پژوهش وزارت اقتصاد تدریس بکنند! ویا در منابع تاریخی وکتب تاریخی ذکر بکنند ؟ویا چنین شیوه معیشت اقوام گذشته هم ودر اداره بهینه املاک اقتصادی گذشته قومهای دیگرآسیا یی هم ودیده نمی شد ویا در تاریخ اقتصادی5000 ساله آسیا ودانشکده های سنتی آن هم وتدریس نمی شد وفقط از دوره ه قاجاریه به بعد ومرسوم اداری شده است ویا در مدل اداری وتصمیم گیرهای انواع امپراطوریهای اسیایی گذشته هم ودیده نمی شد وفقط مخصوص اختراعات فرهنگی واداری سران قاجاریه است ویا برای مردم آسیاست ویا با مدل "مالکیت مدل قاجاریه" است ویا با مدل خاص حکمرانی شهری _وقومی قوم قاجار است که مدیران بعدی شهرهای آسیایی واز انان "اقتباس فرهنگی مدیریت کنونی "را کرده اند وتا بقیه اقوام را وتحت سلطه فرهنگی ومالکیتی خود در بیاورند ومتاسفانه عده ای سفیه هم وانرا "دولت مدرن"می نامند ویا "مجلس مدرن "و"یا وزارتخانه های مدرن ترآز گذشته آسیا می نامند ؟ وفقط شیوه حکمرانی خاص ومنطق ی قومی قاجار یه است که مرسوم فرهنگی در ایران شده است ویا به دولتهای بعدی ایران هم ویاد داده شده است ویا توسط شرکتهای اینترنتی واین نوع مدل احمقانه و"نهاد دولت " واجزائ وزارتخانه اش وبعنوان "دولت الکترونیک جدیدو"تبلیغ می شود ویا برای تحکیم فقر افرین اش وانواع سامانه سازی جدید الکتونیکی می شود ویا در قالب پوسیده واستثمار افرین وقدیمی اش وهر روز نوسازی الکترونیکی می گردد که ظلم وزارتخانه ایش و قوی تر از گذشته بشود ! ویا هر روز مجهز به هوش مصنوعی می گردند وبدون انکه به مشروع بودن ویا مقبول بودن این نوع مدل دولت الکترونیک ویا وزارتخانه های بدبختی افرینش اندیشه بشود ویا توسط مهندسان گوگل ویا ماکروسافت ویا توئیتراندیشه بشود وتا امکان دوامش ودر آسیا ومعقولتر وانسانی تر بشود وفقط بطور یکطرفه به جوامع اسیایی نو پا ودیکته می گردد ودر حالیکه دولت قاجاریه وفرهنگ اداریلازم را نداشت نداشت ویا مدلسازی اداری نمی دانست ویا الگوی "دولت سازی قومی آنان " ودر نزد هیچ قوم ایرانی ومحبوبیت ویا مشروعیت فرهنگی ومذهبی نداشت که دولت سازی ویا وزارتخانه سازی بکنند ؟که امروزه ترویج سراسری داده بشود ؟ویا بعداهم وبعنوان یک "نهادسیاسی واداری کم عیب ونقص ودوام تاریخی بیاورد ؟ ویا نهادینه شدن تاریخی بیابد ؟ویا ان نوع از مدل دولتسازی ویا برنامه ریزی وحداقل مدتی ودر تاریخ باقی بماند! ویا حداقل مدتی ومورد قبول بخشی از سکنه اسیا قرار بگیرد ؟ ولی امروزه همچنان اندیشه نشده ودوام زورکی می دهند ویا توسط مهندسان گوگل ویا توییتر وهمچان اندیشده نشده ورواج الکترونیک داده می شود؟ که از فقدان عقلانیت سیاسی آن مهندسان گوگل است که چنین سیستم پوسیده اداری را ترمیم دوباره میکنند ویا بعنوان "دولت الکترونیک جدید "ورواج داده می شودویا مشروعیت لیاقت مندی سیاسی ولقب می گیرد؟ ودر حالیکه دولت قاجاریه عاقلانه عمل کردن قومی را نمی دانست ویا برخوردش با همه اقوام ایرانی احمقانه بود ولی کسی تاریخ تعاملات کم خردانه انها با سکنه شهر ها نخوانده است ویا در هیات دولت ومجلس مشروطه خود وآدم فهیمی نداشتند نداشتند ویا برای دولت تشکیل دادن خودشان ومشاور ویا وزیر عاقل نداشتند ویا نظیرایام سابق عمل اداری نمی کردند وبعلاوه سابقه مورد اعتماد بودن وبرای بقیه اقوام هم داشته نداشتند وتا اطاعت پذیری سیاسی از انان ومقبول بگردد ؟ که به نقل جامعه شناسان وجامعه پذیری و درونی شدن اطاعت داشته باشند ویا به این نوع از "مدل دولت جدید اسیایی مقبول ومنجر بشوند ویا نظیر دولت های گذشته وناجوانمردانه عمل نکنند ویا با بقیه اقوام را نکنند؟ وتآ "دولت سازی" انان ومشروع بگردد وحداقل در اینده ومحبوبیت یافته و"قابل اقتباس ایندگان باشد ؟" ولی مدل دولتها سابق ایران وهرکدام اقتباس فرهنگی می شدند ویا توسط ایندگان وانتشار فرهنگی مقبولانه می یافتند که به تکامل ادارات منجر می شد ولی مدل دولت قاریه و بعد از تشکیل دولت دادنشان ومورد سوال ویا انتقاد عمیق مردم وایندگان ی باشد وهیچ کدام از معیار های الگوشدن دولتی ویا وزارتخانه شدن بی عیب ونقص را ندارند ویا مدل مرجع بودن رفتارهای سیاسی وبا زیر دستان خود راو نداشتند که امروزه مهندسان گوگل راهشان را ادامه می دهند ویا فقط "مدل دولت آنها"را وسامانه سازی جدید اینترنتی می کنند"! وبلکه یک نوع مدل سیاسی واقتصادی احمقانه است ویا منش سیاسی ویا تیپ شخصیت اشان ودر حاکمیت یافتن سیاسی وطور دیگر بود ویا قوم قاجاریه وبرخلاف منش وخلقیات سیاسی اقوام دیگرایرانی ویاانواع دولتهای سابق و"منش معقول انسانی"وحکومتی نداشت ویا برخورد صحیح وبا بقیه مردم را بلد نبودند دکه در علم انسانشناسی فرهنگی ورفتارهایشان قابل بحث فر هنگی باشد ؟وبلکه قوم چوپان پیشه وبا رهبری "قراجار نویان" بودند که همراه وهلاکوخان به ایران وگنجه اذربایجان آمدند ولی فرهنگ مغولها وپیشرفته تر از قاجاریه بود که علم اداری از خواجه نصیر وخواجه فضل الله یاد گرفتند ولی همه نخست وزان قاجاریه واز میان احمقها انتخاب می شد وصرفا در زد وبند مخفیانه با دولت های غربی ومی توانستند قدرت را بدست آورند وبعلاوه "عرضه قومی شخصی وژنیتیکی" برای دولت تشکیل دادن هم نداشتند ویا امکان تداوم تشکیل دولت دولت دادن را هم تمرین نکرده بودند وصرفا با ترفندهای دروغ گویانه مذهبی ویا سیاسی ویا بدون لیاقت اداری ومی خواستند که به اقوام دیگرایرانی دستور بدهند ویا می خواستند که از اقوام دیگرایران با فرهنگ ترجلوه داده بشوند وتا درنردبان قدرت بالا تررفته ویا به منزلت دولت نایل بیایند ویا "حاکم "بر بقیه اقوام ایرانی بشوند! ویا اقوام بزر گتروپرجمعیت تر از خودشانرا به زیر سلطه گروه قومی خود وببرند! ویا در غصب اموال آن قومها ی بزرگتراز جمعیت خودو جسورتر باشند ویا طمع کاری بکنند ولی بزور می توانستند که دولت پوشالی ویا مجلس پوشالی مشروطیت 100 ساله خود درایران را ودوام بدهند؟ ولی انگلیسها فقط مایل به خوصیات چنین قوم حیله گر ودغل ویا با منش غیر عقلانی بودند واز نظر روانشناسی اجتماعی واقوام بزرگ ویا با فضلیت ایرانی وبه دردشان نمی خورد؟ ولذاتنها با استخدام هزاران ژندارم ویا قزاق ویا قراول شهری ویا در جاده ها ومی توانستند که حکومت قاجار ها را ودوام تاریخی بدهند که سقوط نکنند ویابا استخدام هزارا ن سرباز هندی ودر پلیس جنوب ویا در انواع شهرهای جنوبی ایران می توانستند که انها را در راس قدرت ایران ونگهدارند ویا با تکیه به افسران انگلیسی توپخانه خود ویا با دادن پولهای کلان به آنانواز جیب رباخواری بانکهای خود ومی توانستند ونظیر رباخواری بانک شاهنشاهیک ه امروزه بانک ملی نامیده می شود ویانظیر بانک استقراضی ایران وروس که قبلا هم وبانک سپه نامیده می شد وویا با استخدام سربازان اتریشی ویا سوئدی در نظمیه شهرهای ایران ویا با استخدام صدها لات ویا چاقو کش در زیر دست انان که قرار داده بودند ودر حالیکه داروغه ها وسربازان سلجوقی ویا مغولی ویا تیموری قدیم وچنین منش نظامی نداشتند وصرفا بخاطر کشور گشایی جوانمردانهخود وجزو داروغه خانه های قدیمی مغول ویا سلجوقی ویا ساسانی شده بودند ومثل عصر قاجاریه ناجوانمردانه با مردم شهر ها ویا زنان انان ویا اجناس وکالای مغازه اشان عمل نمی کردند ویا نظیرلات بازی نظمیه قاجاریه وبرخورد نمی کردند ولذا انگلیسها هافقط می توانستند وبا چنین مدل و"منش سیاسی دولت قاجاریه"عمل بکنند ویا با مدل کارمندان دله دزد وپلیس لات منش اش ودر اسیا نفوذ بیابند که برای مردم با فرهنگ اسیا وچنین مدل کارمندی ویا پلیس ویا هیات حاکمه چ؟ندش اور بود که چنین منش اداری ویا پلیسی چندش اور را ودردوره های تاریخی گذشته ندیده بودند ویا هیچ کدام از دولت های صفاری ویا حتی در دولت کوچک سامانی هم ودر شهرها ودهات آسیایی ]م ندیده بودند که در عصر قاجاریه ودر تهراندیدند ویا در زنجان مشاهده کردند ولی انگلیسها وبرای تحقیر مردم آسیا وفقط این تیپ ومدل کارمندی را ودر ادارات ونظمیه قاجاریه استخدام کرده بودند که قابل مقایسه علمی رفتاریشان با دولتهای قبلی ودر اسناد تاریخی نیست ودر حالیکه دولت های قبلی اسیا واینهمه "بی فرهنگ "نبودند ویا این همه نیروی نظامی ویا یا انتظامی ویا حراستی ویا نگهبان درب پاساژ ویا کارخانه وادارات استخدام نکرده بودند که از جیب مردم ایران وبا ربا خواری بانکی وپولشویی واخاذی کرده وبه آن همه نیروی کثیر نظامی وبه انان پول مفت داده وتا دولت قاجاریه را از سقوط نگه بدارند ولی حقوق همگی آنها واز راه رباخواری کامل بانکهای انگلیسی عصرقاجاریه تامین می شدد و با استثمار همگانی مردم فقیر و تامین حقوق می شدند ویا تامین هزینه سلاح گرانقیمتشان می شدند ! ولی در دولتها قبلی آسیا وجوانمردی وجود داشت که تعادل نیروهای تولیدی ونظامی وجود داشت ویا تعادلی قشربندی مولد جامعه را وبه نفع قشر غیر مولد نظامی بهم نمی زدند ولذا فهیم سیاسی بودند وبهمین دلیل هم وبرخلاف "مدل انگلیسی قاجاریه " ودر گذشته آسیا وتنها تعادل بین استخدام نیر وی نظامی ویا انتظامی ومرزبان ویا نیروی هوایی ودریایی وراهنمایی ورانندگی وغیره با میزان استخدام کثیر نظامیان وبه ضرر قشرمولد زارع وکارگر جامعه نبود که تولید جامعه فلج بشود ویا نظم معیشت اسیا بهم بخورد ویا زارع بدبخت مالیات زراعی کثیر به دولت بدهند ویا اجاره منزل زیاد به بانک سپه بدهد که به قشر غیر مولد نظامیان هلاکوخان مغول بدهند که وتا نظامیان وبخاطر پاداشهای خود ودولت را نگه بدارند واریکه دولت مغول ومغول وبه شمشیر سربازانش گره زده نشده بود وبلکه به رضایت زاع وکدخاهای دهات ونصیحت وزرائ تکیه داشت که وتوانست حدود 170 سال دوام بیاورد وبلاوه به تعقل ودرایت خواجه نصیر طوسی ویا خواجه رشید الدین فضل تکیه داشت که زارعان عصر مغول وکمتر از زارعان عصر قاجاریه وستم ببینند ویا مردم شهر ها وجاده ها از داروغه خانه های انان ومثل عصر قاجارستم ندیده ویا نظیر نظمیه واداره دارایی قاجاریه ستم نمی دیدند ولذا رعیت کشاورزی عصر مغول وبدبختتر زارعان عصر قاجار نبودند که بوسیله یک مشت کارمند نوکیسه اداره دارایی ومالیات کثیر زراعی از زارع فقیر بلوچ وترکمن گرفته وبه صدها هزار ژندارم ویا پاسبان ویا قراول ویا قزاق مفت خور وپلیس جنوب عصر قاجاریه بدهند وتا حافظ تاج وتخت احمد شاه قاجار ویا مظفر الدین شاه با شند ولی هنوز در علم تاریخ پژوهشی برسی نشده است ولذا زاعان عصر مغول خوشبخت تر از عصر قاجار بودند ویا در سایه این نوع کاتبان اداری با وجدان دیوان استیفای عصر مغول واسوده بودند ولذا همان روستائیان وبعد از دادن مالیات زراعی ومقدار لازم غذا وپول هم وبرای بودجه خانوادگی می اندوختند و برای سفره خودش ویا خانواده ایش هم باقی می ماند!ولا در سایه این نوع کارمندان با وجدان وشاهان مغول ومثل ناصر الدین شاه قاجار ویا نظیر انواع فرمانداران فاسدش وصدها قصر مجلل در تهران ویا در شهر های دیگرایرانی نساخته بودند ویا از پول همان رعیت فقیر وبدبخت ایرانی وبرای خودشان نساخته بود و فقط یکی از انها "قصر ظل السلطان قاجار" ودر میدان بهارستان تهران است وتماشایش بیان می کند که حکومت مغول ها ودر اسیا انسانی تراز قاجارها بود ویا کارمندان مغول ومنصف تر از کارمندان قاجاریه ویا کمیسیون اقتصادی مجلس مالیات بگیرش بود که در اسناد تاریخی وقابل مطالعه علمی می باشد ولی در سایه بد اموزی قوم قاجاریه واین نوع شیوه های ضدانسانی در ادارت وکشورهای مختلف رواج یافته است ولذا همه دولت های امروزین آسیایی وبرای حفظ امنیتشان وتنها به مدل دولت قاجاریه می اندیشند ویا فقط به بانکهای استثمارگر ورباخوار وبرای تامین حقوق نظامیان کثیرخود نیاز دارند وتا حقوق نظامیان را وتامین بکنند وتا با همان نظامین غیر مولد ویا پرخرج و"امکان دوام تاریخی دولت "خود را وبیابند ! وزیرا برخلاف معیشت آسیایی گذشته وهنور کسی تحقیق نکرده است که بداند که امروزه هنوز تعادل بین دو قشربندی زارع وکارگر زحمتکش وبا نظامیان غیر مولد وپرخرج ودر جوامع اسیایی جدید چگونه است ؟ویا بانکهای آسیایی ویا وحسابداران ناجوانمرد وچگونه کارخوانها ی مغازه ودست فروش ها وبطور اتوماتیک پول برمی دارند وبه جیب میلونها نظامی وپر خرج می ریزند وتا حافظ دوام همان دولت ها ی زور گوو درآسیا باشند وچنین مدل کثرت نظامیان ودرمدل ونحوه معیشت قدیمی دولت های آسیایی وجود نداشت وتنها سوغات دولت سازی مدل قاجاریه بود که قومی غیر محبوب برای تشکیل دولت بود ولی برای بقای دولتشان وتنها به هزاران ژاندارم ویا قزاق وقراول ویا نظمیه نیاز داشت ونیز بقه دول وبخاط کثرت قشر نظامی وامروزه کمر قشر مولد ودر آسیای جدید شکسته می شود ویک نوع مدل پوشا لی واز "الگوی نهاد سازی دولت قاجاریه "است وتا "نهاد دولت سازی" مزبور و صرفا با زور تفنگ نظامیان غیر مولد ودوام بیاورد ؟ وبعلاوه دوام دولت چین ویا دولت روس ویا دولت بلاروس هم ویا دولت اوزبکستان نیز در اسییا وفقط با چنین مدلی ممکن می باشد ولی شیوه قدرت یابی 56 دولت قدیمی ایران ومکانیزم انسانی تراداری واقتصادی داشت ومثل مکانیزم چنین دولت دغلکار وکلاهبردارانه قاجاریه نبود!که هنور مورد مطالعه علوم سیاسی دانشکده های جهان قرار نگرفته است ویا مدل شبیه اش هم و در مدل دولت های گذشته هم نبود وحتی مدل دولت ایرانی و صفاریان وسامانی هم وچنین نبود وبا چنین شیوه فاسد اداره نمی شد ویا به قدرت نرسیده بودند ویا مشروعیت بخشی فرهنگی نشده بودند ویا دوام نیافته بود ند وحداقل مورد قبول بخشی از ایرانیان بود ند ولی "دولت سازی قاجاریه "وچنین نبود وتنها با تحمیل رسانه ای ویا تنها با تحمیل واستحمارآفرینی مجلس مشروطه اش ویا تنها با تحمیل وزارتخانه های دروغگویش ویا صرفا فقط با ددنگ توپخانه وتفنگ انگلیسی ودوام می یافت ویا در طی 100 ساله وبا سختی دوا م یافت ولی همانطوریکه در اسناد تاریخ امده است وهر روزه صدها شورش ودر 1000 شهر ایرانی و جود داشت ویا برعلیه 7 شاه فاسد قاجاریه انجام می گرفت که با سرکوب قزاقها ونظمیه وبه خانه های ای خود می رفتند وفقط در یک شورش زنجان و23 هزار نفر قتل عام شدند ویا در شورش بارفروش ونی ریز وفسا وبشرویه وکرمانشاه وغیره هم وهرکدام 2000نفر کشته شدند و لذا کثرت ان شورشها ودرهمه منابع تاریخی مستند وجود دارد ولی در دولت های سابق ایران وچنین مدل از سرکوب شدید روزانه نبود ویا در انواع شهر ها وقومها وجود نداشت ولی همگی با قدرت فریبندگی چاپخانه ها ویا روز نامه های انگلیسی و توجیه سیاسی وفرهنگی می شد ولذا می گویم که این نوع از مدل دولت سازی وشبیه دولت اسکندر مقدونی ودرخاک آسیا می باشدو دوام طولانی نخواهد اورد وچرا که اقتصاد قدیمی وِا بخور ونمیر همه اقوام آسیایی را بهم می زند ویا بودجه ریزی بهینه همه خانواده هارا بهم زده است ویا در تدوین بودجه پوشالی استانها وتصمیمات احمقانه کمیسیونهای اقتصادی مجلس وروش غیر مردمی می باشد که اخذ فرهنگی شده وازمدل دوره قاجاریه است ویا تبدیل غلط وزارت استیفائ قدیمی ایران وبه مدل وزارت اقصاد فاسد مدل انگلیسی معاصر است ویا این روش را به اعضای کمیسونهای اقتصادی مجلس یاد داده است که تنها چند نفر باند هستند ولی خودشان قیم مالی 85 میلیون ایرانی وجیب پول انان می بینند که در جلسات باندی خودشان وچه نوع جیزه غذایی وبرای سفره مردم تصویب بکنند ؟ویا دوایری که همگی باقی مانده فرهنگی واز عصر استعمار وعصر بی خبری ایرانیان می باشد ویا باقی مانده از عصردولت قاجارکه با دستور کمپانی هند شرقی بمبیی وساختمان همان مجلس را وبا پول گران فروشی غله وآرد ساخته بود ودر حالیکه مدل سازماندهی وزارت استیفائ قدیمی اسیا وچنین ظالمانه نبود؟ ویا در نزد اقوام گذشته اسیایی وچنین بی عدالتی ایجاد نمی کرد ؟ ولذا مقایسه علمی وزارتخانه مدل وزارت استیفائ قدیم وبا مدل استثمارآفرین وزارت دارایی کنونی وآنرا نشان می دهد اویا نشان چنین وزارت اقتصاد واز عصر دولت ماد وتا عصر دولت ناصری وچقدر "وجود متفاوت اداری "یافته ؟ ویا چقدر معیارها بودجه ریزی قومهاویا خانواده ها و ظالمانه تر شده است و (نهایتا با مدل مزبور وچقدر مردم شهرها وبه مواد کشیدن می افتند ویا چقدر به تن فروشی وبرای تامین یک وعده غذا می افتند ) ولذا در 150 ساله اخیر وچه بلاهایی وبر سر ایرانیان درنیآورده آست ؟ وتا همه اندوخته اندک همه خانواده های ایرانی بلعیده بشود ویا زندگی 85میلیون ایرانی و خراب بشود ویا حسابهای بانکی همه انها را وبه نفع امیال شخصی چند نفر وزیربهم زده شود که فقط میل های بوالهوسانه اداری دارند ویا توسط رای اعتماد یک باند ومقدس در مجلس تحکیم می وتا موجوی حسابهای بانکی امانتی مردم خراب را بکنند که حسابداری اش ودرنزد آنان ویا در نزد بانک مرکزی است ولی همگی مردم آلت دست چندنفر مدیر کل خزانه کل وزارت اقتصاد ویا بانک مرکزی شده اند که این شیوه حیله گرانه اداری واختراع کرده اند ویا بعد از عصر ناصر الدین شاه ودر ایران بوجود امده ولی فقر مردم وبرایشان مهم نیست وفقط مردم را فریب می دهند که سرمایه اشان وبجای صندوقخانه شخصی خانه ها شان وتنها بطور امانتی ودر بانک مرکزی ویا درخزانه بانک ملی ویا بانک سپه نگذاشته بودند واکنون پول سفره غذایشان والت دست وزراء ویا پیمانکران ویا کارمندان دولت قرار نمی گرفت ویا با مکانیزم حیله گرانه مزبور والت دست کارمندان سازمان برنامه بودجه واقع بشوند ویا الت دست کارمند اتاق بورس ویا تصمیمات نماینده مجلس وسلیقه های شخصی آنان وقرار بگیرند که قبلاپولشان و در جیبشان امن بود وولی امروزه وجهت خرید یک لقمه نان وهمان پول را در جیب شخصی خود نداشته باشندوهمگی در اختیار چند مدیر بانک مرکزی باشد ویا در اختیار یک وزیر در شورای پول واعتبار باشد که میلیاردها پول بی زبان مردم را وبرای پوزدادنهای اداری بیهوده خود تلف اداری می کند ولی همان مردم حق سوال نداشته باشند؟ ویا همان مردم وگوشت سفره خود را وتنها به قیمت نیم میلیون بخرند ؟ ولی همان وزراو ویا کارمندان سازمان برنامه وبا کمک نظامیان اسلحه بدست خود و پول امانتی آنها ویا حساب بانکی شخصی 85 میلیون ایرانی را و به هدر بدهند ؟ ویا "گاهی پول مردم را وبدون اجازه آنها وبه کشور ونزوئیلا وکنیا ببرند که امکان تلف شدن پول مردم وجود دارد ویا در یک کشور خارجی هم وجود دارد ویا امکانش صد درصد می باشد ؟ ومدلی می باشد "حکومت قاجاریه "وبه وزرای فعلی ویا به کارمندانش یاد داده است ویا به مفهوم نماینده شدن در مجلس وکمیسیون اقتصادی آن ویاد داده است ! ولی نظیر ش ودر تاریخ 5000 ساله گذشته اسیا نبود ! ویا این نوع از مدل عوام فریبانه وازنهاد دولت وجود نداشت ویا در جوامع گذشته نبود؟ ویا این مدل از اقتدار یابی وزرا ویا استانداربودن ویا نماینده مجلس بودن ودر قدیم وجود وجود نداشت که پول تو جیبی امانتی مردم را تلف بکنند وسپس پول لازم وبرای مخارج ضروری مردم ایران نگذارند؟ ویاپولشان بخاطر فلسفه قانون اساسی بالتر از وحی توسط وزرا ءویا نمایندگان مجلس ویا توسط خبرنگاران دروغگوی صدا وسیما و به خطر انداخته شود؟ ! ولی خودشان وبرای امرا معاش اولیه اشان وعاجز بمانند ؟! ولذا تحمیل قانون اساسی استثمارگرانه مشروطه برمردم ایران ودر چنین راستا ی اداری حیله گرانه بود !ویا تحمیل تقی زاده ودوستانش وبر کمیسیون اقتصادی مجلس هم در چنین راستا بود ویا تحمیل مستشاران بلژیکی ویا انگلیسی والمانی وامریکایی وبر وزارت داریی ویا در سازمان برنامه هم ویادر بانک مرکزی ایران ودراین راستا بودویا از این مدل طراحی اداری واقتصادی مافیایی نشات می گیرد که امروزه مردم ومجبورندکه با اختیارات یک کارمندسازمان برنامه ویا نمایده مجلس در شورای پول واعتباردولت وگوشت را به قیمت نیم میلیون تومان ودر کوچه اشان بخرند ویا نان سنگگ را بالای 15 تومان بخرند! ولی اختیارات غیر شرعی کمیسیون اقتصادی ویا تلفیق یا عمرانی مجلس ومعیشت ناچیزمردم را در سفره خانگی اشان بهم زده ولی خبرنگاران از "دولت ومجلس غیر پاسخگو"و تنها یک "خدایگان بت واره فرعونی "می سازند تا جایگزین اختیارات منطقی ومعقول خوانین دولت های سابق بشود ودر حالیکه روسای آن طایفه قدیمی ویا در" نهاد سیاسی قدیمی ایران وچنین رفتاری با مردم نمی کرد وزیرا همان خان ویا رئیس طایفه وهم خون قبیلگی ویا خویشاوند بقیه اعضای جامعه اش بودند و یا مثل نمایندگان مجلس کنونی وبیگانه ویا غیر همخون وغیر خویشاوندبا بقیه مردم نبود که با اختیارت غصب شده از موکلان خودش وحقو ق همه را وبه خطر بیندازد ؟ ویا جایگزین اختیارات روسای مردمی طوایف وتیره های گذشته بکند که عادلانه تصمیم می گرفتند وتا به معیشت انواع اقوام ایرانی گذشته وظلم وستم نمی کردند ویا برخلاف رفتار روسای قومی گذشته وتصمیم اداری واقتصادی اتلاف امیز نداشتند ویا برخلاف رفتار خوانین قومی خویشاوند قدیمی وعمل اداری بکنند ؟ ویا حداقل بخاطر خویشاوندیخود با انها و در نظم مالکیت قدیمی وبه زیر دستان قومی خودوستم نمی کرد ند ویا مثل مثل مدل "حاکمیت اقتصادی نمایندگان مجلس کنونی و ستم نمی کرد ند ومحدوده اختیارا ت خان بودنشان وفقط در" نهاد سیاسی "قدیمی بود ویا فقط درمورد مسایل سیاسی تصمیم می گرفتند وچیزی به اسم "کمیسیون اقتصادی خوانین"نداشتندکه حقوق اقتصادی روستائیان را وبعد از اخذ وکالت واز رعیت بدبخت وبه خود "موکلش ظلم متقابل بکند که دارویا غذایش گران بشود ویا در ایات قران وچنین چیزی وبنام "وکالت شرعی" نیست وبعلاوه در قدیم مفهوم خان بودن ویا رویس طایفه بودن وفقط در امور سیاسی بود ولی نظیر نمایندگان معاصر واختیارات اقتصادی نداشت ویا به ضرر اعضای قبیله نداشت تا با اختیارات سیاسی خان بودن خود شان و نگذارند که قومهای دیگرایرانی ویا افراد اجنبی وبه مال وناموس وملک خویشاوندشان وچنگ بیندازند؟ ویا به اراضی وملک ومراتع قوم وخوشاوندان واعضای طایف اشان و دست بیندازند؟ که در دوره" دولت قاجاریه "اتفاق افتاد ولی با مستشاری انگلیسها واین مدلهای فریبکارانه اداریدولت قاجاریه رواج یافت ویا امور اداری غیر شرعی رواج یافت ویا این نوع از مدل "حکومت شبه مدرن فریبکارانه " ورواج فرهنگی یافت وآانرا" نهاد سیاسی دولت مدرن ومجلس می نامیدند ویا در مطبوعات جیره خوار و جنجال می کردند که برنامه ریزی یک نماینده مجلس وبهتراز اقتصاد سنتی گذشته آنان است ؟ ویا یا بهتر از تصمیم گیری کدخدا ویا خان مورد اعتمادشان وبرای دهات است ویا عمکرد یک کارمند سازمان برنامه ریزی ودر بودجه ریزی خانوادگی اشان وبهترو عادلانه تر از کدخداهای سابق می باشد ولی همان کارمندوهوای رعیت را ندارد ودر حالیکه خانهای قدیمی دهات ایران ورفتاری انسانیتر با دهقانان ویا رفتاری بهتر ازرفتار شوراهای دهات ویا شورای شهر کنونی داشتند که با تلف کردن پول مردم ودائما مالیات ویا عوارض شهری گرفته وتلف بکنند ویا دائما بودجه شهری ظالمانه تهیه کرده وسپس با بالا بردن قیمت اجناس وخرید وفروش ودر میدان تره بار ومیوه شهر وهمه چیز را گران کرده وتورم شدید در جامعه ایجاد می کنند ویا مخارج اسراف امیز شهر داریها را وبه گردن جیب ایرانیان می اندازند ودر حالیکه سیاست "اداره منطقه ای قدیمی" وشهری وچنین ناعلدلانه نبود ویا رفتارها ی انواع روسای طوایف قدیمی وبا مردم شهر ها وسکنه دهات ایران وچنین ظالمانه نبود ویا بهتر از رفتار شهر داران ویا اعضای شورای شهر کنونی بود که همخون وهمنژاد سکنه آن دهات نیستند وخرج تراشی ظالمانه وبرای آن رعیت بدبخت می کنند ؟ ویا برای خانواده بدبختش می تراشند ؟ "ودر حالیکه روسای صنفی قدیمی ویا سابق شهرها هم وهمسایه دیوار به دیوار همان سکنه آن نوع محله های شهری بودند ووقتی می دید ند که فرزند همسایه اش وبیکار است ولذا از راه همدردی شهروندی وبه کمک او می شتافت ویا یا بخاطرهمسایگی اش وبه روشهای مختلف به او کمک می کرد ویا به همان افرادبی بضاعت واز کار افتاده محله مزبورو کمک می کرد ومثل نمایندگان مجلس کنونی ویا نظیر عضای شورای شهر ویا شورای دهات ونمی گفتند که بمن چه ربطی دارد؟ وبگذارکه بخاطر گرسنگی ومجبور باشند که از را ه خود فروشی ویا تن فروشی وپول دربیاورند وتا من پول مالیات شهری بگیرم ! ویا برای مبلمان گران ساختمان شهرداری ویا شورای شهر ومجلس و از وی پول بگیرم ؟ویک نوع سیستم فاسدی که انگلیسی هاو بعنوان دموکراسی خواهی ومردم سالاری ویا دموکراسی شورا یی وبه شهرهای آسیایی آوردند ویا رواج اداری دادندولذا رفتارهای اداری را عوض کردند وتا همه را وبرای لقمهای نان به فحشاّ وفقر شدید بکشاندندوخبرنگاران هم واین نوع مدل را ترویج می دهند ویا می گویند که مدل بهتر از مدل سیاسی سابق می باشد وتنها معیشت ویا اقتصاد بخور ونمیر همه مردم را وهر روز بدتر از گذشته می کند ؟ وچرا که برخلاف گذشته و چراکه هیچ کدام از نمایندگان مجلس و به فکر بدبختی مردم نیستند! ویا همدرد با آنان نیستند وفقط با تبلیغات دروغین خبرنگاران ونماینده می شوند ویا همگی در خانه های شیک زندگی می کنند ویا ماشین های شیک سوار می شوند ویا در مبلمان شیک مجلس لمیده اندودر حالیکه اکثر مردم وبرای درآوردن لقمه نانی ومرتبا می دوند ویا در هزاران کوچه ایرانی ومرتبا سطل های زباله را می گردند وتا با فروختن ضایعات آن سطل ویا اشغالش ولقمه نان سنگگ 15 هزار تومانی را خریده وبخورند ولی همان نماینگان وبا تبلیغات خبرنگاران ضد مردمی وهمگی ایزوله اقتصادی از مردم هستند ویا منفک از زندگی 85میلیون مردم بدبخت ایران هستند ویا در پشت هزاران نگهبان راهروها ی مجلس ویا مدار بسته ها وبی خبر از بدبختی مردم می باشند وتنها در حلقه خبر نگاران وستایش گروهمه فقر وبدبختی های همه مردم را ونمی بیننند ویا نمی خواهندکه بشنوند! وبعلاوه در تدوین انواع بودجه بندی کشورهم ومستشاران انگلیسی واز دوره قاجاری والگوی اداری ضد مردمی وبه انها واموزش داده اند وتا مردم را تربیت پذیرخاص وبه انواع فقر ها بکنندولذا از بدبختی بودجه انواع خانواده ها وخبر ندارند ویا از مشکل مزارع ومحلات ودهات ایران هم وکوچکترین خبری ندارند که فقر چه نوع رفتاری با مردم می کند ؟ ویا در معالجه ودرمان وهزینه گران سفرو با مردم چه می کند ؟ویا مدیرانی که با مدرکهای دانشگاهی قلابی وچه رفتاری با مردم دارند ویا مدیرانی کهب خاطر توهم آن نوع مدرک قلابی خود وآنقدر جاهل مانده اندکه نمی دانند که فقر حاکم بر سکنه 66 هزار روستای ایرانی وچیست ؟ویا فقر حاکم بر بودجه خانوارها ی ایرانی وچیست ؟ ویا فقرحاکم بر اجاره مسکن وکرایه وهزینه گران تعمیرساختمان ودر هزاران محله شهری ایرانی وچه می کند ؟ وچرا که نهاد مجلسی که اختراع انگلیسها می باشد ویا هدیه واختراع انگلیسها ها به مردم آسیاست وامروزه مردم جهان را به فقر می کشاند ومعلوم نیست که یا با مردم این قاره بزرگ آسیایی چه می کند ؟ ویک نوع تئوری سیاسی اجنبی انگلیسی می باشد که نمایندگان تصمیم گر وبرای اقتصاد زیر دستشان ودرست کرده اند ویا نمایندگانی که هیچکدام هم خون ویا هم نژاد همان زیر دست موکلان خود نیستند وفقط یک نوع :حکومت فراعنه ساختن"توسط گویندگان تلویزیون می باشد که از نهاد مجلس ویا دولت درآسیا رواج می دهند د واز اعضای هیات دولت ویا مجلس ودر برخود با خواسته های منطقی مردم ویک نوع فرعون سازی بکنند ونهادی یا دوعنصر "حکومت کننده خدایگانی ویا " حکومت شونده بردگانی ودر تلوزیون طوری تبلیغ خدایی می کنند که ان دو نفر "تفاوت بشری" با همدیگر دارند؟ ویکی واز جنس خدایان مقدس بو ده و مردم باید به آن "توتم وزارت"واحترام مقدس بگذارند! وزیرا از جنس خدایان مصربوده ودولت بت واره فرعونی بدون پاسخگو دارد ولی همیشه قابل ستایش با انواع شعر ها ومدح ها می باشد وبعلاوه همه اعمال اداری اش قابل انتقادنبوده وفقط رفتار اداری قابل ستایش دارد ولذا ممدوح همیشگی رسانه ها وخبرنگاران مدح گو می باشد وبعلاوه معصوم بودن و در وزارت خود هم دارند ویا قابل تغییر تغییر دادن وبخاطر اشتباهات سیاسی خودش نیست وتا احیانا وتعویض بشوند وتا وضع مردم ا و بهتر بشود؟ ویا در مجلس و تغییر مصوبات بدهند که تئوری سیاسی انگلیسها وبرای جهانی سازی اقتصاد وچنین" بت دولت ساختن" می باشد ویا در نظریه جهانی سازی آنها هم و"حکومت شونده های بدبخت آسیایی هم "وگروهی برده های فاقد حقوق می باشند وصرفا از جنس "برده های غیر بشری "می باشند که قابل کشته شدن می باشند ویا قابل خرید وفروش شدن ویا بیگاری کشیدن می باشند ؟ ویا فاقد حقوق شهروندی بوده ویا فاقد حقوق دستمزد ویا "فاقد حقوق رفاه اندک "هستند ویا "حکومت شونده هایی هستند که قابل خرید وفروش ودر اتاق بورس چند مدیر می باشند ویا در معاملات بانک مرکزی هستند که با تصمیمات آن چند نفرمدیر اولیگارشی وهمه اموالشان وباید از چنگشان بیرون بیاید؟ ویا از خانه اشان بیرون انداخته بشوند ! ویا مدل رای اعتماد به همان وزیر اقتصادی هم که به خاطر انست که وقتی به مردم ظلم اقتصادی واز اخراج خود نترسد ؟ ولذا این نوع وتقدیس نمایی وفرعون نمایی دولت وبوسیله مجلس اتفاق می افتد ونظیر رای اعتماد وحق سوال ویا حق استیضاح کاهن های مصری ودر مورد "دولت مدل فراعنه "است ویا با دادن رای اعتماد ی به وزیر بهداشت که به فکر درمان مردم وبا پول وهزینه عادلانه نیست ومعنایش وزارت مسئولانه ودر برابر رای دهندگان خودشان نیست ویا به فکر معالجه وبیمارستان ارزان وبرای معالجه ودوای موکلان نیست ولی با رای اعتماد مجلس تحکیم می شود ویا وزارت مسکن نیزو چنین است وبرای مردمی که مجبورندکه میلیونها تومان اجاره مسکن ود ر عهد "وزارت خدای گونه "وی بدهندی ولی هیچ کدام ازکارمندانش خبر ندارند که ساختمانها ی ایران وبخاطر گرانی رهن ویا اجاره وقابل سکونت نیستند ویا مردم مجبورند که اجاره گران وبرای چند شب خوابیدن در یک منزل بدهند؟ ویا ویا وزیر رفاهی که از بی رفاهی ایرانیان خبر ندارد ولذا افراد مجبورند که برای گوشت سفره اشان ویاجهت خرید گوشت نیم میلیونی خود ویا برنج وقند گران قیمت وبجای رفاه وسختی بکشند ولی "دولت مغولها "ودر عصر خودشان وچنین وزیر رفاه ودر دولت غازان خان مغول نداشتند ویا در سلطانیه آنان وچنین کاخ چند طبقه وزارت رفاه ویا انواع مخارج ساختمانش وجود نداشت ویا کارمندان لمیده در انواع مبلمانها وجود نداشت که اکنون وهمه به مغولهای وفحش ویا ناسزای سیاسی می دهند وولی این نوع این نوع از "تئوری سیاسی بت واره سختن دولت ومصون از انتقاد است وصرفا تبلیغ تلویزیونی مدح امیز وشستشو کننده مغزی می باشد که گوگل طوری ساماندهی خبری می کند که رواج فرهنگی داده شود ؟ ویا تئوریزه رسانه ای بشود ؟ویا با شیوه مقدس جلوه دادن "اولوهیت گونه اعضای دولت ومجلس"واتفاق بیفتد وتا فقط مردم و ناچار بشوند که اجبارا وانواع بدبختی خود را بپذیرند ؟ وچرا که با نهادسیاسی دولت ویا فهم سیاسی گذشته آن فرق دارد؟ ودر گذشته تاریخ و چنین تعاملات غیر منطقی دولت ومردم ویا تعاملات غیر عادلانه بین "حاکم ومحکوم سیاسی ودر آسیا وجود نداشت ویا در دولتهای قبلی وجود ندشت ویا در 3200 ساله گذشته ووجود نداشت! وتنها بعد از ان تاریخ بوجود امد ولذا تا عصر دولت قاجاریه واغلب اقوام گذشته آسیا یی وبا برانداختن انواع دولت های بت گونه دولت ومدل "بت واره مدل نمرودی" ویا "مدل دولت فرعونی "را کنار گذاشتند وتا عصر قاجاریه و با روی اوردن مردم به مذاهب الهی خود ودیگر بت ساختن دولت را نمی پسندیدند ویا معیارهای اطاعت از دولت را خدایگانی نمی کردند وتنها کارکرد عادلانه دولت را وشرط مشروعیت یک دولت ویا اطاعت از مجلس می دانستند ولی منش سیاسی دولت دوره قاجاریه وبرعکس آن بود وبت واره کردن دولت دوباره با تبلیغات "خدایگانی کردن دولت ومجلس شروع شد ویا خدایگان کردن وزرا"ء ویا شاه قاجارهم وبا مکانیزم وزارت تلگراف انگلیسی شروع شد که تیرهای تلگرافش وحدود 150 سال قبل ازتاسیس تیر چرغ برق در ایران ویادر جاده ها بود ویا جلوتراز برق کاشته شده بود وبعدا تیر چراغ برق ویا تنها بعد از سال 1342 شمسی شکل گرفت وضروری برای بشر شد و لذا امروزه هم بت واره کردن دولت بجای همان تلگراف انگلیسی وبه تلگرام واینستاگرام وروبیکا وسامانه بله استعمار نوین سپرده شده است وتا با خدایگونه ساختن دولت ومجلس در تلویزن ورسانه دیتالی همه مردم اسیا را استثمار واستحماردوباره کرده وبه بریگری و بیگاری بکشانند وبعلاوه اسطوره خداگونه دولت ونخست وزیران قاجاری وعدم اعتراض مردم به غصب اموالشان واز دوره شاهان قاجاریه شرع شدکه با همه فسادشان خود دا مقدس ترین شاهان می داستند وتا مردم حق اعتراض به عملکرد کارکنان ظالم انان نداشته وهمه املاک را مال خاصه شاه بکنند که تقدیم انگلیها بکند ودر حالیکه خزانه داری سابق ایرانیان ودو سیستم "خزانه شاه "و"خزانه عمومی" بودونظیر امروز ویک "خزانه واحد "ودر اختیار وزیر اقتصاد نبود که همها یرانیان را وبرده خود تصور بکند ! ویا یا اتاق خصوصی سازی سابق وبدلیل دوگانه بودن خزانه داری اسلامی وکارمندان اتاق خصوصی سازی ودست در جیب روستائیان قدیم نمی کردکه در موسسه پژوهشی وزارت اقتصاد وچنین "مفاهیم اسلامی خزانه "را نمی فهمند ویا برات نویسان سابق هم با تولید کنندگان میلیونها چک بی محل ویا با چاپ کنندگان آن در وزارت اقتصاد فرق داشتند ولی هنوز سواد شرعی واداری ندارند که ومعنا ی شرعی برات ویا چک وسفته تضمینی خزانه را بفهمند واین نوع غصب ها و توسط کارمندان فاسد 12 دیوان قاجاری در ایران مرسوم اداری شد ویا جزو رسمهای وزارتخانه ها ویا جزو علوم مدیریت اقتصادی شد ویا توسط کارمندان قاجاری اشاعه فرهنگی یافت ویا توسط کارمندان وزارت گمرک خارجی عصر مظفرالدین شاه رواج یافت ویا توسط عناصر انگلیسی ولانه گزیده در اتاق بازرگانی خارجی رواج یافت که ناصر الدین شاه واتاق تجارت ها ملک التجار ها ودر در محوطه درونی کاخ گلستان قاجاری دایر کرد وتا بوسیله این نوع ملک التجار ها ی ناصری ومظفری وتقلب در قیمت اجناس ویا مرغوبیت کالای تجاری مردم ایران بکند ولی دولت های سابق اسلامی ایران وچنین اتاق تجارت غیر عادلانه نداشتند ویا اتاق تجارت ویا اتاق اصناف متقلبانه ویا اتاق بورس قمار گونه نداشتند ویا تاسیس این نوع از ادارات را وبا آیا ت قران وحرام می دانستند ولی همه انها وتوسط دولت قاجاریه ساخته شد وتا همه لقمه نان را واز گلوی مردم بدبخت ایران وبیرون بیاورندویا توسط مدیر کل های بانک مرکزی ووزارت اقتصاد واز حلقوم مردم بیرون کشیده بشود ودر نهایت بصورت پروژه های عمرانی بیهوده وپرخرخ دولتی دربیاید که فایده ای به معاش ویا رفاه مردم ندارد ویا فاقد کارکرداجرایی می باشد ویا بصورت پروژه مخارج ساز ویا بدون ثمردهی تبدیل بشود که هیچ شهروند ایرانی واز دیدن آن نوع پروژه های شهری پر خرخ وجنون امیز ولذت نمی برد وبلکه به بانی هاوباعث های اداری آن پروژه ها را و ولعنت دائمی می فرستند ویا از آن پروژه های عمرانی وتصویبی مجلس ومتنفر میگردند که فایده ای به حال مردم شهر ها ندارد ویا فایده ای به شغل ویا سکونت ارزان آنان ندارد ویا ثمری به حال رونق اقتصادشان ندارد ویا بصورت املاک ومغازه ها شیک وگران وقیمت وبرای اجاره کردن وجنس فروختن تبدیل گشته اند ولذا این نوع از مصوبات جنون آمیز مجلس و کارو تلاش ویا حاصل زحمات ودسترنج همه مردم را وکاملا می بلعد ویامغازه وپا ساژهای پر خرجی است که دادوستد ودران شرایط وبرایشان مقدور نیست وفقط سرمایه همه مردم بدبخت بلعیده ویا با تصویبات ننگین مجلس وتلف شده اند ویا بصورت ماشین های شیک کارمندان 27 بانک ایرانی ویا مدیران ادارات تبدیل شده اند که جز زیبایی خارجی ویا نمایش وخاصیت دیگری ندارند ویا هیچ کارکرد مفیدندارند ولی همان خوانین سابق اقوام ودر نهادسیاسی پیشین وبراحتی ویا با عقلانیت وهمه مسایل حل می کردند وتا خانواده همان روستایی سابق ویا خانواده اش وحداقل یک دل سیر ودرخانه خود بخورد ویا میوه ولبنیات فراون واز باغ خانگی شخص خود چیده وبخورد ویا هزینه گران تهیه نقشه کشی منزل و به خان دهات ندهد ویا نظیر امروز نمی داد که شهر داران معاصر واز وی می گیرند ولذا مدیران کنونی که امروزه وفقط در پشت داربستهای آهنی ویا گیت های عبوری با مردم سخن می گویند وقابل قیاس با اغلب خوانین قدیمی اقوام اسیا نیستند که آنها مرتبا ویا بدو ن محافظ وبه دهات تحت مدیریت خود می رفتند ویا برخلاف امروز و با انها نشست وبرخاست می کردند ویا به درد دل انها ویا به مشکلاتشان گوش می دادند ویا نامه های مکتوب و به خانه همان خوانین خود ودر انواع شهر ها برده ودر تالار خانه اش با وی صحبت می کردند ولی این نوع روشهای غلط اداری واشرافی وزارتخانه های وفقط مخلوق "دولت سازی مدل قاجاریه" است ولی شاهان گذشته ایران و چنین نبودند ولذا اطاعت از انان ومورد پسند جانانه مردم بودوصرفا بخاطر رفتار های عادلانه اشان با مردم وهمگی احترام دولتی داشتند ویا مورد طعنه وجوک گفتن وریشخند مردم هم نبودند وفقط از جان ودل واطاعت پذیر سیاسی می شدند ویا قدرتشان و فقط با تبلیغات تلویزیونی ومیسر نمی گشت ولی امروزه همدلی قومی وکشوری در حکومت وجود ندارد ولذا همدلی حاکم ومحکوم ودر جوامع اسیایی وازبین می رود وبهمین دلیل و کلمه دموکراسی وتنها یک کلمه پوچ است ولی درایام سابق چنین نبود ویا در سایه این نوع از همدلی "حاکم ومحکوم و"نهاد سیاسی اسیایی "وتر معقول وعادلانه بود ومردم نیز در امپراطوری آنان وبرخلاف امروز وحداقل چند وعده غذای سیرمی خوردند ولی امروزه و 5 میلیون دانشجوی بدبخت ایرانی ودر شهرهای ایران واتاقی برای تحصیل خود ونمی توانند که اجاره بکنند ونیز بخاطر انست که "قوم قاجار" ویک نوع قوم بی فرهنگ در علم سیاست بودند ویا گذشتگانشان نیز وچوپانهای همراه هلاکوخان مغول بودند که همراه وی وبه ایران آمدند ولی همان هلاکوخان مغول وباسواد تر از انان بود وحداقل ودر ادارات واز دانشمندان وکاتبان باسواد ومثل خواجه نصیر الدین وخواجه جوینی وغیره استفاده میکرد وولی چوپانهای قاجاری از یک کارمند باسواد وویا نخست وزیر باسواد ودر تشکیل دولت خودوابدا استفاده نکردند ویا پیشینه گذشتکانش هم ودر مورد سیاست ویا در علم اداره کشور ویا در رفتار معقول با اقوام دیگر وچنین بود که "علم مردم شاسی "واز خصوصیات این قوم مزبور وثبت تاریخی کرده است وبعلاوه معلمین با سواد سیاسی – اداری هم نداشتند و یا مثل قوم بیانگرد سلجوق ویا قوم برلاس تیموریان ی نداشتند که بخاطر ان مشاوران باسواد وقوم با فرهنگ در تشکیل دولت بشوند وهمه تاریخ نویسی وانرا گزارش می دهند ویا از خاندان باسواد برا مکه یاد بگیرند ویا از افرادی مثل ابولفضل بیهقی که وزیر دولت غزنویان بود وتنها یک قوم طمکار ویا قوم کوچک وبزدل وبیسواد وغیر محبوب ودرعلم روانشاسی اجتماعی بودند ولذا انگلیسها ها برای دولت تشکیل دادن درایران وتنها انها را انتخاب کردند ولی در میان همه اقوام بزرگ ایرانی هم وفضایل اخلاقی بزرگ در حکومت کردن بردیگران نداشتند ویا در طول 100 حکومت خود هم یاد نگرفتند وتا مردم ایران را وبدبخت نکنند ویا مردم ایران وبخاطر آن ویژگیها دولت انان آنان را و با جان نثاری بپذیرند که لازمه مشروعیت یابی هر دولت می باشد ولی اعضای قبیله قاجاری ودرراه سلطان شدن خود و بربقیه ایرانیان وهیچ کدام از این فضایل راهم نداشتند وکلکسونی از بی فضلیتهایی سیاسی بودند وبهمین دلیل هم وانگلیسها وآنها را انتخاب کردند ویا بعد از قتل نا درشاه افشار وبرای تشکیل دولت دادن در ایران انتخاب کردند ولذا به سراغ هیچ کدام از قبایل بزرگ بختیاری ویا لر ویا ترک ویا ترکمن ویا بلوچ نرفتند وتنها انواع کلکسیون ناجوانمردی با مردم وفقط در وجود قوم فاسد قاجاریه می دیدند وتا با دست آنان و"نظم اداری معاصر ایرانیان" را بهم بریزند ویا آثار سیاسی تمدن 27قرنی ایرانیان را وخراب بکنند که دولتهای سابق افریده بودند وتا همه سیستم ادار ی ایران سابق به لجن ا داری ولجن اقتصادی بکشانند ! ویا با کمک سران فاسد قاجاریه بکشاند وتا بواسط ه رذالت انان وجای پایی درخاک اسیا باز کرده ویا در آسیا نفوذ بیابند! ویا با تکیه به تفنگ وتوپخانه مدرن انگلیسی ها وبه انها جرات بدهند که همه دهات ایران واستان زنجان را غصب بکنند ویا امکان زراعی ودامی ومعیشت همه اقوام ایرانی را وخراب بکنند ویا بوسیله خصوصیات قوم قاجار ومعیشت اندک قوم بزرگ افشار را هم وتصاحب عدوانی بکنند که دههابرابر قوم کوچک وبزدل قاجارو جمعیت ایلی بزگ افشار ها داشتند ویا بخاطر شجاعت اعضای قبیله خودشان کشور گشا وکشور دار بودند ویا بخاطر کثرت جمعیت خود وقاجاریه قادر نبود که بدون کمک انگلیس وبه قوم شجاع افشار زور بگوید وهمان قوم افشاری که کشور داری بلد بودند ویا توانستند که در دولت نادر شاه افشار و حداقل 20 کشور اسیایی راهم تسخیر بکنند ویا بخاط خصوصیت مثبت اشان وهمه اقوام ایرانی قبولشان داشتند ویا جانانه مطیع سیاسی انان شده بودند ولی بعد از دولت نادرشاه افشار در آسیا وهمه اقوام قدیمی ایران وکنار گذاشته شدند ویا اقوام صاحب نام ونشان ودر آسیا وجهت "دولت تشکیل دادن "در ایران وکنار گذاشته شدند وتنها "سران قوم قاجار" انتخاب شدند ویا بدلیل ناجوانمری ژنیتیکی خودشان وتوسط انگلیسها وبرگزیده شدند وبهمین دلیل و نقش اقوام بزرگ ویا پر جمعیت ایرانی وکنار رفت که معیار ویا مبنای شالوده دموکراسی خواهی یک دولت ودریک کشور محسوب می شود وکنار گذاشته شدند وبرعکس و با تجهیز قوم قاجار وبه تفنگ وتوپ مدرن وتوسط انگلیسی ها واقتدار سنتی همه اقوام ایرانی وتضعیف شد ویا بدلیل قدیمی بودن تفنگها یشان وشمشیرهای قدیمی اشان وهمگی دربرخورد با زور گوییهای قوم کوچک وایل قاجار وهمگی ذلیل وخوار شدند و نهایتا با کمک انگلیسها هم وهمه املاک قومی ویا ا راضی ودهاتشان هم واز چنگشان خارج گشت ویا بوسیله حکمرانهای قوم قاجار واز چنگشان خارج شد که اسناد مقاله دوم من گواه انست وبعلاوه هدف حکمرانی شهریقاجارها وبرخلاف حکمرانی خانهای مغول وسلجوقی بود ویا هدفشان فقط مدیریت ساده وحکمرانی شهری نبود وبلکه هدفشان ودر همه ایام کوتاه مدیریت شهری خود وفقط هدف غصب املاک سایر اقوام را داشتند ویا تنها خالی کردن جیب دیگران بود یا در شیوه حکمرانی منطقه ای خودشان بر اقوام دیگر ایرانی هم وتنها اداره صحیح اقتصادی آن قوم تحت سلطه خود را دنبال نمی کردند که مدل صحیح حکمرانی همه امپراطوریهای مغول ویا تاتار ویا سلجوقی اسیایی بود یا فقط هدفشان وتنها خارج کردن املاک زراعی آن قوم بدبخت بلوچ ویا زنجانی واز دست انان بود ویا خارج کردن املاک قوم ترکمن ویا قوم کرد ویا قوم افشاریه واز چنگشان بود ویا سیاست توسعه منطقه زشتی که همه اقوام مغول ویا تاتار وبا مردم آسیا نکردند ویا در "اقطاع ها وتیولها ویرلیغ های "خودودر اسیا انجام ندادند ویا قوم مغول وتاتار وبا همه وحشی گریهای خود وحتی با اراضی اقوام دیگر آسیایی هم نکرده بود ند ویا مدیریت بومی انان را ودر اقتصاد شان از بین نبردند که خوانین قاجاربامردم ایران کردند

 زنجان ونحوه تسلط حکام قاجار براراضی ودهات قوم افشار استان زنجان دکتر محمد خالقی مقدم (بخش دوم)

زنجان ونحوه تسلط حکام قاجار

براراضی ودهات قوم افشار استان زنجان

(تحول مالکیت ودولت در زنجان )

(بخش دوم)

پژوهش از : دکتر محمد خالقی مقدم

تخصص: مردم شناس اقوام آسیایی

وجامعه شناس روستایی

وهمانطوریکه گزارشات مستند سیاحان ویا مورخان هم نشان می دهد ومثلا برای اثبات مطلبم ود اثبات سلب مالکیت زراعی ودامی واز قوم افشاریه زنجان واسناد ذیل را ومثال می زنم که وسایل ساده امرار معاش دامداری ویا زراعت افشارهای زنجان ن بود ولی درآن عصر وامکان دیگری برای زیست جمعی خودو نداشتند ویا جز زراعت در روستا ها ونداشتند که توسط سران قاجاریه غصب شد ویا از آنان سلب گردید که هنر حکومت کردنشان بردیگران را ونشان می دهد ویا تنها هنر حکومتشان ویا همین هنر شان درغصب کردن بود ولی روش چنین دولت های فاسد وتوسط خبر نگاران ابله وتوصیف تبلیغاتی می شود ویا بعنوان "دولت دین مدار و نشان داده می شوند وهمه سناد مقاله ذیلم وحاکی است که مطالب صد ها سفرنامه نویس می باشد ویا همگی اسناد تاریخی ودر مورد سلب مالکیت واز طوایف بدبخت افشارزنجان است که توسط خوانین قاجاریه وسلب مالکیت دامی شدند ویا سلب مالکیت زراعی ویا کشت اولیه شدند ویا در دهات خمسه وبراه انداختند ویا حکمرانهای قاجاریه ودر اندک مدت وسیستمی براه انداختند که همه روستائیان دهات مزبور وهمگی ازقوم فقیر ایل افشار بودند ولذا اسناد مستند ذیل وخود گویای صد ها نکته سیاسی می باشد ویا نیازی به شرح وبسط بیشتر ندارد که چگونه ااتفاق افتاد ؟ویا این نوع از غصبهای اموال قومهای بدبخت ایرانی ویا همه امکانات زیست معاش اشان واز انان گرفته شد ؟ ویا چگونه وبوسیله قوم قاجاریه واین شیوه رفتارها و در میان دولتهای بعدی آسیا و رواج یافت که انرا سرمایه داری دولتی معاصر می نامیدند وبعلاوه همین شیوه سیاسی غیر عقلانی خوانین قاجاریه هم وسپس با شیوه های نوین وبه آموزشهای استالین ومائو تبدیل گشت ویا به جوامع دیگر راه یافت وباعث گردید که انها هم واز دولت فاسد قاجاریه ویاد بگیرند ویا الگوی سیاسی واداری جدیدغصب اراضی را یاد بگیرند ویا حاصل مصوبات ننگین مجلس فاسد مشروطه ایرانی بود ویا 30و40 سال بعدو یاد گرفتند ویا بعنوان مقدس بودن سرمایه داری دولتی یاد گرفتند ویا غصب املاک اقوام ورعایای بدبخت قوم قیر قیز ویا قوم اوزبک ویا قوم ترکمن ویا قوم تاجیک ویا قوم اذری ویا قوم گرجی ویا قوم قزاق ویا قوم اویغور آسیا را هم غصب نمودند ویا به نفع مالکیت اعضای هیات حاکمه جوامع مزبور وغصب نمودند ! ویا بعنوان املاک خرده بور ژوا زی وهمان املاک رعایای خود را ومصادره نمودند وسپس جزو املاک طبقه حاکم بلوک شرق گردید ویا برای حفظ آن سیستم هم ونظیر قاجاریه در ایران عمل کرده وبه میلیونهانفر نظامی مفت خور ومحافظ رژیم چین ویا دولت قزاقستان وپول مفت می دادند ودر عوض واز زارعان بدبخت آسیا ودو برابروبیشتر وکار می کشیدند وچیزی که در اقتصاد قدیمی آسیا نبود ویا تعادل استخدام نیروی نظامی ومیان نیروی نظامی غیر مولد وبا استخدام قشر زارعان مولد ومفید وجود داشت که تاثیر " اموزشهای احمقانه " نهاد دولت قاجاریه "است ویا توسط قوم قاجار نامحبوب بود که کمبود محبوبیت داشتند وتنها با استخدام نظامیان بیشتر وجبران می کردند وهمگی باعث شد که میلیونها دهقان فقیر چینی ودر دوره مائو واز گرسنگی بمیرند ویا همگی نتیجه آموزه های غلط سران قاجاریه بود ویا از مفهوم "نظام مالکیت در آسیای مدرن بود ولذا ناچارم که به شرح وبسط نحوه مالک شدن مدیران قاجار ی وبر دهات افشاری زنجان را شرح بدهم ویا ا بعد از سرکوب وقتل عام خشن 23 هزار سکنه زنجان اتفاق افتاد ویا مدل سیاسی سلب مالکیت از اقوام افشارهم وتنها با راهبرد اانکلیسها ومیسر می شد وتا با برده کردن دیگران وهمه را به اطاعت سیاسی خود مجبور بکنند که شرحش در کتاب جنگ زنجان "ومفصلا آمده است ویا چنین ایجاب می کرد که دیگر قوم افشار وفاقد مالکیت بگردند وتا هویت قومی نداشته باشند وتا تسلیم کامل وبدون چون وچرا بشوند ! ویا برخلاف سخن ژوبر فرانسوی عمل کرده و دیگر قوم افشار غیر مطیع نباشند! وبهمین دلیل هم ودیگر سیاحان اروپایی بعدی هم ودر گذر از دهات زنجان وتنها از ویرانی ویا فقر زنجانی ها وسکنه زنجان ویا دهاتش گزارش مکتوب می دادند ولی برخلاف ژوبر ونامی از قوم افشارنبرده ویا از تیره های افشاری ساکن دهات زنجان نمی بردند ویا بر زبان نمی آوردند وفقط در تاریخ نویسی خود ویا در نیمه دوم عصر قاجاریه وفقط "نام مالکین قاجاری "ودر کتاب آنها می امد ویا نام مالک همان دهات خمسه وزنجان راو ذکر می کردند که مالکش کدام خان قاجاری می باشد وسپس به راه خوادامه می دادند وفرضا مکتوباتشات وبه شرح ذیل می باشد که در پایان می نویسم:ومثلا در کتاب اوژن اوبن فرانسوی آمده است که به زنجان آمده بود ویا درمورد مالکین دهات زنجان ومی نویسد : که قریه نیک پی زنجان را وناصر الدین شاه و وبه مالکیت آقا ضیاه نایب الصدر روحانی و در آورده بود ویا می افزاید که نایب الصدرهم ومعاون امام جمعه مسجد بزرگ زنجان بود که عبداله میرزا قاجار ویا فرزند فتحعلشاه ودر زنجان ساخته بود وبعلاوه در کتاب اوژن اوبن هم آمده است که وی در رفتن به ده نیک پی زنجان وبعد از سرکوب زنجان ونظیر رجال بزرگ قاجار رفتارمی کرد و مثلا چند نفر محافظ مسلح قاجاری ودر اطرافش حرکت می کردند ویا در پیشاپیش حرکت اسبش نیز ویک شاطرقاجاری وبا کلاه قرمز عصر مزبور وپیاده می دوید ومرتبا دور باش وکور باش به مردم می گفت وهمین نوع از روحانی گمارده ناصر الدین شاه قاجارو در زنجان وامروزه خیابانی وبنام خیابان ضیایی ودر زنجان داردکه املاکی در آن خیابان دارد که از دوره ناصرالدین شاه و به وی وبه ارث رسیده بود ویا کتاب منتظم ناصری عصر قاجاری هم ومی نویسد که "قریه داشلوجه " زنجان ومتعلق به میرزا حسین خان سپهسالار قاجار قزوینی بود که انرا وقف مسجد سپهسالار خود در تهران کرده بود ویا کتاب رجال مهدی بامداد هم می نویسد که وی ساختمان همان مسجد سپهسالار ویا ساختمان مجلس کنار آنرا وبا پول گرانفروشی غله وآرد مردم بدبخت ایران وساخته بود ویا با دستور کمپانی هند شرقی بمبئی و از گران فروشی آرد وغله مردم ایران وساخته بود وبعدا هم همان سپهسالار وهمان ناصر الدین شاه قاجار را وبعنوان نخست وزیر اعظم قاجاری ایران وبه لندن می برد ویا توسط وی و"قرار دادننگین رویتر " وبا انگلیسها ها وبسته شد که یکنوع قرار دادفروش اراضی ایران ویا جنگل ها ومعادن ایران وبه انگلیسی هابود ( وچنین آدمی که مالک قاجاری ده داشلوجه زنجان بود وآنرا وقف مسجد خودش ساخته بود که دروس الهیات دانشگاه تهران ودرآن محل تدریس بشود ؟؟؟ ویا ساختمان مجلس را هم و برای نمایندگان مجلس ایران می سازد ویا با گرانفروشی آرد ونان طبقه فقیر می سازد ویا در محوطه باع بهارستان خود وساخته بود ویا هدفش هم وفقط دلسوزی به حال دموکراسی خواهی ایرانیان نبود؟ والا بعنوان یک رجل قاجاری غیور وتنها وطن فروشی نمی کرد؟ ویا در قرار دادرویتر نمی کرد" که اساتید الهیات ویا مدرسان مدرسه سپهسالارتهران مفراموش بکنند ویا هنوز نمی خواهند که بدانند که این نوع عمل ننگین وی واز نظر قران محکوم است ولذا نمی توانند که درآن محل ودرس الهیات بدهند !؟ویا کتاب سیاحتنامه میرزا علی اصغر سر رشته دارهم ودر مورد مالکین دهات زنجان می نویسد که :" ده خرمن لو " خرم دره زنجان ومتعلق به محمد علی خان وپسر رضا قلی خان نسقچی باشی آ قا محمد خان قاجار می باشد ویا در جای دیگر کتابش ومی نویسد که " ده پیر سقای زنجان " وملک لطف اله میرزاقاجار ویا برادر محسن میرزا قاجار میر آخور بود ویا در جای دیگر هم می نویسد که " قریه آق بلاغ زنجان "وملکی مجد الدوله ویا دایی ناصر الدین شاه قاجار بود ویا در جای دیگرش می نویسد که " ده چیر زنجان " ویا "ده امین آباد زنجان " وملک عبدالله مستوفی قاجار بود که ممیز مالیاتی اداره دارایی تهران عصر قاجار بود ویا می نویسد که "قریه کوشکن زنجان "نیز وملک خالصه خود ناصر الدین شاه بود که بعدا به میرزا اشرف ویا کارمنداداره دارایی وفروخته شد ویا کتاب گلگشت هم که نقل قول برخی از سفرنامه هامی باشد وتنها در صفحه 396 کتابش واسامی 25 آبادی زنجان را نام می برد که همگی به "مالکیت خوانین قاجار" در آمده بود ولی نمی نویسد که با کدام پول ؟ویا با کدام زحمت کشی ویا با ارث پدری کدام قاجارها وآن نوع دهات زنجان را وصاحب شده بودند ؟ ومثلا در همان ص می نویسد که " قریه حسین آباد زنجان "و ملک مظفر السلطنه است وبعلاوه می نویسد که "قریه سارمساقلو زنجان"ویا "قریه ینگجه زنجان " هم وخالصه مشیر الممالک می باشد ونیز می نویسد که " قریه سهرین زنجان " وملک مظفر الدوله محسوب می شد ویا می نویسد که " قریه های محامد وکناوند وقریه کزه بر ویا قریه باغلوجه زنجان ویا قریه قشلاق و"ده قرا چریان"ویا "ده قاهران" زنجان ویا " "ده ارمغانخانه" ویا "ده دوسران "ویا "آبادی جلیل آباد" و"قریه باغ "ویا "قریه اوچ بلاغ "ویا "قریه جوره خان "ویا "قریه اوغان" ویا "قریه سیف آباد" و"قریه حسین اباد" ویا "قریه به واهل"" ویا "قریه قبله بو لاقی زنجان ویا "قریه داش بلاغی" و"قریه کمر کین" ویا "قریه تازه کند "و"قریه کفل کن" زنجان وهمگی ملکی نظام السلطنه بود که مدتی حاکم قاجاری زنجان محسوب می شد ( ماخذ ص 396) ویا ص 377 کتاب مزبور ومی نویسد که : ده امیر آباد زنجان وملک مجداالدوله ویا دایی ناصر الدین شاه می باشد ونیز در جای دیگر هم ومی نویسد که : ایل دویران افشار حومه زنجان وحدود 20 هزار خانوارداشت ویا در شهرستان ماهنشان زنجان داشت ولی بعداواغلب املاک آنان وبه مالکیت "سالار الدوله قاجار" در آمد وبا این عمل بود که طایفه مزبور وفلج شدند ویا کتاب خاطرات عین السلطنه هم وآنرا تکرار می کند وبعلاوه لازم به ذکر می دانم که قبیله ترک افشار که از نظر جمعیت وبزرگترین قبیله ایرانی می باشد وفقط ساکن جغرافیای استان زنجان نبودند وبلکه در استانهای دیگر هم وساکن بودند ومثلا بعداز دولت افشاریه واز شهر اورمیه گرفته وتا شهر کرج وجغرافیای زیست قومی آنان بود ویا در استانهای دیگر هم وطوایف افشاری وجود داشتند ولی تنه اصلی قبیله افشاری و در استان زنجان مستقر بود ومن همانطوریکه در مقاله ام وبا عنوان زنجان دردوره صفویه نشان داده ام ویا نوشته ام که شاهان مسیحی نژادصفویه ومخصوصا شاه عباس صفوی ودر راستای سیاست کمپانی هند شرقی عمل می کرد که بتوانند دفاتر فروش آن کمپانی را ودر انواع شهر های اصفهان ویا شیراز ولار ویزد وکرمان وبندر عباس ویا بندر جاسک وبندر لنگه دایر بکند ویا تجارت کاروانسراهای کثیر عباسی را هم تنها وبدست تاجران ارمنی وگرجی واروپایی دایر بکنند ولذا تاجران مسلمان را وکنار گذاشته بود ند وبعلاه سران 7 قوم ترک افشار وتکلو وشاملو واستاجلو وغیره را هم واز حاکمیت شهر های ایرانی برداشتند وتا در سیاست واقتصاد بازارهای ایرانی ودخالت نکنند وبجای انان وتنها خوانین ارمنی ویا گرجی ولزگی وسیک هندی وزنگنه کرد را وبر شهر های ایرانی وبعنوان حاکم شهری ونصب نمود ند ویا به خواسته برادران شرلی رایت وحدود 120 هزار غلام نظامی ارمنی را واز ارمنستان وگرجستان اسیر گرفته وبه داخل ایران آوردند وتا بجای سر بازان ارتش 7 قبیله ترک مسلمان عمل کرده ویا یک نوع ارتش ارمنی ویا "غلام نظامی ارمنی "بسازند ونظیر غلامان ینی چری عثمانی و اطاعت محض از شاه صفوی بکنند که رهبرشان الهوردیخان ارمنی ویا قرچقای خان ارمنی وغیره بود وبعلاوه صفویه ورابطه مذهب وسیاست را هم ودر ایران هو عوض نمود ند وهمان کاری را کرد که شاه انگلستان با مذهب کرد ویا در رابطه راه اندازی مذهب پروتستان وکالونیسم ولوتریسم وپیوریتن ها وغیره انجام دادند ویا در اروپا راه انداخت ومثلا ملکه الیزابت اول که بنیانگذار کمپانی هند شرقی نیز بود ویا رئیس مذهب وکلیسا هم ودر کشور خودش بود اوبعلاوه عامل نفوذانگلیس ودر شرق آسیا هم بودونظیر شاه عباس وطرفدار اصلاحات مذهبی خاص در انگلستان بود ویا با تحولات مذهبی خاصی که براه انداخت ونظیر شاه عباس وباعث گردید که خودملکه هم خودش در راس کلیسا ی کشورش باشد وبجای پاپ وکشیش ها ی کشور رش را وعزل ونصب می نمود واز این راه ورئیس مذهب کشورش بود وبعلاوه خودش هم ودر راس همان نهاد دولت انگلستان قرار داشت که خودش نیز وکارگزاران دولتی را وعزل ونصب می نمودوولی در مسحیت قدیم ارو پا نیز وشاه ریاست مذهبی نداشت وبلکه پاپ بود ودر مذهب اسلامی اسیای قبل از شاه عباس هم وچنین بود ولی بعدا ودر دوره دولت صفویه "مذهب وحکومت "ونظیر ملکه وهر دو در دست شاهان صفوی افتاد ویا در بلاد شرقی هم واین شیوه وبه شاه عباس صفوی تعلیم داده شد واو هم ودر راستای همین سیاست وعمل می نمود ولذا در پراکنده کردن قبیله بزرگ ومسلمان افشار کوشید ویا بیشترین تلاش را ونمود که مخالف دخالت شاه عباس ودر اداره مسجدها ویا تعالیم آن ویا در عزل ونصب روحانیون برمساجد بودند وبعلاوه صفویه ودر اداره کارمندان دولت هم وتلاش داشت که بنام وقف وراه اندازی اداره خاص کرده و بنام اداره صدارت پایتخت وهمه املاک اقوام ایرانی را وبه نفع مالکیت مقدس سلطنتی خود وغصب بکند !ویا به طرفدارن کمپانی هند شرقی بدهد !ولذا بعد از شاه عباس وکنترل "مذهب ودولت" وهر دودر دستان شاه عباس افتاد ویا نظیر حکومت ملکه الیزابت اول گردید ویا در دستان شاهان بعدی صفویه وقرار گرفت ونهایتا مردم ایران واز صفویه متنفر شدند وآنگاه دولتشان تنها وبی یاور ا ماند ونهایتا بخاطر این نوع از سیاست وشکست خورد ودر پایان وبخاطر فاصله گیری شدید مردم ایران واز دولت صفویه وهمه ایرانیان وازپشتیبانی دولت منفور صفویه وکنار کشیدند ولذا سرتاسر خاک ایران ویا پایتخش بدست سربازان 5 کشور همسایه افتاد ویا سرتاسرخاکش وتا فلب پایتخت اصفهان اشغال شد ودوباره قبیله بزرگ افشاروناچار گردید که برای بیرون راندن بیگانگان از ایران ونظیر افغانیها ویا اوزبک ها واز شهر های ایرانی ویا برای بیرون کردن ارتش وسیع عثمانی اوز غرب ایران ویا برای بیرون راندن اعراب مهاجم جنوب خلیج فارس وازخاک جنوب ایران وناچار شدند که 25 سال وبه تنهایی بجنگد ویا در صدها جنگ خونین شرکت کرده ویا در این دوره 25 ساله وبجنگد وتا خاک ایران وآزاد بشود ویا بیگانگان ودول پشتیبان آنان وهمگی تخلیه بشوند ومتاسفانه در طی این جنگهای بزرگ وخونین اوفشار ها ی زیادی کشته شدند و یا به نقل منابع تاریخی وهزاران رئیس طایفه افشارهم و کشته شدند ویا اعضای تیره های مخلتف قوم افشارایران و کشته شدند ویا با جرحت حذف گردیدند ودوباره انگلیسیها به طمع افتادند ویا سعی کردند که بجای اقوام دیگر وبزرگ ایرانی وتنها خاندان فاسدوقوم قاجاریه و درراس دولت ایران قرار بگیرد ویا آنها را به راس قدرت دولت برسانند که قومی مورد قبول اقوام دیگر ایرانی نبودند وحتی ترکمنهای استان گلستان ومازندران هم واز آنها متنفر بودند وبعلاوه انگلیسها سعی کردند که برای حذف بقیه اقوام افشار ایرانی ودوباره در جنگهای سی ساله ایران روس وهمچنان صدها خان افشار وشرکت کرده وکشته بشوند؟ ولی قوم بزدل قاجارو در جنگهای ایران وروس ودر سوراخ موش وقایم شده بودند ولذا تنها روسای طوایف افشار زنجان ویا استانهای همجوار وکشته می شدند ویا معلول گشته واز صحنه سیاست وحذف می گردیدند وبعلاوه در دوره محمد شاه قاجار هم وهمان "ایل فاسد قاجارویا طوایف مختلف ان وعرضه جنگ را نداشتند ولذا در همان جنگهای محمره وهرات دوره محمد شاه هم وصدها رئیس طایفه افشار نادان وکشته شدند ویا قوم ماجرا جووکم عقل استان زنجان و به کشته شدن رفتند ونهایتا در دوره چهارمین شاه فاسد قاجار هم وهمه سکنه زنجان وقتل عام شدند ویا در طی جنگ توپ باران 11 ماهه زنجان وبقیه افشار های غیور زنجان هم وکشته شدند! ویا ویرانی کامل شهر و50 سال ویرانی شهرزنجان بوجود آمد ! ویا حدود 23 هزار سکنه ا فشاری ویا قشر ماجرا جوی زنجان وکشته شدند ولذا بعد از دوره ناصر الدین شاه قاجار و راه قاجاریه هموار شد ولذا با حذف ویا کشته شدن اغلب سران طوایف افشار وکل دهات زنجان هم وبه تصرف عدوانی وخونین قاجار درآمد ویا امکانات شهرهای اطراف هم وغصب گردید ویا مالکیت کاروانسراها ویا مساجد زنجان هم وهمگی مالک جدید یافتند ویا همگی در مالکیت خوانین فاسد قاجاری قرار گرفت ولذا دهقانان فقیروبیچاره این نوع از دهات خمسه زنجان وبیچاره شده ویا بعنوان برده بی حمایت وهمگی محسوب شده ویا همراه اراضی دهاتشان ومورد خرید فروش واقع می شدند ویا توسط خوانین مالک قاجاری وهمراه فروش دهاتشان و به مالکیت خان دیگر قاجاری در می آمدند ! وبا این ترفندسیاسی بود که هویت قومی استان زنجان وعوض شد ویا نابود گردید ویا بخاطر ماجرا جویی شدید وساده لوحی عمیق اشان واولین قوم ایرانی بود ند که هویت افشاری خود را واز دست دادند! ویا خود را برده های طایفه قاجار نمودند ! ویا بزور تفنگ وتبلیغات چاپخانه ها وهمگی هویت قومی خود را واز دست دادند! وبعداهم قاجاریه واین نوع از هویت زدایی را وبه درون اقوام دیگر ایرانی برد وسرایت داد ونیز بهمین دلیل می باشد که اغلب منابع تاریخی واز هویت مردم زنجان ودیگر در سفرنامه ها وسخن نمی گویند ویا درهمه منابع تاریخی ویا در سفرنامه های این دوران تاریخی وفقط ازنام مالکین قاجاری همان دهات زنجان بحث می کنند ! ویا از نام مالکین جدید قاجاری همان کاروانسراهای زنجان وابهر وغیره وبحث مکتوب می کنند ! ودیگر تاریخ قدیمی زنجان هم وحذف می شود ! ویا تاریخ سلجوقی زنجان ویا تاریخ ترک قراقوینلو ویاتاریخ اق قوینلو وافشاریه ترک ودر زنجان ومطرح نیست که اجداد نژاد ترک انان می باشند وفقط با نام مالکین قاجاری ودهاتشان ومشهورویا معرفی می شود ویا در اسناد تاریخی ومعرفی می شوند ولذا مکتوبات ذیل هم وگواه سخنم می باشد ومخصوصا در کتاب چهار جلدی مرات البلدان است که جغرافیا نویس مهم دربار ناصر الدین شاه قاجاربود وهدفش هم از ذکر نام دهات زنجان ودر کتاب 4 جلدی اش وتنها ذکرنام مالکین قاجاری دهات می باشد ویا تثبیت سند مالک بودن همان قاجار ها برایش مهم می باشد ! و لذا در ذکر دهات زنجان ودر کتابش هم وفقط ذکر نام مالکین قاجاری است ویا برایش مهم می باشد ولی ذکر مشخصات دیگر جغرافیایی ویا اقتصادی دهات زنجان وبرایش مهم نیست وبعلاوه در همان کتابهای جهت دار وی که همه کتابخانه منزلش هدیه کرده بود وبعلاوه و کتابهای درباری دارالفنون را هم و هدیه کرده بود ویا به کتابخانه ملی ایران وهدیه کرده بود وفلسفه خاصی داشت که اهدافش در تاریخ نویسی باقی بماند ولذا امروزه همه اساتید جغرافیا ویا تاریخ دان ایران وهمگی ومشرب وی را وناآگاهانه تعقیب می کنند که از کتابخانه ملی کتاب می گیرند ویا اغلب دانشکده های ایران ویا فقط از روی مکتوبات وی وتاریخ نویسی می کنند ویا از روی اسناد کتابخانه دارالفنون وی ومطلب می نویسند که وی مدتی وریاست همان کتابخانه را داشت ونهایتا با طرز فکر وی وبه قضاوت جغرافیایی ویا تاریخی ودر مورد زنجان وقوم افشار ها می پردازند ویا در مورد هویت قومی مردم زنجان وقلم می زنند ! ویا در مورد دهات زنجان وشهر هایش وتدریس می کنند ! ولی به منابع تاریخی متفرقه ومغایربا آنها ومراجعه نمی کنند؟ وتنها با کتابهای هدیه ای وی وقضاوت کرده که به کتابخانه ملی وهدیه دادهاست ویا تکیه گاه فکری انهاست که به نقل خودش ویا درمقدمه کتابش می گوید ووی دهها هزار جلد کتابخانه اش راوهدیه کرده بود ویا برای تاسیس کتابخانه ملی ایران وبه آنجا فرستاده بود ولذا من هم ومجبورم که برای بیان مظلومیت سکنه دهات فقیر زنجان ویا برای فریب نخوردن اغلب دانشجویان جغرافیا ویا تاریخ ایران وتذکر تاریخی دوباره بدهم !که فریب عنوان کتابخانه ملی ایران را ونخورند! ویا محتویات سیاسی وجهت گیرانه کتابهای دارالفنون را ونخورند !که همگی از شاهزاده های اشرافی قاجاریه بودند ویا استاد ویا شاگرد غیر قاجاری وبیطرف ودر در مدرسه قاجاری نبود ویا به این مدرسه دولتی قاجاریه وکتابخانه اش وراه نمی دادند ولذا اغلب متون چهار جلد ی ویا حجیم کتاب مرات البدان وی هم وهمگی مکتوبات جهت داراست ویا در موردعنوان مالکین قاجاری دهات زنجان هم وهدف خاص دارد ولذا من هم ناچارم که وبا ذکر صفحات همان مرات البلدان عمل متقابل کرده وسند تاریخی بدهم وبه کتابهای دیگر ماثر الاثار ویا منتظم ناصری وغیره وی ونمی پردازم !ونهایتا قضاوت را به فهم خوانندگان مطلب مزبور وموکول می کنم که بپرسند که ا"یل قاجار"وچگونه در استان دیگرایران که مورد زیستگاهشان نبود واین همه زمین زراعی داشتند ؟ ویا با چه روش ویا حیله سیاسی ومالک شده اند ؟یا این همه از تعدد کثیر دهات را وصاحب شده اند ؟؟ویا ایل قاجاری که ساکن استان زنجان نبودند ولی چگونه ویا با چه ترفند سیاسی ویا در کمترین مدت وهمگی مالک آنها شدند؟وانهم مالک دهات قوم افشاری که متضاد با قوم قاجاری بودند وبهمین دلیل هم می باشد که اقا محمد خان قاجار وقبر نادر شاه افشار راودر مشهد شکافته و وجنازه اش را وبیرون می کشد وبه جرم آنکه ابراهیم شاه افشار ویا برادر زاده نادرشاه وهمان آقامحمد خان قاجار را واخته کرده بود؟ واین مطلب ودر کتب تاریخی مستند عصر زندیه ذکر شده است وبهمین دلیل کریم خان زند واقا محمد خان قاجار را اخته نکرده بود که یک نوع دروغ تاریخی می باشد ویک دلیل دیگرهم واز تضاد دوقوم افشار وقاجار ذکر می شود که در منابع دیگر تاریخی هم آوذکر شده است که ذولفقار خان وخان بزرگ افشار خمسه ودر کنار رودخانه کرج وبا اقا محمد خان قاجار وجنگیده بودویا به دلیل این نوع از همسایه خشن افشاری وآقا محمد خان قاجاری ومجبور گردید که بجای شهر اق قلعه گرگان ویا محل زادگاهش وتنها تهران را وبه پایتختی خود وانتخاب بکند! وتا همسایه دشمن افشاری را ودر نواحی پشت رود خانه کرج کنترل بکند که تا شهر کرج وهمگی از قوم افشارها بودند ویا در سند دیگر هم آمده است که آقا محمد خان قاجار وبرای سرکوب قوم افشار زنجان وتنها 50 هزار نظامی وبه زنجان آورده بود ویا در سند دیگرهم آمده است که اقا محمد خان وعلیخان افشارزایر لو وحاکم زنجان را ودر اصفهان وبدلیل سرکشی اش وکشت وسپس هم عبدالله خان افشار ویا خان بزرگ افشاری بعدی زنجان ویا سازنده مسجد ارگ زنجان هم ویا بعد از مرگ همان آقا محمد خان قاجارو در شهر شوشی نخجوان ووقتی کشته شدواین بار عبدالله خان افشار واین بار وگنجینه وجواهرات اقا محمد خان قاجار را برداشته وبه زنجان آورده بود ولذا به نقل کتاب اکسیر التواریخ وفتحلیشاه قاجارهم ناچار شد که با حمایت انگلیسی ها ومجبور گشت که لشکر کشی کرده ویا برای پس گرفتن همان جواهرات و گنجینه ها وبه زنجان لشکر بکشد وسپس عبداله خان افشار را وکور کرده ویا از حاکمیت زنجان بردارد وسپس فرزندش عبدالله میزرا را وبجای وی وحاکم زنجان بکند !ولی باز مردم شهر زنجان ونپذیرفتند وناچارا مدتی نصراله خان افشاروحاکم زنجان باقی ماند ویا سازنده مسجد نصرالله خان افشارودر زنجان ومدتی حاکم شهر باقی ماند ونصراله خان افشاری که قبلاو ریاست 60 دهات قراپشتلوی افشاری زنجان ودر دست وی بود وتا مدتها هم وزنجان را واداره می کرد ولی بعدا وهمه دهات همان قره پشتلو وهمگی به مالکیت خوانین قاجار درمی آید که درذیل مقاله ام وذکر اسامی آنها را کرده ام وبعلاوه سند های تاریخی مختلف واز این قبیل زیاد است وهمگی گویای تضاد عمیق میان "قوم قاجار وبا قوم افشارها "می باشد ولی اسناد کتاب مرات البلدان قاجاری ودر مورد مالکین دهات زنجان ساکت است ویا روش مالک شدن اانها را ذکر نکرده است ویا براراضی قوم رقیب افشار را وذکر نکرده است !ولذا من بطور خلاصه وذکر می کنم ومثلا کتاب مرات البلدان می نویسد: که قریه چبدره سجاس زنجان وخالصه دیوان شاه می باشد ( ماخذ مرات البلدان ج4: ص 2173)ونیز در ص 2269 مرات البلدان واز" قریه چنگوری " زنجان و یاد می شود ونیز می نویسد که : قریه جوزوک سجاس زنجان وخالصه دیوان شاه قاجار است ( ماخذ مرات البلدان ج 4 ص 2287)ونیز نوشته است که " قریه جلیل آباد قره پشتلو زنجان وخالصه دیوان شاه است (ماخذ مرات البلدان ص 2245)وبعلاوه در کتابش نوشته است که : قریه آق مزار زنجان وملکی مظفر الملک است( ماخذ مرات البلدان وص 1295)وهمان مظفرالملک هم که از سوی شاه قاجاریه ورئیس فوج نظامی خمسه شده بود ویا فامیل عبدالله میرزا قاجاروحاکم زنجان بود ونیز همان کتاب نیز ومی نویسد: وآبادی بزرگ صائین قلعه زنجان که انگورستانهای زیاد دارد وتیول توپ خانه شاه قاجار می باشد ( ماخذ مرات البلدان ص 1295 )ونیز می نویسد که : قریه جارچی زنجان وتیول مظفرالملک می باشد ( ماخذ مرات البلدان ص 1922)ویا در صفحه دیگر کتابش ومی نویسدکه :قریه جیاء طارم زنجان وملکی مظفرالملک است (ماخذ مرات البلدان ص2315)ونیز می نویسدکه قریه جاور زنجان وتیول مظفرالملک است ( ماخذ مرات البلدان ج4 ص 2052 )ونیز مینویسد که : قریه جاپرلو دهستان قزل گچیلو غرب زنجان وملکی حسین خان یاور می باشد ( مرات البلدان ص 1877)ونیز می نویسدکه : قریه جایرلو دهستان قراکمچلوی زنجان وملکی حسین خان یاور است ( ماخذ مرات البلدان ج4 ص 2059 )ونیز باید افزود که کلمه "یاور"هم ویک نوع پست نظامی ودر ارتش قاجاریه بود وبعلاوه همان کتاب وی ودر جای دیگر می می نویسدکه : قریه جیلان کشه ویا گیلانگشه طارم زنجان وملکی عمیدالملک است ( ماخذ مرات البلدان ص 2270)ونیز در ص دیگرش هم ومی نویسد که :قریه چار بلاغ دهستان ایجرود زنجان وملکی عمیدالملک می باشد ( ماخذ مرات البلدان ج4 ص 1920 ) ونیز در صفحه دیگر کتاب چهار جلدی اش نیز ومی نویسدکه :قریه چراغ مزرعه زنجان وملکی عمیدالملک است ویا سه دانگ آن هم وملک میرزا محمد علی مستوفی ویامسئول ا داره دارایی قاجاریه است ( ماخذ مرات البلدان ج 4 ص 2182 )ونیز در جای دیگرش هم ومی نویسد : وقریه چارق شهرستان خدابنده زنجان وملکی نواب والا رکن الدوله محمد تقی میرزا قاجار است وشهرستان خدابنده ای که مرکزش شهر قیدار می باشد ودهات فراوان دارد وهمگی نیز قبلا وملکی طوایف افشار کور حسنلو بودند ویا ملکی طایفه افشار توحیدلو ویاملکی طایفه افشار بدرلو بودند ولی بعدآ بسیاری از آنها وبه تصرف خوانین قاجار در آمدند ودر جای دیگرکتاب مرات البلدان هم می نویسدکه : آبادی چنگماس شهرستان ابهررود زنجان که مرتع "طایفه افشار های اینانلو ابهر" است وملکی رکن الدوله محمد تقی میرزا قاجار می باشد وهمچنین در ص 2304 کتابش واز آ بادی چهاربلاغ زنجان و یاد می کند ویا در ص 1809کتابش واز آبادی آق مزار زنجان ودر سال 1295 هجری وبعنوان ملک مظفرالملک یاد می کندو بعلاوه بصیر الملک هم که ممیز مالیاتی مهم دربار قاجاریه می باشد ویا همه ساله وبرای جمع آوری مالیات زراعی و به دهات زنجان سرکشی می نمود ولذا اطلاعات زیاد ویا کافی هم وازاسامی مالکین دهات زنجان داردوبهمین دلیل نیز ودر کتابش می نویسد که : ( آبادی سارمساقلو زنجان وملکی مظفرالدوله می باشد ( ماخذ خاطرات بصیر الملک شیبانی ص 45)ونیز می نویسد که آبادی داش کسن زنجان وملکی شیخ الاسلام قاجاریه ودر زنجان می باشد ( ماخذ خاطرات بصیر الملک ص 46 )ونیز می نویسد که : قریه نیم آورد زنجان ویا قریه معالی آباد زنجان وملکی علینقی سرتیب است ( ماخذ ص 57 خاطرات بصیرالملک )ونیز می نویسد که : قریه چورزق شهرستان طارم زنجان ومتعلق به حاجی میرزا اشرف است ( ماخذ خاطرات بصیر الملک ص 52 و53 ) ونیز لازم به ذکر است که دهات فراوان ویا سر سبز طارم زنجان ویا دهات دوسوی رودخانه بزرگ قزل اوزن طارم ودر دوره نادر شاه وهمگی متعلق به موسی خان افشار طارمی ویا برادرش امیر گونه خان افشار طارمی بود که به نقل مورخان دوره تاریخی مزبور ودر جنگهای نادری دوره مزبور هم وشرکت داشتند ولی بعد از آنان هم ودر دوره زندیه نیزو مالکشان وامیر خان افشار طارمی بود که اسمش ودر کتاب مجمل التواریخ آمده است ودر زنجان هم ومسجد زینبیه را وساخته بودند ویا در مسیرکوچه کاروان حمل بار روستائیان طارم بود که آنها به بازار زنجان ومحصولات باغی می اوردند وچند روز که در زنجان مستقر بودند وهمگی در مسجد زینبیه خودو نماز می خواندند ولی در دوره قاجاریه واملاک طارم هم و بدست عبدالله میرزا قاجار ویا فرزندانش می افتد ویا بدست سایر خوانین قاجار افتاد ونیزدر همان کتاب بصیرالملک ویا در ص 52 کتابش واز " آبادی گوگجه قیا ی زنجان و" بعنوان ملکی حاجی میرزا اشرف ونام می برد وبعلاوه در همان کتاب می نویسدکه : قریه قاطر بلاغی زنجان وملکی میرزا عبدالرحیم شیخ الاسلام قاجاریه است ( ماخذ خاطرات بصیر الملک ص 53 ) ونیزو در ص 326کتابش واز قریه قاطر بلاغی زنجان ویاد می کند وبعلاوه در خاطرات بصیرالملک ودر ص دیگرکتابش و از مرزعه وقفی حاجی میرزا عبدالمکارم روحانی قاجاری ویا برادرش میرزا عبدالله ودراطراف زنجان نام می بردویا در ص 41 کتابش واز آبادی دوبره زنجان وبعنوان ملکی علینقی خان سرتیپ یاد می کند ونیز از قریه مهتر زنجان و بعنوان ملکی حاجی میرزا اشرف یاد کرده است ویا از آبا دی اسفجین زنجان رود هم ودر ص 46 کتابش وبعنوان ملک حاجی میرزا رحیم یاد می کند وبعلاوه از آبادی قمیج آبادزنجان یاد می کند که تیول محمد قلی خان بود ویا از آبادی سجاس زنجان که ملک مجدالدوله قاجار بود وهمچنین صفحه 40 کتاب خاطرات بصیر الملک هم واز خرم در ه زنجان وبعنوان قصبه سبزو خالصه دیوان شاه یاد می کند که امروزه یک شهرکوچک و سر سبزمی باشد ویا خرم دره بین زنجان وابهر می باشد وهمچنین پائین آن شهر هم وشهر کوچک صائین قلعه می باشد که انگورستانها زیاد داشت وقبلاهم ومتعلق به خوانین افشار قورت بیگلو بود وبعدا بدست قوم قاجاریه می افتد ولذا کتاب مرات البلدان هم ودر ص 189 کتابش واز آبادی صائین قلعه زنجان وبعنوان خالصه اصطبل توپخانه قاجاریه و یاد می کند وهمچنین کتاب خاطرات سفر دوم ناصر الدین شاه به فرنگستان هم ودر صفحه 366 کتابش واز صائین قلعه زنجان وبعنوان خالصه توپخانه خودش ویاد می کند که درآمد توپخانه های قاجاری وازراه فروش انگورستانهای آنجا وتامین می شد وبعلاوه خاطرات بصیر الملک هم واز آبادی ضیاء اباد زنجان ویا در بالای شهر ابهر وبعنوان خالصه دربار شاه یاد کرده است وهمچنین کتاب خاطرات بصیر الملک هم ودر ص 48 کتابش واز "آبادی قبله کندی"زنجان و بعنوان ملکی عمیدالملک یاد کرده است وهمچنین درص 50کتابش واز آبادی مشمپای زنجان وبعنوان ملک عمیدالملک یاد کرده است ویا ص 300 کتاب خاطرات بصیر الملک واز ناصر قلی خان عمید الملک واملاکش ودر زنجان یاد کرده است ویا درهمان ص 50 کتابش واز آبادی سنگ بین زنجان وبعنوان ملک حاجی میر زا اشرف یاد شده است وهمچنین در ص 46 کتاب خاطرات بصیر الملک هم واز آبادی قرا بلاغ زنجان وبعنوان ملک جبیب الله بیگ وشکرالله بیگ یاور نظامی ارتش قاجار یاد می شود وهمچنین در ص 47 کتاب خاطرات بصیر الملک واز دو آبادی قاهران وقره چریان غرب شهر زنجان وبعنوان ملک میرزا محمد حسین خان قاجار یاد شده است ویا در ص 48 خاطراتش نیز و از آبادی قشلاق زنجان وبعنوان ملک آقا سلطان یوز باشی ویاد می شود ویا در ص 233 کتابش واز آ بادی سرچم زنجان وبعنوان ملک محسن میرزا قاجار میر آخور یاد شده است وهمچنین بصیر الملک ودر ص 324 کتابش واز آبادی فیله خاصه زنجان ویا از ابادی قرابوطه وسرچم زنجان و یاد می کند که ملکی مظفر الدوله بود واشاره می کند که آبادی حسین اباد زنجان ومتعلق به پاشا خان سرتیپ وپسر مظفر الدوله قاجار بودونیز بصیر الملک ودر کتابش می نویسد که قریه عباس اباد سلطانیه وملکی علی نقی خان سرتیپ می باشد وبعلاوه ص 323 خاطرات بصیر الملک هم می نویسد که "قریه قبله کندی زنجان " وملکی عمیدالملک می باشد وبعلاوه ص 116 کتاب ماثر آلاثارهم واز قریه داشلوجه زنجان و یاد می کند که درآمدش وقف مدرسه سپهسالار قاجار شده بود وهمچنین ص 177 کتاب فرهنگ رجال قاجارهم واز املاک حسین خان مستوفی معین السلطنه ودر زنجان یاد می کند( ماخذ ص 176 و177 ) ویا کتاب ادیب الممالک نیز ومی نویسد که میرزاابراهیم خان سرتیپ واملاک زیادی در خمسه زنجان دارد وهمچنین کتاب خاطرات حسین قلی خان نظام مافی هم که مدتی حاکم خمسه ودر دوره قاجار بود ونیز در ص 296 کتابش ومی نویسد که :از آبادی قروه وتا ابهر وهمگی تیول توپخانه قاجار می باشد ویا در ص 275 کتابش می نویسد که قریه حیدریه ودر ابهر رود وملک برهان الدوله ویا برادرهمان نظام مافی بود ویا در ص 274 و88 کتابش می نویسد که آبادی "ویر" زنجان وملک حسین قلی خان نظام مافی بود که حاکم زنجان ودردوره قاجاریه بودویا صفحات 143 و271 و235 و250 کتاب خاطرات واسناد حسین قلی خان هم واز املاک زنجان واز مالکان آن سخن می گوید وهمچنین "کتاب تاریخ مشروطه "هم ودر ص 47 کتابش ومی نویسد که :نظام السلطنه مافی وچندین آبادی ودر زنجان خریده بود ونیز ص 319 کتاب خاطرات فرمانفرما نیز می نویسد که :فرمانفرما قاجار واملاکی در زنجان ومراغه دارد وهمچنین کتاب یادداشت های محمد ولی خان تنکابنی نیز ودر ص 31کتابش ومی نویسد :که آبادی صاین قلعه ودر دوره احمد شاه وملکی ملکه جهان خانم وحرم شاه بود ویا کتاب خاطرات واسناد محمد علی غفاری هم ودر کتابش می نویسد که "قریه قار خورتلو" زنجان ویا 5 شعیرش ومتعلق به میرزا حسین خان یاور بود وبعلاوه "قریه اتینج زنجان "هم ومتعلق به ملکی محمد تقی خان می باشد وبعلاوه کتاب صدر التواریخ عصر قاجارهم ودر ص 279 کتابش ومی نویسد که " قریه عمید آباد زنجان ویا "قریه داشلوجه "ویا "قریه کزبر "وقریه ارهان زنجان "ومتعلق به حاجی میرزا حسین خان مشیرالدوله است که صاحب منصب قاجاری ودر دربار قاجاری بود ویا قریه دستجرده حومه سلطانیه هم وملکی آقا سلطان بن میرزا مهدی خان بوده ویا آبادی امیر اباد هم وملکی مشیر الدوله است وبعلاوه قریه بزرگ هیدج هم ودرکنار ابهر رود زنجان نیز وخالصه میرزا تقی مباشر می باشد ویا کتاب گلگشت هم که حاوی برخی سفر نامه هاست که اروپایی هانوشته اند ویا در گذر از استان زنجان وگزارشگری کرده اند ولذا در ص 245همان کتاب نوشته اند که " آبادی عمید اباد زنجان وملک امیر اصلان خان قاجار ویا دایی شاه می باشد وهمچنین ص 244 کتاب گلگشت هم وآبادی صائین قلعه را وخالصه محمد تقی خان رکن الدوله قاجار می داند ویا ص 244 کتا ب گلگشت هم وقریه پیر سقل زنجان را وملکی لطف اله میرزا سرهنگ می داند که برادر محسن میرزای قاجار میر آخور بود ویا ص 244 همان کتاب می نویسد که قصبه خرم دره وملک ابادی بود ولی بخاطرآنکه دست بدست می شد و ملکش ودر دوره قاجاریه ورو به خرابی می رفت ویا در ص 190 همان کتاب می نویسد که آبادی نیک پی زنجان وملک شیخ الاسلام زنجان است ویا در باره آبادی شریف آباد زنجان می نویسد که تیول آجودان مخصوص شاه قاجار است ویا در باره آبادی سیا دهن هم می نویسد که ملک جاجب الدوله قاجاربود ویا در ص 352 کتابش ومی نویسد که :آبادی خلیفه لی زنجان وملک لطف الله میرزا قاجار است ویا قصبه سجاس هم وملک عباس قلی خان دودانگه است ویا قریه نصیر اباد زنجان هم وملک حبیب اله خان است ویا در صفحات 364 و365 کتاب گلگشت هم وامده است که "آبادی کوشکن زنجان" ویا "آبادی امین آباد"زنجانرود ]وهر دو املاک خالصه دربار قاجار می باشد وهمچنین کتاب یاد داشت های احتشام السلطنه هم که مدتی حاکم زنجان بود ویا درص 84 کتابش ودر باره خرم دره زنجان می نویسد که : خرم دره و ملکی برادرم معین الدوله قاجار می باشد ( ماخذ :یادادشتهای احتشام السلطنه ص 84 ) وهمچنین ص 148 خاطرات احتشام السلطنه هم واز املاک حاجی محمد حسن امین الضرب یاد می کند که ودر عین حالی که وی مسئول مسکوکات قاجاریه در تهران بود ولی املاکی هم ودر دهات زنجان خریده بود ویا ص 153کتاب یادداشت احتشام السلطنه هم می نویسد که :چگونه ناصر الدین شاه قاجار ودهات قرابوطه ویا آبادی مشمپا را ودر محال ماهنشان وهدیه به وی داد ه بود که متعلق به قوم دویران افشار ها بود ولی به احتشام السلطنه ویا حاکم زنجان می بخشد وهمچنین وی در ص 167 و54 کتابش واز آبادی مشمپا ی زنجانرود ودر کتابش یاد می کند ویا در ص 268 کتابش ومی نویسد که میرزا محمد امین دفتر مستوفی قاجاریه که داماد آصف الدوله بود واملاکی در خمسه دارد ویا کتاب سفر نامه مظفر الدین شاه به فرنگستان هم ودر ص 384 کتابش ومی نویسد که "آبادی جرندق زنجان" وملک برهان الدوله بود وبعلاوه ص 396 کتاب سفرنامه مظفر الدین شاه به فرنگستان هم واز 42 ابادی زنجان ویاد می کند که همگی مالکان خاص داشتند ومثلا از "آبادی یامچی "زنجان ویا از "آبادی اسفناج "جنب زنجانرود ویا از "آبادی دره لیگ"ویا " آبادی قزلچه اول " ویا "آبادی قزلچه دوم " ویا از "آبادی قرا آغاچ "و"آبادی تلخ آب زنجان " ویا "آبادی میر جان "و" آبادی اربط"و"آبادی آق بولاق " و" آبادی دولان آب " ویا " " آبادی باغلوجه " و"آبادی علی آبادزنجان ویا " آبادی چودر " ویا " آبادی عید لی " ویا " آبادی گمش اباد " و"آبادی قولی قسه زنجانرود" ویا از "آبادی الوار لو "ودر کتاب سفرنامه مظفر الدین شاهی اش وذکر کرده است و"همچنین کتا ب سفرنامه اوژن اوبن فرانسوی هم که در دوره مظفر الدین شاه هم واز دهات استان زنجان وگذشته است ودر ص 36 کتابش ومی نویسدکه : آبادیهای قروه ویا شریف اباد وخرم دره وهیدج ویا نصیر اباد وصائین قلعه واغلب دهستانهای مزبور وهمگی به ولیعهد قاجار وتعلق دارد ویا دو دهکده نصیر اباد وصائین قلعه ودر موقع عروسی ولیعهد واز سوی همان عده ا ی از مقامات بلند پایه قاجار وبه رسم هدیه وبه عروس وهمسر وی واهداء گشت (و ماخذ سفر نامه ایران امروز ص 36 )ویا صفحات 34 و35 کتاب اوژن اوبن ومی نویسد که: دهات دره ابهر رود ودر میان یک دختر وچهارپسر وارث برهان الدوله وتقسیم گردید که برادر نظام السلطنه مافی وحاکم زنجان محسوب می شد ویا در ص دیگرکتابش هم واز آبادی نیک پی زنجان یاد می کند که مالکش و نایب الصدر ضیاء الدوله بود که شاه قاجارو به این نوع از روحانی دولتی داده بود و مسئول موقوفات زنجان بود که بخشیده بود ونیز کتاب" شرح حال عباس میرزا ملک آرا هم "ودر ص 303 کتابش ومی نویسد که قریه عمید آباد زنجان وقبلا ملکی مجدالدوله ودایی ناصر الدین شاه بود وبعدا سپهسالار وآنرا واز وی خریده بود وهمچنین "روزنامه خاطرات ادیب الملک"هم ودر ص 180 کتابش می نویسد که قریه شاه بلاغی ابهر وخالصه دیوان شاه قاجار می باشد ویا خود ناصر الدین شاه قاجار هم که در سفرهایش وبه فرنگ ومجبور بودکه از مسیر زنجان بگذرد ولذا در سفرنامه اش ودر مورد مالکین دهات زنجان ومی نویسد ویا مثلا می نویسد که : آبادی لیل اباد زنجان وملکی مظفر الدوله بود ویا قریه همایون زنجان ویا "قریه جارچی" زنجان وهمگی متعلق به رضا قلی خان برادر مظفر الدوله بود ( ماخذ : سفرنامه سوم ناصر الدین شاه به فرنگ ص 362)ونیز لازم به ذکر است که قریه لیل اباد زنجان که قبلا مصطفی خان ذوالفقاری واز مظفرالدوله قاجار خریده بود وامروزه نیز و به شهرک الهیه زنجان تبدیل شده است ولذا همان ناصر الدین شاه ودر ص 66 کتابش می نویسدکه : جاورچی زنجان ومتعلق به رضا قلی خان وبرادر مظفر الدوله بود ویا می نویسد که "آبادی آق مزار" وملک مظفرالملک است ویا در سفرنامه دومش وبه فرنگ ومی نویسد که " آبادی بار ی زنجان "ودر کنار رود خانه زنجانرود وتیول رکن الدوله می باشد ویا در صفحه 358 سفرنامه سومش ومی نویسد که :"آبادی مروارید زنجان" ومتعلق به خانواده عبدالله میرزا قاجار است یا آبادی سرچم نیز وملک محسن میرزا میر اخور است ویا "آبادی سنگ بین"هم وملک حاجی میرزا اشرف است ونیز "قریه دوله ناب " هم ومتعلق به مظفر الدوله بوده ویا قریه سیف آباد هم وملکی میرزا ابولمکارم روحانی است وهمچنین کتاب "خاطرات عباس میرزا ملک آراء "نیز ودر کتابش می نویسد که : ودر جنب آبادی ارمغا نخانه قرا پشتلو زنجان وقریه کوچکی وجود دارد که متعلق به مظفرالملک می باشد ویا "کتاب گزارش میرزا علی سر رشته دار "هم ومی نویسد که "قریه پیر سقل" زنجان وملکی لطف الله میرزا بوده ویا "قریه سرچم "زنجان رود هم وملک محسن میرزاقاجار می باشد ونیز کتاب " دافع الغرورهم واز قریه امیر اباد زنجان یاد می کند که متعلق به ملک امیر اصلان خان قاجاربود وبعلاوه صفحات 6758 و6759 کتاب " روز نامه خاطرات عین السلطنه نیز واز آبادی عین السلطنه قاجارو در خمسه زنجان یاد می کند وبعلاوه صفحات 1604 و1605 همان کتاب روز نامه خاطرات عین السلطنه هم واز "آبادی خیر اباد سلطانیه" یاد می کند که متعلق به حاجی میرزا اقاسی نخست وزیر قاجاریه بود ویا ص 1509خاطرات عین السلطنه هم ومی نویسد که "آبادیهای انگوران واوریاد "شهرستان ماهنشان زنجان واز سوی شاه قاجار وبه سالار الدوله بخشیده شده بود وباعث گردید که ایل دویران افشار ماهنشان وفلج بشوند که 20 هزار خانواردویران افشار داشت ویا خوانین آن هم وقبلا در این شهرستان و قدرتی داشتند ولی با تسلط حکام قاجاریه وبردهاتشان وقدرت خود را واز دست دادندویا فوت محمود خان سرتیپ دویران هم وضربه سختی به آنان زد ونیز صفحه 1522 خاطرات عین السلطنه هم واز آ"بادی چنگوری" و"قریه چیلاخور زنجان" یاد می کند که تیول امین دفتر قاجار بود ونیز همان صفحه هم می نویسد که "آبادی بولا ماجی زنجان وقبلا خالصه دیوان بود ولی اکنون متعلق به امین دفتر است وبعلاه همان کتاب ودر ص 1598 کتابش می نویسدکه " آبادی مشیر علیا وملکی نظام السلطنه است ونیز ص 1530 خاطرات عین السلطنه هم واز 90 آبادی شهرستان ابهر وشناط زنجان یاد می کند که اغلب تیول قاجاریه بود ند ویا توسط خوانین قاجار واداره می شدند ( ماخذ ص 15 30 کتاب خاطرات عین السلطنه ) وبعلاوه سفرنامه های دیگر عصر قاجاریه هم ویا کتب دیگر این عصرهم واز دهات دیگری یاد کرده اند و ویا مطرح نموده اند که بدلیل طولانی شدن مطلبم واز ذکر انها وصرف نظر می کنم وتا شیوه تغییر مالکیت ودر عصر قاجاریه وروشنتر بشود که به سیستم های سیاسی وفرهنگی دیگر استان زنجان منجر گردید ویا تاثیرات عمیق گذاشت که آثارش تاکنون باقی منده است !که از تضاد دو قوم قاجار وبا قوم افشارو حکایت دارد

Damascus from the Umayyad era and the contemporary era (first part) by: Dr. Mohammad Khaleghi Moghad

Damascus from the Umayyad era and the contemporary era
(first part)
by: Dr. Mohammad Khaleghi Moghadam,
specialization: urban sociologist

It is French, and like the teachings of Professor Guillaume, it is a Frenchman who popularized the word "Syria" or "Syrian ethnicity" and invented it socially, or they gave a 100-year cultural trend, or it replaced the word "Sham" that was used for centuries in different historical sources and only "the word Sham" Has it come and on the contrary "Syrian country" has not come? Or it has become popular only in the last 100 years! But in various historical sources, the city of Damascus was considered one of the typical cities of Seleucids (not the capital city of Sham), or it is a typical city of ancient Rome, or it is a small city of Byzantine Rome, or it is a city belonging to the Seljuk Empire. It is either the city of the Crusaders of Europe, or the city of Damascus belongs to the Syrian Ayyubid Kurds, or the city of Damascus belongs to the Mamluk government of Egypt! Or the city is under the control of the Turkish Ottomans, or the city was conquered by the British and French generals, and it is the last hundred years that the army of this country has been defeated in 100 years. They force the latter! And a country that is composed of all kinds of Syrian Kurds or Syrian Christians and residents of Damascus and Aleppo? Or is it composed of the Syrian Jewish people living in Damascus! Or "Druze people" or "Alawi people" or "Circassian Turkic people" and "Syria" is the Mamluk era of Egypt? Or is it the Arab people of Idlib region of Syria or the Palestinian Arab people of Yarmouk and Rif Damascus, who cannot live peacefully and side by side in the form of an "ancient Syriac nation"? Or have "common linguistic understanding" or "economic understanding" or common cultural sharing with each other? They can give Damascus a contemporary political capital! And for the same reason, the bombing of Homs by the Arabs during the era of Hafez Assad, or the formation of the Arab League of Syria and Egypt during the reign of General Abdul Nasser of Egypt, or the occurrence of the recent 7-year wars in Syria, or the occurrence of various coups by the Syrian army generals in the last hundred years in Damascus, and all these types of national-political lack of understanding This type of different ethnic groups in Syria shows that in the past, before Islam, they did not have an independent and unified nationality! Rather, they were the only Yemeni Arab people who immigrated to the lands of Syria, who were considered political allies of the Romans! In addition, they had accepted the culture of the Roman military pioneers and their alliance was also against the Parthian and Sassanid civilizations, who had a 1000-year-old special military and political arrangement on both sides of the Euphrates! And for this reason, Hamza Esfahani's book of Kings and Prophets has mentioned the migration of those Arabs from Yemen to Syria, or the book "Moruj al-Zahhab Masoudi" also refers to the names of the heads of the tribes of these Ghassani Christian Arabs in "Sham Lands" or the book "Emigration of Arab Tribes and Sadr" "Islam" by Dr. Saleh Ahmad al-Ali also refers to their migration to the villages or cities east of the Euphrates in the Levant! Or does it express the social issue! I will mention the same topic in my next article, or I will mention the ethnic differences in the land of Sham! And in addition, the city of the Roman garrison "Damascus" or its transformation into the "city of Damascus" which had a fence with 4 gates and 10 Roman churches or bazaars and during the Umayyad rule and has such a political history that it ended with the uprising of Abu Muslim of Khorasani and the oppression of the people of Asia. He did not find or continue to oppress the Turkic peoples across the Nile in Asia! Therefore, the city of Damascus or the conquest of Damascus in the 14th lunar year is like this! There was a garrison in the hands of the military governor and Christian Heracles, who was the emperor of Rome, and the Arabs conquered it in the 13th or 14th year of the Hijri, and then the same "Arab ruler of Damascus" changed soon or at some point. Also, Umar Caliph and command of the army is taken from Khaled bin Waleed and handed over to Abu Ubaidah! Or, according to Tabari's history, after the conquest of Damascus, Yazid bin Abi Sufyan, the brother of Muawiya, became the Arab ruler of Damascus! Or by the order of the second caliph and the "ruler of Damascus"! Or a number of Arabs gathered in the Christianized Yemen and fought with the Islamic army of Imam Ali and Safin beside the Euphrates, and then with the order of the same Christians of Eastern Rome, they marched to the cities of the Turks across the river in Asia, and they settled in the same villages east of the Euphrates from these days, and some In the campaign to Syria, they settled in the houses of Christians in Damascus!
And Ibn Jubira is a Spaniard and he has seen Damascus during these days and he gives a description of it and its Jama Masjid, and for example, he talks about Qaisariyya and the Bazaar of Damascus, or he mentions the Souq al-Kabir in Damascus, from Bab al-Jabiyyah to the Eastern Bab of Damascus in his travelogue, and in addition to the Souq al-Khil (horse market). Wasuq al-Raqiq (slave market) was also there! Or he talks about the narrow muddy streets of Damascus, or he talks about how the Umayyad Grand Mosque is, or he talks about some of its schools! It was also during the Mongols' attack and the door of "Bab Al Faraj" which is mentioned in historical sources, and Ibn Battuta also reports from Damascus during the Mongol period! Or he talks about the recitation of the Qur'an in the mosques of that city! And then, during the period of Timur Lang, Damascus was captured and burned, but again after Timur's death, it fell into the hands of the Egyptian Mamluks, until during the Egyptian Mamluks' period, they also built a palace. And in Damascus, they build for themselves, or some baths, mills, or mints, and there was a palace next to it, and there was also "Taht al-Qalah Square" in Damascus, or "Al-Khil Square" or "Horse Square", and also in the Mamluk period of Egypt, there were various Hanafi, Hanbali, and Shafi'i schools in Damascus. During their period, the schools of Salihiya, Waziyaiya, Tabakiyya, Sahibiya, and Umriyya were located in Damascus, and each of them had their own endowments. In addition, there was a Ziaiyeh school and a library that was built by Umar bin Qudamah! In addition, in this neighborhood of Damascus, there is "Al-Mahdi Street" in Damascus, where several Syrian security or military complexes are located on Al-Mahdi Street, and also the United States Embassy in Damascus is located on Al-Mansour Street in Damascus, in the same area of ​​"Aburmaneh" and in addition, the Canadian Embassy or Embassy Iran is located in the affluent area of ​​"Maze" in the center of Damascus, and in addition, in this area of ​​Damascus, several buildings of the ministries of Damascus are also located, and in addition, the houses of most of the high-ranking officials of Bashar Assad's government live in this affluent neighborhood. And also in the "meze area of ​​Damascus" and It is the headquarters of the Syrian Baath party, and also the Russian embassy in Damascus, or the headquarters of a number of night clubs in Damascus, or "Umayyad Square" is located in the center of Damascus, and in addition, the center of the Syrian state television building is also located there. Waz street is connected to "Midan Saba Baharat" in Damascus on one side, and on the other side, it reaches the Central Bank of Syria, which is near this square, and also the "Kafrsouse" area is located in the southwest suburbs of Damascus. In addition, the new building of the Ministry of Interior of Syria It is also located in this area of ​​Damascus. In addition, "Jadid al-Fazl" town is also located in the suburbs of Damascus or in the southwest of Damascus, and in addition, the "Moazami" area of ​​Damascus is also in other areas of the southwest suburbs of Damascus! In addition, "Bab Mosli" is from other areas of the city of Damascus, or it is an intercity transportation center, and it is full of shops and centers for buying and selling fruit, etc., and from the southern suburbs of Damascus, you can also refer to the area of ​​"Hajar al-Aswad Damascus" or "suburb area" Yarmouk of Damascus" pointed out. And "Yarmouk" is also the name of the largest refugee camp of Palestinians and Syrians, which has been destroyed in recent years, many of its residents were Palestinians, and some of its residents are Syrians! It is also located in the southeastern suburbs of Damascus and the "Jarmana" area. It is adjacent to Hamidiyeh market in Damascus. The railway station is either built next to it, and in the late Ottoman period, it is also next to it, and in the old days it was also called Souq al-Kabir market, and also "Rukn al-Din" area is one of the central districts of Damascus city. Also, "Shamdin Square" in Damascus is also located in Rukn al-Din area. In addition, "Jadid al-Fazl" town is also located in the southwest suburb of Damascus, and in addition, the "Moazamieh" area of ​​Damascus is also in other areas of the southwest suburb of Damascus, and in addition, "Bab Mosli" It is also from other areas of Damascus. Also, Damascus International Airport is located in the southern edge of Damascus city. Roman columns and remnants from the Byzantine era can still be seen among the porticoes of the Damascus market, or it is one of the old cemeteries of that area, Bab al-Saghir cemetery, or one of the old mosques of that area, and the Umayyad Jami Mosque, which Ibn Jubeir has a good description of that Jami Mosque. It is Umayyad and on the eastern edge of Damascus, Ghouta agricultural area is located, or the University of Damascus or the "National Museum of Damascus" are located in the "Bramke area" in the center of the city of Damascus. And the Damascus Opera Hall is located in "Umayyad Square" in the center of Damascus, and today it is located in "Bab Kisan, Damascus" and the historical gates of Damascus city, the remains of which still exist inside the city.

Damascus and the unknown people of Syria and Syria
(part two)
by: Dr. Mohammad Khaleghi Moghadam,
specialty: anthropologist of Asian peoples


It has been a year or so in the promotion of that subject in the Arabic publication Al-Akha or other and in the Damascus Al-Alami Al-Arabi Seminary, which was popularized and taught in the newly built schools of Damascus, Aleppo and Homs schools, by English or French advisers, and it is similar to the teachings of the French professor Guillaume, which has become popular. Was the word "Syria" or "Syrian ethnicity" a social invention, or was it a 100-year cultural trend, or did it replace the word "Sham" that has appeared in various historical sources for centuries, and only the word "Sham" has appeared, and on the contrary, "Syrian country" has not appeared? Or it has become popular only in the last 100 years! But in various historical sources, the city of Damascus was considered one of the typical cities of the Seleucids (not the capital city of Syria), or it was a typical city of ancient Rome, or it was a small city of Byzantine Rome, or it belonged to the Seljuk Empire, or it was a city of the European Crusaders, or Damascus belonged to the Ayyubid Kurds of Syria. It was either the city of Damascus under the Egyptian Mamluk government! Or the city was under the control of the Turkish Ottomans, or the city was conquered by the British and French generals in the last hundred years. And the country that is made up of all kinds of Syrian Kurds, or are they the Syrian Christians who live in Damascus, Aleppo, Malola, etc.? Or are they composed of the Syrian Jewish people living in Damascus! Or the "Druze people" or the "Alawi people" or the "Circassian, Shamlu and Rumloi Turkic people of Syria"? Or the "Ahrar al-Sham Arab people of Idlib region of Syria" or the Palestinian Arab people of Yarmouk and Rif of Damascus! That they cannot live peacefully and side by side in the form of an "ancient Syriac nation"? Or "common linguistic understanding" or "economic understanding" or "common cultural sharing" with each other? Give it to the political capital of contemporary Damascus and the last 100 years! And for the same reason, the bombings of the Arabs in the city of Homs during the time of Hafez Assad or the formation of the Arab League of Syria and Egypt during the reign of General Abdul Nasser of Egypt, or the occurrence of the recent 7-year wars in Syria, or the occurrence of various coups by various generals of the Syrian army in the last hundred years in Damascus, and all these types of national-political lack of understanding This type of different ethnic groups shows Syria, and it was the same in the past before Islam! And they did not have an independent and unified nationality! Rather, they were the only Yemeni Arab people who immigrated to the Levant lands, who were considered political allies of the Romans, who had Roman culture and language! In addition, they had accepted the culture of Roman military pioneers or their judicial system, and their alliance was against the Parthian and Sassanid civilizations, who had a 1000-year-old special military and political arrangement on both sides of the Euphrates! And for this reason, Hamza Esfahani's book of Kings and Prophets has mentioned the migration of those Arabs from Yemen to Syria, or the book "Moruj al-Zahhab Masoudi" also refers to the names of the heads of the tribes of these Ghassani Christian Arabs in "Sham Lands" or the book "Emigration of Arab Tribes and Sadr" "Islam" by Dr. Saleh Ahmad al-Ali also refers to their migration to the villages or cities east of the Euphrates in the Levant! Or does it express the social issue! In my current article, I will mention the same issue, or I will mention the ethnic differences in the land of Sham! The ministers of the European allies and allies do not have a correct understanding of the Asian ethnic groups that destroyed several empires during the First and Second World War, including the Ottoman Empire, which was divided into 20 Arab countries and created an artificial political geography for each of the 20 Arab countries, or a special state. Or they formed a special flag or a special army, or they gave their differences in the League of Nations or in the United Nations and a new legal system, while the concept of "ethnicity" or "nationality" or "ethnic geography" is in the science of anthropology and vice versa, or it is against the concepts of the hundred In recent years, the Middle East has launched a new global capitalism! Therefore, the "fake Syriac ethnicity" in the lands of Sham is also one of those categories that has created controversies within the country and for the people of Sham! After Islam, new tribes of Yemeni Arabs came to the land of Syria and settled next to the Christian Arab villages of Ghassani in Syria, and the Umayyad family also helped them to migrate to stabilize their rule, so they conquered the lands of Syria in the 14th lunar year and this was the case! that the garrisons that were in the hands of the military and Christian governors of Heracles, who was considered the Roman emperor of Byzantium, and the Arabs conquered them or conquered them on the same date! Therefore, according to the historical sources of the early Islamic centuries and in the year 13 or 14 Hijri, it is like this! Therefore, some historical sources of the early Islamic centuries state that Khalid bin Walid conquered this region in 13 or 14 Hijri and later became the "Arab ruler of Damascus" and soon changed, or when Umar Caliph and the command of the army passed from Khalid bin Walid took it and handed it over to Abu Obaydah! Or, according to the history of Tabari, after the conquest of Damascus, Yazid bin Abi Sufyan, or the brother of Muawiyah and the Arab ruler of Damascus! Or by the order of the second caliph and the "ruler of Damascus"! Or a number of Arabs gathered in the Christianized Yemen and fought with the Islamic army of Imam Ali and Safin beside the Euphrates, and then with the orders of the same Christians of Eastern Rome, they marched to the cities of the Turks across the river Asia and they settled in the same villages east of the Euphrates, starting from these days. Also, according to some historical sources, they settled in Damascus, Homs, and Tiberias during the campaign to Syria!

دمشق از دوران اموی وتا دوران معاصر( بخش اول و دوم ) از : دکتر محمد خالقی مقدم تخصص: جامعه شناس

دمشق از دوران اموی وتا دوران معاصر
( بخش اول )
از : دکتر محمد خالقی مقدم
تخصص: جامعه شناس شهری

دمشق شهری که در سال 636میلادی ویادر سال 14 قمری به تسخیر اعراب در آمد وکتاب فتوح البلدان ویا کتاب "الفتوح" به تسخیر آن اشاره دارند وقبلا هم یک پادگان رومی ویا پادگان سلوکی بعد از اسکندر بود که در سال 1403 والی 1347 پیش از میلاد وپادگان سلوکی ها شده بود ویا در دوران سلوکی ها وآن پادگان سلوکی را و"دمسکوس "می نامیدند که در جنب کوه قاسیون دمشق بود وبعدا به واژه "دمشق" تلفظ شد ودر ایام امپراطوری روم باستان هم ومجسمه ژوپیتر درآن "پادگان رومی" واقع بودودر بازار شام آن ورواقهای رومی قرار دارد وبعدا هم به "پادگان روم شرقی بیزانس "تبدیل شد ویا یکی از پادگانهای مسیحیت بیزانس بود که برخی کلیساها ونظیر کلیسای مریم را ودر آن محل ساختند واکنون هم درمحله مسحی نشین قدیمی دمشق است ونیز در بیرون آن پادگان رومی هم و"بازار تاجران رومی" قرار داشت که کاروانهای اعراب مکه وگاهی به آنجا آمده واجناس رومی را هم واز بازاربیرون پادگانش خریداری می کردند وبه مکه ویا یمن می بردند ودر ایام ابتدای تمدن بیزانس روم نیز وبرخی از اعراب یمن که "سد مارب آنان "ودر یمن شکسته بود ولذا دچار خشکسالی شده بودند وبه اراضی تحت سلطه رومیان مسیحی ودراراضی شام آمدند ویا با پذیرش دین مسیحیت وبصورت اعراب مسیحی متحد رومیان در آمدند وتا اجازه سیاسی داشته باشند که در مراتع وکوهپایه های اطراف مدیترانه ورمه داری بکنند که شامل "ارتفاعات مدیترانه ای قاسیون" ویا "ارتفاعات مدیترانه ای جولان وحوران و"در نزدیکی دمشق است ویا در ارتفاعات مدیترانه ای قلمون ودر مسیر جاده دمشق وحمص بود وکوهپایه هایش ومراتع خوبی داشت ویا بارانهای مدیترانه ای نیزو بیشتر ازیمن بود ودر همان ارتفاعات مدیترانه ای اطراف دمشق هم وبعد از تمدن بیزانس مسیحی رمه داری می کردند ویا زمستانهاهم وبه اطراف رودنزدیک اردن می آمدند که آنرا "رودخانه غسان "می نامیدند ولی به نقل کتاب "مروج الذهب "ورود غسان ونام رودخانه آنان ودراراضی یمن بود که بعدادر منابع تاریخی به آنان و"اعراب غسانی مسیحی" می گفتندکه اراضی اشان ودر شام وتصور می کردند که رودخانه مزبور ونظیر رودخانه سابق غسان آنان دریمن است وآب شیرین دارد ولذا بعدا هم واختراع لفظ "سوریه"در 100 سال اخیر ویا اطلاق "سرزمین سریانی ها"به سرزمین شام وتنها بعد از تسلط نظامی های انگلیسی ها وبر دمشق است ویا بعد از بیرون کردن پادگان عثمانی ها واز آن شهردمشق ودر سال 1918 میلادی بود ویا بعد از ایجادفرهنگستان زبان ونامگذاریهای جدید اراضی شام ودهاتش ویا اطلاق السنه شرقی سریانی ویا زبان سریانی ودر دانشگاه دمشق معاصر بود ویا در تدریس زبان وادبیات سریانی ودر100 سال گذشته است ویا در تبلیغ آن ودر نشریه عربی الاخاء ویادرمجمع العلمی العربی دمشق است که رواج داده شد ویادرتدریس مدارس جدید الاحداث دمشق ومدارس حلب وحمص وبوسیله مستشاران انگلیسی ویا فرانسوی است ونظیر تعالیم پروفسور گیومون فرانسوی است که رواج یافته که "واژه سوریه" ویا "قومیت سوری "را واختراع اجتماعی کرده بود ویا رواج فرهنگی 100 ساله دادند ویا جایگزین "واژه شام "گردید که قرنها ودر منابع تاریخی مختلف وتنها "کلمه شام" آمده است وبرعکس "کشور سوریه"نیامده است ؟ ویا تنها در 100 سال اخیر است که رواج یافته است !ولی در منابع تاریخی مختلف واغلب شهر دمشق یکی از شهرهای معمولی سلوکیان محسوب میشد (ونه شهر پایتخت شام) ویاشهر معمولی روم باستان است ویا شهر کوچک روم بیزانس است ویا شهر متعلق به امپراطوری سلجوقیان است ویا شهر صلیبیون اروپاست ویا شهردمشق متعلق به کردان ایوبی شام است ویا شهردمشق دولت ممالیک مصریان است !ویا شهر تحت کنترل عثمانی های ترکیه است ویا شهر تسخیر شده بوسیله ژنرالهای انگلیسی وفرانسه ودر صد ساله اخیر می باشد که ارتش این کشور راو در 100 سال اخیر واداره می کنند! وکشوری که مرکب از انواع قومیت های کردسوریه ویا قوم مسیحیان سوریه وساکن دمشق وحلب است ؟ ویا مرکب از قوم یهودی سوریه ومقیم در دمشق است ! ویا "قوم دروزی "ویا "قوم علوی" ویا" قوم ترکان چرکسی وشاملو وروملوی "سوریه دوران ممالیک مصر است ؟ یا قوم عرب منطقه ادلب سوریه ویا قوم عرب فلسطینی یرموک وریف دمشق است که نمی توانند در قالب یک "قومیت باستانی سریانی" وزندگی مسالمت امیز ودر کنار همدیگر داشته باشند؟ ویا "تفاهم مشترک زبانی "ویا "تفاهم قتصادی "ویااشتراک فرهنگی مشترک "با یکدیگر داشته باشند؟ ویاتن به پایتختی سیاسی دمشق معاصر بدهند! وبهمین دلیل هم و بمباران اعراب شهر حمص ودر دوران حافظ اسد ویا تشکیل اتحادیه عربی سوریه ومصر ودر عهد ژنرال عبدالناصر مصری ویا وقوع جنگهای 7 ساله اخیرسوریه ویا وقوع انواع کودتاهای ژنرالهای ارتش سوریه ودر صد سال گذشته دمشق وهمگی این نوع از عدم تفاهم ملی – سیاسی این نوع از اقوام گوناگون سوریه را ونشان می دهدویا در گذشته قبل از اسلام هم وقومیت مستقل وواحد نداشتند ! وبلکه تنها قوم عرب یمنی مهاجر به اراضی شام بودند که متحد سیاسی رومیان محسوب می شدند! وبعلاوه فرهنگ ولژیونرهای نظامی رومیان را هم پذیرفته بودند واتحادشان نیز ودر برابرتمدن اشکانی وساسانی ها بودکه در دو سوی فرات وآرایش نظامی وسیاسی خاص 1000ساله داشتند! وبهمین دلیل هم وکتاب شاهان وپیامبران حمزه اصفهانی وبه مهاجرت آن اعراب واز یمن به سوریه اشاره کرده است ویا کتاب "مروج الذهب مسعودی" هم وبه اسامی سران قوم این اعراب مسیحی غسانی ودر "اراضی شام "اشاره دارد ویا کتاب "مهاجرت قبایل عربی ودر صدر اسلام" دکتر صالح احمدالعلی هم ودر مهاجرت آنان وبه دهات ویا به شهرهای شرق فرات سرزمین شام اشاره دارد! ویا آن موضوع اجتماعی را بیان می کند!که در مقاله بعدی ام وبهمان موضوع اشاره می کنم ویا به تفرق قومیتها هایش ودر سرزمین شام اشاره خواهم کرد! و بعلاوه شهر شدن پادگان رومی "دمسکوس "هم ویا تبدیل شدنش به "شهردمشق " نیز که حصاری با 4 دروازه و10 کلیسا ویا بازار رومی داشت ودر طول حکومت بنی امیه وچنین سرگذشت سیاسی را داردکه با قیام ابو مسلم خراسانی ودر ستم به مردم آسیا وخاتمه یافت ویا در ستم به اقوام ترک ماورائ النهر آسیا ودوام نیاورد ! ولذا شهر شدن دمشق ویا تسخیر دمشق ودر سال 14 قمری وچنین است !که پادگانی در دست فرماندارنظامی ومسیحی هرقل بودکه امپراطور روم بود واعراب آنرا در سال 13 ویا درسال 14 هجری و تسخیر کردند وبعدا هم وهمان "حاکم عرب دمشق" وزود تغییر یافت ویا زمانی هم که عمر خلیفه وفرماندهی لشکر را واز خالدبن ولید گرفته وبه ابو عبیده واگذار می کند! ویا به نقل تاریخ طبری وپس از فتح دمشق و"یزید بن ابی سفیان" وبرادر معاویه وحاکم عربی دمشق می شود! ویا با فرمان خلیفه دوم و"حاکم دمشق "می گردد ! ویا تعدادی از اعراب یمن مسیحی شده را جمع اوری کرده وبا لشکراسلامی حضرت علی ودر صفین کنار فرات می جنگند وسپس با سفارش همان مسیحیان روم شرقی وبه شهر های ترکان ماورالنهر آسیا ولشکر کشیدند وسکونتشان هم ودر همان دهات شرق فرات نیز واز همین ایام است وبرخی هم ودر لشکر کشی به شام ودر خانه های مسیحیان دمشق ساکن شدند! ولذا مدت 132 سال نیز و پایتخت امویان بودکه از سال 41 هجری به بعداز جنگ صفین ورسما پایتخت امویان گردید ویا "دمشق "را وجایگزین "مدینه "کردند وبعدا هم و"مسجد جامع اموی" راوبا معماری رومی ودر آنجا ساختند!ولی بعد از سقوط امویان ویا با حمله عموی سفاح به دمشق ودرهمان سال 132 هجری ورشد ونفوذ سیاسی آن شهر وکاهش یافت !ودوباره در دوره زنگیان سلجوقی ورشدشهری اندکی نمود وسپس هم بدست دولت "ایوبیان کرد"افتاد ویا بدست "دولت کردان شام "افتاد ومدتی بعد هم بدست "دولت ممالیک مصر"افتاد وسپس نیز بدست عثمانی هاترک استانبول افتاد وتا آنکه در سال 1918میلادی هم وژنرال "آلنبی انگلیسی "وآن شهر دمشق را و تسخیر نمود! وبا رایزنی نظامیان فرانسه وانگلیس و"دولت مستعمره سوریه "را وتشکیل دادندوسپس به توسعه شهری آن ادامه دادند ولی در طی صد سال اخیر نیز وچند دولت کودتایی در دمشق حکومت کرده است که موفق نبودند! وتا اینکه در سال 2011 وجنگ داخلی سوریه آغاز شد و7یا سال طول کشید وبخشی از دمشق هم به ویرانی کشیده شد ویا جمعیت آن شهر هم واز 000/457/1نفر وبه000/790نفر کاهش یافت ودر گذشته هم ترکان سلجوقی همانرا تسخیر کردند ولذا دمشق ومدتی در دوره نورالدین سلجوقی ونسبتا آباد شد ویا توسط نورالدین زنگی سلجوقی و مدرسه ویا وبیمارستان ودرآن شهر دمشق ساخته ساخته شد ولی در جنگهای صد ساله صلبیون واز دست همان سلجوقیان خارج گشت واین بارحدود70 سال بدست صلیبیون اروپا افتاد وتا اینکه در سال 570 هجری هم وصلاح الدین ایوبی کرد شام وآنرا تسخیردوباره کرد ویا تاسیسات شهری جدید درآن ایجاد نمود ومدتی هم و"فرزندان کردش" ودر این شهردمشق وحکمرانی میکردند ومثلا در دولت ایوبیان کرد ومدرسه ظاهریه و در دمشق ساخته شد ویا قلعه آن شهر را وباز سازی کردند که دوازده برج ویا یک خندق وچهار دروازهداشت ویا یک پل متحرک داشت وبعلاوه یک مسجد جامع ونیز سربازخانه ایوبی داشت ویا فقه شافعی را هم ودر دمشق رواج دادند
وابن جبیراسپانیایی و در این ایام ودمشق را دیده است وشرحی از آن ومسجد جامعش بدست می دهد ومثلا از قیصریه وبازار دمشق وبحث می کند ویا از سوق الکبیردمشق واز باب الجابیه وتا باب شرقی دمشق ودر سفرنامه اش یاد کرده است وبعلاوه سوق الخیل ( بازار اسب ) وسوق الرقیق( بازار برده ) هم داشت ! ویا از کوچه های تنگ گل آلود دمشق بحث می کند ویا از چگونگی مسجد جامع اموی آن صحبت کرده ویا از برخی از مدارس اش وسخن می گوید! واز جمله از مدرسه نورالدین سلجوقی وبیمارستان آن در دمشق سخن می گوید ویا از برخی از خانقاههاومیدان چوگانش(یا میدان الاخضردمشق ) وسخن می گویدونیز از کوه قاسیون غرب دمشق وسخن می گوید که هفت شعبه اب چشمه هایش واز آن جدا می شد وباغات غوطه دمشق را وآبیاری می نمود وبعلاوه در ایام تسلط صلیبی ها هم و"فرقه حنبیلیه"در دمشق شکل گرفت ویا مدرسه وخانقاه حنبلی ها ویا مسجد ابوصالح آنان ودر بیرون دروازه شرقی دمشق وایجاد شد که تا امروزوان محله حنبلی ها وجود دارد ویا امروزه بنام "محله الصالحیه دمشق "نامیده می شود ونیز بازار مدرسه ابن عمرومدرسه ابن منجا هم ودر ان ناحیه دمشق است وبعلاوه محله صالحیه دمشق هم وهفت دارالحدیث داشت ویا ابن تیمیه نیز از ان فرقه مذهبی می باشد وتا اینکه در سال 1260 میلادی ویا تقریبا 90 سال بعد ودمشق به دست ممالیک مصر می افتد وبعدا هم ودر ایام حکومت آنان ودمشق با تهاجم مغولان وروبرو شده ویکی از دروازه های دمشق هم ودر حمله مغولان ودروازه "باب الفرج" بودکه در منابع تاریخی آمده است وابن بطوطه هم واز دمشق در دوره مغولان گزارش می دهد! ویا از قرائت قران ودر شبستانهای آن شهر سخن می گوید !وسپس در دوره تیمور لنگ هم ودمشق تسخیر شده وبه آتش کشیده میشود ولی دوباره بعد از مرگ تیمور وبار دیگر نیز وبه دست ممالیک مصر می افتد وتا اینکه در دوره ممالیک مصر وآنها هم قصری را ودر دمشق وبرای خود می سازندویا برخی حمامها وآسیاب ویا ضرابخانه نیز ودر جنب آن قصر بود ونیز "میدان تحت القلعه"دمشق ویا "میدان الخیل" ویا "میدان اسب "هم داشت وهمچنان در دوره ممالیک مصرو مدارس مختلف حنفی ویا حنبلی وشافعی ودر دمشق وجود داشت ویا در دوره آنان ومدارس صالحیه وضیائیه واتابکیه وصاحبیه وعمریه ودر دمشق مستقر بود وهر کدام نیز وموقوفات خاص خودشان را نیزداشتند! وبعلاوه مدرسه ضیائیه هم وکتابخانه ای داشت که عمربن قدامه وآنرا بنا نهاده بود! وبعلاوه غیر از بیمارستان نوری وبیمارستان دیگری هم در جنب باب البرید دمشق داشتند ونیز بیمارستان قیمری هم ودر محله صالحیه دمشق بودکه امیر سیف الدین کرد وآنرا ساخته بود وامروزه هم وبیمارستان جدید مجتهدی به آن اضافه شده ونیز بخشی از خانقاهها هم درایام قدیم داشت که نظیر خانقاه قصربود که نورالدین زنگی ساخته بود ویا خانقاه ابن داود" ودر محله صالحیه دمشق بود وبعلاوه "ساختمان شرطه دمشق " ویا "محل فرمانداری شهر" هم وداشت بعدا هم ودر دوره صفویه وعثمانی های استانبول ودمشق را از دست ممالیک مصر وخارج ساختند ویا "پادگان ینی چری های عثمانی "را ودر دمشق ساختند و یا "پاشاهای عثمانی "وآنرا را اداره می کردندوتا اینکه در اواخر دولت عثمانی هم وراه اهن دمشق وبه حجاز را کشیده بودند وتااینکه وتا سال 1918 وپاشاهای عثمانی وهمچنان در دارالحکومه دمشق وحکومت می کردند ویا از قبل اسلام نیزو مسیحیان ویهودیان ودر برخی از محلات قدیمی دمشق وزندگی می کردند وفرضا مسیحیان ودر محله خاص خودشان ودر قسمت جنوب شرقی دمشق ونزدیک "باب توما" دمشق و زندگی می کردند!ویا کلیسای مریم مقدس نیز ودر محله مسیحی نشین آنان بود وبعلاوه یهودیان نیز ودر خیابانی که از "دروازه جابیه" وتا "دروازه شرقی "امتداد داشت وزندگی می کردند!وامروزه هم منطقه قدیمی دمشق ومسیحی نشین ویا یهودی نشین می باشد که در مرکز شهر دمشق قرار دارد ویا بخشی هم در شهرهای معلولا وحلب وحومه دمشق هستند ویا امروزه این شهردمشق ومحلات جدیدش واز یک سوی با تپه‌های سنگی و شیب‌دار احاطه شده.که "رودخانه برادا" هم واز میان شهر می‌گذرد.و"محلات جدیددمشق" ودر سی والی چهل سال اخیر ودر بیرون "دروازه های قدیمی دمشق "ساخته شده اند ونیز امروزه دمشق ومحلات جدید سازمتعدد دارد که در سالهای اخیر وشکل گرفته اند واز جمله "محله ابورمانه" دمشق است که "محله مرفه‌نشین‌ شهر دمشق" می باشد و بسیاری از سفارت‌خانه‌های خارجی هم ودر این منطقه قرار دارد ویا شهرک مزبور و در غرب دمشق واقع شده‌است و بعلاوه ثروتمندترین اهالی دمشق هم ودر این محله ابورمانه زندگی می‌کنند وهمچنین ساختمان مرکزی ستاد کل ارتش سوریه هم ودر این منطقه قرار دارد.وبعلاوه در این محله دمشق هم "خیابان المَهدی"دمشق قرار دارد که چندین مجتمع امنیتی و یا نظامی سوریه ودر آن خیابان المهدی واقع شده‌اندوهمچنین سفارت ایالات متحده آمریکا در دمشق هم ودر خیابان المنصوردمشق ودرهمان منطقه «ابورمانه» واقع شده‌است وبعلاوه سفارت کانادا و یا سفارت ایران هم در منطقه مرفه نشین «مَزه» ودر مرکز دمشق واقع می باشد وبعلاوه در این منطقه دمشق هم وچندین ساختمان وزارتخانه های دمشق نیز قرار دارند وبعلاوه منازل اغلب مقامات عالی‌رتبه حکومت بشار اسد هم ودر این محله مرفه نشین سکونت دارند. وهمچنین در "منطقه مزه دمشق" نیز و. مقر حزب بعث سوریه،می باشد وهمچنین سفارت روسیه در دمشق هم ویا مقر تعدادی از کلوب‌های شبانه دمشق هم ودر آنجاست ویا "میدان امویه"هم ودر مرکز دمشق،قرار دارد وبعلاوه مرکز ساختمان تلویزیون دولتی سوریه هم ودر آنجاست و.یا یکی از میدان‌های مرکزی دمشق، می باشد وبعلاوه می‌توان وبه "میدان مرجه "ودر مرکز شهر دمشق اشاره کردکه اخیرا شهر سازی کرده اند و همچنین میدان ایستگاه تاریخی خط آهن حجاز ودمشق هم ودر میدان مرجه ودر انتهای غربی منطقه «قدیم دمشق» قرار دارد و یا در مجاور بازار حمیدیه دمشق می باشد .که ایستگاه آن راه آهن سابق عثمانی ویا در اواخر دوره عثمانی ها ودر این ناحیه ایجاد شده بود وبعلاوه اداره رایزنی فرهنگی ایران، هم ودر نزدیکی همان "میدان مرجه دمشق "قرار دارد ویا "میدان عباسیین "هم ودر شرق دمشق واقع می باشد و بعلاوه این منطقه، وسابقاً یکی از محلات اعیان‌نشین شهر بوده واز محلات دیگر دمشق هم ویکی " محله قابون"است ویا دیگری هم "محله جوبر"ویا "محله حجرالاسود" ویا "محله زینبیه "است واز محلات دیگر دمشق می باشند وهمچنین منطقه «رُکن‌الدین» نیز ویکی از محلات مرکزی شهر دمشق می باشند وهمچنین "میدان شمدین "دمشق نیز ودر منطقه رکن‌الدین واقع می باشد وهمچنین "محله زینبیه"ویا "محله الشاغور" هم و از دیگر مناطق شیعه‌نشین مرکز دمشق می باشند ویا "خیابان کشی بغداد" هم واز خیابان‌های مرکزی دمشق می باشند که در سالهای اخیر کشیده شده است و یا این خیابان واز یک‌سو وبه "میدان سبع بحرات"دمشق وصل می‌شودواز سوی دیگر هم و.به بانک مرکزی سوریه می رسد که در نزدیکی این میدان می باشد وهمچنین منطقه «کفرسوسه» نیز ودر حومه جنوبِ غربی دمشق واقع گشته .وبعلاوه ساختمان جدید وزارت کشور سوریه هم ودر این منطقه دمشق قرار دارد.وبعلاوه "شهرک «جدید الفضل"هم ودر حومه دمشق ویا جنوب غربی دمشق واقع می باشد وبعلاوه منطقه «معضمیه» دمشق هم واز دیگر مناطق حومه جنوبِ غربی دمشق می باشد! وبعلاوه "باب مصلی" هم واز دیگر مناطق شهر ی دمشق می باشد ویا مرکز حمل و نقل بین‌شهری است و مملو از مغازه‌ها و مراکز خریدوفروش میوه وغیره است واز مناطق حومه جنوبی دمشق نیز می‌توان به منطقه «حجر الاسوددمشق "اشاره کرد ویابه "منطقه حومه یرموک دمشق "اشاره کرد. و"یرموک،" هم ونام بزرگ‌ترین ارودگاه آوارگان فلسطینی ودر سوریه می باشد که در سالهای اخیرو دچار ویرانی شده که بسیاری از ساکنین آن و فلسطینی‌ها بودند و بخشی از اهالی آن هم وسوری‌ها می باشند! وهمچنین در حومه جنوب‌شرقی دمشق هم ومنطقه «جَرمانا» واقع شده‌است.! وبعلاوه محله جرمانا، نیز وعمدتاً یک "محله دُروزی نشین "است که از لبنان آمده ویااز مهاجرین جولان هستند وبخشی دیگر هم و "مسیحی‌نشین هستند "وبعلاوه نیروگاه تشرین،دمشق همان ناحیه هم " ودر این منطقه واقع شده که ازسوی پیمانکاران ایرانی وساخته شده است ونیز در حومه شمال شرقی دمشق نیز و"مناطق دوما،"ویا "محله جوبر"قرار دارد ویادرحومه شمال شرقی دمشق نیز و"مناطق دوما،"ویا "محله جوبر"قرار دارد ویا "محله حموریه" ویا "محله زملکا"ویا "محله عین ترما" " ویا "محله عربین" واقع است وهمچنین منطقه «معربا» ودر حومه شمالی دمشق قرار دارد. ویا در این منطقه معربای دمشق هم وکلوب‌های شبانه ویا خانه های روسپی گری دمشق قرار دارند ودمشق پادگان رومیها بود که در سال 636میلادی تسخیر شد ویا در سال 14 قمری وبه تسخیر اعراب در امد وامروزه هم ودر جنگهای 7 ساله وبخشی از دمشق وبه ویرانی کشیده شده ویا حومه ریف ن خراب شده ویا جمعیت آن شهر واز 000/457/1نفر وبه000/790نفر کاهش یافته واغلب حومه اش نیز ویران شده ویا فرودگاه آن هم خرابی ها دارد «وهمچنین کاخ ریاست‌جمهوری دمشق هم که مجموعه‌ای از دو کاخ جداگانه است،و یکی به نام «کاخ مردم» وبر بلندی‌های کوه قاسیون ودر شمالِ‌غربی دمشق،است و دیگری هم وبه نام «کاخ مهاجرین» ودر محله مهاجرین ودر شمال شرقی دمشق واقع می باشد وبرادر بشار اسد هم وپارک شهر ودر بالای کوه قاسیون ساخته است و مرکز تحقیقات نظامی»دمشق هم و یا «مرکز گارد ریاست‌جمهوری سوریه» نیز ودر منطقه «جمرایا» واقع است ونیز امروزه ودر میدان مرجه دمشق ویا در انتهای غربی منطقه «قدیم دمشق» و یا در مجاورآن و بازار حمیدیه دمشق قراردارد .که ایستگاه راه آهن هم وجنب آنست ویا ساخته شده ودر اواخر دوره عثمانی ها هم ودر جنب آنست ودر قدیم نیز بازار سوق الکبیر نامیده می شد وهمچنین منطقه «رُکن‌الدین» نیز ویکی از محلات مرکزی شهر دمشق می باشند وهمچنین "میدان شمدین "دمشق نیز ودر منطقه رکن‌الدین واقع می باشد .وبعلاوه "شهرک «جدید الفضل"هم ودر حومه جنوب غربی دمشق واقع می باشد وبعلاوه منطقه «معضمیه» دمشق هم واز دیگر مناطق حومه جنوبِ غربی دمشق می باشد وبعلاوه "باب مصلی" نیز واز دیگر مناطق شهر ی دمشق می باشد . وهمچنین فرودگاه بین‌المللی دمشق نیز ودر حاشیه جنوبی شهر دمشق واقع است. وهمان فرودگاه دمشقی که از طریق جاده‌ای به طول ۲۱ کیلومتربه شهر دمشق منتهی می‌شدولی باندش براثر بمبارانها واز کار افتاده است ودر بخش قدیمی دمشق، هم وحمام‌های سُنتی، ویا هتل بوتیک‌ها،قرار دارد ویا خانه‌های تاریخی واز جمله کاخ العظم، ویا خانه جبری ویا خانه عنبرقرار دارد ومهم‌ترین بازار دمشق،هم و"همان بازار حمیدیه"دمشق می باشد که به «بازار شام» نیز معروف می باشد !.وهمین بازار حمیدیه هم ودر مرکز شهر دمشق قر اردارد و یا در مقابل «میدان مرجه» واقع شده‌است و. ستون‌های رومی وبه جای مانده واز دوران بیزانس نیز وهنوز می‌توان در میان رواق‌های همان بازار دمشق راو مشاهد کرده ویا از قبرستانهای قدیمی آن ناحیه هم وقبرستان باب الصغیراست ویا از مساجد قدیمی ان ناحیه هم ومسجد جامع اموی است که ابن جبیر وشرح خوبی واز آن مسجد جامع اموی داده است ودر حاشیه شرقی دمشق،هم ومنطقه زراعی غوطه قرار دارد ویا دانشگاه دمشق هم ویا "موزه ملی دمشق "هم ودر "منطقهٔ برامکه "ودر مرکز شهر دمشق قرار دارند. وتالار اپرای دمشق هم ودر «میدان امویه» ودر مرکز دمشق واقع می باشد ونیز امروزه و"باب کیسان، دمشق "واز دروازه‌های تاریخی شهر دمشق است که هنوز بقایای اثارش ودر داخل شهر وجود دارد

دمشق وقوم مجهول سریانی وسوریه
ّ( بخش دوم )
از: دکتر محمد خالقی مقدم
تخصص : مردم شناس اقوام آسیایی

وهمانطوریکه در مقاله قبلی ام گفتم ودر ایام ابتدای تمدن بیزانس روم وبرخی از اعراب یمن که "سد مارب آنان "ودر یمن شکسته شده بود ولذا دچار خشکسالی شده وبه اراضی تحت سلطه رومیان مسیحی ودراراضی شام آمدند ویا با پذیرش دین مسیحیت وبصورت اعراب مسیحی متحد رومیان در آمدند وتا اجازه سیاسی آنرا داشته باشند که در مراتع وکوهپایه های اطراف مدیترانه ورمه داری بکنند که شامل "ارتفاعات مدیترانه ای قاسیون" ویا "ارتفاعات مدیترانه ای جولان وحوران و"در نزدیکی دمشق بود ویا در ارتفاعات مدیترانه ای قالمون ودر مسیر جاده دمشق وحمص بود و یا جبل النصیر وکوهپایه هایش ومراتع خوبی داشت ویا بارانهای مدیترانه ای ان منطقه نیزو بیشتر ازیمن بود ودر همان ارتفاعات مدیترانه ای اطراف دمشق هم وبعد از تمدن بیزانس مسحی رمه داری می کردند ویا زمستانهاهم وبه اطراف رودنزدیک اردن می آمدند که آنرا "رودخانه غسان "می نامیدند وشاید هم به اطرف نهرالعاصی بود ولی به نقل کتاب "مروج الذهب "وعنوان رود خانه غسان ولقب رودخانه قبلی آنان ودراراضی یمن بود که بعدادر منابع تاریخی مختلف به آنان و"اعراب غسانی مسیحی شام " می گفتندکه اراضی اشان ودر شام قرار داده بودند وتصور می کردند که رودخانه مزبورهم ونظیر رودخانه سابق غسان آنان ودریمن می باشد واب شیرین دارد وبعلاوه بعدا هم واختراع لفظ "سوریه"ودر 100 سال اخیررواج یافته ویا در همین راستاست ویا اطلاق "سرزمین سریانی ها"وسوریه هم وبه سرزمین شام وتنها بعد از تسلط نظامی های انگلیسی ها وبر دمشق می باشد ویا بعد از بیرون کردن پادگان عثمانی ها واز آن شهردمشق ودر سال 1918 میلادی بود ویا بعد از ایجادفرهنگستان زبان ویا نامگذاریهای جدید وبر اراضی شام ودهاتش می باشد که آنرا "مجمع العلمی العربی "می نامیدند ویا اطلاق السنه شرقی سریانی ویا زبان سریانی ودر دانشگاه دمشق معاصر بود ویا در تدریس زبان وادبیات سریانی ودر100 سال گذشته است ویا در تبلیغ آن سوژه ودر نشریه عربی الاخاء ویا غیره ودرمجمع العلمی العربی دمشق می باشد که رواج داده می شد ویادرتدریس مدارس جدید الاحداث دمشق ومدارس حلب وحمص وبوسیله مستشاران انگلیسی ویا فرانسوی بود ونظیر تعالیم پروفسور گیومون فرانسوی است که رواج یافته است که "واژه سوریه" ویا "قومیت سوری "را واختراع اجتماعی کرده بود ند ویا رواج فرهنگی 100 ساله دادند ویا جایگزین "واژه شام "گردید که قرنها ودر منابع تاریخی مختلف وتنها "کلمه شام" آمده است وبرعکس "کشور سوریه"نیامده است ؟ ویا تنها در 100 سال اخیر است که رواج یافته است !ولی در منابع تاریخی مختلف واغلب شهر دمشق یکی از شهرهای معمولی سلوکیان محسوب میشد (ونه شهر پایتخت شام) ویاشهر معمولی روم باستان بود ویا شهر کوچک روم بیزانس بود ویا شهر متعلق به امپراطوری سلجوقیان بود ویا شهر صلیبیون اروپابود ویا شهردمشق متعلق به کردان ایوبی شام بود ویا شهردمشق دولت ممالیک مصریان بود !ویا شهر تحت کنترل عثمانی های ترکیه بود ویا شهر تسخیر شده بوسیله ژنرالهای انگلیسی وفرانسه ودر صد ساله اخیر بود که ارتش این کشور راو در 100 سال اخیر واداره می کنند! وکشوری که مرکب از انواع قومیت های کردسوریه است ویا قوم مسیحیان سوریه وساکن در دمشق وحلب ومعلولا وغیره هستند ؟ ویا مرکب از قوم یهودی سوریه ومقیم در دمشق هستند ! ویا "قوم دروزی" ویا "قوم علوی" ویا "قوم ترکان چرکسی وشاملو وروملوی سوریه است ؟ یا "قوم عرب احرار الشام منطقه ادلب سوریه است ویا قوم عرب فلسطینی یرموک وریف دمشق هستند ! که نمی توانند در قالب یک "قومیت باستانی سریانی" وزندگی مسالمت آمیز ودر کنار همدیگر داشته باشند؟ ویا "تفاهم مشترک زبانی "ویا "تفاهم قتصادی "ویا"اشتراک فرهنگی مشترک "وبا یکدیگر داشته باشند؟ ویاتن به پایتختی سیاسی دمشق معاصر ودر 100سال اخیر بدهند! وبهمین دلیل هم وبمباران اعراب شهر حمص ودر دوران حافظ اسد ویا تشکیل اتحادیه عربی سوریه ومصر ودر عهد ژنرال عبدالناصر مصری ویا وقوع جنگهای 7 ساله اخیرسوریه ویا وقوع انواع کودتاهای ژنرالهای مختلف ارتش سوریه ودر صد سال گذشته دمشق وهمگی این نوع از عدم تفاهم ملی – سیاسی این نوع از اقوام گوناگون سوریه را ونشان می دهدویا در گذشته قبل از اسلام هم وچنین است !وقومیت مستقل وواحد نداشتند! وبلکه تنها قوم عرب یمنی مهاجر به اراضی شام بودند که متحد سیاسی رومیان محسوب می شدندکه فرهنگ وزبان رومی داشتند ! وبعلاوه فرهنگ ولژیونرهای نظامی رومیان ویا نظام قضایی آنان را پذیرفته بودند واتحادشان هم ودر برابرتمدن اشکانی وساسانی ها بودکه در دو سوی فرات وآرایش نظامی وسیاسی خاص 1000ساله داشتند! وبهمین دلیل هم وکتاب شاهان وپیامبران حمزه اصفهانی وبه مهاجرت آن اعراب واز یمن به سوریه اشاره کرده است ویا کتاب "مروج الذهب مسعودی" هم وبه اسامی سران قوم این اعراب مسیحی غسانی ودر "اراضی شام "اشاره دارد ویا کتاب "مهاجرت قبایل عربی ودر صدر اسلام" دکتر صالح احمدالعلی هم ودر مهاجرت آنان وبه دهات ویا به شهرهای شرق فرات سرزمین شام اشاره دارد! ویا آن موضوع اجتماعی را وبیان می کند!که در مقاله کنونی ام وبه همان موضوع اشاره می کنم ویا به تفرق قومیها هایش ودر سرزمین شام واشاره خواهم کرد! وزیرا دول اروپایی متحدین ومتفقین وتصور درست واز قومیت های اسیایی ندارند که در جنگ اول ودوم جهانی وچندین امپراطوری را متلاشی کردند واز جمله امپراطوری عثمانی بود که به 20 کشور عربی تجزیه کردن وبرای هرکدام از 20 کشور عربی مزبور هم وجغرافیای سیاسی مصنوعی ساختند ویا دولت خاص ویا پرچم خاص ویا ارتش خاص تشکیل دادند ویا اختلافات آنان را هم درو جامعه ملل ویا در سازمان ملل ونظم حقوقی جدید دادند ودر حالیکه مفهوم "قومیت" ویا "ملیت" ویا "جغرافیای قومی" ودر علم مردم شناسی وبرخلاف ان است ویا برخلاف مفاهیم صد ساله اخیر خاورمیانه می باشد که سرمایه داری جدید جهانی وبراه انداخته است ! ولذا "قومیت سریانی ساختگی "ودر اراضی شام هم واز آن مقوله هاست که جنجالها ی درون کشوری وبرای سکنه شام درست کرده است !وهمانطوریکه گفتم وقبل از اسلام هم ودر کتاب حمزه اصفهانی آمده است ویا در صفحات 117 الی 125 کتابش می نویسد که اعراب مسیحی غسانی سوریه وحدود 616 سال قبل از ظهور پیغمبر ویا ماقبل دین اسلام وتنها ازقبایل عرب ازدی یمن بودند که به سوریه مهاجرت کرده بودند ویا بعد از شکسته شدن "سد عرم یمن " بود که به سوریه ودمشق آمده بودند ودر یمن وبدلیل بیابانهای زیاد ش ویا بدلیل کوههای صخره ای در اطراف صنعا ویانجران و بدلیل عدم بارش باران ویا برف وزراعت اندک داشتند ونیزعدم رودخانه مهم یمن هم وزراعت آنان را محدود می کرد ویا باغداری آنان ودر خاکهای خشک یمن ودچار محذوریت شده بود واز این رو و دچار تنگنای معیشت بودند وبهمین خاطر هم از امپراطوران روم باستان خواستند که مشرک وژوپیتر پرست بودند که اجازه بدهند که ابتداوبا پذیرش "دین ژوپیتر پرستی "رومیان وبه خاک سوریه بیایند وسپس با پذیرش "دین مسیحیت" واز امپراطوران بعدی روم وتبعیت کرده وبه خاک شام مهاجرت بنمایند ! وبعلاوه شرط دیگرقرار دادسیاسی اشان آن بود که در زیر نظر فرمانداران روم زندگی کرده ودر سیاست اداره شهر ها ومنطقه مزبورهم ودخالت نکرده وویا نظام قضایی ومذهبی رومیان وفرهنگ وسنن رومیان را پذیرفته و تنها دامداری ساده خود راکرده ویا در مراتع شام وبنمایند ودر نظم کاروانهای تجاری هم دخالت نکنند ودر ایام بعدی هم که امپراطوری روم وتمدن مسیحی گردید ویا بخشی از ارتش اروپا ودر سال 312 م وهمگی مسیحی شده بودند واعراب شام هم وهمگی مسیحی یعقوبی شدند ویا فرهنگ پذیری انرا قبول کردند واز این طریق ودر زیر چتر امپراطور کنستانتین جمع شده بودند وبعدا با ارتش ژوپیتر پرست روم باستان وبه رهبری امپراطور ماکسیمانوس در گیر شدندووصفحات 119 الی 125 کتاب شاهان وپیمبران نشان می دهد که اعراب ال جفنه شام که اعراب غسانی نامیده می شدند وقبل از اسلام ویک شاخه از اقوام ازدی یمن بودند وبعد از شکسته شدن سد عرم یمن واز امپراطوران روم اجازه خواستند که به اراضی شام وجهت رمه داری ببیایند ویا در ازای ان اطاعت سیاسی واز فرماندران امپراطوری روم نموده و"خراج "هم به انان می دادند ولذا سالها دولت مستقل سیاسی ویا پایتخت قومی نداشتند که سرزمین سریانی ویا زبان سریانی داشته باشند که امروزه ادعای انرا دارند ودر جنگها ی سابق هم وتنها متحد سیاسی رومیان محسوب میشدند وبعلاوه همانطوریک در کتاب حمزه اصفهانی امده است 32روسای قبیله آن اقوام غسانی شام نیز هم ودر طی 661سال مزبور وتنها از سوی امپراطوران روم باستان تعیین می شدند ویا از سوی روم بیزانس تعیین می شدند وبا اقوام اسیای مرکزی فرق داشتند که "قبایل خود سرور سیاسی" بودند وگرچه در برخی از اسناد تارخی امده است که سیل عرم و400 سال قبل از اسلام بود ونیز به نقل کتاب حمزه اصفهانی واولین رئیس قبیله جفنه غسانی شام هم وازسوی امپراطور نسطورس روم تعیین شد وبعلاوه درهنگام ورود به شام هم در بیرون پادگان رومی دمسکوس ( دمشق دوره روم وبازار رومی ان ) مستقر شده بودند وصرفا در باغات حومه غوطه غرب پادگان رومی دمسکوس ( دمشق )ومقر ریاست قبیلگی خود را نهاده بودند که هفت چشمه واز دهنه کوه قاسیون پادگان رومی ومستقر در بلندیهای کوهپایه قاسیون بیرون می امد وبه طرف مراتع وباغات غوطه حومه اش جاری می شد واحتمالا انرا رود غسان می نامیدند وخودشان را هم با نام همین رودخانه غسان غوطه ونامگذاری قوم غسان کرده بودند! وگاهی هم وبرای چراگاه خود وبطرف آبادی تدمر( شهر پالمیر ) روم باستان می رفتند وغیر از قوم غسان که شاخه ای واز اعراب ازدی یمن بودند واقوام دیگر هم ودر سرزمین شام قدیم بودند واز جمله "قوم حتی "ویا "قوم سریانی "مضمحل شده ویا "قوم ارامی" وویا "قوم فنیقی لاذقیه وطرسوس "ویا قوم نبطی ارتفاعات جولان " ویا یا قوم یونانی ساکن حلب سابق ویا "قوم کرد وآسوری و وصابئی " شمال سوریه ویا "قوم عموری جنوب حلب " که همگی در اراضی شام قدیم بودند که انها نیز وبمدت 1100سال واز رومیان تبعیت سیاسی وفرهنگی می کردند وبا "اعراب اموی 90 ساله شام "فرق داشتند بعلاوه به نقل منابع تاریخی وبعد از ظهور اسلام وقدرت گیری بنی امیه واقوام زیادی از یمن وحجاز حرکت کرده ودرایام دوره دولت بنی امیه وهمگی در دهات ویا در شهرهای باستانی شام سکونت یافتند که به آن موضوع اشاره خواهم کرد ولی اغلب این اقوام هم وبه نقل صفحات مختلف کتاب فتوح البلدان ویا الفتوح وتاریخ طبری وغیره واکثرشان قبیله های عرب یمن مهاجر به شام بودند وبعلاوه برخلاف ادعای ادعای دانشگاه پاریس ویا اساتید تاریخی ومردم شناسی وزبان شناسی آن ونظیر گیومون وغیره و"اقوام باستانی سریانی در شام "نیستند که بتوان آنرا و"سرزمین سریانی ها "ویا "سوریه باستانی "نامید وتنها اختراع فرهنگی افرادی ونظیر گیومون فرانسوی می باشد که استاد دانشگاه فرانسه می باشد ودر فاصله دو جنگ جهانی هم واغلب نظامیان فرانسه وامور سیاسی ویا کشورداری سوریه ولبنان را اداره می کردند !ولذا غیر از کتاب حمزه اصفهانی وصفحات 435 و468 کتاب مسعودی ویا صفحات 462 والی 470 کتاب مروج الذهب مسعودی هم به "اعراب غسانی "وبه "قوم سریانی" قبل از اسلام شام اشاره دارد واز جمله در ص 469 مرو ج الذهب آمده است که منطقه جغرافیایی اقوام عرب غسانی که از یمن آمده بودند ونام جاها ودهکده های غوطه دمشق ووتوابع آن را مکان گزینی کردند ومثلا در شام و اراضی جولان ویرموک ومعان اردن وغیره را مکان گزینی قومی خود کردند ویا مسعودی در ص 466 کتابش می افزاید که در امدن به اراضی شام ودر اطراف رودخانه برادا و سکونت کردند که اب شرین داشت ونظیر رودخانه غسان سابق انها ودر یمن واب شیرین داشت وبعلاوه همان کتاب مروج الذهب ودر صفحات 11 خود از "ملوک سابق سریانی" نام می برد که با اعراب غسانی فرق داشتند ویا در ص 12 کتابش واز "ماههای نبطی وسریانی" نام می برد "ویا در ص 203 کتابش واز" ملوک نبطی وسریانی "نام می برد ویا در صفحات 210 و215 و435 و549و365 کتابش ازگذشته قوم سریانی نام می برد ولی با توضیحاتی که می دهد ویا در "مورد قوم سریانی "می دهد ونشان می دهد که "قوم سریانی "مضمحل شده وشاخه ای از کلدانیان بابل بودند که قرنها قبل از اقوام عرب غسانی زندگی می کردند ودر اراضی اردن ویا در نواحی جنوب غربی فرات و(نواحی زغر وسدوم ومعان اردن )زندگی می کردند وبا قوم عرب غسانی مزبور هم و تفاوت داشتند که مدتی هم انان را "قوم نبطی" می نامیدند واکنون هم و"زبان سریانی آنها" از بین رفته ویا در اطراف فرات ومنقرض شده است !وتا اینکه وچندین قرن بعد واقوام غسانی واز یمن آمده ودر "اراضی سابق قوم نبطی "استقرار یافتند که مدتها قبل منقرض شده بودند !وبعد از اسلام نیز واقوام جدیدی از اعراب یمن وبه سرزمین شام آمدند ویا د ر کنار دهکده های اعراب مسیحی غسانی شام ومستقر شدند وخاندان بنی امیه هم وبرای تثبیت حکومت خودشان وبه کوچ آنان کمک کردند ولذا تسخیر اراضی شام ودر سال 14 قمری وچنین وضعی داشت !که پادگانهایی که در دست فرمانداران نظامی ومسیحی هرقل بودند که امپراطور روم بیزانس محسوب می شد و اعراب آنها را تسخیر کردند ویا در همین تاریخ تسخیر کردند! ولذا به نقل منابع تاریخی قرون اولیه اسلامی ودر سال 13 ویا درسال14 هجری وچنین می باشد! ولذا برخی از منابع تاریخی قرون اولیه اسلامی بیان می کنند که خالدبن ولید واین منطقه را ودر سال 13 ویا درسال 14 هجری و تسخیر کرده وبعدا هم وهمان "حاکم عرب دمشق" وزود تغییر می یابد ویا زمانی هم که عمر خلیفه وفرماندهی لشکر را واز خالدبن ولید گرفته وبه ابو عبیده واگذار می کند! ویا به نقل تاریخ طبری وپس از فتح دمشق و"یزید بن ابی سفیان" ویا برادر معاویه وحاکم عربی دمشق می شود! ویا با فرمان خلیفه دوم و"حاکم دمشق "می گردد ! ویا تعدادی از اعراب یمن مسیحی شده را جمع اوری کرده وبا لشکراسلامی حضرت علی ودر صفین کنار فرات می جنگند وسپس با سفارش همان مسیحیان روم شرقی وبه شهر های ترکان ماورالنهر آسیا ولشکر کشیدند وسکونتشان هم ودر همان دهات شرق فرات نیزچنین است واز همین ایام شروع می شود ونیز به نقل منابع تارخی وبرخی هم ودر لشکر کشی به شام ودر خانه های مسیحیان دمشق وحمص وطبریه ساکن شدند!ویا درهنگام حمله اعراب به دمشق واین شهر ویک نوع شهر رومی بود که حصاری محکم داشت وبعلاوه "دروازه توما" و"دروازه فرادیس" و "دروازه جابیه" و"دروازه باب الصغیر" ان واسامی رومی داشت وبعلاوه اغلب سکنه آن هم مسیحی بوده وبعلاوه 10 کلیسا هم داشتند ونیز "بازار شام رومی" ان و ورواقهای رومی دارد که هنوز هم موجود است ولی اعراب آنرا تسخیر کردند ودر پیرامون دمشق هم چند محله عربی نشین تشکیل دادند که نظیر محله عبدالمطلب بود ویا محله راهب ویا محله سفلیین ویا محله شماسیه ویا محله عالیه ویا محله عویلیه ویا محله قطایع ویا محله حوران ویا محله اشعریان که بعد از سال 14 هجری شکل گرفت وچند محله هم ودر غرب ویا در شمال دمشق هم واز اعراب یمن ساکن شدند !ولذا مدت 132 سال نیز و پایتخت امویان بودکه از سال 41 هجری هم ویا بعداز جنگ صفین هم ورسما دمشق پایتخت امویان گردید ویا "دمشق "را وجایگزین "مدینه "نمودند وبعدا هم و"مسجد جامع اموی" راووبا کمک معماران رومی وبا سبک رمی وقصر معاویه را در آنجا ساختند!ولی بعد از سقوط امویان ویا با حمله عموی سفاح عباسی به دمشق ودرهمان سال 132 هجری ورشد ونفوذ سیاسی آن شهر وکاهش یافت وعده زیادی از انان از شام خارج شده وبرخی به شمال افریقا رفته وبرخی هم وبه اندلس اسپانیا رفتند !وآری به نقل منابع تاریخی و"یرموک" در اطرف دمشق واولین مکانی است که جنگ خالد بن ولید وبا سپاهیان روم شرقی ودر آنجا انجام گرفت ونیز در آنجا واعراب وبر ارتش هرقل امپراطور روم وپیروز شدند وشهر" طبریه" را هم تسخیر کردند که اغلب و حمامهای آب معدنی آن معروف بود ونیز در سال 13 هجری وسقوط کرد ویا به نقل اسناد تاریخی و نیمی از خانه ها ویا کلیساهای خود را وبه اعراب وجهت سکونت دادند وبعلاوه در فتح دمشق (یا دمسکوس عصر سلوکی هم) وبرخی از خانه ها ویا منازل اضافی وبازارهای رومی آن ودر اختیار اعراب قرار گرفت ودوازده اسقف بطریق دمشق هم در خانه های خود باقیمانده وبقیه اشان واز دمشق فرار کردند ونیز آبادی جراش ویا گراس قدیمی شام ودر شمال اردن هم وتسخیر شد ویا آبادیهای مسیحی نشین "سوسیه" و"افیق "و"بیت راس "و"دهات کوههای جولان "هم تسخیر شدند وسکنه انها هم حاضر شدند که نیمی از خانه های خود را ودر اختیار مسلمانان قرار بدهند که فتوح البلدان ویا تاریخ طبری به آنها اشاره دارد وبعلاوه ص 137 فتوح البلدان نیز می گوید که خانه های شهر حمص نیز ودر اختیار اعراب مسلمان قرار گرفت ویا شهر "لاذقیه ویا لاتاکیاک"ه از شهر های قدیمی فنیقی ها ی شام بود و "سلوکوس اول "وآنرا تجدید بنا کرده بود وتسخیر شد !ویا شهر "جبله "کنار مدیترانه که "شهر فنیقی" بود ویا شهر "طرسوس "کنار آن هم وتسخیر شدند وشهر های "مرقیه وبلیناس "کنار حمص هم تسخیر شدند ونیز در شهرمسیحی نشین حمص هم واقوام عرب یمنی ساکن شدند ونظیر "قوم عرب طی "ویا "قوم کنده وویا قوم حمیر وقوم کلب ساکن شدند ویا در شهر حماه شام نیزو ا"قوام عرب بهراء وتنوخ "ساکن شدند وبعلاوه در شهر تدمر ویا پالمیر باستانی شام نیز که معماری رومی داشت و"قوم کلب عرب "ساکن شدند وبعلاوه در شهر" معره النعمان" نیز "اقوام تنوخی "ونیز در آبادیهای "باره وفامیه " هم و"اقوام عرب بهراء" ساکن شدند ونیز در آبادیهای (شیزر وطرسوس واطمیم شام ) نیز و"اقوام عرب کنده یمن "ساکن شدند ویا در "ابادیهای ارتفاعات حوران هم و"اقوام بنی مره وکلب "ساکن شدند که بعدا به "مذهب دروزی "گرویدند ویا در"دهات کوههای جولان هم و"قوم عرب بنی مره "ساکن شدند ودرشهر " بعلبک وبنی نصیر" هم واقوامی از یمن ساکن شدند که در دوران حکومت رومیان وشهر "هلیو پولیس ویا شهر خورشید "نامیده می شد ونیز در آبادی "درعیه واطراف دمشق" هم به نقل منابع تاریخی و"اقوام عنس وخولان "ساکن شدند ویا در "مرج راهط "هم و"اقوام عرب کنده "ساکن شده ویا در شهرهای دمشق وحمص وحلب هم "اقوام متعدد عرب" ساکن شدند که به نقل کتاب الاغانی وحدود 20 هزار نفر از آنان ویا از اعراب حضر الموت یمن ودر حمص وغیره ساکن شدند واز جمله از اقوام کلاع وکنده وخولان وبهراء عرب بودند وبعلاوه اقوام مهاجر به شام نیزبه نقل اسناد تاریخی و چند شهر" رقه ویا بالس وجسر منبج وسمیساط "کنار فرات راهم تسخیر کردند که آبادیهای رومی نشین بودند ودر کناره جاده کاروان رو "رومیان" بودند ودرآنجا ها هم ساکن شدند وبعلاوه شهر ادسا (ویا آلرهاء) را تسخیر کردند که تعداد زیادی کلیسا داشت ویا در کنار فرات هم وانرا "اورفه "می نامیدند ونیز "شهر حران "را تسخیر کردند که شهر "صابئون "بود وبعلاوه شهر" سمیساط " کنار فرات را هم تسخیر کردند که شهر "ساموستای رومی" بود که قلعه محکمی داشت که انرا قلعه الطین می نامیدند و کتاب مرو الذهب وبه این شهر های رومی نشین غرب فرات ومنطقه شام قدیم اشاره دارد ویا به قلعه های رومیان ودر غرب فرات اشاره دارد که عمر 1100 ساله در شام داشتند وبعلاوه "شهر فیسابور" را تسخیر کردند که "دژ معرف رومی ها" ودر کناره فرات بود وتاریخ می گوید که معاویه واقوامی از کنده را در "شهر رقه "کنار فرات مکان داد ونیز" تیره هایی ازاقوام عرب "بنی نمیر وبنی کلاب ووبنی قشیر" را ودر آبادیهای کناره فرات ساکن نمود که قبلا واز "نظامیان رومی "بودند ویا در شهر "حماه " شام هم که یونانی ها وآنرا و"شهر اپیفانیا "می نامیدند وسکنه قدیمی شهر حماه واغلب از "قوم حتی"شام باستانی بود ند وسران اموی واقوامی از اعراب را در حماه ساکن نمودند ویا شهر حلب را که یک پادگان رومی بود ومسیحیت یعقوبی راهم و"اسقف نشین حلب " رواج می دادو"قلعه ودروازه های سنگی رومی وبرروی تپه وسط شهر حلب داشت وقبلا هم حلب شهر وشهر "قوم عموریها "بود وشهر " ابلا "در جنوب حلب ومرکز "عموریها "بود وبوسیله قوم اشوری وبابل قبل از کورش منقرض شده بودند ونیز در دوران امپراطوری روم نیز حلب ومسیحیان زیا د داشت وامروزه هم مسیحی دارد ولی معاویه بعد از اسلام وبخشی دیگر از اعراب را هم ودر محلات حلب ساکن نمود وبعلاوه امروزه 9 درصد سکنه شمال سوریه هم و"قوم کرد زبان "هستند که در شهر های منبج وراس العین وقمیشلی سوریه کرد زبان بوده وخواهان استقلال از سوریه می باشند وبعلاوه 12 در صد سکنه سوریه هم و"مذهب علوی" دارند که درشهرهای لاذقیه وطرسوس ویا بنادرودات اطرف مدیترانه زندگی می کنند وبا 40 در صد اعراب شام ویا اهل اهل تسنن سوریه واختلاف فکری دارند ویا 10 در صد سکنه سوریه هم و"مسیحیان ارتدکس ویا مسحیان کاتولیک هستند وهمچنین 3 درصد سکنه سوریه هم جزو "فرقه دروزی "می باشند وتعدادی هم جزو "احرار الشام "هستند که در "استان ادلب "سوریه زندگی می کنند وعده ای هم جزو اخوان المسلمین بوده و در حمص نفوذ دارند که به بمباران حمص ودر سال 1982 منجر شد وبرخی هم ومذهب یهودی در شهر دمشق دارند وحدود 15هزار نفر هم "جزو فرقه یزیدی "بوده ودر سوریه زندگی می کنند وبعلاوه در سوریه معاصر و5 زبان مختلف ونظیر زبان عربی وارمنی وآرامی وچرکسی وکردی وجود دارد وازنظر سیاسی هم از سال 1516 والی 1918م و"سرزمین شام "ودر دست عثمانی ها بودوتا اینکه "ژنرال آلنبی انگلیسی "وبه همراهی نظامیان فرانسه شام ودمشق رادر سال 1918 تسخیر کردند ویا طبق توافق سایکس – پیکو وسوریه ولبنان وتحت نفوذافسران فرانسه قرار گرفت واز سال 1920 وتا 1946 م وسوریه تحت کنترل نظامیان فرانسه اداره می شد وتا اینکه بعد از جنگ دوم جهانی وبه سوریه استقلال داده شد ویا ظاهرا بعد از آن تاریخ وچند نفر وبا کودتا ی نظامی وزمام این قومیت صد تکه شام را بدست گرفتند که شامل ژنرال شکری القوتلی بود ویا ژنرال حسنی الزعیم بود ویا ژنرال سامی الحناوی بود و یا هاشم الاتاسی وسپس هم و سرهنگ ادیب شیشکلی بود که به قدرت رسید وتا اینکه بعد از سال 1963 وحزب بعث در سوریه قدرت گرفت وانگاه بعد از "صلاح جدید" هم و ژنرال حافظ اسد وبه قدرت رسید ویا بعد از سال 1970و به قدرت رسید! و وبعد از سال 2000 هم وپسرش "بشار اسد" به قدرت رسیده ودر زمان وی هم و7 سال تمام جنگ داخلی در سوریه ادامه داشت ویا قسمت زیادی از سوریه ویران گشت وحدود 4 میلیون نفر هم از جمعیت 6/17میلیونی سوریه هم آواره شدند ویا اختلافات قومی ومذهبی آن جامعه تشدید شد ه ویا شهرهای 14 استان شام وبه درگیری با یکدیگر کشیده شدند وکشوری که سوریه نامیده می شود ولی "قومیت سریانی "ویا "زبان سریانی" وهیچ گونه نقشی ودر "آرامش قومهای مختلف "آن ندارد !

Zanjan from the Sassanid era to the fall of the Safavid dynasty (part five)  From: Dr. Mohammad Khal

Zanjan from the Sassanid era to the fall of the Safavid dynasty (part five)

From: Dr. Mohammad Khaleghi Moghadam

specialization :urban sociologist

Bode Viya with its two old Sasanian and Vashkan neighborhoods and modernity has gone from memory! which is at least 2700 or 2400 years old urban neighborhood! Or they had above Zanjan Road, which had two old neighborhoods with 9 stairways, and therefore every day its people came down from the stairway and went to farm in the gardens or in the netting plots of Zangan Road! And the era of Amir Kabir lasted, or because of its strength, it could not be destroyed by traditional swords or catapults! 903 governors of 985 AH and most of them were Afshari rulers (this is also the case during the reign of Shah Ismail II Safavid) and it changed only from the period of gaining authority of Shah Abbas I in 996 AH! Or after the transfer of the capital from Qazvin to Isfahan, all of them were changed, so with the rise of Shah Abbas, and this time, the rulers of Iranian cities were changed, for example, with the removal of Khanin Afshari of the cities of Isfahan, Yazd, Kerman, Farah, Kahegiluyeh, Wenzjan, Sultaniyeh, Taram, Sawah, Bezvar, etc. Khanin were the great Afshar clan who brought the Safavid dynasty to power, and after Shah Abbas came to power, they were removed from the scene of ruling Iranian cities! And in his place, "Khwanin, Georgian, Armenian, Volzgi, and Circassian were appointed" and therefore, from the period of Shah Abbas the First Safavid onwards, most of the Safavid rulers of Zanjan were also changed, and most of them were appointed from other Iranian ethnic groups, for example, some Kurdish ethnic groups, and this time the ruler of Zanjan became Turkish or They were appointed during the period of Shah Abbas! Either he sent "Jabar Qoli Beg Afshar" to "Herat city" or he sent some of the "Afshars of Arshlu" to Isfahan, but after changing the capital, he dismissed them as well, or according to p. He also placed Afshar in "Narin Castle of Yazd", which Dr. Mahmoud Afsharizdi is one of their remnants, and in short, he dispersed all the Afshar tribes in the outskirts of Qazvin or Soltanieh, Vezjan, Taram, Kharqan, Vaqidarotkab, and their Mahons! In addition, he sent a part of the great Afshar tribe under the leadership of "Qasim Khan Aymanlu Shahar" to Urmia to fight with the Kurds in the region, of which the Qasimlu Afshar clan of Urmia is one of them! He also sent some to 25 military posts north of Kalat and Garza Khorasan to fight with the Uzbeks and attack Mashhad! Nadershah Garkhlo Afshar or his father Imam Qoli Khan Afshar are also among them! Therefore, Shah Abbas, who had a deep relationship with the English Shirley Wright brothers or with the members of the East India Company, and in addition, he had given the business of the newly built Shah Abbasi salons to Armenian merchants or European Christians, and later, by consolidating his power in Qazvin or by moving his capital to Isfahan and Haman. Khanin left aside Afshar, Vashamlu, or Stajlu, Vrumlu, and Taklu, who had brought the Safavids to power! And then, most of the Georgian, Armenian, Welsh, Sikh, Indian, Zanganeh, Kurdish, or Arabs made Hoyza the ruler of the Iranian cities! Therefore, it was with this political trick that the trade of Asian or Iranian cities changed, or the mechanism of the traditional markets of Zanjan and Iran also came out of the hands of the same Muslim traders, or this time it came out of the hands of Iranian caravan guards, or it was changed from the historical period of Shah Abbas, and this time and Varupai and their caravans were given by Armenian and Georgian merchants! Or in the southern cities and in the hands of the East India Company trading houses, for example, in the cities of Isfahan, Shiraz, Bandar Abbas, Bandarlange, Wizd and Boshahr, etc., which replaced the Seljuk and Timurid bazaars of Iran and Asia in the old era, and thus the European capitalist system and this time And it was formed in the soil of Asia or it was found by him and "cultural tradition"! And so Shah Abbas, after coming to power, and through Murshid Quli Khan Shamlu (or his nanny in Khorasan) and the same Murshid Quli Sultan Shamlu, or those around him, left him aside! ? In addition to this, they gave way to the rulership of Zanjan and to the same "Black Governor Mansour" and because during this period Shah Abbas was the only "Governor of Zanganeh and the ruler of Soltanieh and its south!" Also, pages 728 and 729 of the book "Rawzeh al-Safawiyeh" also mention that "the people of Afshar-Zanjan and other cities around it and in this historical period did not obey Shah Abbas Safavi, and in addition, the black governor Mansour also appointed Zangan River Bodul-Dazavi as the ruler of Zanjan, which included Turks and He also did not want to get involved with the "Afshar tribe of Zanjan, Sultaniyeh, and Bahroqidar" and he also mentioned on pages 199 and 200 of Mustofi's book "Zubdeh al-Tawarikh" or in the book "Naqawa Alatsar" of the Safavid era that: For example, he gives horses to some of them and the number of 41 mares, or to another 400 people he gave ordinary horses, and also on page 171 of "Tarikh Jahan Arai Abbasi" he reports about the arrival of Shah Abbas to Zanjan, and in addition to another European travelogue, he also reports on the visit of Shah Abbas Safavi. A witch woman in Zanjan remembers that she taught him the magic of attacking the Ottoman army. Or he also mentions the Safavid era after the death of Shah Abbas and another book, "Khalase Al-Sir", or on page 55 of his book, he writes: Or he adds that in 1038 AH when Shah Safi became the king, and this time he and "Safi Qoli Sultan" He appoints him to the "Emirate of Zanjan and Sultaniyeh" (reference p. 55 of Khalase al-Sir) and also writes on p. 96 of the same book: They are "Sunduk Sultan of Afshar" whom Olearius had seen as the ruler of Zanjan and the Sultanate, and the "Zulfaqari family of Zanjan" were not the main houses of Zanjan, and only the Afshar Qaltoq khans were south of Zanjan, who had taken over a large amount of the village in compromise with the Qajar kings or the Pahlavi family! But in the castle of Alimardan Khan of Afshar Zanjan, which was left after his death, and there were seven mansions, only 3000 people of the Afshari clans of Zanjan were killed by the cannons of Naseruddin Shah Qajar! In addition, in the fortress of Abbas Qoli Khan Afsharham or in 48 other collective fortifications of Zanjan, about 23 thousand people of the inhabitants of Zanjan were killed in the year 1266 AH, who had taken refuge in those strong fortresses of Zanjan (source: Book of Battle of Zanjan or other books) and in addition p. 168 of the summary book Al-Sirami writes: that Shah Safi came to Zanjan in 1042 AH and from Zanjan he went to Ardabil to visit the tomb of his ancestors and probably stayed at the Safavid Dar al-Hokuma in Zanjan at night, and also on page 195 of the same summary of Al-Sir, he mentioned that in 1044 AH there was a severe plague. It is found in Zanjan, Sultaniyeh, Wabehr, and Khalkhal! In addition, on page 403 of the book "Tarikh Jahan Arai Abbasi" he writes, "During the period of Shah Abbas II of Safavid and the ruling palace of Zanjan, Safi Qoli Bey, the son of Sarusultan Yesaul, was talked and sympathized with the fact that he collected taxes from the income of commercial caravans passing through the city of Zanjan, or from the chamber." He used to collect taxes from the traditional markets of Zanjan or from the endowments of his caravansary or from the villages of Zanjan and agricultural or commercial taxes and sent them to the court of Shah Abbas II Safavid in Isfahan! And the second Safavid caravanserai is also divided into pieces today and a small part of it has become a traditional cultural heritage restaurant in the south of Saadi Street, and also from the period of Shah Suleiman Safavid or from the period of Shah Hossein Safavid and his son Shah Tahmasab II, and there is no construction work in Zanjan. Safavid House of Darul-Hokuma in Zanjan belongs to the days of the former governments of Iran! Or it was the remains of the Sassanid military fortress of Kohandej, so they didn't give money to build the same Safavid governor's office or biglarbegi in Zanjan! Or they didn't even spend money for the construction of the mansion of Big Ler Begi Safavi in Zanjan! And only from Atha Ramrani of the 230-year-old Safavid rule in Zanjan, there is also the creation of a small underground support called "Hosseiniyeh Support" in the mentioned period, and it was recently built at the expense of the people of Zanjan! Or only after the revolution of 57 13, Shamsi and the great mosque of Hosseineh Zanjan were built, and in the same place, the contemporary people of Zanjan, or the facilities of the clinic, the library, or the adjacent facilities of Hosseineh were also built and only during the period of the Islamic Republic! The former support of Hosseinieh during the Safavid era is the only one under the ground of the current mosque and the current Hosseinieh renovation! And in return, they sent greetings to the Shia imams in the same small tavern, and in addition, around the same old Hosseiniyeh, there were residents of two old neighborhoods of Zanjan, who had humble houses from the Sassanid period, but in the same two deprived neighborhoods of Zanjan, with their own money and not with Safavid money. During the Safavid era, they had built only a few small takiyas of Naib Agha or takiyas of Lotf Ali or takiyas of Ali Akbar or very small takiyas of Seyyed Sattar! Therefore, the Safavid rulers did not pay for its construction! Therefore, all construction works of Safavid and Zanjan are like that! However, the Safavid family also has another civil works in Zanjan, and that is the repair of "Akhi Faraj Zanjani tomb" by Shah Abbas, which is mentioned in the book of Dar al-Irfan Khamsa! But the tomb of this mystic of the 4th century Zanjan was destroyed again during the attack of "Allahyar Khan Uzbek to Zanjan" or after the murder of Nader Shah Afshar! The Safavid and Mullah Bashi kings of the cities or Shaykh al-Islam had become the governments of all kinds of cities, or it was formed by the teaching of the government jurisprudence of the Arabs of Iraq and Jebel Amel in Lebanon and Iran, or it took place in the 50 jurisprudence schools of Isfahan and the teachings of the Safavid kingship, such as the Great Jeddah School of Isfahan. In the small Jeddah School of Isfahan, or in the school of Sheikh Lotfollah Jabal Amil Missi, Naqsh Jahan Square, Isfahan, or in the religious sermons of Sheikh Baha'i Jabal Amil, the Shaykh of Islam, Shah Abbas was Safavid, and that type of government religion was promoted, while all the kings Safavid and all of them were lifelong drinkers or womanizers, such corrupt kings are seldom seen in the historical period of Iran! Either in the Chahar Bagh school of Isfahan or in the Maryam Begum school of Isfahan, etc., it was formed that their government clerics and all of them were hired by the Safavid kings, and they only disseminated the "government jurisprudence of the Safavid kings" among the people and did not pay attention to its contradiction with the text of the Qur'an! And nowadays, Mr. Rasul Jafarian has also dedicated himself to the role of these scholars of Jabal Amil in Lebanon and the cities of Iran in several books, such as the book "The Role of the Kirki Family of Jabal Amil and the Establishment and Continuity of the Safavid State" or in two volumes of the book. "Politics and culture of the Safavid era" and explained, but he did not want to give an adequate explanation of how the government jurisprudence of the scholars of Jebel Amil living in Isfahan is against the texts of the Qur'an, or why it is against the text of most of the verses of the Qur'an, judicial and Islamic contracts of the Qur'an? Or is it against the Qur'an in judicial matters, or is it against the governance and endowment matters? Or is it against the text of most of the verses of the Qur'an and does not prevent moral abominations? And yes, this type of Safavid Christian kings who are descendants of the Christian emperor of Trabuzan or the "Commercial State of Venice" of Europe and do not have Iranian roots! And a deep rift between the Seljuk Asian Turks or the Timurid Turks or the Aq Quyunlu Turks and the Qaraqian Luvian Turks created the Afsharia state or among the Ottoman Turks of Asia and divided and disintegrated the Asian Islamic society! And Iraq and Azerbaijan or among the Turks of Turkmenistan, Uzbeks, Kyrgyz, Kazakhs, and Asian Tatars, and they were almost successful in their behind-the-scenes goals and for the benefit of the European colonial countries! And yes, the formation of the Safavid government at that time in the history of Asia was a kind of successful project of the East India Company in Asia, which destroyed and destroyed the cultural roots of several great empires of the Seljuk or Khwarezm Shahs of Asia? destroy it! And in this way, the Afshar tribes of Iran took the biggest hit, who gathered around Nader Shah Afshar to drive out foreigners from Iran, or because of their nationalistic spirit, their "ethnic identity" has been questioned for two centuries! And while the historical documents say In the past, they lived in which province and were known by which ethnic identity? For example, on page 119 of the book "History of Ilchi Nizam Shah" and in the year 940 of Shah Tahmasab's reign, he mentions the region of Zanjan and Sultaniyeh as an "Ethnic region of Afshar"! Oryya writes explicitly about its local management: in 940 AH, "Shah Qoli, Sultan of Afshar" and among "Ulusat and Vimaqat" in the areas of Soltanieh and Hamdan, they had boundaries and authority. How does Ozon Hassan Agh Qoyunlu welcome the joining of "Mansour Bey Afshar of the region" to his military camp! Either in the "Book of Diyarbakiryeh" he welcomed the joining of "Aqwam Afshar Tarem" and the government of Qaraqvinlu, or according to the book of Ahsan al-Tawarikh and Hassan Aq Qoyunlu, he also welcomed the joining of "Zain al-Abidin Tarimi" of Zanjan and to his government and called him the "ruler of Tarem region" slow and unlike the Safavid government, which abandons the "local rulers of Tarem" and other regions of the province! Soltanieh is in the east of Zainabiyah, and during the period of Naser al-Din Shah, the military regiment of the Qajar army and 48 collective trenches of the people of Zanjan rained cannons during 11 months, including 9 military forts of the Afshars or dozens of mosques of the Seljuq period or Qara Quvinlu or the Afshariya period. They will destroy or they will destroy several strong caravanserai in the bazaar, which were in ruins for 50 years, or they will kill about 23,000 people and the inhabitants of Zanjan! And later, he brought several different clerics from other cities of Iran to Zanjan and named the old mosques of Zanjan after them and gave them new names! From the year 1320 onwards, this time, the fruit or grain caravans from the surrounding villages were changed over the said bridges to the traditional market of Zanjan, and the Sassanid names of these three bridges were also changed by the Qajar families, and they were called Seyyed Mir Bahauddin Rohani Bridge or Seyyed Mohammad Bridge in Zanjan Road. One of the installed clerics was Nasiruddin Shah and Zanjan! 4

زنجان از عصر ساسانی تا سقوط صفویه- از : دکتر محمد خالقی مقدم

زنجان از عصر ساسانی وتا سقوط صفویه ( بخش پنجم )

از : دکتر محمد خالقی مقدم

تخصص: جامعه شناس شهری

3 اینجانب در 4 مقاله قبلی ام و"تاریخ محلات زنجان "را واز عصر اشکانی وتا محلات کنونی زنجان کرده ام وبخاطر اینکه وضعیت محلات زنجان ودر عصر صفویه ،مجهول می باشد ولذا ناچارم مقاله پنجم خودم راهم وبه این دوره تاریخی اختصاص بدهم وگرچه چکونگی ساختار زنجان ودر دوره صفویه وحداقل در 50 منبع تاریخی این دوره تاریخی وبطور مختصر ذکر شده است ویا در سفرنامه های مکتوب شده عصر صفوی وبطور مختصر ذکر شده است وبهمین دلیل ودسترسی ویا جمع بندی این نوع کتب پراکنده عصر صفویه وبرای هر فردی خواننده مشکل می باشد ولذا برای کاستن ابهام تاریخی دوره مزبور ومجبورم که مقاله اخیرم را وبه این دوره تاریخی صفویه ودر زنجان اختصاص بدهم وزیرا طول مدت حکومت حکام صفویه در زنجان طولانی است وحداقل 230 سال می باشد که در ایام مزبور وحداقل دهها حاکم صفوی واز سوی صفویه برزنجان نصب شده اند وتعدادشان هم از اقوام مختلف غیر بومی واز خانهای اقوام دیگر ایرانی بودند که بعنوان استاندار ویا "بیگلر بیگی صفوی زنجان "نصب شده بودند ولی همگی درمقر دارالحکومه محکم وشیک ساخته اردشیر بابکان ساسانی ودر انتهای خیابان سعدی جنوبی زنجان مستقر بودندکه کاروانسرای شاه عباسی صفویه دوره خودشان هم ودر روبروی همین محل کاخ حکمرانی صفویه ساخته شده بود ویا دهها حکمران صفوی زنجان هم واز سال 903 هجری والی 1135هجری ودر همین مکان کهندژقدیمی ساسانی مستقر بودند وبر نواحی اطراف زنجان هم حکمرانی ایالتی می کردند وتا اینکه بعد از فرار آخرین فرماندار صفویه ودر برابر تهاجم عثمانی ها ویا افغانها به ایران واز این کاخ حکمرانی صفویه و"نادرشاه قرخلو افشار" واولین حاکم افشاری گمارده خود را ودر زنجان وسلطانیه وابهر وطارم و ماهنشان تعیین نمود ودوباره "خان افشاری "را وبه این کاخ حکمرانی صفویه زنجان فرستاد وتا تدارک نظامی ویا پرسنلی جنگهای 25 ساله نادرشاه افشار را واز طریق این "قلعه مهم افشار نشین زنجان " انجام بدهند ولذا از سال 1135 هجری که آغاز حکومت نادر شاهی افشاردر ایران ویا آسیاست و تا سال 1266هجری که آغاز حکومت ناصر الدین شاه قاجاراست ویا زمان تثبیت حکومت حکام قاجاری ودر دارالحکومه سبزه میدان زنجان می باشد ودارالحکومه زنجان وبمدت 130 سال وحدود 8 الی 9 "حاکم افشار ی"داشت که اسامی اشان ودر منابع تاریخی آمده است ویا در این قلعه محکم واستوار جنوب خیابان سعدی زنجان ودر جنب میدان راه اهن و"مکان استانداری "خود را وقرار داده بودند که در دوره ناصر الدین شاه وزمان پایان حکومت خانهای افشاری در زنجان ویا پایان اقتدار طوایف افشار در زنجان بود وبعد از ان تاریخ بود که ناصر الدین شاه قاجار وصدر اعظمش ودر طی سه سفر به لندن ویا در طی قرار داد رویتر وهمه خاک ایرانرا فروخت واز جمله قصبه های زنجان را وبعد از ویران کردنش وبه انگلیسی ها فروخت وبه دنبالش انواع بانک انگلیسی مثل بانک ملی ویا گمرگ انگلیسی ویا وزارت اقتصاد انگلیسی ویا اتاق بازرگانی انگلیسی ویا دارالفنون انگلیسی ویا نشریه ویا چاپخانه آن و یا مدرسه نظامی انگلیسی تهران که افسرانش در ابتدا اطریشی وغیره بودند ویا مدرسه سیاسی وزارت خارجه ویا نظمیه انگلیسی را درشهر های ایرانی تاسیس کرد وهمانطوریکه در مشهد دوره محمد شاه قاجار هم وبا نابودی نادر قلی میرزاافشارنیز واخرین بقایا ی نواده نادرشاه افشار واز سوی قاجاریه نابودگشت ودر زنجان هم وبا ویران کردن قلعه 9 خان افشار و در طی 11 ماه توپ اندازی 20 فوج نظامی امیر کبیر وناصر الدین شاه قاجار وهمه قلعه های نظامی افشار ها فرو ریخت که روزگاری در دوره نادرشاه ویا در جنگهای 30 ساله ایران وروس ودر برابر بیگانگان ایستاده بودندوبهمین دلیل است کتاب ناسخ التواریخ ویا کتب دیگر عصر قاجاریه وبه کوبیده شدن 11ماهه این نوع "قلعه حکومتی محکم زنجان" ویا 9 قلعه افشار ها وبعلاوه با ویران کردن 48 سنگر دیگر جمعی زنجان اشاره کرده اند ویا توسط توپهای انگلیسی امیر کبیر ودر زنجان اشاره دارندو"کتاب جنگ زنجان "هم واسناد خوبی ودر این باره دارد وبقیه دیواره قلعه جنوبی زنجان هم ویا کهندژآن نیز ودر بالای ریل راه آهن وبعد از سال 1320ش فروریخت ویا با بمب های هواپیماهای روسی ودر جنگ دوم جهانی خراب شد ویا با بمباران همان هواپیماهای روسی ودرآغاز جنگ دوم جهانی وقلعه دو هزار ساله اش فرو ریخت وتا از راه اهن زنجان وغله ویا مهمات وبه شهرهای روسیه ویا اروپای شرقی ببرند ویا 145 هزار ماشین نظامی ویا توپخانه ودر کنفرانس تهران واز امریکاییها وانگلیسیها گرفته واز طریق راه آهن زنجان به بلوک شرق ببرند ولذا بعد از این تاریخ است که دو خیابان سعدی جنوبی ویا خیابان فردوسی زنجان کشیده شد ویا از معبر راه آهن زنجان وبعد از سال 1318 شمسی کشیده شدوسندتاریخی کتاب نزهت القلوب نشان می دهدکه تاریخ قدیمی این قلعه ساسانی زنجان ودوهزار ساله می باشد ویا در جنوب خیابان سعدی جنوبی بود وبعلاوه آسیاب آبی غرب همان کهندز ساسانی هم ویا سه پل ساسانی وبر روی زنجانرودبود وبا سه کوچه باغ کوچک و متصل به این قلعه ساسانی بود ویا با دو محله قدیمی جانبی ساسانی واشکانی اش وامروزه از خاطره ها رفته است! که حداقل تاریخ 2700 والی 2400 سال قدمت محله شهری دارد! ویا در بالای زنجانرود داشتند که از 9 کوچه پلکانی دو محله قدیمی مزبورومعبر داشت ولذا همه روزه مردم اش واز کوچه پلکانی پائین آمده وبه کشاورزی در باغات ویا در کرت های جالیزکاری زنگان رود می رفتند !وآری قلعه نظامی محکم ساسانی مزبور واز دوره اردشیر بابکان ساسانی وتا دوره امیر کبیردوام داشت ویا بخاطر استحکامش دوام داشت وبا شمشیر ویا منجنیق سنتی هم وقابل تخریب نبود ! وفقط توپ ویا بمب هواپیما وانرا خراب کرد ولذا همیشه مقر حکمرانی دولتهای سابق ایران بود واز جمله در دوره حکومت 230ساله صفویه ومقر حکمرانی دهها حکمران دوره صفویه بود ویا در دوره زندیه هم وکتاب گلشن مراد ویا کتب دیگر همو به استحکام ان قلعه زنجان اشاره کرده اند وبعلاوه در دوره محمد شاه قاجار هم وسولتیکف روسی واز درون آن قلعه وزیباییهای درون آن دیدار کرده است وهمچنین ناسخ التواریخ دوره ناصرالدین شاه قاجار هم هم وبه بقایای برج ان قلعه قدیمی زنجان وبعد از توپ باران شدن اشاره می کند وبعلاوه در منابع تاریخی دوره صفویه هم وحداقل اسامی 6 تن از "حاکمان صفوی زنجان" ودر این "مقر حکومتی زنجان "ذکر شده اند وگرچه از آغاز حکومت شاه اسماعیل صفوی در سال 903 هجری و تا دوره حکومت شاه اسماعیل دوم صفوی که با حمایت اقوام افشار وشاملو وبیات استان زنجان ویکسال تمام بر سر کار آمده بود ویا بعد از 20 سال زندانی شدنش ودر قلعه قهقهه آزاد شد ویا توسط اقوام افشار وتکلو واز زندان آزاد شده ودر چمن سلطانیه زنجان ودر سال 984 هجری و تاجگذاری نموده بود وبمدت یک سال هم در قزوین حکومت میکرد ولی بعد از یکسال حکومت وتوسط افراد خاندان صفوی ویا برخی عناصر نفوذی انگلیسیها ومسموم شده ووفات می یابد وتا شاه عباس صفوی وبر سر کار بیاید وکمپانی هند شرقی ویا تجارت آنان را ودر شهر های ایرانی و رواج بدهد ولذا از این تاریخ به بعد ویا ده سال بعد است که شاه عباس صفوی وبه قدرت کامل می رسد وبرای پیاده کردن اهدافش وپایتخت را هم واز قزوین به اصفهان می برد وتا اقوام ترک اطراف شهر ومزاحمتی برایش تولید نکنند ! وبدنبالش طوایف مختلف افشار استان زنجان ویا خرقان ویا رامند وشال وبوئین زهرا وساوه ویا افشار های غرب کرج ویا افشار های گاورود وابهر وطارمین و هیدج وقیدار وسجاس وسلطانیه وماهنشان وتکاب را سرکوب می کند که در برابر دولت صفویه وی وسرکشی می کردند ولذا از دوره شاه عباسی صفوی به بعد و"حاکمان افشاری زنجان ویا سلطانیه عوض شدند واز دارالحکومه زنجان وشهرهای دیگرخمسه وحذف شدند وبجای انان وفقط "خانهای اقوام دیگرایرانی "ودر "دارالحکومه زنجان" ونصب می شدند ودر حالیکه منابع تاریخی مختلف ذکر می کنند که قبل از ان تاریخ واغلب حکام صفویه نیز ودر دارالحکومه زنجان وسلطانیه وتنها از خوانین مهم افشار استان زنجان بودند وافرادی نظیر علی سلطان افشار ویا دانه افشار وغیره که در جنگهای چالدران ویا در چندین جنگ دیگر با ازبکها دوره شاه اسماعیل نیز وشرکت کرده بودند که اسامی اشان ودر منابع تاریخی آمده است ویا اسامی برخی از حاکمان افشاری زنجان هم واز سال 903 والی 985 هجری واغلب از خوانین افشاری بودند (وتا ایام سلطنت شاه اسماعیل دوم صفوی نیزچنین است ) وتنها از از دوره اقتدار یابی شاه عباس اول در سال 996 هجری عوض شد! ویا بعد از انتقال پایتختش از قزوین به اصفهان وهمگی عوض شدند ولذا با اقتدار یابی شاه عباس واین بار حکام شهر های ایرانی عوض شدند ومثلا با عزل خوانین افشاری شهرهای اصفهان ویا یزد ویا کرمان وفراه وکهگیلویه وزنجان وسلطانیه وطارم وساوه وسبزوار و غیره قبلا وهمگی از "خوانین ایل بزرگ افشار" بودند که صفویه را به قدرت رسانده بودند وبعد از قدرت یابی شاه عباس واز صحنه حکمرانی شهر های ایرانی و حذف شدند! وبجایش "خوا نین گرجی وارمنی وسیک ولزگی وچرکس منصوب" شدندو لذا از دوره شاه عباس اول صفوی به بعد واغلب حاکمان صفوی زنجان نیز عوض شدند وبجایش واغلب از اقوام دیگر ایرانی تعیین می گردیدند ومثلا برخی از اقوام کرد واین بار حاکم زنجان ترک زبان شدند ویا در دوره شاه عباس و تعیین گردیدند! وبرخی هم از اقوام لر فیلی ویا از خانهای مقدم مراغه تعیین می شدند !وبعلاوه لقب "سلطان "هم واز لقب "خوانین افشاری استان زنجان" حذف شد وفقط حق مرتع داری ویا زراعت صرف وان هم ودر پیرامون شهر ها را داشتند ویا در مراتع پیرامونی زنجان ویا شهر های دیگر را وبعهده خود داشتند ولی در رفت وآمد به شهر زنجان ویا به دیگرشهر های ایرانی ودیگر حق دخالت در امور سیاسی ویا تجاری آن شهر را نداشتند ویا حق دخالت ویا نظریه دهی ودر بازار شهر زنجان ویا سلطانیه وابهر وغیره را نداشتند و تادوره نادرشاه افشارچنین بود وچنین حقوقی را هم نداشتند!وبهمین دلیل است که ص 894 و895 کتاب خلاصه التواریخ می نویسد که شاه عباس در سال 998 هجری وزنجان وسلطانیه را والکای " حسین بیک شاملو" می نماید ووی هم یکی از افراد مرشد قلی سلطان بود که دایه شاه عباس ودر خراسان بود ونیز شاه عباس صفوی وانها را در سال 994 هجری ومغضوب کرده بود ویا با "طهماسب قلی بیک قرخلو افشار" منطقه ودر گیرعداوتی یافته بود بودویا بعد از قتل شاه اسماعیل دوم صفوی ومورد غضب بودند وچراکه اغلب طوایف ایل بزرگ افشار ومخالف سیاست شاهان صفویه شده بودندولذا ص 836 کتاب خلاصه التواریخ وبه طهماسب قلی قرخلو افشار اشاره می کند که مورد بی اعتنایی قرار گرفت و یا به آمدن علیقلی سلطان به "زنگان "وبعنوان حاکم شهر ودر سال 994هجری اشاره دارد ونیز توضیحات ص 1065 کتاب خلاصه التواریخ هم چنین است ودر این باره می افزایدکه : شاه صفوی " علیقلی ساطان حاکم قم را ورخصت داده که به عراق آمده وایل واولوسات غازیان شراه وفراهان ویا دهستان شاملونشین ملایر ویا دهستان شاملو نشین خدابنده همدان وشاملو های گرماب زنجان را وجمع نموده وبه زنجانرود ببرد و"مرشد قلی سلطان شاملو"نیز ویا هفتاد نفر دیگر وبا وی بودند وبعلاوه به نقل ص 618 و619کتاب خلاصه التواریخ وشاه عباس در سال 984 ویا بعد از آنکه شاه عباس صفوی واز زنجان به قزوین آمد ولذا "قلی بیگ افشا"ر ویا "امیر اصلان افشار "را ودردربارنظامی قزوین وبه سختی پذیرفت ونیز به نقل ص 623 همان ماخذ و"امیر اصلان خان افشار" را روانه منطقه افشار نشین شوشتر وشادگان خوزستان ویا بخشی از دهستانهای غرب کهکیلویه نمود ! ویا به نقل ص 643همان خلاصه التواریخ و"خلیل خان افشار" را هم وحاکم کهگیلویه نمود که از پایتخت قزوین وخرقان وسلطانیه دور باشند ! وبعلاوه حاکمیت ساوه وآوه ( ویا شهر اوج جنوب قزوین) "ویا جربادقان را واز افشار ها گرفته وبه "معصوم سلطان ترکمان" دادویا به نقل ص 622خلاصه التواریخ و"محمود بیک افشار "را واز "حکومت ساوه" عزل کرده وبه کرمان فرستاد وبعلاوه به نقل همان خلاصه التواریخ و "حکومت منطقه افشار نشین طارم وخلخال "را هم وبه "محمد خان استاجلو "داد( ماخذ صفحات 664 و665 خلاصه التواریخ ) ویا "علی سلطان افشار" را هم وبه ترشیز (ویا به کاشمر خراسان فرستاد ) وبعلاوه "بیک افشار" راهم به بافت کرمان فرستاد ونیز به نقل ص 732 "وحسین سلطان افشار" را وبه تربت جام فرستاد وبعلاوه به نقل ص 752همان ماخذ وحسین بیگ افشار ویا فرزند سوندوک بیگ قورچی باشی افشارپایتخت قزوین را هم وبا جمعی دیگر از طایفه افشار و به "سبزوار" فرستاد وبعلاوه "یکان بیک افشار" را هم وحاکم "فراه وتون وطبس" نمود ویا "جبار قلی بیگ افشار" را هم وبه "شهر هرات" فرستاد ویا برخی از "افشار های ارشلو" را هم وبه اصفهان فرستاد ولی بعد از تعویض پایتخت هم وآنها را نیز عزل نمود ویا به نقل ص 834 خلاصه التواریخ و"یوسف سالطان افشار" را هم در" نارین قلعه یزد" مکان داد که دکتر محمود افشاریزدی واز بقایای آنان است وخلاصه که همه اقوام افشار حومه قزوین ویا سلطانیه وزنجان وطارم وخرقان وقیداروتکاب وماهنشان را پراکنده نمود ! وبلاوه بخشی از طایفه بزرگ افشار را وبا ریاست "قاسم خان اایمانلو فشار "وبه ارومیه فرستاد که با کردها منطقه ودرگیر بشوند که طایفه قاسملو افشار اورمیه واز آن جمله هستند ! وبرخی را هم وبه 25 پاسگاه نظامی شمال کلات ودرگزخراسان فرستاد که با ازبکها ودر حمله به مشهدو در گیر جنگی بشوند! واز جمله نادرشاه قرخلو افشار ویا پدرش امامقلی خان افشار هم واز آن جمله می باشند ! ولذا شاه عباس که رابطه عمیقی وبا برادران شرلی رایت انگلیسی ویا با اعضای کمپانی هند شرقی داشت وبعلاوه تجارت کارونسراهای شاه عباسی جدیدسازش را وبدست تاجران ارمنی ویا مسیحیان اروپا یی داده بود وبعدا هم وبا تثبیت قدرت خود در قزوین ویا با انتقال پایتخت اش وبه اصفهان وهمان خوانین افشار وشاملو ویا استاجلو وروملو وتکلو را هم وکنار گذاشت که صفویه را به قدرت رسانده بودند! وسپس اغلب خوانین گرجی ویا ارمنی ولزگی وسیک هندی ویا زنگنه کرد ویا اعراب مشعشعی هویزه را وحاکم در شهر ها ایرانی نمود! ویا جایگزین خانهای افشار مسلمان ویا جایگزین خانهای ترک تکلو وغیره کرده که بعدا تعدادی از همان طایفه تکلو ها درشهر تویسرکان باقی مانده ولی بیشترشان وبه عراق رفتند وبعدا نیز وبه نقل ص 850 کتاب خلاصه التواریخ ولقب "خان" ویا "سلطان"را واز روی عناوین این نوع حاکمان خانهای افشاری ویا خانهای تکلو وخانهای استاجلوی آذربایجان ویا طالش شهر های ایرانی را برداشته و به دستور کمپانی هند شرقی وانان را عزل کرده ومدیران شهری ارمنی ویا گرجی ولزگی گذاشت ویا مدیر دوایر شهرهای دوره صفوی را از چنین افراد تعیین نمود ویا جایگزین مدیریت شهری سنتی قدیمی نمود واز این راه و"نهاد سیاسی "اداره شهرهای آسیایی وایرانی را و.دچار تحول نموده وبعدا هم وصرفا بعنوان روسای سر رمه دار ایل ویا طایفه مزبور ویا رئیس اویماق شهرشا نگه داشت ویا رئیس رمه داری دهستان خودشان وانهم در پیرامون شهر باقی ماندند !ولذا با این ترفند سیاسی بود که تجارت شهرها ی آسیایی ویا ایرانی عوض شدند ویا مکانیزم بازار های سنتی زنجان وایران هم واز دست همان تاجران مسلمان بیرون آمده ویا این بار واز دست کاروانسراداران ایرانی خارج گشته ویا از دوره تاریخی شاه عباس وعوض شد واین بار و بدست تاجران ارمنی وگرجی واروپایی وکاروانهای انها داده شد ! ویا در شهرهای جنوبی وبدست اعضای تجارتخانه های کمپانی هند شرقی ومثلا در شهرهای اصفهان وشیراز وبندرعباس وبندرلنگه ویزد وبوشهر غیره داده شد که انواع "کاروانسراهای شاه عباسی صفوی "را وجایگزین بازار های سلجوقی وتیموری ایران وآسیای عصر قدیم کرده بودند ولذا نظام سرمایه داری اروپایی واین بار ودر خاک آسیا وشکل می گرفت ویا بوسیله وی و"رواج فرهنگی" یافت ! ولذا شاه عباس وبعد از رسیدن به قدرت وتوسط مرشد قلی خان شاملو( ویا دایه اش در خراسان ) وهمان مرشد قلی سلطان شاملو" ویا اطرافیان وی را هم وکنار گذاشت!؟ وبعلاوه این بارو حاکمیت زنجان راهم وبه همان "دولتیار سیاه منصور کرد" دادند وچرا که در این دوران شاه عباس وتنها "دولتیار زنگنه وحاکم سلطانیه ودهات جنوبش شده بود !ویا بعد از حاکمیت خوانین شاملو واین بارو "دولتیار سیاه منصور "را وحاکم زنجان نمودند وهمچنین ص 728 و729 کتاب "روضه الصفویه "نیز اشاره می کند که "اقوام افشارزنجان وشهرهای دیگراطرافش و دراین دوره تاریخی واز شاه عبا س صفوی اطاعت نمی کردندوبعلاوه دولتیار سیاه منصور هم ودرحوالی زنگان رود بودولذاوی را به عنوان حاکم زنجان منصوب نمودند که طایفه شاملو ترک هم نمی خواست که با "طایفه افشار ترک زنجان وسلطانیه وابهروقیدار " در گیر بشود ونیز در صفحات 199 و200 کتاب "زبده التواریخ مستوفی هم که می نویسد ویا درکتاب "نقاوه آلاثار" عصر صفوی هم ذکرکرده است که :"دولتیار سیاه منصور کرد واز شاه عباس وحکومت ابهر وسلطانیه ووسورلوغ وقلعه سجاس را دریافت کرده بود ونیز بخاطر اینکه آنها واز دولت شاه اسماعیل دوم صفوی وتبعیت کرده بودند ولذا عزل وپراکنده شدند ویا بعد از وی هم وص 1087 کتاب عالم آرای عباسی می نویسد :که شاهاه صفوی و"گدایی ساطان کولانی"واین بار و" حاکم زنجان " می کنند که از اقوام لر فیلی ویا کرد بود وهمچنین ص 823 کتاب "روضه الصفویه"هم واشاره می کند که اندکی بعد از این دوره تاریخی وشاه عباس واز زنگانه رودقزل اوزن وبا خیل وحشم دربار خود وبه "ولایت مراغه "آمده ومال ومنال آن ولایت ( زنجان ) را ویا اقطاع وتیول ئیلاق وقشلاق آنرا وبه "آقا بیگ مقدم "ودر مراغه می دهد و یا ص 772 کتاب عالم ارای عباسی هم ذکر می کند که :شاه عباس صفوی ودر ساال 22 جلوس سلطنت خود و"آقا سلطان مقدم "را وحاکم صفوی زنجان می کند ویا ص 772 کتاب عالم آرای عباسی هم ودر این باره می نویسد " وآقا سلطان مقدم "ودر سال 22 سلطنت شاه عباس و"حاکم زنجان" بودوبعلاوه واحتمالاوی هم وجهت اداره امور نظامی زنجان وبخشی از "قوم مقدم ترک مراغه "را وبه زنجان وبعنوان نظامیانش می اورد که بعد از حکومتش هم وبعنوان یک "طائفه کوچک مقدم "ودر دهات "ذکر "غرب زنجان می مانند ویا بعدا در شمال سلطانیه ویا در برخی از دهات شمالی صائین قلعه زنجان زندگی می کردندونیز درهمان دوره حکمرانی شاه عباس است که به زنجان آمده بودند وهمچنین دستور ساخت کاروانسرای شاه عباسی صفوی را هم در روبروی عمارت حکمرانی آقا خان مقدم ودر سفر به زنجان می دهد ویا در خیابان سعدی جنوبی زنجان می دهد که بعد از دوره جمهوری اسلامی هم وهمان عمارت کاروانسرای شاه عباسی مزبور وبه سه قسمت منقسم می شود "-1-که بخشی به رستوران سنتی صفویه زنجان تبدیل می گردد -2وبخشی هم به -اداره اوقاف جدید زنجان واختصاص می یابد ونیز 3 بخشی هم به ساختمان اداره کمیته امداد زنجان ودر جنوب خیابان سعدی تخصیص می یابد !-وبعلاوه به نقل ص 774 کتاب عالم آرای عباسی که می نویسد :ودر این سفر شاه عباس به زنجان ووی هم در سال 22 سلطنتش ودر " قصبه زنجان "وبا کجج محمد ویا با 500 نفر دیگر وهمان شاه عباس در زنجان وملاقات می کند !ویا همچنین صفحات 384 و423 تاریخ عباسی وبه ملاقات شاه عباس وبا برخی از افراد خواص زنجان ودر سفرش وبه زنجان اشاره می کند! ومثلا به برخی از آنان وتعداد 41 مادیان اسب می دهد ویا به 400 نفر دیگرهم واسب معمولی داده است وهمچنین ص 171 "تاریخ جهان آرای عباسی" هم واز آمدن شاه عباس به زنجان وگزارش می دهد وبعلاوه یک سفرنامه دیگراروپایی هم واز ملاقات شاه عباس صفوی وبا یک زن جادو گر در زنجان یاد می کند که به وی وجادوی حمله به سپاه عثمانی راو یاد می دهد ! ویا همچنین بعد از مرگ شاه عباس و کتاب دیگر "خلاصه السیر" دوره صفوی ذکر می کند ویا در ص 55 کتابش ومی نویسد : ویا اضافه می کند که در سال 1038 هجری که شاه صفی پادشاه می گردد واین بار وی و"صفی قلی سلطان"را وبه "امارت زنجان وسلطانیه "منصوب می نماید ( ماخذ ص 55خلاصه السیر ) ونیز ص 96 همان کتاب خلاصه السیرنیز می نویسد: ودر سال 1039 هجری و"عباسعلی بیگ" دوباره وبه "رتبه امارت ساطانیه وزنجان"منصوب می گردد وهمچنین صفحات 507 و508 "سفرنامه اولئاریوس" هم می نویسد که دراواخر دوره شاه صفی صفوی که به زنجان آمده است واین بار و حاکم زنجان وسلطانیه " وسوندوک سلطان " بود که با سی سوار واز "اولئاریوس اروپایی "استقبال کرده بودکه از زنجان می گذشت وبه اصفهان می رفت واحتمالا درابتدای دوره قاجاریه هم و"عباسقلی خان افشار" ویا "علیمردان خان افشار " که برادرش بود و در دو طرف خیابان سعدی زنجان ودو قلعه نظامی داشتند واز نواده های وی بودند واکنون هم وکتابخانه سهرورد ی زنجان واز موقوفات همان عباسقلی خان افشار است ویا مسجد عباس قلی خان افشار هم درجنب این ناحیه است وهر دوخان مزبور زنجان و در جنگهای ایران وروس کشته شدند واسامی انها ودر جنگهای ایران وروس ذکر شده وهمانها خانهای افشاری اصلی شهربودند واحتمالا نواده همان "سوندوک سلطان افشار" می باشند که اولئاریوس وبعنوان حاکم زنجان وسلطانیه دیده بودو"خانواده ذولفقاریهای زنجان " وخانهای اصلی زنجان نبودند وفقط خانهای افشار قلتوق جنوب زنجان بودند که در سازش با شاهان قاجاریه ویا خاندان پهلوی ومقدار زیادی روستا را وتصاحب نموده بودند! ولی در قلعه علیمردان خان افشارزنجان که بعداز مرگشوباقی مانده بود وهفت عمارت تودر تو بود وفقط 3000 نفراز اقوام افشاری زنجان وتوسط توپهای ناصر الدین شاه قاجار وکشته شدند! وبعلاوه در قلعه عباسقلی خان افشارهم ویا در 48 سنگر دسته جمعی دیگرزنجان هم وحدود 23 هزار نفر از سکنه زنجان وقتل عام ودر سال 1266 هجری شدند که پناه به آن قلعه های محکم زنجان برده بودند ( ماخذ: کتاب جنگ زنجان ویا کتب دیگر ) وبعلاوه ص 168 کتاب خلاصه السیرمی نویسد: که شاه صفی ودر سال 1042 هجری وبه زنجان می آید واز زنجان به دیار اردبیل وجهت زیارت مقبره اجداد ش می رود واحتمالا شب هم ودر دارالحکومه صفوی زنجان می ماند ونیز ص 195 همان خلاصه السیر وذکر کرده است است که در سال 1044هجری وطاعون ویا وبای شدید ودر زنجان وسلطانیه وابهر وخلخال ورواج می یابد! وبعلاوه ص 403 کتاب "تاریخ جهان آرای عباسی" هم می نویسد " در دوره شاه عباس دوم صفوی وعمارت حکمرانی زنجان وبه " صفی قلی بیگ" ولد ساروسلطان یساول صحبت وشفقت شده بود که از درامد کاروانهای تجاری عبوری ازشهر زنجان ومالیات می گرفت ویا از حجره های بازار سنتی زنجان مالیات می گرفت ویا از موقوفات کاروانسراهایش ویا از دهات زنجان ومالیات زراعی ویا تجاری می گرفت وبه دربار شاه عباس دوم صفوی ودر اصفهان می فرستاد! وبعلاوه در دوره بعد از سلطان حسین صفوی هم که شاه تهاسب دوم وبه قدرت می رسد واین بارو "سفرنامه کروسینسکی "است که گزارشگر عصر صفوی می باشد ویا در ص 69 کتابش می نویسد " شاه تهماسب دو م صفوی وبعد از حمله محمود افغان به اصفهان ونخست به قزوین فرار کرده وسپس از قزوین به زنجان آمده وسپس از زنجان ودارالحکومه آن وبه تبریز فرار می کند وهمزمان با فرار وی هم و دارالحکومه صفوی زنجان نیز سقوط می کند وبار دیگرو دوباره بدست "خوانین افشار سابق منطقه "می افتند که 9 قلعه نظامی ودر زنجان ودر طی 25 سال حکومت نادرشاه افشار ودراین شهرزنجان تاسیس کرده بودند واین نوع از اسناد تاریخی وبیانگر وضعیت سیاسی وتجاری زنجان ودر دوره 230 ساله حکومت شاهان صفویه می باشد ولی همان اسناد تاریخی نشان می دهد که شاهان صفوی وبرخلاف شاهان ترک سلجوقی ویا حکامشان در زنجان که ال قفشود ویا ایدوغموش ومنگلی وغیره بودند که بازار سنتی زنجان را در 950 سال قبل ساخته بودند ویابرخلاف شاهان ترک قراقوینلو وآق قوینلو زنجان بودند که بازار پائین ویا دو مسجد جامع آن بازار پائین را ساختند ویا کاروانسراها وحمامها ومحل فرمانداری آنراو ساخته بودند ونیز برخلاف ترکان دولت افشاریه بودند که "محله بزرگ افشار نشین زنجان ودو طرف خیابان زینبیه زنجان ومسجدهای افشار ی آنرا وساخته بودند ولی خاندان صفویه ودر زنجان وهیچ گونه آثار عمرانی ندارد ویا آثار شهرسازی مهمی ودر طول حکومت طولانی اشان وندارند !ویا علیرغم اخذ مالیات 230 ساله وازسکنه زنجان وندارند! ویااز محل عوارض کاروانهای عبوری اش وندارند!ویا هیچ گونه آثار عمرانی ویا حتی مسجد سازی هم ودر طول 230 سال مالیات گیری خود ودر زنجان نداشتند! وبجز از دو کاروانسرای شاه عباسی و در جنوب خیابان سعدی زنجان ویا کاروانسرای دیگر شاه تهماسب صفوی ودر دروازه گروس بود ویا چسبیده به انتهای خیابان فردوسی کنونی زنجان بود واکنون هم وهیچ اثر ی از کاروانسرای شاه تهماسبی ودر زنجان نیست که در 50 جلد تاریخ نویسی دوره صفویه ذکر شده باشد وتنها ص 398 کتاب خلد برین عصر صفوی وبه ساخت "رباط شاه تهماسبی "ودر پائین شهر زنجان وسلطانیه اشاره کرده است ویا کتاب دیگر هم وکتاب "دارلعرفان خمسه "می باشد که به کاروانسرای شاه تهماسبی ودر دروازه گروس زنجان واشاره می کند که اکنون نیست و احتمالا در خیابانکشی جدید فردوسی ویا در سال 1316دوره پهلوی وخراب شده است ویا در خیابانکشی خیام اوایل دوره جمهوری اسلامی وبه معبر خیابان افتاده است! وکاروانسرای دوم صفوی نیز امروزه وسه تکه شده وبخش کوچکی آن به رستوران سنتی میراث فرهنگی ودر جنوب خیابان سعدی تبدیل شده است وهمچنین از دوره شاه سلیمان صفوی هم ویااز دوره شاه حسین صفوی وفرزندش شاه تهماسب دوم هم و در زنجان وخبری از آثار عمرانی نیست و"عمارت دارالحکومه صفویه درزنجان " هم ومتعلق به ایام دولتهای سابق ایران می باشد! ویا بقایای همان قلعه نظامی کهندژ ساسانی بودولذا پولی هم برای ساخت همان استانداری ویا بیگلربیگی صفوی زنجان هم ونداده بودند! ویا برای ساخت وساز عمارت بیگ لر بیگی صفوی ودر زنجان هم ومصرف نکرده بودند ! وتنها از آثا رعمرانی حکومت 230 ساله صفویه در زنجان هم وتنها ایجاد یک تکیه کوچک زیر زمینی وبنام "تکیه حسینیه "ودر دوره مزبور است وتازه آنهم وبا هزینه خود اهالی زنجان ساخته شده بود! ویا تنها بعد از انقلاب 57 13شمسی ومسجد بزرگ حسینه زنجان را ودرهمان محلومردم معاصر زنجان ساخته اند ویا تاسیسات درمانگاه ویا کتابخانه ویا تاسیسات جنبی آن حسینیه هم وفقط در دوره جمهوری اسلامی ساخته شده است! وتکیه سابق حسینیه دوره صفوی هم وتنها در زیر زمین مسجد کنونی ونوساز حسینیه کنونی می باشد ! وبعلاوه از آثار دیگر صفوی هم ودر پائین آن تکیه کوچک وساخت یک نوع "سقا خانه آب "ودرجنوب همان تکیه کوچک حسینیه می باشد که اهالی کاروانهای کالا که با شتران وقاطر های خود و به زنجان می آمدند ویا درمعبر ورودی کاروانهای اسب وشتر به شهرزنجان ساخته شده که در معبرورودی دروازه قلتوق ویا دروازه گروس سابق بود که جنوب حسینیه می باشد ووبا یک کوچه باغ 500 متری از روی پل ساسانی می گذشتند ویا از کوچه باغ آن باغات زنجانرود وبه محل سقاخانه وصل می شدند وچونکه همگی تشنه هم بودند وآنگاه آب در ورودی شهر وبه افراد تشنه کاروانهای تجاری مزبور داده می شد ویا از همان سقاخانه داده می شد که ساعتها ودر زیر آفتاب سوزان وراه پیموده بودند ! ودر عوض سلام به امامان شیعه ودر همان سقاخانه کوچک می فرستادند وبعلاوه در اطراف همان تکیه قدیمی حسینیه هم واهالی دو محله قدیمی زنجان بود که خانه های محقر واز دوره ساسانی داشتند ولی در همان دو محله محروم زنجان هم وبا پول خودشان ونه با پول صفویه ودر دوره صفویه وتنها چند تکیه کوچک نایب اقا ویا تکیه لطفعلی ویا تکیه علی اکبر ویا تکیه بسیار کوچک سید ستاررا وساخته بودند! ولذا پول ساختش را هم وحکمرانهای صفوی نداده بودند! ولذا همه آثار عمرانی صفوی ودر زنجان وچنین می باشد! وهر چند خاندان صفویه ویک اثار عمرانی دیگر هم ودر زنجان دارند وآن هم تعمیر "مقبره اخی فرج زنجانی" وبدست شاه عباس می باشد !که در کتاب دارالعرفان خمسه ذکر شده است ! ولی مقبره همین عارف قرن چهارمی زنجان هم ودر حمله "اللهیار خان ازبک به زنجان" ویا بعد از قتل نادرشاه افشار ودوباره ویران می گردد! ویکبار هم ودر حمله به "قلعه علی مردان خان افشارویران می شود ویا در دوره ناصری ویران می گردد واکنون هم وجود ندارد ولی اسناد تاریخی نشان می دهد که تعمیره مقبره اخی فرج زنجانی هم وبوسیله شاه عباس وبحاطر احترام به وی ویا سایر مشاهیر زنجاننمی بشد که سایر مشاهیر دوره سلجوقی زنجان هم ودر کنارمقبره وی خوابیده اند وبلکه بخاطر بزرگداشت برخی از رجال دربار صفوی اصفهان می باشد که در سفر به زنجان می مردند ویا در کنار قبر اخی فرج زنجانی ودر دوره صفویه فوت کرده بودند ! و یکی از آنها هم وفات" قاضی جهان" دربار شاه تهماسب صفوی است که به نقل ص 363 خلاصه التواریخ ووی در هنگام عبور از قصبه زنجان ودر سال999هجری ودر کنار مزار اخی فرج زنجانی وفوت کرده بود ونیز در همانجا دفن شده بود وبعلاوه صفحات 107و211 و213 کتاب " تکمله الاخبار دوره صفوی هم وبه وفات قاضی جهان ودر کنار "مقبره اخی فرج زنجانی "اشاره کرده اند ویا کتاب جهان آرای دوره صفوی هم وبه آن موضوع اشاره کرده اند وبعلاوه در سند دیگر تاریخی هم وآمده است که فرد دیگرهم و "وفات معصوم بیگ صفوی" می باشد که در سال 994 هجری ومسئول "دیوان بیگی صفویه" بود ودر کنار مقبره اخی فرج فوت می کند( ماخذ ص 972 خلاصه التواریخ ) وهمچنین ص 929 تاریخ عالم آرای عباسی هم ودر سال 32 حکومت شاه عباس صفوی وذکر می کند که "میرزا رضی "ودر برگشت به اصفهان واز "قصبه زنجان" می گذشت ودر زنجان فوت کرد! ویا ص 662 کتاب عالم آرای عباسی واز فوت اوزون احمد ودر سال 18 جلوس شاه عباس ودر" قصبه زنجان" یاد کرده است ومنابع دیگر تاریخی عصر صفویه هم وتنها به ذکر برگشت سپاه عثمانی و از سلطانیه به عقب در دوره شاه تهماسب یاد می کند که بدلیل برف سنگین سلطانیه وصائین قلعه بود که به قزوین حمله نمی کنند ودر برگشت ودچار حمله افشار ها می گردند واز جمله صفحات 121 و122 و128 کتاب "تاریخ ایلچی نظام شاه "است که می نویسد که لشکر عثمانی واز سلطانیه برگشتندویا در صفحات 198 و200 کتاب عالم آرای عباسی واز استقبال اقوام افشاری زنجان واطرافش واز تاجگذاری شاه اسماعیل دوم ودر چمن سلطانیه یاد کرده است !ویا ص 37 کتاب "فواید الصفویه "هم وذکر می کند ویا از طرفداری اقوام افشار زنجان واز شاه اسماعیل دوم یاد می کند که جنگ با عثمانی ها ویا با ازبکها راوبی فایده می دانستند ولذا خط مشی شاه اسماعیل اول ویا شاه عباس را وقبول نداشتند ولذا مورد غضب شاه عباس شدند وبعلاوه ص 162 کتاب "جواهر الاخبار" دوره صفوی هم واز شکست "قوم ترک تکلو واقوام دیگرزنجان ودر قریه نیک پی زنجان ودر سال 984 هجری یاد می کند که از سیاست های شاه اسماعیل دوم حمایت می کردندویا ص 508 و514 و و516 وو386 کتاب "خلد برین عصر صفویه "هم واز هواداری اقوام افشار زنجان وحومه اش واز سیاست های شاه اسماعیل دوم وترک جنگ با عثمانیها ویا ازبکهای مسلمان را وبیان می کنند که شاه عباس صفوی ومخالف آن" رویه افشار ها" بودند وناچارا شاه عباس صفوی واقوام افشار را واز "حکمرانی شهر های ایرانی" وکنار می گذارد واین بار "مدیریت بومی اداره شهرهای ایرانی "وآسیایی را بهم زد که قبلا "در شیوه اداره امپراطوریهای قدیمی آسیا یی "ومرسوم نبودویا در نهاد سیاسی آن مدل آسیایی قدیم نبود وتنها اداره اقتصادی ویا زراعی هر قوم آسیایی وفقط بعهده رهبران مورد قبول آن قوم گذاشته می شدویا فقط در امور نظامی وسیاسی تابع تشکیلات مرکزی دولت بودند !ولی در اداره معیشت داخلی استانها ویا در تعیین صاحب منصبان شهری خود ویا در تعیین مستوفیان وکلانترها ومحتسب های شهری خودومستقل بودند! ویا در تعیین قضات شهرها ی خودومستقل بودند ! ولی بعد از شاه عباس وهمه عناصر بومی اقوام ایرانی را وبه نفع اروپایی ها ویا به نفع تجارت اقوام گرجی وارمنی وبهم زد! وبرعکس وتنش ویا درگیری میان اقوام متعدد آسیایی را ودامن می زد!وهمان سیاستی که شاه اسماعیل اول صفوی که از نظر مادری ومسیحی نژاد بودویا دنبال می کرد ! ونیز اوکه با مادر مسیحی اش ونوه امپراطور مسیحی طرابوزان بودوبعلاوه شاهان بعدی صفوی هم واغلب فرزندان زنان گرجی ویا ارمنی بودند ومثلا به نقل ص 59 کتاب" ایران عصر صفوی "راجر سیوری " که می نویسدکه :از نه پسر شاه تهماسب و7 تن آنان واز مادران چرکسی ویا گرجی بودند وبعدا هم وبعنوان لشکرکشی به مناطق گرجستان وارمنستان عمل کرده وارمنی ها را به ایران کوچانیدند ویا در مناصب دولتی شرکت دادند ویا به نقل ص 58 کتاب "راجر سیوری "وحدود 130000اسیر گرجی ومسیحی را وبه ایران آورده وبخشی آن ارمنی ها را ودر مازندران ویا اذربایجان سکنی داده وبخشی را هم وبه جلفای اصفهان بردند وبعدا هم وبا آموزشهای برادران شرلی رایت واز همان غلامان مسیحی گرجی وارمنی وچرکسی ولزگی ویک نوع نیروی نظامی مسلح هوادار شاه ( سون ) ساختند ویا برای دولت صفویه تشکیل دادند که یک نوع "هنگ های نظامی غلامان مسیحی شاه "بودند که نظیر "غلامان ینی چری عثمانی" بودند که از بچگی غلام بودند !وبتدریج هم وارد سواره نظام مسلح شاه عباس صفوی می شدند که مسلح به تفنگ ویا شمشیر بودند که رهبرشان الهوردیخان ارمنی بود ویا گرگین خان گرجی ویا قرچقای خان ارمنی ویا گنج علیخان سیک مذهب حاکم کرمان بودوبتدریج هم وهمه سران مسلمان هفت قوم ترک افشار ویا تکلو واستاجلو ویا شاملو وروملو وذوالقدر وغیره را هم وکنار گذاشتند ونهایتا نیز همین سیاست نظامی ومنجر به سقوط ایران وبدست ارتش پنج کشور افغانی ویا عثمانی وروس ویا ازبک واعراب جنوب خلیج فارس شد وبعلاوه در دوره صفویه و یک نوع اللهیات خاصی هم بوجود آوردند که آموزشهای صحیح دینی مسجد ویا مدرسه دینی نظامیه اصفهان ویا نیشابور ومرو وغیره را کنار گذاشتند که اسلام حکومتی را به نفع مردم تفسیر می کرد وان اسلام سلجوقی را از بین بردند وتنها اموزشهای درویشی تکیه ای وسلطنتی را رواج دادند ویا اموزشهای صوفیانه شاه پرستی را در شهر های ایرانی را رواج دادند ویا با رهبری فکری 141روحانی عرب تبار جبل عمل لبنان انجام می شد که توسط شاهان صفویه وملا باشی شهر ها ویا شیخ الاسلام حکومتی انواع شهر ها شده بودند ویا با تدریس فقه حکومتی اعراب حله عراق وجبل عامل لبنان ودر ایران شکل میگرفت ویا در 50 مدرسه فقهی اصفهان ورواج مذهب شاه پرستی صفویه ووقوع می یافت !ونظیر مدرسه جده بزرگ اصفهان ویادر مدرسه جده کوچک اصفهان ویا در مدرسه شیخ لطف الله جبل عامل میسی میدان نقش جهان اصفهان ویا در موعظه های دینی شیخ بهایی جبل عاملی که شیخ الاسلام حکم داده شده شاه عباس صفوی بود وآن نوع از مذهب حکومتی ورواج داده می شد ودر حالیکه همه شاهان صفویه وهمگی افرادی مادام العمر مشروب خوار ویا زن باره بودند که چنین شاهان فاسد ودر کمتر دوره تاریخی ایران ودیده می شود! ویا در مدرسه چهار باغ اصفهان ویا در مدرسه مریم بیگم اصفهان وغیره شکل گرفت که روحانیون حکومتی اشان و همگی استخدام شاهان صفوی بودند وفقط "فقه دولتی شاهان صفوی" را ورواج بین مردم می دادند وبه مغایرتش با نص قران توجه نداشتند! وبرعکس آموزشهای دینی ویا فقهی صحیح جلال الدین دوانی ویا منصوری دشتکی شیرازی ویا نظریات دینی ملا صدرای شیرازی وغیره را وکنار نهاده بودند ! وامروزه هم آقای رسول جعفریان نیز ودر چند ین کتاب تدوینی خودش را به نقش این علمای جبل عامل لبنان ودر شهرهای ایران را اختصاص داده ویا شرح مسبوط داده است ونظیر کتاب " نقش خاندان کرکی جبل عاملی ودرتاسیس وتداوم دولت صفوی " ویا در دو جلد کتاب " ُسیاست وفرهنگ روزگار صفوی" وشرح داده است ولی نخواسته است که شرح کافی بدهد که چگونه فقه دولتی همان علمای جبل عامل مقیم اصفهان وچگونه با متون قران مخالف است ویا چرا وبا نص اغلب ایات قران قضایی وعقود اسلامی قران ومخالف می باشد ؟ ویا در امور قضایی قرانی مخالف است ویا در امور حکمرانی وامور موقوفه ای مخالف است ؟ویا با نص اغلب آیات قران وودر عدم جلو گیری از منکرات اخلاقی مغایر می باشد ؟ وآری این نوع از شاهان مسیحی نژادصفوی که نواده امپراطور مسیحی طرابوزان ویا "دولت تجاری ونیز" اروپا می باشند وریشه ایرانی ندارند !وشکاف عمیقی ودر میان ترکان آسیایی سلجوقی ویا ترکان تیموری ویا ترکان آق قویونلو وقراقویونلوویا ترکان دولت افشاریه بوجود آوردند ویا در میان ترکان عثمانی آسیا بوجود آورده وتا جامعه اسلامی آسیایی را ومتفرق ومتلاشی بکنند !ویا چندین قرن وجنگ ودر گیری ودر میان سکنه ترکان ایران وترکیه وسوریه وعراق وآذربایجان ویا در میان ترکان ترکمنستان واوزبک وقرقیز وقزاق وتاتار آسیایی بوجودبیآوردندوتقریبا در اهداف پشت پرده اشان وبه نفع دول استعماری اروپا وموفق بودند! وآری شکل گیری دولت صفویه ودر آن مقطع تاریخی آسیا ویک نوع پروژه موفق کمپانی هند شرقی در آسیا بودکه ریشه های فرهنگی چند امپراطوری بزرگ سلجوقی ویا خوارزمشاهی آسیا را وخراب بکند وبخشکاند ؟ویاریشه های امپراطوری بزرگ اسلامی تیموریان آسیا ویا دولت اسیایی بزرگ افشاریه را ودرخاک اسیا را وخراب بکنند !ودر این راه هم وبیشترین ضربه را اقوام افشارایران خوردند که برای بیرون راندن بیگانگان واز خاک ایران وبه دور نادرشاه افشار جمع شدند ویا بخاطر آن روحیه ملی گرایانه خود ودو قرن است که "هویت قومی اشان" وزیر سوال رفته است !ودر حالیکه اسناد تاریخی بیان می کند که در گذشته وسکنه کدام استان وبا کدام هویت قومی شناخته می شدند؟ ومثلا ص 119 کتاب "تاریخ ایلچی نظام شاه "ودر سال 940دوره شاه تهماسب واز منطقه زنجان وسلطانیه وبعنوان یک "منطقه قومی افشار" یاد می کند ! ویا صراحتا درمورد مدیریت بومی آن می نویسد : در سال 940 هجری و"شاه قلی سلطان افشار" ودر میان " اولوسات واویماقات " ودر نواحی سلطانیه وهمدان وآن حدود ومقام داشتندویا به نقل ص 156 "تاریخ جهان آرای عباسی "که می نویسد: وقتی اوزون احمد عثمانی وبه قلمرو زنجان وعلیشکر ( همدان ) لشکر کشید وسکنه منطقه زنجان وبه رهبری "قاسم سلطان افشار" ویا بقیه قومش وبه مقابله او شتافته واورا مجروح کرده ودر" قصبه زنجان "فوت کرده وجنازه اش را وبه بغداد بردند !ویا وقتی کتاب احسن التواریخ ودر صفحه 184 کتابش می نویسد: در دوره شاهرخ تیموری وحاکم زنجان وسلطانیه و "امیر خواجه یوسف "ترک برلاس" بود وولی وقتی دیدند که سکنه ترک منطقه زنجان وسلطانیه وبه جهانشاه میرزا قراقوینلو ترک زبان وعلاقه مند هستند ولذا شاهرخ تیموری هم وحکومت زنجان وسلطانیه را جهت حفظ مصالح سکنه اش وبه "فرمانداری جهانشاه میر زا قرا قوینلو " می دهد واو هم ومحل فرمانداری خودش راواز سلطانیه به زنجان آورده وبازار پائین زنجان ومجموعه تاسیسات تجاری وعبادی آنرامی سازد ! ویا در فاصله سالهای 824 الی 873 هجری وپایه گذاری می کند ویا وقتی که کتاب احسن التواریخ ودر ص 703 کتابش ومی نویسد که: چگونه اوزون حسن اق قویونلو واز پیوستن "منصور بیگ افشار منطقه "وبه اردوی نظامی اش واستقبال می کند! ویا در "کتا ب دیاربکریه "هم واز پیوستن "اقوام افشار طارم" وبه دولت قراقوینلو استقبال کرده ویا به نقل کتاب احسن التواریخ واوزون حسن آق قویونلو هم واز پیوستن "زین العابدین طارمی "زنجان وبه دولتش استقبال کرده واورا "حاکم منطقه طارم "می کند وبرخلاف دولت صفویه که "حکام محلی طارم" ومناطق دیگر استان را کنار می گذارد! وبر عکس نادر شاه افشار وبعد از قدرت گیری خودش و"حکام افشار طارم "را ودر ارتش خود جذب کرده ویا به نقل کتاب عالم آرای نادری ویا به نقل کتاب "مجمل التواریخ"ونادر شاه افشار وبعد از فرو پاشی دولت صفویه وهمان خانهای افشار زنجان وسلطانیه وابهر وطارم وماهنشان وقیدار وتکاب وغیره را وقدرت دوباره می دهد ونیز از آنها ودر جنگهای 25 ساله خودش استفاده نموده ولی بعد از ترور نادرشاه ودر فتح اباد قوچان وبقایای ارتش افشاری او وبه زنجان برگشته وحد اقل 9 قلعه نظامی ودر زنجان ایجاد می کنند ویا قلعه های سابق خود را ومستحکمتر از گذشته می کنند ولذا طوایف افشار پنج شهرستان زنجان هم ودر آوردن کالا به زنجان وحدود بالای 15" مسجد افشاری" را ودر دو طرف خیابان زینبیه زنجان می سازند که در ایام اقامت چند روزه خود شان ودرکاروانسراهای زنجان وبه همان مسجدهای خودشان می رفتند ونمازدران می خواندند ویا در ایام فروش فروش محصولات باغی خوددر زنجان ونماز خود را هم ودر همان "مسجدهای طوایف افشاری خود" ودر زنجان می خواندند وفرضا در ارتش نادرشاه وچند خان افشار طارم وجود داشت که نظیر موسی خان افشار طارمی ویا برادرش امیر گونه خان افشاربود ویا امیر خان افشار طارمی بود که بعد از قتل نادر شاه ومسجد زینبیه را ودر صد متری خیابان زنبنیه زنجان ساخته بودکه معبر عبوری کاروان محصولات باغی دهات طارم ودر همان کوچه بود ویا مسجد نصرالله خان افشاربود که خان 60 روستای قره پشتلوی زنجان بود ویا مسجد مهدیخان افشاربود که خان افشار منطقه دهات ایجرود بود واو هم مسجد مهدیه را ودر خیابان زینبیه را می سازد ویا دو خان اصلی افشار زنجان که برادرهمدیگر بودند ودو قلعه نظامی ودر دو طرف خیابان سعدی وسط ودر جنب چهار راه زینبیه داشتند که پدر بزرگشان ومهمترین خان افشار زنجان ودر دوره صفویه بود واولی قلعه علیمردان خان افشار را در غرب چهار راه سعدی وسط ساخته بود که بوسیله توپهای امیر کبیر ویران شد و3000 نفر سکنه زنجان هم ودر 7 عمارت تودرتوی آن قلعه علیمردان خان افشار وکشته شدند ودیگری هم قلعه ویا مسجد عباسقلی خان افشاربود ویا در جنب شرقی چهار راه زینبیه می باشد ونیز مسجد وقلعه عبدالله خان افشار اوصانلوبود که خان افشاری هیدج وابهر وصائین قلعه بود وارتباطش نیز با ابوالحسن خان افشار ابهری که که نادرشاه وحکمران اصفهان کرده بودومعلوم نیست ویا در زنجان ومسجد دروازه رشت کورحسنلو خان افشار قیدار بود ویا مسجدهای دیگر امان الله خان افشار وغیره ودر شرق خیابان زینبه بود وهمگی محله افشار نشین بعد از دولت نادرشاه را ودر دو طرف خیابان زینبیه که ساخته بودند ویا ص 1085 عالم ارای عباسی که از امامقلی افشار اوصانلو وخان افشار گاورود بحث می کند وهمچنین کتاب مجمل التواریخ هم که از "پناه خان افشار حاکم قلعه پری ماهنشان زنجان "یاد می کندوویا مسجد امان الله خان افشار که در جنگهای ایران روس بود ویا مسجد قولی قصالو های افشار زنجانرود ویا افشارهای قولتوق ویا افشارهای سجاس وسهرورد ویا دهات سلطانیه ودر شرق زینبیه است وآری در دوره ناصر الدین شاه ودهها فوج نظامی ارتش قاجار و48 سنگر دسته جمعی مردم زنجان را ودر طی 11 ماه توپ باران می کند واز جمله 9 قلعه نظامی افشار ها ویا دهها مسجد دوره سلجوقی ویا قرا قوینلو ویا دوره افشاریه را ویران کردند ویا چندین کاروانسرای مستحکم بازار را وخراب می کنند که 50 سال هم وویران بود ویا حدود 23000 نفرهم و سکنه زنجان وکشته می شوند ! وبعدا نیز چندین روحانی مختلف واز شهرهای دیگرایران را به زنجان آورده ومسجد های قدیمی زنجان راو بنام آنان ونامگذاری جدیدمی کند ! واحتمالا 8 مسجد قدیمی دوره سلجوقی در بازار بالا ویا سه مسجد دوره قراقونلو ویا اق قویونلو ودر بازار پائین است ویا 15 مسجد دوره افشاریه وچنین وضعی دارند وفرضا مسجد ایت الله قائمی ودر بازار پائین زنجان وبا پنج محرابش ومتعلق به دره قراقویونلو می باش ویا با مستندات کتاب دارالعرفان خمسه ومرات البلدان وغیره ومتعلق به دوره قرا قوینلو می باشد ویا مسجد مسگران میدان مسگران بازار پائین هم ومتعلق به آن دوران 550 سال قبل است ویا مسجد میرزا ابوالقاسم میرزایی ودر بازار پائین هم ومتعلق به دوران اق قویونلو 550سال قبل است و گرچه در افکار عمومی وبا اموزشهای غلط ناصر الدین شاهی وآنرا ومتعلق به دوره قاجاریه تصور می کنند که خود همان شیخ الاسلام میززایی ویا ضیایی ویا میر بهائ الدین هم ویا قارپوز ابادی قزوین هم وروحانیون منصوبی شاهان قاجار ودر زنجان می باشند وبرخی هم بعد از تخریب زنجان ودر سال 1299 دوره ناصرالدین شاه وفوت کرده است ولی اسناد تاریخی نشان می دهد که مسجد میرزایی ویا حمام ان وساخته خودمیرزایی نیست ویا با پول ناصر الدین شاه هم ودر بازار پائین هساخته نشده وبلکه یک مسجد دوره آق قویونلو ودر بازار پائین می باشد وزیرا درص 1997 کتاب مرات البلدان ذکر کرده است که مسجد جامع ابهرهم در سال 888 وهمزمان با مسجد مزبور ساخته شده ودر همان دروه است که در سال 888 هجری و سلطان یعقوب آق قویونلو ودر تبریز ودر کاخ هشت بهشت و حکومت می کند ودر همین زمان است که وی "مسجد جامع ابهر" ویامسجد موسوم به مسجد میرزایی و در بازارپایین زنجان را می سازد لذا احتمال زیاد دارد که مسجد میرزایی مزبور ودر وسط بازار پائین ویک نوع مسجد جمعه متعلق به دین تسنن اق قویونلو باشد که در چند سال بعد وبا شکست اخرین شاه اق قویونلو ودر سال 903 هجری واز شاه اسماعیل شیعی مذهب واین مسجد اق قویونلو زنجان هم و بدست حکمرانهای شیعی مذهب زنجان می افتد وبعلاوه در شجره خانوادگی میرزا ابوالقاسم میرزایی هم آمده است که پدر بزرگ او ودر دوره صفویه وبنام "سید برهان" واز عراق به زنجانامده ویا توسط حاکم صفوی انتقال یافته ویا توسطشاهان صفوی ملا باشی زنجان ودر دوره صفویه می گردد واز ان دوره صفویه به بعد واین مسجد ساخته آق قویونلو هم و بدست خانواده میرزایی ها می افتد وبدلیل شعار شیعی گرایی صفویه خودشان وچیزی در مورد تاریخ ساخت مسجد میرزایی وبه مردم شهرزنجان گفته نشده ویا جلوه داده می شود که همان مسجد مزبور وتنها ساخته دوره ناصر الدین شاه می باشد وبعلاوه احتمال می رود که چند پاساژ جدید ساز غرب مسجد میر زایی هم و"محل فرمانداری اق قویو نلو" در بازار پائین باشد که عمر دولتشان اندک بود وخرابه های ان عمارت دولتی هم ودر غرب مسجد میرزایی ودر اواخر دوره پهلوی وبه چند مجموعه کارگاه های چاقو سازی ویا پاساژ وثوق کنونی وغیره تبدیل شده است که بر وسط ان دو مجموعه بازار قراقوینلو واق قویونلو وعنوان کوچه شیخ الاسلام دوره قاجار چسبانیده شده ویا در بالای ان مکان هم وعنوان کوچه سید لر چسبانده شده که منظورش " سید محمد سیردانی "ویا "سید ابوالقاسم میرزایی "است که منزلشان در دو سوی کوچه سید لر بود وهر دوآنان و شیخ الاسلام دوره قاجار بودند ودر انتهای کوچه شیخ الاسلام زنجان وبازار به سه پل ساسانی متصل می شود وانها هم ود همان دوره صفوی وقاجاری ودوباره به اسم چند روحانی ویا تاجر قاجاری نامگذاری می شوند ودر حالیکه پل های مزبور با مدل معماری ساسانی است که پایه هایش واز سنگ سفیدمی بشد واز اجر نیست که در جریان عبور آبها وخوردگی پیدابکند ویا با موج شکن سیلاب شکن مهندسی همراه می باشد وتنها بالای ان سنگها هم وچندردیف گذر گاه اجری پل است ویا با چند طاقهای ساسانی بهم پیوسته اش که شدت سیلاب خراب نکند ویا توام با آجر وساروج می باشد که قرنهاوبا مهندسی خوبش دوام آورده بود وتنها بعد از رفتن رضا شاه از ایران وبا ساخت ماشین ویا با تاسیس راه اهن ودر جنب آن ومکانیزم عبوری اش تغییر یافت ویا با تاسیس دو دهانه پل جدید ساز بتونی عصر پهلوی ودر شرق ان واز سال 1320 شمسی به بعد واین بار وکاروان میوه ویا غلات از دهات اطراف واز روی پلهای مزبور وبه بازارسنتی زنجان عوض گردید وهمچنین ونامهای ساسانی این سه پل هم وتوسط خاندانهای قاجاری عوض گردید وبنام پل سید میر بهائ الدین روحانی ویا پل سید محمددر زنجانرود نامیده شدند که از روحانیون نصب شده ناصر الدین شاه ودر زنجان بودند ! 4